اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265) أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)﴾
لسان قرآن در آيات انفاق بصورت غيبت و خطاب
آياتي كه مربوط به انفاق است همان طوري كه ملاحظه فرموديد از باب تفنن در تعبير, گاهي غيبت و گاهي خطاب در اينها مشاهده ميشود, مثلاً آيه اول اين بود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم﴾[1] اين مطلب به صورت غيبت ياد شده است نه خطاب, بعد به عنوان خطاب فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم﴾[2] در آيهاي كه هم اكنون قرائت شده است به عنوان ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ﴾ به عنوان غيبت است, آيه بعدي ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ﴾ خطاب است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُم﴾[3] خطاب است, اين تفنن در تعبير كه گاهي با غيبت گاهي با خطاب ياد ميشود, براي اينكه مستمع را متوجه و جذب كند.
تأثير تقدير يا عدم تقدير مضاف در معناي آيه
مطلب دوم آن است كه در اين آيهاي كه قبلاً بحث شد به عنوان ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[4] اگر ما مضافي را در تقدير نگيريم; نگوييم مَثَل انفاق كساني كه در راه خدا انفاق كردهاند مانند حبه است, قهراً خود اين اشخاص مانند حبه خواهند بود: اگر انفاق, در تقدير شد معنايش آن است كه انفاق في سبيلالله مثل بذرافشاني در زمينه مستعد است كه يكي به هفتصد برابر ثمر ميرسد, اگر انفاق در تقدير نباشد خود منفق با اين كار كامل ميشود داستان كساني كه در راه خدا انفاق ميكنند, مثل آن حبهاي است كه رشد ميكند به هفتصد برابر ميرسد قهراً اين ناظر به كمال وجودي خود اين منفق است.
دليل ترجيح عدم تقدير مضاف در آيه
آيهاي كه در طي بحث ديروز و قبلاً هم قرائت شد و بحث شد اين احتمال را تأييد ميكند كه فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ خب كدام انفاق انسان را تثبيت ميكند؟ آن انفاقي كه بتواند به حد هفتصد برابر برسد. اگر در حد خوشههاي معمولي باشد, اين خوشه در اثر طوفان باد و امثال اين از بين ميرود توان مقاومت ندارد آن حبهاي كه ساقه ميروياند در هر ساقهاي, هفت خوشه است در هر خوشهاي صد دانه, اين بار سنگين را بايد ريشه و ساقه قوي به دوش بكشد, اينچنين نيست كه شاخه هفت باشد در هر شاخهاي هم صد حبه باشد مع ذلك يك ساقه باريك و يك ريشه ضعيف بتواند اين بار سنگين را بكشد, اين طور نيست. اگر هفت خوشه است و در هر خوشه صد دانه, قهراً ساقهاش هم قوي است و اگر ساقه قوي است قهراً ريشهاش هم نيرومند است كه ساقه قوي ميروياند, چنين زرعي ثابت است [و] تثبيت شده است نميشود او را به زودي از جا كند, ميشود ﴿وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾. در سورهٴ مباركهٴ «فتح» مسئله تثبيت زرع را به قدرت ساقه مشخص كرده است. در پايان سورهٴ مباركهٴ «فتح» جريان پيروان رسول اكرم (صَلّي الله عليهِ و آلهِ و سلّم) را كه تشريح ميكند, ميفرمايد: ﴿مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ﴾[5] يا ﴿مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ﴾ همان است كه قبلاً گفتيم; اما ﴿وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ﴾[6] مثل آن زرعي است كه اول شَطْئ و جوانه خود را استخراج كند, وقتي جوانه زد اين جوانه را ايزار كند; او را سنگين كند, او را نيرومند كند وقتي توان آن دارد كه جوانه بروياند و جوانه را محكم كند كه خود غليظ بشود, آنگاه است كه ﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ﴾ روي ساق خود روي پايه خود ايستاده است. خب, اگر شطئ و جوانه و خوشه, غليظ و ستبر شد براي آن است كه ساق, ستبر و قوي است ساق, وقتي قوي است كه ريشه عميق باشد, چنين خوشهاي ميتواند روي پاي خود بايستد. فرمود مسلمين خودشان جوانه ميزنند اين جوانه را خودشان نيرومند ميكنند و اين ساق و پا را خودشان محكم ميكنند, روي پاي خودشان ايستادهاند نه به ديگري تكيه بكنند, قهراً خود اين فرد يا اين ملت ميشود قوي و روي پاي خود ميايستد, مثل آن حبهاي كه اگر بخواهد هفتصد برابر بشود محكم روي پاي خود ميايستد; به وسيله حوادث فوراً از جا بيرون نميرود.
پرسش ...
پاسخ: اين در حد مثال است, ممثَّلش شخص است آنجا سخن از جنت نبود در آن مثال اوّلي, مثال از حبه بود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[7] اگر گفتيم «مَثَلُ انفاق الذين» آن وقت انفاق آنها مثل حبه خواهد بود; اما اگر انفاق در تقدير نشد خود منفقين مثل حبهاياند كه هفتصد برابر رشد ميكند, خود اين منفق است كه به هفتصد درجه كمال ميرسد كه ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾[8] خواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: نه; منظور آن است كه در آيه حبه,[9] سخن از تثبيت نيست ولي خواستيم از اين آيه بعدي كه فرمود: ﴿وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ اين را تأييد قرار بدهيم كه انفاق در تقدير نباشد, نگوييم «مَثَل انفاق الذين كَمَثَلِ حبة» نه مَثلِ ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ﴾[10] مِثل حبهاي است كه هفتصد برابر ترقي ميكند, آنگاه اين حبهاي كه هفتصد برابر ترقي ميكند بايد داراي موقعيت ثابتي باشد, آيه ﴿وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ همين را تأييد كند. آيه پاياني سوره «فتح» همين را تأييد كند.
تثبيت حقيقي انسان بوسيله مبدأ فاعلي
آنگاه تثبيت, يك مبدأ فاعلي دارد يك مبدأ قابلي, اينچنين نيست كه انسان بتواند بگويد من انفاق كردم من خدمات علمي يا غير علمي انجام دادم خودم را به اينجا رساندم, همان طوري كه در مقطع ديگر نميتوانست بگويد من خودم زحمت كشيدم علم يا مال اندوختم و پيدا كردم, الآن هم حق ندارد بگويد من خودم زحمت كشيدم انفاق كردم خدماتي به مردم ارائه دادم موقعيت خود را تثبيت كردهام اين را حق ندارد چرا, براي اينكه انسان هر كاري كه ميكند در حد علت إعدادي است, مثل كشاورزي كه فقط شيار ميكند و بذرافشاني ميكند; اما اين حبه مرده يا خوابيده بخواهد زنده يا بيدار بشود كار ديگري است, لذا خداي سبحان به كشاورز ميفرمايد كه من كشاورز حقيقيام كار شما حرث است, كار من زرع است ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[11] پس اگر تثبيتي هم نصيب انسان ميشود مثبِّت خداست, چه اينكه در بسياري از موارد تثبيت را به خودش اسناد داده است, فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم﴾[12] يا در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ميفرمايد: ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ﴾ آيه 27 سوره «ابراهيم» كه خداي سبحان اينها را در دنيا و آخرت تثبيت ميكند, فعل را بايد به فاعل نسبت داد نه به قابل, لذا در سورهٴ مباركهٴ «نساء» ميفرمايد اگر به مواعظ ما عمل بكنند بيشتر, موقعيت آنها را ما تثبيت ميكنيم اين دستور ما مثبّت آنهاست آيه 66 سوره «نساء» اين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِيَارِكُم مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً﴾; اگر اينها به مواعظ ما عمل بكنند براي اينها خير است و اين كار زمينه تثبيت آنها را فراهم ميكند. هرگز خود شخص كه مبدأ قابلي است تمام كار را به عهده ندارد, زمام اصيل و اصلي كار به دست فاعل است كه خداي سبحان باشد آن وقت اين شخص مبدأ قابلي خواهد بود, اين راجع به تثبيت.
دليل مفرد يا جمعبودن ضمائر در آيه 264 بقره
مطلب بعدي آن است كه در اين كريمه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ چهار ضمير مفرد دارد و دو ضمير جمع, آن مفردها به لحاظ لفظ است و اين جمعها به لحاظ معنا, فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي كَالَّذِي﴾ چون «الذي» مفرد است ﴿يُنْفِقُ﴾ ضمير ﴿يُنْفِقُ﴾ مفرد است ﴿مَالَهُ﴾ ضميرش مفرد است ﴿وَلاَ يُؤْمِنُ﴾ مفرد است ﴿فَمَثَلُهُ﴾ مفرد است اين چهار ضمير, مفرد است; اما اينكه فرمود: ﴿فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ﴾ ضمير جمع است ﴿عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾[13] هم ضمير جمع است, نظير ﴿خُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا﴾[14] ميلا الي المعني جمع ذكر ميشود, ميلا الي اللفظ مفرد ذكر ميشود, مثل ﴿خُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا﴾ نفرمود «كالذي خاض» اينجا چون گروهي هستند گرفتار منّتاند گروهي به دام اذيت مبتلايند گروهي گرفتار ريايند جمعاند, گرچه به حسب ظاهر مفرد ياد شده است.
فرع بودن آيه حل بحث بر اصل كلي رابطه عمل با عامل
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ اين فرعي است از آن اصل كلي قرآني, كه در بحثهاي قبل آن اصل كلي طرح شد. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اصل كلي رابطه عمل با عامل را مشخص ميكند كه ميفرمايد: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[15] اين لام, لام اختصاص است چه در اولي چه در دومي, اينچنين نيست كه لام اولي لام نفع باشد و لام دومي لام مشاكله و مناسب بود گفته شود «و إن أسأتم فعليها» لكن گفته شد ﴿إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ للمشاكلة, اين طور نيست, بلكه لام براي اختصاص است عمل براي عامل است; اگر حسنه است براي عامل است, اگر سيئه است براي عامل است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ بر اساس اين اصل كه اثر مستقيم عمل به عامل برميگردد هيچ كس نميتواند بگويد من نسبت به فلان شخص احسان كردهام, زيرا هر كار خيري كه از عامل نشات گرفت اثر مستقيمش به خود عامل برميگردد, سايه عمل به غير برميگردد. اگر كسي در منزلش در حياطش درختي غرس كرد همه منافع بالاصاله براي صاحبمنزل است سايه اين درخت يا لطافت فضاي آن كوچه بالعرض نصيب رهگذر خواهد شد, اينچنين نيست كه اگر گلي در منزل كاشتيد براي عابر كاشتيد, تمام خير اين بوته گل براي شماست, آنگاه اگر نسيمي وزيد بويش را به شامه عابر ميرساند و اگر كسي در حياط منزلش چاه و كنيف بد بويي حفر كرد تمام اذيتش براي خود صاحبمنزل است, گاهي هم باد ميوزد و بويش را به مشام عابرين ميرساند كار خيري كه انسان انجام ميدهد مثل بوستاني است كه در حريم جان خود غرس كند و احيا كند, كار شري كه انجام ميدهد مثل كنيف بد بويي است كه در دل خود حفر كند تمام ثواب كار خير و عقاب كار شر مستقيماً به خود شخص برميگردد سايه اين كارها به ديگري برميگردد, لذا وقتي از رشوه قرآن كريم ياد ميكند ميفرمايد شما وقتي كه ميخواهيد به حكام جور يا به مرتشيها رشوه بدهيد, شما داريد ادلاء ميكنيد ﴿وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ﴾[16] يعني «لا تدلوا بها الي الحكام» ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾[17] و همچنين «لا تدلوا بها الي الحكام» ﴿تُدْلُوا﴾ از ادلاست يعني القاي دلو گرچه او بالا نشسته است و روي ميز مقام تكيه كرده است و شما پايين هستيد ولي در حقيقت كه داريد به او رشوه ميدهيد, مثل آن است كه شما بالاييد و او پايين و دلو انداختيد از درون چاه بدبو يك مشت لجن بيرون كشيديد ﴿وَتُدْلُوا بِهَا إِلَي الحُكَّامِ﴾ او پايين است او كنيف است شما دلو انداختيد از درون او يك مشت لجن درآورديد به نام حكم باطل [و] نظر باطل, در درون او يك كنيف است وقتي كه در ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[18] مشخص شد, آنگاه معلوم ميشود كه بويش چقدر متعفن بود در حقيقت انسان يا در درون خود باغ غرس ميكند يا كنيف, حفر ميكند, آن اصل قرآني فرعي دارد و آن فرع در خصوص مسئله انفاق ياد شده است.
پرسش ...
پاسخ: نه; آن منافع تزكيهاي كه مطرح نبود يك وقت است كه انسان به جامعه يا فرد خدمت مي كند كه مالش بركت پيدا كند اين مرحله دوم است; اما آن كه اصل است مقام تزكيه است, به جامعه خدمت ميكند كه خود را از اين شحّ مطاع[19] برهاند: ﴿مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ﴾[20] بشود, به جامعه خدمت ميكند كه از خطر ﴿تُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[21] برهد اين ميشود تزكيه, حالا مالش افزوده ميشود اين يك خير ثانوي است و قصد بالعرض است كه نصيبش خواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: خداي سبحان ﴿وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾[22] هم نفع مادي ميدهد هم نفع معنوي, از لحاظ نفع مادي جامعه اصل است, از لحاظ نفع معنوي خود انسان اصل است.
پرسش ...
جزاي عمل نيك ترقي جان و پاداش اخروي
پاسخ: اثر كار اوست, جزاي عمل او همان پاداشي است كه خداي سبحان در بهشت به او ميدهد ثانياً و هم اكنون جان او را ترقي داد اولاً, يك خير ديگري هم نصيبش شده است كه مالش اضافه شد. بحثهاي اقتصادي روي آن است كه وقتي انسان خيري انجام ميدهد مثل صدقه جاريه است بازده اجتماعي دارد, بحثهاي تزكيه آن است كه يك كار خير گاهي باعث ميشود كه آيه درباره انسان نازل ميشود: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُم﴾[23] نازل ميشود, آن كاري به مسائل اقتصادي ندارد آن كاري به خير جامعه ندارد گاهي انسان يك انگشتر ميدهد ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[24] نازل ميشود گاهي يك قرص نان ميدهد: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾[25] نازل ميشود و امثال ذلك.
پرسش ...
پاسخ: آن هم امر كمّي نبود, از باب تشبيه معقول به محسوس اينچنين است, اين فرمود مثل آن است از باب تشبيه معقول به محسوس اين كار را كرده است, مثل اينكه يكي هفتصد برابر بشود. مؤمنين را وقتي خداي سبحان دارد ميستايد در انجيل معرفي ميكند ميفرمايد: ﴿مَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾[26] نه ايمان يك امر كمّي است نه ارواحي كه داراي ملكه ايمانند يك امر كمّياند.
منظور از ربوه در آيه
﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ آنچه از سوره «حج» قبلاً قرائت شد ﴿اهْتَزَّتْ وَرَبَت﴾[27] يعني با بارش باران اين زمين ربوه و برجسته ميشود با آنچه از ظاهر اين آيه استفاده ميشود فرق ميكند. اين آيه, ربوه را قبل از جنّة فرض كرد كه اين «باء» هم به معناي في خواهد بود مثل جنت و باغي كه در ربوه قرار بگيرد و ظاهر ربوه هم ربوه فعلي است نه ربوه شأني يعني اگر در يك جاي برجستهاي انسان باغ احداث كند از باران مدد بگيرد اين باغ از چندين خير برخوردار است, چون باران به مراتب بهتر از آب چاه يا چشمه است وقتي باران ميبارد كل درخت را تازه نگه ميدارد; اما آب وقتي از زير درخت ميگذرد مدتها بايد بگذرد كه ريشه جذب بكند و به بدنه برساند باران كه ميبارد آن فضاي مجاور را هم تازه نگه ميدارد همه برگها و شاخهها را تلطيف ميكند, اين است كه فرمود اگر باغي در جاي برجسته باشد كه از باران وابل يا طل تغذيه كند اين بازدهاش البته خيلي است خطراتش هم كم هست, منظرهٴ بهتري هم دارد براي صاحبباغ و ديگران, اين است كه اگر ربوه قبل از جنت باشد مناسب با همين آيه محل بحث است نه آن طوري كه ربوه بالقوه باشد, نظير آيه حج كه قبلاً قرائت شد كه ﴿اهْتَزَّتْ وَرَبَت﴾[28] باشد.
استفهام انكاري بودن همزه «أيودّ» و مصاديق انكار
اما آيه ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ﴾ اين همزهاش همزه انكار است استفهمام انكاري است, گاهي انكار براي دفع است و گاهي براي رفع به تعبير ادبي گاهي انكار وقوع است گاهي انكار واقع, گاهي انكار ميكنند آيا حاضري چنين كاري واقع بشود, گاهي ميگويند انكار ميكنند چرا اين كار را ميكني, انكار وقوع يعني شما مايل نيستيد كه واقع بشود انكار واقع يعني مايل نباشيد اين چيزي كه الآن انجام داديد اين را ادامه بدهيد اين براي انكار دفع و رفع كه دو قسم است يا انكار وقوع و واقع كه باز دو قسم است در قرآن كريم نمونه دارد در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيه 23 اين همزهاش براي انكار وقوع هست ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ اين كسي كه ﴿مِنْ أَقْصَي المَدِينَةِ﴾;[29] آمده است و او را تهديد كردهاند او گفت: ﴿وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ٭ ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[30] آيا من اين كار را بكنم كه غير از خداي سبحان آلهه دروغين را به رسميت بشناسم, اين همزه استفهام انكاري براي انكار وقوع است يعني من اين كار را نميكنم ولي آنچه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آمده است يا براي خصوص انكار واقع است يا اعم از انكار وقوع و انكار واقع, آيه شانزده سوره «رعد» اين است ﴿قُلْ مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ چرا اين كار را كرديد؟ اين انكار واقع است يعني شما كه شرك ورزيديد غير خدا را به عنوان آلهه اتخاذ كردهايد اين را كه امري است واقع شده است ما داريم انكار ميكنيم كه چرا اين كار را كرديد؟ ﴿أَفَاتَّخَذْتُم مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ كه ﴿لاَ يَمْلِكُونَ لأَنْفُسِهِم﴾[31] بنابراين اين ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُم﴾ براي انكار وقوع است يعني آيا هيچ كس دوست دارد, هيچ عاقلي اين معنا را دوست دارد كه تمام سرمايهاش را در روز نياز از كف بدهد؟
تفاوت مودّت و محبت
مودت هم غير از محبت است نفرمود «ايحب احدكم» فرمود ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ﴾ گفتند مودت آن محبت آميخته با تمني و آرزو است هرگز ممكن نيست يك انسان خردمندي علاقه آميخته با آرزو داشته باشد كه تمام قدرتش در روز نياز از او گرفته بشود فرمود اگر كسي با من و اذي آن صدقاتش را باطل كرد مثل كسي است كه در روز نياز همه دارايي خود را سوزانده باشد پس اگر فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾[32] اين را با يك مثال صفواني كه عليه تراب بود تشريح كرد لكن باز تمام مطلب تعبيه نشد اگر كسي صدقهاي داد و آن صدقات را با من و اذي ابطال كرد مثل كسي شد كه خاكي روي سنگ صاف بيحفره ريخت و باران آمد و شستشو كرد اما حالا اين شخص آيا ميتواند در جاي مناسبي كشت و زرع كند يا نه؟ از اين آيه استفاده نميشود.
مثال قرآن در تشبيه انفاق از روي ريا و اذيت
اما آيه محل بحث كه ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ﴾ آغاز اوست ميفرمايد اگر كسي صدقاتش را با من با اذي با ريا باطل كرده است مثل كسي است كه تمام توانش را در دوران عجز و مسكنت از دست داد ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ﴾ كه اين باغ ﴿مِن نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ باشد يعني درختهاي اصلي اين باغ را درخت خرما و انگور تشكيل بدهد كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ منتها اين شخص در اين باغ ميوههاي فرعي ديگري هم دارد زير اين رختها كشتهايي كه نظير صيفيجات است كه در صيف و تابستان رشد ميكند از اينها هم دارد; اما باغ بالاصاله براي نخيل و اعناب است ﴿لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ اين ﴿كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ هم گرچه «الثمرات» جمع محلّيٰ به الف و لام است و «كلّ» هم رويش اضافه شده است; اما يك «كلّ» نسبي است نه نفسي, براي اينكه همه ميوههاي جهان كه در يك باغ نميگنجد, نظير جريان ملكه سبا كه فرمود: ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾[33] اين بانو ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾ همه چيز را دارا بود خب, همه چيز را بسياري از اشياء است در عالم كه در سبا نبود, در آن منطقه نبود در يمن نبود اين يك كليت نسبي است نه كليت نفسي.
﴿لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ آن وقت ميشود مجموعه دنيا ﴿وَأَصَابَهُ الكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَت﴾ قرآن كريم گاهي اين مثل را ياد ميكند گاهي هم ميفرمايد ما يك چنين كارهايي را كردهايم يا به عنوان تمثيل يا به عنوان قصه واقع شده; ميفرمايد ما اين كارها را كردهايم.
مثال قرآن در نابودي باغي كه حق فقرا از آن استثنا نشده
در سورهٴ مباركهٴ «قلم» آمده است كه ﴿إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ﴾;[34] ما اينها را ازموديم مانند اينكه صاحبان آن باغ را آزموديم اين ﴿الجَنَّةِ﴾ الف و لام ش الف و لام عهد است كه در مثال بايد مثل روشن باشد اصحاب الجنة بايد معهود باشند كه چه كسانياند, فرمود: ﴿كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الجَنَّةِ﴾ صاحبان اين باغ سوگند ياد كردند كه بامداد كه شد بروند محصول اين باغ را درو كنند و بكَنند و بچينند, اين را هم عنايت داريد كه كندن ميوه در شب منهي است گفتند ميوه را روز بكنيد نه شب براي اينكه عابريني كه روزهاي قبل از كنار اين باغ ميگذشتند امروز در حال كندن ميوه هم ببينند و بهرهاي ببرند فردا بيايند اين شاخههاي سر خم شده را لخت و بيميوه ببينند متأثرند اين كار را نكنيد, اين روايت از امام باقر (سلام الله عليه) است كه ميوه را در شب نچينيد البته سبك تربيت اسلام طوري بود كه جلوي تهاجم را هم ميگرفت ولي رسول اكرم (صَلّي الله عليهِ و آلهِ و سلّم) دستور ميداد كه وقتي باغ حضرت در مدينه خرمايش رسيد, گوشهاي از ديوار باغ را خراب كنند كه اگر كسي نيازمند بود لازم داشت برود بچيند, چنين مكتبي است خلاصه. آنگاه فرمود اينها سوگند ياد كردند كه حتماً در بامداد محصول اين باغ را درو ميكنند ﴿وَلاَ يَسْتَثْنُونَ﴾; ديگر نگفتند ـ انشاءالله ـ ديگر نگفتند حق فقرا را ميدهيم ﴿فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُون﴾ در اين آيه محل بحث فرمود ماگردبادي اعصاريعني آن گردبادي كه از زمين برميخيزد و قوسي را در فضا تشكيل ميدهد دوباره ميآيد و جايي را سرريز ميكند, اين حالت طواف را دارد. در اينجا فرمود كه يك طائف غيبي آمده است دور باغشان طواف كرد به حيات اين باغ خاتمه داد، سوزاند: ﴿فَطَافَ عَليْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُون﴾; اينها خوابيده بودند ﴿فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيِم﴾ اين باغ, صبح مثل باغ درو شده بود هيچ چيزي در اين باغ نبود اين صاحبان باغ كه صبح شد ﴿فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ﴾[35] وقتي بامداد فرا رسيد اينها اصباح كردند يعني داخل در صبح شدند يكديگر را خبر كردند كه ﴿أَنِ اغْدُوْا عَلَي حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ﴾; اگر قصد درو داريد زود اول وقت بلند شويد ما برويم ﴿فَانطَلَقُوا﴾; اينها از منزل حركت كردند كه محصول باغ را درو كنند ﴿وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ﴾ تخافُت داشتند, إِخفات داشتند پا برچين حركت ميكردند آهسته حرف ميزدند كه كسي نفهمد: ﴿وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ ٭ أَن لا يَدْخُلَنَّهَا اليَوْمَ عَلَيْكُم مِسْكِينٌ﴾; آهسته ميگفتند ميگفتند كه مبادا فقرا بفهمند, مبادا مزاحمين بيايند ﴿وَغَدَوْا عَلَي حَرْدٍ قَادِرِينَ ٭ فَلَمَّا رَأَوْهَا﴾; وقتي كه ديدند يك باغ سوختهاي است, گفتند ما عوضي آمديم راه را گم كرديم ﴿قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ﴾; بعد فهميدند كه نه باغ خود آنهاست كه سوخته است ﴿بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ٭ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ٭ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ يَتَلاَوَمُونَ ٭ قَالُوا يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ٭ عَسَي رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَي رَبِّنَا رَاغِبُونَ ٭ كَذلِكَ العَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾[36] گوشهاي از همين جريانها هم, باز در قرآن كريم است كه اگر خداي سبحان توفيق داد در بحث فردا مطرح ميشود.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 267.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[5] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[6] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[8] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 4.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[11] ـ سورهٴ واقعه، آيات 63 و 64.
[12] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 7.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 69.
[15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[18] ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 9.
[19] . ر.ك: وسائلالشيعه, ج1, ص102.
[20] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[21] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 20.
[22] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 20.
[23] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[24] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.
[25] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[26] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[27] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[28] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[29] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 20.
[30] ـ سورهٴ يس، آيات 22 و 23.
[31] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[33] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 23.
[34] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 17.
[35] ـ سورهٴ قلم، آيات 18 ـ 21.
[36] ـ سورهٴ قلم، آيات 22 ـ 33.