11 07 1988 5031120 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 562 (1367/04/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (277) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ (278) فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُون (279)﴾

سنّت الهي بر بقا و دوام حق و زوال و فناي باطل

جريان ربا از آن جهت كه يك امر باطلي است همانند ساير باطلها محكوم به زوال است و جريان انفاق في سبيل الله و صدقات بِرّ, از آن جهت كه حق است همانند ساير حقوق, محكوم به بقا و دوام است و سنت الهي بر اين است كه هر باطل و باطل‌گرايي را از بين ببرد و هر حق و خواهان حقي را احيا كند, اين اصل كلي است. اصل كلي را در سورهٴ مباركهٴ «رعد» مشخص كرد, آن‌گاه موارد جزئي را در ساير آيات تبيين فرمود. آيهٴ هفده سورهٴ «رعد» همان آيه معروف است كه ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً وَمِمّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَال﴾ اينكه فرمود زبد, رفتني است و آنچه سودمند به حال مردم است ماندني است, آن‌گاه فرمود اينها مَثل‌اند براي حق و باطل و هرچه حق است مي‌ماند و هرچه باطل است مي‌رود اين اصل كلي است.

سنّت خاص الهي مبني بر مُحق ربا

برابر اين اصل كلي, گاهي درباره ظلم گاهي درباره ربا گاهي درباره استكبار گاهي درباره طغيان و گاهي در موارد ديگر اين اصل كلي را تطبيق مي‌كند. مي‌فرمايد كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ چرا, چون باطل است و هر باطلي رفتني است, نه چيزي در جهان خود به خود ظهور مي‌كند و نه چيزي در جهان خود به خود رخت برمي‌بندد, بالأخره علل و عواملي مايه ظهور يا مايه سقوط آن شيء هستند به اين تعبير مبارك ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ كه با فعل مضارع ياد شده است نشانه استمرار و سنت الهي است, سنت حق بر اين است كه ربا را كم كم به تدريج از بين ببرد و سنت حق بر آن است كه كم كم صدقات را بپروراند و بروياند اين به صورت يك سنت الهي ياد شده است, لذا اختصاصي هم به آخرت ندارد. در قبال اجر اخروي صدقه دهنده‌ها, مسئله نمو صدقات آنها را طرح مي‌كند. بنابراين هم آن اصل كلي كه باطل رفتني است شامل مسئله ربا مي‌شود و هم خصوص ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ مسئله ربا را به عنوان زير پوشش سنت الهي محو مي‌كند و محو كردن هم امري است تدريجي و سرّ ماندن آب در جريان سيل اين است كه او به حال مردم نافع است, نفرمود «اما الزبد فيذهب جفاء فاما الماء فيمكث في الارض» [بلكه] فرمود: ﴿وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأرْضِ﴾ كه اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است يعني آب از آن جهت كه نافع است مي‌ماند; هر چه به حال مردم سودمند است خدا نگه مي‌دارد. مسئله صدقات از آن جهت كه نافع به حال مردم است مي‌ماند و مسئله ربا از آن جهت كه زيانبار است به حال امت از بين مي‌رود. پس اينكه فرمود: ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً﴾ گرچه وصفش را ذكر نفرمود و درباره خصوص آب هم با وصف, ذكر كرد ﴿وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأرْضِ[1] اما اين تقابل نشان مي‌دهد كه آب چون نافع به حال مردم است مي‌ماند و آن كف چون نافع نيست مي‌رود; اين تقابل, آن علت مقابل را هم تبيين مي‌كند ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾ كه اين هم مفرداتش معنا شد و هم تعليل اين ذيل نسبت به مضمون آيه روشن شد كه چرا باطل و ربا و رباخواران رفتني‌اند, چون محبوب حق نيستند چرا منفقان و صدقه دهنده‌ها مي‌مانند و صدقه‌ها رشد مي‌كنند, چون محبوب حق‌اند.

بيان انحاي تقارن وعده و وعيد

گاهي وعد و وعيد در يك آيه است گاهي در دو آيه در كنار هم, گاهي در دو فصل از يك سوره در اينجا همه اين انحاي تقارن وعد و وعيد اعمال شده است; گاهي دو آيه يكي وعد است يكي وعيد در پشت‌سر هم, گاهي دو فصل از بحث يك فصل مربوط به وعده فصل ديگر مربوط به وعيد در كنار هم, گاهي دو جمله‌اي كه يكي وعد است و ديگري وعيد در كنار هم در يك آيه, مثلاً ﴿فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ﴾ اين وعده است ﴿وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[2] اين وعيد است كه دو جمله در يك آيه است, اين ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ كه وعيد است در يك آيه است آن ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كه آيه بعد است در كنار او در آيه ديگر آمده است كه وعده است, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين آيه گذشته از اينكه خودش معنا شد مشابه مضمونش در بحثهاي ديگري از همين مسئله انفاق ذكر شد و شرح شد.

تقارن تعبير «لهم أجرهم عند ربّهم» با «فأجره علي الله»

نكته‌اي كه در اين كريمه است, اين است كه اگر خدا بفرمايد: ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِم﴾ با اينكه بفرمايد ﴿فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ[3] فرق مي‌كند. مثلاً در تعبير ﴿وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ[4] كه تعبير به ﴿عَلَي﴾ شده است, با تعيبر به ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ كه در اين‌گونه از موارد آمده است فرق مي‌كند, تعبير ﴿لَهُمُ﴾ يك اجر نقد را تفهيم مي‌كند يعني اجرشان آماده است نزد خداست سخن از عهده نيست, اما تعبير ﴿عَلَي﴾ عهده را در بردارد. اينكه فرمود ﴿وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ﴾ اگر اين فعل ماضي آن معنا را تفهيم نكند كه هم اكنون اجر ثابت است; منتها خدا عهده‌دار اجراي اين اجر است اين كلمه ﴿عَلَي﴾ مسئله تعهد را در بر دارد يعني اجرش به عهده خداست, نظير ذمه; اگر گفتند اين مطلب بر ذمه فلان شخص است اين عين خارجي نقد را شامل نمي‌شود. پس تعبير ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ با تعبير ﴿أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ﴾ فرق مي‌كند.

قوت دلالت «لهم اجرهم» از «فلهم أجرهم»

چه اينكه بدون «فاء» دلالتش نسبت به با «فاء» بهتر است كه بحثش گذشت, آنجا كه فرمود: ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ[5] و اينجا كه مي‌فرمايد: ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ بدون «فاء» دلالتش قوي‌تر است و نكته قوت هم آن بود كه آنجا كه فرمود ﴿فَلَهُمْ﴾ اين به صورت شرط و جزا بيان مي‌شود يعني اگر كسي ايمان آورد و عمل صالح كرد و نماز و زكات كه ستونهاي دين‌اند اقامه كرد, اين به منزله شرط است و گرفتن اجر به منزله جزا, چون آن جمله قبلي معناي شرط را در بر دارد جمله دوم با «فاء» شروع مي‌شود ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ اين سبب و مسبب را مي‌رساند, شرط و مشروط را تفهيم مي‌كند و مانند آن. از اين قوي‌تر آن‌جايي است كه همين معنا به اين صورت ذكر بشود كه كار خير جزا دارد, لازم نيست ما بگوييم اگر كار خير شد جزا هست و كار خير سبب جزاست خب, معلوم است گفتن نمي‌خواهد. يك وقت مي‌گوييم اگر آفتاب طلوع كرد هوا روشن مي‌شود اين براي كساني است كه تازه اولين بار مي‌فهمند كه طلوع شمس مايه ظهور فضاست; اما براي كسي كه عادت كرده است كه هر وقت آفتاب را طالع ديد هوا روشن است مي‌شود روز ديگر با او به لسان سببيت و شرطيت حرف نمي‌زنند; نمي‌گويند اگر آفتاب طالع شد روز موجود است. مي‌گويند آفتاب برآمد روز هست آفتاب برآمد هوا روشن شد, ديگر به صورت اگر و پس كه حرف جزا و شرط باشد ذكر نمي‌كنند, تضمين معناي شرطيت و سببيت براي ابتداي امر است; اما وقتي كه اين تلازم مسلم شد ديگر لازم نيست انسان به صورت شرط و جزا ذكر كند, لذا نمي‌فرمايد «فلهم اجرهم» [بلكه] مي‌فرمايد: ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِم وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون﴾.

توصيهٴ مؤمنان به رعايت تقواي اقتصادي

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إنْ كُنْتُمْ مؤمِنِين﴾ آنها كه پذيرفتند اسلام را و پذيرفتند كه احكام اسلامي بايد اجرا بشود به آنها خداي سبحان خطاب مي‌كند, مي‌فرمايد شما كه مؤمنيد تقواي اقتصادي را رعايت كنيد و از ربا بپرهيزيد. تقوا در هر مطلبي مناسب با همان مطلب است, گاهي تقواي عبادي است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[6] گاهي تقواي نظامي است, نظير آيات جهادي كه محفوف به تقواست, گاهي هم تقواي اقتصادي است, نظير آيات تحريم ربا كه محفوف به تقواست و مانند آن.

دستور به عدم پيگيري تمتّه‌ٴ طلب‌هاي ربوي بعد از بيان قانون حرمت ربا

فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾; اگر به ايمانتان علاقه‌منديد و اگر مؤمن راستين‌ايد ديگر به سراغ تتمه طلبهاي ربوي نرويد, قبل از اينكه قانون حرمت ربا نازل بشود اگر كسي ربا گرفت ﴿فَلَهُ مَا سَلَفَ[7] چون قانون عطف بما سبق نمي‌شود و اگر كسي بعد از آمدن قانون, باز ربا مي‌گرفت ولي مسلمان نبود و بعداً مسلمان شد, قاعده «الإسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه»[8] مي‌گويد آنچه را كه قبلاً گرفتيد لازم نيست پس بدهيد و اما در هر دو حال چه آنها كه قبل از تحريم ربا، ربا مي‌گرفتند نظير افراد در جاهليت و چه آنها كه بعد از نزول حكم تحريم, ربا مي‌گرفتند ولي چون مسلمان نبودند ربا مي‌گرفتند. آن گروه اول بر اساس اينكه قانون عطف بما سبق نمي‌شود آنچه را كه گرفته‌اند ﴿فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ اين گروه دوم نه بر اساس اينكه قانون عطف بما سبق نمي‌شود, بلكه بر اساس اينكه «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه»[9] آنچه را كه قبلاً گرفته‌اند ﴿فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ اما آنچه در دفترشان به عنوان مطالبه‌ها ثبت كردند و خود را طلبكار مي‌دانند تتمه, اين ديون را اين هر دو گروه موظف‌اند كه ترك كنند, فرمود: ﴿ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا﴾ چه قبل از نزول حكم ربا هر كس ربايي گرفته بود و بعضي از سودها را وصول كرد و برخي از سودها در ذمه بدهكار مانده بود, نبايد بعد از نازل شدن قانون تحريم به دنبال آن مطالبات ربوي برود و همچنين آن كسي كه بعد از نزول حكم تحريم, اسلام آورده بود و قبل از اسلام و بعد از نزول قانون تحريم ربا گرفته بود; منتها مقداري از ديون ربوي‌اش مانده است, باز هم آيه مي‌فرمايد كه ﴿ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا﴾ يعني ديگر نبايد چيزي را كه نگرفتيد وصول كنيد, گرچه عقدش را قبلاً بستيد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾; آنچه را كه وصول نكرديد ديگر براي شما نيست.

جنگ طبيعت با فطرت در مسئله ربا

مسئله ربا از آن جهت كه انسان فطرتاً مال نمي‌خواهد ولي طبيعتاً مال‌دوست است روحي كه خداي سبحان به انسان داد ملكوتي است و عالم ملكوت به مُلك دل نمي‌بندد; اما آن ﴿حَمأ مَسْنُون[10] آن صلصال آن تراب آن طين كه نشئه مادي و طبيعي انسان را تأمين مي‌كند او لازب است ﴿طِينٍ لاَّزِبٍ[11] است و چسبنده است و بگير است و رباطلب و اين جنگ بين طبيعت و فطرت, كار را در ميدان جنگ تيره و تار مي‌كند گرد و غبار در ميدان جنگ برمي‌خيزد كه انسان دشمن را نمي‌بيند گاهي انسان نمي‌تواند تشخيص بدهد كه اين رباست يا كسب حلال است.

اهميت خطر ربا در روايات

لذا اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود: «مَنْ اتَّجَرَ بغير فقهٍ فقد ارْتَطَمَ في الرّبا»;[12] اگر كاسبي بدون آموزش مسائل فقهي وارد تجارت شد اين ناخداگاه در ربا مي‌غلطد, گاهي اعلام مي‌كرد: «الفقهُ ثمّ الـْمَتْجَر».[13] يك وقت است انسان در مسجد دارد موعظه مي‌كند, يك وقت است دارد قانون الهي را اجرا مي‌كند. هر شب بعد از نماز عشا در همان مسجد, با صداي بلند كه همه نمازگزارها هنگام خروج از مسجد بشنوند, هر شب مي‌فرمود: «تَجَهَّزوا رَحِمَكم الله»;[14] آماده مرگ باشيد, بارها را ببنديد, مجهز باشيد, شايد خوابيديد و برنخواستيد اين لسان, لسان موعظه است كه هر شب داشت و روز در بازار كوفه مي‌فرمود: «الفقه ثم المتجر» بالأخره هيچ كسي به حال ما مهربان‌تر از ذات اقدس الهي نيست, به ما فرمود اين ربا تو را به هلاكت مي‌رساند من مي‌خواهم بدر باشي كه ﴿يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم[15] و روزي نور بدهي كه اين آفتاب و ماه توان نور دادن ندارند, اگر اين آفتاب بالاتر از انسان بود يا همتاي انسان بود بالأخره مي‌ماند, ديگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[16] بر او حكومت نمي‌كرد. خدا مي‌فرمايد من مي‌خواهم انسان به جايي برسد به قدري نور بدهد, در روزي نور بدهد كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ و اين به محاق نيفتد, ربا گاهي آن‌چنان پاپيچ انسان مي‌شود كه عمري را انسان در ربا مي‌گذراند, نمي‌فهمد كه ربا گرفته است و اين حديث از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شد كه مي‌فرمود: «يا معشرَ التجار الفقهُ ثمّ الـْمَتْجَر» اين را سه بار تكرار مي‌فرمود: «الفقه ثم المتجر»، «الفقه ثم المتجر» بعد از اينكه اين جمله را سه بار تكرار مي‌فرمود, آن‌گاه مي‌فرمود: «و الله للربا في هذه الامة اخفي من دبيب النملة علي الصفا»;[17] فرمود در بين مردم ربا به طور مخفي نفوذ دارد و خيليها هستند كه به دام ربا افتادند ولي نمي‌دانند كه اين رباست, همان‌طوري كه حركت مور روي سنگ املس و صاف مشخص نيست و بي صداست, عده‌اي هم بي‌صدا ربا مي‌گيرند, به قدري اين صدا ضعيف است كه خودشان نمي‌شنوند. اگر اين صدا ضعيف و ظريف است و به گوش خود رباخوار نمي‌رسد, ذات اقدس الهي با خروشي مطلب را به گوش اين رباخوارها مي‌رساند.

نكتهٴ تعبير به «فأذنوا» در آيه

البته عده‌اي هستند كه ظاهراً متشرع‌اند و اما بر اساس همين حيل شرعيه خود را در ربا منظم كردند و غوطه‌ور كردند, ديگر سخن ربا را نمي‌شنوند, مثل اينكه حركت مور را روي سنگ املس و صاف نمي‌شنوند, اين گروه نمي‌شنوند. ديگران هم كه رباخوار علني‌اند, چون كرند نمي‌شنوند. اينها ثقل سامعه دارند يا براي آن است كه سامعه اينها كر شد و نمي‌شنوند يا آن صداي پا, خيلي ضعيف و نازك است و نمي‌شنوند در هر دو حال گوش اينها نمي‌شنود. اينجاست كه بايد يك سخن سخت گوش‌نوازي به سمع اينها برسد, به اين گروه مي‌فرمايد: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اين ﴿فَأْذَنُوا﴾ غير از «فاعلموا» است حرفي كه انسان با اذن مي‌فهمد با گوش مي‌شنود اين گونه از علمها را مي‌گويند «إذن»، «اَذِنَ» يعني «عَلِمَ باذنه» اگر اعلامي به اين است كه مطلبي را به گوش ديگران برسانيم [و] به اُذن ديگران برسانيم, اين گونه از اعلامها را مي‌گويند اذان ﴿أَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً[18] اين تأذين و اين اذان كه مصدر همين باب تفعيل است يعني اعلام و ابلاغ به اُذُن مردم; به گوش مردم برسانيد. اين همين تعبير فارسي است كه ما مي‌گوييم به گوش مردم برسانيد خب, چرا به گوش مردم برسانيد, براي اينكه اينها يا اين صداي پا خيلي ضعيف است يا گوششان كر است آن‌كه متشرع نيست كه ﴿صُمٌّ بُكْمٌ﴾ است گوشش كر است و آن كه متشرع مال‌دوست است اين ربا در تجارت او آن چنان دبيبانه دميد كه صداي پاي ربا را او نمي‌شنود, شما برويد اين حرف را به گوش آنها برسانيد كه داريد با خدا جنگ مي‌كنيد: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اين حرف اينها را بيدار مي‌كند مسئله حرمت ربا را نمي‌فرمايد «فَأْذَنُوا» به گوششان برسانيد بالأخره اين را مي‌فهمند به همين تاجر متشرع بگوييد ربا حرام است مي‌گويد بله ربا حرام است. اين مطلب را خوب گوش مي‌دهد; اما آن صداي پا را كه نمي‌شنود و نمي‌داند كه حيله‌هاي شرعي كه روحش رباست و جِدّش رباست و هذلش بيع است اين جنگ با خداست, فرمود اين مطلب را بايد به گوش مردم برسانيد: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اين را كه گفتيد آنها مي‌شنوند, هم آنها كه كرند مي‌شنوند چون اعلان جنگ است هم آنها كه صداي ضعيف پاي ربا را در اموالشان نمي‌شنوند اين صدا را مي‌شنوند.

اعلان جنگ رباخوار با خدا

به آنها بگوييد: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا﴾ اگر دست برنداريد از ربا و آنچه را كه به حساب ديون ربوي آورديد آن را دين شرعي بپنداريد و در حقيقت, ايمانتان راستين نباشد بدانيد كه داريد با خدا مي‌جنگيد: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اين تنوين «حربٍ» تنوين تعظيم است, گاهي تنوين براي تحقير است, گاهي تنوين، تنوين تعظيم است; داريد به جنگ خدا مي‌آييد نه جنگ خدا جنگ رسول خدا.

بيان تفاوت تعبير جنگ با خدا و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

بيان ذلك اين است كه هر حكمي را كه معصيت كرد با خدا به جنگ است اين حرفي در او نيست در بعضي از اين عناوين محرمه عنوان محاربه آمده است كه «مَن أهانَ لي ولياً فقد بارَزَني بالمحاربة»;[19] فرمود مؤمنين, اولياي الهي‌اند. اگر كسي مؤمني را اهانت كرده است به جنگ با خدا مبادرت كرد. اين در احاديث قدسي هست مرحوم كليني و ديگران هم نقل كردند كه «مَن أهانَ لي ولياً فقد بارَزَني بالمحاربة» اما يك وقت جنگ با خدا و پيامبر خداست, پيامبر خدا كه تنها نيامده است احكام را براي ما بگويد, مسئله بگويد [بلكه] آمده است نظام تأسيس كند نظام رباخواري با نظام و حكومتي كه پيغمبر تشكيل داد سازگار نيست, نظير همان محاربه‌اي كه محاربين دارند. محاربه‌اي كه محاربين دارند در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ سي و سوم آمده است در همين ارتباط است ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيم﴾; اينها محارب خدا و پيامبرند, همان‌طوري كه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ[20] دو مطلب را مي‌رساند نه يك مطلب را يعني از خدا اطاعت كنيد هرچه كه پيامبر به شما گفت تبليغ كرد از طرف من اعلام كرد, قبول كنيد ايمان بياوريد و عمل كنيد ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ يعني هر چه را كه رسول به عنوان ولايت و رهبري اعلام كرده است اطاعت كنيد در مسائل حكومت ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول﴾ تكرار ﴿أَطِيعُوا﴾ نشان مي‌دهد كه اين اطاعتها دو سنخ است: يكي در مسائل تشريعي و پذيرش احكام; يكي در مسائل حكومتي اينها در قسمت جناح اثبات قضيه است درباره سلب قضيه هم بشرح ايضاً [و همچنين], اگر فرمود ﴿يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ يعني با احكام الهي در نبردند [و] با احكام حكومتي رسول خدا هم در نبردند.

تشريح جنگ رباخوار با خدا و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

يك رباخوار به آن نظام اقتصادي جامعه دارد لطمه وارد مي‌كند, اين با پيغمبر نه از آن جهت كه مبلغ است, بلكه از آن جهت كه رهبر است دارد مي‌جنگد, فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ با هر دو داريد مي‌جنگيد هم با احكام شريعت هم با احكام حكومت سازگار نيست; اما در مسئله محارب در همان بحث ديروز روايتي از امام صادق(سلام الله عليه) گذشت كه فرمود اگر كسي دست برندارد و اين را حلال بشمارد «لئن أمْكَنَنِيَ الله عزّوجل [منه] لأضرِبَنَّ عُنُقَه»;[21] من اگر حكومت به دستم بيايد اينها را اعدام مي‌كنم, براي اينكه اين مستقيماً حرام خدا را حلال كرده است و در برابر حكم خدا ايستاد و اگر بار اول اعدام نشود بار چهارم را كه همه فقها گفته‌اند; يك بار تعزير مي‌شود, بار دوم تعزير مي‌شود, بار سوم تعزير مي‌شود حالا يا بار سوم اعدام مي‌شود كما ذهب اليه بعض يا بار چهارم اعدام مي‌شود كما ذهب اليه آخرون, حكمش كه بالأخره اين است; اما از اينكه فرمود اينها محارب خدا و رسول خدا هستند يعني آنچه را كه حكم اولي خداست اينها نقض كردند و آنچه حكم حكومتي است كه براي تأسيس يك نظام است آن هم نفي كردند آن هم از بين بردند, اينها محارب‌اند. اين محارب گاهي در امان است گاهي در امان نيست آنها كه منافق غير مسلح بودند و كارشان تفرقه افكني در جامعه مسلمين بود از آنها به عنوان ﴿حَارَبَ﴾ ياد كرده است; منتها چون در كسوت اسلام‌اند به حسب ظاهر و مسلحانه در برابر نظام نايستاده‌اند, اوايل رسول اكرم با اينها به عنوان يك مسلم رفتار مي‌كرد. آيهٴ 107 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ يعني اين را سنگر قرار دادند براي كساني كه در برابر خدا و پيامبر ايستاده‌اند ﴿مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاّ الْحُسْنَي وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[22] از اينها به عنوان محارب الله و محارب رسول الله ياد كرده است, چون يك وقت گناه شخصي است, يك وقت گناه به كل جامعه سرايت مي‌كند يعني كل جامعه را فلج مي‌كند اين‌طور است, لذا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ ٭ فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾; آماده جنگ باشيد بدانيد كه داريد مي‌جنگيد خب, اگر شما با خدا و پيامبر مي‌جنگيد خدا و پيامبر هم كه آرام نمي‌نشينند كه شما با آنها بجنگيد.

قبول توبهٴ رباخوار و امضاي اصل مالكيّت

باز فرمود: ﴿وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ توبه نسبت به كافر, ايمان است [و] نسبت به مسلمان فاسق, برگشت از فسق به عدل است. آن‌كه ربا را اصلاً حرام نمي‌دانست توبه‌اش به اين است كه معتقد به حرمت باشد و ربا نگيرد, آن كه ربا را حرام مي‌دانست ولي مبتلا به اين معصيت بود توبه‌اش آن است كه اين معصيت را تكرار نكند, فرمود اگر توبه كرديد از مسئله ربا ﴿فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾; آن رأس المال آن اصل مال براي شماست اين نظير آيات ديگري است كه اصل مالكيت را امضا كرده است بر خلاف مرام باطل اشتراكيت و بلشويكي, پس اصل مالكيت در اسلام امضا شده است ﴿فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾ اين يك مطلب.

علّت تعبير به «رؤوس أموالكم» در آيه

نفرمود «فلكم اموالكم» [بلكه] فرمود: ﴿رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾ چرا فرمود ﴿رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾ براي اينكه مال به منزله انديشه و فكر است بايد بازده داشته باشد. بازده مال يا دامداري است يا كشاورزي يا صنعت است يا ساير توليدات, اين مي‌شود رأس. درآمدهاي مشروع اين مال مي‌شود ذَنَب و دنباله اين مال, همان‌طوري كه حركات را رأس به عهده مي‌گيرد و تنظيم مي‌كند, درآمدها را اين مال بايد به عهده بگيرد, اين رأس مال است ﴿فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾ نه رئوسي كه مال است كه اضافه بشود بيانيه, شما مال داريد مال بايد سرِ مايه باشد سري باشد كه بدن داشته باشد نه سر بي‌بدن, رباخوار سرِ بي‌بدن دارد شما بايد مالتان سر با بدن باشد, نفرمود «لكم اموالكم» فرمود: ﴿فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾.

لزوم پرداخت اصلي بدهي از طرف بدهكار

از اينكه فرمود: ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ و نه فرمود نه كم و نه زياد يعني نه ظلم بكنيد نه مظلوم بشويد تا حال كه ظلم كرديد از آن طرف بدهكار هم ظلم نكند كه حالا رباخوار كه توبه كرد اصل سرمايه او را هم به او ندهد, اين‌چنين نباشد. معلوم مي‌شود مال مردم خوردن ظلم است, نفرمود «بلا زيادة و لا نقيصة» نه كم و نه زياد, فرمود بدون ظالم و مظلوم شدن, اين سه تعبير نشان مي‌دهد كه مسئله اصل مالكيت پذيرفته شد و مال آن است كه رأس باشد و اعضا و جوارح را به دنبال هدايت كند و سوم اينكه مال مردم‌خوري ظلم است و هر ظلمي بالأخره ريشه‌كن خواهد شد و چون ربا هم باطل است و هم ظلم, از آن جهت ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 17.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 275.

[3] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.

[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 100.

[5] ـ سوره بقره, آيات 62 و 274.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 275.

[8] ـ مستدرك الوسائل, ج7, ص448.

[9] ـ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448.

[10] ـ سوره حجر, آيات 26, 28 و 33.

[11] ـ سوره صافات, آيهٴ 11.

[12] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 447.

[13] ـ كافي، ج 5، ص 150.

[14] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 204.

[15] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.

[16] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.

[17] ـ الكافي، ج 5، ص 150.

[18] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.

[19] ـ الكافي، ج 2، ص 352.

[20] ـ سوره نساء, آيهٴ 59.

[21] ـ الكافي، ج 5، ص 147.

[22] . سوره توبه, آيهٴ 107.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق