اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَي كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ (264) وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)﴾
درجات انفاق در آيات محل بحث
اين آيات قرائت شده به ضميمه دو آيه قبل, اينها درجات انفاق را كه با منّ و اذي گاهي همراه هست گاهي همراه نيست ذكر ميكنند. درجه اُوليٰ آن است كه انفاق باشد بدون منّ و اذي كه فرمود اجرش تا به هفتصد برابر هم ميرسد. [1] قسمت دوم آن است كه بين صدقه با منّ و اذي و بين «قول معروف و مغفرت» مقايسه قرار داده شد كه فرمود «قول معروف و مغفرت» بهتر از صدقهاي است كه با اذيت همراه باشد مرحله سوم آن صدقهاي است كه با اذيت و منّ انجام شده است اثر سوء منّ و اذي آن است كه آن صدقه را «كأن لم تكن» ميكند پس اين سه مرحله است كه در اين سه آيه ياد شده است.
مراد از نوع صدقه در آيه ﴿قول معروف...﴾
مطلب دوم آن است كه بعضي بر آناند كه اين ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذيً﴾[2] ناظر به صدقه مستحبي است درباره صدقه مستحب, ميشود گفت كه انسان قول معروف داشته باشد چيزي به اين سائل ندهد او را به ردّ جميل رد كند بهتر است تا اينكه صدقه بدهد و با منّ و اذي همراه باشد, لازم نيست كه صدقه با منّ و اذي بدهد آن را ترك كند و با قول معروف و مغفرت آن سائل را ترك كند ولي اگر صدقه واجب بود ديگر جا براي قول معروف و مغفرت نيست, جا براي اين نيست كه انسان به سائل بگويد اعطاك الله خدا ـ انشاءالله ـ به تو بدهد و او را از خود رد كند, چون در صدقه واجب چاره جز امتثال نيست[3] لكن اين پذيرفته نشد, براي اينكه ممكن است صدقه واجب باشد و انساني كه بر عهده او صدقه لازم هست به اين شخص ندهد او را رد كند و به ديگري بدهد اگر نخواست به اين سائل بدهد او را با قول جميل رد كند نه اينكه اين صدقه را به او بدهد با منّ و اذي. اگر اين سائل در اثر الحاح و سماجت اين شخص را نگران كرد بهتر است كه اين شخص اين صدقه را به او ندهد به ديگري بدهد چون اگر اين صدقه را به او بدهد با منّ و اذي همراه است. پس قول معروف و مغفرت بهتر از صدقه همراه با اذيت است شامل صدقه مستحب و صدقه واجب هر دو خواهد شد.
حكم فقهي و كلامي در مسئله منّ و اذي و ريا
مطلب سوم آن است كه يك بحث كلامي درباره منّ و اذي است يك بحث فقهي, چه اينكه درباره ريا كه مشبه به منّ و اذي است آن هم اين دو مسئله را دارد بحث فقهي منّ و اذي مثل بحث رياست فرقي ندارد, براي اينكه از ريا بالاتر نيست ريا اگر به متن عمل خورد و آن عمل واجب توصلي بود نه تعبدي اينجا هم واجب امتثال شد هم معصيتي حاصل شد هيچ محذوري هم در بين نيست. اين شخص واجب توصلي را امتثال كرده است گرفتار يك حرام نفسي هم شده است ريا كرد, معصيت كرد و آن واجب توصلي را هم انجام داد, امتثال كرد ولي اگر آن واجب عبادي بود كه در صحت او تقرب و نيت و قصد قربت شرط بود اينجاست كه ريا مزاحم است اگر ريا در واجب عبادي راه پيدا كرد در سراسر آن عمل ريا بود اين عمل كلاً باطل است, اگر ريا در بعض عمل بود نه در كل عمل و آن بعض, قابل تدارك نبود باز در كل عمل باطل است ولي اگر ريا در بعض عمل بود نه در كل عمل و آن بعض قابل تدارك بود, آن جزء و آن بعض باطل است و اگر تدارك نكرد در اثر ترك جزء, باطل ميشود نه در اثر ريا و اگر تدارك كرد محذور زياده و امثال زياده را به همراه نداشت صحيح است, مثلاً يك وقت است در سراسر نماز دارد ريا ميكند اين باطل است يك وقت در ركوع و سجود در متن ركوع يا در متن سجود دارد ريا ميكند اين ركوع, باطل است چون ريايي است و قابل ترميم هم نيست, چون زيادي ركن است مشكل ايجاد ميكند ولي اگر در گفتن ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ ريا كرده است اين ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ باطل شد اگر بدون جبران وارد ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ بشود چون يك جزئي از نماز را عمداً ترك كرده است نماز او باطل است ولي اگر اين ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ را كه ريائاً گفت بعد توبه كرد و يك ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ي را لله گفت اينجا نمازش درست است, چون نه محذور زيادهاي را در بر دارد نه ترك جزء است و از آن جهت كه خود آن ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ قرائت قرآني است زيادي او در نماز مبطل نيست و اگر ريا نه در كل عمل بود نه در جزء عمل بود چه جزء قابل ترميم, چه جزء غير قابل ترميم بلكه بعد از فراغ از عمل بود گرچه اين ريا معصيت است ولي آن عمل فقهاً صحيح است يعني نه قضا دارد و نه اعاده, در مسئله منّ و اذي حداكثر مثل ريا باشد اگر در متن صدقه منّ و اذي بود اين صدقه ممكن است كسي توهم كند كه باطل است, مثلاً براي اينكه اين قصد قربتش آسيب ديد ولي اگر از باب اجتماع امر و نهي شد نهي به يك جهت خورد امر به يك جهت خورد اين صدقه صحيح است, گرچه اين شخص معصيت كرده است ولي اگر اين منّ و اذي در جزء بود چون صدقه يك واجب استقلالي است نه واجب ارتباطي هرگز حكم نماز و امثال نماز را ندارد, اجزاي مستقل خب اگر آن جزء باطل شد انسان جزء ديگري را به جاي او مينشاند, نظير نماز نيست كه اقل و اكثر ارتباطي باشند و مشكلي را به همراه داشته باشند اگر گفتند شما بايد ده درهم يا بيست درهم صدقه بدهيد اينها اقل و اكثر استقلالي است و اگر در پرداخت يكي از اين دراهم, منّ و اذي روا داشت ممكن است همان مشكلي را به همراه داشته باشد و جبرانپذير هم است با يك درهم ديگري. واجب استقلالي به مراتب آسانتر از اقل و اكثر و واجبهاي ارتباطي است حالا اگر اين منّ و اذي بعد از عمل بود يقينا مايه بطلان آن عمل نيست نه ادا دارد نه قضا آن عمل وقع في نفسه صحيحاً, اين به لحاظ مسائل فقهياش.
پرسش ...
پاسخ: اين فقهاً هيچ عيب ندارد, زكات را داد زكات مال يا زكات فطر را داد عمل وقعَ صحيحاً, بعد منّ و اذي كرد اين آسيبي نميرساند, مثل رياي بعد از عمل.
پرسش ...
پاسخ: خب بله, اينكه ما گفتيم به متن عمل بخورد براي همين است كه مسئله مكان مسئله زمان مسئله تحت الحنك آويزان كردن مسئله صف اول ايستادن, اينگونه از عناوين كه خارج از حريم نماز است كنار برود اگر به متن عمل خورد آن وقت مشكلي به همراه دارد.
پرسش ...
پاسخ: توبه اگر ريا در متن عمل بود عمل باطل است, گذشته از اينكه باطل هست معاقب هم هست. توبه, آن عقاب و عذاب ريا را برطرف ميكند ولي كار ادا و قضا را انجام نميدهد, كار ادا و قضا سرجايش محفوظ است اگر عملي را در حين آوردن ريائاً آورده است هم بايد توبه كند هم اگر در وقت است ادا و اگر خارج وقت است قضا به جا بياورد, اين حكم فقهياش.
حكم كلامي حبط اعمال
اما مسئله كلامي در بحث حبط, كه در آيه 217 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد كه فرمود: ﴿فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ در آنجا مسئله حبط و تكفير مبسوطاً بحث شد و حكم كلامياش هم روشن شد و هر كسي هر عملي را كه انجام ميدهد اين عمل, در جان او اثري ميگذارد و از آن جهت كه انسان در دنياست و دنيا دار آزمون است و تكليف است و تحول و حركت, قابل تغيير و تبديل است اينچنين نيست كه عمل فقط در قيامت اثر بگذارد عمل, در قيامت ظهور ميكند وگرنه الآن در جان انسان اثر گذاشته است. نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود كه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[4] اين شخص هماكنون آتش ميخورد; منتها چون تخدير شده است احساس نميكند و در قيامت كه از اين سكر طبيعت بيرون ميآيد احساس, شروع ميشود و اثر عمل در انسان در حين پيدايش عمل هست و ظهورش در قيامت هست و چون نشئه طبيعت, نشئه تكليف و دگرگوني است گاهي ممكن است انسان با توبه سيئات گذشته را از بين ببرد گاهي با ارتداد ـ معاذ الله ـ حسنات گذشته را از بين ببرد ولي عمل در هر وقتي و در هر زماني كه از عامل صادر شده است در روح او اثر گذاشت, مثل غذاي خوب يا غذاي بد اگر كسي غذاي خوبي را خورد يا سمي را خورد همان وقت آن غذا اثر خود را گذاشت, ممكن است بعداً با غذاي بعدي يا با داروي بعدي اثر اين از بين برود ولي اينچنين نيست كه الآن عمل در روح اثر نكند يا غذا در جسم اثر نكند. در ذيل آن آيه 217 سورهٴ «بقره» مبسوطاً بحث حبط و تكفير گذشت.
حكم فقهي و كلامي در رياي بعد از عمل
اما اينكه فرمود: ﴿كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ﴾ احياناً بعضي از روايات رياي بعد از عمل را هم همانند رياي متن عمل مايه بطلان عمل شمردهاند, آن روايت را بخوانيم ببينيم از نظر فقهي حكمش چيست. مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) در جلد اول باب چهاردهم از ابواب مقدمه عبادات اين حديث را نقل كرده است مرسله هم هست «عن ابي جعفر (عليه السلام) انه قال الابقاءُ علي العمل اشدُّ مِن العمل»; حضرت فرمود حفظ عمل, دشوارتر از خود عمل است, از امام باقر (عليه السلام) سؤال كردند «وَ ما الابقاء علي العمل»; حفظ عمل چيست كه از خود عمل خيلي سختتر است, فرمود ابقاي بر عمل اين است كه «يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنفِقُ نَفَقَةً للهِ وَحده لاشريك له»; يك وقت انسان صلهاي را به اهلش نظير ارحام, اعطا ميكند يا نفقهاي را براي خداي سبحان كه «لاَ شَرِيك له» انفاق ميكند يعني خالصاً لوجه الله انفاق ميكند «فَكُتِبَتْ له سِرّاً»; اين نفقه و آن صله به عنوان صله سرّي يا نفقه سرّي نوشته ميشود كه نفقه سرّ, افضل از نفقه علن است در غير مورد ضرورت.
فرمود معناي ابقاي بر عمل كه خيلي سخت است اين است كه گاهي انسان صلهاي اعطا ميكند يا نفقهاي اعطا ميكند «لله» كه اين «لله» از باب تنازع, متعلق به هر دو فعل است «يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنفِقُ نَفَقَةً للهِ وَحده لاشريك له فَكُتِبَتْ له سِرّاً»; به عنوان صدقه سرّي يا نفقه سرّي در نامه عملش نوشته ميشود كه خيلي فضيلت دارد «ثمّ يَذكُرُها»; يك بار اين نفقه را ذكر ميكند كه من اين قدر نسبت به فلان شخص احسان كردم «فَتُمحَي فَتُكتَبُ له علانيةً»; به عنوان صدقه سري از او محو ميشود در دفتر اعمال او به عنوان صدقه علانيه و علن نوشته ميشود كه ثوابش كمتر از صدقه سرّي است «ثمّ يذكُرُها»; باز همين مطلب را بازگو ميكند كه من اين مقدار احسان كردم نسبت به فلان شخص «فَتُمحَي فَتُكتَبُ له رِياءً»;[5] اصل صدقه لله محو ميشود و در دفتر عملش نوشته ميشود كه اين شخص ريائاً انفاق يا صله كرده است فرمودند اگر كسي كار خيري را انجام داد آن را در جمع ديگران بازگو كرد مثل گلي است كه او را از شاخه جدا كند و اين برگهاي املس و لطيفش را با دست بمالد. خب, اين گل وقتي برگ لطيفش يك بار يا دو بار دست خورد بعد پژمرده ميشود; تفاله خواهد شد. فرمود عمل خير, گل است دست به آن نزنيد نگوييد, اگر گفتيد مثل آن است كه اين برگ لطيف گل را دست زديد يك چند بار كه دست زديد ديگر پژمرده ميشود, بويي نخواهد داشت و طراوتش را هم از دست ميدهد.
پاسخ: بله ديگر رياي بعد از عمل در فقه معنون است كه رياي بعد از عمل مبطل نيست, ميخواهد اسماع كند در بحث ديروز گذشت كه منظور خصوص ارائه نيست [بلكه] اسماع را هم شامل ميشود اصراري دارد كه مردم بشنوند كه او امسال فلان كار را كرده است, اين روايت اما در فقه اين روايت مورد اعتبار نيست نه سند معتبري دارد نه شواهد فقهي ديگري او را تأييد ميكند نه با اصول كلي فقه سازگار است, قهراً اينها در مسائل كلامي مؤثرند نه در مسائل فقهي. فتحصل عمل چه واجب استقلالي چه واجب ارتباطي اگر توصّلي باشد كه از بحث بيرون است چون هيچ كدام از اين عناوين, واجب توصّلي را ابطال نميكنند اگر تعبدي باشد كه فروع فراواني داشت كه بعضي از آن فروع اشاره شد و مشترك همه اينها اين است كه منّ و اذي مثل ريا اگر بعد از عمل واقع شد فقهاً در آن عمل هيچ اثري ندارد چون عمل وقع صحيحاً عمل وقتي صحيح است كه در حين انجام واجد شرايط و فاقد موانع باشد; ديگر چيزي عمل صحيح را ابطال نميكند ماند مسئله كلامياش مسئله كلامي در ذيل همان آيه 217 [سورهٴ «بقره»] كه مسئله حبط و تكفير مبسوطاً بحث شد بازگو شد كه عمل در عامل بالفعل مؤثر است چه حسنه چه سيئه, اينچنين نيست كه فعلاً اثر نكند منتظر بعدي باشيم ولي بعداً ميشود همين عمل را تقويت كرد يا تضعيف كرد, چون انسان در نشئه طبيعت در حال حركت هست همان طوري كه غذاي سالم و ناسالم در جسم اثر ميگذارد; منتها با غذا يا داروي بعدي ممكن است ترميم بشود عمل صالح و طالح هم در روح اثر ميگذارد ممكن است با اعمال بعدي ترميم بشود اين راجع به بحث لحوق منّ و اذي قهراً آنچه در آن روز اول بحث شد كه ﴿ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنّاً وَلاَ أَذيً﴾[6] كه از كلمه ﴿ثُمَّ﴾ استفاده شد كه اين شخص بايد همچنان بر اخلاص باقي بماند و مصون از منّ و اذي باشد, بحث كلامي مسئله را همراه داشت نه بحث فقهي را.
تثبيت نفس نتيجه رضاي پروردگار
اما اينكه فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ اين نميخواهد دو هدف ذكر بكند: يكي تحصيل رضاي حق, يكي تثبيت نفس خويش, بلكه اگر كسي واقعا طالب رضاي حق بود از باب ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾[7] و مانند آن نفس او هم تثبيت ميشود لكن براي اهميت مسئله است كه فرمود: ﴿وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ در حقيقت يك انسان مخلص رضاي حق را ميطلبد و رضوان حق ثبات نفس را هم به همراه دارد, چون ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾ منتها روي اهميت مسئله بود كه فرمود: ﴿وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾.
مراد از رَبْوَه در آيه
درباره تمثيل فرمود: ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ اين «ربوة» يا به معناي تپه و جاي بلند است يا زميني است كه در گودي نباشد [بلكه] زميني است كه با باران برجسته بشود, چون اگر زمين تپه باشد كمتر آب ميگيرد فقط بايد از باران مدد بگيرد و كشتش هم آنچنان آسان نيست, همان طوري كه زميني كه در گودي باشد كشتش خيلي آسان نيست در خطر سيل هم است, زميني كه بر فراز تل و تپه باشد آن هم از نظر كشت خيلي زمين مساعدي نيست و در اين كريمه ميخواهد بفرمايد كه باغي است كه از هر نظر داراي مزايا است كه دو برابر باغهاي ديگر محصول ميدهد. اين ربوه شايد به معناي تل و تپه و امثال ذلك نباشد, زميني كه آماده است وقتي باران به آن برسد بالا ميآيد بعضي از زمينها هستند كه يا شورهزارند يا نيروي تغذيه خاكياش ضعيف است, باران كه به او برسد يك رشد چشمگيري ندارد ولي بعضي از زمينهاست كه همين كه باران بخورد بالا ميآيد, نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حج» بيان فرمود, آيه پنجم سوره «حج» اين است فرمود: ﴿وَتَرَي الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا المَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ﴾; فرمود شما زمين را ميبينيد هامد است و افتاده است فرو رفته است وقتي ما باران فرستاديم اين رابيه ميشود بالا ميآيد ربوه دارد برجسته ميشود منتفخ ميشود آنگاه ميروياند: ﴿وَتَرَي الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا المَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ﴾[8] اين ﴿رَبَتْ﴾ به معناي نمو نيست يا انما نيست, چون ﴿وَأَنْبَتَتْ﴾ را بعد از ﴿رَبَتْ﴾ فرمود, بلكه ﴿رَبَتْ﴾ يعني بالا ميآيد بعضي از زمينها هر چه هم آب بخورند همچنان ماندهاند بعضي از زمينها اگر آب بخورند برجسته ميشوند, چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه پنجاه جريان مريم و عيسي (عليهما السلام) را كه ذكر ميكند اينچنين ميفرمايد: ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَي رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ﴾ يعني ما اين دو بزرگوار را كه مجموعاً يك آيهاند والد و ولد, كودكي بدون پدر به دنيا بيايد زني بدون همسر مادر بشود اين مجموعاً يك آيه است ما اينها را آيه قرار داديم و مأواي اينها را يك جاي ربوهاي كه مصون از اضطراب است و چشمه دارد يا چشمگير است و داراي ماء معين است يا چشمگير است ما قرار داديم, نه اينكه روي تل و تپه و امثال ذلك كه ربوه به معناي تل و تپه و نظاير آن نباشد چه اينكه در موارد ديگر به همين معنا ياد شده است ربوه پس لازم نيست كه ما بگوييم ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ يعني روي تپه بلكه زميني كه برجسته ميشود با بارش باران بر خلاف زميني كه همچنان خوابيده است آنگاه فرمود اين زمين كه ربوه است و حاصل خيز است مناسب با همان آيهاي است كه در پيش داريم در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 276 اين است كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ خداي سبحان صدقات را إرباء ميكند; رابيه ميكند; بالا ميآورد يعني چون يكي را چند برابر ميپذيرد و پاداش ميدهد اين يك عمل را بالا ميآورد كه فرمود: ﴿تَرَي الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا المَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَت﴾;[9] زمين رابي ميشود و خداي سبحان مُربي, صدقه رابيه ميشود و خداي سبحان مُربي ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾.[10]
بيان ضِعفين در آيه
اينكه فرمود: ﴿فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ﴾ «ضعفين» يعني مثلين يا ضعفين تثنيه ضعف است, «ضعف» يعني دو برابر, قهراً ضعفين ميشود چهار برابر. اگر كسي گفت دو طفلان مسلم ميشود چهار نفر; اما اگر گفت دو طفل مسلم ميشود دو نفر, نبايد گفت دو طفلان مسلم اينجا ضعفين يعني دو تا ضعف اگر دو تا ضعف است ميشود چهار برابر نه دو برابر مگر اينكه «ضعف» به معناي مثل باشد, آنگاه ضعفين ميشود مثلين و قهراً دو برابر است. نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده, آيه چهل سوره «هود» اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾; فرمود ما به نوح (سلام الله عليه) دستور داديم كه از هر نوعي دو زوج را به همراه خود در كشتي بياور كه نسل اينها قطع نشود, خب ﴿زَوْجَيْنِ﴾ يعني چهار نفر, دو تا زوج يعني چهار نفر يا هر كدام را ميگويند زوج, سرّ اينكه زن و شوهر هر كدام زوجاند يكي زوج است ديگري زوجه, گرچه در لغت فصحيٰ زن را زوجه نميگويند [بلكه] زوج ميگويند و در قرآن كريم از زن به عنوان زوج ياد شده است و جمعش ازواج است; زوجه تعبير نكرد كه بشود زوجات و مانند آن, سرّ اينكه مرد زوج است براي اينكه به اضافه او زوجيت حاصل ميشود, سرّ اينكه زن زوجه است براي اينكه به حصول او زوجيت حاصل ميشود مرد را كه ميگويند زوج نه يعني يك جفت است و در اين كريمه كه فرمود: ﴿زَوْجَيْنِ﴾ نه يعني چهار نفر, دو زوج يعني دو نفر كه هر نفر زوجاند اين ﴿زَوْجَيْنِ﴾ تثنيه زوج است و زوج بر يك نفر اطلاق ميشود نه بر دو نفر, قهراً ﴿زَوْجَيْنِ﴾ ميشود دو نفر, آن ﴿اثْنَيْنِ﴾ براي رفع توهم است كه فرمود: ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾.[11] اما اين ﴿ضِعْفَيْنِ﴾ چون اثنين در كنارش نيست ممكن است لطف الهي يكي را چهار برابر پاداش بدهد, چه اينكه گاه يكي را هفتصد برابر پاداش ميدهد, خيلي نميشود اصرار كرد كه اين نظير ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ باشد.
پرسش ...
پاسخ: بله آن ﴿كَرَّتَيْنِ﴾[12] يعني ما ليس بأول، آن ديگر مكرر در مكرر را هم شامل ميشود, خود كَرَّة بار اول را نميگويند, مگر قرينه داشته باشيم خود كَرَّة بار اول را نميگويند بار اول كه كسي نگاه كرد نميگويند كَرَّة, بار دوم ميشود كَرَّة, در اينجا يك برابر را نميگويند ضِعف, ميگويند مِثل, اما دو كه شد ميشود دو برابر, ضعف يعني دو برابر اگر قرينهاي باشد, نظير سوره «هود» ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ يعني دو, اينجا چون قرينهاي نيست ممكن است همان چهار باشد و اگر آن آيه سوره «هود» را هم شاهد گرفتيم و گفتيم در اينگونه از موارد منظور از ضِعف مثل است, آن وقت ﴿ضِعْفَينِ﴾ يعني «مثلين».
ثمربخش بودن صدقه در راه خدا
اينكه فرمود: ﴿فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ﴾ ناظر به آن است كه صدقهاي كه در راه رضاي خدا باشد هرگز بيثمر نيست, حالا يا بازدهاش كم است يا بازدهاش زياد ولو نم هم كه باشد بالأخره اثر دارد فرمود اگر كسي براي تحصيل رضاي حق و تثبيت هستي خود در راه خدا صدقه داد هرگز هدر نميرود, مثل آن باغي كه بالأخره ميوه ميدهد خواه با بارش ﴿وَابِل﴾ خواه با ريزش طلّ; منتها فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ تا شما مانند ﴿وَابِل﴾ بباريد يا مانند طلّْ منشأ خير باشيد. اگر بخواهيد مانند قطرات درشت باران از بالا براي شما خير بيايد شما هم وابلانه خير بدهيد, اگر خواستيد كم نصيب شما بشود كار طلّ انجام بدهيد, فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ خدا ميبيند كه شما چه را داريد انجام ميدهيد.
چهار طايفه انفاق در آيات قرآن
پرسش ...
پاسخ: نه; در آن روزهاي اول مشخص شد كه آياتي كه درباره انفاق است چهار طايفه بود: يكي در سوره «سبأ» بود فرمود: ﴿فَهُوَ يُخْلِفُهُ﴾[13] يكي هم اين ﴿ضِعْفَيْنِ﴾ بود; يكي هم اضعاف مضاعفه بود, طايفه رابعه همان طايفهاي بود كه تا هفتصد برابر را اشاره كرد, [14] اين مربوط به درجه خلوص است مربوط به درجه مال است مربوط به نيازهاست, گاهي يك انگشتر باعث نزول آن آيه مباركه است, [15] سرّ تقسيم آيات به اين چهار طايفه آن است كه خلوص فرق ميكند.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 263.
[3] ـ ر.ك: التفسير الكبير, ج7, ص43.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[5] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص75.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 262.
[7] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[8] . سورهٴ حج, آيهٴ 5.
[9] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 276.
[11] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[12] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 4.
[13] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[15] ـ الميزان, ج6, ص18.