اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)﴾
تشبيه قرآن كريم براي انفاق از روي منّ و اذي
در اين آيه كه ميفرمايد منّ و اذي و امثال ذلك مايه بطلان صدقه است و از باب تشبيه معقول به محسوس ميفرمايد اگر كار خيري از شما نشأت گرفت بعد منّ و اذايي به همراهش آمد او را از بين ميبرد, نظير اينكه انسان باغي داشته باشد يك باد سوزاني بيايد و همه باغ را بسوزاند در حالي كه انسان در دوران سالمندي به سر ميبرد فرزندان خردسالي دارد, نه خود ميتواند نياز خود را رفع كند, نه فرزندان ضعيف او توان رفع نياز را دارند يعني در حالي كه انسان محتاج است همه قدرت از او گرفته بشود و در قيامت هم همه قدرتها را شخص از دست داده است در حالي كه در كمال حاجت است اين معنا گرچه به صورت تمثيل و در جريان قيامت تطبيق شده است; اما همان طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد گاهي خداي سبحان اين تهديدها را در دنيا إعمال ميكند. گاهي ميفرمايد كساني بودند كه از هر قدرتي برخوردار بودند و چون بيراهه رفتند ما همه قدرتهاي اينها را از اينها گرفتيم.
مثالهاي قرآن در مورد عذابهاي دنيوي پروردگار
نظير سوره «قلم» كه در بحث ديروز گذشت, سورهٴ مباركهٴ «سبأ» و سوره «كهف» مشابه اين را دربر دارد. در سوره «سبأ» آيه پانزده به بعد اين است كه ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ٭ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ ٭ ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾; فرمود در منطقه سبأ در جاي سكونت مردم سبأ علامتي بود و آن اين بود كه وقتي شما وارد اين منطقه ميشديد از طرف راست و از طرف چپ دو تا باغ مجهز كامل بود. ما گفتيم از روزي پروردگارتان استفاده كنيد و شاكر باشيد, چون اين منطقه بلدهاي است طيب و خدا هم غفور و مهربان. آنها اعراض كردند از نصيحت الهي, ما هم سيل خروشان را فرستاديم و اين سيل خروشان به حيات آن باغها خاتمه داد, به جاي اين دو باغ سرسبز پرثمر, دو تا باغ مانده كه يك مختصر درخت سدر و امثال ذلك مانده است, اين تهديدها را كرد بعد فرمود كه در اثر كفران آنها ما اين كيفر را بر آنها روا داشتيم, آنگاه ﴿وَ هَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾[1] پس قضية في واقعه نيست, بلكه سنت است ﴿وَ هَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «كهف» هم مشابه اين جرياني را تمثيلاً ذكر ميكند, ميفرمايد آيه 32 به بعد سوره «كهف» ﴿وَ اضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً ٭ كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً وَ فَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا نَهَراً ٭ وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً﴾; به رفيق تهيدستش ميگفت من از تو از نظر مال بيشترم و از نظر نفر عزيزترم اين همان تكاثر است و تفاخر ﴿وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾; چون انسان تبهكار به خود ستم ميكند وقتي وارد اين باغ شد گفت: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ اين همان اصطلاح جاهلي است كه احياناً كم و بيش در بين بعضي از مالدارها رواج دارد كه ميگويند اين باغ نمير است, اين باغ نمير است همان تفكر جاهلي است كه در اين كريمه به اين صورت ياد شد ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ «بادَ» يعني هَلَك «يَبيِدُ» يعني يَهلِك. گفت من فكر نميكنم كه اين جنت از بين برود اين همان تعبيري است كه ميگويند, مثلاً اين خانه اين فرش فرش نمير است يا اين پارچه پارچه نمير است يا اين ظرف مسي نمير است اين باغ نمير است اين تفكر جاهلي را قرآن نقل و نقد ميكند ﴿وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ رفيقش به او گفت: ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً﴾; تو كافرانه با نعمت حق برخورد كردي ﴿لكِنَّا﴾ يعني «لكن انا» من حرفم اين است ﴿لكِنَّا﴾ يعني «لكن انا» ميگويم: ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لاَ أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً ٭ وَ لَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾; چرا وارد باغ شدي ﴿مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ نگفتي؟ لا حول و لا قوة الا بالله نگفتي؟ ﴿إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً ٭ فَعَسَي رَبِّي أَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِن جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً ٭ أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً﴾; اگر خدا بخواهد يا عذاب آسماني ميفرستد يا آبها را فرو ميبرد كه دسترسي به آب نداشته باشيد, آنگاه فرمود: ﴿وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَي ما أَنفَقَ فِيهَا وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾[2] ﴿فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ﴾ يعني كف راست را روي دست چپ و كف چپ را روي دست راست به عنوان تحسر ميماليد كه اي كاش من مشرك نبودم. پس اينگونه از خطرها را هم قرآن كريم به صدا درآورده است تنها تهديد محض درباره آخرت نيست تنها از باب تمثيل معقول به محسوس آن هم نسبت به آخرت نيست احتمال اين خطر در دنيا هم هست.
نهي قرآن از منّت گذاشتن به جهت حفظ كرامت انسان
مطلب بعدي كه مربوط به جمعبنديهاي گذشته است اين است كه در اين آياتي كه قبلاً قرائت شد خداي سبحان فرمود شما صدقات بدهيد و منّ و اذي را روا نداريد, چون قرآن براي تربيت انساني است كه كريم خلق شد. اگر خداي سبحان انسان را با كرامت آفريد, فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[3] همه محورهاي تعليم و تربيت بايد در مدار كرامت باشد; نه به انسان اجازه ميدهد كه كاري كند كه كرامت او آسيب ببيند نه به كسي اجازه ميدهد كه به كرامت ديگران اهانتي بشود. يك سلسله بحثها درباره مستمنداني است كه صدقه بگيرند يك سلسله دستورها ناظر به صدقهدهنده است الآن بحث در مسئولين امور مالي است كه مكلف به پرداخت صدقهاند, فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَي﴾[4] اذيت ممكن است كه با من همراه نباشد مثل اينكه كسي با زبان بد با غيبت و مانند آن كسي را بيازارد; اما منت مثل ريا يك خصوصيت عملي است يعني بايد عملي باشد كه در او جنبه خير باشد اگر كسي عملي انجام داد كه آن عمل صالح و خير بود و همراه اين عمل, عاطفه كسي را جريحهدار كرد اينجا سخن از منت است و اگر به قربت خود آسيبي رساند اينجا سخن از رياست. پس منت بايد با عمل همراه باشد يك، عمل هم بايد جنبه نفع داشته باشد دو، اگر كسي كاري نكند يا كارش زيانبار باشد جا براي منت نيست, چه اينكه جا براي ريا هم نيست.
نحوه تعلق منّت بر عمل و شباهت آن با ريا
مطلب ديگر آن است كه همان طوري كه در بحثهاي ريا گاهي ريا به سراسر عمل تعلق ميگيرد كه محيط به عمل است گاهي ريا در گوشهاي از گوشههاي عمل است گاهي ريا بيرون از عمل است و اين سه قسم, احكام خاص دارد مثل اينكه كسي تمام نمازش را ريائاً ميآورد يا بعضي از اجزاي نماز را ريائاً ميآورد يا بيرون از نماز اموري است كه او ريائاً انجام ميدهد, نظير اول وقت نماز خواندن, در مسجد نماز خواندن, در صف اول نماز خواندن و مانند آن كه به مكان برميگردد يا به زمان برميگردد و نظاير آن مسئله منّ هم همين طور است گاهي سراسر اين صدقه با منت همراه است گاهي گوشهاي از اين تصدق با منت همراه است گاهي حواشي بيروني اين صدقه با منت همراه است ممكن است از نظر حكم فقهي احكام اينها فرق بكند چه اينكه فرق خواهد كرد ولي از نظر بحث كلامي چون منت و اذيت عقوبت را به همراه دارد زمينه آن صدقه را ممكن است از بين ببرد.
دليل شباهت منّت و اذيت با ريا
مطلب بعدي آن است كه چطور منت و اذيت در صدقات همانند ريا شد, و اذيتهاي در غير صدقات همانند ريا نيست, براي اينكه انسان وقتي صدقه ميدهد در راه خدا اگر مصرف صدقه مستقيماً نظير مسجد و حوزههاي علميه و امثال ذلك باشد كه به جهت, خدمت ميكند يعني شخصيت حقوقي نه به شخص, اينجا ارتباط مستقيم دارد با خدا يعني اگر كسي مسجد ساخت با منّ و اذيت كتابهاي علمي چاپ كرد با من ّو اذيت, حوزههاي ديني را اداره كرد با من ّو اذيت كه به جهت خدمت كرده است نه به شخص اينجا ارتباط مستقيمش با خداست ولي اگر به شخص خدمت كرده است به زيد صدقه داد به عمرو صدقه داد نه مسجد ساخت يا مؤسسات خيريه ساخت, چون اين شخص عبد خداست و اين صدقه هم عبادت است ظلم به بنده خدا در رديف ظلم به خداست; منّ و اذيت افراد, ظلم به افراد است, چه اينكه ريا ظلم به خداست, ريا شرك است[5] و هر شركي هم ظلم به خداست اگر شرك جلي بود ظلم جلي است و اگر شرك خفي بود ظلم خفي است و اگر شرك شديد بود ظلم شديد است و اگر شرك خفيف بود ظلم خفيف است اينكه در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» فرمود: ﴿لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ آيه سيزدهم سوره «لقمان» اين است كه ﴿وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ اين كبرا كلي است وقتي دليل كلي بود مدلول هم كلي خواهد شد, چون شرك ظلم است خواه شرك جلي باشد خواه خفي, خواه قوي باشد خواه ضعيف, اگر شرك چهار قسم شد ظلم هم چهار قسم است شرك جلي ظلم جلي است شرك خفي ظلم خفي است, شرك شديد ظلم شديد است شرك خفيف ظلم خفيف است. منّ و اذي ظلم به بندگان خداست ريا ظلم به خود خداست, از اين جهت ظلم به بنده خدا را در رديف شبيه ظلم به خداي سبحان ياد كرده است و اگر آن بنده, جزء اولياي الهي باشد او مظهر خداي سبحان است ديگر سخن از تنظير و تشبيه نيست سخن از تحقيق است. بيان ذلك اين است كه ظلم به خدا يعني ظلم به اثري از آثار خدا وگرنه ذات اقدس الهي كه تحت ظلم كسي قرار نميگيرد. اگر كسي ارتباط مستقيم با خدا داشت, ظلم به او ظلم به خداست, اينچنين نيست كه مشرك بتواند به خدا آسيبي برساند به او ستم بكند نسبت به خداي سبحان اصلاً فرض ندارد كه كسي به خدا ستم بكند يعني به شأني از شئون الهي, به وصفي از اوصاف الهي كه در مقام فعل است نه در مقام ذات انسان تعدي كرده است اين عبادت كه حق خداست به غير خدا ميدهد چون انسان به مقام ذات راه ندارد در مقام اوصاف و اسماي حسناي خداي سبحان وظايفي دارد اگر وظايفي كه براي اسماي حسناي حق بود به ديگري داد ميشود ظلم اگر كسي خودش از اسماي حسناي خدا شد مثل ائمه (عليهم السلام) كه فرمود: «نحن الاسماء الحسني»[6] آن وقت منّ بر اينها و اذيت اينها به منزله ظلم به خداست, بلكه همان ظلمالله است. لذا در ذيل كريمه ﴿فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾;[7] كه فرمود وقتي ما را متأسف كردند ما از آنها انتقام گرفتيم, از معصوم (عليه السلام) رسيده است كه تأسف ما تأسف خداست, وقتي ما را متأثر و متأسف كردهاند خدا را متأسف كردهاند.[8] بنابراين تشبيه منّ و اذي به ريا از اين باب است كه هر دو ظلماند يكي ظلم به بنده خداست و يكي ظلم به خود خدا, در شدت و ضعف و در جلي و خفي بودن احكام خاص دارد.
پرسش...
تصور منّت و اذيت تنها در انفاق في سبيل الله
پرسش...
پاسخ: دو تا حرف است: يك وقت انسان گرسنهاي را يك كافري را سير ميكند كه كفر او را تقويت كند اين في سبيلالطاغوت است, يك وقت گرسنهاي را سير ميكند, چون انسان گرسنه است در بحثهاي قبل هم اين گذشت كه «لِكلِّ كَبِدٍ حَرَّي أجر»[9] اينكه در كتابهاي فقهي در بحث وقف و امثال ذلك آمده است كه انسان ميتواند مال خود را و باغ خود را وقف يك سلسله يهوديهاي مستمند بكند يك سلسله مسيحيهاي گرسنه بكند كه محقق فتوا داد.[10]
پرسش...
پاسخ: اگر آن شخص استحقاق كشتن دارد كه مهدور الدم است كه از بحث بيرون است, اگر كسي است كه اطعام او اطعام في سبيلالله بود, اگر كسي يك سگ تشنهاي را سيراب كرد يقيناً ثواب ميبرد «لكلِّ كَبدٍ حَرَّي أجر».
پرسش...
پاسخ: دو تا حرف است اين چرا منت بر اين انسان نظير رياست, براي اينكه انساني كه اطعام او ثواب دارد اين انفاق و اين اطعام ميشود في سبيلالله اگر كسي ولو كافر باشد انفاق او ثواب داشت, ميشود گفت ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾[11] اينجا اگر كسي منت بگذارد صدقه را باطل كرده است.
پرسش...
پاسخ: چرا به ريا تشبيه كرد؟ چرا به ساير مُبطلات تشبيه نكرد؟ اگر سخن در ابطال باشد مبطلات در عالم فراوان است چرا انسان منّ و اذي را بايد با ريا كه ظلم به خداست تشبيه بكند, مبطل هم در عالم زياد است, براي اينكه ظلم به بندهاي كه اطعام و تصدق او في سبيلالله است در رديف ظلم به الله است, چون ريا ظلم است اين منّ و اذي هم ظلم است, اگر كسي مهدورالدم بود نه تنها انفاق او سودي ندارد, بلكه قتل او سبب بهشت رفتن است ولي اگر كسي در پناه دولت اسلامي بود, نظير آن اسير[12] اطعام او اين ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ است ﴿لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾[13] است اين صدقهاي كه اگر كسي ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ داد ميشود ثواب و موجب بهشت, كسي اين صدقه را با منّ و اذي همراه كند ميشود باطل چرا, چون منّ و اذي ظلم باطل است نظير ريا كه ظلم باطل است.
منظور از ﴿لا يَقدرون علي شيء ممّا كسبوا﴾ در ذيل آيه محلّ بحث
در ذيل اين كريمه فرمود: ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾[14] در اصل كلي قرآني اين است كه ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾[15] يا در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهاي كه بعدها در پيش داريم به خواست خدا, آيه 281 اين است كه ﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ﴾;[16] هر كسي هر كاري كرد پاداش كارش را به او ميدهند; اما اينجا ميفرمايد: ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾[17] چطور شد اينها كسب كردند ولي چيزي عايدشان نشد و چطور تعبير به ﴿لاَ يَقْدِرُونَ﴾ فرمود, در حالي كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» ميفرمايد: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾.[18] اين دو مطلب جوابش آن است كه انسان كه صدقه داد و او را با منّ و اذي يا ريا همراه كرد آن صدقهاش كه باطل شد پس چيزي دست او نميآيد, نظير اينكه بارش تند ببارد و آن چند قطره خاكي كه روي سنگ املس هست او را بشويد شستشو كند و ببرد, كسي ديگر به آن ذرات خاك دسترسي ندارد خاك هست ولي به او دسترسي ندارد; اما نسبت به اين معصيتش ﴿عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾ يعني او منّ و اذي كسب كرده است و اين منّ و اذي دامنگير او خواهد شد و در قيامت برابر ﴿عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾ كيفر ميبيند; اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نور» تعبير لَمْ يَجِدْ كرد و در آيه محل بحث ﴿لاَ يَقْدِرُونَ﴾ كرد براي آن است كه در اين مثال آن ذرات خاك معدوم نشد ولي از دست اين شخص بيرون رفت, اين توان جمعآوري ذرات خاك شسته شده را ندارد اگر كسي عبادت براي بت كرد اين در حقيقت مثل آدم تشنهاي است كه به دنبال سراب ميرود, سراب لاشيء است نه اينكه شيئي هست و اين نميتواند بگيرد سخن از لايقدر نيست سخن از لم يجد شيئا است. عبادتهاي كافر مثل تلاش براي سراب است, چون بت, باطل محض است مثل سراب است كسي كه به سمت سراب حركت ميكند لاشيء است, نه اينكه چيزي هست و او نميتواند برسد, بلكه لاشيء است, لذا تعبير فرمود: ﴿لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾ اما در اين مثال اين خاك شايسته آن بود كه مايه پرورش درخت و گياهان ديگر قرار بگيرد; اما اين شخص هدر داد يعني صدقه شيئي بود او به هم زد اگر از همان اول صدقه را براي اصنام انجام ميداد اين هم ﴿لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾ بود; اما صدقه را في سبيلالله انجام داد با منّ و اذي, مثل بارش باراني كه شستشو ميكند او را از بين برد.
پرسش...
پاسخ: يعني كافر به مقصد نميرسد, چون در حد رياست. آن منّ و اذي با ايمان سازگار است, لذا در آن روزهاي اول بحث اشاره شد كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَي﴾[19] مثل كافرين كه ريا ميكنند, نفرمود «يا ايها الذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن والاذي والريا» چون ريا با ايمان سازگار نيست; اما منّ و اذي با ايمان سازگار است ممكن است كسي مؤمن باشد و اين معصيت را بكند; اما مؤمن رياكار نيست.
مستمندان پيامآوران پروردگار
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود صدقه مايه بركت است و خير فراوان را به همراه دارد[20] و از آن طرف هم فرمود شما صدقاتتان را با منّ و اذي از بين نبريد و تشبيه فرمود منّ و اذي را به ريا[21] براي آن است كه شخصيت حقيقي يا شخصيت حقوقي كه صدقه آنها ثواب دارد آنها در حقيقت نمايندگان الهياند و اگر كسي به نماينده الهي اعتنا كرد پاداشي دارد حالا تا هفتصد برابر و اگر بياعتنايي كرد كيفري دارد در نهجالبلاغه در كلمات قصار شماره 304 اينچنين آمده است كه حضرت فرمود: «إنَّ المسكينَ رسول الله فمن مَنَعَه فقد منع الله و من اعطاه فقد أعطي الله»;[22] اين مستمندي كه به انسان مراجعه ميكند اين پيام خدا را آورده است كه صدقه بدهيد «ان المسكين رسول الله» آنگاه هر گونه تحقيري, هر گونه ترحمي, هر گونه كارهاي عاطفي و دلسوزي را اين حديث كريم محكوم ميكند يك وقت انسان به خيال اينكه مالش افزوده بشود به كسي صدقه ميدهد و او را بلاگير و بلاگردان مال يا شخص ميداند اين دارد اذيت ميكند منتها نميفهمد لازم نيست اذيت كردن به اين باشد كه در حضور ديگران آبروي او را ببرد اگر نيتش اين است; و آن محتاج و مستمند هم ميداند كه نيتش اين است منتها از باب اكل ميته از او تحويل ميگيرد اين همان ايذاء است مگر تحقير ايذاء نيست؟ مگر با ترحم چيز دادن ايذاء نيست؟ مگر كسي را بلاگير و بلاگردان مال و شخص قرار دادن ايذاء نيست؟ مگر بلا از جان انسان يا مال انسان گرفته ميشود به اين فقير ميرسد كه او بشود بلاگردان, فرمود: «ان المسكين رسول الله فمن منعه فقد منع الله و من اعطاه فقد اعطي الله» اين با آن اصول اوليه تعليمات دين سازگار است. اگر قرآن آمده براي هدايت انسان و انسان هم يك موجود كريم است آنگاه ممكن نيست در دين, مسئلهاي باشد كه با كرامت انسان سازگار نباشد اصلاً قرآن در آمده ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[23] اگر آمده انسان را بپروراند, فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[24] اين كرامت نفسي هست البته كرامت نسبياش هم در اثر تقوا پيدا ميشود كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[25] اما انسان موجودٌ كريم, هيچ ممكن نيست تعليمي از تعاليم آسماني بيايد و با اين محور اصلي سازگار نباشد, فرمود: «ان المسكين رسول الله فمن منعه فقد منع الله و من اعطاه فقد اعطي الله» با اين اصل كلي روشن ميشود, آنجاهايي كه فرمودند شما اموالتان را حفظ كنيد و دينتان را با صدقه حفظ بكنيد, مشخص است كه معنا اين نيست بلاي خود را به فقير بدهيد اين معنايش نيست.
صدقه موجب بركت نه تكاثر اموال
در همين كتاب شريف نهجالبلاغه كه از كلمات قصار حضرت (سلام الله عليه) شماره 146 اينچنين آمده است: «سُوسُوا ايمانَكم بالصدقة»; سياستمدار خوبي باشيد دينتان را با صدقه حفظ كنيد «و حَصَّنوا اموالكم بالزكاة وادفعوا أمواج البلاء بالدعاء» خب, آن صدقهاي كه اصل دين را حفظ ميكند با تحقير همراه است با ترحم همراه است و مانند آن, اينچنين نيست گاهي به ما ميفرمايند كه صدقات باعث افزايش مال است, اين درست است خب خداي سبحان بركت ميدهد, گفتند بركت ميدهد.[26] بركت غير از تكاثر است بالأخره, گاهي انسان مال فراواني دارد يا عمر طولاني ميكند; اما نه آن مال بركت داشت و نه اين عمر گاهي انسان عمر كوتاهي دارد و مال كمي دارد و اين مال منشأ خير فراوان يا آن عمر منشأ خير فراوان ميشود. صدقه گفتند مايه بركت خداي سبحان است, گاهي انسان به جايي ميرسد كه اگر خدماتي به شخصيت حقيقي يا حقوقي كرد آن را خسارت ميشمارد آن را غرامت ميپندارد, نظير همان آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه بحثش قبلاً گذشت ﴿وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾[27] كه برابر آن در نهجالبلاغه در كلمات قصار شماره 102 اينچنين آمده است كه «يأتي علي الناس زمان لا يُقَرَّبُ فيه إلاّ الماحِل و لا يُظَرَّفُ فيه الا الفاجر ولا يُضَعَّفُ فيه الا الـمُنْصِف يَعُدُّون الصدقة فيه غُرْماً» كه اين برابر همان آيه سوره «توبه» است كه ﴿مَغْرَماً﴾ آن را غرامت ميپندارند, گاهي به ما فرمودند شما با صدقه مالتان را زياد كنيد.[28]
پرسش...
پاسخ: صدقهاي كه مستحب است اين سائس دين است; دين را حفظ ميكند.
در شماره هفت اين كلمات قصار فرمود: «الصَّدقةُ دواءٌ مُنْجِحٌ» داروي درمانبخش خوبي است داروي سودمندي است; اما چه را درمان ميكند؟ آيا همان شح مطاع[29] را درمان ميكند يا مشكلات ديگر را درمان ميكند؟ قدر متيقن اين است كه آن شح مطاع را درمان ميكند «الصَّدقةُ دواءٌ مُنْجِحٌ» داروي سودمندي است گاهي فرمودند كه شما به وسيله صدقه مالتان را اضافه كنيد در شماره 258 همين كتاب شريف نهجالبلاغه در كلمات قصار فرمود: «اذا أمْلَقْتُم فتاجِروا الله بالصدقة»; اگر در حال املاق و گرفتاري و تنگدستي افتاديد با خدا تجارت كنيد صدقه بدهيد اين صدقه به عنوان ايثار است در حقيقت. اگر شما در حال املاقيد كه خشيت املاق[30] يعني خشيه فقر در حال فقر و تنگدستي هستيد مختصري مال در اختيار داريد آن را اگر ايثار كرديد در راه خدا داديد با خدا تجارت كرديد يعني صدقه داديد خداي سبحان هم به شما پاداش خوب مرحمت ميكند, مال مرحمت ميكند كه فقرتان برطرف بشود. در اين رديف است كه «اذا أمْلَقْتُم فتاجِروا الله بالصدقة» آن بحث آمده است كه «إسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بالصدقة» در بعضي از كلمات حضرت هست كه شما, شماره 137 فرمود: «إسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بالصدقة»; اگر روزيتان دير به دست شما رسيده است به وسيله صدقه روزي را تنزل بدهيد كه به دست شما برسد, نه اينكه هر كسي صدقه داد يكي بشود هفتصد برابر كه بر تكاثر او افزوده بشود. به يك انسان متمكن ميگويد كه از شحّ خودت بكاه «الصَّدقةُ دواءٌ مُنْجِحٌ» به يك انسان تنگدست ميگويد اگر خواستي وضع معيشتت بهتر بشود از فشار مالي نجات پيدا كني «اذا أمْلَقْتُم فتاجِروا الله بالصدقة» خب اگر صدقه مطلقا اثر مالي دارد ديگر املاق شرطش نيست چه انسان تنگدست باشد چه انسان تنگدست نباشد, صدقه بازده مالي فراواني دارد خب چرا مال ندهد, بركت ميآورد. آن همان حديث شريفي كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالياش درباره خريد پيراهن ذكر كردند كه با دوازده درهم چندين بركت در مال رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) شد[31] اين ميشود مال با بركت. فرمود: عند الاملاق با خدا تجارت صدقه كنيد.[32] خب, اگر صدقه بازده مالي داشته باشد دائماً, ديگر لازم نيست بفرمايد «إذا أمْلَقْتُم»[33] بنابراين قسمت مهمش يا به اجر معنوي برميگردد يا به سود جامعه برميگردد البته بركتش به خود انسان برگردد, در اينكه بركت به انسان متصدق برميگردد حرفي در او نيست; اما مال به انسان برگردد يك چنين وعدهاي را قرآن نداد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 17.
[2] ـ سورهٴ كهف، آيات 36 ـ 42.
[3] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[5] . مستدرك الوسائل, ج1, ص105.
[6] ـ بحارالانوار، ج27، ص38.
[7] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 55.
[8] . ر.ك: الكافي, ج1, ص144.
[9] ـ جامعالاخبار، ص139.
[10] . شرايع الاسلام, ج2, ص168.
[11] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[12] . الميزان, ج20, ص126.
[13] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 286.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 281.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[18] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[20] ـ ر.ك: سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[22] ـ نهجالبلاغه, حكمت 304.
[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 9.
[24] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.
[25] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[26] ـ غررالحكم و دررالكلم, ص395 (حديث 9142).
[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 98.
[28] ـ نهجالبلاغه, حكمت 258.
[29] ـ وسائل الشيعه, ج1, ص102.
[30] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 31.
[31] ـ الامالي (شيخ صدوق), ص238 و 239.
[32] ـ نهجالبلاغه, حكمت 258.
[33] ـ نهجالبلاغه, حكمت 258.