اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (261)﴾
تشويق به انفاق به واسطهٴ تمثيل
در اين كريمه كه انسانها را به انفاق تشويق ميكند، ميفرمايد جريان كساني كه در راه خدا اموالشان را انفاق ميكنند مثل آن حبهاي است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشهاي صد دانه باشد و خداوند براي هر كه بخواهد چندين برابر پاداش قرار ميدهد و خداي سبحان از نظر قدرت، واسع است و ميداند كه اين قدرت واسعه را كجا اِعمال كند. در صدر اين آيه سخن از ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بود؛ اما در جمله بعد كه تشبيه است، فرمود: ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾؛ فرمود جريان انفاق در راه خدا مثل آن دانهاي است كه هفت خوشه بروياند، نفرمود «كمثل حب» بين حبه و حَبّ همان فرق تمر و تمره است كه اين تاي وحدت دارد پس حبه يعني يك دانه «حبه» مستقيماً سنبل و خوشه نميروياند، «حبه» ساقه ميروياند و هر ساقهاي در كنارهاش خوشه ميرويد، آنچه را كه «حبه» ميروياند در درجه اول ساقه است آن وقت اطراف اين ساقه گندم جوانههايي است كه اين جوانههاي آن ساقه را ميگويند سنبل، «سنبل و سنبله» مثل همان تمر و تمره است؛ منتها وقتي سخن از جوانه و خوشه است معلوم ميشود كه ساقه رشد كرده و رويانده شده كه در كنارههاي آن ساقه و در اطراف ساقه سنبله و جوانه سبز ميشود. پس مستقيماً حبه، ساقه ميروياند و ساقه سنبله را ميروياند.
سرّ بيان جريان انفاق با مَثَل
اينكه خداي سبحان اين جريان را با مَثَل ذكر كرد خواست يك مَثَل زنده و شاداب و روشني ارائه دهد، اگر ميفرمود هر كسي در راه خدا انفاق كرد خدا هفتصد برابر به او پاداش ميدهد يك بيان زنده و روحآوري نبود؛ اما تصويرش و ترسيمش به اين مسئله حبهاي كه سبع سنابل داشته باشد آن معقول را محسوس كردن در خود انسان يك طرب و انگيزهاي ايجاد ميكند، اين سه مطلب درباره ﴿ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾.
بررسي متعلّق «يضاعف» در آيه
اما اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ يعني خداي سبحان چند برابر ميكند براي هركه بخواهد، آيا منظور اين است كه همين هفتصد برابر كه «اضعاف مضاعفه» است همين را براي هر كه بخواهد منظم ميكند و مقرر ميكند يا همين را چند برابر ميكند اين ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ﴾ يعني همين هفتصد برابر كه هفتصد ضِعف است اين را ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ قرار ميدهد يا همين را مضاعف ميكند. اگر همين را مضاعف كرد حداقلش ميشود 1400 برابر ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ﴾ «هذا القدر المذكور» را يعني هفتصد برابر را ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ يعني اين هفتصد برابر را مضاعف ميكند و اگر ناظر به اصل جريان باشد يعني «و الله يُعطي هذه المضاعفة» را، يعني اين هفتصد برابر كه هفتصد ضِعف است آن را ﴿يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾. آنگاه براي اينكه روشن بفرمايد كه سخن از هفتصد برابر نيست يا 1400 برابر نيست ممكن است از اينها هم بگذرد، فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ﴾ ديگر حدّي ندارد؛ منتها ﴿عَلِيمٌ﴾؛ ميداند كه به كجا و درباره چه انفاقي اين پاداش عظيم را مرحمت كند.
پيامد اسارت روح انسان به سمت طبيعت او
مسئله انفاق همان طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد به عنوان يكي از راههاي حل و راههاي درمان بيماري مالدوستي است؛ هيچ كسي انسان را بهتر از خدا نميشناسد و خداي سبحان انسان را، هم داراي طبيعت و هم داراي فطرت معرفي كرد فرمود فطرتش مرا ميطلبد؛ اما طبيعتش دنيا را ميخواهد و اگر در جهاد اكبر بين آن فطرت خداخواه و طبيعت دنياطلب منازعهاي شد و اين روح الهي به اسارت طبيعت رفت ديگر چيزي اين بشر را سير نميكند، زيرا روحي كه من به او دادم سير شدني نيست، چون من درجاتي دارم كه محدود نيست. اگر در اين جهاد اكبر آن روح خداطلب به دام اين طبيعت دنياطلب افتاد ديگر چيزي انسان را سير نميكند، زيرا همه آن ظرفيت را گرفت به جاي اينكه كالاي حق بريزد كالاي باطل ميريزد سخن از «هل من مزيد» است. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» از اين مطلب پرده برداشت، فرمود انسان طبعاً قَتور است يعني طبعاً بخيل است «تقتير» همان تضييق ﴿عَلَي المُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي المُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾[1] اين است يا اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً﴾[2] «قَتر» همان ضيق و تنگنظري و تنگچشمي و مانند آن است. «قَتور» يعني بخيل، انسان طبعاً بخيل است نه فطرتاً، فطرتاً سخي است طبعاً بخيل است ولي او به اندازه خاك، بخيل نيست او به اندازه آسمانها و زمين، بخيل نيست بخل او نامحدود است. اگر در جهاد اكبر روح را به اسارت درآورد چون ظرفيت روح پايانپذير نيست، بخل اين انسان قتور هم محدود نيست، چون همه رذايل را در اين روح جا ميدهد و اين روح گنجايش دارد، لذا در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه صد فرمود: ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإنفَاقِ﴾؛ اگر همه خزينههاي الهي را به يك انسان بخيل بدهند باز او از شدت بخل امساك نميكند، ميترسد تمام بشود خزائن حق كه فقط به اندازه آسمان و زمين نيست، مجموعه آسمان و زمين گوشهاي از خزائن الهياند. اگر همه خزائن الهي را به انسان بدهند انسان سير نميشود، زيرا ظرفي را به اسارت درآورد كه آن ظرف، سير شدني نيست. چه اينكه اگر در طرف فضيلت حركت كند همه خزائن سماوات و ارض را داشته باشد انفاق ميكند؛ ديگر نميگويد من به اندازه آسمانها و زمين در راه خدا دادم ديگري انفاق كند باز هم خود را بدهكار ميبيند، اينكه ميبينيد بعضيها به سيدالشهدا (سلام الله عليه) عرض كردند ما اگر هفتاد بار زنده بشويم و بميريم باز دست از تو بر نميداريم[3] اين حق است هفتصد بار زنده بشوند اينچنين است هفت هزار ميليارد بار زنده بشوند همين است، اگر روح توانست راه اصيل خود را طي كند هر اندازه خدمت بكند تشنهتر است ديگر نميگويد بس است ديگري بكند، ميگويد تا من هستم ديگري نه اين خدمت را من بكنم كسي كه در ميدان فطرت مسابقه ميدهد ميگويد من بايد جلو بزنم، اين من كه ميگويد جلو بزنم نه اينكه خود را ببيند لطف الهي را ميبيند، ميگويد من بايد فدا بشوم نميگويد من بايد ترقي بكنم ميگويد من بايد فدا بشوم من بايد خدمت بكنم. اين خاصيت روح است كه چيزي او را سير نميكند چه از آن طرف و چه از اين طرف، لذا در اين كريمه سوره «اسراء» فرمود اگر همه خزائن را هم داشته باشيد باز ﴿إِذاً لأَمْسَكْتُمْ﴾ ميترسيد انفاق بشود يعني انفاد بشود «نفق» يعني «نفد» تمام بشود.
ارائه راه هاي مختلف درمان بيماري بخل و مال دوستي
انسان طبعاً به چنين بيماري مبتلاست درمان يك بيماري اينچنين كار آساني نيست، لذا خداي سبحان از هر راه كه شد گاهي با جدال احسن گاهي با موعظه گاهي با برهان گاهي با تهديد گاهي با تحبيب دارد اين درد را درمان ميكند، اين درد حد مشخصي ندارد فرمود: ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإنفَاقِ وَكَانَ الإِنسَانُ قَتُوراً﴾[4] آنگاه سخن از قارون و امثال قارون يك نمونههاي كوچكي از مسئله مالدوستي است، در جريان قارون كه فرمود ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ أُوْلِي القُوَّةِ﴾[5] «مفاتح قَارُونَ» را يك گروه نيرومند بايد حمل ميكردند اين گوشهاي از بخل و مالدوستي انسان است، حالا اين مفاتح يا جمع مَفتَح است به معناي مخزن و گنجينه يا جمع مِفتح است به معناي كليد، كليدهاي گنجينههاي قارون را يك گروه ميكشيدند كليد اين قدر زياد بود مِفتَح اين قدر زياد بود يا مَفتَح يا مخزن اين قدر زياد بود به هر حال در همان بخش ثروت قارون فرمود كه او چه خيال ميكند؟ ما قبل از او كساني را هلاك كرديم كه به مراتب از قارون اشد و اكثر مالاً بودند[6] هم در آن بخش اين مسئله را فرمود هم در بخشهاي ديگر مشابه آن را ذكر كرد كه ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُم﴾[7] پس قارون يك نمونه كوچكي از مالدوستي است زيرا بزرگتر از قارون همانهايي بودند كه در همان بخش قصه قارون فرمود اشد و اكثر مالا از قارون بودند ما آنها را از بين برديم و نمونه كامل آيه سوره «اسراء» است كه اگر خزائن آسمانها و زمين را هم انسان داشته باشد سير نميشود[8] و اين دشمن در درون انسان است خب، چه بهتر كه اين راه را نرود راهي نيست كه انسان را سير كند، نه تنها كره زمين اگر برليان شود تازه آغاز آز و طمع انسان است، بلكه مجموعه سماوات و ارض اگر طلا و برليان بشوند تازه طمع انسان شكوفاتر ميشود خب، چيزي كه حد ندارد چه بهتر كه انسان به دامش نيفتد، لذا از راههاي گوناگون مسئله انفاق را ذات اقدس الهي مطرح ميكند، گاهي ميفرمايد خودتان را به خطر نيندازيد،[9] چون انسان وقتي مال را در راه خدا صرف نكرد ميكوشد در راه باطل صرف كند و خود امساك، صرف در راه باطل است گاهي ترك العمل عمل است مثل انسان وقتي كه ميخواهد شهادت حق بدهد در محكمه حق سكوت او معصيت كبيره است: ﴿وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾[10] گاهي خود كتمان و حرف نزدن معصيت كبيره است آنجا كه بايد شهادت بدهد، اگر در محكمه عدل حاضر به شهادت نشد خود اين كتمان معصيت كبيره است، حالا لازم نيست كه شهادت زور بدهد كه گاهي خود امساك و ترك العمل معصيت كبيره است همين ميشود انفاق في الحياة الدنيا.
اعلان خطر خداوند دربارهٴ انفاق در راه باطل
گاهي به عنوان اعلان خطر نظير آيه 117 سوره «آلعمران» اينچنين ميفرمايد كه ﴿مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اين آيه 117 سوره «آلعمران» ميفرمايد آنها كه در راه دنيا انفاق ميكنند آن دنيايي كه لهو و لعب است آن كسي كه براي خودش يك خانه تهيه ميكند فرش تهيه ميكند وسيله حيات تهيه ميكند كه آن آخرت است آنكه دنيا نيست، آن دارد واجبالنفقه خود را از راه حلال در حد معقول تأمين ميكند اين دنيا نيست، آن كه در راه باطل صرف ميكند كه به جايي برسد فرمود او هرگز به جايي نميرسد، جريان انفاق درباره كارهاي باطل مثل آن است كه يك تندباد سرماخيزي كه ﴿فِيهَا صِرٌّ﴾ ﴿صرّ﴾ آن سرماي سخت است «صَرير» آن صوت است وقتي يك باد طوفنده با سرماي شديد حركت ميكند صدايي دارد صريري دارد آن باد را ميگويند ﴿فِيهَا صِرٌّ﴾ صريري دارد، صوتي دارد آن سرماي سخت بيايد همه كشتها و بذرهاي او را از بين ببرد پس اگر در راه خدا بود يك حبه ميشود هفتصد برابر يا 1400 برابر يا ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ كه اصلاً حد و حصري ندارد و اگر در راه باطل بود، مثل آن است كه يك تندباد طوفندهاي كه ﴿فِيهَا صِرٌّ﴾ يعني سرماي سخت است بيايد و همه كشتها و محصول كشاورزي او را از بين ببرد اين هم يك نحوه اعلان خطر.
تشويق به انفاق در آيات متعدد
آنگاه در اين بخشهاي تشويقي گاهي ميفرمايد اگر كسي در راه خدا انفاق كرد خدا خلَف ميفرستد او به حسب ظاهر انفاق كرد يعني انفاد كرد از خود، جدا كرد ولي در حقيقت إخلاف كرد خلَف آورد جايش را پر كرد. جريان انفاق نظير سنگي نيست كه انسان از جايي بردارد و جايش خالي باشد، بلكه جريان انفاق مثل آن است كه انسان از نهر روان يك مقدار آب ميگيرد كه برداشتن همان و پر شدن همان، اينچنين نيست كه جايش خالي بماند و بعدها پر بشود هماكنون پر ميشود؛ منتها در راه است او نميبيند گاهي خدا ميفرمايد هر انفاقي كه شد خدا خلَف ميفرستد، اين يك چقدر خلف ميفرستد را مشخص نميكند گاهي ميفرمايد دو برابر گاهي ميفرمايد چند برابر گاهي ميفرمايد هفتصد برابر. اين چهار طايفه آيات قرآني اينها در طول هماند، نظير آنچه درباره اصل خير فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[11] بعد فرمود: ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[12] اينها در طول هماند، حالا ممكن است از نظر نظم نزولي اينچنين نازل نشده باشند و اما اينها اين آيات اربع و طوايف اربع در طول هماند. در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيه 39 ميفرمايد: ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ اگر در بعضي از نصوص آمده است كه «مَن أَيقنَ بالخَلَف جاد بالعَطيّة»[13] از اين كريمه گرفته شد، اين در روايات ما هست كه اگر كسي يقين داشته باشد چيزي كه در راه خدا داد خلَفش ميآيد در بخشش جوادانه و سخيانه رفتار ميكند خب، اين طايفه اولي.
طايفه ثانيه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» است آيهاي كه در پيش داريم يعني آيه 265 كه ميفرمايد: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ﴾ «اُكُل» يعني خوراكي «أكل» يعني خوردن ميوه را ميگويند: «أُكُل» كه ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾[14] براي اهل بهشت ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[15] يعني ميوه و خوراكي بهشت دائمي است. در اين كريمه فرمود كساني كه مالشان را براي تحصيل رضاي حق انفاق ميكنند، مثل كسي است كه باغي داشته باشد در جايي كه ربوه است برجسته است خورتاب است يعني خورشيد ميتابد آن قسمتي را كه مرتب برجسته است بالاست خورتاب است اگر در دامنه ربوه و تپه باشد نيمي از روز آفتاب نميگيرد؛ اما وقتي روي فراز باشد مرتب آفتاب تا غروب ميتابد وقتي آفتاب بتابد رشدش بيشتر ميشود اين بوستان را ميگويند در ربوه است «ربوه» يعني جاي بلند، برجسته. آنگاه فرمود باران مناسبي هم بيايد: ﴿فَآتَتْ﴾ اين جنت و اين بوستان ﴿أُكُلَهَا﴾ يعني ميوهاش را ﴿ضِعْفَيْنِ﴾[16] در اينجا كه طايفه ثانيه از آيات است فرمود انفاق به دو برابر پاداش دريافت ميكند و ميرسد. در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 245 كه بحثش گذشت نمونه طايفه ثالثه است كه فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً﴾؛ هر كس در راه خداي سبحان كار خير بكند در حقيقت به خدا قرض داد و اين قرض هم همان طوري كه ملاحظه فرموديد قرضالحسنه مصطلح نيست كه وام باشد هر كار خيري به خدا قرض دادن است نماز قرضالحسنه است روزه قرضالحسنه است و مانند آن، هر كار خيري قرض است و خداوند چندين برابر پاداش ميدهد؛ اما اين مشخص نشد ده برابر است بيست برابر است صد برابر است مشخص نشد طايفه رابعه همين آيه محل بحث است كه فرمود يكي هفتصد برابر، اين يكي هفتصد برابر يقيني است آن ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ در آن دو وجه است كه آيا ﴿يُضَاعِفُ﴾ اين هفتصد برابر را يا هذه المضاعفة را خدا به هر كسي بخواهد ميدهد؛ اما از آن به بعد كه فرمود ﴿وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ حد و حصري براي مضاعَف بودن نيست اين چهار طايفه است.
تعلق آثار به انفاق بر اساس حکمت الهي
خب، از اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ چون خداي سبحان حكيم است مشيئت و اراده او بر اساس حكمت است ميداند كه کجا يکي را دو برابر بدهد كجا يكي را سه برابر يا چهار برابر بدهد. و كجا يكي را هفتصد برابر بدهد در سورهٴ مباركهٴ «حديد» خصوصيتها را مشخص كرد كه همه انفاقها يك اندازه اثر ندارند. در آيه ده سوره «حديد» فرمود: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ يَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا﴾؛ فرمود قبل از فتح مكه كه اسلام در كمال غربت بود اگر كسي جهاد مالي و جاني ميكرد با كسي كه بعد از فتح مكه دارد جهاد جاني و مالي را بذل ميكند يكسان نيستند. اين اجمالاً نشان ميدهد هر جايي نظام اسلامي احتياجش به جهاد مالي و جاني بيشتر باشد انفاق در آنجا مؤثرتر است، اگر اين دو نفر كه يكي قبل از فتح ديگري بعد از فتح انفاق كردند مساوي نيستند، پس جزاي آنها هم يكي نيست، چه اينكه آنها كه سابقون اولوناند با ديگران يكسان نيستند: ﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ﴾[17] چه اينكه آن كه «اسبقهم اسلاماً»[18] است همتايي ندارد، مثل حضرت امير (سلام الله عليه) اين يك سبق زماني نيست مثل رفتن مسجد كه يكي فرصت كرد زودتر از ديگري رفت، اين يك سبق عقلي است در روزي كه همه بر آناند كه اين مكتب مكتب باطلي است _معاذالله_ هيچ كس تشخيص نداد و حضرت امير (سلام الله عليه) تشخيص داد اين ميشود هنر و معيار عقلي. اين كه حضرت به اين سبقت اسلامش احتجاج كرده است و به عنوان برجستهترين فضيلت براي حضرت مطرح است تنها براي سبق عقلي اوست وگرنه سبق زماني كه سودي ندارد كسي حالا زودتر رسيد مسجد و اقتدا كرد به امام اينچنين نيست، در يك فضا و جوي كه هنوز اين منطقه را كسي نشناخت او درست تشخيص بدهد هنر كرده است به هر حال هر اندازه كه نياز نظام اسلامي را با انفاق جان يا مال بتوانند حل كنند البته ثوابش بيشتر است، لذا هر اندازه اخلاص بيشتر مال پاكتر و انسان در حال ايثار باشد و نظام اسلامي به كمك او محتاج باشد ثوابش هم بيشتر است، حالا از هفتصد برابر يقيناً ميگذرد ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ آن را هم خود خداي عليم ميداند.
بررسي روح حاکم بر مسئله انفاق
مطلب بعد آن است كه اينكه فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ آيا براي اين است كه انسان يك درهم بدهد و هفتصد برابر بگيرد كه روح انفاق بشود تكاثر؟ خداي سبحان ما را دارد به مسائل مالي تشويق ميكند، همين است يا چيز ديگري را هم به دنبال دارد يعني ميفرمايد براي اينكه مالتان زياد بشود انفاق كنيد كه نفعش به شخص شما برگردد يا نه آن فضيلت به شما برميگردد تا حدودي نفع مادي به شما هم برميگردد و قسمت مهم نفعش را نظام اسلامي ميبرد. آيا اين آيات انفاق ما را به آن حب جمّ تشويق ميكنند؟ كه اين دارويي است دردافزا اين كه درمان نشد، اين آياتي كه ميگويد يكي هفتصد برابر يعني شما اگر خواستيد مالتان افزوده بشود انفاق كنيد يعني _معاذالله_ اين آيات در صدد آناند كه مرض ما را اضافه كنند؟ ما كم مرض داريم كه حالا خدا دارد راه مريض شدن ما را نشان ميدهد، ما كه طبعاً مريض هستم ﴿كَانَ الإِنسَانُ قَتُوراً﴾[19]، ﴿خُلِقَ هَلُوعًا﴾[20] اين چه چيزي دارد به ما ياد ميدهد و خود خداي سبحان هم با انفاق ما چه ميكند يعني اگر كسي يك درهم داد واقعاً هفتصد درهم به او پول ميدهد كه بر ارقام صفرش افزوده بشود اينچنين است؟ يا ميگويد كه از نظر اجر و پاداش هفتصد برابر ميبريد (يك)، چون به نظام اسلامي و ﴿فِي سَبِيلِ اللهِ﴾ خدمت كردي اين راه بازتر ميشود نفعش به تو هم ميرسد اين (دو)، اين جاده را صاف كردي هفتصد نفر به خوبي از اين جاده ميروند، اگر يك راه صحيحي در جامعه ارائه دادي اين راه را هفتصد برابر كردي هفتصد نفر هم دارند اين راه را ميروند تو هم به آساني ميروي، اگر تنگ باشد تنه ميخوري اگر اين راه را هفتصد متري كردي خودت به آساني ميگذري، خيليها هم به آساني ميگذرند. طبع قرآن اين نيست كه بر مرض ما بيفزايد. اگر نظام الهي اينچنين بود كه هر كسي انفاق ميكرد بلا فاصله هفتصد برابر خدا به او ميداد يا دو برابر به او ميداد يعني نظير همان ﴿حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ بود در محور طبيعت و ماده هيچ كس انفاق را غرامت نميدانست، در حالي كه ميفرمايد كساني كه به حسب ظاهر در جامعه اسلامي زندگي ميكنند اينها دو دستهاند: بعضي انفاق في سبيلالله را غرامت ميدانند، بعضي غنيمت ميفهمند.
بيان ديدگاه هاي منافقين و مومنين دربارهٴ انفاق
در آيه 99 سورهٴ مباركهٴ «توبه» و در آيه 98 دو ديدي كه يكي را مؤمن و ديگري را منافق درباره انفاق دارند مطرح ميكند، ميفرمايد: ﴿وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛ اگر چيزي را در راه خداي سبحان انفاق كردند اين را غرامت ميپندارند، ميگويند ما خسارت ديديم جزء ضايعايتشان ميشمارند: ﴿وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ اما ﴿وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ او به اين خوش است كه با انفاق تقرب اليالله پيدا ميكند و رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به او دعا ميكند كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِم﴾[21] خب، امروز وليّ عصر كه جاي پيغمبر نشسته است (سلام الله عليهما) دعا ميكند ميگويد «اللهم صلّ علي زيد، اللهم صلّي علي ...» اين صلوات اوست دعاي اوست. وقتي ملائكه بر مؤمنين صلوات بفرستند و بالاتر از ملائكه ذات اقدس الهي بر مؤمن صلوات بفرستد كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[22] اولياي الهي هم بر مؤمنين صلوات ميفرستند همان رحمت، صلوات است همان دعاي خير، صلوات است.
تفاوت دعاي انسان عادي با دعاي معصوم (س)
فرمود عدهاي به اين خوشاند كه مشمول صلوات تو باشند اينها را دارد ميستايد خب، آنها را چه كسي پروراند همين ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم﴾ پروراند: ﴿وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾[23] تمام تلاشاش اين است كه پيغمبر براي او دعا كند امام براي او دعا كند. اليوم وليّ عصر به جاي رسول اكرم نشسته است او دعا ميكند و دعاي او كه نه بدون اذن خدا دعا ميكند و نه خدا طوري است كه اذن بدهد و قبول نكند اينچنين نيست، نظير دعاهاي عادي ما كه نيست ما چه خدا بخواهد و نخواهد دعا ميكنيم، لذا گاهي مستجاب ميشود گاهي نميشود آنجا كه خواست مستجاب ميشود ولي معصوم تا خدا نخواهد او دعا نميكند و خدا وقتي كه بخواهد اجابت كند اذن در دعا ميدهد، فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِم﴾ خب، حالا خداي سبحان به رسولش دستور داد كه تو براي اينها دعا بكن ولي من استجابت نميكنم يا همين وعده اجابت است. مثل اينكه شما به كسي ميگوييد كه مسئول در است ميگوييد در را باز كنيد به آقا راه بدهيد در را باز كنيد يعني من اجازه دادم او بيايد به ملاقات من ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِم﴾ يعني تو دعا بكن يعني من استجابت ميكنم، بعضيها وقتي آن مكتب را شنيدند كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾[24] ميكوشند كه انفاق بكنند تا پيامبر براي اينها دعا بكند ﴿مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُم﴾ يعني متقرب ميشوند، چون آن دعا هم براي حصول قرب است لذا آن را ديگر ذكر نكرد چون دعا براي پيدايش تقرب است، نفرمود: «ألا انها قُربة لهم و صلوات لهم» چون صلوات براي تقرب است. بنابراين فرمود من قبول كردم حالا تا كجا ببرد؟ خدا ميداند ولي نزديك خود ميبرد: ﴿أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين آيات بود كه آنها را با اين وضع پروراند و اگر خداوند دارد راههاي انفاق را به ما نشان ميدهد، براي آن است كه آن درد دروني ما را درمان كند.
آلوده بودن نفس انسان متکاثر قبل از زکات
پرسش ...
پاسخ: در بحثهاي قبل هم گذشت كه، مال كه بد نيست تملك و تعلق بد است، لذا وقتي اين مال به دست مالدوست است اين انسان متكاثر آلوده است، فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[25] پس قبل از زكات، همين شخص غير مطهَّر است با تزكيه تطهير ميشود وقتي اين مال را اين شخص ناپاك به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) داد همين مال را انسان از دست پيغمبر ميگيرد تبرك ميشود، ميگويند آقا تبركاً و تيمّناً شما يك درهم به ما بدهيد، همه هم فخر ميكنند كه يك مقدار مال را حضرت تبركاً به ايشان بدهد همان مال را كه تا ديروز در اختيار مالدار بود آن شخص غير مطهَّر است نه مال، اگرچه كلمه تطهير است خداي سبحان ميفرمايد اينها كه حقوق الهي به ذمّه آنهاست اينها پاك نيستند با گرفتن زكات اينها را پاك كن نه مال را پاك كن، اينكه ميبينيد كسي كه خدمت مرجعش ميرود ميگويد من مال را پاك كردم اين گناه خود را به مال ميدهد بايد بگويد من خوم را پاك كردم مال كه نجس نيست آلوده نيست، فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم﴾[26] اين ﴿تُطَهِّرُهُم﴾ در محل نصب است تا صفت براي صدقه باشد، نه آن آقا را پاك ميكند عمل است كه عامل را پاك ميكند. اين شخص به جاي اينكه بگويد مال مرا پاك كرد ميگويد من رفتم مالم را پاك كردم. قرآن ميفرمايد اين مال تو تو را پاك كرد، حالا پس اين شخص قبلاً مطهَّر نبود (يك) و اين حقالله و حقالناس كه در دست او بود آن شخص را ناپاك كرد (دو)، همين مال كه به دست اهلش رسيد دو كار ميكند: يك اينكه او را تطهير ميكند، دو اينكه بركت ميشود، انسان از مرجعش از امامش تبركاً چيز دريافت ميكند. پس سخن از نجاست مال نيست بلکه سخن از آلودگي مالدار است.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 236.
[2] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.
[3] . بحارالأنوار, ج44, ص393.
[4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 100.
[5] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 76.
[6] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.
[7] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.
[8] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 100.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 195.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 283.
[11] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89; سوره قصص آيهٴ 84.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[13] ـ نهجالبلاغه, حكمت 138.
[14] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 25.
[15] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 35.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.
[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 100.
[18] ـ بحارالانوار، ج41، ص317; «سبقتُ إلي الإسلام».
[19] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 100.
[20] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 19.
[21] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[23] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 99.
[24] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[25] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.