اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ مَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (270) إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُم مِن سَيِّآتِكُم وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271)﴾
تعيين مرجع ضمير در «يعلمه»
درباره ﴿وَ مَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ﴾ كه از گذشته سخن ميفرمايد ضمير مفردي ياد شده است كه در مرجع اين ضمير مفرد اختلاف نظر هست. بحث از نفقه و نذر است ولي ضمير مفرد است، نفرمود «فان الله يعلمهما» فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ﴾ بعضي بر آنند كه اين ضمير به دومي برميگردد و اولي به قرينه دومي روشن ميشود.[1] مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 112 اينچنين آمده است ﴿وَ مَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُبِيناً﴾؛ اگر كسي خطايي را مرتكب شد يا گناهي را انجام داد، آنگاه اين اثم و گناه را به ديگري اسناد داد؛ رمي كرد، بهتان و گناه آشكاري را تحمل كرده است. در صدر آيه سخن از خطيئه و اثم است، در ذيل آيه كه سخن از ارجاع ضمير است ضمير مفرد مذكر آورد، فرمود: ﴿ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً﴾ نفرمود «بهما»، ضمير ﴿بِهِ﴾ به اثم برميگردد و حكم خطيئه به قرينه حكم مجاورش روشن ميشود. اينجا هم كه فرمود: ﴿مَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ﴾ ضمير ﴿يَعْلَمُهُ﴾ به نذر برميگردد و حكم نفقه به وسيله حكم نذر، روشن ميشود. لكن نيازي به اين تكلف نيست در حقيقت ضمير به آن ما برميگردد، يعني «اي شيء» كه «انفقتم من نفقة او نذرتم من نذر» هر كاري كرديد خواه انفقتم خواه نذرتم ﴿فَإِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ﴾ كه ضمير ﴿يَعْلَمُهُ﴾ به ﴿مَا﴾ برميگردد قهراً هم شامل انفاق و هم شامل نذر خواهد شد.
پرسش: ...
پاسخ: اگر نداشته باشيم آنجا از باب حذف خواهيم گفت؛ اما وقتي كه داريم چرا حالا حكم سوره «نساء» را بر اين آيه اجرا كنيم، آنجا ميفرمايد: ﴿وَ مَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُبِيناً﴾[2] گاهي به قرينه مجاور، حكم روشن ميشود، نظير ﴿وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا﴾ نه «اليهما» حكم لهو هم به وسيله حكم تجارت روشن خواهد شد ﴿وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ و آنچه نزد خدا هست خير است ﴿خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾؛[3] اما وقتي كه يك مرجع روشني هست و ميتواند مرجع هر دو ضمير باشد به عنوان جامع، نيازي نيست كه ضمير را به دومي برگردانيم و بگوييم حكم اولي به وسيله حكم دومي روشن ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ سخن از «ما» است ﴿مَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم﴾ «ما انفقتم او نذرتم» كه اين انفاق و نذر، تفصيل آن «ما» است «و ما انفقتم او نذرتم» كه اين ﴿نَذَرتُم مِن نَذرٍ﴾ و ﴿أنفَقتُم مِن نَفَقَةٍ﴾ جامع اينها انفاق است و نذر و جامع انفاق و نذر همان كلمه «ما» است.
کلام فخر رازي در اثبات امکان شفيع براي ظالم
مطلب بعدي آن است كه امام رازي فرمودند: ﴿وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ از اين كلمه خواستند استفاده كنند كه ظالم شفيع هم ندارد، براي اينكه شفيع ناصر است و ناصر بالقول المطلق نفي شد پس براي ظالمين شفيع نيست. ايشان ميفرمايند كه براي ظالم ممكن است شفيع باشد و مشمول شفاعت باشد، چون ناصر غير از شافع است و در قرآن كريم اينها در مقابل هم قرار گرفتند. در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش گذشت در آيه 123 ميفرمايد: ﴿وَ اتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدلٌ وَ لاَ يُؤْخَذُ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾؛ فرمود از روزي بپرهيزيد كه هيچ كسي بدل از كسي جزا نميدهد و كاري نميكند و از هيچ كسي فدا قبول نميشود و شفاعت به حال كسي سودمند نيست و اينها منصور نيستند كه در بحث شفاعت اين آيات ياد شد و به چند طايفه تقسيم شد، مطلق و مقيدشان روشن شد و تقييد هم شد ولي استدلال امام رازي اين است كه در آيه 123 سورهٴ مباركهٴ «بقره» مسئله نصرت، در مقابل مسئله شفاعت است كه فرمود: ﴿وَ لاَ تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾ معلوم ميشود شفاعت در مقابل نصرت است، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 48 كه بحثش گذشت اين بود كه ﴿وَ اتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾ كه در اين كريمه هم نصرت در مقابل شفاعت است، فرق آيه 48 با آيه 123 هم در اين است كه آنجا شفاعت، بعد ذكر شد اينجا شفاعت قبل ذكر شد آنجا نفي عدل و فدا قبلاً ذكر شد و شفاعت بعد، اينجا به عكس است كه فرمود: ﴿وَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾ از اين آيات استفاده ميشود كه نصرت در مقابل شفاعت است؛ چون در مقابل شفاعت است نفي احدالمتقابلين مستلزم نفي ديگري نيست، قهراً نفي نصرت، مستلزم نفي شفاعت نخواهد بود.[4]
ردّ قول فخر رازي در بيان حضرت استاد «مد ظله»
اما تحقيق در مسئله اين است كه در نوع اين آيات كه در پايان آنها مسئله نصرت مطرح است اين به عنوان جمعبندي نهايي است يعني هيچ گونه كمكي به اينها نخواهد شد نه كمك داخلي نه كمك خارجي كمك خارجي كه دست ديگران باز نيست، كمك داخلي هم كه زبان او بسته است او تا زنده بود ميتوانست توبه كند و كاري انجام بدهد وقتي كه مُرد ديگر در آنجا زبانش بسته است نميتواند كار جديدي انجام بدهد، چه اينكه دست او هم بسته است ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ﴾[5].
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ آنها انصاري هستند كه دين خدا را ياري ميكنند، نه اينكه نصرت در مقابل كفر باشد البته مؤمن در مقابل كافر است ايمان در مقابل كفر است حواريين كه مؤمنين خاص بودند دين خدا را ياري كردند كه ﴿قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللّهِ﴾[6].
در اينگونه از موارد كه نصرت در مقابل شفاعت قرار گرفته است براي آن نيست كه نصرت غير از شفاعت است براي آن اعلام جمعبندي است، چه اينكه در بعضي از موارد، خداي سبحان بدون اينكه اسم نصرت را ببرد كلمه شفيع را بالقول المطلق از ظالمين نفي كرده است، نظير آيه هجده سوره «غافر» كه ميفرمايد: ﴿وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لاَ شَفِيعٍ يُطَاعُ﴾؛ براي ظالم نه دوست گرمي است كه حميم او باشد و نه شفيعي است كه شفاعتش مورد پذيرش باشد، شفيعِ مشفَّع نيست شفيع مطاع نيست، خب اينكه امام رازي فرمود نفي نصرت منافات ندارد با اثبات شفاعت براي اينكه نصرت در مقابل شفاعت است[7] در همين آيه هجده سوره «غافر» براي ظالمين، شفيع را هم نفي كرده است. پس براي ظالم نه شفيع است نه ناصر چه اينكه حميم هم نخواهد بود.
مخالف حکمت نبودن خلف وعيد و امکان شمول رحمت خاصّهٴ خدا بر ظالمين
همه اين بيانها وعيد است و تهديد، نه خبر باشد بلکه اينها جمله انشائيه است و براي تهديد است و خلف وعيد، مخالف حكمت نيست گرچه خلف وعده، مخالف حكمت است. ممكن است كسي كه خداوند فرمود او ناصر ندارد لطف خدا و رحمت خاصه خدا شامل حال او بشود و او مورد مغفرت قرار بگيرد، اينچنين نيست كه اگر فرمود ظالمين شفيع ندارند و انصار ندارند نسبت به هيچ ظالمي گذشت نكند، ممكن است خداي سبحان آن افرادي كه مظلوماند به آنها پاداشي چند برابر بدهد، بعد بفرمايد از ظالم بگذر وقتي از ظالم گذشت ظالم را مورد نصرت قرار بدهد؛ منتها چون اين كار بر اساس مشيئت خداست و خداوند حكيم است مشيئت او هم حكيمانه خواهد بود، گاهي همين شخص ظالم يك فرزند صالحي پيدا ميكند كه اين فرزند صالح خدمات فراواني به اسلام و مسلمين دارد از باب ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ﴾[8] اين فرزند صالح از آن پدر ظالم به بار آمده است و خداوند به بركتي كه به اين فرزند داد كاري ميكند كه آن ظالم يا نسوزد يا كمتر بسوزد؛ منتها حق مظلوم را قبلاً به مظلوم ميدهد. به هر حال اينها وعيد است و نه جمله خبري و خلف وعيد محال نيست؛ اينچنين نيست كه كسي بگويد حتماً خدا نبايد اين ظالم را ياري كند، اينچنين نيست البته ظالم توقعي هم نبايد داشته باشد. يكي از آياتي كه مشابه همين آيه محل بحث است و بحثش قبلاً هم گذشت كه دو مطلب آمده و ضمير مفرد است و به آن جامعشان كه كلمه «ما» است برميگردد، آيه 231 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه بحثش قبلاً گذشت. در ذيل آيه 231 ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ﴾ كه اول سخن از كتاب و حكمت است، بعد در هنگام موعظه نفرمود «يعظكم بهما»، نفرمود «و ما انزل عليكم من الكتاب والحكمة يعظكم بهما» بلکه فرمود ﴿يَعِظُكُم بِهِ﴾ و اين ﴿بِهِ﴾ هم به اين اخيري برنميگردد وگرنه مؤنث است، حكمت مؤنث است ميفرمود «يعظكم بها» بلكه به آن ﴿مَا﴾ برميگردد كه جامع هر دو خواهد بود.
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب؛ او كه كل واحد نيست، اين ضمير مرجع ميخواهد، ضمير ﴿يَعلَمُهُ﴾ به چه چيزي برميگردد، اگر ضمير ﴿يَعلَمُهُ﴾ به نذر برگردد مسئله انفاق، بدون ضمير خواهد بود و بالعكس.
پرسش...
پاسخ:
در آنجا هم همين است آنجا هم ﴿أَو﴾ هست: ﴿وَ مَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ﴾[9] آنجا هم همين بحث را كردند، غرض آن است كه ضمير مرجع ميخواهد آن كل واحد را ما بايد تقدير بگيريم، اين كل واحد را كه تقدير ميگيريم يعني همان «ما» را داريم شرح ميكنيم ﴿مَا﴾ يعني هر كدام.
پرسش...
پاسخ: لام نفع است يعني به سود ظالم كسي نصرتي ندارد و اين هم الف و لامش هم، چون الف و لام استغراق است شامل همه خواهد شد نه مجموع باشد كه امام رازي پنداشتند كه براي مجموع ظالمين ناصر نيست، ممكن است براي بعضيها باشد[10] اين قضيه منحل ميشود به نحو قضيه حقيقيه و بازگشتش به يك سالبه كليه است كه «ليس لاحد من الظالمين نصير» اين سالبه كليه است و قضيه حقيقيه.
سرّ تفاوت تعابير قرآن در قالب أمر يا مضارع يا ماضي
اما مسائل دستور و ارشاد را يا به صورت امر ذكر ميكنند يا به صورت فعل مضارع؛ اما آنچه مربوط به بيان جزاست آن را با فعل ماضي ذكر ميكنند يعني آن كاري كه كرديد معلوم خداست، لذا در آيه قبل با فعل ماضي ياد شد و در آيهاي كه به عنوان ﴿إِن تُبْدُوا﴾ مطرح است با فعل مضارع ياد ميشود.
راه رسيدن به مقاصد انفاق با کمترين خطر در قرآن
مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم همان طوري كه اصول كلي و خطوط كلي احكام را تشريح ميكند، روش پياده كردن آن احكام را هم توضيح ميدهد يعني در عين حال كه ما را به انفاق دعوت ميكند، در عين حال كه منّ و اذي را تحريم ميكند، در عين حال كه ريا را تحريم ميكند، در عين حال كه براي اينها مثل گويا ذكر ميكند[11] و روشن ميكند، آنگاه راه و روش رسيدن به اين مقاصد را هم روشن ميكند كه ما با چه راهي اين انفاقها را انجام بدهيم كه كمتر خطر ببينيم و بيشتر، منفعت نصيبمان بشود. ميفرمايد براي اينكه از خطر ريا و امثال ذلك برهيد آن يك راهي دارد و آن راه اين است كه ﴿إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ اگر صدقهها را ابداء كنيد علني كنيد روشن كنيد «بادي» يعني روشن «بَدو» يعني روشن «بَدَا» يعني ظهَر «بَدو» به معناي ابتدا نيست آن «بدء» است ﴿إِن تُبْدُوا﴾ يعني اگر ظاهر كنيد صدقات را كار خوبي است؛ اما اگر مخفي كنيد صدقات را و به مستمندان بدهيد براي شما بهتر است.
رابطهٴ صدقه با تصدّق در اصطلاح فقه و تفسير و کلام
صدقات در كتابهاي فقهي غير از تصدّق است ولي در اين بحثهاي كلامي و بحثهاي تفسيري در اينجا صدقه با همان تصدّق يك گونه معنا شده است. در كتابهاي فقهي گفتند صدقه واجب به سادات نميرسد؛[12] اما اگر تصدق واجب بود نه صدقه، ممكن است به سيد برسد.[13] مثلاً زكات صَدَقَةٌ واجِبَةٌ اين به سيد نميرسد اما لُقَطهاي كه انسان پيدا كرد در اينگونه از موارد يكي از اقسام تكليف در اينجا وجوب تصدق است،[14] بايد صدقه بدهد نه اينكه اين مال صدقه است. اگر تصدق واجب شد ممكن است اين را به سيد هم داد حالا اگر كسي احتياط ميكند مسئلةٌ اخري، بين وجوب تصدق با صدقه واجبه فرق است اگر بدنه مال صدقه بود اين اگر دهنده سيد بود گيرنده ميتوانسته هاشمي باشد وگرنه نه[15] ولي اگر بدنه مال، صدقه نبود مال صدقه نيست بر كسي كه مال را پيدا كرد تصدّق واجب شد، مثل اينكه اگر كسي نذر فعل كرد كه بر من واجب «لله عليَّ» كه اين كار را بكنم نه اينكه هذه المال هذه العين بشود صدقه، در آنجا فعل يعني تصدق واجب است نه آن مال ميشود صدقه واجبه.
معناي صدقات در آيه
در اين آيات صدقه همان معناي تصدق را دارد، ميفرمايد صدقاتتان را باطل نكنيد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَي﴾[16] يعني اين كارهايتان اين انفاقها را اين تصدقها را باطل نكنيد وگرنه آن مال كه چيزي نيست كه باطل باشد. درباره آن مال كه منفَق است سخن از ردي و طيب هست؛[17] اما سخن از منّ و اذي و ريا نيست، آنچه منّ و اذي و ريا برميدارد تصدّق است نه صدقه و در اين كريمه كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَي﴾ يعني «لاتبطلوا تصدقكم و انفاقكم بالمن والاذي»؛ اين عملتان را باطل نكنيد. بر اساس همان معيار اين آيه محل بحث هم يعني اگر تصدقها را انفاقها را علني كرديد كار خوبي است، بالأخره يا واجب است يا مستحب رجحان را دارد؛ اما اگر علن نكرديد، اخفا كرديد و به مستمندان داديد براي شما بهتر است.
مراد از صدقهٴ علن وسرّ
در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه در پيش داريم آيه 274 از همين سوره ميفرمايد: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَ النَّهَارِ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ آنها كه گاهي علن و گاهي در نهان، مالشان را صدقه ميدهند در شب و در روز اجرشان پيش خداست. در آن آيه 274 «سورهٴ بقره» كه در پيش داريم نفرمود سرّ بالاتر از علن است، چون هر كدام خصوصيتي دارد، گاهي است كه صدقه سرّ بهتر از صدقه علن است، گاهي صدقه علن بهتر از صدقه سرّ است، گاهي است انسان اگر اين كار را انجام بدهد ديگران تشويق ميشوند دشمنها سركوب ميشوند، دوستها خوشحال ميشوند و انسان اسوه ديگران قرار ميگيرد و دهها فايده روي اين اقدام علني دارد. گاهي است كه مصلحت در اخفاست شخصي است كه آن قدرت ضبط نفس را ندارد كه در حضور جمع كاري بكند و از چهره مردم توقع تشكر نداشته باشد، آن كسي كه مجاز است علناً كار خير بكند اين بايد يك ديد داشته باشد يعني طوري انفاق كند كه مردم او را ببينند نه او مردم را ببيند. اگر يك چنين هنر در او هست، در علن كار خير ميكند او مردم را كالجدار ميبيند احدي را نميبيند ولي مردم ميبينند كه يك عبد صالحي دارد اين كار را انجام ميدهد، به او اقتدا ميكنند.
اگر كسي اينچنين ديد را داشت كه كار او مايه اسوه ديگران ميشود و از ديگران هم توقع حمد و ثنا ندارد، اينجا علن بهتر است ولي اگر آن هنر در او نبود كاري بكند و از ثناي ديگران لذت نبرد يا از ديگران متوقع نباشد يا از نگاه خاصي كه ديگران به او ميكنند لذت نبرد اين هنر در او نيست، براي اين انسان سرّ بهتر است. صدقه علن، نفع اجتماعياش بيشتر است صدقه سرّ، به اخلاص نزديكتر است. اگر كسي توانست به جايي برسد كه مردم او را ببينند نه او مردم را ببيند براي او علن خيلي بهتر است. اين همان است كه به ما گفتند بكوشيد كه پيشواي مردم باشيد ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾[18] خب اين دعا يك روزي بايد اجابت بشود، ما اگر از خداي سبحان ميخواهيم كه ما را قدوه اهل تقوا قرار بدهد خب، اگر عمل ما را متقيان نبينند كه به ما اقتدا نميكنند. خدايا! آن توفيق را بده كه ما كار خير انجام بدهيم اولاً و فقط و فقط براي رضاي تو باشد ثانياً، تا امام پرهيزكاران باشيم خب، اگر كسي در خفا اهل صدقه است كه قدوه نيست او امام نيست، در خفا نماز مستحبي ميخواند كه قدوه نيست، در خفا كارهاي خير ميكند كه اسوه نيست، انسان بايد حتي در اسوه شدن هم به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تأسي كند. اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[19] يعني حتي در اسوه شدن نه به پيغمبر تأسي كنيد هر كاري او كرد شما هم بكنيد اين ميشود يك فرد عادي، به پيغمبر تأسي كنيد كه او اسوه است شما هم اسوه باشيد در اين هم به او تأسي كنيد، لذا به ما فرمودند بگوييد: ﴿وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾[20] خب، اگر كسي آن هنر را نداشت كه مردم را نبيند و مردم او را ببينند كه او امام نيست، اگر مردم او را ديدند او هم زير چشم به توقع مردم نگاه كرد كه او امام نيست، به ما گفتند طوري رفتار كنيد كه مردم فقط شما را ببينند؛ شما گويا اصلاً در عالم كسي نيست در عين حال كه به همه احترام ميكنيد احدي را نبينيد، چون از هيچ كسي كاري ساخته نيست آخر.
يك شخص است كه آن هنر در او هست كه قدوه سالكان باشد، اين طوبي له و حسن مآب اين براي او علن به مراتب بهتر است. يك وقت آن هنر در كسي نيست كه اگر علناً كار خير انجام بدهد توقعي نداشته باشد اين براي او سرّ بهتر است هم نسبت به اشخاص متفاوت است هم نسبت به جريانها متفاوت است كه آن را عرض خواهيم كرد.
تبيين فوائد انفاقهاي علن
يك وقت است كه مستمندان جامعه ميفهمند عدهاي هستند به ياد اينها باشند اينها گرم ميشوند و طمأنينه پيدا ميكنند و دشمنها سرشكست ميشوند و ديگران هم تشويق ميشوند. تشويق شدن هم فرق ميكند يك وقت است كه انسان در حدي قرار دارد كه اگر اقدام خيري داشته باشد همه يا اكثري به او تأسي ميكنند، مثل آن كسي كه رهبر مردم است يا آن كسي كه ضعيفترين مردم است. آنكه رهبر مردم است خب قدوه است، آنكه نازلترين و ضعيفترين و محرومترين فرد مردم است او هم قدوه است. اينكه شما در اين مسائل جنگ تحميلي ديديد يك كسي تمام دارائياش را يا مهريهاش را به جبهه داد خب اين در كل ايران اثر ميكرد. اگر بشنوند و ببينند كه يك فرد مستضعفي تمام و لذيذترين دارايي او كه يك دانه انگشتر است آن را به جبهه داد خب، او را خيليها تأَسي ميكنند، اين ميشود امام. يك وقت امام صنفي است نه امام كل، مثل كسي در رشته خودش يك آدم متوسطي است در رشته خودش قدوه است يك كشاورز است يك دامدار است يك كارمند است يك كارگزار است و مانند آن، آن اگر انفاق كرد اينچنين نيست كه حالا ايران حركت كند اينطور نيست؛ اما همرشتهها و همسلكي او حركت ميكنند اين هم خير است. اينها فوايد انفاقهاي علني است، لذا ميفرمايد اينها خير است ﴿إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾.
اولي بودن صدقهٴ مخفي به شخصيت حقيقي
اما در مسئله اخفا يك قيد ديگري آورد كه بعضي از اهل تفسير هم به آن قيد عنايت كردند و توجه كردند و آن اين است كه صدقه علني همه جا خوب است؛ اما صدقه مخفي همه جا خوب نيست، اگر كسي خواست به يك شخصيت حقوقي كمك كند خواست براي مسجد كمك كند براي درمانگاه براي مدرسه كمك كند به جبهه كمك كند اين داعي ندارد صدقه مخفيانه باشد كه، چون گيرنده شخص نيست كه خجالت بكشد كه؛ اما اگر گيرنده شخصيت حقوقي نبود شخصيت حقيقي بود، كسي خواست به زيد كمك كند اينجا هر چه مخفيتر بهتر، چون او كه بايد بگيرد حيثيت او هم مطرح است، لذا نفرمود «و ان تخفوها فهو خير لكم» بلکه فرمود: ﴿وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ حالا اگر كسي خواست به مسجد كمك بكند چه داعي دارد كه آهسته بريزد، علن صدقه به مسجد ميدهد اگر براي مدرسه و درمانگاه بود خب علن.
پرسش: ...
پاسخ: در خوف از ريا همه جا هست؛ اما آنجا كه خودش يك مزيت جداگانه دارد، اعطاي به مستمندان است. اگر كسي خواست به مستمند كمك بكند اينجا هر چه مخفيتر بهتر و اما اگرچه سخن از شخص نيست بلکه سخن از جهت است آنجا روي همان ضوابط عامه بايد مطرح بكنند. حالا اگر كسي در علن به مستمند كمك بكند هرگز ريايي ندارد. در مسئله اخلاص الحمد لله فرد موفقي است شائبه ريا و سمعه هم نيست، او گرچه از خطر ريا و سمعه مصون است ولي گيرنده مسئله هتك عِرض را دارد بالأخره خجالت ميكشد. در اينجا فرمود هر چه مخفيتر بهتر ﴿وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ حالا اگر كسي خواست براي احداث يك جاده خدمت كند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آنكه شخص است بالأخره آنجا هم جمع محلي به الف و لام است كه مصارف هشتگانه دارد ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْعَامِلِينَ﴾[21] آنجا هم جمع محلي به الف و لام است ولي شخصيت حقيقي در قبال شخصيت حقوقي است.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ اما آنجا فقير نداشتيم كه ما بگوييم ظاهرش شخصيت حقيقي است كه، آنجا چون في سبيلالله بود في سبيلالله شامل شخصيت حقيقي و حقوقي هر دو ميشود، نه اينكه آنجا فقير شامل هر دو بشود، آنجا في سبيلالله بود، في سبيلالله هم شامل هر دو ميشود.
ردّ دلالت آيه بر ارجح بودن صدقهٴ سرّ از علن
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ الآن كه بحث از مسئله صدقه گذشت صدقه را با بيانات مكرر با تمثيل و غير تمثيل حكمش را گذراند الآن فقط در نحوه انفاق است، اين نحوه انفاق آيا سرّ باشد يا علن، در آيه 274 «سورهٴ بقره» كه در پيش داريم، فرمود كه گاهي سرّ گاهي علن، چون هر كدام خصيصهاي دارند؛ اما آنجا سخن از اعطاي به فقرا نيست بلکه سخن از ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَ النَّهَارِ﴾ يعني في سبيلالله؛ اما اينجا سخن از فقراست. در مسائل ديگر، انفاقهاي علن خصوصيتي دارد و انفاقهاي سرّ يك خصيصهاي دارد، اين دو خصيصه از باب تزاحم مِلاكَين موجب بحث خواهد بود ولي اگر كسي بخواهد صدقهاي را به فقير اعطا كند، گذشته از آن تزاحم ملاكيني كه همه جا هست يك ملاك ديگري در خصوص فقير هست كه حيثيت او هم بايد محفوظ بماند. ﴿وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ پس نميشود گفت كه آيه دلالت دارد بالقول المطلق كه صدقه سرّ بالاتر از صدقه علن است.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آخر آبروي او هم در خطر است اين دستور براي همه هست به همه ميگويد كه شما مخفيانه صدقه بدهيد، به همه ميگويد مخفيانه كار كنيد كه آبروي افراد محفوظ بماند.
﴿وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: يعني «ان تؤتوها الفقرا خير لكم» وگرنه نه وگرنه همتاي علن است، مثل آيه 274 «سورهٴ بقره»وقتي ميتوان بالقول المطلق گفت اين بهتر از آن است كه مصرف فقير باشد نه مصرف شخصيت حقوقي. اگر خواستيد به فقير بدهيد خفايش بهتر از علن است و اما اگر به فقير نخواستيد بدهيد، خواستيد براي مسجد بدهيد، براي درمانگاه بدهيد فرق نميكند.
اگر كسي درباره مسجد كمك به مسجد براي او فرق نميكند چه سرّ چه علن هر كدام مزيتي دارد خب، علن بهتر يا آن مقداري كه علناً اعطا ميكند از خلوصش ميكاهد آنجا علي السويه است، با فرض تساوي ملاكين كه شخص مخير است در مسائل ديگر درباره خصوص اعطاي صدقه به فقير يك ملاك ديگري براي خفاست و آن حفظ حيثيت و آبروي اوست، يك ملاك ديگري است غير از مسئله اخلاص، غير از مسئله اسوه شدن.
تعيين مرجع ضمير در «يکفّر»
﴿وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ﴾ يعني آن اخفا ﴿خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يعني بهتر از ابداءء است. ﴿وَ يُكَفِّرُ عَنْكُم مِن سَيِّآتِكُم وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ اين تكفير سيئه، پوشش و بخشش سيئات صغير و غير صغير آيا براي اخفاست كه ضمير به اخفا برگردد يا ضميري كه در يُكفِّر مستتر است به الله برگردد كه همه جا سخن از خداست، چه اينكه بعضيها «وَ نُكَفِّرُ» قرائت كردهاند[22] يا نه، اصل انفاق مُكفِّر است خواه به صورت ابداء خواه به صورت اخفا، قدر متيقن اين احتمالات سهگانه آن احتمال اول است. ممكن است ضمير يُكفِّر به ابداء و اخفا هر دو برگردد؛ اما چون فعلي كه به دنبال چند جمله قرار گرفت قدر متيقنش آن است كه اين خصيصه به آن آخري برميگردد و از طرفي هم ضمير ﴿فَهُوَ خَيْرٌ﴾ به آن اخفا برميگردد، اين تأييد ميكند كه ضمير يُكفِّر به همين اخفا برميگردد.
بيان ماهيّت قيد پس از جملات کثيره
البته اگر دليل ديگري آمد، گفت ابداء صدقات هم مايه تكفير ذنوب است يعني كفاره گناهان است اين آيه با او مخالف نيست، چون اين عدم الاطلاق است نه تقييد، اين قيدي كه به دنباله جملات كثيره واقع شده است قدر متيقنش اين است كه به اخير برميگردد نه ظهور دارد كه براي اخير است و لاغير، اين عدم الاطلاق است نه تقييد، لذا اگر دليل ديگري آمده است و فرمود كه ابداء صدقات هم گذشته از اينكه فضيلت دارد، كفاره گناهان است با اين آيه مخالف نيست، اما سخن در يكفر است اين يكفر قدر متيقنش اين است كه به اخير برميگردد و اين تقييد نيست، بلكه عدم الاطلاق است. حالا ﴿مِن سَيِّآتِكُم﴾ آيا اين سيئه نظير همان آيه سوره «نساء» است كه كه آن به قرينه تقابل منظور از سيئه گناهان صغيره است آن خواهد بود يا سيئه مطلق است خواه صغيره خواه كبيره. آنجا به قرينه تقابل كه فرمود اگر گناهان كبيره نكرديد ما سيئات شما را ميآمرزيم، معلوم ميشود سيئه صغيره منظور است، چون اگر كسي از گناهان كبيره پرهيز كرد گناه كبيرهاي ندارد تا خدا بيامرزد. اينكه فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[23] يعني «سيئاتكم الصغيرة» به قرينه تقابل؛ اما همه جا سيئه در قرآن استعمال شد به معناي صغيره كه نيست ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[24] چه صغيره چه كبيره، در اين كريمه هم كه فرمود: ﴿وَ يُكَفِّرُ عَنْكُم مِن سَيِّآتِكُم﴾ دليلي نيست كه منظور از اين سيئات، سيئات صغيره باشد ممكن است سيئات كبيره هم باشد.
تفسير «والله بما تعملون خبير»
﴿وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ گاهي انسان براي اينكه خود را نشناخت و بسياري از خاطرات دروني كه از پشت پرده حمله ميكنند او نتوانست بشناسد، گاهي براي إِطفاي غريزه جاهطلبي، خود را فريب ميدهد و ميگويد من اين كار را در حضور مردم كردم تا ديگران هم تشويق بشوند، در حالي كه در نهانخانه قلبش دارد آن غريزه جاهطلبي را ارضا ميكند. خيلي از مواقع است كه انسان از آن محرمخانه دلش بيخبر است، لذا خداي سبحان فرمود ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَي﴾[25] يعني نه تنها خداي سبحان حرف آشكار شما را ميداند، بلكه آنچه را شما در درونتان داريد و خودتان ميدانيد و ديگران نميدانند آنها را هم ميداند به نام اسرار و آنچه سرّ سرّ است از درون سر هم ميگذرد كه شما هم نميدانيد و أَخفاي از سرّ است، آن را هم خدا ميداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَي﴾ يعني «اخفي من السر» اگر انسان هر روز خلاصه جارو نكند، لايروبي نكند، گردگيري نكند طولي نميكشد كه يكي از اين لايههاي دل، درش قفل ميشود. وقتي درش بسته شد كليدش ديگر به دست انسان نيست تا باز كند ببيند در آنجا چه خبر است، كليدش به دست همان كسي است كه در را بسته است. اگر شيطان راه پيدا كرد آن در را ميبندد خودش كليددار آن حرم ميشود، لذا انسان هر لحظه بايد سري بزند كه ديگر سخن از سرّ و خفي و اخفي نباشد كه ديگري بداند و او نداند، لذا فرمود ﴿وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . التفسير الکبير، ج7، ص 60
[2] . سورهٴ نسا، آيهٴ 112
[3] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 11
[4] . التفسير الکبير، ج7، ص 60
[5]. سورهٴ بقره، آيهٴ 166.
[6] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 52.
[7] . التفسير الکبير، ج7، ص 60.
[8]. سورهٴ انعام، آيهٴ 95.
[9] . سورهٴ نسا، آيهٴ 112.
[10] . التفسير الکبير، ج7، ص 60 و 61.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 246.
[12] . تحرير الوسيله، ج1، ص340 و 341.
[13] . ر. ک: تکلمة العروة الوثقي، ج1، ص 275.
[14] . تحرير الوسيله، ج2، ص224.
[15] . تحرير الوسيلة، ج1، ص 340.
[16]. سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 267.
[18]. سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[19]. سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.
[20] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[21]. سورهٴ توبه، آيهٴ 60.
[22] . التفسير الکبير، ج7، ص 64.
[23] . سورهٴ نسا، آيهٴ 31.
[24]. سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[25]. سورهٴ طه، آيهٴ 7.