06 06 1988 5030400 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 537 (1367/03/16)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذيً وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (263) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ (264) وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)

نظر صاحب المنار در آيه ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ ...﴾

گاهي گفته مي‌شود كه اين آيه ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ﴾ بر اساس اين است كه دفع ضرر, مقدم بر جلب منفعت است يعني انسان اگر با منّ و اذي صدقه بدهد گرفتار حرام و معصيت مي‌شود ولي اگر صدقه همراه با منّ و اذي را ترك كرد از مفسده نجات پيدا كرد; صدقه‌اي بدهد كه احياناً زمينهٴ ثواب را فراهم بكند ولي در اين صدقه منّ و اذي باشد مفسده است, دفع مفسده بهتر از جلب منفعت است و آيه ما را به اين اصل فرا مي‌خواند. اين سخن در تفسير المنار هست و تفسيرهايي كه بعد از المنار در همان ديار نوشته شده و به تبع المنار تنظيم شده در آن تفسيرها هم آمده است. ولي لازم است كه به يك نكته ديگر توجه شود و آن اين است كه در اينجا سه مطلب است: يكي اصل صدقه است كه في نفسه راجح است و ثواب دارد. دوم آن منّ و اذي است كه معصيت است و عقاب دارد اگر امر داير بشود بين صدقه و منّ و اذي ممكن است گفته شود كه در اين آيه ما را دعوت كردند به اينكه دفع مفسده اولاي از جلب منفعت است, ولي در اينجا يك مطلب سومي هم هست و آن اين است كه نه شما مفسده را طرد كنيد و دفع مفسده اولي از جلب منفعت است بلكه ما را به يك نكته سوم كه مصلحت است دعوت كردند فرمودند ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْر﴾ ما را به اين ردّ جميل و به اين دعا و به اين برخورد انساني اسلامي دعوت كردند ما را به قول معروف دعوت كردند اين قول معروف مصلحت است ما را به جلب مصلحت دعوت كردند نفرمودند كه اگر صدقه‌اي همراه با منّ و اذي است آن را ترك بكن به ما فرمودند, با رد جميل او را ترك بكن, مثل اينكه خداي سبحان به رسولش (صَلّي الله عليهِ و آلهِ و سلّم) فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً[1] هَجر جميل, قول جميل, قول معروف مصلحت است ما را به جلب مصلحت دعوت كردند. اگر فرموده باشند كه عند دوران امر بين صدقه و منّ و اذي شما منّ و اذي, چون مفسده دارد دفع مفسده اولي است از صدقه‌اي كه جلب منفعت به همراه دارد اين آن سخن تام بود ولي در اينجا فرمودند كه قول معروف و رد جميل و مغفرت, اين بهتر از آن صدقه‌اي است كه با منّ و اذي همراه است پس ما را به يك مصلحت برتر فراخواندند.

تبعات بسيار بد اذيت كردن نيازمندان

مطلب ديگر اين است كه گرچه اذيت مؤمن, بلكه اذيّت مسلم و بلكه اذيت انساني كه در امان نظام اسلامي است ناروا و حرام است; اما هر اندازه مورد اذيت, محتاج باشد و انسان او را برنجاند تبعات اين كار بسيار بد است. كسي كه كمبود مالي دارد اگر كسي به حيثيت او آسيب برساند اين اذيت در حد رياست كه شرك بالله است شايد هر اذيتي در حد ريا نباشد, چون ريا نظير معاصي كبيره متداول نيست, نظير غيبت و امثال ذلك نيست. ريا يك شرك رقيق و خفي است بر خلاف معاصي كبيره ديگر, ريا شركي است در محور اعتقاد, كم گناهي است كه شبيه ريا باشد و اذيت هر كسي در حد ريا نيست, اذيت مستمندي كه هم فشار مالي بر او تحميل شد هم فشار روحي اين اذيت در حد رياست, لذا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ صدقات را درمورد احتياج معمولاً تاديه مي‌كنند: ﴿كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ﴾.

ريا كار از ديدگاه قرآن

انسان مُرائي از نظر قرآن كريم يك انسان عاقلي نيستؤ زيرا او براي جلب توجه مردم كار مي‌كند, نمي‌داند كه دلهاي مردم به دست خود مردم هم نيست ما اگر مالك دروازه دل بوديم كه مي‌توانستيم خاطرات را كنترل كنيم زمام دل به دست كسي نيست. خداوند فرمود من در صورتي دلها را متوجه كسي مي‌كنم كه او مؤمن باشد از نظر حسن فاعلي و داراي عمل صالح باشد از نظر حسن فعلي: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً[2] كسي كه مي‌خواهد دلهاي مردم به سوي او متوجه باشد نمي‌داند كه راهش اخلاص عمل لله است. اين عمل را براي مردم مي‌كند تا دلهاي مردم را متوجه كند پس او انسان عاقل نيست, لذا قرآن كريم از اين گونه افراد به عنوان مُختال ياد مي‌كند «مختال» يعني متخيل بالفعل; انسان خيال زده. اگر كسي متخيل بالفعل بود و عاقل بالقوة, چون در حد خيال كار مي‌كند و خيال هم با تصور مسئله را حل مي‌كند بدون تصديق. هر چه كه در او گذشت احياناً زمينه حركت را فراهم مي‌كند اين انسان مي‌شود مُختال, إختال و تَخيَّل در همين حد است اين تَعَقَّل نيست اين اختال و تخيل است.

همراهي مختار و فخور در آيات قرآن

آن‌گاه انسان مختال فخرش را در همان محور خيال مي‌يابد انسان عاقل عظمت و فخرش را در مدار عقل جستجو مي‌كند. در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) اين مضمون هست كه «الهي كفي بِي عزّاً أن أكون لَكَ عبداً، وَ كفي بِي فخراً أن تكونَ لي رَبّاً»;[3] من فخر مي‌خواهم ولي فخر من در بندگي توست عزت مي‌خواهم عزّت من در آقايي توست اين كار آدم عاقل است. آدم مختال فخرش را در ايذاي ديگران جستجو مي‌كند, لذا قرآن كريم فخور را در كنار مختال, وصف رياكار مي‌داند در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 36 به بعد اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً﴾ مختال فخور چه گروهي است؟ ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾; نعمتهايي كه خداي سبحان به آنها داده است در باره آنها بخل مي‌ورزند, ديگر نمي‌گذارند اين نعمت را افراد ديگر مشاهده كنند: ﴿أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ[4] را امتثال نمي‌كنند: ﴿يَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً ٭ وَالَّذِينَ﴾ اين ﴿وَالَّذِينَ﴾ كه در آيه بعد است عطف است بر ﴿الَّذِينَ﴾اي كه در اول آيه قرائت شده بود كه اينها همه بيان مختال فخور است مختال فخور كيست؟ ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِاليَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِيناً فَسَاءَ قَرِيناً﴾ اين انسان خيال‌زده هرگز راه به مقصد نمي‌برد, چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم از اين گروه به عنوان مختال فخور ياد كرده است. آيه 23 به بعد سوره «حديد» اين است كه ﴿وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ مُخْتَال فَخُور كيست؟ ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الغَنِيُّ الحَمِيدُ[5] اما آن انسان عاقل مي‌خواهد محبوب باشد و محبت را در مدار عقل جستجو مي‌كند.

حرمت حمايت رياكارانه از محرومين

گاهي انسان محبوبيت مردمي طلب مي‌كند, مي‌خواهد مردم به او گرايش پيدا كنند و او را صاحب قدرت بدانند. او خود را به متصديان امر نزديك مي‌كند تا نزد مردم به عنوان مقتدر شناخته بشود, اين كار گرچه قبيح است ولي حرام نيست. يك وقت خود را با محرومين نزديك مي‌كند كه چهره مردمي بگيرد و از اين راه قدرت پيدا كند اين چون رياست حرام است بيان ذلك اين است كه اين شخص دلش براي قدرت مي‌تپد و هرگز حاضر نيست با محرومين يكجا زندگي كند; اما نشان مي‌دهد كه من براي رضاي خدا با طبقه محروم دارم به سر مي‌برم كه از اين راه عواطف را جذب كند, ارائه مي‌دهد كه من براي رضاي خدا با ضعفه مردم به سرمي‌برم اينجا رياست, آن تظاهر به قدرت است چون هر تظاهري كه حرام نيست. اگر كسي با مال قرض بالأخره لباس خوب تهيه كرد تا تظاهر به غنا بكند كار قبيحي است ولي حرام نيست, چون ريا نيست; اما يك وقت به مردم نشان مي‌دهد كه من دارم براي رضاي خدا كار مي‌كنم به مردم ارائه دهد كه اين عمل لله است و لله نباشد اين مي‌شود ريا و معصيت و چون نمي‌داند كه دلهاي مردم به دست احدي نيست از راه ريا اين كار را مي‌كند تا عواطف مردم را جلب بكند در حالي كه جذب نمي‌شود.

شباهت ريا كار و منت‌گذار در سوداگري

آن هم كه گرفتار منّ و اذي است مي‌خواهد مردم را برنجاند تا در مقابل اين مالي كه مي‌دهد چيزي بگيرد, اين هم سودا گر است آن مُرائي هم سوداگر; منتها مرائي حيله مي‌كند اين با زور داد و ستد مي‌كند, هر دو سوداگرند. يك وقت انسان مال مي‌دهد لله حرفش اين است كه ﴿لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً[6] از مردم چيزي نمي‌خواهد اين انفاق لله است. يك وقت در مقابل اين مالي كه داده است بالأخره چيزي بايد از مردم بگيرد يا با زور يا با حيله و تزوير يا با منّ و اذي حيثيت طرف را بايد بگيرد در مقابل پولي كه داده است اين مي‌شود سوداگري يا با حيله و تزوير او را به دام خود بكشاند اين مي‌شود ريا, لذا مسئله منّ و اذي در كنار مسئله ريا ياد شده است. فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ چون در هر دو حال چه منّ و اذي و چه ريا اين شخص مالي كه داده است چيزي از آن مال‌بگير گرفته است و آن حيثيت اوست يا با حيله گرفت يا با زور گرفت, فرمود اين صدقه را ذات اقدس الهي قبول نمي‌كند.

سنجش حسنات تنها براي دو گروه

و اين هم كه در ذيل آيه فرمود آنهايي كه با منّ آنهايي كه با اذيت آنهايي كه با ريا انفاق مي‌كنند اين گروه‌ها ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ چون اين شيء نكره در سياق نفي است معلوم مي‌شود در يوم الحساب چيزي از اين كار براي آنها نمي‌ماند, لذا در سورهٴ مباركهٴ «كهف» درباره كافراني كه روششان همين روش مرائيان است يعني لغير الله كار مي‌كنند مي‌فرمايد ما براي آنها ترازو نصب نمي‌كنيم. در سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيه 105 اين است ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ وَزْناً﴾ در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان ترازوي سنجش حسنات را براي دو گروه نصب مي‌كند: آنها كه فقط حسنه دارند مثل معصومين (عليهم السلام) يا آنها كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[7] اما آنها كه هيچ حسنه ندارند ترازو براي سنجش كالاست, وقتي كالا نبود براي چه ترازو نصب بكنند. فرمود ما براي اين گروه ترازو نصب نمي‌كنيم ﴿فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ وَزْناً﴾ البته براي تشخيص دركات اينها ترازو هست ترازوي مخصوص سنجش دركات; اما براي بررسي حسنات و درجات اينها ما ترازو نصب نمي‌كنيم. از اينجا معلوم مي‌شود آنچه را كه لقمان به پسرش فرمود: ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾; خداي سبحان اين مثقال اسپند را هم گرچه خيلي سبك و كم باشد او را حاضر مي‌كند[8] يا در بخش ديگري خداي سبحان فرمود اگر ذره‌اي باشد علم ما غافل نيست و ما حساب مي‌كنيم ﴿وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ[9] اين براي كسي است كه حسنه دارد; اما كساني كه ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ كسي كه ﴿فَتَرَكَهُ صَلْداً﴾ چيزي نيست كه بسنجند, فقط دركات اينها را ارزيابي مي‌كنند.

تأثيرات و نتايج انفاق بدون ريا و اذيت

پاسخ: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي﴾ مثل اينكه مُرائي هم عملش باطل است حكم همه اينها اين است كه ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ اما چه چيزي باعث شد كه اين حكم به دنبال اينها آمد و آن اين است كه آن لغير الله بود اين هم لغير الله است, اين شخص مال داد و در مقابل چيزي گرفت با زور آن يكي مال داد و در مقابل چيزي گرفت با حيله. اين باعث مي‌شود كه انسان «لاَ يَقْدِرُ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَب» خواهد شد آن حكم است و اين وجه شبه, لذا فرمود كه در حد رياست اگر كسي مسلماني را برنجاند آزار كند معصيت كرد; اما فقيري را برنجاند در حد رياست ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾. آن‌گاه معلوم مي‌شود كه ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ يعني چه؟ كه در آيه بعد است ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ يعني چه؟ هم از ريا مصون باشد مي‌شود ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ هم از منّ و اذي مصون مي‌شود, مي‌شود ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ اگر ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ظهور كرد ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ هم پيامد او هست; منتها براي خصيصه مورد اين ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ را ذكر فرمودند ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ﴾ جنّتي كه در جاي بلند باشد يا در جايي باشد كه به وسيله باران برجسته مي‌شود: ﴿ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾.

پيامد و پاداش مخصوص هر عمل و علم خدا به آنها

اين ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ نشانه آن است كه هر عملي پيامد خاصّي دارد. گاهي انسان عملي انجام مي‌دهد كه تنها يكي به دو برابر يا به چهار برابر يا به اضعاف مضاعفه يا به هفتصد برابر نيست, بلكه از زمين تا آسمان به او خير مي‌رسد و خيرش به ديگران مي‌رسد و دائماً هم خير مي‌رسد آنچه در آن كريمه معروف هست كه ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ ٭ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[10] اين سخن از هفتصد برابر و 1400 برابر و امثال ذلك نيست, سخن از مظهر «دائم الفضل و دائم الفيض علي البرية» بودن است اگر در اين دعاهاي شب جمعه خوانده مي‌شود كه خداي سبحان «دائم الفضل»[11] است «دائم الفيض» است انساني كه به كلمه طيبه كه ايمان و عمل صالح است راه يافت مظهر يك چنين بركتي مي‌شود كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ نظير درختهاي معمولي نيست كه يك مقدار زيادش را تنه و ساقه بگيرد بعد روي آن شاخه‌هاي دور دستش ميوه داشته باشد بلكه از ريشه تا آسمان ميوه است كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ ٭ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ لذا در پايان اين كريمه فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ اگر ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ است او مي‌داند اگر ﴿تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ است او مي‌داند, اگر بخواهيد در مقابل عمل خير شما باران قطرات درشت بارش كند آ‌ن را هم مي‌داند اگر كاري كرديد كه بايد طَلّ و نم ببارد آن را هم مي‌داند: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾.

پرسش ...

پاسخ: البته اول بايد بكوشند كه ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ باشد و منّ و اذي را با تكلف از خود دور دارند تا كم كم ملكه بشود. وقتي به رسول اكرم (صَلّي الله عليهِ و آلهِ و سلّم) عرض كردند كه اين همه عبادت براي چه, با اينكه شما منزه از عصيانيد در حد متوسط كافي است, فرمود: «أفَلا أكونُ عَبداً شَكوراً»[12] انسان وقتي به مرحله بالا رسيد ملكه عبادت باعث ريزش اين بندگي و بردگي خواهد بود اوايل با تكلف و با رنج بعد اواخر ديگر لذت مي‌برد انسان از اين كارهاي خير.

مراد از كم به ياد خدا بودن رياكاران

آن‌گاه فرمود مرائي را در بخشهاي ديگر فرمود اينها اصلاً كم به ياد خدا هستند اينكه فرمود مرائي كم به ياد خداست يعني واقعاً به ياد خدا هست; منتها كم يا اصلاً به ياد خدا نيست. خب, اگر مرائي كم به ياد خدا هست, چرا درباره اين گروه مي‌فرمايد اينها هيچ بهره‌اي از كارشان نمي‌برند؟ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ المُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَي الصَّلاَةِ قَامُوا كُسَالي يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً ٭ مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً[13] اينكه فرمود اينها ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾ يعني كم به ياد خدايند يعني واقعاً منافق به ياد خداست; منتها كم يا اصلاً منافق به ياد خدا نيست. يك بيان نوراني از حضرت امير (سلام الله عليه) در ذيل اين كريمه نقل شده است كه حضرت فرمود منافق در حضور مردم به ياد خداست اين يك مطلب و در غياب مردم كه با خدا خلوت دارد به ياد خدا نيست[14] اين دو مطلب. پس منافق براي دنيا به ياد خداست اين نتيجه دو مقدمه و دنيا هم كه متاع قليل و اندك است دنيا كه متاع فراوان و باقي نيست پس منافقي كه فقط براي دنيا به ياد خداست ذكر قليل دارد يعني ذكر دنيايي دارد و روح اين استثنا برمي‌گردد به استثناي منقطع, نه اينكه منافق در شبانه‌روز يا در مدت سال گاهي به ياد خداست او اصلاً خدا را قبول ندارد روح اين استثنا بر مي‌گردد به استثناي منقطع, معناي سخن اين خواهد شد كه منافق بين خود و بين خدا اصلاً به ياد خداست نيست به نحو سالبه كليه, در حضور مردم كه شد براي جلب توجه مردم ممكن است خيلي هم به ياد خدا باشد, چون آن خيلي دنياست و دنيا متاع اندك است لذا ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾ فرمود: ﴿فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ[15] درباره منافقين فرمود خداي سبحان قلب اينها را مطبوع كرده است طبع كرد اينها چيزي نمي‌فهمند كم درك مي‌كنند: ﴿فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ[16] فرمود: ﴿هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلكِنَّ المُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ[17] در بخشي ديگر از همين گروه به عنوان ﴿إِلاَّ قَلِيلاً﴾ ياد كرده است[18] در سورهٴ «منافقون» اصلاً استثنا هم نشده, اينكه فرمود: ﴿فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ﴾ نه يعني معارف الهي را به مقدار كم مي‌فهمند يعني اصلاً نمي‌فهمند, اينها ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ[19] اند. ﴿لاَ يَرْجِعُونَ[20]‌اند آن‌گاه روح اين گونه از استثناها به استثناي منقطع برمي‌گردد و خلاصه‌اش اين شد كه اينها معارف الهي را اصلاً درك نمي‌كنند و آنچه درك مي‌كنند دنياست كه دنيا متاع قليل است, لذا در اين كريمه فرمود كه منافقون ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾ پس اين ﴿إِلاَّ قَلِيلاً﴾ طوري نيست كه بتواند مخصِّص آن ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ باشد و يا مخصص آيه سوره «كهف» باشد كه ﴿فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ وَزْناً[21] چون منافق در حقيقت كافر است ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ[22] پس در اين گونه از آيات كه فرمود اينها هيچ بهره‌اي از كارشان ندارند يا ما ميزان اعمال خير را براي اينها اصلاً نصب نمي‌كنيم اين با آيه 142 سوره «نساء» كه فرمود: ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾ منافات ندارد تا ما بگوييم اين مخصِّص آن عام است يا مقيِّد آن مطلق است و مانند آن.

آيه بعد اين است كه ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ[23] اينكه در بحثهاي قبل فرمود: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ[24] براي آن است كه آن معارف عقلي را در حد تمثيل خوب بيّن‌الرشد مي‌كند. مي‌فرمايد كه شما خطر منّ و اذي و نفاق و ريا را ديده‌ايد و فهميده‌ايد, براي اينكه مسئله بازتر بشود به اين مثال توجه كنيد.

پيامد‌هاي ظلم به بي‌پناهان و منّت و طعنه بر اسلام

پرسش ...

پاسخ: نه; يك وقت است انسان يك غني را آزار مي‌كند يك وقت يك فقير را آزار مي‌كند او هيچ پناهي ندارد. اين است كه از چند امام (عليهم السلام) اين نقل شده است از امام باقر نقل شد. از امام سجاد نقل شد از سيدالشهداء(سلام الله عليهم) نقل شد امام سجاد مي‌فرمايد آخرين وصيتي كه پدر بزرگوارم سيد الشهداء(سلام الله عليه) به من كرد اين بود كه فرمود: «بُنيَّ إيَّاك وَ ظُلْمَ مَنْ لاَ يَجِدُ عليك ناصراً الاّ اللهَ»[25] خب هر ظلمي حرام است; فرمود پسر آن مظلومي كه پناهي جز خدا ندارد به او ستم نكن, براي اينكه آن دعا يقيناً مستجاب مي‌شود. ديگري اگر مظلوم شد يا اهل دعا نيست يا اگر دعا كرد دعاي او مشوب است يك مقدار به قدرت خودش يك مقدار به قدرت فرزندانش يك مقدار به قدرت قبيله‌اش يك مقدار به قدرت مقام و پست و ميزش تكيه مي‌كند يك مقدار هم دعا مي‌كند ولي اگر كسي هيچ تكيه گاه نداشت.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب; چه شخصيت حقيقي چه شخصيت حقوقي اصلاً تا مورد حاجت نباشد كه جا براي صدقه نيست وگرنه مي‌شود احسان مي‌شود اطعام, گفتند اطعام بكنيد; اما عنوان صدقه در مورد نياز است معمولاً حالا يا شخصيت حقيقي نيازمند است يا شخصيت حقوقي جايي درمانگاهي مي‌خواهد مسجد مي‌خواهد حسينيه مي‌خواهد كسي خدمت كرد عواطف مردم آن محدوده را هم مي‌آزارد يا اسلام در حالي كه نياز دارد به كمك او دارد عاطفه اسلام را جريحه‌دار مي‌كند من بودم جبهه رفتم من بودم مسجد ساختم من بودم حوزه را تأمين كردم من بودم من بودم. اين مستقيماً دارد نيش به اسلام مي‌زند, آن هم اسلام در حال ضعف. اين است كه خداي سبحان از اين‌گونه از اذيتها به آساني نمي‌گذرد فرمود اين در حد رياست. ريا هم كه در حد شرك است[26] اينكه فرمودند: «اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصراً الاّ الله» به همين مناسبت. است در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) هست از حضرت سؤال كرد كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ حضرت دو جمله فرمود كه يكي ناظر به آسمان غيب است يكي هم ناظر به آسمان شهادت. فرمود: «مَدُّ البَصَر و دعوةُ المظلوم»[27] يعني اگر منظور آن است كه بين زمين تا آسمان ظاهري چقدر فاصله است تا آنجا كه ديدت مي‌رسد «مدّ البصر» آنجا آسمان است, اگر منظور آن است كه آسمان معنوي از زمين تا آسمان معنوي و آسمان غيبي چقدر فاصله است؟ آه مظلوم, آه مظلوم به آسمان معنوي مي‌رسد كه در‌هاي رحمت و اجابت به روي او باز است فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم» آن مظلومي كه آهش به آسمان مي‌رسد مظلومي است كه از هر جهت بي‌پناه باشد چون آن آه آه موحّدانه است و اگر كسي مظلوم شد در ضمن اعتماد به همه قدرتهاي ياد شده دعايي هم كرد يك دعاي مشوب دارد, دعاي مشوب كه بالا نمي‌رود. اين است كه از امام صادق (سلام الله عليه) سؤال كردند چرا دعاهاي ما مستجاب نيست, فرمود: «لأنَّكم تَدْعون من لا تَعْرفون»;[28] كسي را مي‌خوانيد كه نمي‌شناسيد براي همين جهت است ممكن نيست دعاي موحد مستجاب نشود.

مثال قرآن در مورد خطر «منّ» و «اذي» در انفاق

به هر حال ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ[29] فرمود بالأخره شما آنچه در دست شماست به عنوان آزمون به شما داده شد, قبلاً هم به دست ديگران بود بعداً هم به دست ديگران است. آيا شما علاقه‌منديد كه باغي داشته باشيد اين باغ از خرما و انگور باشد و اين باغ خرما و انگور جاي خالي براي درخت ديگر نباشد, جنّت باشد يعني پوشيده باشد, يك فضاي سبزي باشد و زير اين درختها هم نهر روان باشد كه هر وقت اين درختها نيازي به آب داشتند باغبان به اينها آب برساند نه تنها درختها فضاي سبز را تشكيل داده‌اند شده جنت و پوشيده, بلكه ﴿لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾ براي اين شخص در اين جنت و بوستان از هر نوع ثمري هست تنها خرما و انگور نيست. پس تمام دارايي اين شخص در باغي اين‌چنين خلاصه شد ﴿وَأَصَابَهُ الكِبَرُ﴾;[30] اين شخص به دوران سالمندي رسيد مصيبت پيري به او رسيده است, كِبَر و سالمندي به او برخورد كرد او مُصاب شد به پيري ﴿وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ﴾; فرزندان خردسال هم دارد كه ضعيف‌اند و توان كار ندارند, خودش هم كه توان را از دست داده است انساني در دوران سالمندي كه عائله‌مند باشد هم نياز شخصي دارد هم نياز عائله دارد نه خود مي‌تواند نياز را رفع كند, چون ﴿أَصَابَهُ الكِبَرُ﴾ نه ذريه او و فرزندان او مي‌توانند نياز او را رفع كنند, چون ﴿ضُعَفَاء﴾ هستند. در يك چنين موقعيتي ﴿فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ﴾ يك باد طوفنده كه از زمين مي‌پيچد و يك غوصي مي‌سازد تا فضا و مداري را رسم مي‌كند يك چنين بادي را مي‌گويند ﴿إِعْصَارٌ﴾ اگر اعصاري برخيزد كه ﴿فِيهِ نَارٌ﴾ سَمومي در آن باشد و سوزندگي در اين باد باشد ﴿فَاحْتَرَقَت﴾;[31] آن جنّت را بسوزد جنّت سوخته بشود با اين باد. در چنين حالتي از اين شخص چه چيزي برمي‌آيد هيچ كس حاضر نيست كه اين وضع را بپذيرد, فرمود آيا ممكن است كسي دوست داشته باشد به يك روز سياه اين‌چنين بنشيند, هيچ كس حاضر نيست. فرمود وضع قيامت همين طور است. در قيامت انسان شديداً محتاج است وهيچ چيزي كه حاجت او را رفع بكند نيست ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾;[32] روابط قبيله و عشيره و انساب و امثال ذلك هم قطع مي‌شود: ﴿يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيهِ[33] پس همه اين روابط گسيخته است و ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ[34] كاري هم از دست انسان ساخته نيست و احتياجش هم احتياج ابدي است, در آن روز انسان اگر بي‌پناه باشد تحملش آسان نيست. فرمود اگر كسي انفاق نكرد يا با من و اذي انفاق كرد يا با ريا انفاق كرد به يك چنين سرنوشتي مبتلا مي‌شود.

متناسب بودن عذاب ما براي مد منطقه

منطقه‌هاي سوزان را قرآن كريم منطقه‌هاي سرد سير را طبق آيه سوره «آل‌عمران» با سرما تهديد مي‌كند كه فرمود: ﴿فِيهَا صِرٌّ[35] ﴿صِرٌّ﴾ يعني سرماي سخت, نسبت به مردمي كه در منطقه سرد سير زندگي مي‌كنند آيه سوره «آل‌عمران» است كه فرمود: ﴿فِيهَا صِرٌّ﴾ «صِرّ» با صاد يعني سرماي سخت كه در هنگام وزش يك صريري دارد, صوتي دارد. براي كساني كه در منطقه‌هاي گرم سير به سر مي‌برند مي‌فرمايد: ﴿إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَت﴾ و نوع اين درختها را هم با خرما و انگور ياد مي‌كند, براي اينكه خرما و انگور گذشته از اينكه در غير حجاز بود بهترين محصول مردم حجاز هم همين خرما و انگور بود و براي جامعيتش هم فرمود: ﴿لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ﴾, آن‌گاه فرمود: ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ[36].

«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[2] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 96.

[3] ـ بحارالانوار، ج74، ص402.

[4] ـ سورهٴ ضحي، آيهٴ 11.

[5] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 24.

[6] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.

[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[8] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 16.

[9] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 47.

[10] ـ سورهٴ ابراهيم، آيات 24 و 25.

[11] ـ المصباح (كفعمي), ص647.

[12] ـ ر.ك: وسائل الشيعه, ج6, ص192.

[13] ـ سوره نساء, آيات 142 و 143.

[14] ـ البرهان في تفسير القرآن, ج2, ص192.

[15] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 3

[16] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 3

[17] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.

[18] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 15.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 171.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 18.

[21] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 105.

[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 140.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 266.

[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[25] ـ كافي، ج2، ص331.

[26] ـ مستدرك الوسائل, ج1, ص105; «وَاجتنبوا الرّياء فإنّه شرك بالله».

[27] ـ بحارالانوار، ج10، ص88; الغارات، ج1، ص112.

[28] ـ فلاح السائل، ص107.

[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 266.

[30] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 166.

[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 266.

[32] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 37.

[33] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 34.

[34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 166.

[35] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 117.

[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 266.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق