28 06 1988 5030864 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 553 (1367/04/07)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ المَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا البَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ البَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۲۷۵)

علت ذكر انفاق و ربا در كنار هم

اين بخش از آيات كه از آيه 261 سورهٴ «بقره» شروع شده است، گوشه‌اي از مسائل مالي اسلام را در بر دارد نه آن طرح كلي مسائل اقتصادي همان‌طوري كه در آغاز بحث عنايت فرموديد. مسئله انفاق و مسئله ربا از آن جهت كه مقابل هم‌ا‌ند در كنار هم ياد مي‌شوند، نظير مسئله ايمان و كفر شرك و توحيد مصلحت و مفسده صدق و كذب حق و باطل سود و زيان بهشت و جهنم امثال ذلك كه بر اساس علاقه تضادي كه هست در كنار هم ذكر مي‌شوند. جريان انفاق كه اعطاي بلاعوض است در قبال ربا كه اخذ بلاعوض است اين همبر اساس تناسبي كه با هم دارند در كنار هم ذكر مي‌شوند، هنوز مسئله انفاق تمام نشد تا به جمع‌بندي نهايي‌اش برسيم، چون بعضي از آياتي كه در پيش داريم آن هم ناظر به مسئله انفاق است، نظير آيهٴ 280 كه در پيش داريم که فرمود: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ ولي بحث ربا در خلال مسئله انفاق بر اساس همان تناسبي است كه دارند قبل از اينكه به سير مسئله ربا در قرآن بپردازيم به يك تفسير كوتاهي كه مربوط به اين كريمه است توجه بشود تا به آن بحث مبسوط برسيم.

معناي ديوانه‌وار بودن رباخوار

 فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾؛ كساني كه حرفه آنها رباست، از اينكه به فعل مضارع ياد كرده است نشانه پيشه و حرفه است آنها كه رباخوارند يعني اين وصف براي آنها ملكه شد قيام اينها قيام ديوانه‌وار و مخبِّطانه است، اين اختصاصي به مسئله قيام از قبر ندارد يكي از مصاديقش همان است كه مرحوم امين‌الاسلام معنا كرده است يعني اينها در قيامت كه سر از قبر برمي‌دارند مخبطانه محشور مي‌شوند و درست نمي‌توانند حركت كنند.[1] لكن اختصاصي به مسئله قيام از قبر ندارد،

تعليم مسائل غير قابل تحصيل براي بشر به عنوان يكي از منابع مهم وحي

 قيام اينها يعني خط مشي اينها حركت اينها ديوانه‌وار است، زيرا قرآن كريم فرمود خداي سبحان چيزي به بشر ياد مي‌دهد كه عقل بشر نمي‌رسد، نه مي‌داند نه در آينده مي‌تواند بفهمد يكي از منافع مهم وحي اين است كه فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اينكه فرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ به اينها اكتفا نكرد، فرمود كار پيامبر ما تنها تلاوت قرآن و تعليم كتاب و حكمت و تزكيه و تربيت شما نيست، بلكه يك نوآوري دارد كه اصلاً دست هيچ بشر نمي‌رسد، به شما چيزهايي را ياد مي‌دهد كه نه تنها فعلاً نمي‌دانيد، بلكه هر چه هم علم پيشرفت بكند نمي‌توانيد بفهميد، فرمود: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً﴾ كه اين رسول چهار كار مي‌كند؛ يكي ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا﴾؛ دوم ﴿يُزَكِّيكُم﴾؛ سوم ﴿يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة﴾؛ چهارم اين است كه ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[2] كه اين آيه بحثش در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً گذشت يعني رسول ما چيزي به جوامع بشر ياد مي‌دهند كه نه تنها بشر نمي‌داند، بلكه بشر آن نيست كه بداند، نفرمود «و يعلِّمكم ما لا تعلمون»، فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اين چنين نيست كه اگر علم، پيشرفت بكند باز هم بتوانيد بفهميد اين نظير كشف كهكشانها نيست يا پي بردن به اعماق اقيانوسها نيست كه علم، عهده‌دار آن باشد اين پي‌بردن به اسرار خلقت است كه مقدور بشر نيست.

غير قابل فهم بودن خطر ربا توسط علم بشر

 يكي از بارزترين مصداق اين ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ همين مسئله رباست كه هرچه علم بشريت پيشرفت مي‌كند مسئله ربا متورم‌تر مي‌شود، خود ربا ربوي‌تر مي‌شود بدون اينكه از او دست بردارند، در حالي كه قرآن كريم مي‌فرمايد جامعه ربوي، جامعه مخبِّط است. در حالي كه آنها پيشرفت اقتصاد را در بانكهاي ربوي مي‌دانند هرچه هم علم ترقي مي‌كند خود ربا متورم مي‌شود اَربا مي‌شود، اين نشانه آن است كه مقدور بشر نيست بفهمد خطر ربا چيست، لذا فرمود جامعه ربوي جامعه‌اي است كه قيامش قيام مُخبَّاطنه است «خَبط» آن ضرب في‌الارض است كه به طور منظم نباشد. يك وقت يك شتر راهوار بينايي چون راه بلد است و بيناست مسيرش را سالماً طي مي‌كند، يك وقت ناقه‌اي است عَشوا و نابينا اعشاست اين ناقه عشوا گاهي برمي‌خيزد گاهي مي‌افتد گاهي به راه است گاهي بيراهه مي‌رود گاهي سُمش به سنگ مي‌خورد برمي‌گردد اين را مي‌گويند خبط عشوا اين اعشا منش است، مثل اينكه انسان اعشا اگر بخواهد حركت كند حركتش منظم نيست، اين را مي‌گويند «خبط» و اگر انسان جن‌زده و ديوانه‌اي بخواهد حركت كند، حركت او خبطِ عشواست؛ او هم مثل اعشي منش حركت مي‌كند بينا نيست اين ترجمه كريمه.

تقابل عقل و سفاهت در قرآن

 اصل قرآن بر اين است كه انسان را عاقل كند كه فرمود ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[3] و عقل هم در مكتب وحي عبارت از چيزي است كه «عُبِدَ به الرحمن و اكتُسِبَ به الجِنان» و اگر فرد يا جامعه‌اي اين نيرو را نداشت، عاقل نيست عقل عبارت است از«ما عُبِدَ به الرحمٰن و اكتُسِبَ به الجِنان»[4] عكس نقيض اين اصل آن است كه اگر چيزي با او بهشت كسب نشد و خدا عبادت نشد اين عقل نيست به اين عكس نقيض در بحثهاي قبل قرآن اشاره كرد كه ﴿مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَه[5] يعني كسي كه از روش خليل حق فاصله گرفت اين ديوانه است. آنچه در كريمه ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ[6] ياد شد اين به منزله عكس نقيض همان حديث معروفي است كه فريقين نقل كردند که عقل عبارت است از«ما عُبِدَ به الرحمٰن و اكتُسِبَ به الجِنان»[7] پس اگر فردي يا جامعه‌اي نوري نداشت كه با آن خدا را عبادت كند سفيه است، اين سخن قرآن.

علامت سفيه در روز قيامت

 ممكن است كسي از سفَه او پي نبرد او اين سفه‌اش را مستور كند؛ اما قيامت كه ظرف ظهور سرائر است ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ[8] شد، سفه او ظهور مي‌كند، اين ديوانه‌وار سر از قبر برمي‌دارد هر كس در قيامت علامتي دارد و در بخشي از قيامت خداي سبحان درباره آن بخش فرمود ما اصلاً سؤال و جوابي نداريم ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ[9] در بخشي از قيامت البته وگرنه در بخشها و مواقف ديگر سخن از بازداشت و سؤال كردن است كه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ[10] اما در مواقف ديگر فرمود آنجا جاي سؤال نيست، چرا سؤال نمي‌كنيم، چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ[11] اين ﴿يُعْرَفُ﴾ دليل آن ترك سؤال است، هر كسي با هر جرمي محشور مي‌شود، ديگر چرا سؤال بكنيم؟ اگر كسي درنده خو بود و به صورت گرگ در آمد ديگر سؤال نمي‌كنند جرمت چيست، اگر كسي حيله‌گر بود به صورت روباه ظهور كرد ديگر سؤال نمي‌كنند جرمت چه بود، درونش بيرون آمد. اين ذيل كريمه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[12] روايتي است كه فريقين از حضرت نقل كردند كه به عده‌اي ده فوج را حضرت نام برد[13] كه عده‌اي به صورت فلان حيوان، عده‌اي به صورت فلان حيوان در مي‌آيند خب، اگر به صورت فلان حيوان در آمدند ديگر جاي اين سؤال نيست كه انسان بگويد گناه تو چه بود كه، گناهش همين است. اگر كسي افتان و خيزان ديوانه‌وار سر از قبر برداشت ديگر لازم نيست سؤال بكنند كه گناهت چه بود گناهش بي‌عقلي بود، اين ديوانه‌وار سر از قبر برمي‌خيزد.

خطر جنون قيامت و عذاب مربوط به آن

 منتها خطر جنون قيامت اين است كه اينها مي‌فهمند كه ديوانه‌اند لذا در عذاب اليم‌اند مجانين دنيا كه عذاب حسي دارند عذاب روحي كه ندارند، ديوانه از آن جهت كه سردش است و نمي‌تواند خود را بپوشاند و گرسنه مي‌شود نمي‌تواند غذا تهيه كند درد حسي دارد؛ اما آبرو ريختن ندارد بستگان مجنون رنج مي‌برند وقتي در خيابان او را ديدند حريم مي‌گيرند؛ اما ديوانه چون درك ندارد خزي و رسوايي نمي‌فهمد ولي ديوانگان قيامت عاقلي‌اند كه ديوانه شده‌اند، لذا مي‌فهمند كه ديوانه‌اند رنج مي‌برند، خطر قيامت اين است، چون اينها عاقلي‌اند كه ديوانه شده‌اند، نه اينكه عقل رفت و جنون آمد. در دنيا عقل رخت برمي‌بندد و جنون مي‌آيد درك نيست فقط درد حسي است، در قيامت آن فطرت هست آن عقل درون هست جنون به عنوان عارضي آمده است اين مي‌فهمد كه ديوانه است، لذا گرفتار عذاب اليم است. بر اساس آن اصل كلي اگر كسي در برابر خدا ايستاد سفيه است، اين سفَه در قيامت ظهور مي‌كند، گرچه هر كسي در برابر خداي سبحان بايستد اين‌چنين است «الا ان الجنون فنون».

علت تعلّق مهم‌ترين درجهٴ جنون به ربويها

 اگر جنون فنون است و درجاتي دارد مهم‌ترين درجه‌اش براي ربوي‌هاست، زيرا اين يك گناه فردي نيست اولاً و گناهي نيست كه فقط قرآن او را تحريم كرده باشد ثانياً، اين در اديان همه انبيا بود و گناهي است كه قرآن كريم بسياري از امم گذشته را بر اساس همين گناه گرفته است. وقتي درباره بني‌اسرائيل استحقاق خشمگين شدن خدا بر آنها را بيان مي‌كند، مي‌فرمايد اينها ربا خوار بودند[14] اين‌چنين نيست كه ربا در يهوديت حلال بود، در اديان سلف حلال بود يا اين‌چنين نيست كه خداي سبحان رباخوار را نگيرد. بنابراين اگر كسي به ربا آلوده شد در حقيقت سفيه است، زيرا اگر يك مشت هيزمي را از انبار ديگران جمع بكند در انبار خود بيفزايد اين هيزمها را روي هم بيفزايد اينها كه نمو نكردند؛ اما اگر نهالي را بكارد و به صورت يك نخل باسق در بيايد اين نمو كرده است، اگر كسي به جاي اينكه نهال‌كاري كند و اين را نخل باسق كند هيزمها را از انبار ديگران به غارت بياورد در انبار خود جمع بكند اين چوبها را روي هم بگذارد خيال كرد اين نمو كرده است خب، يك انسان ديوانه است كه هيزمهاي روي هم انباشته را نمو مي‌پندارد. قرآن كريم مي‌فرمايد اگر تكاثري روي ربا پيدا شد از مال ديگران آمد رشد اقتصادي نبود كسب و كار نبود اينكه نمو نيست بلکه اين مال خشكي است كه از جاي ديگر جمع كردي ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ[15] شما اگر بخواهيد مالتان نمو كند اين را بكاريد، بذر كنيد و بذل كنيد آن وقت مي‌شود شجر، اين مي‌شود نمو. اگر چوبهاي خشك را در انبار جمع كرديد خيال كرديد اين شاخه پيدا كرده اين نيست پس اين جنون است و اين جنون در قيامت كه ظرف ظهور اسرار و سرائر است روشن مي‌شود.

مراد از تعبير به اكل و ربا

 فرمود ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا﴾ البته ملاحظه مي‌فرماييد كه منظور از اكل، خصوص خوردن نيست همان تعبير عرفي خود ماست كه مي‌گوييم رباخوار در اين تعبرات فرقي بين ادبيات فارس و عرب و امثال ذلك نيست، مي‌گويند مال مردم خوار، حرام‌خوار رباخوار، اينكه فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ[16] يعني تصرف غاصبانه نكنيد ولو با عنوان پوشيدن يا نوشيدن يا سكونت و مانند آن، چون بارزترين مصداق مصرف، همان اكل است در اين‌گونه از موارد مي‌گويند مال مردم خوار، اينكه مي‌فرمايد: ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ[17] يا ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً[18] يا ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم﴾ امثال ذلك يعني در مال ديگران از راه باطل تصرف نكنيد اينكه مالي را با ربا مي‌گيرد خواه خوراكي باشد خواه پوشاكي باشد خواه مصارف ديگر اين در حقيقت آكل رباست، اين خط مشي‌اش جنونانه است.

جدال باطل اهل ربا در بيان تفكر اقتصادي خود

 سرّش آن است كه تفكر اقتصادي اينها باطل است حرف آنها، منطق آنها اين است كه هيچ فرقي بين داد و ستد و بين بانك ربوي نيست. فكرشان اين است نه تنها عملشان آن، بلكه فكرشان اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا﴾، ﴿قَالُوا﴾ يعني منطقشان اين است ولو اين حرف را نزنند ﴿قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ اين همان جدال باطل است كه ﴿وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً[19] اين همان ﴿يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا[20] است، اينها نقض مي‌كنند مي‌گويند چطور اسلام بيع را حلال كرده است؟ خب، بيعي كه شما مي‌گوييد مثل ربايي است كه ما مي‌گوييم اين جدال است، نگفتند ربا مثل بيع است، جدال كردند ﴿بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ﴾ بيعي كه شما حلال مي‌دانيد و او را روا مي‌دانيد مثل همين ربايي است كه ما مي‌گيريم اين جدال است، اين جدال باطل است كه ﴿يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾ خب، اگر كسي تراكم هيزم خشك را مثل رشد يك شجر باسق بداند اين مُخبِّط است، اين جدال باطل مي‌كند ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا

تحريم تكليفي و وضعي ربا

 در حالي كه خدا مي‌فرمايد: ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ اين را گشود و آن را بست، اين در حِلّ است آن در حرمت است در ممنوعيت است؛ ربا، منع را به همراه دارد بيع حِل و حَل و گشايش را دارد ربا، عَقّاد است و بيع حلال مشكلات اقتصادي است خدا اين را روان كرده مثل نهر و آن را بست يعني كار ربا، بستن است منع كردن است ممنوع كردن است محروم كردن است، لذا ذات اقدس الهي تكليفاً و وضعاً تحريم كرده هم معصيت كبيره است حرمت تكليفي دارد هم منع وضعي دارد مال ربوي ملك رباخوار نخواهد بود حرمت وضعي دارد و بيع هم حليت تكليفي دارد هم حليت وضعي دارد و هم كاري است شرعاً حلال و هم بازدهش حلال است وضعاً و تكليفاً حلال است.

بيان نتيجهٴ نهي‌پذيري و عدم آن در مسئلهٴ ربا

 ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ اگر كسي پند الهي آمده به سراغش و او نهي از منكر را پذيرفت و منتهي شد نهي‌پذير شد، بر گذشته او كاري نيست و خدا نسبت به عقاب كاري نمي‌كند ﴿فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ و امرش هم به سوي خداي سبحان است كه خدا نسبت به او در آينده چه خواهد كرد در اين ﴿فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ نسبت به ربويان جاهليت اين‌چنين است يعني كسي كه در جاهليت ربا مي‌خورد و الآن مسلمان شد لازم نيست كه آن مالهاي ربوي را برگرداند؛ اما دينهاي ربوي كه دارد آن دينهاي ربوي ديگر قابل وصول نيست ﴿فَلَهُ مَا سَلَفَ﴾ اما نبايد به دفترش مراجعه كند و برابر آن دفتر مطالبات ربوي‌اش را وصول كند اين نسبت به كسي كه در جاهليت بود و بعد مسلمان شد. اما اگر كسي رباخوار بود در نظام اسلامي بعد توبه كرد اين شخص هم اين‌چنين است فيه بحث.

﴿وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ اگر كسي با آمدن موعظه الهي دوباره دست به ربا زد و حرفش هم همان است كه ﴿إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ اين ديگر جزء مخلِّدين در آتش است.

پرسش ...

پاسخ: غرض آن است كه در مسئله ربا، مال قرض مي‌دهد خب مال برمي‌گردد چيز زايدي را مالدار به مالگير نداد كه از او طلب كند، مي‌شود اكل مال به باطل ولي در بيع، توليد كرد كالا فراهم كرد يا كالاي فراهم شده را عرضه كرد به خريدار داد يك عين است و يك كار، در مقابل عين و كار چيز طلب مي‌كند.

اثبات حرمت ربا در دين يهود

 ربا همان‌طوري كه در خلال اين بحث كوتاه مقدماتي اشاره شد در اديان سلف هم محرّم بود و نه تنها جزء معاصي كبيره بود، بلكه مايه خشم الهي هم بود. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 161 اين‌چنين آمده است كه ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ چرا يهوديها مستحق عذاب الهي شدند، براي اينكه رباخوار بودند مال مردم‌خوار بودند، و مانند آن اگر فقط مي‌فرمود ﴿وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ﴾ نمي‌شد انسان استدلال كند كه ربا در دين يهوديت هم حرام بود، براي اينكه اين تمسك به عام بود در شبهه مصداقيه ما نمي‌دانستيم آيا ربا هم حرام است يا نه اما قبل از اينكه اين عام را ذکر بکند بفرمايد ﴿وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ﴾ قبلاً فرمود چون ربا خوار بودند ما اينها را مؤاخذه كرديم، عقاب كرديم ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾ اگر ﴿قَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾ را نمي‌فرمود باز مي‌فهميديم اين حرام بود، براي اينكه قرآن در صدد بيان استحقاق عذاب آنهاست كه چرا آنها مستحق عذاب بودند، اگر مي‌فرمود چون ربا گرفتند كافي بود كه انسان بفهمد ربا حرام است، چون در آيه قبل اين است كه ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً﴾ بعد فرمود ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا﴾ خب اين پيداست در سياق محرمات است؛ اما اين كلمه ﴿وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾ براي تأكيد مسئله است كه ربا براي آنها تحريم شده بود و آنها منهي بودند از اخذ ربا ﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً[21] همان‌طوري كه بخش عبادات در اديان گذشته سابقه دارد، نظير صلات و صوم که ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ[22] يا درباره صلات، عيسي(سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه ﴿أَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[23] يا خداي سبحان به موساي کليم فرمود كه ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي[24] و مانند آن در مسائل محرمات هم اين‌چنين است؛ اما در اسلام مثل ساير مسائل فقهي تدريجاً اين احكام نازل شده است تا به جايي كه خدا فرمود اگر دست برنداشتيد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ[25] اگر توبه نكرديد از رباخواري صرف‌نظر نكرديد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ كه آن شديدترين آيه‌اي است كه در همين بخش بحثهاي ربوي در پيش داريم.

طرح تدريجي حكم حرمت ربا قبل از هجرت به مدينه

 قبل از اينكه حضرت از مكه به مدينه مهاجرت كنند و احكام فقهي ديگر در مدينه طرح بشود در سور مكيه قرآن هم مسئله تحريم ربا طرح شد، نظير آيهٴ 39 سورهٴ مباركهٴ «روم» كه فرمود: ﴿وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ اين در مكه نازل شد، فرمود كه شما ربا مي‌گيريد و ربا مي‌دهيد كه مالتان متورم بشود، برجسته بشود، رابي بشود اين نزد خدا رشدي ندارد و نموي ندارد، نزد خدا نه يعني خداي سبحان يك جاي معيني دارد كه در آنجا رشد ندارد يعني در كل جهان جا براي رشد ربا نيست، شما آمديد اين هيزمهاي خشك را در انبار جمع كرديد خيال كرديد نمو كرده، از باب «إستَسمَنَ ذا وَرَمٍ» است، يك انسان آماس كرده نبايد خيال كند فربه شد، اين آماس است نه نمو، نمو آن است كه شما درخت كاري كنيد ﴿فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ﴾ پس در اسلام قبل از اينكه حضرت يعني رسول اكرم(عليه آلاف التحية و الثناء) به مدينه مهاجرت كنند و بسياري از مسائل فقهي طرح بشود در همان مكه ربا تحريم شده بود؛ منتها نحوه تحريم يكسان نبود، اول ضرر‌هاي ربا بازگو شد بعد كم كم نهي شد، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» از ربا نهي شده است بعد در سورهٴ «بقره» به شدت رسيد. آيهٴ130 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است كه ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ كه اين نهي است و اين نهي هم ظهور در حرمت دارد و شديدترين لحنش همين آيات محل بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» است.

 در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود اينها ديوانه‌وار برمي‌خيزند، اين بعد از اينكه چند بار از ربا سخن به ميان آورد، آن‌گاه مي‌فرمايد اگر كسي رباخوار بود خط مشي او مشي مجنونانه است وگرنه ابتدائاً نمي‌فرمايد رباخوار ديوانه است يا ابتدائاً نمي‌فرمايد كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِين ٭ فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ[26] اين مراحل نهايي است، اول مي‌فرمايد كه ربا سودي ندارد اين كار هدري است بعد نهي مي‌كند، اول ارشاد است بعد نهي است بعد بيان مضارّ اجتماعي است بعد هم تهديد، اين‌چنين نيست كه فقط به موعظه خالي اكتفا بكند، يكي اينكه فرمود: ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ يكي هم ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ﴾ آنجا كه نظير سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً[27] اين از باب ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[28] اما اينكه فرمود: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ از باب ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ[29] است.

ذكر انفاق در كنار ربا در سور مكّي و مدني

همان‌طوري كه در اين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه سوره مدني است مسئله انفاق را با ربا كنار هم ذكر فرمود سود و زيان هر دو را مشخص فرمود كه ربا زيان‌آور است و صدقه سودمند است. در سورهٴ «روم» هم كه سوره مكي است، مسئله انفاق و ربا را كنار هم ياد كرده است. در آيهٴ 38 به بعد سورهٴ «روم» اين است كه ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ[30] با اينكه اين زكاتي كه در سورهٴ مباركهٴ «روم» هست كه سوره، سوره مكي است زكات فقهي مصطلح نيست، چون زكات فقهي مصطلح در مدينه واجب شده است نه در مكه، در همان مكه فرمود كه انفاق و صدقه سودمند است، چون برمي‌گردد و توليد را به همراه دارد و رفع نياز مضطر است يك افتاده‌اي را دستگيري مي‌كند و ربا ايستاده‌اي را افتاده مي‌كند ﴿فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ همان‌طوري كه در سورهٴ «روم» كه سوره‌اي است مكي، سود و زيان صدقه و ربا را مشخص فرمود، در اين آيات انفاق سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم مسئله انفاق و ربا را در كنار هم ذكر كرد سود و زيان اينها را مشخص فرمود، لذا نه مسئله ربا در اين آيه تمام مي‌شود نه مسئله صدقه به پايان رسيده است، لذا هر دو را كنار هم ذكر كرد، فرمود: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ[31] كه باز سخن از صدقه است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

[1] . ر. ک: مجمع البيان، ج2، ص 669.

[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 151.

[3] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[4] . الکافي، ج1، ص 11.

[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

[7] . الکافي، ج1، ص 11؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابي الحديد)، ج18، ص 186.

[8] . سورهٴ طارق، آيهٴ 9.

[9] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.

[10] . سورهٴ صافات، آيهٴ 24.

[11] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.

[12] . سورهٴ نباء، آيهٴ 18.

[13] . مجمع البيان، ج 10، ص 642؛ الکشاف، ج4، ص 687.

[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 161.

[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 276.

[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 188؛ سورهٴ نساء، آيهٴ 29.

[17] . سورهٴ نساء، آيهٴ 29.

[18] . سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[19] . سورهٴ كهف، آيهٴ 54.

[20] . سورهٴ شوري، آيهٴ 35.

[21] . سورهٴ نساء، آيات 160 و 161.

[22] . سورهٴ بقره، آيهٴ 183.

[23] . سورهٴ مريم، آيهٴ 31.

[24] . سورهٴ طه، آيهٴ 14.

[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 279.

[26] . سورهٴ بقره، آيات 278 و 279.

[27] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 130.

[28] . سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[29] . سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[30] . سورهٴ روم آيات 38 و 39.

[31] . سورهٴ بقره، آيات 279 و 280.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق