30 05 1988 5030257 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 532 (1367/03/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (261)﴾

گرچه انسان فطرتا به خدا علاقه‌مند است; اما طبعاً به مال, دل بسته است و اگر اين علاقه طبيعي تعديل نشود به آن اساس فطرت آسيب مي‌رساند, لذا خداي سبحان در جريان مال, از جهات گوناگون راه بيماري و نفوذ اين بيماري و راه درمان و شفايابي از اين بيماري را مشخص كرد.

جوهر مال, زيور دنيا و ابزار لهو و لعب

اولاً درباره جوهر مال سخن فرمود كه مال, زيور دنياست كه ﴿المَالُ وَالبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ[1] اين يك مقدمه، مقدمه دوم هم كه در بسياري از آيات مطرح است اين است كه دنيا لهو و لعب است كه ﴿أَنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ[2] كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» است. در بسياري از آيات, دنيا به عنوان اينكه فقط و فقط كالاي لهو است ياد شده است كه ﴿ وَمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ[3] كذا, كه لسان اينها لسان حصر است. از انضمام اين دو مقدمه استفاده مي‌شود كه مال زينت لهو و لعب است, زيرا در بخشي فرمود: ﴿المَالُ وَالبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ و در قسمت ديگر فرمود كه حيات دنيا لهو و لعب است, پس مال ابزار و زينتهاي لهو و لعب خواهد بود.

معناي لهو و لعب بودن دنيا

گرچه دنيا را خداي سبحان آفريد; اما در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خدا فرمود من بازيگر نيستم[4] و اينها اثاث‌ بازي است كه من براي شما خلق كردم. دنيا گرچه لهو و لعب است و گرچه دنيا را غير خدا نيافريد فقط خدا آفريد; اما خدا لاعب و بازيگر نيست, آفريدگار اثاث ‌بازي و ابزار بازي است, مثل آن كارخانه‌هايي كه اثاث بازي كودك توليد مي‌كنند آنها بازيگر نيستند آنها صنعت دارند, مثل اينكه يك پدر خردمند براي كودكانش ابزار بازي تهيه مي‌كند اين پدر, بازيگر نيست كار او آن است كه كودك را به بازي مي‌گيرد مثل هيئت مديره يك مدرسه كه براي تنظيم برنامه‌هاي مدرسه ساعتي را به بازي اختصاص مي‌دهند, آنها بازيگر نيستند كودك را به بازي گرفتن حكمت است, لذا خداي سبحان فرمود دنيا جز بازيچه چيز ديگر نيست و من بازيگر نيستم,[5] انسانهايي كه كودكانه مي‌انديشند آنها را به بازي گرفتن حكمت است. بر اين اساس جوهره مال مشخص شد كه «المال ما هو», اين درباره اصل مال.

تحذير از مخلوط كردن مال حلال به حرام در مرحلهٴ پيدايش مال

براي اينكه انسان به دام بازيچه زياد مبتلا نشود, مگر در حد ضرورت در نحوه پيدايش مال ما را بر حذر داشت, فرمود نزديك مال حرام نرو! اينكه فرمود ﴿أمْوَالَ اليَتاميٰ﴾ در بعضي از موارد فرمود نزديك نرويد,[6] اين اختصاصي به مال يتيم كه ندارد, منتها مال يتيم از آن جهت كه سرپرست ندارد انسان زودتر به دام خطر مي‌افتد و خطرش هم دامنگيرتر خواهد بود وگرنه منظور آن است كه نزديك حرام نشويد. پس در پيدايش مال هم فرمود نزديك حرام نشويد: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ[7] و امثال ذلك, حالا كه وقتي نزديك حلال شديد شيء في نفسه حلال است شما اين حلال را به حرام مخلوط نكنيد. پس چيزي كه في نفسه حرام است اصلاً نزديكش نرويد و اگر چيزي حلال بود آن حلال را به حرام مخلوط نكنيد اكل به باطل نكنيد تجارت بكنيد تراضي طرفين باشد و به باطل آلوده نكنيد, اينها اموري است كه در هنگام پيدايش مال مطرح كرد.

بيان تعلق حقوق فقرا نسبت به مال سرمايه‌دار

حالا كه انسان مال را فراهم كرد حقوقي از ديگران در اين مال هست, زيرا در نظام طبيعت فقر طبيعي ناگزير است بايد جبران كرد كه فقر اقتصادي برطرف بشود وگرنه فقر طبيعي قابل رفع نيست, بعضي خردسال‌اند بعضي سالمندند بعضي بيمارند بعضي تصادفي‌اند توان كار ندارند, نمي‌شود دنيا را طرزي ساخت كه كسي بچه نباشد كسي پيرزن و پيرمرد نباشد كسي مريض نباشد كسي آسيب ديده نباشد اين‌چنين نيست, فقر طبيعي يك امر قهري است; اما فقر اقتصادي يك امر اختياري است كاملاً مي‌شود جلويش را گرفت. فرمود اكنون كه مقدماتي گذشت تجارت كرديد مالي به دست آورديد بايد بدانيد كه ديگران هم در اين مال شما حقي دارند, زيرا خيليها به سراغ مال رفتند و نصيبشان نشد. پس آن كه به يك عده داد و به يك عده نداد هر دو را مي‌آزمايد يكي را به غنا و ديگري را بالفقر, گاهي انسان مبتلا به ثروت است گاهي مبتلا به فقر. سورهٴ مباركهٴ «فجر» سند خوبي است براي اين بحث كه ﴿فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلاَّ[8] گاهي انسان مبتلا به مال است, گاهي مبتلا به فقر, در هر دو حال ابتلا و آزمون الهي است.

آلوده شدن انسان مبتلا به مال در صورت عدم پرداخت حقّ ديگران

در اين شرايط فرمود حقي از ديگران در اين مال هست, چون از ديگران در اين مال حق است اگر كسي حق ديگري را نداد, آلوده مي‌شود وگرنه اين مال آلوده نيست. اگر انسان خواست طاهر بشود حق ديگري را به ديگري مي‌پردازد, لذا در سورهٴ مباركهٴ «ليل» فرمود جهنم آن‌چنان خطر دارد كه ﴿سَيُجَنَّبُهَا الأَتْقَي ٭ الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّي[9] او براي اينكه خودش تطهير بشود «يتطهّر و يتزكّي» مال را اعطا مي‌كند, نه اينكه مال را مي‌دهد تا مال اضافه شود, بلكه مال را به اهلش مي‌پردازد تا خود, زكات پيدا كند خود, تطهير بشود و نمو كند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾ را هم بر زكات فطر تطبيق كرده‌اند.[10] در سورهٴ مباركهٴ «اعلي» كه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي ٭ وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي[11] بعضي خواستند بگويند زكات فطر را قبل از نماز فطر بايد تأديه كرد براي اينكه در اين كريمه آمده است ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي ٭ وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي[12] تزكِّى و تطَهُّر شخص به اين است كه زكات فطر بدهد, پس ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّي﴾ كه در سوره «ليل» آمده است, نشانه آن است كه مال في نفسه آلوده نيست اين تعلق و ضبط مال ديگران است كه آلودگي مي‌آورد و انسان اگر مال را به صاحبش برگرداند متزكّي و متطهّر مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: زكات دو نوع است و هر دو براي تطهير خود انسان است هر دو براي اين است. در سورهٴ مباركهٴ «ليل» آيه هجده به بعد اين است كه ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّي ٭ وَمَا لأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِعْمَةٍ تُجْزَي ٭ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَعْلَي ٭ وَلَسَوْفَ يَرْضَي﴾ يعني اينكه دارد زكات مي‌دهد و مال اعطا مي‌كند نه براي آن است كه سهم ديگري نزد اوست دارد حق شناسي مي‌كند, نه مال خود را دارد مي‌دهد, نه اينكه نعمتي از ديگري دريافت كرد حالا به شكرانه آن نعمت دارد پاسخ مثبت مي‌دهد, براي اينكه مالي كه فراهم كرده است بر اساس وظيفه شرعي يا بالوجوب يا بالندب دارد امتثال مي‌كند; مال را مي‌دهد كه خود پاك بشود.

بررسي برخي روايات وارده در خصوص زكات

اينكه احياناً درباره زكات گفته شد كه اينها اوساخ‌اند به روايات زكات كه مراجعه مي‌فرماييد مي‌بينيد روايات وارده در زكات سه طايفه‌اند: طايفه اولي رواياتي است كه مي‌گويد زكات به بني‌هاشم نمي‌رسد چون اوساخ مردم است.[13] طايفه ثانيه رواياتي است كه مي‌گويد زكات براي بني‌هاشم و غير بني‌هاشم حلال است.[14] طايفه ثالثه رواياتي است كه تفصيل مي‌دهد; مي‌فرمايد زكات بني‌هاشم به بني‌هاشم مي‌رسد,[15] زكات مستحبي غير بني‌هاشم به بني‌هاشم مي‌رسد,[16] اين طايفه ثالثه كه تفصيل مي‌دهد بين زكات هاشمي و غير هاشمي, بين زكات واجب و زكات مستحب معلوم مي‌شود اين مال زكوي في‌نفسه وسخ نيست. خب, اگر في‌نفسه وسخ بودكه فرق نمي‌كرد صاحب‌مال هاشمي باشد يا غير هاشمي, زكات سيد به سيد مي‌رسد چه زكات مال چه زكات فطر. زكات مستحبي غير سيد هم به سيد مي‌رسد حالا مگر ممكن است كسي احتياط كند خب, اگر اين عنوان في نفسه وسخ است كه فرق نمي‌كند, گذشته از اينكه براي زكات چه زكات مال چه زكات فطر هشت مصرف است كه يكي از آن مصارف هشت‌گانه همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ[17] است: مسجد ساختن, قرآن نوشتن, قرآن چاپ كردن, هزينه‌هاي حوزه علميه را پرداخت كردن, هزينه مجاهدين في سبيل‌الله را دادن, ابزار جنگي خريدن, رزمنده را تأمين كردن اينها يكي از مصارف هشت‌گانه است. خب, با وسخ گفتند شما مسجد بسازيد و قرآن چاپ كنيد و حوزه تأمين كنيد و جنگ را پيش ببريد يكي از بارزترين مصارف هشت‌گانه زكات همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است. پس معلوم مي‌شود اينكه گفته شد وَسَخ است روحش به همان تعلق و تملك برمي‌گردد و چون احياناً در هنگام پرداخت و در هنگام حُب جمّ كراهتي در او احياناً كم و بيش پيدا مي‌شد تعبير به وسخ شده است يا حكمت است نه علت وگرنه زكات خود هاشمي را وقتي به هاشمي مي‌پردازند ديگر سخن از وسخ نيست.

پرسش ...

پاسخ: نه; اصلاً زكاتي كه در سوره‌هاي مكي نازل شده است زكاتهاي مستحبي است, چون زكات مصطلح فقهي در مدينه آمده است خيلي از سوري است در قرآن كريم سوره مكيه است و آيه زكات در آن سوره است آن كه زكات مصطلح فقهي نيست زكات مستحبي است يا تزكيه است, خب ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ[18] بعد مي‌فرمايد: ﴿الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[19] اين سوره «مؤمنون» در مكه نازل شد آن وقت سخن از زكات فقهي نبود, نوع آياتي كه در مكه نازل شد و دعوت به زكات كرد مربوط به زكات فقهي مصطلح نيست همان زكات مستحبي است و مانند آن.

تطهير انسان, به وسيلهٴ تأديهٴ حقوق ديگران

به هر حال آنچه انسان را تطهير مي‌كند تأديه حقوق ديگران است, اگر كسي حق‌الله و حق‌الناس در عهده او بود و بالاترين حق كه حق توحيد است او را تأديه نكرد ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ[20] مي‌شود اين حق را كه تأديه كرد پاك مي‌شود. اصل شرك, آلودگي دارد و مشرك آلوده است همين كه توبه كرد طاهر مي‌شود و هر چه هم كه به عصيان برمي‌گردد خود اين عصيان, آلودگي دارد اين ﴿غِسْلِين﴾ را خاطئين مي‌خورند كه ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلاَّ الخَاطِئُونَ[21] هر چه آلوده است از عصيان برمي‌خيزد و تبهكاران, همين آلوده را تغذيه مي‌كنند. به هر حال فرمود كه آنچه انسان را آلوده مي‌كند تعلق به مال غير است براي اينكه انسان را از تعلق به مال برهاند آيات فراواني نازل شده است كه فرمود روزي كه خطر فرا رسيد از مال كاري ساخته نيست شما براي چه اين مال را جمع مي‌كنيد. در همين سورهٴ مباركهٴ «ليل» كه اشاره شد, آيه يازده مي‌فرمايد: ﴿وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّي﴾ يعني «اذا سقط» وقتي اين شخص ردي و ساقط شد ديگر از مال او كاري ساخته نيست, پس مال را براي چه جمع مي‌كند در روز سقوط كه او اثري ندارد.

عدم تفكيك ميان ارادهٴ تكويني و ارادهٴ تشريعي خداوند

عده‌اي به اين فكرند كه بگويند خواست خدا اين است كه عده‌اي فقير باشند عده‌اي غني اين تفكر را قرآن كريم از غير مسلمين نقل مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «يس» مي‌فرمايد كه وقتي به اينها گفته شد شما در راه خدا انفاق كنيد مي‌گويند اگر خدا مي‌خواست به اين مستمندان طعام مي‌داد آيه 47 سوره «يس» اين است كه ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ﴾; وقتي مؤمنين به كافرين بگويند كه شما از امكانات برخورداريد چيزي كه خدا به شما داده است به مستمندان بدهيد آنها مي‌گويند اگر كار خوبي بود خدا مي‌كرد و اگر خدا مي‌خواست كه اين طبقه فقرا متمكن باشند و چيزدار باشند خودش مي‌داد, معلوم مي‌شود نخواست، خواست كه ما غني باشيم و آنها فقير در حالي كه اينها بين اراده تشريع و اراده تكوين فرق نگذاشتند, خداي سبحان تكويناً گاهي اراده مي‌كند كه زيد مالدار باشد او را با مال مي‌آزمايد گاهي هم مال را از او مي‌گيرد و او را به فقر مي‌آزمايد اينها اراده تكويني است; اما آن انساني كه طبق اراده تكويني حق مال‌دار شد خدا او را به مال امتحان كرد او وظيفه شرعي دارد; اراده تشريعي حق به اين تعلق گرفته است كه با دست او فقرا تأمين بشوند اين شخص مال‌دار بين تشريع و تكوين فرق نمي‌گذارد, مي‌گويد كه اگر خدا مي‌خواست به او مي‌داد, خدا تشريعاً مي‌خواهد معناي خواست تشريعي آن است كه تخلف‌پذير است تكويناً او را به فقر, چند روزي مي‌آزمايد و تو را به غنا, تشريعاً از تو مي‌خواهد كه حق او را بپردازي. اين كفار به آن مؤمنين مي‌گويند: ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾ اين «يشاء» تشريعي را به حساب «يشاء» تكويني گرفتند خب, خدا تكويناً نخواست كه او امروز مالدار باشد او را خواست به فقر بيازمايد تو را به غنا چه اينكه در روز ديگر هم وضع عوض مي‌شود; اما تشريعا خواست كه در مال تو او سهمي داشته باشد و تو سهم او را به او بپردازي ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ[22] كه اين سخن, سخن كافران و همان بت پرستان حجاز بود.

نفي تفكّر خير بودن مال براي انسان در قرآن

براي اينكه انسان به اين درد مبتلا نشود يك نظر كلي قرآن كريم درباره تمام ذخاير و مظاهر طبيعت دارد كه به دنيا برمي‌گردد. در آغاز سورهٴ مباركهٴ «كهف» اصل كلي را بيان مي‌كند و آن اين است كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ آيه هفتم سوره «كهف» است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ نه «لكم» يعني اگر باغي است خانه‌اي است فرشي است آن زمين را زينت مي‌دهد نه صاحب‌باغ و صاحب‌خانه و صاحب‌فرش را اگر علم و عمل صالح شد كه زينت انسان است و اگر جداي از جان انسان بود زينت زمين است نه زينت انسان ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾; ما عده‌اي را به اين زيور‌ها آزموديم تا بفهميم چه كسي سرفراز از اين امتحان بيرون مي‌آيد و آنها كه فكر مي‌كردند مال براي آنها سعادت و خير است قرآن كريم اين فكر را هم ابطال مي‌كند, مي‌فرمايد خير در چيز ديگر است سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 55 به بعد اين است كه ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الخَيْرَاتِ﴾ اينكه ما امداد كرديم به اينها مال و فرزند داديم براي خيررساني اينها مبادرت كرديم كه به اينها زود خير داديم يا عجله مي‌كنيم به اينها خير برسانيم يا اين يك امتحان است ﴿ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ ٭ إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾ پس اگر گاهي سخن از ﴿إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ[23] است يا ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الخَيْرِ لَشَدِيدٌ[24] است اين خيري است به زعم صاحب‌مال وگرنه وقتي خداي سبحان بخواهد از خير ياد بكند اينها را مقابل هم قرار مي‌دهد, مي‌فرمايد: ﴿المَالُ وَالبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ[25] يا در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مي‌فرمايد: ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ[26] خيرات چيز ديگر است, آن‌گاه راههاي تعلق را كم مي‌كند.

سيرهٴ حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خصوص مال دنيا

پرسش ...

پاسخ: جوهر مال, زيور دنياست. آن كسي كه در دستش مال هست مال را به خود نبست در حقيقت ملك است, نه مال «لا تميل اليه نفسه» ميل ندارد همان بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است فرمود در زير اين آسمان فدك دست ما بود ملك ما بود رفتند گرفتند براي ما بي‌تفاوت است «ما أصنع بفدك و غير فدك»[27] اگر دست من بود مال من نزد من بود من كار مثبتي انجام مي‌دادم يا وقتي كسي سؤال كرد كه من مستمندم بدهكارم حضرت به مأمور اموالش فرمود كه «فأمَرَ له بألف» آن نماينده حضرت از حضرت سؤال كرد كه شما گفتيد من هزار واحد بدهم هزار مثقال طلا بدهم يا هزار مثقال نقره؟ «مِن ذهبٍ أو فضّةٍ» فرمود: «كلاهما عندي حَجَران فأعْطِ الأعرابيَّ أنفعَهما لَه»[28] اين مي‌شود خير, خب اگر كسي واقعاً فهميد طلا سنگ زرد است چه اينكه اين‌چنين است نقره سنگ سفيد است, چه اينكه اين‌چنين است جوهراً اينها حجر هستند, مي‌گويند: «حجر كريم», «الذهب حجر كريم، الفضه حجر كريم» از حجريت كه بالا نيامده نبات نيست «حجر كريم» خب, اگر كسي گفت «كلاهما عندي حجران» اين مي‌داند كه بايد چطور فراهم كند و چطور صرف كند; اما اگر كسي خودش متحجر شد سخن در اوست كه او مال را خير براي خود مي‌پندارد, قرآن مي‌فرمايد اين‌چنين نيست ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ﴾;[29] خيرات براي كسي است كه در فضيلتها پيش‌گام است و اهل اعطاي ديگران است در سورهٴ مباركهٴ «نور» هم آيه 33 فرمود نسبت به زيردستانتان مدارا كنيد: ﴿فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾; با آنها پيمان مكاتبه ببنديد كه آزاد بشوند: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُم﴾ يعني نگوييد كه ما كسب كرديم و رفتيم فراهم كرديم, خيليها رفتند و كسب كردند و چيزي نصيبشان نشد. انسان در كار كردن فقط مبدأ قابلي است آن كه مي‌تواند رزق را به سمت انسان متوجه كند كه عمده آن است آن مبدأ فاعلي است, فرمود مال, مال خداست و خداي سبحان به شما داده است اين مالي كه مال خداست و خدا به شما داده است شما به مستمندان و زير دستانتان بدهيد. پس همه راههاي درد و درمان را بازگو كرد.

سرّ بيان انفاق در كنار ساير فضايل

اگر در همين آيه محل بحث فرمود شما انفاق كنيد مي‌بينيد در قسمتهاي مهم قرآن وقتي فضايل ديگر را بازگو مي‌كند انفاق را هم در كنارش ذكر مي‌كند اين براي آن است كه نه يك انسان شب زنده‌دار بگويد نماز شب براي من كافي است ديگر لازم نيست من انفاق كنم نه يك انسان دست به سخا بگويد همين بخشش من كافي است; ديگر شب زنده‌داري نكنم اينها را قرآن كنار هم ذكر مي‌كند يعني ساير فضايل را با انفاق يكجا ذكر مي‌كند. در آيه مباركه هفده سوره «آل‌عمران» مي‌فرمايد: ﴿الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالقَانِتِينَ وَالمُنفِقِينَ وَالمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ﴾ خب اگر كسي اهل شب زنده‌داري بود مستغفر در سحر بود نبايد بگويد من ديگر انفاق نكنم و بالعكس, چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» وقتي نام بسياري از صاحب‌فضيلتها را ذكر مي‌كند نام صدقه دهنده‌ها را هم در كنار آنها يادآور مي‌شود. آيه 35 سوره «احزاب» اين است كه ﴿إِنَّ المُسْلِمِينَ وَالمُسْلِمَاتِ وَالمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ وَالقَانِتِينَ وَالقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالخَاشِعِينَ وَالخَاشِعَاتِ وَالمُتَصَدِّقِينَ وَالمُتَصَدِّقَاتِ﴾ آن كه اهل صدقه است آن‌گاه گروه‌هاي ديگر را مي‌شمارد بعد مي‌فرمايد: ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾ خطر مال‌دوستي را هم گوشزد مي‌كند مي‌فرمايد در موقع خطر اينها مي‌گويند: ﴿شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَّا وَأَهْلُونَا﴾.[30]

علاقه به مال يكي از راههاي بيماري نفاق در سوره منافقين

در سورهٴ مباركهٴ «منافقون» كه اصل, نفاق انگيزه نفاق, عامل نفاق, خطر بعد از حصول نفاق را اين سوره به عهده دارد يكي از راه‌هاي بيماري نفاق علاقه به مال است در آن سوره اين‌چنين بيان شد آيه نُه به بعد سوره «منافقون» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم﴾ چيزي كه في نفسه لهو است مُلهي غير است چيزي كه في نفسه ذكر است مذكّر غير است قرآن في نفسه ذكر است تذكره براي مؤمنين خواهد بود, مال في نفسه بازيچه است سرگرم كننده مالدار خواهد بود اگر چيزي ملهي است براي آن است كه في نفسه لهو است, چه اينكه اگر چيزي مذكِّر بود براي آن است كه في نفسه ذكر است. اين كه در آيه نه سوره «منافقون» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ اين شما را الها نكند و اعراضتان ندهد, براي اينكه في نفسه لهو است. آن كه في نفسه لهو است مُلهي غير است آن‌گاه خطرش را گوشزد كرده, فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِي إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِنَ الصَّالِحِينَ﴾;[31] فرمود انفاق كنيد قبل از اينكه اجلتان فرا برسد بگوييد خدايا! من نمي‌خواهم يك سال به من مهلت بدهي, نمي‌خواهم يك ماه به من مهلت بدهي, نمي‌خواهم يك هفته به من مهلت بدهي نمي‌خواهم يك روز به من مهلت بدهي نمي‌خواهم يك ساعت به من مهلت بدهي يك دقيقه به من مهلت بدهي ﴿إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾ كه من فقط بگويم اين مال را بدهيد و بميرم, نمي‌خواهم حالا ده سال زندگي كنم كه, نفرمود كه اينها مي‌گويند: «الي اجل» نه بلكه فرمود: ﴿أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾ يك دقيقه من زنده باشم وصيت كنم و بميرم ديگر مهلت نيست آن‌گاه همين سوره كه صدر و ساقه‌اش درباره نفاق است مي‌فرمايد: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم﴾ اين ﴿مِن مَا رَزَقْنَاكُم﴾ يا ﴿مِّن مَّالِ اللَّهِ[32] را ذكر مي‌كند تا كسي خيال نكند كه فكر قاروني داشته باشد بگويد كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ[33] من خودم كسب كردم مبادا كسي بگويد من خودم كسب كردم نوعاً ﴿مِن مَا رَزَقْنَاكُم﴾ در كنار انفاق هست, فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِي إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾; من خيلي از شما عمر نمي‌‌خواهم يك مدت كم, نزديك ﴿فَأَصَّدَّقَ﴾; صدقه بدهم ﴿وَأَكُن مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ حالا كه صالح شدم مي‌آيم, آن‌گاه فرمود: ﴿وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾.[34]

بيان‌هاي تشويقي قرآن و عترت در خصوص انفاق

براي اينكه مبادا كسي فكر كند صدقه, هدر مي‌رود يا غرامت است يا وسخ است و مانند آن لسانهاي تشويقي هم قرآن كريم دارد, فرمود شما اين صدقه كه مي‌دهيد قبل از اينكه به دست مستمند برسد به دست خدا مي‌رسد, آيه 104 سوره «توبه» ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ اين كه ائمه (عليهم السلام) در هنگام تصدق و انفاق دست را مي‌بوسيدند براي اين بود كه مي‌گفتند دست ما به دست الله رسيد.[35] اگر كسي بينشش اين باشد انفاقش انفاق تأدّبي است نه ترحمي, انفاق ترحمي ديروز عرض شد يا پريروز كه مشكلي را حل نمي‌كند فقير اگر شكمش سير شد و عاطفه‌اش آزرده شد يك روزي مي‌شورد بالأخره اما اگر تأدّب بود هرگز او را به شورش وادار نمي‌كند اگر انسان دستش را بعد از انفاق ببويد و ببوسد و بالاي سر بگذارد مي‌فهمد انفاق يك وظيفه است, وسخ را كه خدا نمي‌گيرد كه ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ او مي‌گيرد. اين كه در نهج‌البلاغه آمده است كه «إنّ المسكينَ رسولُ الله»[36] يعني اگر فردي يا جامعه‌اي مستمند شدند اينها رسالت الهي را دارند مي‌آورند پيام خدا را دارند به شما مي‌رسانند كه خدا گفت ما را تأمين كنيد: «إنّ المسكينَ رسولُ الله»[37] او كه حرف شكمش را به شما نمي‌زند كه, شما اگر ديديد او پيام خدا را دارد مي‌آورد تأدّباً انفاق مي‌كنيد و دستتان را هم مي‌بوسيد.

پرسش ...

پاسخ: نه; آنها مثل اينكه انسان وقتي به حجر‌الاسود رسيد از آن جهت كه به خداي سبحان استناد پيدا مي‌كند او را مي‌بوسد. همين زكات, اموال زكوي كه انسان اين را صرف حرم مطهر كرد مي‌آيند اين حرم را مي‌بوسند همين اموال زكوي را اگر انسان مُهر بخرد يا مسجد بسازد انسان مي‌آيد استلام مي‌كند و تبرك مي‌كند چيزي كه به نام خدا شد تبرك است, چيزي كه از خدا بريده شد آلودگي مي‌آورد.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب; اما حفظ كنيد يعني تلف نشود, چون خداي سبحان اگر ببيند كسي شايسته اين مال نيست از او مي‌گيرد; اما نفرمود كه اگر شما مال داديد يكي مي‌شود هفتصد برابر كه ارقام صفرتان اضافه مي‌شود, مثل اينكه در همان آيه سوره «آل‌عمران» كه در بحث ديروز گذشت; آيه 117 كه فرمود آنها كه در راه دنيا صرف مي‌كنند مثل آن است كه تند باد سرد بيايد سرما بزند خب اينكه, به حسب ظاهر در نشئه طبيعت اين‌چنين نيست آنها در امور دنيايي صرف مي‌كنند و روز افزون مي‌شود ثروت آنها و تكاثر هم نصيب آنها خواهد شد. پس اين‌چنين نيست كه آنجايي كه فرمود سرماي سخت مي‌آيد يعني منافع دنيايي آنها هدر مي‌رود, اينجا هم كه فرمود: ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ منافع دنيايي تأمين مي‌شود البته, گاهي اين هم تأمين مي‌شود; اما محور بحث در فضايل انفاق چيز ديگر است.

«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 46.

[2] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.

[3] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 185; سوره انعام, آيهٴ 32.

[4] . ر.ك: سوره انبياء, آيهٴ 16; ر.ك: سوره دخان, آيهٴ 38.

[5] ـ ر.ك: سوره انبياء, آيهٴ 16; ر.ك: سوره دخان, آيهٴ 38.

[6] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 152.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[8] ـ سورهٴ فجر، آيات 15 ـ 17.

[9] ـ سورهٴ ليل، آيات 17 ـ 18.

[10] ـ الميزان, ج20, ص264.

[11] ـ سوره اعليٰ, آيات 14 و 15.

[12] ـ ر.ك: البرهان في تفسير القرآن, ج5, ص637.

[13] ـ وسائل‌الشيعه, ج9, ص268.

[14] ـ وسائل‌الشيعه, ج9, ص273.

[15] ـ وسائل‌الشيعه, ج9, ص274.

[16] ـ وسائل‌الشيعه, ج9, ص272.

[17] ـ سورهٴ توبه, آيهٴ 60.

[18] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 1.

[19] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 4.

[20] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.

[21] ـ سورهٴ حاقه، آيات 36 و 37.

[22] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 47.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 180.

[24] ـ سورهٴ عاديات، آيهٴ 8.

[25] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 46.

[26] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 55 و 56.

[27] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 45.

[28] مستدرك الوسائل, ج7, ص268.

[29] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 55 و 56.

[30] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 11.

[31] ـ سورهٴ منافقون، آيات 9 و 10.

[32] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 33.

[33] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[34] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 11.

[35] . ر.ك: وسائل الشيعه, ج9, ص433 و 434.

[36] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 304.

[37] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 304.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق