02 12 2012 4763244 شناسه:

تفسیر سوره عنکبوت جلسه 2 (1391/09/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الم (۱) أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ (۲) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (۳) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (٤) مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (5) وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (6) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (7)

اين سورهٴ مباركه مانند ساير سوَر مكّي عناصر محوريشان راجع به مسائل اعتقادي است و خطوط كلي فقه و اخلاق و همچنين دعوت به صبر و شكيبايي و تحمل در برابر ناملايماتي است كه از طرف مشركان بر آنها تحميل مي‌شود.

عدم رهايي انسان از امتحان الهي با ادعاي ايمان

چند مطلب را در طليعه اين سور‌ه مي‌فرمايد كه بخشي از آنها گذشت. يكي اينكه انسان خيال نكند رهاست كه در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» هم اين مطلب آمده است ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي[1] انسان خيال نكند رهاست حساب و كتابي در كار نيست, يكي هم درباره خصوص مؤمنان است كه فرمود كساني كه ايمان آوردند خيال نكنند به همين ايمان اكتفا شده است بلكه آزمون‌هاي فراواني در راه هست سوم درباره كساني كه فكر مي‌كنند قدرت اينها مي‌تواند مشكل اينها را حل كند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي[2] مي‌خواهند زندگي كنند اين كسي كه بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ فكر مي‌كند گمان باطلي دارد اين دو مطلب اخير در صدر اين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» مطرح است. اقسام فِتْنه و مراحل اِفتنان در اين روايات كنزالدقائق و اينها حتماً ملاحظه فرموديد كه اقسام و درجات گوناگوني دارد[3] پس انسان اگر بخواهد بگويد كه من چون مؤمنم همين مقدار كافي است اين رسا نيست هم گذشتگان امتحان شدند هم آيندگان, چون جزء سنّت قطعي الهي است لذا هم نام مبارك الله ذكر شده هم با نون تأكيد ثقيله اين تأييد شده است ﴿فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾ پس امتحان, يقيني است بعد فرمود كساني كه فكر مي‌كنند بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ پيشرفت مي‌كنند در اشتباه‌اند زيرا اينها در قبضه خداي سبحان‌اند.

عموميّت شمول امتحان الهي نسبت به همه شئون و حالات انسان

 امتحان الهي هم گاهي بر اساس زمان و زمين خاص است مثل اينكه در سرزمين عرفات, مكه, مِنا يك امتحان مخصوصي است يك اعمال خاص دارد يا در زمان خاص مثل ماه مبارك رمضان يا در مواقيت صلات, احكام عبادي است. بخش ديگر امتحانات مربوط به زمان و زمين خاص نيست در همه شئون, انسان آزموده مي‌شود در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه فقر, امتحان است غنا, امتحان است همه مبتلايند اين‌چنين نيست كه ما فقط با فقر امتحان بكنيم بلكه برخي‌ها را با داشتن و ثروت امتحان مي‌كنيم ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا[4] بعضي‌ها مبتلا به فقرند, بعضي مبتلا به غنايند مبتلا يعني ممتحن, برخي در بيمارستان مبتلا به مرض‌اند, برخي مبتلا به سلامت‌اند مثل ما در اين حال, ما هم مبتلاييم آ‌نها هم مبتلايند, ما مبتلا به سلامتيم آنها مبتلا به مرض‌اند مبتلا يعني ممتحَن, هم غني, مبتلاست هم فقير, مبتلاست مبتلا بودن يعني مورد امتحان قرار گرفتن در سورهٴ مباركهٴ «فجر» هر دو را با عنوان ابتلا ياد كرده است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾, اين ﴿كَلَّا﴾. بنابراين امتحان‌ها گاهي به لحاظ زمان است گاهي به لحاظ مكان است گاهي در شرايط خاص است و گاهي هم به لحاظ آن حالات عمومي است كه ما داريم پس ما در هر لحظه مورد امتحانيم هم در سلامت و هم در بيماري, هم در خواب, هم دربيداري هميشه در حال امتحانيم, اينكه مي‌گويند روزي چند بار خدا را حمد كنيد به همين مناسبت است براي اينكه انسان از نعمت سلامت برخوردار است.

اما درباره خيال باطل كساني كه مي‌گويند ما چون قادريم بر مسلمان‌ها يا بر ضعفا پيروزيم اين هم اشتباه است براي اينكه اينها مبتلا به قدرت‌اند, آزمايش شدند و در حيطه قبضه قدرت ذات اقدس الهي هستند, اين مربوط به بحث‌هاي گذشته.

مسئله لقاي الهي؛ ره­آوردي قرآني

 جريان لقاي خدا از رهاوردهاي پربركت قرآن كريم است يعني در كتاب‌هاي عقلي پيشينيان, ادراك خدا مطرح بود تصوّر مفهوميِ خدا همين برهان‌هايي كه در كتاب‌هاي عقلي مطرح است ذكر مي‌شد اما شهود خدا معمولاً در كتاب‌هاي عقلي نبود اين از رهاوردهاي قرآن كريم است به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه انسان خدا را مشاهده كند[5] آن بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت آنجا كه وجود مبارك موساي كليم عرض كرد ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ[6] ايشان آن بحث مبسوط را آنجا دارند كه بنده مي‌تواند به لقاءالله موفق بشود[7] البته مستحضريد كه براهين عقلي كه براي اثبات وجود خداي سبحان است اينها مفهوم‌اند اين مفهوم در حيطه ذهن ما مشكل ما را حل مي‌كند ما به حسب عادي بيش از اين قدرتي نداريم و همين مقدار كه اين مفاهيم عقلي در ذهن ما به صورت برهان حاصل بشود بعد باور كنيم كه اين مفهوم, مصداق خارجي دارد و آن مصداق خارجي خداست همين مقدار براي ما كافي است اما اينها ديگر هيچ كدام لقاءالله نيست, شهود خدا نيست, رؤيت خدا نيست. ذات اقدس الهي را هم که ملاحظه فرموديد در هيچ جايي از كتاب‌هاي فلسفي يا عرفاني, ذات خدا موضوع قضيه نيست او در دسترس احدي نيست براي اينكه آن ذات, بسيط محض است (يك) و نامتناهي است (دو) اگر بسيط است جزءبردار نيست و اگر نامتناهي است كنه‌بردار نيست نمي‌شود گفت ما خدا را به اندازه خودمان درك مي‌كنيم اندازه‌پذير نيست اين مفاهيم است كه ما درك مي‌كنيم كه اين مفاهيم, مصداق خارجي دارد براي ما همين مقدار كافي است در كتاب توحيد صدوق مرحوم ابن بابويه هست كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود ما همين مقدار مكلّفيم و الاّ «لكان التوحيد عنّا مرتفعا»[8] اما خداي سبحان در درجه اول آينه آفريد بعد در همه اين آينه‌ها تجلّي كرد در بخش سوم هر كسي خدا را در اين آينه مي‌بيند ـ معاذ الله ـ اگر ما بخواهيم تشبيه بكنيم اگر آفتاب در آينه‌ها تجلّي كرده, هر آينه به اندازه خود، آفتاب را نشان مي‌دهد اينكه مي‌گويند هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني در حيطه خودش نه اينكه بالا مي‌رود و گوشه‌اي از گوشه‌هاي خدا را مي‌شناسد چون آنجا بالارفتني نيست.

ملاقات همه انسان­ها با اسماي الهي

 به هر تقدير ما به لقاي خداي سبحان مي‌رسيم غالباً به لقاي اسماي حسنا مي‌رسيم اگر ـ ان‌شاءالله ـ مؤمن بوديم به لقاي اسماي جمال و رحمت و عفو و مغفرت و بخشش الهي مي‌رسيم اگر ـ خداي ناكرده ـ تبهكار بوديم خدا را با اسم جلال و قهّار و با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[9] ملاقات مي‌كنيم همين‌هايي كه باور ندارند جهان, خدايي دارد در قيامت مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[10] هم خدا را در حدّ خودشان در محدوده آينه مي‌بينند نه در محدوده ذات اقدس الهي و هم جهنم او را مشاهده مي‌كنند بنابراين مسئله لقاءالله براي هر كسي در حدّ خاص خودش مطرح است هيچ كس نيست كه به لقاي الهي نرود ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[11] حالا يا اسماي رحمت و عنايت الهي را يا اسماي قهر و جلال و انتقام الهي را; منتها مدّت مي‌خواهد فرمود: ﴿مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ﴾ يك مدّت صبر كنيد ﴿فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ﴾ اين مدّت به سر رسيد شما وقتي اين نشئه را رها كرديد آن‌گاه لقاءالله نصيب شما مي‌شود آنهايي كه به موت ارادي مُرده‌اند اجلشان آمده است اينها كساني‌اند كه اين مدت را گذراندند در دنيا كه هستند نظير حارثة بن ‌مالك كه مرحوم كليني نقل كرده كه «كأنّي أنظر إلي عرش ربّي»[12] اينها در حدّ خودشان به لقاءالله در دنيا رسيده‌اند يعني چيزي مانع از شهود الهي نيست. به هر تقدير اين لقاء يقيني است براي برخي‌ها هم در دنياست هم در آخرت نظير انسان‌هاي كامل, پيغمبر, اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) براي ديگران بعد از رسيدن اجلشان, آنها خدا را ملاقات مي‌كنند يعني اسماي الهي را ﴿مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ﴾.

عدم اختصاص آيات مورد بحث به شأن نزول­هاي وارد شده

 اين شأن نزول‌هايي كه براي اين آيات ذكر كردند[13] هر كدام اينها بر فرض صحّت سند در جاي خود معتبر است ولي هيچ كدام مخصّص عموم يا مقيّد اطلاق نيستند آيه مي‌تواند به عموم اطلاق خود باقي باشد آن فشارهايي كه در مكه بر عمار و امثال عمار وارد شده است اينها به عنوان مصداق روشن و شفاف است اختصاصي به آن سرزمين و آن افراد ندارد.

اقسام سه­گانه جهاد

 عمده مسئله جهاد است فرمود شما در سرزمين مكه الآن كه مبتلا هستيد به صناديد قريش اگر جهاد كرديد براي خودتان جهاد مي‌كنيد خدا از هر دو عالم بي‌نياز است ﴿وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ﴾ اگر كسي جهاد كرد به سود خود جهاد كرد البته نفعش به مملكت و امّت و امثال ذلك مي‌رسد ولي بهره اساسي را خود مجاهد و مدافع مي‌برد چون خدا از هر دو عالم بي‌نياز است. عمده مسئله جهاد و اقسام جهاد است آنچه در مكه اتفاق افتاد مي‌تواند شأن نزول باشد همين جهاد اصغر است جهاد را هم به سه قسم تقسيم كردند گفتند جهاد اصغر است و جهاد اوسط است و جهاد اكبر, چون غالباً ما دسترسي به جهاد اكبر نداريم همين جهاد اوسط را به نام جهاد اكبر براي ماها معرفي مي‌كنند مثل آنهايي كه به علم تجريدي راه نداشتند اين نيمه‌تجربي يعني مسئله رياضي را قلّه مي‌پنداشتند و خيال مي‌كردند مَلكهٴ علوم, رياضيات است در حالي كه رياضيات در همين قريبِ همكف است علمِ همكف همان علم تجربي است يعني تجربه حسّي بعد علم رياضي بعد تجريد كلامي بعد تجريد فلسفي بعد تجريد عرفان نظري بعد قلّه‌اش هم علم شهودي, اينها چون به بالاتر دسترسي نداشتند خيال مي‌كردند كه رياضيات ملكه علوم است ما هم غالباً هم به آن قلّه دسترسي نداريم اين جهاد اوسط را جهاد اكبر مي‌ناميم و اگر در آن روايت معروف وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «الجهاد الأكبر»[14] اين جهاد اكبرِ نسبي است جهاد اصغر همين است كه انسان با دشمن بيرون مي‌جنگد كه معروف است جهاد اوسط اين است كه با «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك»[15] جهاد كنيم در روايات هم آمده است كه «جاهدوا أهواءَكم كما تجاهدون أعداءَكم»[16] همان طوري كه با دشمن بيرون مي‌جنگيد با دشمن درون هم كه هوس است بجنگيد اين جهاد اوسط است كه انسان سعي مي‌كند آدمِ عادلِ باتقواي خوبي باشد همين! اين جهاد اوسط در حدّ تأمين رهتوشه و زاد است كه فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي[17] زاد و توشه تهيه كنيد جهاد اوسط براي تهيه توشه است تقوا توشه است عدالت توشه است عبادت توشه است توشه مستحضريد براي راه است كه انسان را به مقصد برساند خب اگر ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ زاد تهيه كرديد اين سؤال از آن به بعد مطرح است كه خب ما زاد و توشه تهيه كرديم كه كجا برويم؟ پس مقصدي هست (يك) حالا كه به مقصد رسيديم مقصود ما در آن مقصد چيست؟ (دو) اين دو, مانده است آن را مي‌گويند جهاد اكبر.

تبيين جهاد اکبر

 جهاد اكبر اين نيست كه انسان تلاش و كوشش بكند در حدّ شيخ انصاري بشود آدم خوب بشود, جهاد اكبر اين است كه در حدّ بحرالعلوم بشود ببيند يك وقت انسان تلاش و كوشش مي‌كند مي‌شود منتظر وليّ عصر بله, اين مي‌شود جهاد اوسط, يك وقت هر وقت خواست خدمت حضرت برسد مي‌رسد آن مي‌شود جهاد اكبر, هر وقت خواست بهشت را ببيند مي‌بيند هر وقت خواست جهنم را ببيند مي‌بيند اين بيان نوراني حضرت امير در خطبه همّام كه فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[18] همين است هر وقت خواست درِ جهنم را باز كند ببيند چه كساني دارند مي‌سوزند ببيند, هر وقت خواست درِ بهشت را باز كند ببيند چه كساني متنعّم‌اند مي‌بيند, جهاد اكبر تلاش و كوشش بين عقل است و قلب نه بين عقل و نفس بين حكمت است و عرفان نه اينكه مي‌خواهد آدم خوب باشد آدم خوب است اين كَف آن است اين اوّلش شرطش است نمي‌خواهد بفهمد, مي‌خواهد ببيند, در قرآن كه آمده ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[19] اگر آن راه را طي كرده باشيد هم‌اكنون جهنم را مي‌بينيد نه اينكه بعد از مرگ مي‌بيند, بعد از مرگ كافر هم مي‌بيند مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اين جهاد اكبر عبارت از انتقال از مفهوم به مشهود است خيلي از بزرگان ما مي‌شوند جامع معقول و منقول اما اوحديّ از اهل معنا هستند كه جامع معقول و منقول و مشهودند آن براي اوحدي است يعني واقعاً بهشت را ببيند واقعاً جهنم را ببيند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه همّام متأسفانه سيّد رضي گوشه‌اي از اين را نقل كرد و تقطيع كرد آن خطبه كه دارد مردان الهي كساني‌اند كه «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» رفتند, رفتند, تا به «باب السلامة»[20] رسيدند آن هم گوشه‌اي از همين خطبه همّام است منتها ايشان تقطيع كرده اگر كسي مجموعه خطبه را يكجا ببيند آن‌گاه مي‌فهمد چرا «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا» بيهوش شد و افتاد و مُرد, بنابراين جهاد اكبر كه در دسترس ماها نيست اين است كه انسان از مفهوم به مشهود منتقل بشود يعني هم‌اكنون جهنم را ببيند هم‌اكنون بهشت را ببيند, هم‌اكنون زوزه‌هاي كلاب جهنم را بشنود حارثة بن‌ مالك ادّعا كرده در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم), پيغمبر هم تصديق كرد فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبْصَرْتَ فأثبُتْ»[21] اينكه مرحوم كليني در جلد دوم كافي نقل كرده كه حارثة بن مالك گفت من گويا عرش خدا را مي‌بينم گويا زوزه سگان جهنم را مي‌شنوم عُواء يعني زوزه اينها كه مثل سگ درندگي مي‌كنند كلاب نارند و زوزه مي‌كشند اينها كه بيان ندارند اينها عُوا دارند اينها نهيق دارند من اينها را مي‌شنوم حضرت فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبصَرْتَ فاثبُتْ» اين مي‌شود جهاد اكبر.

تفاوت مراتب سه­گانه جهاد

 پس جهاد اوسط اين است كه آدم با نفس راه پيدا كند بشود آدم خوب, بشود باتقوا, بشود عادل, رهتوشه تهيه كرده زادراه تهيه كرده اين ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ نشان مي‌دهد كه از اين به بعد هم خبري هست براي اينكه آدم زاد را براي چه مي‌خواهد الآن كسي مشهد مشرّف مي‌شود بالأخره رهتوشه‌اي مي‌خواهد خب رهتوشه‌اش براي اين است كه او را تا مشهد برساند از آ‌ن به بعد چطور؟ از آ‌ن به بعد مقصودي دارد زيارت امام است اين نرفته مشهد كه بگردد رفته به حضور حضرت برسد تا مشهد رفتن توشه مي‌خواهد مشهد, مقصد است مقصود او زيارت ثامن‌الحجج(عليه السلام) است پس ما راهي داريم و يك زادراه, مقصدي داريم و يك مقصود, تقوا و آدمِ خوب شدن و عادل و باتقوا شدن, راه است پس معلوم مي‌شود بالاتر از راه, چيز ديگر هم هست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ يعني بدان كه بعد از اينجا هم قلّه‌اي هست منتها آن را براي اوحدي گفتند, اوحدي را گفتند: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ مقصود اين است كه ما بهشت را هم‌اكنون ببينيم, جهنم را هم‌اكنون ببينيم و اهل بهشت و اهل جهنم را ببينيم اينها قلّه جهاد است بنابراين جهاد از مرتبه ضعيف شروع مي‌شود جهاد اصغر است بعد جهاد اوسط است بعد جهاد اكبر, البته شأ‌ن نزول اين و تطبيق اين نسبت به همان جهاد اصغر است كه مردم مكه مبتلا بودند و مجاهدت مي‌كردند و ذات اقدس الهي آنها را دعوت به صبر و بردباري كرد.

پاداش الهي به مؤمنان داراي عمل صالح

 فرمود اگر شما مؤمن بوديد و عمل صالح انجام داديد يعني دو كار كرديد هم حُسن فاعلي هم حُسن فعلي, هم آدم خوب بوديد يعني جانتان پاك بود بالإيمان, هم كارِ خوب كرديد يعني واجب‌ها را انجام داديد و محرّمات را ترك كرديد يعني حُسن فعلي, اگر حُسن فاعلي بود به عنوان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و حُسن فعلي بود به عنوان ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ من هم دو كار مي‌كنم شما كه معصوم نيستيد خيلي از شما عادل هم نيستيد بالأخره لغزش‌هايي داريد ما هيچ كدام آن لغزش‌هاي شما را به حساب نمي‌آوريم ما آن لغزش‌ها را مي‌پوشانيم در صورتي كه حقّ مردم را ضايع نكرده باشيد ظلمي نكرده باشيد ما آن لغزش‌هاي شما را مي‌پوشانيم بعد شما را به عنوان اينكه داراي اعمال صالحه هستيد به محكمه دعوت مي‌كنيم مي‌خواهيم بسنجيم وقتي هم بخواهيم بسنجيم آن اعمال ضعيفتان را روي ترازو نمي‌آوريم شما اگر هزارتا عمل داريد, صدتا عمل داريد از ريز و درشت ما فقط آن درشت‌ها را حساب مي‌كنيم بقيه را به حساب آن درشت‌ها به شما جزا مي‌دهيم شما اين دستفروش‌ها كه طبق‌دارند و ميوه‌ دارند هر طبقی بالاٴخره مثلاً پنج, شش عدد آن درشت است خب اگر كسي بخواهد كريمانه با اين سيب‌فروش معامله كند آن پنج, شش‌تايي كه درشت است را قيمت مي‌كند بقيه را هم مثل همان مي‌خرد اين حساب كريمانه است فرمود بالأخره شما هزارتا عمل داشته باشيد پنج, شش‌تاي آن برجسته است ما همه را هم به حساب آن پنج, شش‌تا از شما مي‌خريم اين ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ است به ارزش آن احسنِ اعمال با شما محاسبه مي‌كنيم اين مي‌شود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[22] ديگر از اين بالاتر فرضي ندارد فرمود آن زشتي‌هايتان را كه ما به حساب نمي‌آوريم اين خوبي‌هايتان هم آن ضعيف‌هايتان را هم مثل متوسط نمي‌خريم بلكه ضعيف و متوسط را مثل آن أحسن مي‌خريم اين مي‌شود كريمانه برخورد كردن, اين مي‌شود با خداي كريم معامله كردن كه فرمود اگر كسي اين كار را بكند ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) از نظر عقيده بايد پاك باشد حُسن فاعلي ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ از نظر عمل هم بايد واجب‌هايش را انجام بدهد محرّمات را ترك بكند اين كار را بكند ما هم سه كار مي‌كنيم آن لغزش‌هاي او را مي‌پوشانيم مُكفِّر سيّئاتيم «يا مُكفّر السيّئات»[23] اين كار را مي‌كنيم و دو كار ديگر هم مي‌كنيم همه اعمالشان را قبول مي‌كنيم و اما همه اعمال را به حساب برجسته‌ترين اعمالشان پاداش مي‌دهيم ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بالأخره در هزارتا عمل, يكي, دوتاي آن خيلي برجسته است ما همه را به حساب همان دو عمل پاداش مي‌دهيم.

تفاوت تکفير با پاداش الهي به مؤمنان

پرسش: تكفير كه ما قبول نداريم چيست؟

پاسخ: تكفير اين است كه بدون حساب باشد اين با حساب است فرمود در صحنه عمل همه‌اش محفوظ است ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[24] ديگر تكفيري نشده, احباطي نشده همه‌اش حاضر است از آ‌ن به بعد ما زشتي‌ها را مي‌پوشانيم (يك) خوبي‌ها را مي‌پذيريم (دو) و اين ضعيف‌ها را و متوسط‌ها را به حساب آن اعلا و برجسته مي‌آوريم (سه) نه اينكه اينجا به صورت تكفير باشد يا به صورت احباط باشد نه, ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ آنجا مي‌بيند ذات اقدس الهي دارد اين سيّئات او را مي‌پوشاند و امثال ذلك.

ضرورت توجه به جهاد اصغر و اوسط

در جريان جهاد حالا كه ما دستمان به آن قلّه نمي‌رسد اين اوّلي و دومي را بايد رعايت كنيم دومي كه وظيفه عمومي ماست مواظب باشيم كه بالأخره اعدا عدوّ ما كه نفس است حرف او را گوش ندهيم با او بجنگيم ـ ان‌شاءالله ـ مشكلي پيدا نكنيم.

عمده آن است كه طبق شأن نزول اين آيات در مكه نازل شد فشاري هم كه براي عمّار و امثال ذلك بود اينها به عنوان شأن نزول اين آيات است ما هم در محرّم هستيم جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) هم مطرح است الآن آنچه مسئله روز ماست جهاد اصغر است البته اگر كسي در جهاد اوسط تا حدّي توفيق پيدا كرد اين مي‌تواند در جهاد اصغر موفق بشود.

اهميت جهاد اصغر در فرهنگ اسلام

 ما الآن در جريان محرّم و در جريان سيّدالشهداء هستيم و شما بزرگواران هم رهبران شيعه هستيد كه به لطف الهي نهضت حسيني را بايد بررسي كنيد اما حيف است كه عزاداري پسر پيغمبر به همين مسائل عاطفي و گريه كردن و اينها ختم بشود ببينيد دين آمده مسئله جهاد را در رديف بهترين عبادت‌هاي ما قرار داده ما يك عبادت رسمي داريم به عنوان اعتكاف كه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در دهه آخر ماه مبارك رمضان مي‌رفتند مسجد و معتكف مي‌شدند اين اعتكاف اقلّش سه روز است اكثرش حدّ خاصي ندارد. اين اعتكاف به عنوان يك عبادت رسمي است مرزي دارد, اقلّش سه روز, در كتاب جهاد ملاحظه فرموديد بحثي از مباحث كتاب جهاد به مرابطه برمي‌گردد اين را عرض مي‌كنم براي اينكه اين عزيزاني كه با پژاك در مرزها يا مرز كردستان يا مرزهاي شمال غربي دارند كار مي‌كنند همين‌ها اگر دسترسي به اينها پيدا كرديد اينها را واقعا بايد تشويق بكنيد اين مرزداري نظير اعتكاف يك عبادت رسمي است اگر كسي بخواهد مرزدار باشد مرابطه داشته باشد اقلّش سه روز است اكثرش چهل روز است حالا بعد از چهل روز حكم جهاد را پيدا مي‌كند[25] چيز ديگر است. يك وقت است كسي مي‌رود در مسجد سه روز عبادت مي‌كند مي‌شود معتكف, يك وقت كسي سلاح دست مي‌گيرد مي‌رود مرز را نگه مي‌دارد كه پژاك و امثال پژاك مزاحم نشوند مي‌شود مرابط, دين هم براي مرابطه, حكم فقهي دارد حدّش را مشخص كرده مرزش را مشخص كرده ثوابش را مشخص كرده اعتكاف در مسجد را هم حدّش را مشخص كرده ثوابش را مشخص كرده نبايد از مسجد بيايد بيرون مگر براي ضرورت آن هم نبايد مرز را ترك كند مگر براي ضرورت اين طور است مي‌بينيد مهم‌ترين عبادت ما كه اعتكاف است به قدري اعتكاف مهم است كه روزه كه از اركان پنج‌گانه دين ماست تازه شرط اعتكاف است همان طوري كه وضو, شرط نماز است روزه با اينكه از آن مباني خمسه دين است تازه شرط اعتكاف است اعتكاف چه جلال و عظمتي دارد كه تازه روزه شرط آن است اين اعتكاف كه سه روز است و روزه, شرط آن است مشابه اين در مرزهاست.

آموزش عملي معارف جهاد اصغر در قيام امام حسين(عليه السّلام)

 اين مسئله روضه‌خواني چيزي نيست كه انسان خودش مطالعه بكند برود منبر, ما پذيرفتيم كه وجود مبارك سيّدالشهداء از رسول خدا(صلوات الله و سلامه عليهما) است كه «حسينٌ منّي»[26] خب پيغمبر چه كار كرد؟ پيغمبر فرمود بايد نماز بخوانيد آمده نماز خوانده, فرمود: «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي»[27] فرمود بايد حج برويد همه را جمع كرده برده سرزمين وحي فرمود: «خذوا عنّي مناسككم»[28] آن غزوه‌ها و امثال ذلك كه بر حضرت تحميل كردند خب مردم از نزديك ديدند اما اين جهاد را, اين استقلال را, اين حريّت را, اين امنيت را, اين عظمت را, اين شهادت را بالأخره كسي بايد باشد به مردم ياد بدهد بگويد مردم از من مبارزه را, استقلال‌طلبي را, آزادي را, امنيت را ياد بگيريد اين براي آن ذوات قدسي ميسّر نشد سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه) آمده به ميدان با همه تشكيلات و جلال و شكوهش فرمود: «أيّها الناس خذوا عنّي استقلالكم و دفاعكم و جهادكم و حريّتكم و شهادتكم» مردم دين, جهاد آورده, شهادت آورده, استقلال‌طلبي آورده, آزادي‌خواهي آورده ببينيد چيست آن حرف‌هايي كه در كتاب‌هاست كه كافي نيست اگر كافي بود كه پيغمبر مكه نمي‌‌رفت نمي‌فرمود: «خذوا عنّي مناسككم» شما شنيديد شهادتي هست اما نمي‌دانيد كه شهادت يعني چه «خذوا عنّي شهادتكم» استقلال مملكت را شنيديد اما نمي‌دانيد چطوري دين را مستقل كرد «خذوا عنّي استقلالكم» شنيديد ملّتي بايد آزاد باشد اما آزادي را كه نچشيديد «خذوا عنّي حريّتكم» آن خواهرش(سلام الله عليها) هم همين طور است اين جريان عقيله بني‌هاشم براي هر دو هست هم حسين بن علي عقليه بني‌هاشم است هم زينب كبرا اين «تاء» كه «تاء» تأنيث نيست اين «تاء», «تاء» مبالغه است مي‌گوييم آدم, خليفة الله است نمي‌گوييم خليف الله است اين خليفةالله يعني خيلي لياقت دارد جانشيني ذات اقدس الهي را داشته باشد «تاء», «تاء» مبالغه است هم حسين بن علي عقيله بني‌هاشم است هم زينب كبرا عقيله بني‌هاشم است هم اين مي‌گويد «خذوا عنّي شهادتكم» هم او مي‌گويد «خذوا عنّي اسارتكم» اينكه مي‌بينيد عدّه‌اي در اسارت بيگانگان و صدام بودند و خم به ابرويشان نيامد براي اينكه از زينب كبرا(سلام الله عليها) شنيدند «خذوا عنّي اسارتكم» آدم وقتي آزاده مي‌شود چطور آزاده باشد, وقتي شهيد مي‌شود چطور شهيد بشود.

سرّ جاودانگي و جهاني شدن نهضت عاشورا

 اينها يك مكتب عميق علمي است اينها بايد در منبرها گفته بشود البته آن عزاداري و اشك و سينه زدن و ناله كردن كه فخر همه ماست اما بالأخره اين آمده بگويد «خذوا عنّي شهادتكم» وگرنه اين همه انبيا را كشتند چطور خبري از آنها نيست ﴿قَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾,[29] ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ[30] اما اين طور نيست كسي برايشان در عالَم به سر و سينه بزند هفتاد ميليون خاك شدند در جنگ جهاني اول و دوم اما آن 72 نفر كلّ عالَم را گرفتند با اشك محض, با روضه محض, با مدّاحي محض نيست بايد اين مكتب باز بشود كه اين چه چيزي آورده كه اين 72 نفر همچنان مانده‌اند بيش از هزار سال, اين هفتاد ميليون همين طور رفتند خاك شدند كه خاك شدند آنها هم مظلومانه كشته شدند اين طور نيست كه در جنگ جهاني اين بيچاره‌ها كه خاك شدند تقصيري داشته باشند بنابراين يك وقت مي‌بينيد هفتاد ميليون خاك مي‌شوند خبري نيست, 72 نفر شهيد مي‌شوند و كلّ عالَم را تسخير مي‌كنند الآن در محرّميم شما بزرگواران بايد بگوييد حسين بن علي گفت مردم! همان طوري كه جدّم رفته مكه گفت حج را از من ياد بگيريد الآن شهادت را از من ياد بگيريد يكي از بركات, همان جريان غزّه بود كه اين روزها شنيديد اين براي جهان پيام داد آن كه در قتلگاه فرمود: «إن لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا أحراراً في دنياكم هذه»[31] اين به شيعه گفته, به سنّي گفته, به مسيحي گفته, هر جاي عالَم سخن از مبارزهٴ حق عليه باطل باشد نام حسين بن علي(صلوات الله و سلامه عليه) مي‌درخشد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.

[2] . سورهٴ طه, آيهٴ 64.

[3] . تفسير نورالثقلين, ص148; تفسير كنزالدقائق, ج10, ص119 ـ 122.

[4] . سورهٴ فجر, آيات 15 ـ 17.

[5] . الميزان, ج8, ص240.

[6] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 143.

[7] . الميزان, ج8, ص237 ـ 242.

[8] . الكافي, ج1, ص84; التوحيد (شيخ صدوق), ص245.

[9] . سورهٴ سجده, آيهٴ 22.

[10] . سورهٴ سجده, آيهٴ 12.

[11] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[12] . الكافي, ج2, ص54.

[13] . مجمع‌البيان, ج8, ص427; التفسير الكبير, ج25, ص25.

[14] . الكافي, ج5, ص12.

[15] . مجموعه ورّام, ج1, ص59.

[16] . بحارالأنوار, ج65, ص370.

[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.

[18] . نهج‌البلاغه, خطبه 193.

[19] . سورهٴ تكاثر, آيات 5 و 6.

[20] . نهج‌البلاغه, خطبه 220.

[21] . الكافي, ج2, ص54.

[22] . سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.

[23] . المصباح (كفعمي), ص359.

[24] . سورهٴ زلزال, آيهٴ 8.

[25] . تهذيب الأحكام, ج6, ص125.

[26] . الارشاد (شيخ مفيد), ج2, ص127.

[27] . متشابه القرآن, ج2, ص170.

[28] . الانتصار في انفرادات الامامية (شريف مرتضي), ص254 و 255.

[29] . سورهٴ نساء, آيهٴ 155.

[30] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 21.

[31] . اللهوف, ص120.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق