اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون (275) يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276)﴾
حکم تکليفي و وضعي ربا
ربا يك حكم تكليفي دارد كه آن حرمت است و از نهيي كه در سورهٴ «آلعمران» آمده[1] و يا وعيد به ناري كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست اين حكم تكليفي به خوبي ثابت ميشود. يك حكم وضعي دارد كه آن بطلان است و اين بطلان اختصاصي به آن مقدار زائد ندارد بلکه اصل معامله ربوي باطل است. اين جمله ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا﴾ همراه با تهديد و وعيد است، نظير ﴿ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا﴾[2] كه انشاء است يا تعبير ﴿وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾ همه اينها دلالت بر حرمت ربا دارد. آنچنان ربا عمل مُحرَّم است كه رباخوار را به عنوان كفار اثيم ياد كرده است. اگر قائل به حليت ربا باشد كه كَفّار اعتقادي است و اگر قائل به حرمت ربا باشد؛ منتها اين معصيت كبيره را مرتكب شود، كَفّار عملي است به هر حال او كفار است كه فوق كافر است، چون معصيت هرچه بزرگتر باشد كفر در همان رشته شديدتر خواهد بود حالا يا كفر اعتقادي يا كفر عملي، لذا از رباخوار به عنوان كفار اثيم ياد شده است كه ﴿لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾ و اما حكم وضعي ربا از همين جمله ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ استفاده ميشود زيرا اين تحريم، درمقابل آن إِحلال حكم وضعي است و نشانه عدم انعقاد قراردادهاي ربوي است تنها آن مقدار زائد باطل نيست، بلكه اصل معامله ربوي باطل خواهد بود، اين دو مطلب كه حكم تكليفي داريم و حكم وضعي.
ردّ ادّعاي ناظر بودن آيه بر نفي قياس مسلمانان صدر اسلام
مطلب سوم آن است كه آنها كه مسلماناند و در صدر اسلام، اسلام را پذيرفته بودند مع ذلك حكم به حليت ربا ميكردند اينها خواستند قياس كنند كه قياس نهي شد و مردود شد، آنهايي كه اسلام را نپذيرفتند، براساس همان مسائل اقتصادي ربا را تحليل ميكنند اين البته قياس نيست. اينكه در تفاسير آمده است كه اين آيه ناظر به نفي قياس است[3] اين براي كسي است كه مقيسعليه را قبول داشته باشد، اگر مقيسعليه را قبول داشت يعني اسلام را قبول داشت و حليت بيع را كه اسلام آورده بود پذيرفت، آنگاه ربا را بر بيع قياس ميكرد اين ميشود قياس مصطلح اصولي و اگر كسي مقيسعليه را از ديدگاه اسلام قبول ندارد، خود را در برابر مكتب اسلام صاحبنظر ميپندارد اين قياس مصطلح نيست؛ منتها جدال في آيات الله است.[4] پس اينكه گفته شد ناظر به ابطال قياس است براي كساني است كه در صدر اول، اسلام را پذيرفتند و آيات حرمت ربا آمده است مع ذلك اينها ادامه ميدادند و ميگفتند ﴿إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ در اين زمينه است كه فقط قياس است
مضرّات ربا در روايات
مطلب بعدي آن است كه همانطوري كه در آيات انفاق و صدقه فوايد بيشماري ياد شده است، مسئله ربا مَضارّ بيشماري دارد كه به آن ضررهاي فراوان در روايات اشاره شده است كه بعضي از آن روايات را امروز ميخوانيم تا روشن بشود كه حرمت ربا هم براي آن است كه به اقتصاد سالم آسيب ميرساند و هم براي آن است كه به آن مسائل اخلاقي و آن مكارم اخلاقي زيان وارد ميكند.
بيان ربا به عنوان أخبث و شرّ المکاسب
مرحوم صاحب وسائل در كتاب شريف وسائل الشيعه در كتاب التجارة چند باب منعقد كرده است به عنوان ابوابالربا. باب اول از ابوابالربا از كتاب التجارة وسائل اين روايات فراوان آمده است، چون اصل حرمت ربا كتاباً و سنّتاً ثابت شده است و مورد اجماع مسلمين، بلكه ضرورت فقه به شمار ميآيد اگر بعضي از اين روايات از نظر سند ضعيف باشد به عنوان تأييد است، چون در ساير رواياتي كه معتبر و صحيح است دلالت به اندازه نصاب هست. روايت اُولي كه هشام بن سالم از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند، ميفرمايد: «درهم ربًا اشدّ من سَبعين زنيةً كلُّها بذات مَحرَم»[5] معلوم ميشود از بسياري از معاصي كبيره اين بزرگتر است. روايت دوم كه از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است اين است كه «أخبَثُ المكاسب كسب الربا»[6] همين مضمون اصلش از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه به عنوان سخن بيسابقه رسول اكرم است كه در همين باب به عنوان روايت سيزدهم ياد شده است كه «و من الفاظ رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) الموجزة التي لم يُسبَق اليها «شَرُّ المكاسب كسب الربا»[7] چون براي حضرت، يك سلسله سخنان و كلمات قصاري است كه «لم يسبق اليها» قبل از آن حضرت احدي اين سخن را نگفت كه مقداري از اين كلمات در پايان من لا يحضره الفقيه مرحوم ابن بابويه قمي آمده است[8] و حضرت هم اصول كلي القا ميكند، در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد سِرِّ اينكه سخنان رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) كمتر مطرح است براي اينكه خطابهاي نيست در حد القاي اصول كلي است كه هر جمله يك اصل كلي است. يكي از آن كلمات بيسابقهاي كه به حضرت منسوب اين است كه «شرّ المكاسب كسب الربا» و آنچه از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه «أخبثُ المكاسب كسب الربا» وزان همان حديث رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) است.
سرّ تکرار مسألهٴ ربا در آيات
سوم روايتي است كه سَماعه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكند به حضرت عرض ميكند «اني رايتُ الله تعالي قد ذكر الربا في غير آية و كَرَّرَه»؛ چرا خدا چندين جا سخن از ربا به ميان آورد و مكرر ذكر كرد «قال أَوَ تَدرِي لِمَ ذاك»؛ فرمود ميداني چرا خدا چند بار ذكر كرد با تكرار، سماعه عرض كرد نميدانم، فرمود: «لَئِلَّا يَمتَنِع الناسُ مِن اصطِناع المعروف»؛[9] براي اينكه آن معروفي كه دين دستور داد جامعه را که با بِرّ و تعاون زندگي كنند[10] اين ربا، جلوي آن معروف و كار خير را ميگيرد البته اين بيان، مانع ظهور آن صدر در حرمت نيست نهي را و حرمت را ميشود از آيات به خوبي استفاده كرد؛ منتها اين نكته اخلاقي و اجتماعي آن حرمت را بيان ميكند. روايت چهارم كه هشامبنسالم از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد همين مضمون است؛ منتها با لفظ تحريم، فرمود: «انَّما حرَّم الله عزوجل الربا لكيلا يَمتَنِع الناس من اصطناع المعروف»؛[11] ربا را تحريم كرد تا مسئله قرض و هماهنگي و تعاون ترك نشود، چون آن قرض است كه احسان است و جامعه را منسجم ميكند و اين رباست كه يك غارت قانوني است و جامعه را نسبت به يكديگر بدبين ميكند.
تشبيه گناه ربا به هفتاد گناه زنا با محارم
روايت پنجم كه ابي بصير از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند اين است «قال درهم رباً اشدُّ مِن ثلاثين زنيةً كلّها بذات مَحرَم مثل عمّة و خالة»[12] اينكه گاهي به هفتاد،[13] گاهي به بيست،[14] گاهي به سي گناه تطبيق شده است اين درجات و دركات اين رباست. شرايط گيرنده شدت خشمش، شدت مظلوميت دهنده، اينها البته بياثر نيست در اينكه گاهي يك گناه به منزله هفتاد گناه، گاهي به منزله سي گناه به ذات محرم، گاهي به منزله بيست گناه به ذات محرم ميشود.
«قال ابوعبدالله(عليه السلام) درهمٌ واحدٌ رِباً اعظم من عشرين زنيةً كلُّها بذات مَحرَم»[15] پس اين روايات گاهي هفتاد، گاهي سي، گاهي بيست، اين در اثر اختلاف دركات گناه است به اختلاف دركات گنهكار.
معناي «يمحق الله الربا» در روايت امام صادق(ع)
روايت هفتم كه زراره از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند اين است كه «قلتُ له إِنّي سمعتُ اللهَ يقول ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ و قد أَرَي مَن ياكل الربا يَربو مالُه»؛ به حضرت عرض كرد كه خدا در قرآن فرمود خدا ربا را محق و محو ميكند و صدقات را ميپروراند و من ميبينم كساني را كه ربا ميخورند و مال آنها افزوده ميشود، حضرت فرمود: «أيُّ مَحقٍ أَمحَقُ من درهم رباً يمحَق الدين»؛ شما يك ظاهر زودگذري را ميبينيد. اولاً پايان زندگي رباخوارها را هنوز نديديد، ثانياً از درون اينها بيخبريد اينها درونتهي هستند، دين اينها محو شده است، يك صورت ظاهري دارند كه اين هم در پايان عمر دگرگون ميشود «فقال أيّ محقَ أمحقُ مِن درهم رباً» كه «يمحق الدين و ان تاب منه ذهبَ مالُه و افتَقَرَ»؛[16] فرمود اينقدر ربا پليد است كه اگر كسي توبه كند بعداً هم ربا نگيرد آن اثر سوء و اثر وضعي مالهايي كه گذشته است در آينده اثر ميگذارد، سرانجام فقير از دنيا ميرود.
بيان علّت تحريم ربا در روايات
روايت هشتم كه هشام بن حكم از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكند چرا ربا حرام است، حضرت اينچنين ميفرمايد: «لو كان الربا حلالا لتَرك الناس التجاراتِ و ما يَحتاجون اليه فحرَّم الله الربا لتنفر الناس» - يا «لِيَفرّ الناس»- «مِن الحرام الي الحلال و الي التجارات من البيع و الشراء فيبقيٰ ذلك بينهم في القرض»؛[17] فرمود كه سِرِّ تحريم ربا آن است كه ميخواهند كار در جامعه توليد بشود. رباخوار كه بيكار است، رباده هم كه از محصول كارش بهره نميبرد، براي اينكه تجارتها و بيع و شرا رواج پيدا كند و مردم از حرام متنفر بشوند يا از حرام گريزان باشند به طرف حلال حركت كنند، خداي سبحان ربا را تحريم كرده است. ميماند مسئله قرض كه عليحِدِه است كه بسيار خب، اگر ربا در معاملات حرام است رباي در قرض هم اينچنين است ميفرمايد فقط قرضالحسنه ميماند. بيع در مقابل رباي بيعي است و قرض در مقابل رباي قرضي است، فرمود آن مُحرَّمها چه در قرض چه در بيع حرام است جامعه بايد متنفر باشد و از آنها فرار كند و اين حلالها عبارت از تجارت است و بيع و قرض حَسَن كه اين در جامعه رواج پيدا ميكند.
روايت نهم كه هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند آن هم قريب به مضمون گذشته است كه «انَّما حرَّم الله الرّبا كيلا يَمتَنِعوا مِن صَنائع المعروف»؛[18] تا مبادا از كارهاي خير و از مكارم اخلاقي و آنچه معروف عندالعقل و الشرع است ممتنع بشوند و امتناع كنند و محروم بشوند و به دام حرام بيفتند. روايت دهم كه زراره از امام باقر(عليه السلام) نقل ميكند به همين مضمون است كه «انَّما حَرَّم الله عزوجل الربا لئلّا يَذهَبَ المعروفُ»[19] تا آن احسان و تعاوني كه يَعرِفه العقل و الشرع رخت برنبندد و اگر رخت بربست جامعهٴ بدون معروف را نميشود اداره كرد. روايت يازدهم ابن سنان ميگويد كه نامهاي كه براي امام هشتم(سلام الله عليه) نوشته است در يكي از آن فرازها به سؤالها اين مسئله را مطرح كرد چرا ربا حرام است، علت تحريم ربا چيست:«لما نهي الله عزوجل عنه» فرمود كه چون خدا از او نهي كرد «و لِمَا فيه مِن فَساد الأموال»؛ جامعه ربوي، مالشان فاسد است. چطور مال فاسد است، براي اينكه «لِأَنَّ الانسان اذا اشتري الدِّرهمَ بالدِّرهَمَينِ كان ثمنُ الدّرهم درهماً و ثمنُ الآخَر باطلاً فَبيعُ الربا و شِرائُه وَکسٌ علي كلِّ حال علي المشتري و علي البائع»؛ فرمود كه اين اكل مال به باطل است، زيرا مالي كه رباگير و رباده آن مال را به يكديگر منتقل ميكنند در مقابلش كالايي نيست، منفعتي نيست انتفاعي هم نيست، ميشود اكل مال به باطل و اين اكل مال به باطل افساد مال است «لِأَنَّ الانسان اذا اشتري الدرهم بالدرهمين كان ثمن الدرهم درهما و ثمن الآخر» يعني ثمن آن درهم ديگري «باطلاً» پس بيع ربا و شرا ربا در هر حال نقص است براي خريدار و فروشنده، چون هر دو به كمك هم دارند مال را ابطال ميكنند و افساد ميكنند: «فحرَّم الله عزوجل علي العباد الربا لِعِلَّة فَساد الاموال» كه انسان حق ندارد مال را فاسد كند «كما حَظَر علي السَّفيه أَن يُدفَعَ اليه مالُهُ»؛ خدا محظور شمرد، ممنوع شمرد فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[20] يا در بخشهاي ديگر فرمود كه ﴿آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ درباره خردسالان و امثال ذلك، فرمود مال را با اينكه مال سفيه است به او ندهيد يا مال كودك را قبل از اينكه به بلوغ فكري برسد به او ندهيد، وقتي اينها را آزموديد و ﴿آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً﴾ آن وقت ﴿فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾[21] با اينكه مال، مال كودك است يا مال سفيه است، چون آنها توان حفظ مال را ندارند و مال را فاسد ميكنند اولياي سفها و مهجورين حق ندارند مال را به آنها بدهند «كما حَظَر علي السفيه أَن يُدفَعَ اليه مالُهُ» چرا، براي اينكه «لِمَا يُتَخَوَّفُ عليه مِن فساده»؛ چون هراس افساد مال هست «حتّي يُؤنَسَ منه رُشدٌ»؛ وقتي رشدش إِيناس شد ﴿آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً﴾ مشخص شد كه او رشيد است، آن گاه ميتوان مال او را به او داد. «فلهذه العِلَّةِ حرَّم الله عزوجل الربا و بَيعَ الدرهم بالدِّرهَمَينِ و علَّةُ تحريم الربا بعد البَيِّنَةِ لِمَا فيه من الإستخفاف بالحرام المُحرَّم و هي كبيرة بعد البيان» پس علت اقتصادياش همان است و اما علت فقهي ديگري هم دارد، بعد از اينكه ربا تحريم شد اگر كسي ربا گرفت اين حرام الهي را استخفاف كرد؛ سبك شمرد، اين كارش توهين عملي به دين است و اگر اعتقادش هم حليت بود كه كَفَّارٍ أَثِيمٍ دامنگير او خواهد شد «و علة تحريم الربا بعد البينة لما فيه من الاستخفاف بالحرام المحرم و هي كبيرة بعد البيان و تحريمِ الله عزوجل لها لَم يكن إِلَّّا استخفافا منه بالمُحرَّمِ الحرام» يعني بعدالبيان و بعدِ تحريم خدا، اگر كسي ربا گرفت دارد چيزي كه محرَّم است و حرام است آن را سبك ميشمارد «و الاستخفاف بذلك دخول في الكفر» اين يك مقدمه كبراست كه ضميمه آن صغرا شده به صورت شكل اول ميخواهند كفر رباخوار را اثبات كنند، اگر در حد عمل بود كه كفر عملي است و اگر درحد بينش فكري و عقيده قلبي بود كه كفر اعتقادي است «و الاستخفاف بذلك دخول في الكفر و علة تحريم الربا بالنَّسيِئَةِ لِعِلَّةِ ذهاب المعروف و تَلَف الاموال و رَغبة الناس في الرِّبح و تَركِهم القرضَ و القرضُ صنائِعُ المعروف» در مسئله قرض ربوي چون جلوي آن احسان را، آن هماهنگي را اين كار ميگيرد و اگر كسي قرض ربوي داشت مال را در حقيقت تلف كرده است. اين تلف مال، همان آسيب اقتصادي است كه در صدر اين حديث شريف آمده است و آن ترك معروف هم محظوري است كه در روايات ديگر هم به آن اشاره شده است «لعلة ذهاب المعروف و تلف الاموال و رغبة الناس في الربح و تركهم القرضَ و القرضُ صنائع المعروف»؛ يك كار خوبي است كه عقل و شرع ميشناسد و اين رباخوارها ترك كردند «و لِمَا في ذلك من الفساد و الظلم و فَناء الاموال»؛[22] هم ظلم به طرف است و هم از بينبردن مال است، مال را فاسدكردن است. اين مال را خداوند آفريد كه جريان پيدا كند، در مقابل كالا قرار بگيرد يا منفعت و يا انتفاع. روايت دوازدهم كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه از آباء كرامش(عليهم السلام) نقل كردند عن النبي(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) في وصيّته لِعَلِيّ(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينچنين فرمود: «يا علي الربا سبعون جزءاً فأَيسَرُها مثلُ أَن يَنكِحَ الرجُلُ أُمَّه في بيت الله الحرام يا علي درهمٌ رباً اعظم عند الله من سبعين زنيةً كلُّها بذات مَحرَمٍ في بيت الله الحرام»[23] سيزدهم همان است كه قبلاً نقل شد[24].
تبيين روايتي از امام صادق(ع) دالّ بر خبث بودن ربا
روايت چهاردهم عبداللهبنفضل هاشمي به امام صادق(عليه السلام) عرض ميكند «ما معني قول المُصلِّي في تشهّدِهِ لله ما طاب و طُهر و ما خبُث فلِغَيره» اين تشهد دو قسم است: يك تشهد صغير است و يك تشهد كبير. در تشهد كبير بعضي از ادعيه و صلواتها هست آنچه جزء تشهد است واجب است نظير صلوات و اگر طول نكشد، همانطوري كه در اذان و اقامه تبرّكاً شهادت به ولايت حضرت امير(سلام الله عليه) و اهل بيت داده ميشود اگر در تشهد نماز هم اينچنين گفته باشد اينطور است يعني بعد از «اللهم صل علي محمد و آل محمد» اين آل محمد توسعه پيدا كند «و عليٍّ و اولاده المعصومين» اينها جزء بركات است، اينطور نيست كه آسيبي به نماز برساند خلاصه، يك تشهد كبير است كه در كتابهاي دعا و اينها هست[25] و يك تشهد واجب مختصري است كه در همين رسالههاي فقهي آمده. اينكه مصلي در نماز عرض ميكند در تشهد «لله ما طاب و طهُر و ما خبث فلغيره» يعني چه؟ «قال ما طابَ و طهُر» اين «كسبُك الحلالُ» است «مِن الرزق» كه خدا به تو داد آن «طاب و طهر» همان رزق حلال است كه شما پيدا ميكنيد «و ما خُبث فالربا»[26] ربا لغير الله است.
محشور شدن رباخوار با شکمي پر از آتش
روايت پانزدهم از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه حضرت فرمود «وَ مَن أَكَلَ الربا مَلَأَ اللهُ بطنَه من نار جهنمَ بِقَدرِ ما أَكَلَ»[27] اينها با يك هيكلهاي عظيمي كه حملش دشوار است محشور ميشوند، به مقداري كه ربا گرفته است شكمش پر از آتش خواهد شد. اين معلوم ميشود كه آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[28] اين اختصاصي به مال يتيم ندارد، درباره ربا هم همينطور است.
اقسام انتقام و معناي انتقام الهي
درآن بحثهاي جزاءالاعمال گذشت كه انتقامها چهار قسم است: يك سلسله انتقامهاي تشفّي و تسلّي است، نظير انتقامي كه مظلوم از ظالم ميگيرد. انتقام الهي كه فرمود ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[29] از اين قسم اوّل نيست؛ قسم دوم اين انتقامهاي قراردادي است كه قاضي از مجرم ميگيرد، آن انتقامي كه محكمه عدل از مجرم و بزهكار ميگيرد براي تأمين نظم جامعه است، اين قراردادي بيش نيست، لذا هر جامعهاي براي هر بزهكاري يك كيفر مشخصي قائلاند، گرچه خداي سبحان در دنيا اين گونه از قضاها و انتقامها را دارد؛ اما جهنمش اينچنين نيست كه طبق قرارداد باشد؛ قسم سوم انتقامي است كه طبيب از بيمار ناپرهيز ميگيرد، وقتي طبيب به بيمار گفت فلان غذا زيانبار است آن غذا را نخور اگر كسي به نسخه طبيب حاذق عمل نكرد طبيب انتقام ميگيرد، انتقام طبيب نه از قسم اوّل است و نه از قسم دوم، بلكه همين ترك عمل به دستور طبيب و عمل به خلاف راهنمايي طبيب همين بعينه دردآور است؛ منتها اين شخص هم اكنون لذت ميبرد از اين غذاي لذيذ ولي بعد از يك هفته يا يك ماه آسيبش را ميبيند، ممكن است طبيب بعد از يك ماه انتقام بگيرد و انتقام طبيب آن است كه اين غذاي زيانبار، اثرش بعد از يك ماه مشخص ميشود.
انتقام ذات اقدس الهي از مجرمين اينچنين هم نيست كه نظير انتقام طبيب از بيمار ناپرهيز باشد، يك انتقام چهارمي است كه وليِّ مهربان از كودك بازيگوش ميگيرد. اگر وليّ به اين كودك بازيگوش بگويد اين شعله گرچه زيباست دست به آتش نزن اين نه به آن معناست كه اگر امروز دست به آتش زدي يك ماه بعد ميسوزي، بلكه به آن معناست كه دست زدن همان و سوختن همان؛ منتها بچه هستي نميفهمي كه دستت چرا سوخت. انتقام ذات اقدس الهي از بزهكارها از اين قسم چهارم است؛ به انسان ميگويد گناه نكن چون گناه آتش است آتشنخور، بعدها ميفهمي داشتي آتش ميخوردي، نه اينكه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[30] اين تشبيه باشد يا مجاز باشد يا كنايه باشد يا استعاره باشد، اينچنين نيست اين عينالنار است. اگر يك وليِّ مهرباني به كودك بازيگوش بگويد دست به اين مار خوشرنگ نرم نزن براي اينكه مسموم ميشوي نه به اين معناست كه اگر امروز دست به اين مار زدي يك ماه بعد مسموم ميشوي نظير طبيب، اينطور نيست دست به سم همان و مسموم شدن همان؛ منتها وقتي بزرگ شدي ميفهمي كه چرا مسموم شدي، چرا دستت را قطع كردند. در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه به سلمان فرمود كه مَثَل دنيا مِثْل «حية» است كه «لَيِّنٌ مَسُّها قاتِلٌ سَمُّها»[31] همين نرم، كشنده است؛ منتها انساني كه تخدير شده است احساس نميكند ظهورش در بعد است نه حدوثش در بعد، لذا اگر در مسئله معراج رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ديد اين تأييد ميكند كه انتقام الهي از قسم چهارم است نه از قسم سوم و اول و دوم، فرمود: «وَ مَن أَكَلَ الربا ملأ الله بطنه من نار جهنم بِقَدر ما أَكَلَ و إِن اكتَسَبَ منه مالاً لم يَقبَل اللهُ منه شيئا من عمله»؛ اگر از مال ربا چيزي را كسب كرده است مقبول نخواهد بود، چون تا مالِ طيب نباشد كه خدا نميپذيرد اگر با اين مال، خواست خيري انجام بدهد هرگز با مالِ حرام، خير حلال نصيب انسان حرام كار نخواهد شد.
معناي لغت رباخوار توسط خدا و ملائکه
«و لَم يَزَل في لَعنَةِ الله و الملائكةِ ما كان عنده قِيراطٌ»[32] قيراطي از مال ربا پيش او باشد همواره در لعنت خدا و فرشتههاست، لعنت هم بُعدِ از رحمت است نه لعنتهاي لفظي، نه اينكه همانطوري كه ما در زيارت عاشورا صد بار ظالمين را لعنت ميكنيم فرشتهها هم اينچنين لعنت بكنند با كلمات و با الفاظ كه گاهي ما معاني اين الفاظ را ميدانيم گاهي نميدانيم گاهي با حضور قلب است گاهي با غفلت و نسيان است اينچنين نيست، لعنت فرشته همان فعل است دوركردن از رحمت حق است. روايت شانزدهم را از مرحوم امينالاسلام نقل ميكنند كه امينالاسلام مرحوم طبرسي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه «قال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) لمَّا أُسرِيَ بِي الي السماء رأَيتُ قوماً يُرِيدُ أَحدُهم أَن يقوم و لايَقدِرُ عليه مِن عِظَم بطنه»؛ من در شب معراج يا در همان اسرا چون سخن از عروج نيست بلکه سخن از اسرا است اگر اين اسرا همان عروج باشد كه در معراج ديد اگر اين اسرا در مقابل عروج باشد در همان اسرا ديد كه سورهٴ مباركهٴ «إسراء» عهدهدار اوست يعني در همين سفر ملكوتي از مكه تا مسجد اقصي در همين سفر ديد در اين سفر هم بسياري از اسرار ملكوتي براي حضرت روشن شد، ديد گروهي هستند كه ميخواهند برخيزند نميتوانند، چون بسيار شكم آنها بزرگ است «قال قلتُ مَن هؤُلاء يا جبرئيلُ قال هؤلاء الّذين يأكلون الربا»[33]. روايت هفدهم از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه «إِذا أَرَاد اللهُ بقوم هَلَاكًا ظَهَرَ فيهم الربا»[34].
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب، پس الآن تجسم هست قيامت ظرف ظهور اين حوادث است نه حدوث اين حوادث، لذا الآن اگر كسي چشم درونبين داشته باشد ميبيند اين آقا دارد ميسوزد، مثل اينكه كسي عبايش شعلهور شده؛ منتها خبر ندارد
پرسش...
پاسخ: قيامت او با او هست، بعد ظهور ميكند.
روايت هجدهم همين است كه «الربا سبعون باباً أهونُها عند الله كَالَّذي يَنكحُ أُمَّه»[35] كه مضمونش گذشت. نوزدهم هم از جميلبندَرّاج است كه از امام صادق(عليه السلام) رسيده است كه «درهم رباً اعظم عند الله مِن سبعين زنيَةً كلُّها بذات مَحرَم في بيت الله الحرام»[36] كه باز مضمونش گذشت.
سُحت بودن ربا در روايت امام جوا(ع)
روايت بيستم از امام جواد(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود «السُّحتُ الرّبا»[37] «سُحت» كه در قرآن تحريم شده است رباست. سُحت هم براي آن است كه انسان را ريشهكن ميكند ﴿فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ﴾[38] آن چيزي كه پودر ميشود آن مسحوق را مسحوت هم ميگويند اگر پوست درختي را بكنند كه آن ريشهاش خشك بشود ميگويند مسحوت كرده است ﴿فَيُسحِتَكُم بِعَذابٍ﴾[39] آن چه خلاصه انسان را مستأصل ميكند ريشهكن ميكند أََصلكَن ميكند آن را ميگويند اِسحات. روايت بيست و يكم هم مضمونش گذشت، روايت بيست و دوم هم باز مضمونش گذشت.
حتمي بودن ديوانه شدن رباخوار
اما روايت بيست و سوم كه از تفسير عيّاشي است از امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه «آكِل الربا لا يقومُ حتي يَتَخَبَّطَهُ الشيطانُ مِن المَسِّ»[40] يعني سرانجام يك روز جنون را بالأخره رباخوار در پيش دارد كه ظهور
ميكند.
باز بودن در توبه و جبران براي رباخوار
روايت بيست و چهارم از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه «إِنّ التوبة مُطَهِّرَةٌ مِن دَنَس الخطيئة قال الله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾» تا آنجا كه فرمود ﴿لاَ تَظْلِمُونَ﴾[41] بعد فرمود: «فهذا ما دَعَا اللهُ اليه عبادَه من التوبة و وَعَدَ عليها مِن ثوابه فَمَن خالف ما أَمَرَهُ الله به من التوبة سَخِطَ الله عليه و كانت النار اولي به و أَحَقّ»[42].
« اعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 130.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 278.
[3] . التفسير الکبير، ج7، ص 76 و 77.
[4] . سورهٴ غافر، آيهٴ 35.
[5] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 117.
[6] . وسائل الشيعه، ج 18، ص118.
[7] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 122.
[8] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 376.
[9] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 118.
[10] . سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[11] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 118.
[12] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 119.
[13] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 117.
[14] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 119.
[15] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 119.
[16] . وسائل الشيعه، ج18، ص 119.
[17] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 120؛ «لِيفرَّ الناس» در من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 567 آمده است.
[18] . وسائل الشيعه، ج18، ص 120.
[19] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 120.
[20] . سورهٴ نساء، آيهٴ 5.
[21] . سورهٴ نساء، آيهٴ 6.
[22] . وسائل الشيعه، ج18، ص 121.
[23] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 121 و 122.
[24] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 122؛ «شرُّ المکاسب کسبُ الّبا»
[25] . فلاح اسائل، ص 162 و 163.
[26] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 122.
[27] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 122.
[28] . سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[29] . سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[30] . سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[31] . نهجالبلاغه، نامهٴ 68.
[32] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 122.
[33] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 123.
[34] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 123.
[35] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 123.
[36] . وسائل الشيعه، ج18، ص 123.
[37] . وسائل الشيعه، ج18، ص 123.
[38] . سورهٴ طه، آيهٴ 61.
[39] . سورهٴ طه، آيهٴ 61.
[40] . وسائل الشيعه، ج18، ص 124.
[41] . سورهٴ بقره، آيات 278 و 279.
[42] . وسائل الشيعه، ج18، ص 124.