28 11 2007 4810427 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 12

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴿7﴾ عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴿8

جريان بني‌اسرائيل را ذات اقدس الهي در كتاب آسماني اينها به نام تورات يا كتابهاي قبل از تورات بيان فرمود و اين ناظر به مسئلهٴ لوح محفوظ و امثال ذلك نيست.

فرمود ما به شما اعلام كرديم كه دوبار شما اين فساد را مرتكب مي‌شويد و به دو كيفر تلخ هم محكوم خواهيد شد ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ اگر منظور از اين كتاب همان تورات باشد كه اين عهد ذكري است و اگر ساير كتابهاي آسماني انبياي ابراهيمي باشد كه جنس است يا عهد ذهني است. فرمود اين اصل كلي را ما در كتابهاي انبياي قبلي هم گفتيم به شما هم مي‌گوييم نموداري از آن اصل كلي را الآن اينجا براي شما شرح مي‌كنيم. آن اصل كلي كه در تورات آمده يا در كتابهاي انبياي پيشين آمده اين است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اين جزء سنّتهاي لايتغيّر الهي است كه اگر كسي احسان كرد به خود كرد و اگر اسائه كرد به خود روا داشت اين اصل كلي دوتا نمونه در اين زمينه ذكر مي‌كنيم كه آنها مصاديق اين كبراي كلّي‌اند لذا اين ﴿أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ﴾ را در وسط دوتا جريان ذكر كرد يك جريان اول بود بعد احسان كردند و پيروز شدند، يكي جريان دوم است كه اسائه كردند و گرفتار شدند در وسط اين دو جريان اين اصل كلي را ذكر كرد اين اصل كلي ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ﴾ جزء مقضيها و مُبيّنهاي در كتاب آسماني است ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ مطالبي را كه بعضي از آن مطالب صغراي قياس است و بعضي از آن مطالب كبراي قياس آنهايي كه كبراي قياس‌اند اصل كلي‌اند كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ آنهايي كه صغراي قياس‌اند همان فساد مرّهٴ اُوليٰ و فساد مرّهٴ ثانيه و امثال ذلك است كه اين نمونه خارجي هست براي آن اصل كلي. اين ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ﴾ اين‌‌چنين نيست كه فقط در قرآن آمده باشد در كتابهاي انبياي قبلي نيامده باشد. تا جمله ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ اينها مَقضي در كتاب است ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ اين به منزلهٴ متن است آ‌ن مَقضي شما چيست؟ ﴿لَتُفْسِدُنَّ﴾ است تا ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ يعني اين نصف صفحه به منزلهٴ شرح آن نصف سطر است ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾، خب آن قضا چيست؟ آن مكتوب چيست؟ آ‌ن مكتوب نمونه‌هاي از يك اصل كلي است و اصل كلي آن اصل كلي اين است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ نمونهٴ اين اصل كلي هم دوبار فساد و دوبار تنبيه، دوبار تنبّه و دوبار عنايت الهي يك‌بار متنبّه شديد ﴿وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ بار ديگر هم متنبّه شديد كه ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ كه تلويح است و اشاره ضمني به اين رحمت است.

پس يك متن است به نام ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ و اين مطلب اول. يك شرح است كه از ﴿لَتُفْسِدُنَّ﴾ شروع مي‌شود تا ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ اين هم مطلب دوم. اين شرح كه عهده‌دار تبيين محتواي متن است صغراهايي را بيان مي‌كند و كبرايي، صغرا همان دوبار فساد است و دوبار شكست خوردن است و دوبار توبه كردن است و دوبار مشمول رحمت شدن اين امور اربعه. كبراي كلي اين ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ پس يك اصلي كلي داريم و آن اين است كه احسان براي خود مُحسن است، اسائه براي خود مُسيء است در سايه اين اصل كلي كه كبراي كلي است چهار صغرا بيان شده دو فساد بيان شده، دو احسان بيان شده و در برابر دو فساد دو كيفر بيان شده در برابر دو احسان دو رحمت بيان شده كه اين چهارتا وقتي مضاعف مي‌شود، مي‌شود هشت‌تا، پس يك متن است و يك شرح اولاً، شرح كه تفصيل آ‌ن متن است داراي مطالب ده‌گانه است ثانياً آن مطالب ده‌گانه عبارت از يك اصل كلي است و كبراي كلي است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ و آ‌ن فروع هشت‌گانه هم زيرمجموعه اين سنت كلي‌اند.

خب، اين را عرض كردم براي اينكه اگر كسي خواست پايان‌نامه‌اش اسرائيل در قرآن يا يهود در قرآن يا فلسطين در قرآن باشد راه‌حلّش اين‌‌چنين است كسي كه پايان‌نامه مي‌نويسد عدالت در قرآ‌ن، تقوا در قرآن، زهد در قرآن اينها هم مطالب نافع است هم بالأخره كاربرد عملي دارد اما ماشاءالله فراوان نوشته شده و نوشتن پايان‌نامه‌هايي در زمينه اينكه عدالت در قرآ‌ن چيست؟ تقوا در قرآن چيست خيلي مئونه لازم ندارد اما معراج در قرآ‌ن، اسرائيل در قرآ‌ن، فلسطين در قرآ‌ن، يهود در قرآ‌ن، اينها هم پايه‌هاي فراوان لازم دارد، هم مبتلابه روز است.

خب، مطلب ديگر اينكه ذات اقدس الهي مسئلهٴ فساد را همراه با عُلوّ معنا كرده است آنچه كه انسان برتري مي‌طلبد اين با فساد همراه است ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً[1] فساد معمولاً در اثر استعلا و استكبار و خودبرتر ديدن و خودبيني كردن و امثال ذلك است ﴿إِنَّهُ كَانَ عَالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ[2] در همين راستاست، ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الأرْضِ[3] در همين راستاست، وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) براي آن ملكهٴ سبا نوشت ﴿أَن لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ[4] در همين راستاست كه اگر كسي خود را برتر ببيند خواه و ناخواه گرفتار فساد خواهد شد اينجا هم فرمود اين فساد شما در اثر همان برتري بودن شماست. يك فرعون محدودي در سرزمين خاص پيدا شد كه ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ آن اصل كلي كه بعداً به آن اشاره مي‌شود كه ذات اقدس الهي هرگز جامعه را رها نمي‌كند اين‌‌چنين نيست كه به فكر مظلومين نباشد، به فكر مظلومين هست، دست ظالمين را باز نمي‌كند برابر آن فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ اين مثل اينكه مفروغ‌عنه هست كه خداي سبحان مظلوم را رها نمي‌كند.

در بخشهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن گذشت كه فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْض[5] بعد فرمود: ﴿وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ[6] يا در ذيل آيه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ[7] دارد ﴿وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ اين بخشهاي پاياني آيه نشانهٴ آن است كه ذات اقدس الهي هرگز ملت مظلوم را رها نمي‌كند اين ﴿اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ براي آن است كه خدا مي‌فرمايد من در كمين هستم اگر شما قيام كرديد با دست شما ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ[8] ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ و اگر شما نكرديد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[9] فرمود شما نجنبيديد، مبارزه نكرديد، با ظالمين درگير نشديد خدا شما را مي‌برد يك عده افراد وارسته مي‌آورد كه آنها مبارز نستوه‌اند به هر تقدير خداي سبحان به ظالم مهلت نخواهد داد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ نظام، نظام عدل است شما مي‌بينيد بالأخره يك باغبان كه چوبهاي صنعتي را، درختهاي صنعتي را غرس مي‌كند خيلي تلاش و كوشش مي‌كند براي اينكه همه اين چوبها صاف و مستقيم دربيايد، اما خب در بخشي از بدنهٴ همين درخت اين چوبهاي صنعتي گِره‌هايي هست به تعبير مرحوم بوعلي افراد ناصالح، افراد اوباش، افراد اراذل اينها به منزلهٴ اين گِره‌هاي اين چوبهاي ناصاف‌‌اند شما اگر بخواهيد از اين چوب صاف وسايل صنعتي استفاده كنيد ناچاريد اينها را ارّه كنيد، اگر بخواهيد هيچ ناصافي نباشد آن در بهشت است كه ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ[10] و دنيا همين ناصافي و گِره‌ها را دارد يك سلسله ارّه‌ها و تيشه‌ها و رَنده‌هايي هست كه اين ناصافيها را رنده مي‌كند اين طور نيست كه در عالم طبيعت همه صاف باشد، منتها فرمود اگر شما رنده نشديد ما رنده‌هاي ديگر مي‌آوريم ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[11] اين يك اصل كلي است برابر آن اصل كلي اين مفروغ‌عنه بود لذا حذفش هم جايز بود آن‌گاه فرمود در كنار هر فسادي يك تهديد است، در كنار هر برتري‌خواهي يك تهديد است ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ بعد هم فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ باز ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا﴾ منتها اين عباد دوم غير از عباد اول است چون چند قرن بينشان فاصله شده اين ضمير ﴿لِيَسوءُوا﴾ به آن محذوف برمي‌گردد يعني آن عبادي را كه ما برانگيختيم آنها ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ منتها نظير كار قبليها را انجام مي‌دهند.

خب، ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا﴾ اين عباد بارها ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي كفار را، تبهكارها را اينها را عباد خود مي‌داند كه فرمود خداي سبحان ذنوب بندگان خود را مي‌بخشد اينكه فرمود ذنوب بندگان خود را مي‌بخشد نشان آن است كه كلمهٴ عباد بر خصوص مؤمنين اطلاق نمي‌شود كلمهٴ عباد بر كساني كه هم مؤمن‌اند، هم كافرند، هم مطيع‌اند، هم عاصي‌اند بر همه اينها در فرصتهاي مناسب تعبيرات گوناگون به كار رفته كه بعضي از آنها نظير ﴿يَاحَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ[12] در سورهٴ مباركهٴ «يس» گذشت.

﴿بَعَثْنَا﴾ بَعث هم دو قِسم است يك بعث تكويني داريم مثل همين‌گونه از موارد، يك بعث تشريعي داريم كه مخصوص انبيا و اولياست كه ﴿بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً[13] و مانند آن. هيچ قريه‌ نيست إلاّ ﴿وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ[14] آن بَعثْ، بَعث تشريعي است كه با نبوت و رسالت همراه است، اين بعث تكويني است كه فقط از قدرت تكويني دارد كمك مي‌گيرد ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ اين يك امر قطعي است ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ﴾ چون شما توبه كرديد، احسان كرديد ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ آن وقت اين سؤال مي‌ماند كه چطور خداي سبحان اينها را مورد لطف قرار داد؟ پاسخش را اصل كلي كه در آيه بعد است مي‌آيد كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ شما بيراهه رفتيد ما بخت‌نصر بابلي را بر شما مسلّط كرديم، شما به راه آمديد ما امپراطوري ايران را بر بخت‌نصر بابل مسلّط كرديم شما اين وسطها نجات پيدا كرديد ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ سؤال چرا اين كار را كردند؟ جواب ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ اينها چون برگشتند توبه كردند، انابه كردند لطف الهي هم برگشت.

پرسش ...

پاسخ: بله، ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ﴾ مگر چيزي در عالم هست كه بالاستقلال اين كار را بكند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آن آيه را خوانديم فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً[15] ما ظالمي را بر ظالم ديگر مسلّط مي‌كنيم آن روز اشاره شد كه همين صدام را بر امير كويت مسلّط كرد امير كويت شده مظلوم اما مأجور نشد آنكه امام را راه نداد بايد سيلي‌خور صدام باشد فرمود مگر كسي در عالم هست حتي ابليس مگر كسي در عالم هست كه مستقلاً كار بكند خداي سبحان به او قدرت مي‌دهد، مهلت مي‌دهد، آزمايش مي‌كند مگر آنهايي كه معصيت مي‌كنند بالاستقلال معصيت مي‌كنند يا خداي سبحان به اينها امكان داده، قدرت داده براي آزمون ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ[16] اينها كلب معلَّم‌اند از ابليس بدتر كه ما نداريم چون همه اينها دست‌پرورده ابليس‌اند فرمود ابليس مثل كلب معلّم است فقط وسوسه مي‌كند كه وسوسه كار خوبي است براي اينكه هر كسي به جايي رسيده در اثر مجاهدهٴ نفس رسيده، اما آنهايي كه بيراهه رفتند همين كلب معلّم را من اغرا مي‌كنم تا بگزد و گاز بگيرد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً[17] ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ[18] مگر شيطان مي‌تواند كسي را بگزد و گاز بگيرد، مگر مي‌تواند كسي را حمله بكند اين يك كلب معلّم است همين كلب معلّم به اذن خدا كار مي‌كند منتها ذات اقدس الهي يك كار خردمندانه‌اي به او داد آن وسوسه است وسوسه از بهترين نعمتهاي الهي است وسوسه يك دعوت‌نامه است همين هيچ سلطنتي، نفوذي نسبت به انسان ندارد عقل دعوت مي‌كند، فطرت دعوت مي‌كند، وحي و نبوت دعوت مي‌كند، امامت و رسالت دعوت مي‌كند به حق او هم دعوت مي‌كند فقط يك دعوت‌نامه است كه اينجا مركز فساد است همين و اگر دعوت‌نامه نباشد انسان مبتلا به وسوسه نباشد جهاد نفس مطرح نيست، اخلاق مطرح نيست، تكامل مطرح نيست انسان يا پايين مي‌افتد مي‌شود در حدّ حيات حيواني و گياهي يا خيلي بالاست در حدّ فرشته ديگر انسان نخواهد بود اين وسوسه از بهترين نعمتهاي الهي است و خدا همين كار را كرد، اما حالا اگر كسي جزء ﴿نَبَذَ ... كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[19] شد همين كلب معلّم را خدا بر او مسلّط مي‌كند ديگر اين گاهي آتش را مسلّط مي‌كند، گاهي صاعقه را مسلّط مي‌كند، گاهي طوفان را مسلّط مي‌كند، ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ[20] گاهي هم ابليس را مسلّط مي‌كند، گاهي هم ظالمي را بر ظالم مسلّط مي‌كند. ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ يعني ديگر بداپذير نيست اين تخلّف‌ناپذير است.

﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ آن وقت اين سؤال مقدّر را آيه جواب مي‌دهد كه «فإن قيل» خب چطور همين بني‌اسرائيل را ذات اقدس الهي يك‌بار تحت سلطهٴ بخت‌نصر قرار داد آن طور گرفتار شدند، يك وقت اينها را پيروز كرد يا از آن عذاب آزاد كرد جواب قلت جوابش اين است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾.

مطلب ديگر اين است كه سنّتهاي الهي تغييرناپذير است همان طوري كه دين خدا نسخ نمي‌شود ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[21] منتها شريعت و منهاج تغييرپذير است، خطوط كلّي سنّت الهي تغييرناپذير است اين خطوط كلّي گاهي از نظر علمي به صورت عقيده، گاهي اخلاق، گاهي فقه، گاهي حقوق به اين صورت درمي‌آيد بخشهايي از اين را قرآن كريم مصرّحاً بيان كرده كه اين حرفها در كتابهاي انبياي پيشين هم بوده تنها در قرآن شما نيست در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «اعلي» يعني ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي﴾ اين مطلب را دارد كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي ٭ وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي ٭ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي[22] بعد مي‌فرمايد اين مطلب مخصوص قرآن نيست اينكه هر كسي وارسته شد اهل فلاح هست و هر كسي اهل دنيا نبود، اهل فلاح هست و بسياري از مردم دنيا را بر آخرت ترجيح مي‌دهند اين حرفي است كه ما در كتابهاي انبياي قبلي هم گفتيم ﴿إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي[23] يعني اين چيزي نيست كه مخصوص قرآن كريم باشد اينها جزء خطوط كلّي دين است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[24] تغييرناپذير است.

جريان كيفر ظالمان، كيفر قاتلان، تنبيه متجاوزان و امثال ذلك اينها هم جزء خطوط كلّي فقه است كه در كتابهاي انبياي پيشين هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 32 به اين صورت بيان فرمود، فرمود: ﴿مِن أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً﴾ اين مسئله حرمت قتل نفس و اهميت حفظ حيات جامعه و يا فرد اين در كتابهاي انبياي پيشين مثل حضرت موسي هم آمده اختصاصي به قرآن كريم ندارد اينها جزء سنّتهاي ديني خداست كه لايتغيّر است همان طوري كه سنّتهاي تكويني ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً[25] سنّتهاي تشريعي و ديني الهي و اخلاقي و اعتقادي الهي هم اين‌چنين است البته خطوط فرعي فقه مثل اينكه در امت قبلي نماز چند ركعت بود؟ در امت فعلي نماز چند ركعت است؟ آنها به كدام سَمت نماز مي‌خواندند؟ ما به كدام سَمت نماز بخوانيم؟ آنها سالي چند روز روزه مي‌گرفتند؟ ما سالي چند روز روزه مي‌گيريم؟ اين ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً[26] اينها تغييرپذير است، اينها فروع جزيي است و در اعصار و امصار تغييرپذير است اما خطوط كلي دين يكسان است، خطوط كلي اخلاق يكسان است اين ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ كه عمل مختصّ عامل است و عامل را رها نمي‌كند جزء خطوط كلي دين است لذا در كتابهاي انبياي قبلي هم بوده، در قرآن كريم هست اين طور نيست كه اين آيه مخصوص قرآن كريم باشد و در انبياي قبلي اين نبوده باشد اين پاسخ آن سؤال است كه چطور همين بني‌اسرائيل در يك مقطع مورد رحمت قرار گرفتند، در مقطع ديگر مورد عذاب.

در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آن هم همين جرياني كه در همين بخش پاياني اين قسمت در سورهٴ «اسراء» مي‌خوانيم كه ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ كه به صورت فعل ماضي است در سورهٴ «انفال» آيه نوزده به صورت فعل مضارع بيان فرمود، فرمود: ﴿إِن تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ هر وقت شما برگرديد به طرف انابه و توبه رحمت و فيض ما به طرف شما برگردد. شما برمي‌گرديد به طرف فساد و استكبار و استعلا، رحمت ما هم از شما برمي‌گردد گاهي ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾، گاهي ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾.

خب، در اين بخش فرمود پاسخ آن سؤال كه چرا دو حالت مختلف براي بني‌اسرائيل پيش آمد اين است يك‌بار امپراطوري ايران حالا كورش و داريوش تلاش و كوشش كردند با بابليها درگير شدند در اين اثنا بني‌اسرائيل نجات پيدا كردند، يك‌بار هم خود روميها بر بني‌اسرائيل مسلّط شدند اينها را از پا درآوردند.

خب، اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ يعني شما را بيش از گذشتهٴ خودتان قرار داديم «وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ منكم نَفِيراً» اين احتمال اول يا «جعلناكم أكثر من أعدائكم نفيرا» اين احتمال دوم. قبل از اينكه اينها منقرض بشوند جمعيتشان قابل توجه بود عده زيادي را بابليها به رهبري بخت‌نصر كشتند و از پا درآوردند. فرمود بعد از توبه و انابه ما شما را بيش از جميعت قبلي‌تان قرار داديم اين احتمال اول شايد نزديك‌تر به ذهن باشد.

احتمال دوم آن است كه وقتي امپراطوري ايران بر بابليها تاختند و آنها را از بين بردند و به هلاكت رساندند جمعيت شما بيش از جمعيت اين بابليهاي شكست‌خوردهٴ منهدم شده هستند اين احتمال دوم. «وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ منكم نَفِيراً» يا «أكثر من أعدائكم نفيرا».

پرسش ...

پاسخ: براي اينكه اكثر انبياي خاورميانه از همينها بودند ديگر در خاورميانه كه فرمود: ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ[27] همين است شما انبيايي را كه از وجود مبارك ابراهيم به بعد داريد بعد از ابراهيم، اسحاق بود بعد يعقوب بود فرزندان يعقوب بودند يكي پس از ديگري اين انبياي ابراهيمي بودند وجود مبارك موساي كليم بود كه از همين دودمان است، بعد وجود مبارك عيساي مسيح هست كه از طرف مادر ذريّه حضرت ابراهيم است خاورميانه را انبياي ابراهيمي داشتند ديگر تا برسد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه جزء بني‌اسماعيل است. اينكه فرمود: ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ نه يعني اينها آدمهاي خوبي‌اند ما بيشترين انبيا را از بين اينها مبعوث كرديم شايد براي اينكه اينها بيش از ديگران احتياج به اصلاح داشتند اين خاورميانه را اينها اداره مي‌كردند در حقيقت ديگر.

خب، ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ اين وَعد در همه موارد به معني وعيد است مثل ﴿جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ[28] در اين‌گونه از موارد ملاحظه فرموديد كه خود وعد به معناي وعيد است ﴿إِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ ً﴾ و مانند آن نكته‌اي كه در اين ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ﴾ هست اين است كه براي ترغيب به احسان كلمه احسان تكرار شده است ولي درباره اسائه اين كريمه تكرار نشده يعني فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ ولي نفرمود «فإن أسأتم أسأتم لها» اسائه تكرار نشده، ولي احسان تكرار شده گاهي براي ترغيب به احسان است، گاهي اگر به مطلبي خيلي بخواهند اهميت بدهند او را تكرار مي‌كنند نيازي هم به تكرار نيست اما براي اهميت تكرار مي‌كنند نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» درباره بطش آمده كه ﴿إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ آيه 130 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است ﴿إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ اين ﴿بَطَشْتُمْ﴾ دوم ديگر لازم نبود «كنتم جبّارين» ديگر يا ﴿إِذَا بَطَشْتُم﴾ در حال جبّار بودن بَطش داديم اين در بخش بطش و غضب.

در بخش رحمت و كرامت در قسمتهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيهٴ 72 آنجا مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ گرچه اين تكرار با تكرارهاي ديگر فرق مي‌كند براي اينكه ﴿مَرُّوا﴾ اول راجع به اصل مرور بر فساد است، ﴿مَرُّوا﴾ دوم ناظر به مرور كريمانه است با آن ﴿بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ﴾ فرق مي‌كند، با ﴿أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ﴾ فرق مي‌كند، ولي اگر تكرار نبود باز مطلب روشن مي‌شد ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ بدون تكرار هم فهميده مي‌شد لكن تكرارش للاهتمام است البته تكرار سورهٴ «فرقان» با تكرار سورهٴ «اسراء» و با تكرار سورهٴ «شعراء» كاملاً فرق دارد.

خب، آن‌گاه فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ نظير ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ[29] است ديگر ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾ اين علوّ آنها مثل علوّ شماست ﴿لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ آنها هم ﴿لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ آنها هم فساد كردند شما هم فساد كرديد.

بعد فرمود: ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ كه اين ناظر به آن مرحله ديگر است كه همان طوري كه شما با بابليها منقرض شديد، بعد توبه كرديد ﴿أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ﴾ الآن هم كه با روميها درگير شديد و منقرض شديد اگر توبه و انابه بكنيد ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ براي اينكه اصل كلي‌اش اين است ﴿وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾.

خب، در اينجا نكتهٴ مهم آن است كه مي‌فرمايد ما يك مسئله كلامي داريم اين سرِ جايش محفوظ ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ كه اين بايد توضيح داشته باشد. يك مسئله سياسي، اجتماعي هم داريم اين‌‌چنين نيست كه اگر امتي فاسد شد ما فقط او را به مسئله كلامي ارجاع بدهيم بگوييم جهنم هست خير او را هم در دنيا گرفتار مي‌كنيم اينها كه فاسدند هم در دنيا گرفتار مي‌شوند هم در آخرت حالا گناههاي فردي را ممكن است ذات اقدس الهي به آخرت ارجاع بدهد اما گناههاي جمعي، گناههاي نظام، گناه حكومت، گناههايي كه مربوط به يك مملكت است آن را ذات اقدس الهي ارجاع بدهد به جريان جهنم بسيار بعيد است فرمود اين كار را كرديم ما آن جريان كلامي هم سرِ جايش محفوظ است در اثر فساد رسمي شما ما ظالمي را بر شما مسلّط كرديم كه ﴿جَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ﴾ جهت آخرتش هم محفوظ است، جهت كلامي جهنم كه ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ اين ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ يك اصل كلي است اين اصل كلي شامل سابق و لاحق مي‌شود يك، دليل را به همراه خود دارد دو، اختصاصي به بني‌اسرائيل ندارد نفرمود «وجعلنا جهنم» آنجا همه ضمير جمع است يا خطاب يا غايب ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ ﴿وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ديگر نفرمود «وجعلنا جهنم حصيراً لكم» فرمود: ﴿لِلْكَافِرِينَ﴾ سابق و لاحق مشمول اين قهر الهي‌اند يك و سبب قهر الهي هم كفر شماست دو، اين تصريح به اسم ظاهر براي آن است كه سبب حُكم مشخص بشود ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾.

درباره گناههاي فردي فقط به عذاب آخرت ارجاع مي‌دهد عذاب دنيا گاهي ممكن است بشود، گاهي ممكن است خدا عفو بكند فرمود او ستّارالعيوب است، او فرصت مي‌دهد و مانند آن اما گناه جمعي و حكومت را خداي سبحان بندگان ستمديده را مورد مهر قرار مي‌دهد و ظالمان را به سخت‌گيري به عذاب سخت مبتلا مي‌كند.

در جهنم جا براي آزادي نيست اين كسي كه قبلاً هم اين بحث آمد اينهايي كه در دنيا آزاد بودند در جهنم بسته‌اند اين كلمه ولنگاري كه يك كلمه مركّب است نه كلمه بسيط به آن فرد يا جامعه‌اي مي‌گويند كه انگارهٴ او، انگيزهٴ او وِل بودن است يك جامعه يا فردي كه انگارهٴ او انگيزه او وِل بودن، رها بودن است به اين فرد يا جامعه مي‌گويند ولنگار وگرنه اين كلمه بسيط نيست كسي كه در دنيا ﴿لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[30] خواست جلويش باز باشد آنجا جلويش را مي‌گيرند فرمود در جهنم آتش زياد است، اما اين طور نيست كه او هر جا خواست برود بسوزد هر جا ما خواستيم مي‌سوزد اين محصور است، اين بسته است، اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ[31] براي همين است اينكه فرمود مصفّقاً همين است، اينكه فرمود اعضا و جوارح آنها بسته است همين است، اينكه فرمود درِ جهنم هم بسته است ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ[32] همين طور است الآن شما مي‌بينيد اين دزدگيري كه مي‌زنند قبلاً يك كليد خاصي بود چوبي به عنوان پشت‌بند به اين در مي‌زدند، ولي براي اينكه از هر طرف محفوظ باشد آن جاهايي كه حسّاس بود دزدگيري از بالا تا پايين مي‌زدند كه تمام اين در بسته باشد يعني اين لنگهٴ راست در كه رفته روي لنگهٴ چپ أو بالعكس يك پشت‌بند عمودي از بالا تا پايين مي‌زدند اين همه‌جا نبود الآن اين دزدگيرهايي كه مي‌زنند از همين قبيل است فرمود ما جهنم را چنين دزدگير مي‌زنيم ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ اين پشت‌بند، اين عمد از بالا تا پايين بسته است، خب جهنم كه كسي نمي‌تواند فرار كند كه چون اينها بسته‌اند ديگر باز نيستند كه فرمود درِ بهشت باز است درِ بهشت كه باز است ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الأبْوَابُ[33] بهشت درهايش باز است ولي نه بيگانه حقّ ورود دارد يك، نه آشنا حاضر است از بهشت خارج بشود دو، ولي باز بودن در نعمتي ديگر است فرمود ما هرگز درِ جلوي بهشتيها را نبستيم اينها هميشه حُرّ بودند، آزاد بودند از بند هوس در فضاي آزادي زندگي مي‌كنند كسي وارد منطقه آنها نمي‌شود و خود آنها هم هرگز از اين منطقه بيرون نمي‌آيند، اما ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الأبْوَابُ﴾ درهاي اينها باز است، اما در جريان جهنم هيچ‌كسي كه جهنم نمي‌رود يك، آنها هم كه جهنم‌اند بسته‌اند قدرت خروج ندارند دو، اما بسته بودن در عذابي است فوق العذاب ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ اين مي‌شود حصير، محاصره كننده حاصر است اينها محصور به جهنم‌اند از هر طرف راه خروجي اينها هم بسته است.

حالا اگر مطلب ديگري درباره اين بني‌اسرائيل اينها در سال شانزده هجري به وسيله مسلمانها همين محدوده فتح شده و هرگز اسرائيل خيال نكند كه مسلمانها از جاي ديگر آمدند اينها فلسطيني‌الاصل‌اند منتها بعد از اينكه در سال شانزده هجري اسلام آنجا رفت اكثري قريب به اتفاقشان اسلام را پذيرفتند، بعضيها جزء اقليتهاي ديني بودند به يهوديت ماندند يا به مسيحيت ماندند مثل ايران اسلامي كه با آمدن اسلام اكثريت قاطع پذيرفتند برخيها جزء اقليتهاي ديني‌اند اين مسلمانها از جاي ديگر نيامدند تا كسي بتواند اينها را آواره كند اين اسرائيليها بودند كه البته يك بخش كمي از آنها يهوديها بودند آنجا بودند، بخش وسيعي‌شان جزء مهاجران‌اند.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ قص، آيهٴ 83.

[2]  . سورهٴ دخان، آيهٴ 31.

[3]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 4.

[4]  . سورهٴ دخان، آيهٴ 19.

[5]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[7]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 207.

[8]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[9]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[10]  . سورهٴ طور، آيهٴ 23.

[11]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[12]  . سورهٴ يس، آيهٴ 30.

[13]  . سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.

[14]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[15]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 129.

[16]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[17]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.

[18]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.

[19]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 101.

[20]  . سورهٴ حاقه، حاقه، آيهٴ 7.

[21]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[22]  . سورهٴ اعلي، آيات 14 ـ 17.

[23]  . سورهٴ اعلي، آيات 18 ـ 19.

[24]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[25]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[26]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[27]  . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 16.

[28]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 98.

[29]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 98.

[30]  . سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.

[31]  . سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 31.

[32]  . سورهٴ همزه، آيهٴ 9.

[33]  . سورهٴ ص، آيهٴ 50.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق