اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلأِنْفُسُِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (272)﴾
عناوين مباحث مطروحه در خصوص آيه
در بيان جريان انفاق، و خصوصيات انفاق، جمله معترضهاي از باب عدول از غيبت به خطاب خداي سبحان با رسولش در ميان ميگذارد، آنگاه دوباره به تتمه بحث برميگردد. آن جمله معترضه اين است كه ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ آن جملات بعد با گذشته مرتبط و منسجم است كه ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلأِنْفُسُِكُمْ﴾ اين كريمه چند قسمت را در بر دارد: يكي بيان اينكه هدايت بر پيغمبر نيست و فقط در اختيار خداست؛ دوم همان رابطه بين عمل و عامل است كه هر خيري را كه انسان انفاق كند، سودش به خودش برميگردد؛ سوم اينكه آن انفاقي سودمند است كه لوجهالله باشد. اگر لوجهالله نباشد سودي ندارد تا به عاملش برگردد؛ چهارم اين است كه اين رابطه بين انفاق و عامل انفاق يك رابطه ضروري است، اينچنين نيست كه گاهي انسان به سود خودش كاري بكند ولي به آن هدف نرسد، بلكه يقيناً خواهد رسيد. پنجم اين است كه در اين رسيدن كمترين كوتاهي و قصور راه ندارد، اين چنين نيست كه بعضي از سودها برسد و بعضي از سودها نرسد، بلكه همه سودها عائد منفق خواهد شد.
توضيح معترضه بودن «ليس عليک ...» با بيان تمثيل قرآني
اما آن مقطع اول كه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ اين به منزله جمله معترضه است، چون از فصل انفاق تاكنون هيچ سخن از هدايت و عدم هدايت نبود كه شأن رسول چيست، نظير آيات سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه گاهي در خلال سخن، مطلب را متوجه پيامبر ميكند ميفرمايد همه كارها به دست خداست شما فقط مسئول ابلاغايد، فرمود: ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾؛ نصرت فقط از طرف خداست، چون ناصر بايد عزيز و حكيم باشد و جز خداي سبحان كسي عزيز و حكيم نيست اين كه خداوند مؤمنين را نصرت ميدهد و كافران را مخذول ميكند براي يكي از امور چهارگانه است كه تو هيچ سهمي در اين امور چهارگانه نداري ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين (يك) ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ يا اينها را مخذول كند كه خسارت ديده و نااميد شده برگردند اين (دو) ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ اين (سه) ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾[1] اين (چهار). در بين اين امور چهارگانه بعد از گفتن دو امر و ماندن دو امر ديگر اين جمله ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ﴾[2] را فرمود، فرمود: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يا گروهي از اينها را ريشهكن كند اين (يك) ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ يا اينها را مفتضح و مخذول كند كه اينها خسارت ديده برگردند اين (دو)، هنوز دو امر ديگر يعني سومي و چهارمي نيامده است بين اين امور فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ﴾؛ هيچ كدام از آن امور به عهده تو نيست ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ﴾ چون اينها مربوط به نظام تكوين است و زمامش به دست خداست، آنچه يك راهنماي الهي موظف است ابلاغ است و تعليم است و تزكيه است و اجراي حدود كه خواهد آمد؛ اما در مسائل تكويني همه اينها به دست خداست، البته وقتي خداي سبحان اذن داد رسول خدا ميشود مظهر خدا و ولي خدا، آن وقت همه كارها به دست او انجام ميگيرد. پس اين چهار امر را كه ذكر فرمود در خلال اين چهار امر يك جمله معترضهاي را ذكر كرد، فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ﴾[3].
تبيين هدايت ويژه انبيا به عنوان ارائه طريق
در محل بحث هم اينچنين است يعني بحث انفاق را كه جامع الاطراف طرح فرمود، آنگاه در خلال اين مسائل انفاق كه بعضي از مسائلش هنوز مانده است، فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾ اينكه ما گفتيم شرايط انفاق چيست؟ شرايط مال منفَق چيست؟ اوصاف انفاق كننده چيست؟ موانع پذيرش انفاق چيست؟ شرايط صحت يا قبول انفاق كدام است؟ همه اينها را كه گفتيم شما فقط به مردم ابلاغ ميكنيد؛ اما بخواهيد در جان مردم مؤثر باشيد كه آنها بپذيرند اين ديگر بر عهده شما نيست نه بر عهده شماست و نه از اختيارات شماست ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾ اين هدايت همان ايصال به مطلوب است آن هدايت به معناي ارائه طريق كار رسمي پيغمبر است، هدايت به معناي ايصال به مطلوب است كه يك امر دروني است و به دست خداست وگرنه هدايت به معناي ارائه طريق كار انبياست، اصولاً پيامبران آمدند كه مردم را به راه راست هدايت كنند. قرآن به عنوان ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[4] است اين (يك) عدهاي كه در اثر اين هدايت سود بردند به نام متقين فرمود: ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[5] اين (دو) پس قرآن براي هدايت همه مردم است عدهاي هم كه از اين هدايت طرفي بستهاند و مهتدي شدهاند و رسول اكرم هم كه موظف است كه مردم را دعوت كند ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[6] اينها همه هدايت است و انحاي هدايت هم فرق ميكند بعضي را با برهان بعضي را با موعظه بعضي را با جدال احسن بعضي را با تمثيل تا حجت، بالغه بشود بعضيها هستند كه بايد براي آنها سخن مبرهن گفت با برهان حرف زد، در مواردي ديگر با موعظه سخن گفت در مورد سوم با جدال احسن بحث كرد در مورد چهارم يك انسان سادهانديشي است كه نه اهل برهان است نه اهل خطابه و نه اهل جدال احسن، بايد از راه تمثيل مسئله را براي او حل كرد، لذا قرآن همه اين راهها را در اختيار رسولش قرار داده است و حضرت هم همه اين كارها را انجام داد و خداوند هم او را به عنوان اينكه بلاغ مبين را به عهده گرفته است معرفي كرد،[7] پس هدايت بر پيغمبر هست به معناي تلاوت تعليم تزكيه دعوت به برهان دعوت به موعظه دعوت به جدال احسن دعوت به تمثيل تا هيچ كسي نگويد من اين مطلب را نفهميدم. ممكن است در قرآن آياتي باشد كه فهمش عمومي نيست همه نميتوانند بفهمند ولي ممكن نيست در قرآن مطلبي باشد كه سادهترين فرد نفهمد، چون اگر يك آيات پر محتوايي در جايي آمده است همان محتوا به صورت مَثَل در آيات ديگر آمده است، لذا هيچ مطلبي در قرآن نيست كه كسي بگويد من چون درس نخواندهام نميفهمم. ممكن است فلان آيه را نفهمد؛ اما مضمون همين آيه در آيه ديگر به صورت مَثَل تشريح شد و اين كار پيامبر است.
تفسير و توضيح «ليس عليک هداهم» با توسل به آيات ديگر
پس از اينكه ميفرمايد: ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾ نظير همان آياتي است كه ميفرمايد كه ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[8] آنجا خوب مشخص كرد كه «انك لا تهدي» يعني ﴿لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ پيامبر علاقهمند بود خيليها هدايت بشوند خب نشد، نه «انك لا تهدي الناس» اصلاً ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[9] چگونه خدا ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ نميفرمايد «انك لا تهدي الناس»، ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾؛ هر كسي را تو بخواهي هر گروهي را كه تو دوست داشته باشي و علاقهمند باشي كه هدايت بشوند اينچنين نيست، اين رزق خاص است كه بايد در دلها اثر بكند و آن ﴿لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ پس آن هدايتي كه براي رسول خدا اثبات ميشود همان هدايت به معناي ارائه طريق است گاهي در حد تلاوت، گاهي تعليم، گاهي تزكيه، گاهي برهان، گاهي موعظه، گاهي جدال احسن، گاهي تمثيل و آن هدايتي كه نفي ميشود به معني ايصال به مطلوب است، لذا در بخش ديگر فرمود تو نميتواني مردم را مجبور كني كه اينها ايمان بياورند. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 92 ميفرمايد: ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ خب، اطاعت بعد از هدايت است يعني اگر پيامبر امت را هدايت كرده است آنها موظفاند اطاعت كنند. هدايت به معناي ارائه طريق، مقدمه اطاعت است. اگر مردم موظفاند كه اطاعت كنند ولي هدايتي نباشد چه چيزي را اطاعت كنند و از آن طرف هم فرمود تهديد كرد، فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ خب، بلاغ مبين، هدايت بالغه است. چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ نود و نهم ميفرمايد: ﴿مَا عَلَي الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاَغ﴾ «بلاغ» همان هدايت است و در موارد ديگر، نظير آيه 99 سوره يونس ميفرمايد: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الأرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾؛ اگر خدا بخواهد همه مردم روي زمين مؤمن ميشوند خب خدا خواست اگر نميخواست كه كتاب نميخواست به عنوان ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾[10] كه، ولي در اين كريمه فرمود اگر خدا ميخواست همه مردم مؤمن ميشدند يعني اگر خداوند تكويناً ميخواست همه يقيناً مؤمن ميشدند، چون اراده تكويني كه تخلفپذير نيست، اراده تشريعي است كه آزادي مكلفين را حفظ ميكند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[11] لذا با اينكه فرمود من قرآن را فرستادم ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ مع ذلك فرمود نخواستم همه مؤمن بشوند يعني اگر تكويناً و الجائاً و اضطراراً ميخواستم مؤمن بشوند خب، يقيناً ايمان ميآوردند ولي ما خواستيم مردم آزادانه مؤمن باشند ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الأرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾؛[12] آيا تو مردم را مجبور ميكني تا ايمان بياورند، چون ايمان كه يك امر قلبي است به دست مقلبالقلوب است، مقلبالقلوب اينها را آزاد گذاشته پس همين سؤالي كه درباره رسول اكرم است كه گاهي نفي ميشود و گاهي اثبات گاهي اثبات ميشود كه پيامبر هادي مردم است گاهي نفي ميشود كه ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾[13] يا ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾ همين دو طايفه از آيات، درباره خداي سبحان هم هست. در يك طايفه از آيات قرآن ميفرمايد خداوند قرآن را نازل كرده است ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾[14] پس خداوند قرآن را براي هدايت همه مردم نازل كرده است.
پرسش ...
پاسخ: جهاني است، مخصوصاً آن آياتي كه ميفرمايد اصلاً سران ستم را تو انذار كن: ﴿تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛[15] آنهايي كه اصلاً نميپذيرند لَدود هستند آنها را انذار كن.
اثبات دو نوع هدايت تکويني و تشريعي در قرآن
همين دو طايفه از آيات كه براي رسول اكرم هست، براي خداي سبحان هم هست. درباره خدا فرمود ما قرآن را نازل كرديم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[16] در همين آيهٴ 99 سورهٴ «يونس» ميفرمايد اگر خدا بخواهد همه ايمان ميآورند. خب، خدا نميخواهد همه ايمان بياورند، با اينكه قرآن را براي هدايت همه مردم نازل كرده است پس يك هدايت تشريعي است يك هدايت تكويني يك هدايت ارائه طريق است يك هدايت ايصال مطلوب، آنچه جهاني است همان ارائه طريق است و تشريعي، آنكه موارد خاصه را در بر دارد همان ايصال مطلوب است و هدايت تكويني. در موارد ديگر خداي سبحان مثل سورهٴ «قصص» آيهٴ 56 به رسولش ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾؛ تو هر كه را كه دوست داشته باشي هدايت نميكني يعني هدايت تكويني ايصال مطلوب كه در قلب اينها اثر كني ﴿وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ اين ﴿مَن يَشَاءُ﴾ هم يعني «من يُحب» هر كسي محبوب خدا باشد خدا او را به مقصد ميرساند. كساني محبوب خدا هستند كه چند قدم جلوتر بيايند و آن توفيقات الهي را پشتسر نگذارند ﴿وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ در پايان سورهٴ «احقاف» آيهٴ 35 هم اين آيه آمده است كه ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِن نَهَارٍ بَلاَغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُون﴾ يعني تو در اين تبليغات بردبار و صابر باش و شتابزده با اينها برخورد نكن اينها يك قيامت و روز حسابي را در پيش دارند، كاري كه بر شماست فقط بلاغ است. خب، بلاغ همان هدايت است همان تعليم و تزكيه و تربيت است.
بر عهده پيامبر(ص) بودن تمام مسئوليت هاي هدايت تشريعي
اينكه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ﴾ يعني هدايت ايصال به مطلوب بر عهده شما نيست تا اينكه اگر هدايت نشدند شما غمگين باشي، اگر ايصال به مطلوب به عهده شما بود وقتي اينها هدايت نميشدند شما غمگين ميشديد؛ اما چون هدايت به معناي ارائه طريق به عهده شماست نه ايصال به مطلوب پس غمي نداري و آنچه مربوط به هدايت تشريعي است و ارائه طريق است هم به عهده پيامبر است هم حضرت هم انجام داد، گذشته از اين راههاي ياد شده كارهاي اجرايي هم به عهده پيامبر است. اگر هدايت كردن مردم، موقوف بر جنگ شد اهل فتنه را بايد از بين برد تا حرف حق به مردم محروم برسد: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[17] اين هم خواهد شد ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[18] هم خواهد بود، اينها كه مانعاند كه حرف تو به گوش مردم برسد آنها را از سر راه بردار اين هم وظيفه پيامبر است اين همه غزوات را براي همين كار انجام داد. وقتي مسلمان شدند در اجراي دستورات كوتاهي كردند با امر به معروف و نهي از منكر آنها را وادار بكن به انجام و امتثال، مثل ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛[19] اين نفقات و زكات را از اينها بگير، اين هم يك نحو. اگر كسي دستش به گناه دراز شد ﴿فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[20] اينها هم هست پس از اجراي حدود، از اخذ اجباري، از جنگ تا مسئله دعوت به برهان و موعظه و جدال احسن و تمثيل همه به عهده پيامبر است ولي همه اينها در محدوده ظاهر هست هيچ كدام از اين كارهاي فرهنگي يا نظامي ياد شده در جان مردم كه اثر نميكند، ممكن است كساني باشند كه ﴿يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ﴾[21] اگر بخواهي در قلب اينها راه پيدا كني كار تو نيست و بر شما هم نيست، لذا غم هم نداشته باش ﴿لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ اين خلاصه كلام در آن مقطع اول.
نفي مسأله منّ و أذي با اثبات رابطه مستقيم کار خير با عامل آن
مطلب دوم اين آيه اين است كه فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأََنْفُسُِكُمْ﴾؛ عمل اگر خير نبود كه هباء منثور[22] است به كسي ارتباط ندارد، چون امر عدمي است و امر عدمي به چيزي برنميگردد ﴿كَسَرَابٍ﴾ است ﴿بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[23] نميشود گفت آن سراب براي چه كسي است. عمل باطل براي هيچ كسي نيست، ميماند آن گناه كه وزر است وگرنه آن خير موهوم لا شيء است، چون لا شيء است براي كسي نيست. اگر عمل خير بود صاحبي دارد، فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسُِكُمْ﴾ اگر هم كسي نيابتاً از ديگري كار خير انجام داد يا تبرّعاً كار خير انجام داد اصل اين كار براي خود اوست، لذا در مسئله نيابت در روايات باب حج آمده است كه نُه دهم ثواب حج را نائب ميبرد يك دهمش را منوبعنه،[24] نيت را كه همان انبعاث روح است اين شخص ناوي انجام ميدهد اين متقرب اليالله ميشود، تفضلاً بار آن منوبعنه كم ميشود؛ هر كار خيري كه انسان انجام ميدهد عمل با عامل رابطه دارد، گرچه شعاع عمل ديگري را هم ميگيرد ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسُِكُمْ﴾ اين به سود شماست مخصوص خود شما هم هست، پس اينچنين نيست كه كسي را ممنون كنيد يعني در آن آياتي كه منّ و اذي را نهي كرده است[25] فقط به عنوان حكم تحريمي، بيان شده و نتيجهاش به عنوان كيفر و عقوبت هم ياد شده؛ اما الآن با لسان اثبات، مسئله منّ و اذي و امثال ذلك را نفي ميكند. ميفرمايد كه كار خيري كه انجام ميدهيد براي خود شماست آن وقت چه منتي داريد بر ديگري بنهيد، اصل اين كار براي شماست شعاع اين كار ديگري را هم ميگيرد، مثل اينكه در درون منزل خود درخت غرس كردهايد آن وقت سايهاش آن رهگذر را هم خنك ميكند، هر عمل خيري كه انسان انجام ميدهد در همان درون جان خود ميكارد ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسُِكُمْ﴾.
پرسش ...
پاسخ: آن معصيت يعني اين كاري ميكند كه شهوت را اينكه شر است براي قوّهٴ شَهَوي يا قوه غضبي كه شر نيست، براي عاقله شر است كه كمال را از دست ميدهد. اينكه مال مردم را ميمكد اين نسبت به قوه تغذيه او يا قوه شهوي او كه شر نيست، اين نسبت به عاقله شر است كه عقل را از بين ميبرد ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسُِكُمْ﴾، اين اصل كلي در موارد زيادي از قرآن كريم آمده است كه ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾؛[26] هر كسي كار خير انجام بدهد براي خودش است كه جامعش همان آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[27] آن جامع در سوره «اسراء» است كه بيانگر اين است كه عمل مخصوص عامل است چه حسن چه قبيح، لذا در هر دو طرف با لام ياد شده است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ عمل چه احسان باشد چه اسائه، مخصوص عامل هست آن لام، لام نفع نيست. در اين گونه از موارد اختصاصي است با نفع آميخته ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسُِكُمْ﴾ پس جا براي منّ و اذي ندارد يك، جا براي بخشش خبيث دون الطيب ندارد دو. شما اگر خواستيد خودت را پذيرايي كني بالأخره طيب را پذيرايي ميكني با طيب از خودت پذيرايي ميكني نه با ردي و خبيث، اگر خواستي كاري را براي خودت انجام بدهي خودت را ديگر اذيت نميكني ممنون نميكني. پس جا براي منّ و اذي نيست اولاً، جا براي انتخاب خبيث و ردي نيست ثانياً.
تأکيد بر لزوم حسن فاعلي با بيان «ابتغا وجه الله»
فراز سوم و مقطع سوم اين است كه فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ﴾ اين مسئله، براي اهميتش دوباره بازگو شد يعني آن جمله معترضه كه تمام شد از ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلأَنْفُسِكُمْ﴾ باز خطاب به مردم است و تتمه بحث قبل و اما از اينكه دوباره فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ﴾ براي آن است كه اين اساس را بازگو كند كه خير بودن، تنها به اين نيست كه مصرفش خير باشد. اگر كسي درمانگاه و مسجد ساخت اين يك گوشه خير را داراست عمده همان حسن فاعلي است كه ابتغاء مرضات الله مطرح است، لذا فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ﴾ آيات قبلي كه به صورت امر و نهي بود محصولش اين ميشود كه الآن به صورت جمله خبريه آن انشاء را بازگو ميكند، ميفرمايد شما كه جز براي رضاي خدا كار ديگر نميكنيد. اين خبري است كه به داعي انشاء القا شد يعني نكنيد! نميكنيد يعني نكنيد! شما كه جز براي رضاي خدا انفاق نميكنيد يعني جز براي رضاي خدا انفاق نكنيد! ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ﴾ اين همان است كه در آيهٴ 265 سورهٴ بقره به صورت ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾ ياد شده است، گاهي ابتغاء مرضات حق است گاهي ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ است و مانند آن. آن وقت اين مقطع سوم سرپلي است كه مقطع دوم را به مقطع چهارم وصل ميكند چرا، براي اين كه در مقطع دوم فرمود ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ﴾؛ هر كار خير انجام بدهيد براي خود شماست در مقطع چهارم فرمود كه هر كار خير كه انجام دادهايد به شما ميرسد، معلوم ميشود از بين نميرود. گاهي ممكن است آن طرفي كه كار خير نسبت به او انجام شد او از بين برود يا يادش برود، خود انساني كه در بيست سال گذشته قبل از بيست سال يك كار خيري انجام داده است هم اكنون ممكن است از يادش رفته باشد، آن سرزميني كه اين كار خير در او انجام شد ممكن است به كام سيل فرو رفته باشد و هيچ اثري از آن زمين و زمان و گيرنده و بخشنده و امثال ذلك نباشد؛ اما اين در كتاب مبين ثبت است.
مصونيت از زوال و مرگ نتيجه انجام کار لوجه الله
براي اينكه بفرمايد هر كار خيري كه انجام داديد بدون كم و كاست به شما ميرسد، ميفرمايد كار را براي كسي بكنيد و طوري بكنيد كه ماندني باشد، فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ﴾ يعني شما جز براي وجهالله كار نميكنيد، براي اينكه اين همه آيات، براي پرورش شما كافي بود ضمناً هم ميفرمايد جز براي وجهالله كار نكنيد. خب، اگر براي وجهالله كار كرديد وجهالله مصون از زوال و مرگ است، چون ﴿كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ﴾[28] ممكن است خودتان حيات طبيعي را از دست بدهيد و بميريد، آن كسي كه طرف احسان شما بود او هم رخت بربندد، آن زماني كه ظرف اين كار خير بود آن هم كه گذشت، آن زميني كه مكان اين كار خير بود آن هم كه با سيل از بين رفت؛ اما روح ايثار شما در كتاب مبين هست، زيرا شما لوجهالله كار كرديد و وجهالله مصون از هلاكت است: ﴿كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾[29] شما هم كه لوجهالله كار كرديد پس اين كار شما مانده است.حالا كه اين كار شما ماند
وجود رابطه ضروري بين انفاق و عامل آن
مقطع چهارم معنايش خوب روشن ميشود كه ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ گرچه در مقطع دوم فرمود هر كاري كه ميكنيد براي خودتان ميكنيد؛ اما خيليها هستند كه براي خودشان در دنيا كار كردند و نرسيدند و نميرسند؛ اما ممكن نيست كسي لوجهالله كار بكند و نرسد، آن كه فرمود: ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ﴾ يعني جزايش براي خود شماست، ميدانيد اينكه ما گفتيم جزاي آن براي خود شماست به شما ميرسد براي چيست، براي اينكه شما اين كار را به جايي سپرديد كه از بين نميرود ﴿وَمَا تُنْفِقُونَ إلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ﴾ شد، اگر لوجه الله بود و وجهالله از بين رفتني نيست پس هر كاري كه كرديد به شما ميرسد: ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ اين جمله را اگر در كنار جمله دوم ميفرمود، محتاج بود به يك مقدمه مطويه. جمله دوم اين آيه اين است كه هر كار خيري كه انجام داديد براي خود شماست و به شما ميرسد، آن وقت جاي سؤال هست كه چرا به ما ميرسد، با اين همه زوالهايي كه ما در پيش داريم. چطور ميشود كه هر كاري كه انسان انجام داد اگر خير بود به انسان ميرسد، اين سؤالي است كه جوابش مقدمه مطويه است. آن مقدمه مطويه را بين فراز دوم و فراز چهارم صريحاً بازگو كرد، فرمود چون شما جز لوجهالله كار نميكنيد اين وجهالله همان كتاب مبين است، همان امام مبين است، همان امالكتاب است كه مصون از مرگ است. وجهالله چيزي است كه دستور مرگ از آنجا صادر ميشود حتي به مرگ كه دستور موت صادر ميشود از وجهالله است، حتي به عزرائيل(سلام الله عليه) كه سرپرست مرگ است به او هم كه دستور مرگ صادر ميشود از اين فرمان خداست و از اين وجه خداست، چون به عزرائيل(سلام الله عليه) هم دستور مرگ داده ميشود كه «مت»؛ بمير! به موت هم دستور مرگ صادر ميشود كه مرگ روزي ميميرد كه ديگر مرگي نيست ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾[30] ديگر مرگي در عالم نيست. آنجايي كه منشأ صدور همه فرمانهاست حتي به مرگ هم دستور مرگ صادر ميشود آن زوالپذير نيست و اگر كسي براي رسيدن به آن مقام كار خير انجام داد يقيناً خيرش محفوظ است، آنگاه مقطع چهارم معنايش به خوبي روشن خواهد شد كه ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ توفيه ميشود، كمال وفاست، توفيه ميشود خير مستوفا پاداش وافي به شما داده خواهد شد، حالا يا همان ﴿سَبْعَ سَنَابِلَ﴾[31] است يا هفتصد برابر است يا كمتر و بيشتر.
پرسش ...
پاسخ: معصيت كه شيء است، نسبت به قواي مادون شيء است؛ اما نسبت به قواي مافوق مخالفت است و ترك موافقت.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ آنكه نسبت به اين قوه كار مثبتي انجام داد و به صورت آتش مبدل ميشود؛ اما اينكه معصيت است و شر است نه چون براي غريزه لذيذ است، بلكه چون مخالف كتابالله و عقل است معصيت است اين معصيت از اين مخالفت انتزاع ميشود وگرنه خود اين عمل كه قوه غريزه را از راه باطل ارضا ميكند يك امر وجودي است و به صورت نار ظهور ميكند.
عايد شدن تمام سودها براي شخص منفق
در مرحله پنجم فرمود: ﴿وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾ اين ﴿وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾ يك بيان مؤكّدي است نسبت به ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ كه هيچ نحوه ستمي نميشود. اينكه ميفرمايد ستم نميشود خب جاي اين نيست كه كسي توهم كند كه به او ظلم ميشود، اين كه فرمود خدا ستم نميكند آنهايي كه بهشت ميروند كه جايي براي اين توهم نيست كه توهم كنند كه به آنها ستم شده است كه، آنهايي كه جهنم ميروند ممكن است توهم كنند كه به آنها ستم شد، لذا آيات فراواني در اين زمينه هست كه ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[32] يك طايفه فراواني در اين زمينه هست كه ما ستم نكرديم بلکه اينها عليه خود شوريدند؛[33] اما نسبت به بهشتيها اين آيه چه معنا دارد كه فرمود ما اينها را توفيه ميكنيم پاداششان را ميدهيم اينها به بهشت ميروند و خدا ظالم نيست، اينجا ظالم نيست يعني هرگز خداي سبحان اجر كسي را كم نمينهد. مشابه همان تعبيري كه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» به عنوان اينكه باغها ثمرشان را آوردند و هيچ كدام از اين باغها ستم نكردند يعني نقصي در ثمر روا نداشتند. آيهٴ 33 سورهٴ «كهف» اين است كه ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾؛ ميفرمايد آن كسي كه مَثَل زديم كه داراي دو باغ بود، آن دو باغش اُكُل و خوراكيهاي خود را آوردند هيچ كدام از آن دو باغ از اين خوراكي كم نياورند، اين باغ ظلم نكرد «ظَلَم» يعني «نقص» ظالم يعني «ناقص» آن كه كم ميدهد ظلم ميكند، ظَلَم يعني نَقَصَ كم كرد ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ﴾ از اين أُكُل ﴿شَيْئاً﴾[34] يعني «لم تَنقُص» در اين كريمه هم ميفرمايد كه ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾ يعني همان بيان ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[35] خواهد بود، ما هرگز چيزي را كم نمينهيم، افزوده ميكنيم كه كم نميگذاريم.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ آل عمران، آيات 126– 128.
[2] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 128.
[3] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 128.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[6] .سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
[7] . سورهٴ مائده، آيهٴ 92.
[8] . سورهٴ قصص، آيهٴ 56.
[9] . سورهٴ رعد، آيهٴ 7.
[10] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[11] . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[12] . سورهٴ يونس، آيهٴ 99.
[13] . سورهٴ قصص، آيهٴ 56.
[14] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[15] . سورهٴ مريم، آيهٴ 97.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 193.
[18] . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[20] . سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[21] . سورهٴ فتح، آيهٴ 11.
[22] . ر. ک: سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[23] . سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[24] . ر. ک: وسائل الشيعه، ج11، ص 163.
[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[26] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[27] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.
[28] . سورهٴ قصص، آيهٴ 88.
[29] . سورهٴ قصص، آيهٴ 88.
[30] . سورهٴ دخان، آيهٴ 56.
[31] . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[32] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 117.
[33] . سورهٴ بقره، آيهٴ 57؛ سورهٴ اعراف، آيهٴ 160.
[34] . سورهٴ کهف، آيهٴ 33.
[35] . سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.