اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمُ (273) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (274)﴾
عدهاي از آقايان پيشنهاد دادند كه عصاره اين سفر تشريح بشود ولي چون بنده آماده نبودم اگر اجازه بفرماييد فردا -انشاءالله- عصاره اين سفر را تشريح ميكنيم.
تعيين مشخصات منفقعليه در آيهٴ محلّ بحث
در تتمه بحث وقتي فضايلي را براي انفاق ذكر فرمود اين سؤال مطرح است كه مسئلهاي كه اينقدر مهم است آيا همانطوري كه ساير اركان انفاق مشخص شده است منفقعليه هم مشخص است يا در منفقعليه فرقي نيست؛ به هر كه انسان داد به آن فيض ميرسد و همه مصارف يكساناند و انسان در تشخيص مصرف آزاد است يا قرآن كريم مصرف را هم معين كرده است؟ اين سؤال زمينهاش بود، لذا فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ﴾ يعني اين فضايلي كه براي انفاق ياد شده است مصرف انفاق هم اين فقراي اينچنينياند زمينه براي سؤال بود كه آيا اين همه فضائلي كه براي انفاق ياد شده است در انتخاب مصرف، خود انفاق كننده آزاد است يا يك مصرف روشني هم دارد
در سياق مدح بودن اوصاف ذكر شده براي فقرا
فرمود مصرف روشن و خاصش همين است ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ﴾ اوصافي كه براي اين فقرا ياد فرمود نوعاً در سياق مدح است؛ نفرمود آنهايي كه بيكارند، نفرمود آنهايي كه عاجزند، چون بيكاري اگر نقص نباشد كمال نيست و عجز فقط رفع نقص ميكند نه اثبات كمال؛ يك انسان عاجز مظلوم است، نه اينكه ممدوح باشد.
تحمل كنندگان فقر جهت اشتغال به علوم الهي يا جنگ اوّلين وصف فقرا
لذا اولين وصفي را كه ذكر كرد اين است فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ يعني «حصروا انفسهم و أَحصروا انفسهم في سبيل الله» اينها رنج فقر را تحمل كردند و تحصيل درآمد كه يك امر مهم است اين را فداي يك امر اهم كردند و آن اشتغال به علوم الهي يا مسئله جنگ است، اينها ﴿أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اين هنر در هر كس نيست كه تمام تلاشش را وقف فراهم كردن علوم الهي بكند يا طي طريق حق بكند و بشود مصرف بيتالمال.
اشتغال به علوم الهي يا جنگ منشأ عدم استطاعت در كسب
فرمود اينها كسانياند كه در راه خدا محصور شدند، تمام وقت در خدمت حقاند به اين مناسبت ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ﴾ نه اينكه چون عاجزند يا سالمندند ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ﴾ بلكه چون شاغل في سبيل اللهاند ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ﴾ بدون «واو» هم ذكر فرمود، نه اينكه فرمود «أُحصِروا و لايستطيعون» بلكه منشأ عدم استطاعت در كسب همان اشتغالشان به تحصيل علوم، الهي اشتغالشان به جنگ و مانند آن است ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ﴾. آنهايي كه ﴿أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾اند دو دستهاند: عدهاي يا از لحاظ ارث يا از لحاظ قيام من به الكفايه معيشت آنها تأمين است، آن گروه مستثنااند مصرف اين زكات يا صدقات مستحبي نيستند؛ اما گروهي كه ﴿أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾اند، فرصت كسب ندارند و نيازمند هم هستند اين گروه ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ﴾ عدم ملكه است يعني شأنيت آن بود كه كار كنند؛ اما نميتوانند كار كنند اينها اگر اشتغالشان به جنگ يا تحصيل علوم الهي نبود اينها ضرب في الارض ميكردند براي تحصيل درآمد؛ اما الآن نميتوانند. بر خلاف متمكنيني كه اگر هم تمام وقت در خدمت راه خدا نبودند باز هم به سراغ كسب نميرفتند. پس گروهي كه نيازمندند و شأن آنها اين است وضع آنها اين است كه به سراغ كسب بروند؛ اما ﴿لاَيَسْتَطِيعُونَ﴾ نميتوانند بروند، اين ﴿لاَيَسْتَطِيعُونَ﴾ در اثر آن محاصره في سبيل الله است نه در اثر عجز و ضعف و مانند آن اين دو وصف.
تشويق فقرا به عفتورزي و تكليف مسئولين به تحقيق جهت شناسايي فقرا
﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ اين گرچه شرح حال مصرف صدقات است؛ اما تشويق مصرف كنندههاست به اين وصف كه طوري باشيد كه تا جستجو نكنند نميفهمند شما فقيريد، عدهاي موظفاند كه جستجو كنند؛ اما شما طرزي زندگي كنيد تا جستجو نكنند معلوم نشود شما فقيريد ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ در اثر عفتورزي در عين فقر، طرزي زندگي ميكنند كه كسي پي به فقر آنها نميبرد. خب، اگر آنها اينقدر عفيفاند تكليف مسئولين پرداخت زكات چه خواهد بود، فرمود: ﴿تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ﴾ شما يك عده بايد سيماشناس داشته باشيد علامتشناس داشته باشيد تحقيقگر داشته باشيد كه بفهمند، لازم نيست آنها اظهار كنند شما از راه علامت بفهميد ﴿تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ﴾ آنها كسانياند كه ﴿لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً﴾ در هنگام ضرورت سؤال ميكنند بدون الحاف، در غير ضرورت اصلاً سؤال نميكنند ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾.
تبيين تعليمات در قرآن بر محور كرامت انسان
در زمينه سؤال، قرآن كريم تمام اين تعليماتش را بر محور كرامت انسان تبيين ميكند، آن كه مصرف زكات است به او ميگويد كريم باش، آن كه مسئول پرداخت زكات است به او ميگويد كريمانه زكات را ادا كن. اولاً كسي كه نيازمند است حق ندارد كه زكات مصرف نكند، براي اينكه تأمين معيشت براي او لازم است او هم كه مصرفي است از مصارف اين زكات كه خدا معين كرده است، وجهي ندارد كه او امتناع كند.
لزوم دريافت زكات از جانب مصرفكننده نيازمند در بيان امام باقر(عليه السلام)
مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وسائل «كتاب الزكات، ابواب المستحقين للزكاة» باب 57 رواياتي در اين زمينه نقل كرد. اولين روايتش آن است كه محمدبنمسلم از امام باقر(عليه السلام) نقل ميكند «قلت لابي جعفر(عليه السلام) الرجل يكون محتاجا يُبعث اليه بالصدقه فلَايَقبَلها الي أن قال فقال ما ينبغي له أن يَستحيِيَ مما فرض الله انما هي فريضة الله له فلايَستحيِي منها»؛[1] به امام باقر(سلام الله عليه) عرض كرد مردي است نيازمند به او صدقه ميدهم، قبول نميكند حضرت فرمود براي او شايسته نيست كه حيا كند و قبول نكند، چون صدقه فريضةالله است، معلوم ميشود زكات و ساير صدقات واجب مراد است، فرمود خدا اصولاً براي او قرار داد. در روايت دوم كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است فرمود: «تارك الزكاة و قد وَجَبَت له مثلُ مانعها و قد وَجَبَت عليه»؛[2] آن كه زكات را نميگيرد در حالي كه بايد بگيرد، مثل آن كسي است كه زكات نميدهد و در حالي كه بايد بدهد، چون خداوند بر يك عده دادن زكات را واجب كرد و يك عده را هم مصرف زكات معين كرد، اگر آن مصرفكننده، نيازمند بود و ضرورت داشت مع ذلك نگرفت معصيت كرد، لذا از او به عنوان تحريم در اين عنوان ياد شده است كه ترك زكات براي مصرف كننده و نپذيرفتنش در حال ضرورت حرام است،[3] او محتاج هست اين مال هم كه براي او مشخص شده است وجهي ندارد كه او قبول نكند، مگر اينكه بتواند از راه ديگري تأمين بشود كه آن از بحث خارج است. روايت سومي كه در همين باب نقل شده است باز از امام صادق(سلام الله عليه) است كه «تارك الزكاة و قد وَجَبَت له كمانعها و قد وَجَبَت عليه»[4] كه اين همان مضمون روايت دوم است.
رواياتي ناظر بر موظف بودن مؤدي زكات بر اداء كريمانهٴ آن
آنچه از نظر پرداخت مؤدّي زكات موظف است كه كريمانه زكات را ادا كند، باب 58 همين ابواب مستحقين زكات است. روايت اولش ابي بصير ميگويد كه من به امام باقر(سلام الله عليه) عرض كردم «الرجل من اصحابنا يَستَحيِي أن يَأخُذَ مِن الزكاة فأُعطِيهِ مِن الزكاة و لا أُسَمِّي له أَنَّها مِن الزكاة»؛ به حضرت عرض كردم كساني كه از اصحاب مايند يعني امامي المذهباند ،مصرف زكاتاند ولي حيا ميكنند از اينكه به عنوان زكات چيزي را بپذيرند آيا ميشود من زكات را به او بدهم و نام نبرم و نگويم اين زكات است: «فقال أَعطِهِ و لاتُسَمِّ له و لا تُذِلّ المؤمنَ»؛[5] فرمود اين زكات را به او اعطا كن و نگو زكات است و مؤمن را با اين نام بردن ذليل نكن. روايت سوم اين باب اين است كه امام صادق(سلام الله عليه) به اسحاقبن عمار فرمود: «يا اسحاقُ كيف َتصنَع بزكاة مالِكَ»؛ زكات مالت را چگونه ادا ميكني؟ «اذا حَضَرَت»؛ وقتي هنگام زكات فرا رسيد چگونه زكات را تأديه ميكني، عرض كرد: «يَأتونّي الي المنزل فأُعطِيهِم»؛ ميآيند به خانهام ميدهم «فقال لي ما أراك يا اسحاق الا قد أَذلَلتَ المؤمنين»؛ من نميبينم تو را مگر اينكه تو مؤمنين را ذليل كردي خب، زكات را براي آنها بفرست چرا آنها صف بكشند خب، حسابي براي آنها باز كنيد، وجوه را به آنها بدهيد حالا حتماً بايد صف بكشند. فرمود: «ما اراك يا اسحاق الا قد اذللت المؤمنين»؛ چرا اين كار را ميكني «فإيّاك ايّاك أِنّ الله تعالي يقول مَن أَذلّ لي وليّا فقد أَرصَدَ لي بالمحارَبَة».[6] خب، اين اذلال مؤمنين تنها اين نيست كه انسان بر آنها ستم بكند و يا از راه ديگر تحقيرشان بكند، همين كه كاري بكند كه به كرامت اينها آسيب برساند اذلال آنهاست، فرمود اين زكات را به حضور آنها تقديم بكن، چرا آنها بيايند و از تو بگيرند.
تحريم سؤال بدون احتياج در روايات
اما آنچه مربوط به باب مسئلت است. اصل سؤال كردن در باب صدقات يك عنواني دارد و سؤال كردن در غير باب صدقات هم عنواني ديگر، كه همه اين روايات براي تأمين كرامت انسان است. در كتابهاي فقهي در بحثي است از اين جهت كه اگر كسي نيازمند نبود و محتاج نبود معذلك سؤال كرد سؤال او حرام است، آن مالي هم كه ميگيرد نارواست و حرام در باب زكات اين عنوان هست. در همين كتاب وسائل در كتاب الزكاة باب سي و يكم از ابواب صدقه عنوان باب اين است كه «باب تحريم سؤال من غير احتياج» اينها درباره مسائل مالي است و اصل سؤال كردن كه كاري از انسان برميآيد اين كار را به ديگري واگذار كند و از ديگري چيز طلب كند آن يك عنوان ديگري است. اين باب سي و يكم به عنوان باب «تحريم السؤال من غير احتياج» چندين روايت را در بر دارد. روايت أولي كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است اين است كه «ما مِن عبد يسأل مِن غير حاجة فيموتُ حتي يُحوِجَه الله اليها و يَكتُبَ الله له بها النّارَ»؛[7] فرمود هيچ كسي نيست كه بدون حاجت مطلبي را و مالي را سؤال كند با اينكه دارد، مع ذلك از راه فقر خود را فقير معرفي كند و چيزي را سؤال كند و بگيرد، مگر اينكه قبل از اينكه بميرد خدا او را به فقر مبتلا ميكند تا محتاج به سؤال بشود، اين كيفر كار اوست «ما من عبد يسأل من غير حاجة فيموت»؛ هيچ كس نيست كه بيحاجت سؤال بكند و بميرد، مگر اينكه قبل از مردن فقير ميشود «حتي يُحوِجَه الله اليها» آنگاه اين كيفر دنيايي او كافي نيست «و يَكتُبَ الله له بها النّارَ»[8] اين جزء معاصي كبيره است. روايت دومش اين است كه امام صادق از امام سجاد(سلام الله عليهما) نقل كرد كه امام سجاد فرمود: «ضَمِنتُ علي ربي أَنّه لايَسأل احد من غير حاجة الا اضطَرَّتهُ المسألةُ يوما الي أن يَسأَلَ من حاجة»؛[9] من اين معنا را تضمين ميكنم كه هيچ كسي نيست كه بدون حاجت مالي را از كسي طلب كند، مگر اينكه روزي در اثر حاجت مضطر بشود كه سؤال كند. {روايت چهارم آن است که} محمدبنمسلم از امام باقر(عليه السلام) نقل ميكند كه حضرت به ابن مسلم فرمود: «لو يَعلَمُ السائل ما في المسألة ما سأل أَحَدٌ أَحَداً و لو يعلم المُعطِي ما في العَطِيَّةِ ما رَدَّ احد احدا ثم قال يا محمد انه من سأل و هو بِظَهرِ غِنيً لقي اللهَ مَخمُوشا وجهُه يومَ القيامة»؛[10] فرمود ابن مسلم اگر مردم بدانند كه در سؤال چقدر منقصت است هرگز دست سؤال را كسي به سوي كسي دراز نميكند و اگر بدانند بخشش چقدر بافضيلت است، هرگز كسي ديگري را رد نميكند. آنگاه فرمود ابن مسلم اگر كسي توانگر بود و در حال توانگري سؤال كرد، خدا را ملاقات ميكند در حالي كه صورت او مجروح است در قيامت و مخموش است در قيامت. بابي را هم مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اصول كافي به همين عنوان كه «من سئل من غير حاجة» ياد كرده است[11] كه بعضي از روايات آن باب در همين بابي كه مرحوم صاحب وسائل گرد آورده است جمع شده. روايت پنجم از امام صادق(سلام الله عليه) است كه «من سأَل الناس و عنده قُوتُ ثلاثة ايام لقي اللهَ يومَ يَلقاه و ليس علي وجهه لحم»؛[12] اگر كسي روزي سه روز نزد او هست، مع ذلك از ديگران چيز طلب كرد خدا را ملاقات ميكند در حالي كه گوشت در صورت او نيست اين انسان نميداند كه روزي نزد خداست او به تدريج ميدهد.
وجوه مطرح شده در خصوص آيه «مثل ما أنّكم تنطقون»
فرمود: ﴿إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾[13] اينكه فرمود: ﴿مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾ وجوهي را به همراه دارد يكي اينكه همانطوري كه اصل حرف زدن شما مسلَّم است، روزي شما هم پيش خدا مسلم است. شما يقين داريد كه انسان ناطق است در اين ترديدي نداريد يقين هم داريد كه خدا رازق است يعني اينطور مسئله براي شما بديهي است؛ دوم اينكه اين حرفزدن از يك مخزني است انسان اول ميانديشد در مخزن فكر، بعد حرف ميزند. اين روزيهاي شما هم در مخزن الهي است بعد به شما ميرسد؛ سوم اينكه شما وقتي مطلبي را خواستيد بگوييد مگر همه مطالب را يكجا بيان ميكنيد يا جمله به جمله، كلمه به كلمه، حرف حرف ادا ميكنيد، تدريجاً حرف ميزنيد از مخزن بيرون ميآوريد. روزي شما هم اينچنين است تا زندهايد روزي داريد چه اصرار كه همه روزي يكجا به شما برسد تدريجاً به شما ميرسد، مثل حرف زدن شما، لذا اگر كسي روزي سه روز نزد او بود ديگر حق گلايه ندارد و سؤال كردن از اين و آن نبايد مطرح بشود روايت ششم كه مرحوم ابن فهد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف عدة الداعي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد و مرحوم صاحب وسائل از عدهالداعي ابن فهد نقل ميكند اين است كه «مَن سأل مِن غير فقرٍ فكأنّما يأكلُ الخَمرَ»؛[14] مثل اينكه ـ معاذالله ـ خمر نوشيد. روايت هفتم كه از امام باقر (سلام الله عليه) است اين است كه فرمود: «أُقسم بالله و هو حق ما فتَح رجل علي نفسه باب مسألة الا فتح الله عليه باب فقر»[15] هيچ كس درِ سؤال را به روي خود باز نكرد، مگر اينكه خداي سبحان درِ فقر را به روي او گشوده است. روايت هشتم اين باب آن است كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه «من فتَح علي نفسِه باب مسألة فتَح الله عليه سبعين باباً من الفقر» که «لايَسُدُّ أدناها شيءٌ»؛[16] اگر كسي درِ سؤال را به روي خود گشود، خداوند هفتاد درِ فقر را به روي او ميگشايد كه چيزي آنها را پر نميكند، چون اين در حقيقت از خدا بريد به ديگري تكيه كرد، با اينكه نيازي ندارد فعلاً.
روايت نهم كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است اين است كه «من سأَل الناس شيئاً و عنده ما يَقُوتُهُ يومَه فهو من المُسرِفين»[17] اينها درجات تمكن است، بعضيها قوت ثلاثة ايام را مطرح كردند،[18] بعضي قوت يك روز را مطرح كردند اينها درجات توكل است، درجات قناعت است. روايت دهم از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه سه گروهاند كه خداي سبحان در قيامت به اينها نگاه نميكند اينها را تزكيه نميكند، اينها گرفتار عذاب اليماند، گروه سوم كسانياند كه «يسأل الناس و في يده ظَهرُ غِنيً»[19] اين روي دوش سرمايه نشسته است، همان غنايي كه حالا يا غناي يوم است يا غناي ثلاثة ايام، اين در حالي كه دارد سؤال ميكند اين چون از توكل جدا شده است خداي سبحان به او نظر نميكند. بابهاي ديگري در همين كتاب شريف است كه به عنوان «كراهة المسألة مع الاحتياج حتي سؤال مُناوَلَة السَّوط والماء»[20] اين مربوط به بحثهاي ادبي و بحثهاي اخلاقي است، اگر كسي در يك اتاقي نشسته است در باز است خب، برخيزد در را ببندد چرا به ديگري ميگويد در را ببند تشنه است. خب، برخيزد آب بنوشد چرا به ديگري بگويد آب بده، اينها مسائلي است كه درباره كرامتهاي انساني است كاري به مسئله خصوص زكات و امثال ذلك ندارد، اين ﴿لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً﴾ نشانه آن است كه اين مدح است ضرورت اگر نباشد اصل سؤال نيست و عندالضروره سؤال هست؛ اما به حد الحاف و الحاح نميرسد.
همانندي زكات با صلات و لزوم دائمالزكات بودن
آيه بعد اين است كه ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ بعد از اينكه فرمود مال را به چه كسي بدهيد، مثل اينكه در آيهٴ 215 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت ﴿يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾؛ كه فرمود اگر خواستيد كمك بكنيد اول به پدر و مادر، بعد به ارحام، بعد ايتام و مساكين و ابناء سبيل، آنگاه ميفرمايد كه مسئله زكات مثل مسئله نماز است اينكه فرمود آنها دائمالصلاتاند[21] يا محافظ صلواتاند،[22] اينجا هم در حقيقت ميفرمايد دائم الزكاتاند، شما در همه اين آيات نوعاً جمع را مشاهده فرموديد: ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ هر چه بود ﴿أَمْوَالَهُمْ﴾ بود جمع بود سخن از ينفق ماله نبود از آن اولين آيهاي كه سرفصل انفاق بود يعني آيه 261 سورهٴ «بقره» تا اين آيه محل بحث سخن از ﴿أَمْوَالَهُمْ﴾ است ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم﴾[23] آيهٴ بعد ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم﴾[24] يا آن آياتي هم كه نهي ميكند ﴿صَدَقَاتِكُم﴾[25] هست. آيه بعدي هم باز اين است كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾[26] در اين آيهاي كه الآن بحث ميشود سخن از ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ﴾ است پس سخن اين نيست كه انسان يك مختصر مالي را در راه خدا بدهد، همانطوري كه زكات در كنار صلات در نوع موارد آمده الا ماخرج، حكم صلات هم كه عدهاي دائم الصلاتاند[27] درباره زكات هم هست كه عدهاي دائم الزكاتاند. در مسئله دوام صلات آنجا گذشت كه اگر كسي دائماً به ياد حق باشد اين دائم الصلات است. درباره زكات هم اگر كسي تمام خدماتش لله باشد اين دائمالزكات است، اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ نه يعني چهار درهم بگيرد يكي را شب يكي را روز يكي را سراً يكي را علانيتاً و با همين راه بخواهد به حضرت امير(سلام الله عليه) تأسي كند چون حضرت همه دارايياش همين بود،[28] اينكه ميفرمايد كساني كه در راه خدا شب، روز، نهان و آشكار انفاق ميكنند يعني دائماً دارند انفاق ميكنند، نه اينكه در مدت عمر درهمي را در شب بدهد درهمي را روز درهمي را سراً درهمي را علانياً بگويد من مصداق اين آيهام، اين نظير آن است كه ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ﴾[29] اينكه ميگويند بامداد و شامگاه به ياد حقاند يعني صبح و شام به ياد حقاند يعني دائماً به ياد حقاند، اينجا هم كه فرمود اموالشان را شب و روز و نهان و آشكار انفاق ميكنند يعني دائماً دارند به مردم خدمت ميكنند براي رضاي خدا: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ البته آنچه در سورهٴ مباركهٴ فرقان بعداً خواهد آمد يعني آيهٴ 67 كه فرمود اقتصاد و ميانهروي را فراموش نكنيد آن همواره اصل است كه ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً﴾ اما ميفرمايد زكات هم مثل صلات، دائماً مورد توجه شما باشد.
بيان مصاديقي از صدقه و ناظر بودن آيهٴ محلّ بحث به صدقهٴ مالي
حالا «عونُک الضعيفَ مِن افضل الصدقة»[30] از شما آدرس سؤال كردند صدقه است، داريم عبور ميكنيم سلام به ديگري صدقه است، اينكه به ما فرمودند مؤمن را گرامي بداريد[31] بعضيها با يك احترام، آن كمبودشان برطرف ميشود، سلام كردن به يك مؤمن صدقه است زكات است راهنمايي كردن صدقه است مشكل علمي ديگري را حل كردن صدقه است هر قدمي را كه انسان براي رضاي خدا برميدارد كه سود ديگران در آن است اين صدقه است؛ منتها در بخش مالي اين قسمت ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ﴾ را مطرح فرمودند، مثل اينكه در خصوص بخش مالي فرمود: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ حالا اگر يك مصرفِ خيلي لازم و سودمندي است كه كسي به سراغ او نميرود، محلي است كه حوزه علميه ندارد مسجد ندارد كتابخانه ندارد اين هم نظير آن فقير آبرومندي است كه مرجع ندارد بالأخره حوزه علميه براي جايي ضروري است كتابخانه ضروري است مسجد و مركز مذهبي ضروري است، حالا اگر باني نداشت و مورد نياز بود، اين هم از همان قبيل ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است يعني نياز شديد هست و باني ندارد.
دعوت به دائمالزكات بودن در بسياري از امور
آن وقت اين ميشود دائماً در حال زكات، مثل اينكه آنها دائماً در حال نمازند عناوين باب صدقه و زكات را هم كه ملاحظه ميفرماييد ميبينيد كه براي بسياري از امور گفتند صدقه بدهيد «تبکير بالصدقه»[32] «بكور» يعني صبح كه انسان برميخيزد صدقه بدهد، شام صدقه بدهد،[33] عند احتمال خطر صدقه بدهد،[34] براي كودكان صدقه بدهد و سعي كند صدقه را به دست كودكان انجام بدهد[35] كه آنها هم ياد بگيرند اين فرازها نشان ميدهد كه ما را به دائمالزكاة بودن دعوت ميكند، چه اينكه ما را به دائمالصلاة بودن دعوت كرده است، فرمود اينها در صلاتشان دائماند.[36] خب، رواياتي هم آمده است كه دوام صلات را معنا كرده است كه اگر كسي در تمام ليل و نهار به ياد حق بود اين دائمالصلاة است[37] وگرنه نماز واجب و نافلههاي مرتَّبه و غير مرتبه مشخص است و در سوره مباركه «جمعه» هم فرمود كه ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الأَرْضِ﴾؛[38] برويد به سراغ كارتان بعد از نماز؛ اما اگر كسي دائماً به ياد حق بود كه ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْريِ﴾[39] را انجام داده است اين شخص، دائماً در نماز است، گرچه فقط نماز واجب و نافلههايش را خوانده. در مسئله زكات هم اينچنين است اگر كسي دائماً در صدد خدمت به خلق خدا براي تحصيل رضاي خداست اين دائمالزكاة است.
نتيجهٴ دائمالزكات بودن سرّاً و علانيةً
﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ چون ليل را قبل از نهار ذكر فرمود، سرّ را هم قبل از علانيه ذكر فرمود، چون با هم سازگار باشند گاهي زمان خصوصيت دارد گاهي حالت خصوصيت دارد گاهي انسان صدقه سرّ ميدهد براي آن است كه اطميناني به حب جاه و رياي خود ندارد، گاهي علانيه صدقه ميدهد، براي اينكه به لطف الهي به اين فضيلت رسيده است كه به قدح و مدح ديگران پايبند نيست اعتنايي نميكند و اين صدقه علانيه او هم زمينه تشويق ديگران است. اين گروه، كسانياند كه در روز فزع اكبر محزون نيستند ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ يك وقت است كه انسان نگران است و با همين طمأنينه، خود را دلگرم ميكند كه بالأخره اجرم نزد خداست به من ميدهد. يك وقت گذشته از اينكه خدا اجر او را به او خواهد داد قلبش طوري آرام است كه اصلاً حزن و هراس در آنجا راه ندارد، در روزي كه همه گرفتار فزع اكبرند يك عده كسانياند كه ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ﴾[40] كساني هستند كه ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾[41] با اينكه عده زيادي از خروش جهنم در زحمتاند، اينها اصلاً نميشنوند صداي جهنم را.
تكرار نام انسانهاي دائمالزكات جهت تمجيد و تشويق آنها
﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين سه بار نام آنها را بردن كه ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ نظير همان آيهٴ 262 سورهٴ «بقره» بود كه بحثش گذشت، آنجا هم فرمود: ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ با اينكه اگر ميفرمود «لهم الاجر» كافي بود؛ اما سه بار نام اينها را ميبرد نشانه تمجيد و تشويق اينهاست در اينجا هم ميفرمايد لَهُم؛ منتها تفاوت آن است كه در آنجا بدون «فاء» ذكر شد اينجا با «فاء» در اينجا كه با «فاء» ذكر شد براي آن است كه آن مسئله قبل جمله قبل متضمن معناي شرط شد يعني اگر اين كار را بكنند ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اصل كلي هم اين است ﴿أَوفُوا بِعَهدِي أُوفِ بِعَهدِكُم﴾[42] يعني اگر شما به شرط عمل كرديد من هم به مشروط عمل ميكنم، شما اگر جزء ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ بوديد من هم آن مسئله ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ را دارم.
تعيين مازاد بر اجرا براي انسانهاي دائمالزكات در آيه
منتها اين مسئله ﴿وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ مازاد بر اجر است، در خيلي از موارد فرمود كه اگر كسي كاري را انجام داد فلان مقدار پاداش ميگيرد، در بخش ديگر فرمود كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[43] اين ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ را حالا اينجا تبيين ميكند، ميفرمايد كه اجرش كه محفوظ است مازاد بر اجر اين است كه ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اينچنين نيست كه اين تكرار گذشته باشد كه، هر اندازه كه بايد پاداش بگيرد مضبوط است آن پاداشش يقيني است، گذشته از آن پاداش در اين صحنه و صف انتظار كه همه ميتپند او آرام است، بالأخره نوبتي است تا انسان به بهشت برسد، روزي كه ﴿إِنَّ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[44] تا حساب رسيدگي بشود بعد بگويند: ﴿فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾[45] طول ميكشد، در اين مدت طولاني ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون﴾ نه اينكه بعدها اجرشان را ما به آنها بدهيم در راه هم راحتاند. پس اين از باب اين است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ است يعني اجرش محفوظ است ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ هم محفوظ.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 313.
[2] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 313.
[3] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 313.
[4] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 314.
[5] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 315.
[6] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 316.
[7] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 436.
[8] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 436.
[9] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 436.
[10] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 437.
[11] . الکافي، ج4، ص 19.
[12] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 437.
[13] . سورهٴ ذاريات، آيهٴ 23.
[14] . وسائل الشيعه (چاپ اسلاميه)، ج6، ص 306؛ در وسائل الشيعه، چاپ آل البيت که در نشانههاي اين مجموعه به آن چاپ استناد ميشود، عبارت «يأکل الجَمرَ» آمده است با وسائل الشيعه، ج9، ص 437.
[15] . وسائل الشيعه، ج9، ص 438؛ در ابتداي روايت، استاد به جاي «و هو»، «لَهو» قرائت ميکنند که در وسائل الشيعه (چاپ اسلاميه) جلد 6، صفخه 306 به اين صورت آمده است.
[16] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 438.
[17] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 438.
[18] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 437.
[19] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 438.
[20] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 438.
[21] . سورهٴ معارج، آيهٴ 23.
[22] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 9.
[23] . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 262.
[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[27] . سورهٴ معارج، آيهٴ 23.
[28] . ر. ک: نور الثقلين، ج1، ص 290.
[29] . سورهٴ نور، آيات 36 ـ 37.
[30] . الکافي، ج5، ص 55.
[31] . وسائل الشيعه، ج16، ص 376.
[32] . وسائل الشيعه، ج9، ص 383.
[33] . وسائل الشيعه، ج9، ص 392.
[34] . وسائل الشيعه، ج9، ص 386.
[35] . وسائل الشيعه، ج9، ص376.
[36] . سورهٴ معارج، آيهٴ 23.
[37] . ر. ک: نور الثقلين، ج1، ص 423، 484.
[38] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 10.
[39] . سورهٴ طه، آيهٴ 14.
[40] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 103.
[41] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 102.
[42] . سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[43] . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[44] . سورهٴ واقعه، آيات 49 و 50.
[45] . سورهٴ زمر، آيهٴ 73.