29 11 2007 4810458 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 13

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً ﴿7﴾ عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً ﴿8﴾ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ﴿9﴾ وَأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ﴿10

دوبار براي اسرائيليها حادثه تلخي پيش آمده است كه قرآن كريم به آن دو حادثه اشاره فرمود و يك اصل كلي را هم تذكّر داد.

جناب فخررازي در ذيل آن حادثه اول كه ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ[1] مي‌گويد اقوال در اين عباد ﴿أُولِي بَأْسٍ﴾ مختلف است. قول اول اين است كه منظور بخت‌نصر بابلي است، قول دوم جريان ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ[2] حضرت داود است، قول سوم مجوسيهايي هستند كه بر اسرائيليها مسلّط شدند اين اقوال سه‌گانه را نقل مي‌كند بعد مي‌گويد كه اينها سهم تفسيري ندارند، غرض تفسيري در آن نيست البته بحث تاريخي است و سخني درباره وَعد اُوليٰ ندارد.

درباره ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ آنجا دارد كه عده‌اي فكر مي‌كردند بعد از جريان قتل زكريا(عليه السلام)، يحيي(عليه السلام)، توطئه قتل مسيح(عليه السلام) بخت‌نصر بابلي به حيات اين اسرائيليها خاتمه داد، بعد مي‌فرمايد اين تاريخ درست نيست براي اينكه بخت‌نصر ساليان متمادي قبل بود اين چه كار دارد به جريان زكريا و يحيي و عيسي(سلام الله عليهم اجمعين) آن تقريباً شش قرن يا بيشتر قبل از ميلاد بود بنابراين بين اين دو حادثه بايد فرق گذاشت.

حادثه اُوليٰ را گفتند مربوط به بخت‌نصر است چون همين اسرائيليها انبياي فراواني را شهيد كردند در قرآن كريم دارد ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ[3] اين يك ﴿وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ[4] دو، گاهي به صورت جمع محلا به «الف» و «لام» ذكر مي‌كند اين از كثرت خبر مي‌دهد اينكه فرمود: ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ اينكه دارد ﴿وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ از زمان بخت‌نصر اين خوي سيّء در اسرائيليها بود تا زمان وجود مبارك حضرت عيسي و شهادت حضرت يحيي و شهادت زكريا و اينها.

بنابراين اگر سخن از تكذيب است كه بخت‌نصر بابلي نبود اين براي جريان دوم است نه جريان اول، جريان اول را امام رازي نقل مي‌كند نفي نمي‌كند اثبات هم نمي‌كند مي‌گويد در جريان ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا[5] هم بخت‌نصر بابلي را گفتند، هم جريان داود(سلام الله عليه) را گفتند كه ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ[6] هم جريان پيروزي مجوسيها بر اسرائيليها را گفتند اين مربوط به ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ است كه تقريباً شش قرن قبل از ميلاد است اما در جريان ميلاد وجود مبارك حضرت يحيي معاصر وجود مبارك عيسي(سلام الله عليهما) بودند جريان شهادت حضرت زكريا، حضرت يحيي اينها بعد از ميلاد است در اين جريان عده‌اي گفتند بخت‌نصر بابلي بود، عده‌اي گفتند كه مثلاً روميها بودند امام رازي مي‌گويد كه در اين قسمت بخت‌نصر بابلي نبود براي اينكه او چند قرن قبل بود اينجا احياناً روميها بودند كه بر اسرائيليها پيروز شدند كه همان قصه معروف است.

بعد مي‌گويد كه اينها بحث تفسيري نيست غرض به اينها متعلّق نيست غرض بيان سنّت الهي است اينجا بايد توجه كرد كه درست است كه در بحث تفسيري جريان تاريخ در اين قسمت شايد سهم تعيين‌كننده نداشته باشد اما تاريخ و محقّق تاريخ بودن، پژوهش تاريخي از ضروري‌ترين رشته‌هاي تخصصي است كه حوزه بايد به فكر آنها باشد چون بسياري از اين مسائل كلامي به همين جريان تاريخ وابسته است. يك وقت شما اگر اين كتاب الامتاع والمؤآنسة ابوحيّان توحيدي را ملاحظه فرموده باشيد اين يك كتاب، كتاب سُربي است يعني نظير اين كتابهاي عادي نيست الآن شما ببينيد بيست جلد وسائل را ممكن است يك طلبه فاضل مطالعه بكند كمتر احتياج به لغت داشته باشد براي اينكه ائمه(عليهم السلام) طرزي با مردم حرف زدند كه بفهمند. سائل سؤالي مي‌كرد حضرت جواب مي‌داد، اما وقتي انسان به خطبه‌هاي نهج‌البلاغه يا مناجات شعبانيه يا اين امثال ذلك مي‌رسد اين ائمه(عليهم السلام) كه ديگر با مردم حرف نمي‌زنند كه، كه بگوييم بناي عقلا و فهم عُرف باشد كه آنجا اصلاً بدون لغت ممكن نيست كسي بخواهد نهج‌البلاغه مطالعه كند دو طرفش بايد پُر از كتاب لغت باشد تا بفهمد.

اين الامتاع والمؤآنسة چنين كتاب سُربي است مثل اينكه سرب مي‌ريزد يعني بدون كتاب لغت دركش آسان نيست. ما ديديم در اين كتاب مناظره‌اي هست، يك سؤال و جوابي هست، مكاتباتي هست بين وجود مبارك حضرت امير و عُمر. حضرت امير نامه مي‌نويسد عمر جواب مي‌دهد، عمر نامه مي‌نويسد حضرت امير جواب مي‌دهد محاكمه مي‌كنند، استدلال مي‌كنند، مناظره مي‌كنند، گفتمان مي‌كنند، پرسمان مي‌كنند و سرانجام حضرت امير ـ معاذ الله ـ محكوم مي‌شود و عمر حاكم اين در آن كتاب هست در الامتاع والمؤآنسة ابوحيان.

سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي خب عارف به همه اين قسمتها بود فرمود اين جعل است و كسي كه از اين جعل پرده برداشت جناب ابن‌ابي‌الحديد بود ما وقتي به شرح نهج‌البلاغه ابن‌أبي‌الحديد مراجعه مي‌كنيم مي‌بينيم بله مي‌گويد اين ابوحيّان توحيدي يك آدم فاضلِ درس‌خوانده‌اي بود منتها مبتلا به فقر بود اين اصلاً نمي‌دانست براي چه كسي درس مي‌خواند، براي چه چيزي درس مي‌خواند فشار فقر او را عُقده‌اي كرد بعد سر از اين كار درآورد آمده يك سلسله مناظره و گفتمان جعلي كه قلم، قلمي است كه مي‌خورد به نهج‌البلاغه يعني كسي در بار اول و دوم نمي‌فهمد اين جعل است از بس اديبانه چيز نوشته.

نامه‌اي از طرف حضرت امير مي‌نويسد جعل، از طرف عمر مي‌نويسد جعل از اين طرف جعل، از آن طرف جعل و سرانجام ـ معاذ الله ـ حضرت امير را محكوم مي‌كند، خب اگر يك مورّخ نباشد بسياري از اين مذاهب، بسياري از اين مسائل كلامي زير سؤال مي‌رود اين الآن هم همين طور است اينكه امام(رضوان الله عليه) فرمود من خودم هستم به نام من جعل مي‌كنند همين است از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حديث رسيده است كه حضرت فرمود: «ستكثر عليّ القالة»[7] خدا غريق رحمت كند مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) را ايشان مي‌فرمايد بالأخره چيزهايي به نام پيغمبر جعل كردند، چرا؟ براي اينكه اين حديثي كه از پيغمبر نقل شده است كه حضرت فرمود دروغگويان به من زياد دروغ مي‌بندند اين حديث يا گفتهٴ پيغمبر است يا نه، در هر دو حال به پيغمبر دروغ بستند اگر اين خبر صحيح باشد پيغمبر چنين مطلبي را فرموده باشد كه فرمود بر من دروغ مي‌بندند، خب او پيغمبر است، معصوم است، اخبار به غيب داد معلوم مي‌شود يك عده هستند دروغ جعل مي‌كنند، اگر هم اين حديث جعل باشد، كذب باشد، پيغمبر نفرموده باشد خب همين را هم از پيغمبر نقل كردند ديگر «ستكثر عليّ القالة» اگر مورّخ نباشد، اگر حديث‌شناس نباشد، اگر واقع‌شناس نباشد، اگر تحليل‌گر تاريخي نباشد همين وضع درمي‌آيد شما الامتاع والمؤآنسة ابوحيّان توحيدي را مطالعه كنيد يك، بعد به شرح نهج‌البلاغه ابن‌أبي‌الحديد مراجعه كنيد دو، معلوم مي‌شود كه پرده‌برداري چيست اين يك نمونه.

نمونه ديگر اگر شما با كتاب جهاد جواهر مرحوم صاحب جواهر مأنوس باشيد آنجا هم از اين جعلها را مي‌بينيد ما وقتي به كتاب جهاد جواهر رسيديدم ديديم كه قباله‌اي همين يهوديهاي خيبر يهوديها در زمان يكي از اين خلفا به خليفه وقتشان حالا چندين سال گذشته است اينها چون يهودي بودند، اهل جِزيه بودند، بايد جِزيه مي‌دادند خليفه اسلامي خواست از اينها جزيه بگيرد آنها يك قباله درآوردند گفتند طبق اين قباله وجود مبارك پيغمبر شما جزيه را از ما گرفته فرموده يهود نبايد جزيه بدهد. قباله رسمي بعضي از اصحاب پيغمبر امضا كردند زير اين قباله كه يهودان خيبر از پرداخت جزيه معاف‌اند.

مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايد خطيب بغدادي و امثال ذلك پرده برداشتند كه اصلاً اين گزارش جعل است براي اينكه اين نامه اين قباله به خطّ يكي از كتّاب پيغمبر بود يك، به امضاي بعضي از اصحاب به حسب ظاهر اصحاب پيغمبر است دو، وقتي كه اين قباله را مي‌نوشتند آن كاتب مُرده بود و اين امضاكننده‌ها كه به عنوان شاهدند هنوز اسلام نياورده بودند براي اينكه امضاي معاويه پاي اين قباله است آن روزي كه تاريخ اين قباله است هنوز معاويه اسلام نياورده بود، امضاي ديگري پاي اين قباله است هنوز آن ديگري اسلام نياورده بود، كاتب فلان ابورافع است كه ابورافع چند سال قبل مُرده است اين نامه و قبالهٴ رسمي را همين يهوديها به نام پيغمبر جعل كردند نخواستند جزيه بدهند، اگر آن مورّخ پژوهشگر نبود از صاحب جواهر برنمي‌آمد كه اين تحقيق تاريخي را كرده باشد او يك فقيه است نه پژوهشگر تاريخي، بنابراين ما همه‌جا گرفتار اين هستيم جريان انقلاب هم كه شنيديد امام(رضوان الله عليه) فرمود به نام من جعل مي‌كنند.

بنابراين اينكه جناب فخررازي فرمودند حالا چه بخت‌نصر چه غير بخت‌نصر درست است، چه بخت‌نصر چه غير بخت‌نصر ولي در بحث تفسيري از اين جهت سهمي ندارد ولي تاريخ تعيين‌كننده است يك عده محقّق تاريخ بايد در حوزه‌ها باشند و اوضاع را خوب بررسي كنند براي كسي كه نداند وَعد اُوليٰ چيست، وَعد ثاني چيست، فاصله بين اين دو وَعد شش قرن است مي‌گويد با بخت‌نصر اين اسرائيليها محكوم شدند يكي هم فوراً مي‌گويد اين جريان دروغ است براي اينكه بخت‌نصر ششصد سال قبل بودند، خب بله بايد به اينها گفت كه وَعد اُولايي داريم، وَعد ثاني‌اي داريم، وعد اُوليٰ و وعد ثاني ششصد سال فاصله است الآن ششصد، هفتصد سال قبل اين را محقّقان ما مثل فخررازي و امثال فخررازي گفتند شما بايد بين وعد اُوليٰ و وعد ثاني فرق بگذاريد جريان بخت‌نصر اگر احتمالي هست براي وعد اُولاست ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا[8] است درباره ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ كسي نگفت بخت‌نصر است تا شما بگوييد اين واقعه دروغ است و چنين چيزي نبود، خير اين را آنهايي كه ششصد، هفتصد سال قبل مثل فخررازي كتاب نوشتند آنها هم گفتند بايد حالا يا بخت‌نصر يا غير بخت‌نصر در واقعهٴ اُوليٰ است ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ است، درباره ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ احدي نگفته بخت‌نصر است كه.

بنابراين كار تحقيقي و مربوط به پژوهش لازم است خود امام رازي مي‌گويد «و شواهد التاريخ تشهدوا» درباره اينكه واقعه دوم به وسيله بخت‌نصر نبود مي‌گويد شواهد تاريخي گوياست كه او به سنين متطاوله ساليان متمادي، قرنها بخت‌نصر قبل از جريان شهادت زكريا و يحيي و امثال ذلك بود اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه جريان يهود در قرآ‌ن كريم كه اگر كسي خواست ان‌شاءالله پايان‌نامه‌اي در اين زمينه بنويسد كه هم مسائل روز است و هم كمتر روي آن كار شده خداي سبحان نسبت به اينها يك اصل كلي را بيان كرده و آن اصل كلي بخشي از آن در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ بخشي هم در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است در سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمودند مسيحيها كمي نرم‌تر از يهوديها هستند اما مسيحيهاي صهيونيستي هم مثل همين يهوديها هستند از اين جهت فرقي نيست درباره مسيحيها فرمود اينها تا روز قيامت منقرض نيستند، هستند اما با اختلاف هستند وقتي با اختلاف بودند هرگز به جايي نمي‌رسند در سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه بحثش قبلاً گذشت در آنجا فرمود: ﴿فَأَغْرَقْنَا﴾ آيه چهارده سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَي أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ اين مسيحيها هرگز به مقصد نمي‌رسند براي اينكه تا روز قيامت خدا فرمود من بين اينها عداوت و دشمني و كينه و اختلاف را اغرا كردم، خب پس اينها در آستانهٴ سقوط‌اند اگر مشكلي هست در ناحيهٴ مسلمانهاست كه اينها با هم متحد نيستند وگرنه فرمود: ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ من بين مسيحيها اين عذاب اختلاف را اغرا كردم. اغرا، نرم‌تر از القا است.

درباره يهوديها در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 64 دوتا اصل كلي را فرمود يكي اينكه آيه 64 سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً﴾ آن‌گاه آن دو اصل كلي اين است يك ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ القاست بالاتر از اغرا، خب وقتي خدا بالصراحه مي‌گويد يهود با هم متحد نخواهد شد آن وقت چرا مسلمانها با هم متحد نمي‌شوند و آنها را از پا درنمي‌آورند ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾ اين ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ به اشراط‌الساعه تفسير شده است كه وجود مبارك حضرت كه آمد به حيات همه اينها و به استقلال همه اينها خاتمه مي‌دهد.

اصل كلي دوم اين است كه ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ هر وقت اينها مي‌خواهند آتش جنگ روشن كنند خدا خاموش كرده است با فعل مضارع تعبير كرده چون مستقبل محقّق‌الوقوع در حُكم ماضي است با فعل مضارع تعبير كرده، اگر شما مي‌بينيد حماس و فتح خردمندانه رفتار نمي‌كنند براي همين است، اگر خردمندانه رفتار مي‌كردند و ساير مسلمانها مخصوصاً شيوخ كم‌خرد خليج فارس اگر عاقلانه بودند و در اين جريان ميرلند هم شركت نمي‌كردند بساط اسرائيل برچيده مي‌شد اين ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[9] ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً[10] از خدا راستگوتر كيست؟ از قرآن سخني شيرين‌تر و صحيح‌تر چيست؟ فرمود: ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ من خودم خاموش مي‌كنم چطور خاموش نكرد پس معلوم مي‌شود ما نگفتيم «يا الله» ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾، ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾.

خب، بنابراين اين اصل كلي گاهي به صورت ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ است كه در بخش پاياني همين آيه بود در سورهٴ «اسراء» گاهي به صورت ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾ القيناست نه أغرينا ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ در 64 سورهٴ «مائده» ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ در همان آيه 64 سورهٴ «مائده» در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» يك اصل كلي ديگري را بيان فرمود و آن آيه 167 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود كه آن هم بحثش گذشت فرمود: ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ﴾ خدا اعلان كرد نه تنها اعلام كرد علني به همه جهانيان گفت ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ الآن هم اينها يا بردهٴ آمريكاي هستند يا بردهٴ همان لاويهاي آمريكايي‌ هستند به اين طرف و آن طرف كشانده مي‌شوند فرمود تا روز قيامت من كساني را بر اينها مسلّط مي‌كنم كه ﴿يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ خب اينها كم‌ كاري نكردند يك وقت است افراد عادي را شهيد مي‌كنند، يك وقت بسياري از انبيا را همينها كشتند ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ[11] ﴿وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ[12] آن طور هم كه زكريا و يحيي(سلام الله عليهما) را شهيد كردند درصدد توطئه قتل وجود مبارك مسيح(سلام الله عليهم اجمعين) بودند همينها بودند ديگر.

پرسش:...

پاسخ: بله، منتها اينها بعديها هم همان راه را دارند و راضي‌اند به همان روش چون بعديها همان راه را دارند و راضي‌اند به همان روش در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ اتحاد مسلمانها، اتحاد حق است، اختلاف باطل است هر جا ممكن نيست حق يك‌جا پيروز بشود يك‌جا شكست بخورد حتي گفتند در جريان جنگ اُحد كه مسلمانها شكست خوردند در حقيقت باطل شكست خورد و حق پيروز شد براي اينكه اتحاد، هماهنگي، با هم بودن، كنار هم بودن، هميار بودن، همفكر بودن، هم‌آوا بودن حق است منتها اين حق را آنها گرفتند.

پرسش:...

پاسخ: چرا دعوت مي‌كنند كه مسلمان متحد بشوند ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا[13] در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه اين آيه گذشت اين بود كه شما اگر همه‌تان مسلمان باشيد به اين آيه عمل نكرديد آيه كه ندارد شما به قرآن تمسّك كنيد، به عترت تمسّك كنيد كه، اگر الآن اين يك ميليارد و نيم همه‌شان به قرآن عمل كنند همه‌شان به عترت عمل كنند به آيه عمل نكردند براي اينكه آيه ندارد كه به قرآن عمل بكنيد كه، آيه ندارد كه به قرآن و عترت عمل بكنيد كه، آيه دارد به قرآن و عترت با هم عمل بكنيد الآن اگر اين يك ميليارد و نيم همه‌شان نماز بخوانند اينها چطور نماز جماعت نخواندند، نماز خواندند ولي نماز جماعت نخواندند آيه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ مي‌گويد اسلام جماعتي داشته باشيد با هم بچسبيد نه بي‌هم بچسبيد اگر بي‌هم بچسبيد همه‌تان تك‌مسلمانيد از شما كاري ساخته نيست اينجا هم به اعتصام امر كرده، هم از تفرّق نهي كرده دو حُكم مستقل نيست ولي تأكيداً نهي از تفرّق را در كنار امر به اعتصام ذكر كرده، اگر به ما فرمودند ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[14] نمازتان را به جماعت بخوانيد، خب الآن ما يك جمعيت زيادي هستيم در اين مسجد اگر همه‌مان موقع ظهر نماز بخوانيم همه‌مان نماز خوانديم اما هيچ‌كدام به اين آيه عمل نكرديم آيه مي‌گويد نماز را به جماعت بخوانيد آيه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ مي‌گويد با هم مسلمان باشيد نه مسلمان باشيد آن مسلمان باشيد را آيات ديگر مي‌گويد، خب اگر اين آيه دارد با هم مسلمان باشيد، هرگز تك‌روي نكنيد، كنار هم از هم فاصله نگيريد، با هم قرآن و عترت را بچسبيد آن وقت يهودي نمي‌ماند، آن وقت مسيحي نمي‌ماند اين ﴿عُدتُّمْ عُدْنَا﴾يي كه در همين بخش پاياني اين قسمت سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده يك، ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ[15] كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده دو، ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ[16] كه در مائده آمده سه، ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ چهار همه اينها در جريان بني‌نضير حل شد، در بني‌قريظه حل شد، در بني‌قينقاع حل شد، در يهود و خيبر حل شد ديگر همينها بود ديگر با اينكه قرنهاي متمادي از آن جريان گذشت هر وقت نظير همين جريان مدينه و اتحاد مسلمانها بود همه اين فِرَق را بر اساس همين آيات تلاوت شده مسلمانها از پا درآوردند ديگر مگر اينها در قصرها و در آن دژهاي مستحكم خيبر نبودند؟ در اول سورهٴ مباركهٴ «حشر» دارد ما يك كار بي‌سابقه كرديم اين كار بي‌سابقه را خدا به خود اسناد مي‌دهد بعد مي‌فرمايد بعد معجزات ما به وسيله انبيا راه‌اندازي كردم فرمود در همان اول سورهٴ مباركهٴ «حشر» ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ[17] فرمود ما براي اوّلين‌بار در مدينه كاري كرديم كه نه دوست خيال مي‌‌كرد نه دشمن. دشمن مي‌گفت كه ما در آن قلعه‌ها هستيم چه كسي مي‌تواند درِ قلعه را باز كند؟ دوستان هم مي‌گفتند ما كوخ‌نشينيم، آ‌نها كاخ‌نشين ما داريم با زحمت با خرما خودمان را تأمين مي‌كنيم آنها كباب مي‌خورند ما چطوري مي‌توانيم با آنها بجنگيم؟ فرمود: ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ يك، ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ دو. نظير همين انقلاب اسلامي ديگر اين ارتش آمريكاي مسلّط بر ايران نه آنها فكر مي‌كردند متواري مي‌شوند، نه اينها فكر مي‌كردند كه اين مُشت بر درفش پيروز مي‌شود خيلي از خوديها مي‌گفتند انقلابتان به ثمر نمي‌رسد آنها هم مي‌گفتند كه شما نمي‌توانيد پيروز بشويد ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ طولي نكشيد كه آنها متواري شدند اين اول سورهٴ مباركهٴ «حشر» در اول انقلاب هم اتفاق افتاد ديگر اين خدا همان خداست ديگر كه عوض نشد ـ معاذ الله ـ خب حالا اگر ما مشكلي نداشته باشيم و بفهميم اينكه اصرار كتاب و سنّت بر عقل است و عقل است و عقل است و عقل همين است ما در همه كارها بايد شركت كنيم در سياستمان، در انتخاباتمان اما بازي نكنيم، بيراهه نرويم، راه كسي را هم نبنديم اگر خداي ناكرده خواستيم بازي بكنيم بدانيم كه ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ داريم آبروي خودمان را مي‌بريم.

اين تعبير لطيف وجود مبارك حضرت امير چند بار به عرضتان رسيد در نهج‌البلاغه گاهي «اُوبيٰ» دارد، گاهي «موبي» دارد، گاهي «وَبي» دارد فرمود اين بازيهاي دنيا يك چراگاه زيبا و سرسبز وباخيز است فرمود بازيهاي سياسي موبي است، اُوبيٰ است، وَبي است اين واژه در نهج‌البلاغه چندبار تكرار شده يعني اين بازيها به حسب ظاهر يك مرتع سرسبز هست اما يك بيماري آبروبري را به همراه دارد اگر گاوي نداند كه اين علف وباخيز است اين علف سبز او را به طرف خود جذب بكند بعد وبا مي‌گيرد. وبا براي حيوان خب دردآور هست، اما براي انسان گذشته از دردآور يك بيماري آبروبري است نظير سكته و سرطان نيست كه بالا و پايين تاس بيار و تاس بيار اين آبرو نمي‌ماند براي كسي كه.

فرمود اينهايي كه اهل بازي‌اند گرفتار وباي سياسي مي‌شوند بالأخره آبرويشان مي‌رود حواسشان جمع باشد، خب ما اگر اين نصايح نتواند ما را اصلاح بكند چه چيزي مي‌تواند ما را اصلاح كند ما در متن سياست بايد باشيم خدا غريق رحمت كند مرحوم سيد مدرّس را امروز سالگرد ارتحال اوست شد، شد نشد، نشد تلاش و كوشش مي‌كنيم در انتخابات شركت بكنيم هر چه شد بالأخره ما اظهار نظر مي‌كنيم در اين كارمان هم يا مقلّد هستيم يا مجتهد به هر تقدير چه اصابه باشد چه خطا اگر اصابه شد واقعاً آن كسي كه ما گفتيم اصلح بود دوتا اجر به ما مي‌دهند، نشد يك اجر مي‌دهند با ديگران همكاري بكنيم و دعا مي‌كنيم و تأييد مي‌كنيم خب اين مي‌شود يك كشور اسلامي ديگر، اما اگر خداي ناكرده بگوييم حالا چون حرف من نشد الي دوره چهار سال من بايد كارشكني بكنم اين همان اوبيٰ و وَبا و موبي و اينها اين بيان نوراني حضرت امير را به دنبال دارد فرمود آبروي خودتان را نبريد پس از اين طرف ذات اقدس الهي فرمود كه قصهٴ بخت‌نصر و قصهٴ بابليها و قصهٴ كورش و داريوش و اينها را شما مي‌بينيد گذشته است، اما اين چهار قصه كه در مدينه نقد بود جريان بني‌نضير، بني‌قريظه، بني‌قينقاع يهوديهاي خيبر اينكه نقد است كه اينها را كه شما ديديد ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا[18] مگر شما فكر مي‌كرديد يهودِ مقتدرِ سرمايه‌دار از مدينه فرار كند و شما پابرهنهٴ صُفّه‌نشين و ايوان‌نشين بياييد جاي آنها را بگيريد هيچ فكر مي‌كرديد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) با يك اشاره آن در را بكَند كه هفتاد نفر يا كمتر و بيشتر بايد باز و بسته كنند اينها را فكر نمي‌كرديد كه، خداي سبحان بود كه اينها را از سياسي يعني از آن كاخها پايين كشيده، از آن حِصن پايين كشيده اينها ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ[19] خب اين همان خداست ديگر.

بنابراين اصل كلي اين است ما الآن تنها مشكلمان در خاورميانه همين اختلاف شيوخ است اگر واقعاً مسلمانها متّحد بشوند يا اين شيوخ كم‌خرد مخصوصاً عربستان به عقل مي‌آيند يا مردم آنها را عاقل مي‌كنند بالأخره آن وقت اين فلسطيني محروم كه اصلاً سرزمينش اينجاست اين الآن جرمش اين است كه اسلام آورده اينكه از جاي ديگر نيامده كه اينها قبل از سال شانزده هجري پدرانشان، آبائشان، اجدادشان مثل ديگران همين‌جا زندگي مي‌كردند در سال شانزده هجري وقتي اسلام آمد اينها اسلام را قبول كردند، يك عده به عنوان اقليت به يهودي ماندند، يك عده به عنوان اقليت مسيحي ماندند مثل ايران كه اكثريت اسلام است، اقليتش اهل كتاب، بعد يك عده از جاي ديگر آمدند اينها را بيرون كردند اگر اين آواره‌هاي فلسطيني از جاي ديگر آمده باشند بله، اما جرمشان فقط اسلام است وگرنه براي اين سرزمين‌اند، اهل اين سرزمين‌اند، هزارها سال در همين منطقه زندگي مي‌كردند، پدرانشان همين سرزمين زندگي مي‌كردند منتها جرمشان اين است كه اسلام آوردند.

خب، بنابراين اين اصول كلي كه قرآن درباره صهيونيست و اسرائيليها نه يهود بيان مي‌كند همين چند اصلي است كه مشخص شد ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ[20]، ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ[21]، ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾، ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ[22] پس اينها در آستانهٴ سقوط‌اند از اين طرف مسلمانها اگر واقعاً ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[23] باشد هيچ مشكلي پيش نمي‌آيد.

اما مسئلهٴ ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ آن جواب محذوف است يعني ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ[24] اين «لام» هم متعلّق به آن محذوف است حالا يا «لام» تعليل است يا «لام» عاقبت است نظير ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً[25] در طيّ بحثهاي گذشته بازگو شد، ولي «فإذا جاء وعد الآخرة بعثنا عليكم» باز «عباداً لنا» اين ﴿عِبَاداً لَنَا[26] معنايش اين نيست كه اينها بندگان صالح‌اند عباد ما هستند.

در قرآن كريم ذات اقدس الهي بر مؤمنين عباد اطلاق كرده، بر تبهكاران و معصيتكاران عباد اطلاق كرده، بر كفار عباد اطلاق كرده، بر جهنميها كه در جهنم دارند مي‌سوزند عباد اطلاق كرده، در سورهٴ مباركهٴ «زمر» در سورهٴ مباركهٴ «غافر» وقتي از جريان كفار ياد مي‌كند به اين صورت بيان مي‌كند مي‌فرمايد آيه 47 سورهٴ مباركهٴ «غافر» اين است ﴿وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ[27] يعني مستضعفان و مستكبران همه‌شان رفتند در آتش در آنجا دارند گفتمان و مناظره مي‌كنند مستكبر مي‌بيند كه مستضعف به او مي‌گويد تو باعث شدي، مستكبر به مستضعف مي‌گويد خب من گفتم مي‌خواستي نيايي رهبران الهي بودند آن طرف مي‌خواستي بروي ﴿وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ﴾ ما به دنبال شما راه افتاديم مي‌توانيد امروز مشكل ما را حل كنيد ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا﴾ همه ما بد كرديم شما مي‌خواستيد با داشتن رهبران الهي آ‌ن طرف برويد از ما چه چيزي ساخته است؟ بعد ﴿إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ[28] اين جهنميها هستند همه‌شان كافرند دارند مي‌سوزند اعتراض هم مي‌كنند بعد مي‌گويند خدا بين بندگانش حُكم كرده ما عباد او هستيم بين ما اين‌‌چنين حُكم كرده ما را جهنمي كرده.

پس «العباد» گفتن نسبت به جهنميها، نسبت به تبهكاران كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً[29] در قرآن كريم كم نيست در اينجا هم هست پس ﴿عِبَاداً لَنَا[30] هم مي‌سازد كه جريان حضرت داود باشد ﴿عِبَاداً لَنَا﴾ هم مي‌سازد با جريان بخت‌نصر و ساير تبهكاران مي‌سازد همه‌شان بندگان خدا هستند منتها سوابق تاريخي بايد كه اين مطلب را به خوبي تبيين بكند.

پرسش:...

پاسخ: بله آن هم همين طور است ديگر اين‌‌چنين نيست كه عبادي نظير ﴿فَادْخُلِي[31] آن پسوند و پيشوند و امثال ذلك مشخص مي‌كند همه «عباده» هستند، «عباد الله» هستند، «عباد له» هستند.

بنابراين اين ﴿لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾ هست ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ اين حصير خواه به معناي فاعل باشد خواه به معني مفعول اين جهنميها بندند براي اينكه اگر خود جهنم محصور باشد اينها محصور در محصورند، اگر حصير به معني حاصر باشد جهنم اينها را محاصره كرده كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ[32] آنجا هم ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ[33] در قرآن كريم دارد كه اينها ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ[34] اينها كه واقعاً دنيامدارند هرگز آزاد نيستند مي‌بينيد شب هم به زحمت بايد با قرص خواب بخوابند براي اينكه اينها بين اين دو دهنه فشار مي‌بينند بين حفظ موجود و طلب مفقود يك انسان آزمند از اين طرف فشار مي‌بيند آنچه را دارد چطور حفظ بكند، از آن طرف فشار مي‌بيند آنچه را ندارد چطور به دست بياورد بين حفظ موجود و طلب مفقود در تنگناست، پرس مي‌شود بدبخت همين پرس‌شدن و فشار در عذاب قبر به صورت ضغطهٴ قبر درمي‌آيد آنجا فشار مي‌بيند بعد وقتي وارد ساهرهٴ قيامت شد و به جهنم رفت آنجا در قرآن دارد ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾ اين طور نيست كه با دست و بال باز اينها را بيندازند كه، كسي كه بسته فكر مي‌كرد بسته تحويل جهنم مي‌دهند مقرّن‌اند در قِران و زنجير و بند دوزخي‌اند ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾ يعني در زنجيرها، در غُلها آنجا با دست و بال بسته مي‌سوزند اين در هر سه نشئه بسته است كسي كه بسته فكر مي‌كند فقط خودش را مي‌بيند و بستگان خودش بيرون را نمي‌بيند، فضاي جامعه را نمي‌بيند اين بسته زندگي مي‌كند، بسته مي‌ميرد، بسته مي‌سوزد.

خب، چنين آدمي جهنم حصير است براي او، حاصر است براي او بر خلاف كساني كه بازانديش‌اند به فكر خودند به فكر ديگران‌اند اينها در هر سه نشئه راحت‌اند حتي وقتي وارد بهشت شدند آ‌نجا مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ[35] مي‌گويند خدا را شكر كه هر جا بخواهيم برويم آزاديم اين بيان نوراني قرآن است درباره بهشتيها اين طور نيست كه يك غُرف مبنيه ويژه‌اي به افراد بدهند بگويند شما اينجا باشيد نه، اين در آن آيات غُرف مبنيه ملاحظه بفرماييد آنجا دارد كه اين غرف مبنيه كه «بعضها فوق بعض» است كسي كه در غُرفه بالا جا دارد مي‌تواند پايين بيايد از پايينيها حال بپرسد، اما كسي كه در غرفه پايين مسكن گرفته توان آن را كه برود غرفه بالا را از آنها حال بپرسد ندارد به همان دليلي كه در دنيا آن حال و توفيق را نداشت كه شب بلند شود نماز شبش را بخواند، در دنيا توفيق نداشت كه همراه آنها بالا بپرد در آخرت هم همين معنا ظهور مي‌كند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[3] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 21.

[4] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 181.

[5] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[7] . تفسير الميزان، ج5، ص273.

[8] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[9] . سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[10] . سورهٴ نساء، آيهٴ 87.

[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 61.

[12] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 181.

[13] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[14] . سورهٴ توبه، آيهٴ 119.

[15] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 167.

[16] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[17] . سورهٴ حشر، آيهٴ 2.

[18] . سورهٴ حشر، آيهٴ 2.

[19] . سورهٴ حشر، آيهٴ 2.

[20] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 167.

[21] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[22] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[23] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[24] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[25] . سورهٴ قصص، آيهٴ 8.

[26] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[27] . سورهٴ غافر، آيهٴ 47.

[28] . سورهٴ غافر، آيهٴ 48.

[29] . سورهٴ زمر، آيهٴ 53.

[30] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 5.

[31] . سورهٴ فجر، آيهٴ 29.

[32] . سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[33] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 55.

[34] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 49.

[35] . سورهٴ زمر، آيهٴ 74.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق