27 06 1988 5030836 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 552 (1367/04/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمُ (273) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (274)

بيان بهترين انحاء صدقه و حقيقت تقدّم سائل بر محروم در سورهٴ معارج

همان‌طوري كه بهترين انحاء صدقه آن است كه ﴿ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ باشد ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم[1] باشد و ﴿مِنْ طَيِّبَاتِ[2] باشد و در اخفا انجام بشود,[3] همچنين بهترين انحاء صدقه آن است كه به كساني, به مستمنداني برسد كه مستمندي اينها و نيازمندي اينها براي انتخاب اصلح است يعني چون فرصت را وقف كار برتر كرده‌اند, قدرت كسب ندارند نه [اينكه] وامانده‌اند, بهترين راه انفاق آن است كه انسان به اين‌گونه از مستمندها بپردازد. در قرآن كريم گاهي سائل را بر محروم مقدم مي‌دارد; اما اين فقط تقدم لفظي است براي سجع آيه, در سورهٴ مباركهٴ «معارج» كه مؤمنين و نمازگزاران راستين را معرفي مي‌كند, از آيهٴ 22 به بعد كه ﴿إِلاّ الْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ آن گاه مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ اين نه براي آن است كه سائل مقدم بر محروم است, اين براي اينكه سجع آيات هماهنگ باشد, چون آخر اين آيات با ميم ختم مي‌شود, آخر آيه قبلي ميم داشت فرمود: ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ﴾ از اين جهت فرمود: ﴿لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[4] اگر ‌مي‌فرمود «للمحروم والسائل» هماهنگ نبود, اين نه براي آن است كه آن كه سؤال مي‌كند مقدم است بر آن كسي كه سؤال نمي‌كند تا با آيه ﴿لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً﴾ هماهنگ نباشد.

معناي قانع و معتر و لزوم تقدّم قانع در بهره‌مندي از گوشت قرباني

لذا در بخش ديگر قرآن كريم وقتي مصرف صدقات يا قربانيها را ياد مي‌كند, مي‌فرمايد آن كه قانع است و آن كه معترّ است هر دو را از گوشت قرباني بهره‌مند كنيد; اما قانع را قبل از معترّ ياد مي‌كند. در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ سي و شش اين است ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ يعني بعد از نحر يا ذبح ﴿فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ قانع آن كسي است كه تا ممكن است به آنچه نزد خودش است قناعت مي‌كند و اصلاً سؤال نمي‌كند و اگر هم چيز اندكي به او داديد به آن اندك هم قناعت مي‌كند; اما معترّ كسي است كه با حضور خود سؤال را مطرح مي‌كند ولو لفظاً سؤال نكند; اما به خانه مي‌آيد اين نيازمندي كه خود را در معرض قرار مي‌دهد در اعترا و اعترار «اعتَرا واعترَّ» هر دو به يك معناست اين خود را در معرض قرار مي‌دهد اين يك سؤال عملي دارد; حضورش در منزل يا در جايگاه تقسيم گوشت قرباني, خودش سؤال است. قانع از او بهتر است گرچه در تفسير قانع و معترّ وجوهي گفته شد و چند روايت هم آمده است[5] كه اينها خيلي هماهنگ نيست بايد وقتي بحث به آنجا رسيد جمع‌بندي نهايي بيان شود; اما در اين كريمه قانع را بالأخره قبل از معترّ ياد كرده است گرچه اين تقديم تقديم لفظي است با «واو» عطف شد نه با «فاء» و «ثم» و امثال ذلك ولي صرف تقديم لفظي هم بالأخره بي‌اشعار به تقديم در اجرا نيست.

اصل مطلوب بودن ذكر مستمر و بيان زكات به عنوان بارزترين مصداق عبادت در قرآن

اما آنچه مربوط به آيه ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ﴾ است اين است كه گرچه ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ جمع در مقابل جمع است, نفرمود «الذي ينفق امواله», بلكه فرمود: ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ جمع در مقابل جمع است, نظير ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[6] و امثال ذلك اما آن اصل روشني كه در قرآن كريم هست اين است كه زكات را قرآن به عنوان يكي از بارزترين مصداق عبادت مي‌داند و در كنار صلات ياد مي‌كند و قرآن انساني را مي‌پروراند كه دائماً به ياد حق باشد, اينكه فرمود: ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً[7] اين يك، و اينكه مردان الهي را مي‌ستايد كه آنها غالباً به ياد حق باشند كه ﴿لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ[8] معلوم مي‌شود قرآن كريم انسان را طوري تربيت مي‌كند كه غالباً به ياد حق باشد و منظور از اين ذكر هم تنها نام لفظي نيست بلكه ياد قلبي است. نام خدا را بر لب بردن گرچه عبادت است; اما يك عبادت لفظي است و به اندازه عبادت لفظي ثواب دارد. عمده احياي ياد خداست در دل, نه نام خدا بر لب, اگر عمده احياي ياد خداست در دل بايد با عبادت احيا بشود و بهترين نحوه احياي ياد خدا در دل همان امتثال دستورات الهي است وقتي نوبت به نماز مي‌رسد در همين سورهٴ «معارج» فرمود اينها دائماً مشغول نمازند[9] و منظور از دوام, نماز هم اين نيست كه تمام فرصت را وقف نماز بكنند, بلكه نماز واجب و نماز نافله‌هاي مرتبه و امثال ذلك را مي‌خوانند در هيچ فرصت روز به غفلت نمي‌گذرانند در سورهٴ مباركهٴ «طه» انحاء نماز را و ياد حق را اين‌چنين تبيين فرمود, فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَي[10] كه اين ناظر به همين صلوات خمس است كه از آن به عنوان تسبيح ياد كرده است كه خود نماز تسبيح است در حقيقت, فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ كه مي‌شود نماز صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ كه مي‌شود نماز عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ﴾ كه نماز مغربين است ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ﴾, ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ[11] كه نماز ظهر است, نظير همان آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ كه از دلوك شمس تا غسق الليل ناظر به نماز ظهرين است و مغربين چهار نماز ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ كه ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ همان صلات صبح است ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً[12] خب, اگر ذكر مستمر مطلوب است و اگر زكات در كنار صلات است و اگر صلات مستمر مطلوب است زكات مستمر هم مطلوب است.

نحوهٴ رسيدن به زكات مستمر در آيهٴ محلّ بحث

نحوه رسيدن به اين مطلوب كه زكات مستمر است در اين آيه محل بحث, ياد شده است كه فرمود: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ يعني هر كدام از اينها مال خود را در شب در روز در سرّ در علن انفاق مي‌كند خب, اين به نحو صرف‌الوجود است يا طبيعت ساريه است يعني در تمام مدت عمر يك بار شبانه انفاق مي‌كند يك بار روزانه يك بار سرّاً يك بار علانيةً يا به نحو ملكه است, اين ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ﴾ ملكه است بالأخره فعل مضارع است اگر هم تحليل بشود جمع در مقابل جمع يعني كل واحد از مؤمنين كساني‌اند كه ينفق ماله ليلاً و نهاراً سراً و علانيةً اين همان ملكه مي‌شود اگر او بخواهد دائماً به ياد حق باشد در مسائل مالي نشانه‌اش همان دوام انفاق است, حالا قلّ او كثر.

حكومت آيهٴ 67 سوره فرقان در تمام آيات مربوط به دائم الزكات بودن

مطلب بعدي آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه‌اي كه قبلاً تلاوت شد حاكم بر همه اين آيات است كه ﴿الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً[13] اما در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به شخص رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) دستور رسيده است كه ﴿لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْط﴾ در سورهٴ «اسراء» اين است كه ﴿وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ چرا, چون ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ[14] مگر خدا هر چه در خزينه‌اش دارد به همه مي‌دهد تو هم مظهر حقي قابض و باسط باش نه بسط تام نه قبض محض بين قبض و بسط باش گاهي قبض است گاهي بسط است گاهي اعطا است گاهي منع است و مانند آن, اين ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾ تعليم انسان كامل است كه متخلق به اخلاق الهي باشد, مخصوصاً انساني كه مظهر اسم اعظم است منظور آن نيست كه انسان دائم‌الزكاة باشد, چه اينكه مراد اين نيست كه دائم‌الصلاة باشد [بلكه] منظور آن است كه در ليل و نهار از ياد حق غافل نباشد نه در مسائل عبادي نه در مسائل مالي.

تقدم سرّ بر علن در انفاق, ادليل تقدم ليل بر نهار

﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ مطلب بعدي آن است كه تقديم ليل بر نهار نه براي آن است كه شب بهتر از روز است. در مسائل انفاق آنچه مهم است سرّ است كه بر علن مقدم است, لذا تا آنجا كه استقصاء شده در همه موارد قرآن كريم خداي سبحان وقتي سخن از انفاق سرّ و علن را طرح مي‌كند سرّ را قبل از علن ذكر مي‌كند,[15] جايي پيدا نكرديم كه علن, قبل از سرّ باشد, هر جا هست سرّ قبل از علن است. در اينجا هم كه ليل و نهار را ذكر فرمود براي اينكه با سرّ و علن هماهنگ باشد ليل را قبل از نهار ذكر كرده است نه چون ليل, قبل از نهار ذكر شد سرّ قبل از علن ذكر شد بلكه چون سرّ قبل از علن ذكر مي‌شود ليل را قبل از نهار ذكر كرده است, عمده سرّ است و اگر ليل هم تقدمي بر نهار دارد براي اينكه در ليل جاي سرّ است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً[16] در برهان بر صلات ليل نفرمود «نافله اشد وطأً و قيلا», فرمود نشئه شب; شب‌زنده‌داري ﴿أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ چون مزاحمات بيروني كم است, مي‌ماند مزاحمات دروني اين مزاحمات دروني به عهده خود شماست, در روز هم مزاحمات دروني است هم مزاحمات بيروني, هم سر و صداي بيرون نمي‌گذارد نمازگزار بفهمد چه مي‌گويد, هم آن خاطرات پرماجرايش نمي‌گذارد بفهمد چه مي‌گويد از درون و بيرون مزاحم دارد; اما شب مزاحم بيروني ندارد, مي‌ماند مزاحمات دروني ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ از اين جهت است كه صلاة الليل داراي فضيلت خاص است, به همان معيار كه ناشئه ليل ﴿أَشَدُّ وَطْأً﴾ است, اگر كسي بخواهد شبانه به مستمندان رسيدگي كند ﴿أَشَدُّ وَطْأً﴾ خواهد بود, لذا ليل, قبل از نهار آمده است اين نظير ليلةالقدر نيست كه چون ظرف نزول قرآن است خصيصه داشته باشد, اصولاً ليل براي اينكه سرّ است مزاحم كمتر است ﴿أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ خواهد بود, لذا مسئله ليل را بر نهار مقدم داشت, چون سرّ بر علن مقدم است, لذا در موارد ديگر اصلاً سخن از ليل و نهار نيست فقط سخن از سرّ و علن است و سرّ بر علن مقدم شده است اين تأييد مي‌كند, همان مطلبي را كه قبلاً فرموده است ﴿إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ اما ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ[17] كه اخفا بالاتر از اعلان است, لذا در سراسر قرآن كريم گاهي سخن از سرّ و جهر است گاهي سخن از سرّ و علن است و در همه موارد سرّ, مقدم بر علن است, چون اصل درون است. حالا مواردي كه سرّ را قبل از علن ياد كرده است ملاحظه مي‌فرماييد. يكي در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» است كه دستور مي‌دهد در آيهٴ سي و يكم سورهٴ «ابراهيم» كه سراً و علناً انفاق كنيد ﴿قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلالٌ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم, وقتي مثل ياد مي‌كند در آيهٴ 75 حتي در بيان مَثل هم باز مسئله سرّ را بر جهر مقدم ياد مي‌كند ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً لَا يَقْدِرُ عَلَي شَيْ‏ءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» و موارد ديگر[18] كه ديگر نيازي به استقصاء نيست كه ملاحظه مي‌فرماييد, همه جا سرّ بر علن مقدم است. اين براي همان است كه ناشئه سرّ اقوي است و ﴿أَشَدُّ وَطْأً﴾ است.

بررسي سلسلهٴ علل تقدّم ليل بر نهار

در مسئله ليل و نهار ملاحظه فرموديد كه ليل, براي آنكه آرام‌تر است بهتر از روز است وگرنه خصوصيتي ندارد. همين معيار ما را به آن مسئله اصلي راهنمايي مي‌كند و آن اين است كه دل در اينكه آرام‌تر است بهتر از بدن است «إِنَّ نَاشِئَةَ القلب هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً» كار دل, بهتر از كار دست است اين است [و] كار نهاني بهتر از كار علني است. پس اگر گفته شد نماز در شب بهتر است يا صدقه در شب بهتر است اين نه براي آن است كه اين ظرف خصوصيتي دارد بلكه براي آن است كه ناشئهٴ ليل ﴿أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً[19] قدري كه جلوتر مي‌رويم, مي‌بينيم اينكه شب آرام‌تر است نه چون آرام‌تر است خوب است براي اينكه انسان به آن راز دروني‌اش بهتر مي‌رسد. پس در سلسله علل به آن نقطه اصلي رسيده‌ايم كه آن نقطه اصلي آن است كه بين عبد و مولا بيگانه‌اي راه پيدا نكند آن مي‌شود ﴿أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ پس بر اساس همين معيار, مسئله سرّ بر جهر يا سرّ بر علن مقدم خواهد بود ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ آن‌گاه اگر مسئله سرّ تأمين شد انسان بين خود و خدايش دلي داشت كه ناشئهٴ اين دل ﴿أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ بود, آن‌گاه در روز آزادانه با علن انفاق مي‌كند; ديگر از اين بند رهايي پيدا كرد كه زيد مرا ببيند عمرو از من ستايش كند, چون در ليل خود را تربيت كرد اگر از اين به بعد جهراً و علانيةً انفاق بكند ديگر آزاد است; اما اينكه فرمود: ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ اين تفصيلش يكي دو بار گذشت.

علّت لزوم زندگي انسان بين خوف و رجا

اما اينكه فرمود: ﴿وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين را قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه گرچه جمله خبريه است; اما به داعي انشاء القا شده است اينها نوعاً وعده است وعده است البته خلف وعده محال است; اما هرگز خداي سبحان به شخص معين وعده نداد [و] او را تضمين نكرد كه تو براي ابد ‌آرام باش كه «لاخوف عليك و لا انت تحزن» اين‌چنين نيست, همواره روي ايمان و روي ملكات ايماني تكيه كرد و هر شخصي در هر مرحله‌اي كه كاري انجام بدهد به فيض آن كار مي‌رسد ترديدي نيست; اما از كجا به حسن ختام مطمئن است «انما الأعمال بِخَواتِيمِها»[20] لذا در عين حال كه به مؤمنين حتي به رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) وعده مي‌دهد كه براي شما هراس و اندوهي نيست, مع ذلك مرتب دستور مي‌دهد كه از ترس خدا بنال به ياد خدا باش روي ترس, مؤمن موظف است تا آخرين لحظه بين خوف و رجا زندگي كند از كجا اطمينان دارد كه كارش به خير مي‌گذرد, لذا فرمود: ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «سجده» ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً[21] در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در آيهٴ 205 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مي‌فرمايد: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ اين ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ ديگر مخصوص اين ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل﴾ كه نيست اين به همه اين قيود ياد شده مي‌خورد فرمود بامداد و شامگاه از ترس خدا بنال [و] تضرع كن, ناله كن بترس ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ[22] گرچه مؤمن تا زنده است و سالم است بايد بين خوف و رجا به سر ببرد به طوري كه خوفش مقداري از رجايش بچربد و در اواخر عمر كه به مرگ نزديك شده است بايد بين خوف و رجا به سر ببرد به طوري كه رجايش مقداري بر خوفش بچربد; اما اين خوف و رجا هميشه هست و اينكه خداوند وعده داد بر اساس عمل صالح وعده داد و هيچ كس اطميناني به حسن خاتمه ندارد لذا ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون﴾ يك امر تكويني نيست يك، خبر نيست دو، يك انشاء است و وعده است سه، و انسان جزم ندارد كه مصداق اين وعده باشد تا انجازش قطعي باشد چهار، نتيجه اين است كه بين خوف و رجا به سر مي‌برد.

پرسش ...

پاسخ: آنها كه شهيد شدند كه مسئله گذشت آنها كه به شهادت رسيده‌اند كه خدا وعده را درباره آنها انجاز مي‌كند.

پرسش ...

پاسخ: وعده انشاست, وعده كه خبر نيست كه وعده انشاست وعده جزء انشائيات است, اگر كسي خلف وعده كرده است دروغ نگفت معصيت كرد, آنهايي كه انجاز وعده را واجب مي‌دانند.

پرسش ...

پاسخ: جمله خبريه است و انشاء, همه وعده است. آن آياتي كه مي‌فرمايد بهشت هست جهنم هست آنها خبر است; اما اينكه فرمود تعذيب است, انعام است اينها وعده است. اگر تعذيب باشد وعيد است, انعام باشد وعده است و خدا ممكن است خلف وعيد بكند و خلف وعده نمي‌كند اينها همه‌اش روشن است; اما اين شخص از كجا جزم داشته باشد به حسن ختام.

انجاز تكويني اوامر و وعده‌هاي الهي در نشئهٴ قيامت

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون﴾ تا انسان در دنياست, اين انشاست; اما همين كه از نشئه تكليف رخت بربست از آن به بعد اگر به انسان گفتند «لاخوف عليك و لاانت تحزن» اين تكوين است يعني آرام باش با همين بيان او را آرام مي‌كنند, نه اينكه حرف مي‌زنند مي‌گويند آرام باشد مثل اينكه ﴿يَانَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً عَلَي إِبْرَاهِيمَ[23] با همين بيان, آن سرد مي‌شود وقتي به شهيد گفتند آرام باش, آرام مي‌شود وعده نيست در وعده احتمال عدم انجاز است; اما اين كار است يعني با همين عمل متن دل را آرام مي‌كند, لذا آن آياتي كه مربوط به قيامت است با اين آياتي كه مربوط به دنياست دو سنخ است. در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» آيهٴ 67 به بعد اين است كه ﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِينَ﴾ آن‌گاه در همين روز قيامت به اين متقين و بندگان خاص خداي سبحان اين‌چنين گفته مي‌شود: ﴿يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ[24] امروز ديگر خوفي براي شما نيست آن روز، روز وعده نيست روز انجاز وعده است نه روز وعده اگر در حال احتضار فرشته نازل مي‌شود كه نترس با همين بيان ترس گرفته مي‌شود غم گرفته مي‌شود اگر در قيامت خداي سبحان مي‌فرمايد نترسيد با همين ترس برطرف مي‌شود اين ﴿لاَ خَوْفٌ﴾ در حقيقت انجاز آن وعده ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ است نه آن روز وعده مي‌دهد [بلكه] آن روز, روز كار است نه روز وعده. مشابهش هم در موارد ديگر مثلاً سورهٴ مباركهٴ «اعراف» يا نظير آن آمده است آيهٴ 49 سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ به اين افراد بلاتكليف آن رجالي كه علي الاعراف بودند و به اذن حق سخن مي‌گويند در روزي كه كسي قدرت حرف ندارد, مگر به اذن حق آنها نسبت به اين افراد بلاتكليف مي‌گويند: ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ برويد بهشت اين برويد بهشت دستور ورود به بهشت است, نه اينكه امر تشريعي باشد كه اين امر كه نيست ـ امر تشريعي و تكليفي ـ آنجا نشئه تكليف نيست, اين همان اذن تكويني است برويد هم اينها خواهان‌اند و هم احدي مانع نيست. خب, اگر فرمان تكويني رسيده است كه وارد بهشت بشويد و در كنارش هم فرمود: ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ با اين بيان هر گونه خوف و حزني كه بوده است رخت بربست. بنابراين اينهايي هم كه دائم‌الصلاة‌اند يا دائم‌الزكاة‌اند, در حد وعده خدا به اينها فرمود: ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ چون «إنما الأعمال بِخَواتيمها»[25] و انساني كه فعلاً دائم‌الصلاة يا دائم‌الزكاة است از خاتمه امرش باخبر نيست, لذا همواره بين خوف و رجا به سر مي‌برد.

توضيح تفاوت خبر با انشاء و بيان محال نبودن خلف وعيد

پرسش ...

پاسخ: وعده است ديگر مثل وعيد اين تشويق‌آور است اصل بهشت و جهنم به عنوان خبر است, اينكه فرمود بهشت هست خبر است, اينكه فرمود جهنم هست خبر است, عده‌اي مي‌سوزند خبر است عده‌اي مرفه‌اند خبر است اينها خبر است و يقيني است; اما به اين گروه فرمود اگر اين كار را كرديد اين اجر را داريد اين وعده است اين تشويق است تمام اينها به لسان انشاست و البته خلف وعده محال است; اما خلف وعيد محال نيست, لذا اگر كسي معصيت كرد جزم به سوختن ندارد, گرچه خدا وعيد كرد و تهديد كرد, چون از آن طرف احتمال عفو هم هست چون وعده عفو هم داده است عفو بي‌توبه عفو با توبه كه وعده دارد عفو بي‌توبه را هم وعده داده است پس اگر كسي گناه كرد اين‌چنين نيست كه جزم داشته باشد كه مي‌سوزد, خائف است نه جازم باشد, لذا راه براي او براي هميشه باز است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[2]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 267.

[3]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 267.

[5]  ـ مجمع‌البيان, ج7, ص137 و 138.

[6]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.

[7]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.

[8]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 37.

[9]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 23.

[10]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 130.

[11]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 130.

[12]  ـ سورهٴ اسراء، آيات 78 و 79.

[13]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.

[14]  ـ سورهٴ اسراء، آيات 29 و 30.

[15]  ـ سورهٴ رعد, آيهٴ 22; سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 31.

[16]  ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 6.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.

[18]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.

[19]  ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 6.

[20]  ـ بحارالأنوار, ج9, ص330.

[21]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.

[22]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 205.

[23]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 69.

[24]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 68.

[25]  ـ بحار الانوار، ج 9، ص 328.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق