اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ﴿18﴾ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً ﴿19﴾ كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً ﴿20﴾
محور بحث عملِ نافع است كارِ خوب و ثمربخش اين اگر براي دنيا بود اثر دنيايي دارد منتها با شرايط خاص و مرز مخصوص و اگر براي آخرت بود كه يقيناً اثر دارد و مرزش هم مشخص نيست به فضل الهي وابسته است.
پس مَقسم اين آيه كارِ عالمانه و محقّقانه است كسي كشاورزي دارد، دامداري دارد يا تحصيل علم دارد يا مانند آن در كنارش عبادتها و اينها مطرح است اما كارِ عاطلِ باطل از مَقسم بيرون است بتپرستي عبادت براي بتها اين اصلاً كار نيست لذا در سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[1] كسي كه تشنه است و به دنبال سراب ميرود اين سعياش سعيِ عاطل و باطل است نه براي دنياست نه براي آخرت براي اينكه امرِ وجودي نيست اين به دنبال آبنما ميرود خيال ميكند آب است لذا فرمود اينها ﴿مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ نه عملِ كشاورزي كافران اينچنين است عملِ دامداري كافران اينچنين است نه خير عبادت كافران اين است «اعمال الذين كفروا كسراب بقيع» «قيع» «قاع» آن بيابان صاف است اگر يك بيابان صافي بود كه از او به «قاع» ميگويند «قاع صفصف» قاع شد «قيع» يعني همان «قاع صفصف» كرانه وسيعي از دور پيداست در چنين كرانهاي آنجايي كه آفتاب غروب ميكند آن قسمت غربي اين قاع آبنماست اين شخصِ تشنه حرفِ راهنما را گوش نميدهد راهنما ميگويد آن سراب است آب را نشان ميدهد و دروغ ميگويد و آب ندارد چشمه جاي ديگر است اين حرف راهنماها را گوش نميدهد دوان دوان به طرف آن سراب ميرود اين كار، كار لغو است اين نه كار دنياست نه كار آخرت.
بنابراين محورِ بحث در آيه اعمالِ عباديِ كافران نيست اعمال عالمانهٴ كافران است يعني سدسازي آنها، كشاورزي آنها، دامداري آنها و مانند آن اينها براي تأمين دنياست به اندازهاي كه ذات اقدس الهي مصلحت ميداند برابر كارشان به اينها پاداش ميدهد اما اگر كسي كافرانه كار ميكند يعني كارش كُفر است نه كارش علمي اينكه ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه 39 به اين صورت فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ كه در قيعه و قاع صفصف است ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ يك آدم تشنه خيال ميكند اين آب است و حرف راهنما را گوش نميدهد و به دنبال سراب ميرود چنين شخصي ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾.
پس مَقسم بحث در آيه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ كارِ عالمانه و محقّقانه است اين كار اگر براي دنيا بود با دو پسوند پاداش دارد، اگر براي آخرت بود بدون پسوند به طور مطلق پاداش دارد، اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه آيات حَبط مربوط به بخش سورهٴ مباركهٴ «نور» است كه ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ رياكار اينچنين است، كسي كه براي سمعه كار ميكند اينچنين است، اعمال و عبادت كفار اينچنين است، آنها كه ميگفتند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ﴾[2] به دنبال سراباند ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[3] به دنبال سراباند، مرائي به دنبال سراب است، كسي كه به دنبال سمعه ميگردد به دنبال سراب است، پس مَقسم آيه كارهاي محقّقانه و عالمانه است اين كارها اگر هدفمند بود بهرهٴ دنيا و آخرت دارد اگر هدفمند نبود فقط اجوفين بود فقط بهرهٴ دنيايي دارد آن هم با دو قيد و حَبط هم مربوط به كارهاي عبادي اينهاست نه كارهاي مادي و عالمانهٴ اينها، كارهاي عالمانهٴ اينها را خداي سبحان چه در سورهٴ مباركهٴ «هود» چه در ساير سُوَر فرمود: ﴿نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[4] ما بَخس، نقص، كمگذاشتن نداريم هر كسي كار كرد پاداش او را ميدهيم به ما فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾[5] خودش هم به طريق اُوليٰ عمل ميكند اينكه در دعاهاي قنوت عيدين ميگوييم «يا اَهْلَ التَّقْوي وَالْمَغْفِرَةِ» او اهل تقواست او ما را دستور داد به تقوا يعني بد نكنيد، متّقي باشيد خودش بيش از ديگران متّقي است، بد نميكند، بد نميگويد، بد نميخواهد «أهل التقوا والمغفرة» همان طوري كه او اهل عدل است ﴿لاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[6] اهل تقوا هم هست اين دعاي نوراني كه از امام كاظم(سلام الله عليه) رسيده است در سجدهٴ آخر نماز پايانش دارد «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ يا اَهْلَ التَّقْوي وَ يا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ» اين در آخر اين دعا هست.
او اهل تقواست مثل اهل عدل است، اهل احسان است او از بدي پرهيز دارد بالقول المطلق او هرگز كار كسي را كم نميگذارد اگر به ما فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ خودش هم بَخس را روا نميدارد كسي كار كرده كار او را هدر نميدهد اما اگر كسي كار كرده باشد اما كسي كار نكرده باشد كه ديگر خودش كار خودش را به هدر داده ديگر، بنابراين مسئله آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» رأساً از حريم بحث بيرون است يك، آيات حَبط رأساً از حريم بحث بيرون است دو، آنچه كه زيرمجموعهٴ مَقسم است كارهاي محقّقانهٴ عالمانه است اين اگر «للدنيا» است با دو پسوند پاداش دارد، اگر «للآخرة» است مطلقا پاداش دارد.
مرحوم فيض در المحجّة البيضاء نقل كرد ديگران هم اين را نقل كردند كه عدهاي در خدمت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) بودند يك جوان قدرتمندي از حضور اينها عبور كرد و سلام كرد و عبور كرد اينها كه همراهان حضرت بودند گفتند «يا ليته كان في سبيل الله» عرض كردند اين قيافه، قيافهٴ سربازي است اي كاش اين جزء مجاهدان بود و سرباز بود «يا ليته كان في سبيل الله». وجود مبارك حضرت فرمود «مه»، سبيل الله تنها جبهه و جنگ نيست «إن كان خرج يسعي علي ولده صغاراً فهو في سبيل الله و إن كان خرج يسعي علي ابوين شيخين كبيرين فهو في سبيل الله و إن كان خرج يسعي علي نفسه يعفها فهو في سبيل الله و إن كان خرج يسعيٰ رياء ومفاخرة فهو في سبيل الشيطان»[7] فرمود اين شخص اگر صبح حركت كرده كه پدر و مادر خودش را تأمين كند از راه حلال اين سبيل الله است، اگر رفته فرزندان خودش را، عايله خودش را تأمين كند اين «في سبيل الله» است، اگر رفته حيثيت و آبروي خودش را حفظ بكند كه ديگر نيازمند به زيد و عمرو نباشد «فهو في سبيل الله» است، اگر رفته صفرِ ارقام ثروتش را اضافه كند براي تكاثر رفته همين اين بايد به دنبال كوثر برود رفته دنبال تكاثر اين «في سبيل الشيطان» است پس اگر كسي دارد كسب حلال ميكند «في سبيل الله» است، عايله خودش را تأمين ميكند «في سبيل الله» است جبهه و جنگ هم در مورد لزوم خود هم «في سبيل الله» است آنها كارهاي محقّقانه و عالمانه است اينكه فرمود اعمال كافر حَبط ميشود آن اعمال عبادي است پس مَقسم اعمالِ صالحِ محقّقانه و عالمانه است.
پرسش: ببخشيد برابر همين آيه مورد بحث كه لا شكّ در اينكه تمام افعال خداوند بر اساس حكمت است بعد ميفرمايد اگر كسي دنبال دنياي زودگذر بود ما تعطيل ميكنيم از آن طرف حديث نبوي ميگويد عجله از شيطان است چرا خداوند...
پاسخ: نه، نسبت به آخرت دنيا عجله است اصلاً در آن روايات اول ملاحظه فرموديد حيات دنيا نسبت به آخرت عاجله است نه اينكه اين شخص عجله كرده كسي با صبر و تأنّي و مطالعه و مشورت به فكر سدسازي است دو، سه سال هم زحمت كشيده، مطالعه كرده، كار كارشناسي هم كرده ميخواهد آب را مهار كند براي كشاورزي منطقه خودش اما فقط براي تكاثر اين عجله نكرده ولي براي عاجله كار كرده.
پرسش: عرض حقير اين است كه ميگويم كه عجلهاي كه در روايت نبوي آمده ...... چرا خداوند آن عجله را ميكند.
پاسخ: بله، آن عجله نيست.
پرسش: ميگويند «عجّلنا» كسي كه اراده كند «عجّلنا».
پاسخ: بله، چون فرمود دنيا عاجله است، قيامت آخره است ولو كسي كه براي دنيا كار ميكند ولو عجله نكند با تأنّي كار كند، چند سال مطالعه كند، مشورت كند كارِ كارشناسي بشود اين عاجله است اين عاجله غير از آن عجله است عجله يعني زودرسي، زودهنگام كار كردن، بيجا كار كردن اما «العجلة من الشيطان»[8] اما اگر كسي براي دنيا كار بكند ولو دو، سه سال زحمت كشيده، مشورت كرده، كارِ كارشناسي كرده اين براي عاجله كار كرده چون تعجيل و امثال ذلك در اين آيه راجع به عاجله است «عجّلنا» يعني «آتيناه في الدنيا» «في العاجله» نه ما عجله ميكنيم.
خب، بنابراين مَقسم مشخص است و در آنجا كه فرمود: ﴿كَانَ سَعْيُهُم مَشْكُوراً﴾ اگر ميفرمود: ﴿سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾، خب اصل حتميت را چون جمله اسميه بود خبر ميداد اما وقتي ميفرمايد: ﴿كَانَ سَعْيُهُم مَشْكُوراً﴾ اين از استمرار اين خبر ميدهد اگر ميفرمود: «سعيهم مشكور» جملهٴ اسميه بود مفيد ثبات بود الآن كه دارد ﴿كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ اين گذشته از اينكه ثبات را ميرساند استمرار را هم ميرساند، دوام را هم ميرساند دوام غير از ثبات است.
خب، مطلب مهمّي كه وقت امروز ما صرف آن شد همين مطالعهٴ دعاي نوراني صحيفهٴ سجاديه بود كه بعضي از آقايان(حفظه الله) اين دعاي نوراني صحيفهٴ سجاديه را پيدا كردند و نشان دادند اين جمله در دعاي 45 صحيفهٴ سجاديه هست در دعاي ودااع ماه مبارك رمضان هست كه وجود مبارك امام سجاد به ذات اقدس الهي عرض ميكند كه خدايا تو در اين مساومه آگهي مزايده زدي. صحيفهٴ سجاديه هم نظير نهجالبلاغه و هر دو هم نظير قرآن كريم واقعاً محتاج به تفسير و شرحاند منتها اينها چون در حوزهها مهجورند به صورت رسمي شرح نشدند وگرنه شروح فراواني ميخواهد خيلي از جملههاست كه انسان نيازمند به راهنمايي است.
مرحوم ميرداماد(رضوان الله عليه) نوشتهاي دارند دربارهٴ صحيفهٴ سجاديه به او مراجعه كرديم ديديم اين بزرگوار در ضمن اين دعاي 45 راجع به اين جمله چيزي مرقوم نفرمودند. مرحوم سيد عليخان شيرازي كه تقريباً سال 1119، 1120 رحلت كردند او تا حدودي شرح بازي نسبت به اين جمله دارند. يك قرن بعد از ايشان مرحوم آقا سيد محمدباقر شيرازي هر دو اهل شيراز بودند آن فلات، فلات علوم عقليه بود الحمدلله مرحوم آقا سيد محمدباقر شيرازي تقريباً كه سال 1240 رحلت كردند 120 سال بعد از مرحوم آقا سيد علي خان رحلت كردند ايشان هم يك شرح مبسوطي دارند درباره صحيفهٴ سجاديه هر كدام از اينها پنج، شش جلد هست.
اين بزرگوار يعني مرحوم آقا سيد محمدباقر از مرحوم آقا سيد عليخان اين جملههاي حساس را كه مرحوم آقا سيد عليخان دارد ايشان نقل ميكند و خودِ ايشان از مرحوم صدرالمتألهين و حُكماي ديگر جملههايي را اضافه كردند. اصل آن روايت دعاي نوراني را بخوانيم تا معلوم بشود كه هر گروهي با ذات اقدس الهي ميتواند معامله بكند اين دعاي وداع ماه مبارك رمضان براي همه روزهدارهاست روزه هم مثل نماز سه گروه ممتثل دارد آن بيان نوراني حضرت سيدالشهدا هست، امام صادق(سلام الله عليهما) هست و ضمناً از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هم استفاده ميشود كه اينها كه عبادت ميكنند بعضي «خوفاً من النار» است، بعضي «شوقاً الي الجنة» است، بعضي «حُبّاً لله» است، «شكراً لله» است كه «تلك عبادة الأحرار»[9] بالأخره كسي كه عبادت ميكند چيزي ميخواهد حتي آنهايي هم كه ميگويند «وجدتك أهلا للمحبّة» عبادتشان «لوجه الله» است ولو بهشت نميخواهند ولو لقاي خدا را ميخواهند عبادت بدون هدف نخواهد بود لقاي او، زيارت او، جمال او، جلال او شما اين «قد قامت الصلاة» را كه ملاحظه بفرماييد اين «قد قامت الصلاة» يعني «حان وقت الزياره»[10] ما يك زيارت ائمه داريم وضعشان مشخص است، احيا و اموات داريم وضعشان مشخص، يك زيارتالله، زيارتالله يعني زيارتالله داريم آن نماز است معناي «قد قامت الصلاة» يعني «حان وقت الزياره» نماز، زيارتِ عابد نسبت به معبود است منتها اين عابد اگر معبود را درست نشناسد وقتي رفته آنجا از او سؤال بكنند چه چيزي ميخواهي ميگويد من را از جهنم نجات بده اين عبادت زاهدانه و خائفانه است. يك وقت كه رفت آنجا ميگويند چه چيزي ميخواهي؟ ميگويد به من بهشت بده اين عبادت تاجرانه است. يك وقت كه رفته آنجا «قد قامت الصلاة» گفته «حان وقت الزياره» از او سؤال بكنند چه چيزي ميخواهي ميگويند وجهالله را ميخواهيم، زيارت تو را ميخواهيم، لقاي تو را ميخواهيم هر كس كه به مقام دوم رسيد اوّلي را دارد يقيناً، هر كس به مقام سوم رسيد اوّلي و دوّمي را دارد يقيناً آن كسي كه «لوجه الله» است هم از جهنم نجات پيدا كرده، هم «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» در اختيار اوست اين طور نيست كه اين را نداشته باشد كه يا نخواهد كه اين را ميخواهد در مرتبهٴ نازله.
اينكه فرمود: ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[11] يك جنّت جسماني است همين كه حور است و قصور است و انهار است و ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[12] يك جنّت روحاني است كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي﴾[13] هست، ﴿وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[14] هست و مانند آن. عذاب هم ـ معاذ الله ـ هم عذاب جسماني است هم عذاب روحاني، عذاب جسماني همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بيان كرده ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[15] يك عذاب روحاني است كه ـ معاذ الله ـ كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[16].
خب، اين كسي كه رفته آنجا نميداند از خدا چه چيزي بخواهد بعضي از فقها(رضوان الله عليه) فتوا دادند كه آنكه «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنة» عبادت ميكند عبادت او باطل است اين فتوا را مرحوم شيخ بهايي در اربعينش نقل كرده، مرحوم سيد طاووس نقل كرده منتها اين تام نيست براي اينكه همين روايات تثليث نشانهٴ آن است كه عبادت هر سه گروه صحيح است وقتي ائمه(عليهم السلام) تقسيم كردند كه عُبّاد كساني كه بندگان خداياند خدا را عبادت ميكنند اينها سه طايفهاند مَقسمش عبادت صحيح است نه عبادت اعمّ از صحيح و فاسد. كساني كه عبادت ميكنند خدا را عبادت ميكنند منتها نميدانند از خدا چه چيزي بخواهند بعضيها نجات از نار ميخواهند، بعضيها شوق الي الجنة ميخواهند، بعضيها ميگويند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾[17].
بنابراين اين بازار، اين چهارسوق براي همه باز است خداي سبحان در اين دعاي نوراني كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) به ما ياد داد يك آگهي مزايده ميزند دوتا تفاوت هست يكي اينكه آگهي مزايده براي فروشندههاست نه براي خريدار، ولي اينجا خريدار آگهي مزايده ميزند، يكي اينكه آگهي مناقصه براي مستأجر است نه براي پيمانكار در آگهي مناقصه اگر كسي بخواهد سدّي بسازد، راهي درست كند به پيمانكارها ميگويد هر كسي اين سدّ خوب را، اين راهِ خوب را ارزانتر ميگيرد ما به او ميدهيم اين دولت يا شخصيت حقيقيِ ديگر آگهي مناقصه ميزند ميگويد من سدّي ميخواهم با اين وضع، راهي ميخواهم با آن وضع هر كسي ارزانتر گرفت، كمتر گرفت به او ميدهم اين را ميگويند آگهي مناقصه.
آگهي مزايده در حراج فروشنده آگهي مزايده ميزند ميگويد هر كه بيشتر ميخرد من ميدهم اين «من يزيد»، «من يزيد» اين چوب حراج ميزنند اين است يعني آن كسي كه حراج چيست كنار كالا مينشيند ميزي روبهرويش است، چوبي دستش است اين را ميگويند چوب حراج بالا ميبرد، پايين ميبرد ميگويد «من يزيد»، «من يزيد»، «من يزيد» يعني چه كسي بيشتر ميخرد اينكه اين بزرگوار گفت كه «بيمعرفت مباش كه در من يزيد عشق» يعني من يزيد «در من يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند»[18] يعني اگر معرفت بيشتري بُردي برندهٴ مزايده هستي وگرنه به تو نميدهند خب انسان هر چه دلش ميخواهد اهل معرفت باشد اينكه آسان نيست.
ذات اقدس الهي در اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) شما اين دوتا شرح را كه ملاحظه بفرماييد هر كدام چند صفحه هست هم شرح مرحوم سيد عليخان حسيني شيرازي(رضوان الله تعالي عليه)، هم شرح مرحوم آقا سيد محمدباقر حسيني شيرازي(رضوان الله عليه) كه با تفاوت 120 سال آن يكي در سال 120 يا 119 رحلت كرد اين يكي در 124 اين عبارت را شرح كردند ولي خب ميدانيد همچنان صحيفهٴ سجاديه شرح نشده آنها آدمهاي بزرگوارياند اما اين جمله بالاتر از آن مقداري است كه اينها متوجه شدند.
در اين جمله نوراني دعاي صحيفهٴ سجاديه به اين صورت آمده است دعاي 45 صحيفهٴ سجاديه به اين صورت فرمود عرض كرد به ذات اقدس الهي اول دعا اين است « اللهمّ يَا مَنْ لَا يَرْغَبُ فِي الْجَزَاءِ وَ يَا مَنْ لَا يَنْدَمُ عَلَي الْعَطَاءِ وَ يَا مَنْ لَا يُكَافِئُ عَبْدَهُ عَلَي السَّوَاءِ» كه اين برائت استهلال است اصلاً طليعهٴ دعا اين است كه تو برابر عمل پاداش نميدهي اين طليعهٴ دعاست كه برائت استهلال است بعد از دو صفحه و نصف به اينجا ميرسيم «وَ أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ عَلَي نَفْسِكَ لِعِبَادِكَ تُرِيدُ رِبْحَهُمْ فِي مُتَاجَرَتِهِمْ لَكَ وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَةِ عَلَيْكَ وَ الزِّيَادَةِ مِنْكَ فَقُلْتَ تَبَارَكَ اسْمُكَ وَ تَعَالَيْتَ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا وَ قُلْتَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ قُلْتَ مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ فِي الْقُرْآنِ مِنْ تَضَاعِيفِ الْحَسَنَاتِ وَ أَنْتَ الَّذِي دَلَلْتَهُمْ...» شما از صدر و ساقه در كتابهاي تفسير ببينيد اصلاً به ذهن هيچ مفسّري ميآيد كه اين آيه ناظر به آگهي مزايده خداست، خب اگر نباشد اين خواندن كسي راهي ندارد به اين معارف قرآني كه به خداي سبحان عرض ميكند خدايا ما فروشندهايم تو خريدار ولي تو داري مزايده ميزني ما داريم مصرف ميكنيم ديگر جان و مال و اينها را داريم مصرف ميكنيم ديگر ميخواهيم كار بكنيم تو ميفرمايي كه به ما ميگويي كه شما هر چه ميخواهي به ديگران بفروشي من گرانتر ميخرم شما كار ميكنيد براي چه؟ به دنبال مريدي با من معامله كن من دلها را متوجه تو ميكنم ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾[19] «مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِكَ مَحْبُوبَةً في اَرْضِكَ وَسَمآئِكَ» در زيارت امينالله هست حالا بر فرض كسي بخواهد در منطقهاي كار بكند كه عدهاي به او متوجه بشوند ملائكه را چه كار بكند؟ فرمود به من بفروش من ملائكه را دوستان تو ميكنم اهل ارض و سما را مريد تو ميكنم دنبال چه چيزي ميگردي من بيشتر ميخرم براي مال است من بيشتر ميخرم، براي جمال و جلال و شكوه است من بيشتر ميخرم اين آگهي مزايده است آن دخالت در سُوم كه مكروه است اين است كه كسي دارد معامله ميكند با زيد دارد معامله ميكند آدم در اثناي مساومه و گفتگوي دوتا برادر مسلمان برود معاملهاش را به هم بزند بگويد به من بفروش، اما در مزايده شركت بكند كه به هم نميزند كه به مردم ميگويد كه شما اگر جزء طبقه ضعيف هستيد براي ترس از يك سلسله مسائل اين كارها را ميكنيد من شما را از خطرِ بيشتر نجات ميدهم و آن جهنم است اگر ترسو هستيد، اگر غرضتان بهشت رفتن است و تنعّم است و رفاه است و به دنبال باغ و راغ هستيد من ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[20] ميدهم، اگر عارف و عاشق و معارف برتر را ميخواهيد من خودم را يعني وجه خودم را به شما ميدهم شما چه چيزي ميخواهيد؟ در هر صنفي باشيد من در اين آگهي مزايده شركت ميكنم بالأخره انسان يا «خوفاً من الله» عبادت ميكند يا «شوقاً الي الجنة» عبادت ميكند يا «حباً لله» عبادت ميكند.
اگر محبوب ميخواهي بهترين محبوب را من به تو ميدهم، اگر رفاه ميخواهي بهترين وسايل رفاهي را من به تو ميدهم، اگر پرهيز از خطر ميخواهي من از خطرناكترين امر خطير تو را حفظ ميكنم «وَ أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ عَلَي نَفْسِكَ لِعِبَادِكَ تُرِيدُ رِبْحَهُمْ فِي مُتَاجَرَتِهِمْ لَكَ وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَةِ عَلَيْكَ وَ الزِّيَادَةِ مِنْكَ فَقُلْتَ» آن وقت اين آيات را آگهي مزايده ميداند هيچ كس جرأت دارد بتواند اينها را اين طور آيات را تفسير بكند «لِعِبَادِكَ تُرِيدُ رِبْحَهُمْ فِي مُتَاجَرَتِهِمْ لَكَ وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَةِ» اينها چون وافدند ديگر وَفْد يعني هيئتي كه ميروند نزد بزگواري. وَفدي آمده خدمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يعني هيئتي آمده، موكبي آمده، اردويي آمده خدمت حضرت شما ميبينيد هم اين نوآموزان آموزش و پرورش ميروند خدمت مراجع، هم دانشجويان ميروند، هم علما و اساتيد ميروند خدمت مراجع هر كدام رفتند بهره خاص خودشان را ميبرند ديگر اينها را ميگويند وَفد، اينها را ميگويند ديدار، اينها را ميگويند ملاقات.
به خدا عرض ميكند كه اين وافدان كه به حضور تو ميآيند تو آگهي مزايده بستي با اينكه فروشنده بايد آگهي مزايده بزند نه خريدار ولي تويِ خريدار آگهي مزايده زدي براي اينكه فروشنده عقلش نميرسد آن هم چه مزايدهاي كه چه خريد و فروشي كه تو عوضين را يكجا برميگرداني. انسان يك وقت با بيگانه معامله ميكند خسارت ميبيند براي اينكه عوض و معوّض را آن بيگانه برده است، يك وقت با دوست معامله ميكند سود ميبرد براي اينكه عوض و معوّض را دوست به او برميگرداند ما اگر ـ معاذ الله ـ تابع شيطان بوديم خودمان را، اعمال خودمان را در اختيار او گذاشتيم اينچنين نيست كه او ما را به ما برگرداند كه ما را در رَهن خود ميگيرد فرمود: ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ﴾[21] حالا همين آيه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه انشاءالله در چند روز بعد ميخوانيم سوگند كرده همين شيطان و ابليس پليد گفت من سواري ميخواهم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ من احتناك ميكنم حَنك و تحت حنك اينها را من بايد بگيريم.
خب، چه كسي احتناك ميكند؟ آن سواركار ديگر آن سواركارِ ماهر احتناك ميكند «احتنك الفرس» يعني حَنك و تحت حنك و افسار و همهاش را گرفته اين حالت را ميگويند احتناك آن وقت اين اسب زير پاي اين راكب بردهٴ اوست شيطان به ذات اقدس الهي گفت من از اينها ميخواهم سواري بگيريم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ﴾ اين كار را ميكنم و خدا هم نفرمود تو نميكني فرمود مختاري ولي اينها عذاب ميبينند خودشان هم آزادند تو را ما بر اينها مسلّط نكرديم مگر اينكه آنها خودشان به تو سواري بدهند، خب اگر كسي به دنبال شيطان رفت اينچنين نيست كه براي خودش زحمت بكشد كه بايد براي او بدود عوض و معوّض را او گرفته اين ميشود خسارت اما اگر براي ذات اقدس الهي زحمت كشيد عوض و معوّض هر دو خدا برميگرداند او را آزاد ميكند خودِ او را، بهشت را هر دو را در اختيار او قرار بدهد ميگويد اين تو و اين هم نعمتت. آن وقت اين آيات فراوان اول ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[22] بعد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[23] بعد ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ و مانند آن.
از وجود مبارك امام صادق رسيد، از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليهما) رسيد كه فرمود وقتي ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ آمده وجود مبارك پيغمبر عرض كرد ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ بعد آمده ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ عرض كرد ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ بعد آيه آمد كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[24] از خير به دهتا، از دهتا به هفتصدتا، از هفتصدتا به هزار و چهارصد تا، از هزار و چهارصدتا به ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ اين ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ تنها براي مسائل علمي نيست آن مقيّد شده است ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[25] اما اينجا عرض كرد ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ اين مزايده از اين طرف است يعني خدايا افزايش بده، افزايش بده و اينها.
يك بيان لطيفي مرحوم آقا سيد عليخان شيرازي داشتند همان بيان را مرحوم آقا سيد محمدباقر شيرازي در جلد پنجم اين شرح صحيفه ذكر كردند آنكه مرحوم آقا سيد عليخان مرقوم فرمودند به نام رياضالسالكين است اينكه مرحوم آقا سيد محمدباقر حسيني شيرازي مرقوم فرمودند به نام لوامع الأنوار العرشيه است سابقاً هم بنا بر اين بود كه اگر يك مطلب ابتكاري را ذات اقدس الهي به كسي عطا بكند از باب اينكه «قلب المؤمن عرش الرحمن»[26] از آن مطلب علمي به مطلب عرشي ياد ميكردند بعداً ديگر حالا اين نكته فوت شده است هر مطلب بلندي ولو ديگران گفته باشند اين را ميگويند مطلب عرشي، مطلب عرشي آن است كه براي خود انسان باشد از باب «قلب المؤمن عرش الرحمن» نصيب او بشود نه مطلبي كه بر قلب ديگري ريخته زيد بگيرد بگويد مطلب عرشي. ايشان مرحوم آقا سيد محمدباقر شيرازي در ذيل اين جمله نوراني وجود مبارك امام سجاد آن فرمايش مرحوم آقا سيد عليخان را هم نقل ميكند از او به عنوان فاضل شارح ياد ميكند يعني جلد پنجم صفحه 78 اين لوامع الأنوار العرشيه از فرمايش مرحوم آقا سيد عليخان نقل ميكند مرحوم آقا سيد عليخان در رياضالسالكين ايشان هم در جلد ششم صفحه 133 اين مطلب را فرمودند، فرمودند كه «وفي قوله(عليه السلام) زدت في السوم علي نفسك ايذانٌ بكمال العناية بهم حيث جعله تعالي هو الطالب لمتاجرة اياهم بدليل زيادته في السوم الذي هو في الأغلب من شأن البايع لا شأن المشتري إلاّ أن يكون المشتري هو الراغب في السلعة والطالب لبيعها» فرمود اصلاً اينجا جا براي مزايده نيست ولي خدا مزايده زده مزايده معمولاً براي فروشندههاست نه براي خريدار مگر اينكه خريدار محتاج باشد اينجا خدا نه فروشنده است نه خريدارِ محتاج فقط لطف و كَرَم اوست. بعد اين فرمايش مرحوم سيد عليخان اين است كه «وهي نكتة عجيبة قلّ من يتنبّه لها إلاّ من نوّر الله قلبه لفهم مقاصده(عليه السلام)» همين فرمايش لطيف مرحوم آقا سيد عليخان را مرحوم آقا سيد محمدباقر شيرازي(رضوان الله تعالي عليهما) نقل كرده است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[2] . سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[3] . سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[4] . سورهٴ هود، آيهٴ 15.
[5] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 85.
[6] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[7] . الجامع الصغير، ج1، ص409.
[8] . وسائل الشيعه، ج27، ص169.
[9] . نهجالبلاغه، حكمت 237.
[10] . مستدرك الوسائل، ج4، ص69.
[11] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.
[12] . سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
[13] . سورهٴ فجر، آيهٴ 29.
[14] . سورهٴ فجر، آيهٴ 30.
[15] . سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[16] . سورهٴ همزه، آيات 6 ـ 7.
[17] . سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[18] . ديوان حافظ، زل شماره 196.
[19] . سورهٴ مريم، آيهٴ 96.
[20] . سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
[21] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 62.
[22] . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[23] . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[25] . سورهٴ طه، آيهٴ 114.
[26] . بحارالأنوار، ج55، ص39.