اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267) الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (268)﴾
انفاق درمان بيماري دروني انسان
چون انفاق هم براي حل مشكل شخصي است و هم براي حل درمان عمومي بنابراين بايد واجد همه شرايط باشد تا بتواند هم آن مشكل دروني و شخصي را حل كند و هم مشكل اجتماعي را, قرآن بر اين است كه «شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ» است كه ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[1] در بخش ديگر فرمود اين ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[2] و بخل را يكي از بيماريهاي قلب و صدر دانست كه فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[3] «شح» و «بخل» مرضي است در صدر, مرضي است در روح و هرگونه بيماريهاي دروني را هم قرآن معالجه ميكند پس اين بيماري شح و بخل را هم بايد معالجه كند و فرمود اگر كسي از بيماري شح و بخل برهد به مقصد ميرسد ﴿وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[4] بر اين اساس دستوراتي صادر ميكند كه اين بخل دروني را درمان بكند اين يك.
انفاق معالجه امراض اجتماعي انسان
و فرمود مال در جامعه براي قيام و قوام مردم است يعني قيام مردم به اين مال خواهد بود و در بحثهاي قبل هم اشاره شد كه فقير را كه فقير ميگويند نه به اين دليل است كه او فاقد مال است چون فقدان, غير از فقر است فقر غير از فقد است و فقير به معناي ندار و تهيدست نيست, آن كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت قيام ندارد به او ميگويند فقير, چون مال به منزله ستون فقرات زندگي است و كسي كه فاقد مال باشد انسان كمر شكسته است قدرت قيام ندارد از آن جهت فرد يا جامعه تهيدست و بيمال را ميگويند فقير يا فقرا, از اينكه قرآن كريم مال را عامل قيام معرفي كرد, فرمود خداي سبحان مال را كه عامل قيام شما قرار داد آن را به سفيهان ندهيد,[5] معلوم ميشود اگر فرد يا جامعهاي مال را از دست داد در حقيقت قدرت قيام ندارد, فقير است يعني ستون فقراتش شكسته است پس اين بيماري را هم قرآن كريم خبر داد, بعد فرمود آنچه اين مشكل فقر را برطرف ميكند مال است, نحوه توزيع مال را هم مشخص كرد تا اين درد اجتماعي را هم درمان كند بخش اساسي در انفاق هم بخش عبادي اوست كه تقرباً اليالله مطرح است, عبد در كارهاي مالياش مثل كارهاي عبادياش بايد تقرباً اليالله داشته باشد و اينكه احياناً گفته ميشود كه صدقه در فرهنگ قرآن مثل كادو و هديه است يعني از اين جهت كه بايد طيب باشد از اين جهت كه بايد ردي و خبيث نباشد از اين جهت كه بايد با احترام و تأدّب همراه باشد نظير كادو است وگرنه اينچنين نيست كه همه احكام كادو بر صدقه بار باشد و حتي قصد قربت هم مثلاً معتبر نباشد و مانند آن.
هر يك از شروط انفاق درمان يك بيماري خاص
پس انسان اگر به خداي سبحان وابسته نباشد به بدترين درد مبتلاست و اگر به بخل و شُح گرفتار بشود به درد دروني مبتلاست و اگر به فقر و تنگدستي مبتلا شد به درد اجتماعي مبتلاست. چون قرآن هم «شِفَاءٌ مَا فِي الصُّدُورِ» است[6] و هم شفاء هر درد فردي و اجتماعي است[7] بايد دستورات او درمانبخش همه اين جهات باشد. يكي از بارزترين دستورات قرآني كه اين دردها را شناسايي كرده و درمان ميكند مسئله انفاق است. در انفاق قصد قربت را شرط فرمود تا آن جنبه عبادي تأمين بشود و انسان از خودخواهي نجات پيدا كند از هر گونه وثنيت و صنميت دروني و بيروني برهد و بنده خدا باشد. منّ و اذي را تحريم كرده است[8] كه مبادا عواطف جامعه را با اين انفاق آزرده كند و اثر اين انفاق را از بين ببرد و فرمود بايد مالي كه انفاق ميكنيد ﴿مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم﴾ باشد تا آن شُح و بخل دروني را جبران كند و فرمود انفاق هم براي «ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» است هم براي ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[9] هست, اگر كسي ميكوشد كه مال ردي و مانده را انفاق كند نه مال جيّد و طيّب را اين بر حجم آن بخل و شحش ميافزايد, اين كه ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ نيست. همان طوري كه منّ و اذي با اين جهات سهگانه سازگار نيست يعني با جنبه تقرب اليالله سازگار نيست با جنبه مبارزه با بخل و شح دروني سازگار نيست با جنبه رفع فقر عمومي سازگار نيست, مسئله ردي و خبيث دادن هم با بسياري از اين اصول يا با هيچ كدام از اين اصول سازگار نيست.
پرسش...
پاسخ: نه; يعني ابزار كار است مثل ستون فقرات در بدن, اصالت براي روح است اصالت براي عقيده و اعتقاد و جهانبيني صحيح است در جامعه و در فرد يكسان است ولي همان طوري كه بدن فرع است قيام مال هم يك امر فرعي است قيام اصيل براي اعتقاد است نه اقتصاد; اما بدن ناسالم قدرت قيام بدني ندارد. بنابراين اينگونه از دردها را قرآن كريم در مسائل فراواني كه يكي از آنها انفاق است دارد به عنوان شفا بازگو ميكند, ميفرمايد بايد «ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» باشد تا جنبه عبادي تأمين بشود, ميفرمايد: ﴿وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ بايد باشد تا مسئله شح و بخل و آنها پيش نيايد منّ و اذي هم نباشد[10] تا عواطف اجتماعي آسيب نبيند.
فرار از شحّ و بخل موجب رستگاري انسان
خب, اگر كسي ردي را و خبيث را انتخاب كرد ميخواهد بپردازد اين منشأ انتخاب ردي و خبيث همان شح است همان بخل است, در حالي كه قرآن كريم در چند جا مسئله بخل را بازگو كرد در دو جا فرمود: ﴿وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ كه اين در زمينه انفاق است يكي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است; يكي در «تغابن». در سوره «حشر» آيه نهم فرمود كه مردم مدينه كساني بودند كه ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إلَيْهِم﴾; انصار مدني مهاجرين را دوست داشتند ﴿وَ لاَ يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾; اگر مالي مخصوص خود آنها باشد در اثر فقر و تنگدستي نيازي به او داشته باشند كه خصاصه آنها و حاجت آنها را تأمين كند همين مال را در راه رضاي خدا به مهاجرين ميدهند, آنگاه در پايان اين مسئله انفاق فرمود: ﴿وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ كه اين تقواي مالي است, چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» هم مشابه اين تعبير را دارد آيه شانزدهم سوره «تغابن» اين است كه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنفِقُوا خَيراً لِأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اگر سخن از «حيّ علي الفلاح» است, بهترين فلاح, نجات از شح است اگر سخن از تقواست بهترين تقوا. تقوا و نجات از شح است اگر كسي وقايت و تقوا پيدا كرد از بخل دروني او به فلاح ميرسد: ﴿وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اينها جنبه اثبات قضيه.
خطر بخل در آيات قرآن
در جنبه سلب قضيه هم خطر بخل را در سوره 47 كه به نام رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است اينچنين فرمود: ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾; فرمود هوشيار باشيد شما همانهايي هستيد كه ما شما را بر انفاق دعوت ميكنيم و بخل ميورزيد ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ﴾ كه اگر خواستند گروهي را تقبيح و تعيير كنند, ميگويند شما همانهايي بوديد كه ما گفتيم و شما اطاعت نكرديد ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ﴾ اين كلمات هشدار دهنده و هوشيار كننده نشانه اهميت مطلب است ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ﴾; شما همانهايي بوديد كه ما گفتيم شما اطاعت نكرديد, بعد فرمود: ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اما ﴿فَمِنكُم مَن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَفْسِهِ﴾;[11] نسبت به خود بخل ميورزد يعني حقيقت جان شما نيازمند است بايد با او سخاوتمندانه رفتار كنيد و نميكنيد, نسبت به خودتان بخل ميورزيد وگرنه خداي سبحان غني است و شما نيازمنديد و اگر رو برگردانديد شما را خدا ميبرد و گروه ديگري را ميآورد كه همانند شما نيست, پس فضيلت بخلزدايي را در دو سوره «حشر» و «تغابن» مشخص فرمود [و] رذيلت بخلگرايي را در سوره 47 مشخص كرد آنگاه در همين آيات محل بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» ميفرمايد انفاق براي تثبيت موقعيت خود شماست كه از بخل برهيد ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[12] هم بايد از نظر مسائل رواني از آن منّ و اذي و ريا[13] برهد هم از نظر مسائل مالي از انتخاب ردي و خبيث نجات پيدا كند تا خود را تثبيت كند. اين شح كه در درون انسان است دشمني است كه هرگز نميخوابد و در همه حالات نيش ميزند, فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[14] اين شح و بخل در كنار جان شما احضار شده است دشمن جدا نيست دشمن دروني است و اين دشمن دروني همواره دست شما را ميبندد; اينچنين نيست كه در بيرون سنگر گرفته باشد در همان درون جان شما سنگر گرفته است ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[15] خب, اگر كسي بخواهد از اين دشمن دروني برهد بايد موقعيت خود را تثبيت كند, تثبيت موقعيت خود به نجات از اين دشمن است و نجات حاصل نميشود مگر با انفاق از طيبات.
انتخاب مال خبيث وردي موجب آسيب به اركان انفاق
لذا هم در مسئله منّ و اذي فرمود من و اذي به اين سه ركن انفاق آسيب ميرساند هم ميتوان درباره انتخاب خبيث و ردي استنباط كرد كه به اين سه ركن انفاق آسيب ميرساند, آن كسي كه ميكوشد ميوه پوسيده را بدهد اين نه تقرب صحيح دارد چون ميداند اين ميوه به دست خدا ميرسد. وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) وقتي صدقه ميداد و انفاق ميكرد به اين مستمند ميفرمود «مرحباً بمن يَحمِل زادي إلي الآخرة»;[16] به شمايي كه توشه من را به دوش گرفتيد و به آخرت ميبريد تا من برسم تبريك ميگويم. خب, اگر كسي معتقد است كه صدقات را خداي سبحان ميگيرد او ديگر به خودش اجازه نميدهد خبيث و ردي را به خدا بدهد, پس قصد قربت او هم جداً متمشي نيست يا بسيار ضعيف است. با خبيث و ردي هم آن شح و بخل دروني درمان نميشود, مشكل فقر جامعه هم برطرف نخواهد شد. پس اساس انفاق كه بر اين سه فايده مترتب است نه در انفاق با منّ و اذي و ريا حاصل است نه در انفاق خبيث و ردي تأمين است, لذا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ﴾ كه ﴿وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ﴾ پس هيچ راه بهانهاي براي انسان نيست هم خبيث و طيب را ميتوان به خوبي تشخيص داد و هم سرّ اين نهي را ميتوان مشخص كرد كه آن گيرنده هم مثل خود دهنده داراي عاطفه است.
منظور از طيب و خبيث در آيه
منظور از اين طيب و خبيث همان جيّد و ردي است نه حلال و حرام, زيرا اگر منظور از خبيث حرام باشد كه تخصصاً از بحث انفاق خارج است, چون بحث انفاق سرفصلش مال خود منفق بود, فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾[17] حرام كه مال انسان نيست گذشته از اينكه در ذيل همين كريمه فرمود چيزي كه شما بدون اغماض نميگيريد آن را ندهيد خب در حرام كه انسان نميتواند تصرف كند ولو با اغماض مگر ميتوان مال حرام را با چشم پوشي گرفت, فرمود: ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ﴾; چيزي كه شما بدون سهلانگاري نميگيريد بدون عفو و اغماض نميگيريد چنين مالي را به ديگري ندهيد خب, حرام را كه اصلاً نميشود گرفت چه با اغماض چه بياغماض, معلوم ميشود سخن از طيب و خبيث يعني جيّد و ردي است نه حلال و حرام.
آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه ميفرمايد ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾ منظور از اين طيبات يعني چيزهاي خوب, نه طيبات يعني حلالها كه ﴿أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾ بشود «أُحِلَّ لَكُمُ المُحَلاّت» يا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه خصوصيتهاي رسول اكرم (عليه آلاف التحية و الثناء) را تشريح ميكند كه ميفرمايد: ﴿يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ در همان كريمه يعني آيه 157 سوره «اعراف» ميفرمايد: ﴿وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ نه «يحل لهم المحللات و يحرم عليهم المحرمات», پس طيب و خبيث همان پاك و ناپاك خواهد بود كه در شرايط گوناگون وضعش عوض ميشود.
انتخاب خبيث نشانه بخل و موجب عذاب
و در اين كريمه اينكه ميفرمايد طيب را بدهيد خبيث را ندهيد يعني خوب را انتخاب كنيد بد را ندهيد, زيرا اگر بد را داديد نشانه همان استحكام شح و بخل است و اگر كسي بخل ورزيد در قيامت به دام همين بخل ميافتد بر اساس تجسم اعمال. آيه 180 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾; فرمود آنهايي كه فضل الهي و بركات الهي نصيب آنها شد نپندارند كه اگر بخل ورزيدند اين خير است, بلكه اين بخل, شر است و طوق عذاب خواهد بود يعني همين بخل به صورت طوق گردنگير اينها در قيامت ظهور ميكند: ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ و از طرفي هم در ذيل ميفرمايد: ﴿وَ لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ تا انسان هوشيار باشد كه چيزي نميماند, بنابراين نبايد در اين چند لحظهاي كه توان دارد بخل بورزد.
پرسش...
پاسخ: چيزهاي خوب را حلال كرده است يعني چيزهايي كه تكويناً خوب است ضرر ندارد حليّت شرعي آمده است چيزي كه تكويناً بد است حرمت شرعي آمده است.
وسوسه شيطان به فقر براي ترك انفاق
در كريمه بعد فرمود: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ اگر قرآن به عنوان «شِفَاءٌ مَا فِي الصُّدُورِ» است[18] و اگر شيطان ميكوشد انسان را به بيماريهاي گوناگون مبتلا كند, يكي از بارزترين راههاي شيطنت شيطان همين مسائل مالي است كه در اين كريمه فرمود شيطان شما را به فقر تهديد ميكند, ميگويد اگر اين مال طيب را بدهي يا اصل انفاق را روا بداري خودت چه ميكني؟ هم طول امل در انسان ايجاد ميكند, هم ميگويد تو در آينده چه ميكني. اين كه انسان احساس فقر ميكند ميگويد من خودم چه كنم, اين وسوسه شيطان است, چون قرآن ميزان است عامل تشخيص دهنده وساوس شيطاني و الهامات فرشتههاست. فرمود اگر سخن از انفاق به مستمند است يا انفاق في سبيلالله است در شما اين خاطره خطور كرد كه من چه كنم, اگر اين مال را در راه خدا بدهم خودم نيازمند ميشوم اين وسوسه شيطان است, زيرا خداي سبحان وعده داد كه جبران بكند و وعده داد كه حيثيت شما را همچنان حفظ بكند, همان طوري كه شما حيثيت ديگران را حفظ كرديد. پس اگر كسي در درون انسان خاطرهاي ايجاد كرد گفت خودت چه ميكني بعداً فقير ميشوي اين وسوسه شيطان است.
پرسش...
پاسخ: چرا; آن كاري به بحث انفاق ندارد حالا ـ انشاءالله ـ به خواست خدا آن بحث هم روشن ميشود كه تجارت بالأخره مواد اولي را بايد از زمين در بياورند تا تجارت كنند ديگر.
پرسش:
پاسخ: نوع تجارت به صنعت برميگردد حالا به ما نگفتند كه شما صبر بكنيد ديگري صنعت كند, شما پارچههاي آنها را بفروشيد مصرف كننده باشيد كه. الآن شما يك نفر را كه ملاحظه ميكنيد اين از سر تا پا با صنعت است آن پارچهاي كه در سرش هست با خياطي دوخته شده كه تمام سوزنهايش صنعت است, كفشي كه در پاست با صنعت ساخته شده به ما نميگويند كه ديگري صنعت كند از زمين در بياورد توليد كند هنرمند بشود شما مصرف كننده. در بحثهاي ديگر ـ انشاءالله ـ روشن خواهد شد كه انسان الآن سرتا پا مديون بيگانههاست يعني اگر روزي اين چرخ خياطي را به ما ندهند اين سوزن را ندهند يك مدتي بايد علفي بپوشند بايد بپيچند خودشان را نه بپوشانند, يك چنين دستوري هرگز در اسلام نيست قرآن كريم ميفرمايد كه ما براي شما روزي قرار داديم شما روي دوش زمين سوار بشويد,[19] زمين به كسي سواري نميدهد مگر اينكه شما روي دوشش سوار بشويد, اين منِكْبَها عبارت از همين فرازها و همين كوههاست كه معدن را در دلش ميپروراند, شما روي دوش زمين سوار بشويد و از آن سواري بگيريد تا سوار نشويد به شما سواري نميدهد.
معناي وعده و بشارت در قرآن
به هر حال فرمود اين زنگ وسوسه كه ميگويد اگر شما انفاق كرديد فقير ميشويد از شيطان است ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ اين وعده هم در خير است و هم در شر, منتها اصطلاحاً وعده را در خير ميگويند و ايعاد را و وعيد را در شرّ و اگر درباره فقر, كلمه وعده ياد شد از باب تهكّم گفتند هست, نظير اينكه به مشركين و كافران ميگويند درباره آنها ميگويند: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[20] آنها را به جهنم بشارت بدهيد گرچه آن هم معناي اصيلش را حفظ كرد, چون بشارت به معناي مژده نيست تا اگر به جهنمي گفته شد درباره آنها گفته و ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ از باب تهكّم باشد ولي معناي بشارت, اصطلاحاً در امور خوشحال كننده است مثل وعده اصطلاحاً در امور خوشحال كننده است اگر بشارت را در امور نگرانكننده استعمال كردند ميگويند من باب الاستهزاء و التهكّم است وعده هم اينچنين است, در حالي كه معناي لغوي هر دو براي هر دو است بشارت به آن گزارشي ميگويند كه در بشره طرف اثر كند, خواه اثر حسن خواه اثر سوء, خواه شاداب كند خواه پژمرده, اين معني بشارت است. اگر درباره جهنميها گفته ميشود ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ آن معناي اصيل خود تبشير است نه از باب استهزا و تهكّم به او بدهند ميگويند ما تبريك ميگوييم اين من باب الاستهزاء و التهكم است, چون تبريك با محروميت نيست ولي اگر به جهنمي درباره آنها گفته شد ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ چون اين گزارش در بشره او پژمردگي ميآورد اين بشارت است, چه اينكه به بهشتيها هم اگر جنت عدن را گزارش دادند در چهره اين شخص طراوت و بشاشي ظهور ميكند اين هم بشارت است. پس بشارت هم براي گزارشهاي خوب هم براي گزارشهاي تلخ است وعده هم اينچنين است هم براي خير هم براي شر اينكه فرمود: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾ نه اينكه اين يَعِدُ به معناي يُعِيدُ باشد يعد به معناي خودش است, چون وعده در هر دو جا استعمال ميشود, مثل اينكه درباره عذاب فرمود: ﴿وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ﴾[21] در آن كريمه فرمود ما به اينها سه روز مهلت داديم و بيش از سه روز هم مهلت نميدهيم اين وعده، وعده صادق است ﴿وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ﴾ نفرمود «وعيد غير مكذوب» [بلكه] فرمود: ﴿وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ﴾.
تهديد شيطان به فقر و امر به فحشا
آنگاه در اين كريمه كه فرمود: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾ يعني شما را به فقر تهديد ميكند حالا يا همان معناي لغوي وعد است يا اگر معناي اصطلاحي وعده لحاظ شد از باب تهكّم و استهزاست ﴿وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾. فحشا گذشته از اينكه به معناي كار قبيح و عمل نارواست, بخل را هم فحش گفتند يك انسان بخيل را فاحش ميگفتند, بخلش را فحشا ميناميدند چون يكي از ظاهرترين مصداق بدي همان بخل است ﴿وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ شما را به فحشا امر ميكند تا از آن فقر برهيد يعني قبل از اينكه به دام فقر بيفتيد شما را هم اكنون گرفتار فقر روحي ميكند يك انسان سخي و بخشنده روحاً غني است يك انسان بخيل و ممسك روحاً فقير است فرمود شيطان براي اينكه شما فقير نشويد هم اكنون شما را در دام فقر صيد ميكند [و] شما را به بخل امر ميكند ﴿وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ نه اين فحشا يعني معاصي ديگر وگرنه با جمله قبل سازگار نيست با سياق آيات سازگار نيست, چون بحث در انفاق و مقابلش بخل است پس ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾ و براي اينكه شما به اين فقر نرسيد شما را به فحشا يعني بخل امر ميكند.
دعوت پروردگار به مغفرت و فضل و بركت
اما ﴿وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً﴾; خداي سبحان شما را به مغفرت وعده ميدهد و به فضل يعني اگر انفاق في سبيلالله كرديد هم اجر معنوي داريد كه ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾[22] هم بركت دنيايي داريد كه فضل الهي نصيب شما خواهد شد هرگز انسان منفق نميماند ﴿وَ اللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾.
مراد از ﴿فضلاً﴾ و ﴿واسعٌ عليم﴾ در انتهاي آيه
اين فضل هم به آن معناست كه بيش از مقداري كه شما انفاق كرديد به شما ميدهد, هم به آن معناست كه هر چه خدا اعطا ميكند تفضل است نه استحقاق انسان چيزي از خود ندارد كه با او مستحِق باشد و از خدا طلبكار باشد همهاش تفضل است; منتها خداوند چون وعده فضل داد و وعده مغفرت داد و هيچ كسي اوفي از خدا به وعده نيست, لذا ميفرمايد كه ما به وعدهمان عمل ميكنيم و وعده خدا امري است قطعي ﴿مَنْ أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[23] و آنگاه براي اينكه كسي نااميد از مغفرت و تفضل الهي نشود, فرمود: ﴿وَ اللَّهُ وَاسِعٌ﴾ چون هر گونه مغفرت و فضلي از خدا ساخته است; منتها ﴿عَلِيمٌ﴾ ميداند كه به چه كسي بدهد چه كسي انفاقش بدون منّ و اذي بود چه كسي انفاقش بدون ريا بود[24] چه كسي از طيب انتخاب كرده است چه كسي براي تثبيت نفس انفاق كرده است چه كسي براي «ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» انفاق كرده است[25] و مانند آن ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ قبل از اينكه به ساير مسائل انفاق برسند مسائل حكمت را طرح ميكنند كه بيتناسب با مسئله انفاق نيست, آنگاه تتمه بحث را در آيه 270 شروع ميكنند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.
[2] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 57.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 258.
[4] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 16.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 5.
[6] ـ سورهٴ يونس, آيهٴ 57.
[7] ـ ر.ك: سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[11] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.
[15] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.
[16] ـ بحارالانوار، ج46، ص98.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[18] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 57.
[19] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 15.
[20] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[21] ـ سورهٴ هود, آيهٴ 65.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 262.
[23] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.