13 06 1988 5030541 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 542 (1367/03/23)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267) الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (268)﴾

هدف اسلام پرورش انسان طيّب

چون همه تعاليم اسلامي براي آن است كه انسان از نظر روح يك موجود طيب بشود, قهراً محورهاي تعليمي هم بايد در مدار طيب بودن دور بزند ممكن نيست با كار خبيث, روح طيب بشود و نشانه اينكه هدف پرورش انسان طيب است, آيه 32 سورهٴ مباركهٴ «نحل» است كه فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾; در اين كريمه فرمود آنها كه طيب‌اند و فرشتگان در حالي كه آنها طيب‌اند ارواح آنها را قبض مي‌كنند به آنها سلام عرض مي‌كنند, بعد مي‌گويند درهاي بهشت باز است از هر دري كه خواستيد وارد شويد: ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ پس انساني اهل بهشت است كه طيب باشد و هدف قرآن كريم هم پرورش انسان طيب است. اگر جان انسان بايد طيب بشود بايد همه كارهاي او طيب باشد, لذا خداي سبحان نوع كارهايي را كه بازگو فرموده است آنها را به طيب بودن ستود.

دستور اسلام به رعايت پاكي در تغذيه, عبادت و تفكّر

اولين كار انسان همان تغذيه است كه در چند آيه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّباً[1] يا ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً[2] يا ﴿كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ[3] اين اختصاصي به انبيا (عليهم السلام) ندارد گرچه درباره خصوص انبيا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحاً﴾ اما آنها از آن جهت كه انسانهاي برترند تكليف بيشتري دارند وگرنه همين تكليف نسبت به ديگران هم آمده است كه ﴿كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً[4] يا ﴿فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ اين درباره تغذيه است و فرمود اگر طيبي نصيب شما نشد بكوشيد آن را طيب كنيد, هرگز طيبِ ديگري را براي خود اختصاص ندهيد و خبيث خود را با طيب ديگري تبديل نكنيد. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه دوم فرمود: ﴿وَ آتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَي أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾ نه تنها مال يتيم را ضميمه مال خود نكنيد كه اين گناه بزرگ است, بلكه خبيث خود را به طيب آنها هم تبديل نكنيد اگر يك گندم خوبي براي يتيم بود و گندم شما نامرغوب بود اين خبيث را به آن طيب تبديل نكنيد, اگر ميوه شما خبيث بود و ميوه او طيب اين را هم تبديل نكنيد نه اكل بلاعوض نه تبديل خبيث به طيب, اين كارها را نكنيد. پس در تغذيه بايد طيب را ميل كنيد البته منظور از آن طيب, حلال است. وقتي نوبت به مسائل عبادي مي‌رسد باز آنجا سخن از طيب است كه در تيمم فرمود: ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾;[5] اگر نيازي به طهارت داشتي و طهارت مائي نصيب شما نشد خواستيد با خاك تيمم كنيد از هر خاكي تيمم نگيريد, بلكه آن صعيد طيب آن چهره پاك زمين را براي تيمم انتخاب كنيد: ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾ و اگر خواستيد افكار و انديشه را در جانتان بپرورانيد, بكوشيد اين افكار و انديشه طيب باشند كه ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾.[6]

مراحل سه‌‌گانه طيّب‌بودن در انسان

اگر از خبيث, پرهيز كرديد در همه اين شئون تغذيه و عبادي و انديشه و فكري آن‌گاه مي‌شويد طيب. اوايل حال است بعد ملكه است بعد به صورت صورت نوعيه در مي‌آيد يعني اوصاف انسان اول حالّ است كه در معرض زوال قرار مي‌گيرد ممكن است از انسان گرفته شود كم كم به صورت وصف لازم و ملكه ظهور مي‌كند, آن‌گاه به صورت صورت نوعيه و فصل حقيقي در مي‌آيد. در آن حال اين شخص حقيقتاً طيب خواهد بود, آن‌گاه فرشتگان در هنگام قبض روح به او سلام عرض مي‌كنند و مي‌گويند ﴿اُدْخُلُو الْجَنَّة[7] اگر دين بناي او بر اين است كه انسان را طيب كند و در قيامت به او شجره طوبي بدهد كه بفرمايد «طوبي له و حسن مآب»[8] بايد همه شئونش طيب باشد.

انفاق كردن از مسائل بسيار مهم اسلام

مسئله انفاق كه از مسائل مهم اسلام است و كمتر آيه‌اي در قرآن كريم راجع به نماز سخن گفت, مگر اينكه در كنار او مسئله زكات را هم مطرح كرد گاهي هم زكات را يادآور شد بدون اينكه مسئله نماز را طرح كند, نظير سوره «فصلت» كه فرمود ﴿وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ٭ الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ كه در اينجا سخن از زكات است ولي نماز نيامده پس زكات از مهم‌ترين مسائل اسلامي است در او هم قهراً مسئله طيب بودن را طرح فرمود در همين آيه ششم و هفتم سوره «فصلت» كه فرمود: ﴿وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ٭ الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ چون در سوره «فصلت» است و اين سوره «فصلت» هم از سور مكيه است و در مكه زكات واجب و زكات فقهي نيامده بود,[9] منظور از اين زكات يا غير همان زكات فقهي مصطلح است, زكاتهاي مستحب خواهد بود يا تزكيه روح است به هر حال زكات فقهي مصطلح در مدينه آمده است و اين آيه در سوره «فصلت» است كه در مكه نازل شده, گرچه ممكن است بعضي از سور مكي آيه مدني داشته باشد; اما ظاهرش اين است كه اين آيه مكي است پس زكات از يك چنين اهميتي برخوردار است كه منع زكات در كنار شرك يادآور شد و خداي سبحان به كساني كه به آخرت اعتقاد ندارند و اهل تأَديه زكات نيستند آنها را تهديد به ويل كرده است.

طيّب بودن در تك تك اجزاي انفاق

يك چنين موضوع مهمي را خداي سبحان بدون ملاحظه اطرافش دستور نمي‌دهد. همه اطراف اين زكات را ملاحظه فرمود, آن‌گاه ما را به زكات و انفاق وادار كرد و طيب بودن انفاق را هم در همين آيات محل بحث تشريح فرمود كه هم منفِق بايد طيب باشد هم انفاق بايد طيب باشد هم منفَق بايد طيب باشد منفِق بايد معتقد به خدا و قيامت باشد وگرنه اعمال او هباء منثور است; انفاق او بايد طيب باشد يعني هم داراي صفات سلبي ياد شده باشد كه در او منّ و اذي و ريا نباشد[10] هم داراي اوصاف ثبوتيه گذشته باشد كه در او ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ و ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ[11] باشد. اين اوصاف پنج‌گانه كه بعضي ثبوتي و بعضي سلبي است اينها از اوصاف انفاق است هم منفَق يعني مال مورد انفاق بايد طيب باشد كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾; مالي هم كه مي‌پردازيد بايد طيب باشد اگر طيب شرعي نبود يعني حلال نبود كه اصلاً اصل بحث شاملش نمي‌شود, چون اصل بحث در اين بود كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾;[12] كساني كه مال خود را در راه خدا مي‌دهند, نه مال ديگري را اگر مال او دو قسم بود: يك قسم طيب; يك قسم خبيث بكوشد طيب را بدهد, زيرا اگر فرمود انفاق مثل حبه‌اي است كه يكي به هفتصد برابر تبديل مي‌شود يا نظير جنت برجسته‌اي است كه ﴿فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ[13] در صورتي است كه طيب باشد, چون اگر انفاق, خبيث بود يا منفَق, خبيث بود كه بازدهي ندارد وقتي طيب و خبيث را تشريح مي‌كند مي‌فرمايد ـ در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 58 ـ ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً﴾ سرزمين طيب است كه ميوه‌اش به اذن حق ظهور مي‌كند; اما مكان خبيث محصول او بدون نَكَد بيرون نمي‌آيد و جز نكِد چيزي خارج نمي‌شود ﴿وَ الَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً[14] آن شتري كه كم‌شير است و دوشيدنش دشوار است مي‌گويند ناقه نَكْداء, آن زميني كه كم محصول است و محصول او رديء است مي‌گويند ارضٌ نَكْداء ﴿وَ الَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً﴾ خب سرزمين خبيث, ميوه طيب نمي‌دهد اگر سرزمين خبيث ميوه طيب نمي‌دهد پس آنچه تاكنون درباره او سخن رفت كه مَثلِ ﴿حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ[15] است يا ﴿فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ[16] است يقيناً طيب خواهد بود نه خبيث پس مال مورد انفاق هم بايد طيب باشد تا ﴿يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[17] باشد.

پرسش...

پاسخ: آنجا كه حليت و حرمت است, آنجا خوب و بد است يعني اگر كسي گندم نامرغوب دارد و يتيم, گندم مرغوب دارد آن را تبديل نكند, بخواهد رايگان بگيرد كه فرمود اموال آنها را نگيريد كه حوب كبير است, بخواهيد تبديل كنيد مال خود را به مال او; خبيث را بدهيد طيب بگيريد اين كار را نكنيد, نامرغوب را بدهيد مرغوب را بگيريد اين كار را نكنيد.

پرسش...

پاسخ: نه; چون يتيم سرپرستي ندارد اين كارها آسان انجام مي‌گيرد, لذا فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ﴾;[18] اصلاً نزديك نشويد و عده‌اي هم در گذشته كه پدرانشان را از دست مي‌دادند مالي از آنها به جا مي‌ماند, ديگران براي طمع مال ايتام با مادران آنها ازدواج مي‌كردند براي اينكه مال يتيم را ببرند لذا در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين خطر را هشدار داد فرمود كه ﴿وَ آتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَي أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً ٭ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾;[19] اگر مي‌ترسيد كه با مادر يتيم ازدواج كنيد به اموال آنها آلوده بشويد با آنها ازدواج نكنيد [بلكه] با زنهاي ديگر ازدواج كنيد ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ﴾ كه ﴿أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا﴾ غرض آن است كه رايگان بخواهند ببرند, حوب كبير است تبديل خبيث به طيب بكنند آن هم منهي است يعني نامرغوب را بدهند و مرغوب را بگيرند.

مراد از حيات طيّبه براي انسان

بنابراين وقتي انسان طيب مي‌شود كه شئون عبادي و غير عبادي او هم طوبا باشد و اين گروه را خداي سبحان در همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» وعده حيات طيبه داده است. در آيه 97 سورهٴ مباركهٴ «نحل» وعده حيات طيبه را به همين گروه داد كه فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ نه يعني ما او را در دنيا به حيات طيب مي‌رسانيم, چون حيات دنيا كه «دارٌ بالبلاء مَحفوفةٌ»[20] همين است كه مي‌بينيد اين حيات طيب ندارد, دنيا جايي نيست كه انسان به حيات طوبا برسد, حيات طوبا نمي‌شود يك حياتي هم طوبا باشد و هم طبيعت و ماده, فرمود ما حيات طيبه را به اينها وعده داده‌ايم خب راهش را هم به اينها ارا ئه خواهد داد, اين گونه از گروه‌اند كه به مقام حيات طيبه راه پيدا مي‌كنند.

پرسش...

پاسخ: حيات طيبه در دنيا نيست, حيات طيبه يعني خانه خوب داشتن؟

پرسش...

پاسخ: آبرومندانه زندگي كردن يعني بي‌طرف بودن, اينكه اگر انسان بخواهد حرف خدا را بزند بالأخره عده‌اي استهزا مي‌كنند ﴿يَاحَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ[21] لذا در ذيل همين كريمه از بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) آمده است كه حيات طيّبه «هي القناعة»[22] يكي از مصاديق بارز حيات طوبا همان قناعت است.

پرسش...

پاسخ: چرا; اين صبر و شكيبايي شهادت, طيب است اسارت, طيب است در راه دين.

ديدگاه قرآن درباره انسانهاي خبيث

اما كساني كه اين مجاري عادي تغذيه و عبادات و امثال ذلك را از راه صحيح طي نكرده‌اند مي‌شوند خبيث و چون خبيث‌اند جاي اينها داري است كه «ليس فيها رحمة»[23] قرآن كريم درباره اين گروه فرمود كه اينها طيبات خودشان را از دست دادند يعني اينها بهترين مال را براي خود گرفتند چيزي نفرستادند در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آيه بيست فرمود: ﴿وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَي النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا﴾ شما هرچه مال خوب پيدا كرديد همانجا هدر داديد عمر طوبا داشتيد جواني طيب داشتيد مال طيب داشتيد همه را هدر داديد ﴿أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ﴾ پس اينها كه حيات طيب را براي خود ‌گرفتند و خود با اين طيب تمتع كردند, در قيامت جز آتش چيزي ندارند, براي اينكه طيب را از دست دادند و اين گروه كساني‌اند كه هم در پيدايش مال هم در پرورش مال هم در بهره‌برداري از مال شريكي دارند و شيطان شريك اينهاست.

شيطان شريك انسانهاي خبيث

يك عده در كسب, پيدايش مال پرورش مال بهره‌برداري مال آزاد و مستقل‌اند. يك عده در پيدايش مال پرورش مال بهره‌برداري از مال شريك دارند در بخشي از قرآن كريم, خداي سبحان فرمود شيطان شريك اينهاست آيه 64 سوره «اسراء» اين است كه ﴿وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾ خب اينكه خداي سبحان فرمود اينها كه حرف عقل را از درون و حرف وحي را از بيرون اعتنا نكردند شيطان شريك اينها مي‌شود يعني در پيدايش مال براي آنها حلال و حرام فرق نمي‌كند در پيدايش فرزند براي آنها حلال و حرام فرق نمي‌كند خب, اگر كسي عندالتوليد به فكر نامحرمي بود كه در كوچه و برزن ديد در انعقاد ولد, شيطان شريك است فضلاً از تربيت ولد. اين چنين نيست كه انسان هر كار حيواني را بكند و شيطان شريك فرزند نباشد. اينكه گفتند سخن, مكروه است جز ياد حق,[24] براي اينكه در حين عقد نطفه شيطان شركت نكند. خب اگر در حين بستن شيطان شركت كرد در حين پرورش شركت مي‌كند در حين بازدهي‌اش هم شركت مي‌كند, در مال هم بشرح ايضاً [و همچنين] اگر فرمودند «مَن اتَّجَرَ بغير علمٍ فقد ارْتَطَمَ في الربا»[25] به همين منظور است كه در حين پيدايش مال, شيطان شريك است خب با هم كسب مي‌كنند, آن وسوسه حرام براي شيطان است آن دستور كم دادن يا احتكار براي شيطان است يقيناً محصولش را هم با هم شريك‌اند, اين چنين نيست كه شيطان يك آدم بيكاري باشد وسوسه بكند شخص را وادار به حرام بكند بعد بگويد اين مال حرام همه‌اش براي تو هر كجا خواستي صرف كني صرف بكن نه; مي‌گويد باهم كسب كرديم باهم بايد تصميم بگيريم پس در پرورشش هم شيطان شريك است در بهره‌برداري‌اش هم بشرح ايضاً [و همچنين] فرمود: ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ[26] خب, كسي كه زندگي او با شيطان شريك است سرانجام كه مي‌ميرد, فرمود تنها كه نمي‌ميرد ﴿مَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾ اينها با هم كسب كردند خب, با هم هم بايد در قبر باشند, باهم هم بايد در قيامت بيايند اين‌چنين نيست كه اين شخص تنها كار كرده باشد كه فرمود كسي از ياد خدا تَعاشي كند; أعشا منش باشد خود را به كوري بزند نبيند شيطان را رفيق خود قرار بدهد در كسب و كار خب باهم وارد قبرمي‌شوند ﴿وَ مَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[27] آن گاه فرمود: ﴿فَبِئْسَ الْقَرِينُ[28] اگر كسي آزاد بود تنها بود تنها به قبر مي‌رود [و] شيطان نمي‌آيد. اگر كسي با شريك در تشكيل زندگي و در تشكيل مال‌التجاره كار كرد خب با قرين مي‌ميرد. در كريمه سوره «اسراء» فرمود: ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ﴾ نحوه شركت اول وعده است بعد فرمان. خب, دوتا شريك اول كه شريك دستور نمي‌دهد شريك حق فرمان ندارد تازه دارند با هم كار مي‌كنند, اول پيشنهاد مي‌دهد وقتي پيشنهادش عملي شد اثر داد آن گاه او مالك مي‌شود وقتي مالك شد فرمان مي‌دهد, لذا خداي سبحان اول وعده شيطان را ياد مي‌كند كه در حد پيشنهاد است بعد امر او را وگرنه شيطان كه اول فرمانروا نيست [و] امّار بالسوء نيست, مگر نفس اول امّار بالسوء است اول پيشنهاد مي‌دهد وسوسه مي‌كند اگر در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ[29] بعد از آن است كه در سوره «ق» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ[30] اول وسوسه است بعد فرمانروايي, اگر مسلط شد دستور مي‌دهد نه كه پيشنهاد مي‌دهد يك آمر و فرمانروا كه پيشنهاد نمي‌دهد او دستور مي‌دهد دو نفر كه همسان هم‌اند پيشنهاد مي‌دهند, اول كه شيطان همتاي انسان شد وعده مي‌دهد وقتي وعده داد ما به وعده‌اش عمل كرديم بازده مادي داشت, آن‌گاه او فرمانروايي مي‌كند ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾.

بنابراين در همين آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾; وعده بده و جز نيرنگ كار ديگر نمي‌كند,[31] بعد هم فرمود البته ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَ كَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً[32] يعني تو بر بندگان من مسلط نيستي اينها يك وكيل خوبي دارند خب توكل مي‌كنند به خدا آنهايي كه عباد من نيستند بنده شيطان‌اند اول وعده او بعد امر او را مي‌پذيرند لذا در سورهٴ مباركهٴ «نساء» محدوده نفوذ شيطان را اول از وعده شروع مي‌كند آيه 119 و 120 سوره «نساء» اين است كه ﴿وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَأَمُرَنَّهُمْ﴾ اول از راه تمني و آرزو وقتي كه از راه تمني و اُمنيه انسان را جذب كرد آن‌گاه فرمانروايي دارد ﴿وَ لَأَمُرَنَّهُمْ﴾ در آيه بعدش اين‌چنين آمده است كه ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾ اين گونه از افراد كساني‌اند كه گرفتار خبيث‌اند و سرمايه‌هاي خود را باخته‌اند و در اين كريمه فرمود: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾.

تهديد شيطان به فقر

آن‌گاه فرمود: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾ چون هم اصل انفاق را دستور داد هم كيفيت انفاق را دستور داد, لذا خطري كه متوجه اصل انفاق يا كيفيت انفاق است يعني مال منفق است آن را هم بازگو كرد فرمود شيطان است كه شما را به فقر تهديد مي‌كند يعني اصل انفاق را باز مي‌دارد اگر توانست اصل انفاق را از شما مي‌گيرد اگر نتوانست انفاق طيب را از شما مي‌گيرد, مي‌گويد اين مرغوب را نده براي خودت نگه دار و خبيث را بده اين است كه از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است كه وقتي سفره پهن مي‌شد يك ظرف خالي مي‌خواستند از بهترين غذاي سفره مي‌گرفتند و اطعام مي‌كردند بعد اين كريمه ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ[33] را قرائت مي‌كردند,[34] براي همين منظور است فرمود آن غذايي كه در كنار سفره بعد از صرف صاحبان سفره مي‌ماند كه عقبه نيست آن يك دشت همواري است كه راه رفتنش آسان است چرا اينها هميشه در دشت هموار راه مي‌روند؟ چرا روي عقبات راه نمي‌روند؟ چرا اين گردنه‌هاي صعب‌العبور كوه‌ها را طي نمي‌كنند؟ چرا اقتحام عقبه نمي‌كنند؟ چرا به سرعت در اين دشت هموار راه مي‌روند؟ خب انسان در دشت كه هست جايي را نمي‌بيند, اگر خواست ديد وسيع‌تر داشته باشد بايد اقتحام عقبه كند گردنه را طي كند بالاي كوه بيايد شيطان تا مي‌تواند دستور مي‌دهد كه اصل انفاق, ترك بشود, اگر موفق نشد مي‌كوشد كه انفاق طيب به انفاق خبيث مبدل بشود لذا فرمود: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ كه يكي از مصاديق فحشا در اين جا همين بخل است.

وعده پروردگار به فضل و مغفرت

آن لسان رحمت الهي اين است كه ديگر نفرمود خدا شما را به مغفرت وعده مي‌دهد و به نيكي امر مي‌كند, چون امر و فرمانروايي بالأخره يك مقدار ابا را به همراه دارد ممكن است مخاطب ابا كند; اما سراسر آنچه مربوط به خداست همه‌اش وعده است ولي درباره شيطان فرمود اول وعده است بعد فرمانروايي ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً﴾ آن‌گاه همان طوري كه انسان با بررسي خاطره بد مي‌بيند اين وسوسه شيطان است با پيدايش نيت خير مي‌بيند اين وعده الهي است يعني اگر در دل انسان يك خاطره خوبي خطور كرد مي‌داند اين دست فرشته است كه نهاد اين ﴿يَعِدُكُم﴾ نه تنها وجود لفظي‌اش كه در آيات آمده است در مقابل وعده شيطان است, شيطان چطور وعده مي‌دهد, با وسوسه وعده فقر مي‌دهد, خداي سبحان هم با الهام وعده مغفرت مي‌دهد يعني اگر نيت خيري در دل پيدا شد اين وعده الهي است نه اينكه شيطان در دل دارد كار مي‌كند و خداي سبحان فقط با قول با ما حرف مي‌زند, خداي سبحان هم با قول با ما سخن مي‌گويد و هم در دل, الهامات خير دارد, اين‌چنين نيست كه خدا با ما حرف نزند خدا حرف مي‌زند; منتها ما نمي‌شنويم نه نيت خير خودساخته است, چون تصادف در كل نظام محال است ممكن نيست چيزي در گوشه‌اي از عالم بدون مبدأ فاعلي باشد و نه اين نيت خير از خود انسان است, چون انسان مبدأ قابلي و گيرنده است نه مبدأ فاعلي و نه اين نيت خير به دست شيطان است چون شيطان جز فريب كار ديگر دندارد پس مي‌شود «مِن الرَّحمنِ» هر خاطره خوبي كه در قلب خطور كرده است اين كلام‌الله است; منتها بايد شنيد, اينكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً﴾ در مقابل وعده شيطان است, اگر وعده شيطان از باب ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ[35] است, وعده الهي هم «يُلْهِمُ في صدور الناس» است اين مي‌شود وعده الهي ـ گذشته از آن وعده لفظي ـ ﴿وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ آن‌گاه اين انسان مي‌شود شجره طوبا كه خودش مي‌شود شجره طوبا, همان طوري كه آنها مي‌شوند ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ ٭ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ[36] اينها خودشان مي‌شوند شجره طوبا كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّماءِ[37].

اعطاي حكمت از جانب پروردگار

اين امور, در حقيقت به حكمت الهي برمي‌گردد, لذا براي اينكه مسائل گذشته را به مسائل آينده بپيوندد يك واسطةالعِقدي يا بيت‌السوره‌اي در اين كريمه فرمود و آن اين است كه ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً[38].

پرسش...

پاسخ: بله; اين تكرار است ضمير هست هم با اسم ظاهر هم با ضمير خودش را نشان مي‌دهد كه انسان چون وعده اگر از طرف خداي سبحان باشد هم انسان از نظر اينكه خدا به وعده تخلف نمي‌كند اطمينان دارد, هم از اين جهت كه مخزن الهي لا حد له است آرام مي‌شود, چون ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ[39].

خب ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ﴾;[40] خداي سبحان حمكت را به هر كه بخواهد عطا مي‌كند و هر كه حكمت يافت خير كثير يافت و اين مطلب را جز افراد صاحب‌خرد و مغز, كسي متذكر نمي‌شود اين تعبير ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ بر اساس قوانين ادب, اقتضا مي‌كرد كه بفرمايد «يوتي من يشاء الحكمة», چون ﴿مَن﴾ مفعول اول است و حكمت, مفعول دوم آن كه حكمت را مي‌گيرد اصل است و حكمت چيزي است كه خداي سبحان به افراد اعطا مي‌كند, بايد بفرمايد كه من به فلان شخص حكمت دادم; اما حكمت مهم است او را اول ياد مي‌كند مي‌فرمايد ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ اين مي‌شود صغراي قياس, كبراي قياس هم اين است كه هر كس حكمت گرفت خير كثير گرفت, نتيجه اين شكل اول اين مي‌شود كه هر كه را خداي سبحان حكمت داده است خير كثير داد و اين امور ياد شده به نوبه خود حكمت است, چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» وقتي بسياري از اين مسائل فقهي و اعتقادي را بيان فرمود, آن‌گاه فرمود: ﴿مِنَ الْحِكْمَةِ[41] كه آنها بايد جداگانه بحث بشود.

مراد از حكمت در قرآن

﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ اما حكمت چيست و ﴿مَن يَشَاءُ﴾ كيست؟ درباره حكمت وقتي قرآن كريم لقمان را مي‌ستايد مي‌فرمايد ما به لقمان حكمت داديم ﴿لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾ و چون لقمان از حكمت برخوردار شد يعني از خير كثير برخوردار شد, آن‌گاه سخنان لقمان را كه مطرح مي‌كند مي‌بينيم از معارف شروع مي‌كند و از مسائل اخلاقي و فقهي آيه دوازده به بعد سورهٴ «لقمان» در تشريح همين مطلب است, فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾ يعني «آتيناه خيرا كثيرا»[42] خب آن حكمت چيست؟ با أن مفسره تفسير فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ پس شناخت خدا و شكرگزاري در پيشگاه خدا مي‌شود حكمت, اگر كسي خدا را نشناسد و يا بعد از شناسايي, شاكر نباشد حكيم نيست يكي حكمت نظري است ديگري حكمت عملي. معرفت خدا حكمت نظري است شكر خدا حكمت عملي است, آن‌گاه حرف اين حكيم را هم كه تشريح مي‌كند مي‌بينيم از حكمت نظري و عملي سخن مي‌گويد, فرمود: ﴿وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ اولين سخن اين حكيم را كه دارد تشريح مي‌كند اين است كه به توحيد دعوت مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ اين مسئله كه مسئله توحيد است و حكمت نظري است او را به حكمت عملي پيوند داد و دوخت, خاصيت وحي آسماني اين است كه مسائل عقلي را با مسائل تربيتي مخلوط مي‌كند شما در هيچ كتاب عقلي چنين بحثي را نشان نداريد يعني چه در فلسفه چه در كلام چه در عرفان كه سخن اين باشد شرك نه، براي اينكه ظلم است, اين ظلم جزء حكمت عملي است شرك نه، جزء جهان‌بيني و حكمت نظري است اين در هيچ كتاب كلامي ديده نمي‌شود در هيچ كتاب فلسفي هم ديده نمي‌شود كه بگويند شرك نه، براي اينكه شرك بد است شرك ستم است; اما قرآن كريم اين نهي از شرك را به صورت نهي از اشراك بيان مي‌كند اولاً و دليل او را هم يك امر بديهي قرار مي‌دهد ثانياً. همان طوري كه در مسائل نظري امور نظري را با امور بديهي حل مي‌كنند در حكمت نظري هم مسائل نظري را با مسائل بديهي حكمت عملي حل مي‌كنند در اينجا از شرك به اشراك آمده است فرمود: ﴿لاَّ تُشْرِكْ﴾ چون اگر فقط بحث كند بگويد كه بُنَيَّ خداي سبحان شريك ندارد اين مي‌شود كتاب عقلي اين نور نيست اين هدايت نيست [بلكه] اين نظير كتب عقلي متداول است; اما او نمي‌خواهد بچه‌اش را فقط به مسائل جهان‌بيني آشنا كند او را مي‌خواهد تربيت كند نمي‌گويد خدا شريك ندارد كه بشود يك مسئله نظري محض, مي‌گويد براي خدا شريك قائل نشو ﴿لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ اگربگويد «يا بُنَيَّ إنّ الله سبحانه و تعالي ليس كمثله شيء» يا «لا شريك له» مي‌شود يك جهان‌بيني محض مي‌شود يك علم محض; اما او نمي‌خواهد بچه‌اش را فقط عالم كند [بلكه] مي‌خواهد عاقل كند, مي‌خواهد مؤمن كند نه عالم مي‌گويد ﴿لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ از نفي شرك كه يك مسئله جهان‌بيني است به نفي اشراك مي‌پردازد كه يك مسئله حكمت عملي است, از نيست به نكن منتقل مي‌شود كه تا هم آن نيست را بفهماند هم دستور را تشريح كند آن‌گاه دليلي كه براي نهي از اشراك ذكر مي‌كند اين است كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[43] در مسائل جهان‌بيني نظري آن رشته را با بديهي همان رشته حل مي‌كنند در حكمت عملي مسائل نظري آن رشته را با مسائل بديهي همان رشته حل مي‌كنند اين نهي از اشراك يك مسئله نظري است از حكمت عملي, اين مسئله نظري از حكمت عملي را به آن مسئله بديهي از حكمت عملي استناد داد فرمود ظلم را كه مي‌داني بد است, ظلم قبيح است و نبايد كسي ظلم بكند اين را كه مي‌داني, شرك هم مستلزم ظلم است اين ظلم و شرك را نكن. خب, پس اگر خدا فرمود حكمت خير كثير است و فرمود ما به لقمان حكمت داديم يعني به او خير كثير داديم, خواستيم به او خير كثير بدهيم. مشيئت الهي هم بر اساس حكمت است; اين حكيم تشخيص داد لقمان شايسته حكمت است به او داد, آن‌گاه هم خودش حكمت را تشريح مي‌كند به ﴿أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ[44] كه حكمت عملي را با نظري مي‌دوزد و مي‌بافد, هم حرف اين حكيم را كه بازگو مي‌كند, مي‌فرمايد او به فرزندش گفت: ﴿لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾.[45]

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 168.

[2] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 69.

[3] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 51.

[4] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 69.

[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 43.

[6] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[7] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 32.

[8] ـ ر.ك: سورهٴ رعد، آيهٴ 29.

[9] . الميزان, ج17, ص361.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 264.

[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 58.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 265.

[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 58.

[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 152.

[19] ـ سورهٴ نساء، آيات 2 و 3.

[20] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 226.

[21] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 30.

[22] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 229.

[23] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 27.

[24] . وسائل الشيعه, ج20, ص123.

[25] ـ غررالحكم و دررالكلم, ص355, ح8106.

[26] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 64.

[27] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 36.

[28] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 38.

[29] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 53.

[30] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 16.

[31] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 64.

[32] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 65.

[33] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 11.

[34] . الكافي, ج4, ص52.

[35] ـ سورهٴ ناس، آيات 5 ـ 6.

[36] ـ سورهٴ صافات، آيات 64 ـ 65.

[37] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 24.

[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.

[39] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.

[40] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.

[41] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.

[42] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.

[43] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.

[44] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 12.

[45] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 13.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق