اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ﴿16﴾ وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ﴿17﴾
بعد از اينكه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[1] اين به عنوان يك متن است اين را با آياتي بعدي شرح فرمود كه چگونه ذات اقدس الهي ملّتي را عذاب ميكند. قبلاً روشن شد كه اين ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ همان طوري كه محقّقين فنّ اصول مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم شيخ، مثل شاگردان مرحوم آقاي نائيني، مثل سيدناالاستاد اينها گفتند اين ناظر به عذاب دنياست و آيات ديگر هم همين را تأييد ميكند اين ناظر به آن مسئله اصولي نيست، اگر كسي خواست تنقيح مناط كند بر اساس استنباط عقلي دارد تنقيح مناط ميكند بازگشت اين تنقيح مناط به آن «قُبح عقاب بلابيان» است كه برهان عقلي مسئله است نه دليل نقلي اين مناط حق است، عقل ميفهمد كه خداي سبحان هرگز چه در دنيا چه در آخرت كسي را قبل از قيام حجّت عذاب نميكند اين همان دليلِ عقلي بر برائت است كه از ان به «قبح عِقاب بلابيان» بيان ميشود.
خب، بعد از اينكه آن مسئله را فرمود راهِ سقوط يك ملّت را هم ذكر كرد اين آيه ظاهرش اين است كه ما اگر خواستيم شهري را ويران بكنيم اين نشان ميدهد كه از قبل تصميم بر ويران كردن يك منطقه بود لكن براي هر آيهاي اگر خودش محكم نباشد محكمات فراواني وجود دارد ما بايد قبلاً به محكمات قرآن در اين زمينه مراجعه كنيم تا اصل حاكم روشن بشود در سايه آن اصل حاكم كه از مراجعهٴ به محكمات قرآني به دست آمده است اين آيه را معنا كنيم ملاحظه فرموديد اين آيه را مرحوم امينالاسلام چهار وجه براي آن ذكر كرده ديگران هم براي آن وجوهي ذكر كردند.
بين جناب فخررازي و زمخشري شِقاق عجيبي است زمخشري ادّعا ميكند كه آيه چيز ديگري را ميگويد، فخررازي ميگويد اين آيه در نهايت ظهور است من تعجّب ميكنم كه چرا زمخشري بر يك معناي غيرظاهري اصرار ميكند كه همه آنها هم بازگو ميشود انشاءالله. اول بايد مشخص بشود كه ذات اقدس الهي بناي او بر تعذيب چگونه است ملّتي را، شهري را يا روستايي را بخواهد ويران كند بر اساس چه معياري است اگر بر اساس اصول قرآني با مراجعه به محكمات اصلِ حاكم مشخص شد آنگاه در معنا كردن اين آيه دستمان باز است.
شواهدي قبلاً گذشت كه هرگز ذات اقدس الهي ملّتي را بدئاً عذاب نميكند طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه در صحيفهٴ سجاديه آمده است «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[2] يعني نعمتهاي خدا ابتدايي است مسبوق به استحقاق نيست كه بشر مستحقّ فضيلتي است و خداي سبحان بر اساس استحقاق آنها به آنها نعمت بدهد اينچنين نيست نعمت را رايگان عطا ميكند ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[3]، «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ» اين بيان نوراني حضرت است در صحيفه يعني تمام نعمتهاي تو ابتدايي است نه مسبوق به استحقاق ما، اما اگر بخواهد نعمتي را بگيرد يا عذابي را نازل بكند اين مسبوق به استحقاق است پس «هاهنا امور ثلاثه».
امر اول اين است كه نعمتبخشي خدا مسبوق به استحقاق نيست كه شخصي مثلاً عبادت كرده، عمل صالح انجام داده، استحقاق دريافت نعمتي داشت خدا به او نعمتي عطا كرد نه اينچنين نيست به برّ و فاجر نعمت عطا ميكند. دوم اينكه اگر بخواهد نعمتِ داده را بگيرد مسبوق به استحقاق تنبيه است. سوم آنكه بخواهد عذاب بكند او را به هلاكت برساند مسبوق به استحقاق بيشتر است اوّلي كه ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[4] بر اثر فضل خداست، احسان الهي است، دوّمي و سوّمي برابر با عدل خداست او چون مُحسن است «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[5]، او چون عادل است هرگز نعمتي را كه داد بيجهت نميگيرد كسي را هم بيجهت عذاب نميكند اين اصول سهگانه جزء محكمات قرآن كريم است اگر اين محكمات روشن شد حاكم دست ماست، وقتي اصل حاكم دست ما بود ما اين آيه ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ را به خوبي ميتوانيم معنا كنيم.
بخشي از اصولي كه به محكمات برميگردد در طيّ بحثهاي قبل گذشت مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «قصص» به اين آيه برميخوريم كه خداي سبحان هرگز ملّتي را عذاب نميكند مگر اينكه اينها ظالم باشند آيه 59 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾ اين تعبير ﴿مَا كُنَّا﴾، ﴿مَا كُنَّا﴾ براي بيان سنّت الهي است يعني سنّت الهي اين نيست كه كسي را عذاب بكند مگر اتمام حجّت، مگر ظلم آن مردم.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم مشابه اين گذشت كه خداي سبحان هرگز ملّتي را عذاب نميكند مگر اينكه اينها در اثر ظلم استحقاق آن را داشته باشند آيه 131 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿ذلِكَ أَن لَمْ يَكُن رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾ اين ﴿لَمْ يَكُن﴾، ﴿مَا كُنَّا﴾ همه اينها بيانگر سنّت الهي است هرگز ملّت غافل را خدا عذاب نميكند، هرگز ملّت غيرظالم را خدا عذاب نميكند اين در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشابه اين يك اصل كلّي ديگري آمده كه خداي سبحان بدون اتمام حجت و بدون اينكه به نصاب استحقاق برسد كسي را عذاب نميكند آيه 147 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است كه ﴿مَا يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ﴾ شما اگر اهل شكرگزاري باشيد، اهل ايمان باشيد خدا هرگز شما را عذاب نميكند چه كار دارد شما را عذاب بكند ﴿وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً﴾ نه تنها عذاب نميكند بلكه بر اساس شكر و ايمان شما مزيد نعمت را هم درباره شما روا ميدارد.
در سورهٴ مباركهٴ «رعد» فرمود آنچه را كه ما به شما داديم از شما نميگيريم مگر اينكه خودتان برگردانيد اين مضمون در دو جاي قرآن كريم است يكجا همين سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيه يازده است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ هرگز خداي سبحان مسير زندگي جامعهاي را عوض نميكند مگر اينكه خودشان در روحيّاتشان تغييري ايجاد كنند نعمتي كه داد نميگيرند ولو اين شخص مستحقّ نعمت نباشد چون آن مطلب دوم اين بود كه اِنعام الهي را خداي سبحان قطع نميكند مربوط به استحقاق نيست چون «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[6] اينچنين نيست كه قبلاً اينها آدمهاي خوبي بودند خدا به آنها نعمت داده نه نعمت بر اساس فضل خداست. فرمود ما چيزي كه داديم نميگيريم مرگ اينكه خود آنها پس بدهند اين اصل كلي است، خب اينها يك آيه و دو آيه نيست هيچ ابهامي در اين سورهٴ «قصص» نيست، در سورهٴ «انعام» نيست، در سورهٴ «رعد» نيست، در سورهٴ «نساء» نيست اينها خيلي شفاف است كه خداي سبحان هرگز به كسي ستم نميكند، هرگز ملّتي را عذاب نميكند، هرگز نعمتي كه داده از آنها نميگيرد مگر اينكه خود آنها برگردانند.
اين اصول حاكم باعث ميشود كه انسان در تفسير همين آيه محلّ بحث كه ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ دستش روشن باشد يعني ما وقتي اراده ميكنيم كه ملّتي را به عذاب برسانيم كه سابقاً اينها تغيير نعمت داده باشند، مسيرشان را عوض كرده باشند، شكر را به كفران نعمت، ايمان را به كفر اعتقادي و عدل را به ظلم تبديل كرده باشند لذا مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) بعد از اينكه چهار وجه در ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ ذكر ميكند ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ ميفرمايد اقرب الوجوب الي الصواب همان اوّلي است. [7] اوّلي اين است كه ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ «أمرنا مترفيها بالطاعه» نه «أمرناهم بالفسق ففسقوا» كه زمخشري اصرار دارد «أمرناهم بالطاعه» و اينها هم اوامر الهي است هم بركات است هم امتحان است ﴿فَفَسَقُوا﴾ اينها وقتي دستورات الهي را انجام ندادند مستحقّ عذاباند آن وقت اصلي كه از اين آيه برميآيد اين است كه هيچ ملّتي عذاب نميشود مگر اينكه معصيت را بر طاعت مقدّم بدارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، اينكه نعمت است چيزي را كه در دوران پيري اين عيب نيست در سورهٴ مباركهٴ «يس» فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾[8] پيري نعمت است، ضعف نعمت است اين اگر در دوران پيري هم نشاط جواني داشته باشد كه خامانديش ميشود اين الآن بايد به فكر رفتن باشد نفرمود «من نعمّره ننكّسه في الأمر» كه فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ اين يك ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ﴾[9]ي هست، ﴿ألاَ لَهُ الْحُكْم﴾[10]ي هست، ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي﴾[11] هست آن روحانيت و معنويت و آن عقل و خِرد را كه نميگيرد كه مگر اينكه كسي خودش از دست بدهد اين آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمد به عنوان موجبهٴ كليه است و نقص نيست خب يك آدم پير اگر ضعيف بشود اينكه نقص نيست اين الآن بايد بارِ كمتري داشته باشد به فكر خودش باشد اين به فكر رفتن بايد باشد نه به فكر خوردن و خوابيدن ما وسايل خوردن و خوابيدن را از او ميگيريم كه اين بيدار باشد چيز خوبي است نفرمود «من نعمّره ننكّسه في الأمر» كه فرمود: ﴿فِي الْخَلْقِ﴾ اما آن كسي كه في الأمرش يعني جنبهٴ روحش ضعيف ميشود اين يك نحوه عذابي است آن را به نحو موجبهٴ جزئيه فرمود، فرمود: ﴿وَمِنكُم مَن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[12] بعضيها هستند كه در دوران پيري خرفت ميشوند اين عذابي است اين يك كودك نود ساله است الآن هم وقتي شب يلدا شد ميخواست حرف بزند ميگويد ما وقتي كه جوان بوديم اين قدر ميخورديم الآن هم حرفش همين است، خب اين يك بچهٴ هشتاد ساله است، يك بچهٴ نود ساله است اينكه عاقل نشد فرمود همان مقدار فهمي هم كه دارد از او ميگيريم ﴿مِنكُم مَن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ نه همهتان اين طور ميشويد اما آنهايي كه «إلا قلباً قد وعي القرآن» با قرآن بودند، با روايت بودند اينها ولو در دوران پيري هم باشد عاقلترند، محترمترند اينها را خدا هرگز نميگيرد.
خب، اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ امينالاسلام وجوه چهارگانه كه ذكر كرد كه ملاحظه فرموديد دارد اقرب الي الصواب همان وجه اول است «أمرنا مترفيها بالطاعه ففسقوا»[13]. زمخشري خب چون يك عالم بزرگواري است نه تنها اديب است يك مفسّر خوبي است و كتاب او هم تقريباً مورد ملاحظهٴ خيلي از صاحبنظران بود از زمخشري به عنوان جارُالله ياد ميشود براي اينكه اين دو سال و اندي در كنار كعبه آنجا مجاور شده است و اين تفسير شريف را هم آنجا نوشته بعد از اينكه اين تفسير را نوشته اين را در همان كنار بيتالله گذاشته كه علما و صاحبنظران از بلاد گوناگون براي زيارت بيتالله ميآيند اين كتاب را ببينند، اظهار نظر كنند، نقد كنند، بررسي كنند اگر ميبينيد هفتصد، هشتصد سال يك كتاب مانده هم براي آن است كه او محقّقانه نوشت، هم در معرض افكار خيلي از صاحبنظران اين طور نبود كه فوراً كتاب را آنجا بنويسد بياورد در شهرش اين كتاب را نوشته آنجا گذاشته كه صاحبنظران و علما بيايند، ببينند، نقد كنند، اشكال كنند، بررسي كنند، پاسخ بدهند تا يك كتاب پُخته بشود اينكه ميبينيد الآن هفتصد، هشتصد سال زمخشري اينچنين گفته، زمخشري اينچنين گفته بر اساس همين جهت است بعد از اينكه مرحوم امينالاسلام از كشّاف زمخشري باخبر شد ظاهراً جوامع الجامع را نوشتند اين مجمعالبيان را كه مرقوم ميفرمودند از آن تفسير بيخبر بودند.
به هر تقدير زمخشري اصرار دارد كه اينجا مفعول محذوف است «اذا أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها بالفسق ففسقوا» دوتا حرف دارد زمخشري يكي اين ﴿فَفَسَقُوا﴾ را قرينه ميگيرد بر محذوف مثل اينكه ميگويد اگر شما گفتيد «أمرته فقام» معلوم ميشود كه آن محذوف قيام است «أمرته بالقيام فقام» «أمرته بالقرائه فقرأ» اگر گفتيد «أمرته فقام» يا «أمرته فقرأ» معلوم ميشود كه محذوف يكجا قيام است، يكجا قرائت اينجا هم كه فرمود: ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا﴾ يعني «أمرناهم بالفسق ففسقوا» اين مطلب اول.
دوم اين است كه خدا كه به فسق امر نميكند ميفرمايد چون امر خدا به فسق مستحيل است پس معناي مجازي اراده شده و آن اين است كه ما امكانات فراواني به اينها داديم اينها ﴿فَفَسَقُوا﴾ نعمتهاي فراواني داديم ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ﴾[14] و مانند آن. اصرار دارد كه اين معنا را تثبيت كند لابد ملاحظه فرموديد سيدناالاستاد مرحوم علامه در الميزان هم تلاش و كوششاش اين است كه سخن زمخشري را ابطال كند. امام رازي در تفسير ميگويد كه آنچه را كه ميگوييم «هذا في غاية الظهور» نه روشن است بلكه شفاف است اين مسئله كه «إذا أمرنا مترفيها بالطاعه ففسقوا» اين معنا في غاية الظهور است اما من نميدانم تعجب ميكنم كه چرا زمخشري اصرار دارد بر آن معنا كه «إذا أمرنا مترفيها بالفسق ففسقوا» بعد به زمخشري ميگويد كه خب شما اين جمله را چطور معنا ميكنيد اگر گفت «أمرته فعصاني» چطور معنا ميكنيد با «فاء» هم كه ميگويد يعني «أمرته بالمعصيه فعصاني» يا نه، «إذا أمرته فعصاني» كار نداريم به اينكه آن مأمور به چيست فقط جامعش كه اطاعت است منظور است يعني من وقتي كه دستور دادم كاري را انجام بدهد او نميكند اين منظور همين است.
اطاعت و فسق آن مأمور به خواست را نشان نميدهد اگر گفت «إذا أمرته أمرته فعصاني» يعني او حرف مرا گوش نداد اينجا هم همين است ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا﴾ يعني «أمرناهم بالطاعه» حالا به صوم و صلات است، به عبادات است و مسئلهٴ زكات است و مسائل مالي است و مسائل اخلاقي است و مسائل اجتماعي است در هر جا باشد.
مطلب ديگر اينكه جريان مترفين يك وقت به صورت امر واگير، آفت عمومي اين طبقهٴ پيادهنظام را هم در برميگيرد مثل آيه محلّ بحث يك وقت است نه در جايي مؤمنين مشغول كار خودشاناند مترفين نعمتزده هم مشغول آن رفاهزدگياند آنها در مؤمنين اثر نميگذارند، مؤمنين هم از آنها متأثر نيستند در چنين مواردي عذاب مخصوص خود مترفين است. در آنجاهايي كه عذاب مخصوص مترفين است در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در قيامت اينچنين بيان ميشود آيه 64 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا أَخَذْنَا متْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ﴾ ما وقتي مترفين آن منطقه را عذاب كرديم اينها جعارشان، نالهشان، فريادشان بلند است ديگر همه را عذاب نميكنيم براي اينكه آن مؤمنين امر به معروف كردند، نهي از منكر كردند در مترفين اثر نكرد بعد ناچار شدند گفتند ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[15]، ﴿لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ﴾[16]، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾[17] آخر همين است ديگر اگر امر به معروف و نهي از منكر طبقهٴ ايماني اثر نكرد آنها ميگويند ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾، ﴿لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ﴾، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾ آخر همين است ديگر اينها كه وسيله براي جنگ و مبارزه ندارند كه امر به معروف هم كردند نهي از منكر هم كردند. در چنين فضايي مترفين معذّباند البته اين مربوط به معاد است ولي ديگر غيرمترف گرفتار نيست.
پرسش:...
پاسخ: از نظر زمخشري؟ خطاست ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، قبول نكردند اشكال كردند نه منظورم اين است كه كتاب، كتاب عميقي است يك وقت است همين طور رها شده اين ميگويد كه ما محذوف را از كجا بفهميم چيست؟ اگر گفته شد كلمهاي محذوف است ما بايد قرينه داشته باشيم بر حذف ايشان ميگويد به قرينه فسق ما ميفهميم كه آن محذوف فسق است مثل اينكه وقتي بگويد «أمرته فقام» به قرينه «فقام» ما ميفهميم كه آن محذوف قيام است «أمرته فقرأ» به قرينه «قرأ» ميفهميم كه آن محذوف قرائت است اين حرف، حرف اديبانه است لكن با مورد سازگار نيست ما يك وقت ميخواهيم بر اساس مُغني و امثال مُغني قرآن را تفسير كنيم، يك وقت نه خير قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم اگر بخواهيم قرآن را با قرآن تفسير كنيم بايد محكمات قرآن اول مشخص بشود وقتي محكمات قرآن مشخص شد اصل حاكم دست مفسّر است اصل حاكم كه در دست مفسّر بود به استناد آن اصل حاكم آن آياتي كه وضعش روشن نيست روشن ميشود اين اصول حاكم چراغاند ديگر لذا مرحوم امينالاسلام چهار وجه ذكر كرد بعد فرمود «أقربها الي الصواب» همين است كه «إذا أمرنا مترفيها بالطاعه»[18].
خب، در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آنجا وضع مترفين را مشخص كرد كه اينها تنها هستند كه در برابر انبيا موضع ميگيرند آيه 34 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾ اين مترفيناند، نعمتزدهها هستند كه در برابر انبياي الهي، اولياي الهي يا مبلّغين الهي مقاومت ميكنند اين نذير را هم قبلاً ملاحظه فرموديد بالاصاله انبيا و ائمه(عليهم السلام)اند، بالتبع علماي الهي، مبلّغان الهياند اينها كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[19] اينها كه به عنوان انذار رفتند در شهر يا روستا يك عده مترف در برابر اينها ميايستند اين گروه هم مشمول اين آيه است اينچنين نيست كه فقط مخصوص انبيا و ائمه(عليهم السلام) باشد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ﴾ كه بالاصاله انسانِ كاملِ معصوم(عليه السلام) است بالتبع شاگردان آنها حالا يا خود انبيا و اوليا(عليهم السلام) ميروند يا شاگردان آنها، مبلّغان از طرف آنها ﴿إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾.
فتحصّل كه يا مترف مرزش از مؤمنين جداست مثل آيه سورهٴ «سبأ» مثل آيه سورهٴ «مؤمنون» و مانند آن يا نه، اينها عدهاي را شستشوي مغزي دادند آنها با داشتن رهبران الهي به دنبال اغنيا راه افتادند جمعاً يك ملّت فاسدهاي را تشكيل دادند نظير آيه محلّ بحث كه مترفين باعث عصيان افراد متوسّط و ضعيف هم ميشوند لذا قريه، قريه آلوده خواهد شد آن وقت ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ راجع به كلّ اين قريه خواهد بود اينچنين نيست كه اين مَثل معروف كه آتش افتاد خشك و تَر نميكند، نه خير خشك و تَر را ميكند در جريان عاد اين طور بود، در جريان ثمود اين طور بود همان جا كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[20] فرمود ما آن مؤمنين را نجات داديم همين نيل كه خون شد اين درياي روان كه خون شد اگر موسويها، كليميها پيروان حضرت موسي ميخواستند آب بردارند آب بنوشن، مصرف كنند آب بود فرعونيها ميخواستند بگيرند خون بود همين آب بود ديگر، همين دريا بود اينچنين نيست كه آتش افتاد خشك و تَر نكند اين آتشِ بشري نيست آتش الهي كه باشد كاملاً خشك و تر ميكند در جريان آل لوط اين طور بود، در جريان عاد اين طور بود، در جريان ثمود اين طور بود، در جريان آلفرعون اين طور بود و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، بله ديگر اگر امر به معروف نكنند بد كردند ديگر به وظيفهشان عمل نكردند اين روايت را كه بيان نوراني حضرت را كه مرحوم كليني نقل كرد در بحث ديروز اينجا ذكر شد كه حضرت فرمود آن پيرمردي كه شب مشغول عبادت هست ولي هيچگاه چهرهاش در برابر منكرات الهي افروخته نشد و عصباني نشد در برابر طغيان طغيانگران اين هم استحقاق عذاب دارد ديگر.
پرسش: در باب امر به معروف و نهي از منكر انسان اگر كه خوبها هم امر به معروف و نهي از منكر نكنند بلا آمد آن وقت دعاي خوبها هم مستجاب نميشود.
پاسخ: بله ديگر يعني، بله هميشه اين اصل هم هميشه هست ديگر اين اصل، اصل كلي است اصل كلي اين است كه به نحو موجبهٴ كليه هر وقت ذات اقدس الهي بخواهد ملتي را عذاب بكند بعد از آزمون است اين پيام اين آيه است اين ﴿إِذَا﴾ يك «قضية في واقعه» كه نيست يك اصل كلي است هر وقت خداي سبحان بخواهد ملتي را عذاب بكند امر ميكند، آزمون ميكند، دستور.
پرسش:...
پاسخ: چرا، قبل سخن از هلاكت نيست آن اوامر الهي در برابر آن كيفر و پاداش بهشت است امر هست آن در برابر بهشتِ قيامت و جهنمِ قيامت است ان يك اصل جامع است اما عذابهاي دنيا بعد از اينكه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[21] اين را ميخواهد شرح بدهد وگرنه آنكه اصل همهجايي است خداي سبحان امري دارد، نهيي دارد، اگر كسي ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ قبلش هم فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإنّمَا يَهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾[22] اين را قبلاً فرمود آيات ديگر هم فرمود يك اصل جامع همگاني است اما اينكه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ سنّت خود را در ويران كردن آباديها و شهرها بيان كرد آن را دارد شرح ميدهد كه كجاها را ويران ميكند، چه ملّتي را ويران ميكند اين را دارد شرح ميدهد.
خب، بعد فرمود روايتي كه در كتاب شريف نهجالفصاحه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد در آن روايت دارد كه ذات اقدس الهي در معاد يا در فرصتهاي ديگر به پيغمبر اسم شريف حضرت را برد. مستحضريد كه در قرآن كريم آن قدر خداي سبحان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) احترام ميكند كه نام ايشان را به عنوان خطاب نميبرد درباره انبياي ديگر ﴿يَا نُوحُ﴾[23]، ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ﴾[24]، ﴿يَا مُوسَي﴾[25]، ﴿يَا عِيسَي﴾[26] اينها هست(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اما درباره پيغمبر هرگز چنين خطابي نيست آنچه كه مربوط به پيغمبر است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾[27]، ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾[28] يا اوايل ﴿أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾[29]، ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾[30] با اين كنايات با اين القاب با اين عناوين تجليلآميز ذكر ميكند، ولي در معراج كاملاً آنجا ديگر جريان خصوصي و مشافهه هست پشتسر هم آن حديثي كه درباره معراج هست وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد خداياي سبحان به من چنين گفت، چنين گفت، چنين گفت آنجا مكرّر در مكرّر دارد كه «يا أحمد»، «يا أحمد»[31]، «يا أحمد»، «يا أحمد» اينكه گفته ميشود «الذي سُمّي في السماء بأحمد» همين است آنجا سخن از «يا أحمد»، «يا أحمد»، «يا أحمد» فراوان است در حضور مردم خداي سبحان از پيغمبر به عنوان ﴿أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾، ﴿أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ با اين جلال و شكوه ذكر ميكند يكي دوجا كه نام مبارك حضرت هست اين به معناي خطاب نيست در قرآن كريم كه اگر فرمود آن حضرت ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[32] آن به عنوان خطاب نيست يا اينكه او ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ﴾[33] آن هم به عنوان خطاب نيست اين دو جا هست كه به عنوان خطاب نيست هر جا كه سخن از خطاب است با تجليل و تكريم است ولي در ارتباطات خصوصي مكرّر به نام مبارك آن حضرت صدا ميزند.
اما جريان مترفين و مرفّهين بيدرد اينها قبل از اينكه در قيامت به آن عذاب اليم گرفتار بشوند يك و يا قبل از اينكه در دنيا به عذاب تدميري و سقوط همگاني گرفتار بشوند دو، تكتك اينها هم عذاب مقطعي دارند اين سه، در دو جاي قرآن قبلاً بحث گذشت يكي آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «توبه» بود كه فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ فرمود اين مترفين، مرفّهين بيدرد، اين كفار اين مشركين كه وضع ماليشان خوب است اما مترفانه و مرفّهانه دارند زندگي ميكنند اموال و اولادشان شما را به شگفتي وادار نكند اينها يك وسيله عذاب است براي آنها كه خداي سبحان او را با همين امور در دنيا عذاب ميكند ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ اين طور است.
بنابراين اينها گذشته از آن عذاب قيامت كه ﴿أَخَذْنَا متْرَفِيهِم﴾ يك و گذشته از آن عذاب عمومي كه ويراني يك منطقه است دو، عذاب مقطعي هم دارند كه مخصوص خود اينهاست و دامنگير خود آنها خواهد شد.
پرسش: به وسيلهٴ اموال اينها به قول معروف در دنيا در رفاه زندگي ميكند.
پاسخ: نه، ميبينيد يك فرزند معتاد پيدا ميشود، يك اختلاف زن و شوهر پيدا ميشود، يك ورود در يك شركت قاچاقي پيدا ميشود كه سر از زندان دربياورند غالب اينها گرفتارند اين فيلمهايي كه ميبينيد ميسازند از زندگي همينهاست اينها كه فنّاوري علمي ندارند اينها را از همين پروندهها دارند درميآورند ميسازند غالب اين فيلمهايي كه ميبينيد اين از همين پروندههاي قضايي اين آلودههاست.
خب، اينكه فرمود: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ﴾ اينچنين بود ﴿وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾ گاهي ميفرمايد خداي سبحان ظلم نميكند خداي سبحان جهل ندارد اينجا در اين موارد است كه سخن از نفي ظلم نيست براي اينكه آيات ديگر فراوان بود و در همين آيه هم فرمود اينها به خودشان ظلم كردند اما خبير بودن، بصير بودن ناظر به اين است كه ما ميدانيم به چه گروهي امر كرديم، چه چيزي امر كرديم ميدانيم كه چه گروهي خلاف كردند، چه گروهي درصدد توطئه بودند، چه گروهي افراد ديگر را شستشوي مغزي دادند به دنبال خودشان راه انداختند ﴿وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾ حالا اگر مطالب ديگري مربوط به اين آيه نبود انشاءالله وارد مطلب بعدي ميشويم.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[2] . صحيفه سجاديه، دعاي 45.
[3] . سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[4] . سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[5] . صحيفه سجاديه، دعاي 45.
[6] . صحيفه سجاديه، دعاي 45.
[7] . مجمعالبيان،ج6،ص235.
[8] . سورهٴ يس، آيهٴ 68.
[9] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 54.
[10] . سورهٴ انعام، آيهٴ 62.
[11] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.
[12] . سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[13] . مجمعالبيان، ج6، ص235.
[14] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 28.
[15] . سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.
[16] . سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 15.
[17] . سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 15.
[18] . مجمعالبيان،ج6، ص235.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 122.
[20] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[21] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[22] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[23] . سورهٴ هود، آيهٴ 32.
[24] . سورهٴ هود، آيهٴ 76.
[25] . سورهٴ نمل، آيهٴ 9.
[26] . سورهٴ العمران، آيهٴ 55.
[27] . سورهٴ انفال، آيهٴ 64.
[28] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[29] . سورهٴ مزمل، آيهٴ 1.
[30] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 1.
[31] . ر.ك: بحارالأنوار، ج18، ص312 ـ 315.
[32] . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[33] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 40.