اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (57) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (62) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ (63) وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (64)﴾
حقيقت مرگ در فرهنگ قرآن
با نزول قرآن بسياري از عادات و آداب و سنن و فرهنگ جاهلي عوض شد و قرآن درصدد عوض كردن آن آرا بود يكي از مهمترين مسائلي كه در جاهليّت رواج داشت و الآن هم متأسفانه هست اين است كه خيال ميكردند مرگ, نابودي است و پايان راه است و انسان كه ميميرد از بين ميرود و مرگ را فوت تلقّي ميكردند. وقتي دين آمد فرمود مرگ, وفات است نه فوت, هجرت است نه پوسيدن, از پوست به در آمدن است نه از بين رفتن و انسان ميشود يك موجود جاودان و ابدي. تعبيرات روايي هم اين است كه «تنتقلون من دارٍ إلي دار»[1] شما از داري به دار ديگر, از خانهاي به خانه ديگر منتقل ميشويد آنها كه شما را در خانه قبل نميبينند خيال ميكنند شما از بين رفتيد در حالي كه شما وارد خانه ديگر شديد.
تبيين فاصله نشدن عدم بين متحرّك و مقصد
اين تعبير كه ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[2] معنايش اين نيست كه انسان كه متحرّك است و سالك الي الله است در بين راه معدوم ميشود; عدم, بين متحرّك و مقصد, فاصله ميشود دوباره انسان موجود ميشود و راه ميافتد بين متحرّك و مقصد هيچ فاصله عدمي نيست انسان از همان روزي كه راه افتاد سالك الي الله شد كادح الي الله شد تا ـ انشاءالله ـ به لقاي رحمت الهي همچنان موجود است و آنجا ميشود دارالقرار و انسان آنجا ميآرمد و اينجا مَمَرّ است كه فرمود: «فخذوا مِن مَمرِّكُم لمقرّكم».[3]
ظهور ثمره بيان حقيقت مرگ در سبك زندگي انسان
اين فكر را وقتي قرآن در جاهليّت تثبيت كرد و مردم فهميدند يك موجود ابدي هستند آنگاه به اين فكر ميافتند كه بعد از مرگ كه ما زنده هستيم چه چيزي لازم است چه كار كنيم كه آنجا در رفاه باشيم آنگاه آثار رفاه بعد از مرگ را هم بيان كردند كه آنجا نه از ضوابط تجاري خبري هست نه از روابط خانوادگي و دوستي, در دنيا انسان نياز خود را با يكي از اين دو عامل برطرف ميكند انساني كه به مسكن و لباس و پوشاك و نوشاك و اينها محتاج است در دنيا با يكي از دو امر نيازش را برطرف ميكند يا با ضابطه تجاري اينها را ميخرد يا اجاره ميكند يا با رابطه خانوادگي كسي پدر كسي است, كسي پسر كسي است پدر, پسر را تأمين ميكند پسر, پدر را تأمين ميكند و مانند آن; بالأخره نياز يا با ضابطه حل ميشود يا با رابطه. بعد از مرگ نه از ضابطه خبري است نه از رابطه, احتياج هست, انسان هست, بدن دارد, مسكن ميخواهد, پوشاك و نوشاك ميخواهد ولي نه ضابطهاي است كه با ضابطه فراهم كند نه رابطهاي است كه با رابطه تحصيل كند نه جا براي خريد و فروش و اجاره و عقود ديگر است نه جا براي دوستي و پدر و پسر ﴿يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[4] بيع نمادي است براي همه عقود اسلامي.
پرسش:... پاسخ: پس در دنيا بايد اين كار را بكند در دنيا بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[5] اين تجارت را انجام ميدهد آنجا سود ميبرد آنجا جا براي كار نيست كه انسان كاري انجام بدهد مشكلش را حل كند بعد از اينكه روشن شد مرگ, زوال و نابودي نيست و انسان، مهاجر است از جايي به جاي ديگر و انسان مثل فرشته نيست كه نيازي به مسكن و غذا و لباس نداشته باشد و بعد از مرگ هم هيچ خبري از ضابطه و رابطه نيست ﴿يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ بايد اينجا تهيه كند.
به چالش كشاندن فرهنگ جاهلي پيرامون مرگ با تعبير «وفات»
اينها خيال ميكردند كه مرگ, نابودي است (يك) بعد فكر ميكردند انساني كه نابود شد مگر دوباره زنده ميشود (دو) اين دو امر در جاهليّت رواج داشت در آيات قرآن كريم آمده اين فرهنگ باطل و پوسيده جاهلي را عوض كرده فرموده موت, فوت نيست وفات است قبلاً مكرّراً ملاحظه فرموديد كه «تاء» وفات جزء كلمه نيست اصل اين مادّه وفاست استيفا, مستوفا, مستوفي, متوفّي, متوفّا همه اين الفاظ براي اخذ تام است اگر كسي مقالهاي نوشت و حقّ آن مطلب را ادا كرد ميگويند مستوفا بيان كرده يعني همه حقوق را رعايت كرده «متوفّي» يعني تمام هويّت شخص را ميگيرد «متوفّا» يعني تمام هويّتش را تسليم كرده است وقتي ميگفتند انسان كه ميميرد در زمين گُم ميشود ﴿أاِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ پاسخ قرآن كريم اين است كه شما در زمين گُم نميشويد ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُم﴾[6] آن فرشته مرگ, عزرائيل(سلام الله عليه) يا زيرمجموعهٴ او, تمام هويّت شما را ميگيرند شما در زمين گُم نميشويد. بنابراين موت را به صورت فوت معنا نكرده به صورت وفات معنا كرده است.
مشترك بودن بقاي روح در شهيد و غير شهيد
اين اختصاصي به شهدا ندارد البته شهدا از منزلت خوبي برخوردارند اما كساني هستند كه ممكن است كه در قيامت, مركّب قلم آنها سنگينتر از خون شهيد باشد بالأخره اين اختصاصي به شهدا ندارد ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾,[7] ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[8] هيچ درباره شهيد نگوييد اينها از بين رفتند اينها زندهاند اينچنين نيست كه تجرّد روح براي شخص شهيد باشد كساني هم كه همتاي آنها هستند يا مركّبشان سنگينتر از خون شهيد است اينها هم زندهاند بنابراين هرگز انسان نابود نخواهد شد اين قافله كه حركت ميكند در بين راه معدوم نميشود كه دوباره برخيزد بلكه اين سير همچنان ادامه دارد ﴿ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ اين حرفها در جاهليّت بيسابقه بود آنها برهاني بر استحاله نداشتند فقط استبعاد ميكردند ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ﴾.[9]
تلخي و شيريني مرگ محصول سبك زندگي انسان
قرآن اصراري دارد كه بگويد شما مرگ را ميميرانيد مرگ چشيدني است و شما ميچشيد منتها بايد مواظب باشيد اين شربتي كه هنگام هجرت ميچشيد اين محصول درخت زندگي شماست اگر درختِ خوب غرس كرديد آن شربت مرگ براي شما گواراست اگر درخت حنظل كاشتيد آن شربت مرگ براي شما تلخ است ولي بالأخره شما مرگ را ميچشيد حالا كه اينچنين است انسان بايد رهتوشه تهيه كند رهتوشهاش هم اين است كه مطابق آن اعتقاد توحيدي بايد دستور ذات اقدس الهي را انجام بدهد.
قيامتی زيبا ثمره صبر و توکل در دنيا
فرمود حالا كه اينچنين است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ وقتي كه رجوع كرديد آنها كه حُسن فاعلي داشتند و حُسن فعلي از نظر اينكه مؤمن و معتقد بودند حُسن فاعلي داشتند از آن جهت كه عمل صالح انجام دادند حُسن فعلي داشتند اينها كه جامع بين اين دو فضيلتاند ما اينها را مكان خوب ميدهيم مَواء يعني منزل, ما به اينها منزل خوب ميدهيم ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾[10] يعني جايي را به عنوان مكان انتخاب كردن, ما جاي اينها را آماده كرديم اين غُرف مبنيه را براي اينها آماده كرديم اينها را در اين غُرف جا ميدهيم كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ زير اينها نهر جاري است حالا يا زير اشجار اينها يا زير اين قصرها بالأخره نهر جاري است اينها كسانياند كه ﴿صَبَرُوا﴾ و عمل كردند, عملشان هم اين است كه صبر كردند در اطاعت, صبر از معصيت, صبر عند المصيبت و به ذات اقدس الهي هم توكل كردند.
حقيقت توكل و توسل از ديدگاه اسلام
مستحضريد كه معناي توسّل و توكّل و امثال ذلك اين نيست كه بخشي از كارها را انسان انجام بدهد در بخش ديگر توكل كند بلكه همه اين امور را به خدا ميسپارد و او را وكيل ميگيرد آنگاه خودش ميشود نيروي اجراييِ وكيل آنگاه آن وكيل او را راهنمايي ميكند كه چطور فكر كند چطور تصميم بگيرد چطور عمل كند معنايش واگذاري كار به خدا نيست كه انسان تعطيل بشود كاري انجام ندهد وقتي توكل كرد خودش ميشود مأمور اجرايي ذات اقدس الهي حالا خواه به قُرب نوافل برسد يا نرسد.
نمود حقيقت توكل در تأمين ارزاق در هجرت به حبشه
در مكه وظيفه رسمي مسلمانها كه حفظ دين بود با دشواري همراه بود فرمود اگر براي شما حفظ دين دشوار است هجرت كنيد يا به حبشه يا به مدينه يا جايي كه بتوانيد دينتان را حفظ كنيد آنها عرض ميكردند يا رسول الله ما يك سلسله اموالي داريم اگر بخواهيم مهاجرت كنيم اينها مصادره ميكنند نه اموال منقول ما را اجازه ميدهند كه ببريم نه اموال غير منقول را از ما ميخرند ما ناچاريم با دست خالي از مكه حركت كنيم برويم حبشه يا جاي ديگر آن وقت چگونه آنجا خودمان را تأمين كنيم اگر اينها خانهها و محل كار ما را از ما ميخريدند ما با اين پول ممكن بود در آن مكاني كه هجرت كرديم وسيله كسب فراهم كنيم يا اگر اجازه ميدادند كه ما اثاثكشي كنيم باز هم راهي بود اما نه منقولها را اجازه ميدهند ما ببريم نه غير منقول را از ما ميخرند آيه نازل شد كه اين همه پرندههايي كه در عالَم زندگي ميكنند اين جنبندهها اين دابّهها رازق آنها خداست اين همه مرغها از جايي به جايي حركت ميكنند هجرت ميكنند روزيشان را ذات اقدس الهي در همه جا عطا ميكند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾ همان خدايي كه اين پرنده را در آن منقولعنه اداره ميكرد در منقولاليه هم اداره ميكند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾ همين آيه, وسيله مهاجرت بسياري از مهاجران شد برخي به حبشه رفتند برخي به مدينه آمدند برخي به جاي ديگر هجرت كردند تا دينشان را حفظ كنند فرمود خدا نيازهاي شما را ميداند دعاهاي شما را ميشنود و ميداند كه شما چه نياز داريد ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد﴾[11] است ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[12] است اين دو عنصر محوري را اوّل كه سميع و عليم است دارد بعد قدرتش هم كه مشخص است دارد.
سؤال از خالقيت و ربوبيّت خداوند در جدال حُسنا
چون تتمّه بحث جدال بود ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[13] وقتي جدال شد انسان اول يك دستور جلسه دارد بعد يك صورت جلسه اما اگر جدال نباشد از همان اول ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[14] است اگر كسي بخواهد با گروهي گفتمان داشته باشد مجادلهٴ حُسنا داشته باشد بايد دستور جلسهاي داشته باشد كه بين دو طرف مشترك است آن اموري كه بين دو طرف مشترك بود مشخص فرمود, فرمود: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا﴾ (يك) ﴿وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ (دو) ﴿وَإِلٰـهُنَا وَإِلٰـهُكُمْ وَاحِدٌ﴾ (سه) ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[15] (چهار) اين دستور جلسه است اين دستور جلسه خروجياش يك صورت جلسه علمي خوبي است فرمود شما در اين مجادله حُسنا از آنها سؤال بكنيد كه خالق آسمانها و زمين چه كسي است اين «كان» تامّه است تسخيركننده شمس و قمر چه كسي است اين «كان» ناقصه, چه كسي آفريد, چه كسي تدبير ميكند, چه كسي اين را به صورت سفره آماده براي شما فراهم ميكند مسخَّر شما قرار داده است شما تسخير نكرديد ولي او مسخّر شما قرار داد اينچنين نيست كه رسيدن به كُره شمس محال باشد روزي ميرسد كه با پيشرفت علم، بشر بتواند كُره شمس را هم تسخير كند فرمود ما همه اينها را براي شما مسخّر كرديم پس خالقيّت «كان» تامّه است ربوبيّت «كان» ناقصه است هر دو براي ذات اقدس الهي است اينها هم قبول دارند, خب اگر كلّ نظام را خدا آفريد كلّ نظام را او اداره ميكند شما در تهيّه ارزاق چرا به صنم و وثن مراجعه ميكنيد ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ منظور از سماوات و ارض يعني سماوات و اهلش, ارض و اهلش و ما بينهما, اگر خداي سبحان بخواهد منظور از سماوات خود سماوات باشد «ما فيها» را هم ذكر ميكند اگر منظور از ارض, خود زمين باشد «ما فيها» را هم ذكر ميكند اما وقتي ذكر نفرمود, منظور از سماوات و ارض مجموعه نظام خلقت است ﴿وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾ كه اينها نمونهاند براي ساير كواكب, همه ستارهها ثابت و سيّار, تندرو و كندرو همه اينها را مسخّر شما قرار داده است يعني اين سفره را آماده كرده تا از آنها بهرهبرداري كنيد از آنها سؤال كنيد كه اينها را چه كسي آفريد و تسخير كرد ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ با اين نون تأكيد يعني آنها هيچ ترديدي ندارند كه هم خالق اينها خداست هم ربّ اينها خداست پس ﴿فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ﴾ كجا برده ميشوند؟!
تأمين ارزاق با ربوبيت و سِعه و ضيق آن با حكمت الهي
بعد در جريان روزي فرمود اصلِ روزي را ذات اقدس الهي مشخص كرده است اما سِعه و ضيقش مطابق آن مشيئت و حكمت و امثال ذلك است ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ﴾ قَدَر يَقدِرُ يعني ضيَّق يُضَيِّقُ بر خلاف قَدَرَ يَقْدُرُ است كه به معني قدرت است فرمود: ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ﴾ اين روزي را خدا براي بعضي گسترده قرار داد براي بعضي تنگ چون ميداند كه مصلحت اين شخص چيست برخيها هستند كه اگر مقداري روزي اينها وسيع ميشود ديگر فساد دامنگير اينها ميشود اينها از آن راه اصلي باز ميمانند.
ارزشمندي دين اسلام با تبيين كلام امام صادق(عليه السلام)
پرسش: در تاريخ اسلام معمولاً مسلمانها از ديدگاه اقتصادي از بيگانهها عقبتر بودند.
پاسخ: نه, چون آخر آنها مهاجماند, اينها مادامي كه راه خاصّ خودشان را طي ميكردند هيچ ذلّتي هم نداشتند اما وقتي كه بيگانه مهاجم باشد و غارت بكند خب بله غارت ميكند و گرفتار ميكند ميبينيد اين دين سر تا پاي او بوسيدني است مرحوم كليني نقل ميكند كه كسي آمده از حضرت امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكند كه دو گروهاند كه هر دوي آنها اهل باطلاند يك جنگ داخلي بين اينهاست آيا به اينها سلاح بفروشم يا نه فرمود: «بعكُما ما يَكُنُّهُما»[16] سه مطلب را در همين يك جمله نوراني فرمود, فرمود بفروش اما به هر دو گروه بفروش نه اينكه به يك گروه بفروشي به گروه ديگر نفروشي آن هم كه ميفروشي سلاح دفاعي بفروش سپر بفروش, زره بفروش, خُود بفروش نه شمشير و دشنه خب اين دين, دين معطّري است.
مشكلات جوامع بشري ثمره دين بدون علم و علم بدون دين
شما ميبينيد آن ديني كه بيعلم باشد مسئله تفتيش عقايد و گاليلهسوزي و آن رسوايي را در كليسا به همراه دارد علمي كه بيدين باشد جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم را به همراه دارد حالا اگر طالباني هست اگر القاعدهاي هست اگر بنلادن است اين را هم كه شما درست كرديد اين اسلامهراسيهايي كه راه انداختند از خودشان است اسلام هرگز گاليلهسوزي نداشت اسلام هرگز جنگ جهاني اول و دوم نداشت خب با اين غارتگريها مسلمانها را البته تضعيف ميكنند وگرنه «الإسلام يَعلو و لا يُعليٰ عليه»[17] هرگز ضعيف نبودند.
پرسش:... پاسخ: بله خب بچههاي ما در عصر خودشان زندگي ميكنند بايد نيازهاي اوّليه اينها را تأمين كرد ما خودمان بر فرض زاهد باشيم اين زهد يك فضيلت شخصي است اگر بچه به اين سبك مايل نبود خواست يك زندگي معتدل متساوي داشته باشد خب چرا ما او را به زهد بكشانيم ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ اين را خود قرآن فرمود كه ما اصلاً اين نعمتها را آفريديم منتها جلوي اسراف و تبذير را گرفتند. خب اين فرمايش امام صادق(سلام الله عليه) كه مرحوم كليني نقل كرد از غرر فرمايشات است فرمود: «بعهما ما يكنّهما» و هرگز سلاح كشتار فردي يا جمعي نفروش حالا يك وقت ضرورت است مطلب ديگر است.
خداپرستي ثمره شيرين جدال احسن
﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ٭ وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ دنباله آن ﴿سَأَلْتَهُم﴾ خلقت و آن ﴿سَأَلْتَهُم﴾ تسخير اين است ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اين باران كه در بهار و پاييز ميآيد دو كار ميكند هم خوابيدهها را بيدار ميكند هم مُردهها را زنده ميكند اين درخت در زمستان خواب است وقتي كه بهار شد بيدار ميشود وقتي كه بيدار شد غذا ميخواهد آب ميخواهد, غذا و آبش كه تأمين شده اين خاكهاي اطراف خود را جذب ميكند خودش بيدار شده مُرده نبود ولي خاكي كه در كنار ريشه آن است اين مُرده است اين خاك را به بدنه خود جذب ميكند اين خاك را گياه ميكند همين خاك را خوشه و شاخه و برگ ميكند همين خاك را ميوه ميكند كه داراي حيات گياهي است لذا فرمود خداي سبحان در بهار كه شد ﴿يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[18] نه «يوقظ النائم» آن ايقاظ نائم مربوط به خود درخت است كه خدا خوابيده را بيدار ميكند اما اين خاكهايي كه به حسب ظاهر حياتي در آنها نيست اين را به خوشه و شاخه تبديل ميكند اينها را چه كسي ميكند ﴿فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا﴾ آنها حتماً خواهند گفت الله اين كار را ميكند پس اگر كلّ نظام را خدا آفريد كلّ نظام را خدا دارد اداره ميكند شما بايد فقط خدا را بپرستيد و طبق دستور خدا عمل كنيد ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.
عدم تنافي بازي گيري دنيا در سورهٴ «حديد» و محلّ بحث
بعد ميفرمايد شما عمري را به بازي گذرانديد در سورهٴ مباركهٴ «حديد» ملاحظه فرموديد كه پنج مرحله آمده كه ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[19] آن مراحل پنجگانه با اين دو مرحله منافات ندارد فرمود دنيا يا سرگرمي است يا بازي است منتها اين بازيِ دوران كودكي و نوجواني و اوايل جواني معلوم است بازي است دوران ميانسالي و دوران كهنسالي معلوم نيست كه بازي است ولي حقيقتاً بازي است آن تفاخر بازي است آن تكاثر بازي است آن كوثر است كه خير و رحمت است نه تكاثر لذا با اين حصر منافات ندارد فرمود: ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ فان قلت كه در سورهٴ «حديد» غير از اين دو, سه مرحله ديگر هم آمده كه زينت و تفاخر و تكاثر قلتُ كه آنها هم بازيِ سالمندان است يك سالمند وقتي بخواهد بازي كند ميگويد اينقدر اعتبار دارم اينقدر موجودي دارم اينقدر قبيله دارم اينقدر عشيره دارم اينهاست بازي يك انسان هشتاد ساله با بازي انسان پنجاه ساله با بازي انسان چهل ساله فرق ميكند بازيها فرق ميكند بنابراين اينچنين نيست كه آن مراحل پنجگانه سورهٴ «حديد» مباين و منافي با اين دو مرحله سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» باشد.
پرسش: روزي غير انسانها هم يبسط و يقدر است يا فقط روزي انسان؟
پاسخ: نه, حيوانات هم همينطورند در بحثهاي قبل داشتيم كه تمام حيوانات مار و عقربها هم عائله خدايند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾ فرمود تمام اين جنبندهها, دابّهها اين مار و عقربها عائله خدايند براي همه روزي تهيه كرده منتها بعضي بسط, بعضي قبض, بعضي كمتر, بعضي بيشتر.
راه جمع آيات و روايات مدح و مذمّتكننده دنيا
پرسش:... پاسخ: بله آن دو طايفه از نصوص ما يك دنيا داريم يك آسمان و زمين, زمين يا آسمان خيلي خوباند اينها جزء آيات الهياند اين مَتْجَر است انسان با اين زندگي روي زمين تجارت ميكند به ولايت ميرسد و مانند آن. فرمودند دنيا مَتْجَر اولياي الهي است,[20] پس منظور از دنيا آسمان و اهلش نيستند زمين و اهلش نيستند بين ارض و سما نيستند اينها موجودات الهياند تكوينياتاند حقايقاند آيات الهياند دنيا همين است كه من بايد اين كار را انجام بدهم نه او, من بايد اين ميز را داشته باشم نه او, من بايد جلو بيفتم نه او, من بايد با اين لقب باشم همين بازيهاي كودكانه. يكي از مهمترين كاري كه انبيا و اوليا مخصوصاً اهل بيت(عليهم السلام) كردند دنياشناسي است كه انسان دنيا را بشناسد و فريب نخورد نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد خب حالا اين كار را ديگري دارد انجام ميدهد بسيار خب, «مَن رضي بفعل قومٍ» او هم در ثواب شريك است[21] خدا را شكر ميكنيم كه اين آقا دارد اين كار را با بهترين وجه انجام ميدهد ما هم اگر چيزي از ما بر آمد كمك بكنيم انسان هم راحت زندگي ميكند هم به دين خودش ميرسد هم به دنياي خودش ميرسد اگر ـ خداي ناكرده ـ بگويد من بايد انجام بدهم چرا او, اين ميشود دنيا. دو طايفه از آيات در قرآن كريم هست دو طايفه از نصوص در روايات يك طايفه ميگويد دنيا يعني آسمان و اهلش, زمين و اهلش اين زندگي, خير و رحمت و بركت است اين را خدا آفريده و نعمت الهي است و مَتْجر اولياي الهي است اما اينكه من بايد جلو بيفتم هر جا سخن از «من» شد حرف ابليس است كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[22] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده كه آنجا كه پيامبر الهي طالوت را فرمانده قوا كرد اينها گفتند كه ﴿وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾[23] اين ﴿نَحْنُ أَحَقُّ﴾, اين ﴿أَنَا خَيْرٌ﴾ حرف شيطان است تمام مشكلات ما هم همين است.
جهل, سرچشمه دنياگروي انسانها
شما ببينيد اين همه فرشتهها در عالَم هستند ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[24] هيچ نزاعي ندارند اما در جنها نزاع هست در انسانها نزاع هست براي اينكه اين تكبّر و خودخواهي و خودبيني و اينها مشكلآفرين است اينها دنياست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ كه شمايِ جاهلي در جاهليّت به آن مبتلا هستيد ﴿إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ مردان الهي طبق تعبير قرآن كريم از دو كار منزّهاند نه خودشان به طرف بازي ميروند نه گرد بازي به دامنشان مينشيند هم خودشان ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[25] هستند مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» كه اينها از لغو اعراض دارند هم لهو و مانند آن, آن قدرت را ندارند كه اينها را سرگرم كنند مطابق آيه سورهٴ «نور» كه ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[26] اگر كسي نه خودش به طرف بازي برود نه آن كارگردانان بازي آن قدرت را داشته باشند كه اين بازي را به طرف او ببرند كه دامن او را تر كنند اين راحت است اين دو گروه را قرآن كريم به عظمت ياد كرد ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾ آنجا همه چيز زنده است اينچنين نيست كه اگر كسي خواست ميوهاي از درخت بچيند خودش حركت كند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[27] اگر خواستند ميوهاي بيايد همين كه گفتند «سبحان الله» حاضر است تسبيح ميكنند يعني ما نيازمنديم (يك) خدا منزّه از نياز است (دو) با همين خواندنِ «سبحان الله» آن ميوه برايشان حاصل است ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيْهَا سَلام﴾ و تحيّتي كه نسبت به يكديگر دارند سلام است ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.
«والحمدلله ربّ العالمين»
[1] . بحارالأنوار, ج37, ص146.
[2] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.
[3] . نهجالبلاغه, خطبه 203.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 254.
[5] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.
[6] . سورهٴ سجده, آيات 10 و 11.
[7] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 154.
[9] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 32.
[10] . سورهٴ حشر, آيهٴ 9.
[11] . سورهٴ مائده, آيهٴ 117; سورهٴ حج, آيهٴ 17.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 20.
[13] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 46.
[14] . سورهٴ كافرون, آيهٴ 6.
[15] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 46.
[16] . الكافي, ج5, ص113.
[17] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[18] . سورهٴ روم, آيات 19 و 50; سورهٴ حديد, آيهٴ 17.
[19] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[20] . نهجالبلاغه, حكمت 131.
[21] . ر.ك: نهجالبلاغه, حكمت 154.
[22] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 12; سورهٴ ص, آيهٴ 76.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 247.
[24] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 31.
[25] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 3.
[26] . سورهٴ نور, آيهٴ 37.
[27] . سورهٴ يونس, آيهٴ 10.