اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44) اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45) وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَكَذلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (47)﴾
چگونگي جمع حقانيت آفرينش الهي و بازيچه بودن دنيا
بعد از بيان اينكه نظام آسمان و زمين به حق است سؤالي كه مطابق آيه سورهٴ «حديد» مطرح است كه دنيا لعب و لهو و زينت و تفاخر و تكاثر است[1] با آياتي كه ميگويد عالَم به حق آفريده شده چگونه جمع ميشود؟ پاسخش اين بود كه اين نظام تكوين است و آن نظام اعتبار; نظام تكوين, مخلوق است هم مبدأ فاعلياش حق است هم نظام داخلياش حق است هم نظام غايياش حق است; يعني هر موجودي را شما بررسي كنيد نظم فاعلي و سلسله علل فاعلياش مشخص است به الله ختم ميشود ساختار درونياش حق است هيچ كمبودي در آن نيست (اولاً) عيبي در آن نيست (ثانياً) فرق نقص و عيب را هم قبلاً ملاحظه فرموديد اگر چيزي برخي از اعضا را داشته باشد و برخي از اعضا را نداشته باشد ناقص است و اگر چيزي اعضايي كه دارد فرسوده است اين معيب است اگر اتاقي باشد كه دوازده متر مساحت آن است فرش ده متري پهن كنيد اين فرش ناقص است معيب نيست فرش دوازده متريِ سوختهٴ زده نصب كنيد اين فرش ناقص نيست ولي معيب است عيب چيزي است نقص چيز ديگر, در ساختار دروني هيچ چيز نه نقص راه دارد نه عيب, ساختار بيرونياش هم مشخص است هر موجودي هدفي دارد به مقصد ميرسد (يك) راه بين اين موجود و هدف مستقيم است (دو) راهنماي درون و بيرون او را همراهي ميكنند (سه) اين همان مثلّثي است كه از بيان نوراني همه انبيا مخصوصاً وجود مبارك موساي كليم استفاده ميشود كه فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[2] پس عالَم با حق خلق شده است اگر عالَم با حق خلق شده است پس اين مراحل پنجگانه سورهٴ «حديد» چيست؟
جواب اول: بازيچه بودن دنيا و تنزّه خداوند از بازيگري
دو جواب ذكر شده يكي اينكه بخشي از عالَم بازيچه است ولي خدا بازيگر نيست برابر آيه سورهٴ «دخان» كه فرمود ما بازيگر نيستيم ﴿ومَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْض وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾[3] اهل دنيا را به بازي گرفتن حكمت است ما اينها را مثل ملائكه همواره به عبادت و علم دعوت كنيم اين شدني نيست آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در اوّلين خطبه نهجالبلاغه اين مضمون هست كه فرشتهها نه خوابي دارند نه غذايي دارند هيچ كاري ندارند جز ذكر حق و سبّوح و قدّوس حق, نه غفلتي دارند نه خوابي دارند نه غذايي دارند نيازي ندارند اينها دائماً به عبادت مشغولاند انسان كه اينچنين نيست ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ﴾[4] قهراً يك سلسله زيباييها ميخواهد يك سلسله رفاه ميخواهد يك سلسله خوراكي, يك سلسله پوشاكي و مانند اينها ميطلبد اينها برخي با سرگرمي همراه است پس اينها لازم است آفريدن اسباب بازي براي خردسالان حكمت است نه اينكه آن آفريننده بازيگر باشد لذا بين اينكه در سورهٴ «دخان» فرمود ما بازيگر نيستيم و اينكه بخشي از عالَم بازيچه است قابل جمع است اين جواب اول بود.
جواب دوم: خروج تخصّصي بازيچه بودن دنيا از خلقت خداوند
جواب دوم اين است كه آن مراحل پنجگانه سورهٴ «حديد» جزء عناوين اعتباري است اين مخلوق خدا نيست نه جزء آسمان است نه جزء زمين اينكه من به اين سِمت برسم اينكه من اين سِمت را داشته باشم اين كار به دست من باشد من بايد بالا بنشينم من بايد اول بروم نام مرا با لقب ببريد اينها بازي است اينها كه مخلوق نيست بنابراين تخصّصاً خارج است اين دو جواب مبسوطاً گذشت.
جواب سوم: انعكاس چهره زشت و زيباي دنيا در كلام علي(عليه السلام)
جواب سومي كه از بيانات نوراني حضرت امير است اين است كه همان دو چهرهاي كه در قرآن كريم هست كه از يك طرف فرمود ما بازيگر نيستيم از طرفي فرمود بخشي از دنيا بازيچه است همين دو طايفه از بيان در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هم هست در نامه 45 كه براي عثمان بن حنيف بود حضرت فرمود من اگر دنيا را ميديدم حد بر او جاري ميكردم او را ميزدم «لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُوْدَ اللَّهِ» و مانند آن, از طرفي هم در بيانات ديگر كه كسي در حضور حضرت دنيا را مذمّت كرد فرمود چرا دنيا را مذمّت ميكني او كه تو را فريب نداد تو فريب خوردي دنيا يك موجود صادق صالح است او هرگز گورستان را مخفي نكرده بيمارستان را مخفي نكرده جنازهها را مخفي نكرده شكستها را مخفي نكرده همه را به شما نشان داد او چه كاري بايد ميكرد كه نكرد تا شما بگوييد فريب داد او خلاف نكرد زشتيها را نشان داد زيباييها را نشان داد فريب آن است كه فقط زيبايي را نشان بدهد اما اگر با يك دست زيبايي با يك دست زشتي دنيا را نشان بدهد اينكه فريب نيست بعد فرمود خب آنها كه فريب نخوردند در همين دنيا به ولايت رسيدند اولياي الهي مگر از كجا ولايت را آوردند, اگر دنيا فقط زيباييها را نشان ميداد متاع غرور بود اما اگر هم زيباييها را نشان بدهد هم زشتيها را و برخيها آن زيباييها را ديدند و زشتيها را نديدند آنها فريبخوردهاند.
نشان دادن واقعيتها توسط دنيا دليل فريبنده نبودن آن
در تمام موارد، دنيا خود را نشان داد فرمود من مثل يك قلّه بلند رفيع كوهم شما اگر هشتاد سال يا صد سال زندگي كنيد نيمي از عمر را مرتب داريد بالا ميرويد هر چه بالاتر ميرويد افق ديدتان بيشتر ميشود در فضاي بازتري تنفّس ميكنيد و لذّت بيشتري ميبريد وقتي به قلّه رسيديد نوبت نيم ديگر عمر است يعني آن چهل سال اول دوران نشاط و غنيمت است اين چهل سال دوم دوران غرامت است قرص خوردن و بيخوابي و مرض و مريضداري در چهل سال دوم شروع ميشود اگر كسي بالاي كوه برود و دائماً آنجا بماند بله ميشود جاي خوب اما اگر بالاي كوه رفته چهل سال رفته چهل سال ديگر بايد سرازير برگردد اين زشتي و زيبايي هر دو را نشان ميدهد اينطور نيست كه او جاي خوب را نشان بدهد بد را نشان ندهد منتها ما غافليم فقط دوران غنيمت زندگي را ميبينيم ما از همان اول بايد ببينيم چهل سال دوم دوران غرامت است يعني مرض است و مريضداري همه همينطورند خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) را ميفرمود اين پيرمردان مجلس سنا وقتي به يكديگر ميرسند اينها كه مسائل سياسي ندارند فقط ميگويند قرصهايت را خوردي چندتا قرص ميخوري همين, سالمندان وقتي به يكديگر رسيدند حرفشان همين است, پس اگر دنيا آن دوران غنيمت را نشان بدهد دوران غرامت را نشان ندهد ميشود فريب اما اگر هر دو را نشان داد كه متاع غرور نيست, انسان است كه مغرور ميشود. فتحصّل همانطور كه آيات قرآن دو طايفه است و راه جمع دارد خطبههاي نهجالبلاغه هم دو طايفه است و راه جمع دارد حالا به طور مبسوط آن خطبهها خوانده نميشود به طور اجمال اين خطبهها را مقداري قرائت كنيم كه مشخص بشود آنچه در نامه 45 بود براي عثمان بن حنيف كه قبلاً خوانده شد.
دنيا تنها محل اندوختن زاد و توشه آخرت
و اما آنچه در خطبه 157 نهجالبلاغه است فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ اللَّهَ اللَّهَ فِي أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَيْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَكُمْ سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِ» بالأخره مسافر يك رهتوشه ميخواهد جايي ميرود كه نه رابطه خبري است نه ضابطه كه تقدّم مراراً ما در دنيا احتياجات فراوان داريم (يك) حوايجمان را يا با ضابطه فراهم ميكنيم يا با رابطه يعني يا با خريد و فروش و اجاره و عقود ديگر تأمين ميكنيم يا با دوستي و رحامت و پدري و فرزندي و مادري حل ميشود (دو) وقتي از دنيا رفتيم اين بدن هست با همه لوازم و نيازهاي او (يك) نه از ضابطه خبري است نه از رابطه (دو) نه آنجا خريد و فروش و اجاره است نه آنجا پدري و پسري است كه كسي مشكل ديگري را حل كند چون همه از خاك برميخيزند خب اگر احتياج هست نه ضابطهاي است كه انسان با خريد و فروش و تجارت مشكلش را حل كند نه رابطهاي است كه كسي پدر كسي باشد پسر كسي باشد واجبالنفقه كسي باشد حل كند خب بايد اينجا رهتوشه تهيه كند فرمود: «فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَي الزَّادِ» پس اصلِ تحصيل زاد لازم است و به ما هم گفتند زادمان چيست ﴿وتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[5] «وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ» يعني به كوچ كردن «وَ حُثِثْتُمْ عَلَي الْمَسِيرِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لَا يَدْرُونَ مَتَي يُؤْمَرُونَ بِالسَّيْرِ» مثل اينكه در فرودگاه هستيد معلوم نيست چه وقت بگويند سوار بشويد همين! بارهايتان را ببنديد بعضي از فرمايشاتي كه آدم يك بار يا دو بار بشنود كافي است اما وجود مبارك حضرت امير بعضي از جملات را هر شب بعد از نماز عشا به نمازگزاران مسجد ميفرمود كه چيزي را كه لازم باشد هر شب تذكر ميدهند ميفرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ»[6] آقايان بارهايتان را ببنديد اينجا هم فرمود: «فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ وَ تَبْقَي عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ» پس معلوم ميشود از اين جهت دار رحمت و جاي تهيه زاد و توشه است.
فريبنده نبودن دنيا در كلام امام علي(عليه السلام)
در خطبه ديگر يعني خطبه 223 آنجا هم مشابه اين فرمايش را فرمود, فرمود دنيا شما را فريب نداد شما فريب خورديد «وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ وَ لكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدي او تو را فريب نداد چرا, براي اينكه «لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتُ» هر چه وسيله موعظه بود براي تو شفاف بيان كرده بيمارستان را نشان داد گورستان را نشان داد مرض را نشان داد فقر را نشان داد همه را به شما نشان داد ديگر طوري نيست كه مثلاً پارك را نشان بدهد بيمارستان را نشان ندهد گورستان را نشان ندهد همه را نشان داد.
پرسش: خداوند ميدانسته كه اين وسايل عدّهاي را مغرور ميكند.
پاسخ: اما به سوء اختيارشان; يك عدّه هم مغرور نميشوند اولياي الهي ميشوند, اينچنين نيست كه همه مردم به طرف فساد بروند انبيا اينجا بودند اوليا اينجا بودند صديقين و صلحا و شهدا در همين دنيا بودند.
فرمود او تو را فريب نداد لكن تو فريب خوردي معلوم ميشود كه همان دو طايفه از آيات كه در قرآن است بايد جمع بشود و جمع شد دو طايفه از روايات در بيانات نوراني حضرت امير است كه با اين وضع بايد جمع بشود اين در خطبه 223 بود.
صداقت دنيا دليل مذمّت نشدن آن در برخي روايات
در كلمات قصار حضرت هم اين فرمايش هست يعني شماره آن كلمات قصار 131 است در شماره 131 فرمود: «إِنَّ الدُّنْيَا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا» اگر كسي دنيا را خوب بشناسد جاي بسيار خوبي است «وَ دَارُ غِنيً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا» اگر كسي بخواهد رهتوشه تهيه كند جاي بسيار خوبي است «وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّي مَلاَئِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا» چه كسي ميتواند دنيا را مذمّت كند چون او صادقانه هر چه در او بود براي مردم بيان كرد هيچ چيزي را در او مخفي نكرده بنابراين بازگشت مذمّت دنيا به خود انسان است اين انسان است كه برداشت بد ميكند روش بد دارد استفاده سوء ميكند همان دو طايفه از آياتي كه در قرآن است و جمع شده همين دو طايفه از بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) است و جمع شده.
امر به تلاوت قرآن و جدال احسن با نمايندگان اديان ديگر
مطلب بعدي اينكه فرمود تلاوت بكن, گاهي آن چند وظيفهاي كه خدا به عهده پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذاشته همه را مبسوط ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[7] گاهي يكي از اينها را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[8] اين همه آن وظايف چندگانه را به همراه دارد تلاوت را, تعليم كتاب را, تعليم حكمت را, تزكيه نفوس را به همراه دارد گاهي خصوص تلاوت را ذكر ميكند مثل همين آيه اينكه فرمود: ﴿أَتْلُ﴾ اينچنين نيست كه فقط لفظاً قرائت بكني به دليل اينكه شما ميخواهي اين آيات را بر ملحدان تلاوت بكني مشركان تلاوت بكني يهوديها و مسيحيها و مجوسيها و صابئين تلاوت بكني آنها سؤالي دارند نقدي دارند اشكالي دارند فرمود تو تلاوت بكن با تعليم با تزكيه با تفسير با تبيين, حالا كه اين كار را كردي آنها سؤال ميكنند اشكال ميكنند جدال شروع ميشود ـ جدال همان گفتگو و گفتمان ديني است ـ فرمود با مسئولان دينهاي ديگر گفتگو بكن اما به نحو احسن, اگر تلاوت كردي آنها سؤالي كردند اشكالي كردند با آنها جدال نكن الا به طريق احسن هم خوب حرف بزن (يك) هم حرفِ خوب بزن (دو) هم در خوب حرف زدن خوبتر را انتخاب بكن (سه) هم در حرفِ خوب زدن خوبتر را انتخاب بكن (چهار) گاهي انسان حرفِ بد ميزند بد حرف ميزند, گاهي يكياش خوب است ديگري بد است گاهي هر دو خوب است گاهي هر دو خوبتر، فرمود هر دو خوبتر باشد بهترين برهان را اقامه كن به بهترين روش, فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني مبادا حرف سست بزنيد حرف بيبرهان بزنيد حرفي كه ممكن است عدّهاي بپسندند ولي معقول نيست مطابق وحي نيست بزني هيچ وقت اين كار را نكن با احترام با آنها برخورد كن ادب را رعايت رعايت بكن.
تفاوت دعوت ابتدايي با جدال احسن
﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ نه «بالّتي هي حسن» بلكه ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ در دعوت ابتدايي ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[9] اما در گفتمان در مناظره در مباحثه سعي كن بهترين روش را انتخاب كني ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ مگر آنها كه اصرار دارند درباره الحاد (يك) تثنيه (دو) تثليث (سه) مسائل ديگر (چهار) آنها كه ملحدند و اصلاً سخن از مبدأ به ميان نميآورند خب با آنها شما قدر مشترك نداريد يك پيشفرض مشترك به اصطلاح نداريد يك مبناي مشترك نداريد وقتي مبناي مشترك نداشتيد خب درباره چه چيزي بحث بكنيد هر گفتگويي هر گفتماني يك اصل مشترك ميخواهد كه انسان بر اساس آن اصل مشترك بحث بكند يكي توحيد است يكي الحاد يكي نفي است يكي اثبات, يكي حق است ديگري باطل هيچ وجه مشتركي بين توحيد و الحاد نيست چطوري بحث بكنيد آنها كه به ظاهر وحي را قبول دارند خدا را قبول دارند ولي مبتلا به تثنيه هستند قدر مشتركي بين توحيد و تثنيه نيست ما ميگوييم «لا إله الاّ الله» او ميگويد ﴿عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾[10] مشتركي بين ما و او نيست با تثليثيها مشترك نداريم ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[11] توحيد كه با تثليث مشتركي ندارد همانطوري كه توحيد با تثنيه مشترك ندارد خب آنها كه قدر مشترك نداريم اصول جامع نداريم جا براي بحث نيست چطور بحث كنيم فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ يعني ظلم در عقيده, ظلم در جهانبيني, تجاوز از حق و مانند آن.
بينتيجه بودن جدال بدون پيشفرض مشترك
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود مشركين با شما ميخواهند بحث كنند اما اين جدال با قدر مشترك هماهنگ نيست چطوري ميتوانيد شما بحث كنيد آيه 71 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود: ﴿قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِن رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شما اين بتها را رب ميدانيد مقرِّب ميدانيد شفيع ميدانيد اين لفظ «رب» گفتني است مفهومش در ذهن فهميدني است اما زير اين مفهوم خالي است شما اين را بر اوثان و صنم منطبق كرديد در بتكده وقتي ما اين مفهوم ذهن را ميبريم در بتكده ميبينيم مصداقي ندارد فرمود: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا﴾ اين اسمِ بيمسمّاست وقتي اسم بيمسمّا شد ما مشترك نداريم چطوري بحث كنيم ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم﴾ نه برهان عقلي داريد نه برهان نقلي داريد ﴿مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ آنگاه ﴿فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود اصلاً شياطين كارشان اين است كه يك سلسله اوهام را به پيروانشان القا ميكنند كه در مناظرات از اين اوهام كمك بگيرند آيه 121 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ همه مغالطات لفظي و معنوي ـ اين مغالطات سيزدهگانه كه در منطق شمرده شده دليل بر حصر نيست مغالطات ديگر هم هست مخصوصاً مغالطات بالعرض ـ فرمود اين شياطيناند كه اينها را در اذهان دشمنان دين القا ميكنند تا با شما مجادله كنند خب وقتي اصل مشترك نيست انسان با چه چيزي بحث بكند يكي در طرف حق است ديگري در طرف باطل, فرمود اين مجادلهها مجادلههاي باطل است اصلاً جدالپذير نيست.
پيشفرضهاي مشترك مسلمانان با ساير موحدان
اما مجادله حقّ که علمي است و مشترك دارد اين است براي اينكه شما با اهل كتاب كه بحث ميكنيد اصل خدا را, توحيد خدا را, وحي و نبوت را ميپذيريد اينها اصول مشترك است شما الآن ميتوانيد با اينها مذاكره كنيد چرا, براي اينكه شما ميتوانيد بگوييد: ﴿آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ شما يهوديها تورات را قبول داريد ما هم قبول داريم, موساي كليم را قبول داريد ما هم قبول داريم, انبياي قبل را قبول داريد ما هم قبول داريم, عيسويها وجود مبارك مسيح را قبول داريد ما هم قبول داريم, انبياي قبل را قبول داريد ما هم قبول داريم, انجيل را قبول داريد ما هم قبول داريم اما ﴿أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ ما قرآن را قبول داريم بياييد درباره قرآن هم با ما هماهنگ بشويد قرآن را بپذيريد. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كيفيت آن اصل مشترك يا پيشفرض كه راه براي جدال بود گذشت يعني آيه 285 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اين اجمال قضيه بعد فرمود: ﴿كَلٌّ﴾ يعني چه رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه مؤمنان تابع او ﴿آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ همه اينها كه آمدند حقّاند نه اينكه يكساناند آن آيه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[12] در موطنش درست است ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[13] درست است انبيا متفاوتاند رُسل متفاوتاند اما اصل نبوّتشان, اصل رسالتشان, اصل اينكه از طرف خدا آمدند هر چه گفتند حق است اين مشترك بين ما و شماست خب اگر ما اين همه مشتركات داريم بياييم بحث كنيم كه اسلام حق است يا نه.
بررسي اركان جدال احسن با موحدان
شما چرا تورات را پذيرفتيد للإعجاز, چرا انجيل را پذيرفتيد للإعجاز خب قرآن را هم بايد بپذيريد للإعجاز, عِبري و عربي كه دخيل نيست اگر معجزه است و اگر بيّنه الهي است بايد مقبول باشد لذا قرآن كريم لفظ را عوض كرد فرمود: ﴿بِآيَاتِنَا﴾ اين تعليق حكم بر وصف مُشعر به عليّت است فرمود اينها آيه است اين علامت است اين معجزه است آن هم از مقام ربوبي با نون متكلّم معالغير ﴿بِآيَاتِنَا﴾ ايمان بياوريد به چه دليل شما انجيل را قبول كرديد همان دليل درباره قرآن هست, به چه دليل تورات را قبول كرديد همان دليل درباره قرآن كريم هست, جن و انس هم دعوت كنيد اگر توانستند مثل اين كتاب بياورند اگر معيار بحث مشترك در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بيان شد اينجا به صورت شفاف ميفرمايد: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا﴾ در مجادله احسن با اهل كتاب اين حرفها را بزنيد (يك) ﴿وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ (دو) ﴿وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُكُمْ وَاحِدٌ﴾ (سه) ما مسلميم شما هم بايد مسلم باشيد مسلم يعني منقاد و مطيع, وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) پدر مسلمين است كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾ اين منصوب به اغراست يعني «خذوا ملّة أبيكم» يعني مسلمانها و مسيحيها و يهوديها اينها برادران يكديگرند چون فرزندان ابراهيم خليلاند اين ميشود اديان الهي اين ميشود مناظره مشترك, اگر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[14] «إنّما المسلمون» هم «اخوة» است فرمود ملّت پدرتان را قبول كنيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[15] اگر اسلام به معناي انقياد است و دين نزد خدا غير از اسلام چيز ديگر نيست[16] ـ گرچه مَنهج و شريعت مختلف است ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ ـ همه مسلماناند يعني منقادند بياييد مسلمان و منقاد بشويد براي اينكه دليل, مشترك است اگر دليل مشترك بود مدلول هم مشترك خواهد بود.
توصيه دين به ضرورت عالمانه و محقّقانه بودن كارهاي انسان
اين مسئله جدال چه درونمرزي چه برونمرزي, چه در حوزه اسلامي چه در بيرون, چه در عالمان چه در پيروان, چه در امامان چه در مأمومان يك اصل كلي است كه جزء جوامعالكلم دين است اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أعطيت جوامع الكلم»[17] اينكه آدم حرفِ بيبرهان نزند حرف بيبرهان قبول نكند اين جزء جوامعالكلم است در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه سه و همچنين آيه هشت به بعد اين اصل آمده فرمود در هر شرايطي هستي بالأخره يا امامي يا مأموم يا مرجعي يا مقلِّد يا عالِمي يا عامي, محقّق باش اگر مرجعي محقّقانه مرجع باش, عالِمي محقّقانه عالِم باش, مقلّدي محقّقانه مقلّد باش ديگر در تقليد, تقليد نكن اين بحث در سورهٴ مباركهٴ «حج» مبسوطاً گذشت در آيه سه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ اين شخص مقلِّد است اما جدال ميكند بدون علم خب اگر مقلّدي بايد در تقليد محقّق باشي چون در تقليد محقّق نيست تابع هر كسي شد, شد; هر جا صدا بلند شد اين آنجا حضور دارد! ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ اين ﴿مَّرِيدٍ﴾ همان مارِد است اين «مَرَدَة» جمع مارِد به معناي متمرّد است با مُريد كاري ندارد ﴿وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ چون تابع است معلوم ميشود يك آدم مقلّدي است در همان سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه هشت به بعد به اين صورت آمده بود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ ٭ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ بعضيها هستند كه پيشروي هستند بغير علم, بعضيها پسروي هستند بغير علم فرمود اگر پيشروي, امامي محقّق باش دنبالهرويي, مقلّدي محقق باش آن آيه سه براي مقلّدان است كه اگر بيتحقيق تقليد كردند جدال بغير علم است اين آيات هشت و نُه براي پيشروان است كه اگر محقّقانه جلو نيفتادند بغير علم است فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ ٭ ثَانِيَ عِطْفِهِ﴾ سرش را خم ميكند حالا به اين فكر نيست چه كسي به دنبال او راه افتاده ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ آن اوّلي يعني آيه سه مربوط به ضالّ بود اين دومي يعني آيه هشت و نُه مربوط به مُضل است معلوم ميشود اين جلو افتاده بغير علم, آن يكي دنبال افتاده بغير علم پس دين ميشود دينِ علم بالأخره انسان از دو حال خارج نيست يا پيشرو است يا دنبالرو, يا امام است يا مأموم يا مرجع است يا مقلّد، هر رشتهاي كه دارد بايد عالمانه و محقّقانه باشد اين صدر و ذيل دين ميشود علم ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ چنين كسي ﴿لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾ پس معلوم ميشود كه فضاي دين فضاي علم است همانطوري كه در نظام تكوين آن مصالح اوّلي ساختار آسمان و آسمانيها, زمين و زمينيها حق است در مسائل تدوين در مسائل دين, شريعت, منهاج, كلّ اصول و فروعش علم است يعني اگر از خدا سؤال كني عالَم را با چه چيزي خلق كردي فرمود من با حق خلق كردم با مصالح حقيقت آفريدم, سؤال بكني دين را با چه چيزي تنظيم كردي ميفرمايد با مصالح علم تنظيم كردم چون هر كسي در هر شرايطي باشد بالأخره بايد حجّت داشته باشد اگر حجّت نداشت ميشود ﴿يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ حالا اگر كسي در داخل بخواهد بحث كند همان جدال حَسن كافي است يعني عالِمانه ولي بخواهد در مناظره اديان, گفتگوي اديان با ديگران بحث كند بايد بهترين روش را انتخاب كند كه همين آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾.
عدم لجاجت، عامل پذيرش قرآن توسط اهل كتاب و مشركان
بعد فرمود: ﴿وَكَذلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ ما چنين كتابي نازل كرديم ﴿فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ آنها كه كتاب الهي دارند مثل يهوديها, مسيحيها اينها ﴿يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ يعني اگر «بينهم و بين الله» لجاجي نكنند به همان دليلي كه تورات و انجيل را پذيرفتند به همان دليل بايد قرآن را بپذيرند. اهل مكه هم كه مشركاند و اهل كتاب نيستند اينها هم اگر اهل لجاج نباشند دين را ميپذيرند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا﴾ نه ضمير آورد نه اسم ظاهر نفرمود «و ما يجحد بالكتاب» و نفرمود «ما يجحد به» هر كدام از اين دو را ميفرمود كافي بود ولي فرمود: ﴿بِآيَاتِنَا﴾ براي اينكه نشان بدهد اين آيه است, علامت است يعني اول تا آخر قرآن همهاش خدا, خدا, خدا! در فصاحت و بلاغت نهجالبلاغه هيچ ترديدي نيست بالأخره مثل علي(سلام الله عليه) هم كسي نگفت, آن خطبه نوراني حضرت امير را كه دارند ميخوانند يك سطر آيه كه خود حضرت امير در خطبه يا نامه به آن سطر قرآني اشاره كرده ميبينيد فوراً فضا عوض شد اصلاً كلمات علي(سلام الله عليه) با قرآن قابل قياس نيست با آن اوجي كه حضرت دارد اين يك چيز ديگر است از سنخ ديگر است. شما وقتي كه داريد ميخوانيد يك خطبه پنج صفحهاي, شش صفحهاي يا نامه پنج صفحهاي, شش صفحهاي را ميخوانيد اگر حضرت به يك آيه استدلال كرده باشد ميبينيد فضاي خطبه يا نامه عوض شده اصلاً قرآن طور ديگر است, لذا فرمود اينها نشانه ماست اگر به ضمير اكتفا ميكرد مطلب حل بود اگر به اسم ظاهر به «الكتاب» اشاره ميكرد مطلب حل بود ولي نه به ضمير اكتفا كرد نه به «الكتاب» نفرمود «و ما يحجد به» يا «ما يحجد بالكتاب» فرمود: ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا﴾ نه «آياتي» يعني از مقام عظمت ما قرآن نازل شده كه ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾;[18] ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[2] . سورهٴ طه, آيهٴ 50.
[3] . سورهٴ دخان, آيهٴ 38.
[4] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 8.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.
[6] . الامالي (شيخ صدوق), ص498; نهجالبلاغه, خطبه 204.
[7] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 44.
[9] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.
[10] . سورهٴ توبه, آيهٴ 30.
[11] . سورهٴ مائده, آيهٴ 73.
[12] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 55.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 253.
[14] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[15] . سورهٴ حج, آيهٴ 78.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 19.
[17] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص241.
[18] . سورهٴ مزمل, آيهٴ 5.