اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44) اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45) وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)﴾
بيپايگي و تزلزل پناه بردن به غير خدا و سر آن
بخشي از مطالبي كه مربوط به اين قسمت است بايد به خواست خدا بازگو بشود بخشي هم مربوط به مسائل گذشته است در اين بخش اخير آيه 41 فرمود اگر كسي به غير خداي سبحان پناه ببرد چه به خودش, چه به اشخاص حقيقي يا حقوقي, چه به صنم و وثن مثل آن است كه به خانه عنكبوت پناهنده شد و هرگز مصون نخواهد بود اين مدّعا. دليل مدّعا اين است كه اين نظام را ذات اقدس الهي آفريد صدر و ساقه اين نظام مأموران الهياند هم نظام فاعلي هم نظام داخلي هم نظام غايي هدفمندند و غير خدا احدي يا چيزي نيست كه مشكل انسان را حل كند اين دليل براي آن مدّعا اقامه شده اول فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ﴾[1] بعد برهان مسئله را هم ذكر فرمود.
حقانيت كتاب تكويني و تدويني الهي
مطلب ديگر اينكه اين نظام چون حق است, باطل در آن نيست و همين نظام به صورت يك كتاب در آمده به نام قرآن اين قرآن, قول فصل است و هزل در آن نيست[2] در نظام تكوين, حق است باطل در آن نيست در نظام تدوين, جِدّ است و هزل در آن نيست.
چگونگي حقانيّت عالم خلقت در عين بازيچه بودن دنيا
مطلب بعدي آن است كه اگر نظام تكوين حق است پس چرا در آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «حديد» به اين صورت آمده است كه ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ يعني انسان از گهواره تا گور در اين مدارهاي پنجگانهٴ بازي به سر ميبرد مرحوم شيخ بهايي براي تخميس اين آيه فرمود اين آيه پنج مرحله را ذكر ميكند انسان در دوران خردسالي اهل بازي است وقتي كه نوجوان شد اهل لهو است وقتي كه جوان شد به فكر خودآرايي است وقتي كه ميانسال شده زندگي تشكيل شد و اهل پُست و اينها شد اهل تفاخر است بعد دوران كهنسالي و فرتوتي او كه رسيد از همه آن مزايا افتاد فقط ديگر اين مقدار موجودي دارم, اين مقدار نوه دارم, اين مقدار اعتبار دارم همه اينها افتاده است ميشود تكاثر[3] اگر دنيا از مَهد تا لَحدش همين پنجتاست و در همان سورهٴ مباركهٴ «حديد» در ذيل آيه بيست هم فرمود: ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ اين چگونه جمع ميشود با آنچه در سورهٴ مباركهٴ «دخان» فرمود ما اهل بازي نيستيم آيه 38 سورهٴ «دخان» اين بود ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾ دو جواب مطرح است كه يكي در بحث ديروز گذشت و آن اين است كه خدا بازيگر نيست ولي افراد دنيايي را به بازي گرفتن حكمت است مثل اينكه پدر حكيم و فرزانه اهل بازي نيست ولي اسباببازي تهيه كردن براي كودك حكمت است انسان مادامي كه در دنياست يك بخش كودكي را دارد بالأخره بايد سرگرم باشد.
جواب ديگر اين است كه ما يك دنيا داريم يك آسمان و زمين و دريا و صحرا و انسان و حيوان و فرشته و امثال ذلك, آنچه مخلوق خداست و از فيض هستي برخوردار است سماوات است و اهل سماوات, زمين هستند و اهل زمين و قيامت است و اهل قيامت اينها هيچ كدام بازي نيستند سورهٴ «حديد» و مانند آن كه نفرمود زمين لهو است و آسمان لغو, فرمود دنيا اين است دنيا غير از آسمان است غير از زمين است اينكه انسان خيلي خوشحال باشد كه فلان مقام رسيد اين ميشود دنيا و براي همين هم جدال و دعوا راه بيندازد اين ميشود دنيا اين بازياي بيش نيست
خروج تخصصي آيه سوره حديد، از بحث حقانيت جهان خلقت
آنگاه اگر دنيا به اين معناست و غير از آسمان و زمين است تخصّصاً خارج است نه تخصيصاً نه اينكه خداي سبحان هم اسباب بازي خلق كرد هم اسباب خردمندي, اسباب بازي را براي كودكان و اسباب خردمندي را براي عقلا, بازي و بازيگري و اسباب بازي عناوين اعتباري است تخصّصاً از آيه سورهٴ «عنكبوت» و سورهٴ «دخان» و آيات ديگر خارج است نه تخصيصاً. در بيانات نوراني حضرت امير که براي عثمان بن حنيف نوشت در آن نامه اينچنين فرمود: «والله» به دنيا خطاب ميكند «وَاللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُوْدَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِي وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَي التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ» فرمود قسم به خدا من اگر تو را ميديدم حد جاري ميكردم معلوم ميشود منظور از دنيا همين عناوين اعتباريِ وهمي است اينها لهو و لعب است پس آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «حديد» تخصّصاً از آيه محلّ بحث و آيه سورهٴ «دخان» و اينها خارج است نه تخصيصاً.
پرسش:... پاسخ: ما در آسمان و زمين بازيچهاي ساختيم نه اينكه ما دنيا را بازيچه قرار داديم دنيا يعني بازيچه اين دنيا كه امر وهمي است اگر ما نباشيم اين هم نيست بر خلاف زمين, بر خلاف آسمان ما يك امر تكويني داريم كه آسمان و زمين است اينها آيات الهياند زمين آيت الهي است آسمان آيت الهي است به حق هم خلق شدند عالِماند آگاهاند باخبرند, شهادت ميدهند, شكايت ميكنند, مسجد شهادت ميدهد شكايت ميكند نسبت به همسايهها, موجود عالِم و آگاهاند مسبّحاند حامدند, ساجدند و مُسلماند و منقادند و مطيع.
پرسش: فرمود حيات دنيا.
پاسخ: بله, ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ اين است حيات دنيا اين است حيات در برابر ممات نيست اين زندگيِ وهمي را ميگويند حيات دنيا اين بيان نوراني حضرت امير كه در نامه 45 آمده به عنوان حيات دنيا نيست به عنوان «الدنيا» است فرمود دنيا! «لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً» من حد جاري ميكردم بازي دنيا همين است زندگي دنيا همين است نه اينكه ما كه زندهايم بازيچه باشيم يا حيوانات بازيگر باشند يا ملائكه بازيگر باشند زندگي در اين نشئه با يك سلسله عناوين اعتباري همراه است اين بازيچه است در همان سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾[4] و بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه خداي سبحان زهد را در يك جمله قرآن خلاصه كرده و آن همين است.[5] بنابراين اگر درباره حيات دنيا آمده است كه لعب است و لهو اين تخصّصاً از آيات تكوين خارج است خداي سبحان وقتي آيات آسمان و زمين را ميشمارد در پنج طايفه آيات قرآني اينها را مسبّح ميداند ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[6] مُسلم و مطيع و منقاد ميداند ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] اينها را ساجد ميداند كه ﴿يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ﴾[8] اينها را طائع و مطيع ميداند ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[9] اينها را حامد و تحميدكننده ميداند ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[10] پس چيزي در آسمان و زمين نيست كه اين اوصاف پنجگانه را نداشته باشد و هيچ كدام از اينها بازي نيست بنابراين آيه سورهٴ مباركهٴ «حديد» و مانند آن كه دنيا را متاع غرور ميداند[11] يا بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود من اگر تو را ميديدم حد جاري ميكردم اين به همين عناوين اعتباري برميگردد كه ماها به دنيا آن ميگرديم و با هم اختلاف داريم, اين جواب دوم.
مراحل سهگانه اثرگذاري نماز در انسان
ميماند مطلب صلات, درباره صلات خب چون عمود دين است[12] خصيصهاي دارد جدا ذكر ميشود و اقتضاي نماز اين است كه انسان را وارسته كند. حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه نماز به منزله چشمه زلالي است كه دمِ در آدم است كه شبانهروز پنج بار خودش را در اين چشمه شستشو ميكند اگر واقعاً نماز واقعي باشد هم نماز فقهي باشد هم نماز كلامي هم نماز صحيح باشد هم نماز مقبول ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ اما اگر ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[13] و امثال ذلك خب اين ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ نيست بنابراين مرحله ضعيفه نماز اثر ضعيف دارد مرحله وسطاي نماز اثر متوسط دارد مرحله عاليه نماز اثر عالي دارد اينها مراحل سهگانه است اين علّت تام نيست اين ميشود سبب.
نزاهت از منكرات و تنعم به ياد خدا، در پرتو نماز
ميفرمايد شما نماز را ميخوانيد براي اينكه فحشا و منكر نكنيد اين نماز, انسان را از دَرن و چرك و اينها شستشو ميكند تا انسان آماده بشود براي درك فيض آن بياني كه در قرآن كريم است ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[14] رِيْن يعني چرك, فرمود آن گناهان, چرك روي دل است اين نماز اين چركها را برميدارد اين دل را شستشو ميكند آينه شفاف ميشود اما حالا آينه را به كدام طرف نگه بدارد اين جوانها قلبهايشان مثل آينه شفاف است منتها كسي بايد باشد به آنها بگويد اين آينه را كدام طرف نگه بداريد اگر پدر و مادر اين بچه را بردند در باغوحش اين حيوانات را ديد خب آينه را در برابر حيوان وحشي نگه داشتي حيوان وحشي را نشان ميدهد اما اگر گفتند رو به آسمان نگاه كن شب ستارهها را ببين اين ستارهها را نشان ميدهد تا اين دل به كدام طرف متوجّه بشود فرمود نماز خصوصيّتش اين است كه هم شما را متذكّر خدا ميكند و هم خدا را به ياد شما لطيفانه منشأ فيض قرار ميدهد
دو بيان در تفسير كريمه ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾
﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ اين اگر اضافه به مفعول باشد يعني ذكر شما الله را در نماز, اكبر از اين است كه شما فحشا و منكر نكنيد آن رفع مانع است اين ايجاد مقتضي براي دريافت فيض برتر و بيشتر و اگر اضافهٴ مصدر به فاعل باشد شما كه به نماز ايستادهايد به ذكر خدا مشغول شديد طبق وعده الهي كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[15] خدا هم به ياد شماست يك وقت است انسان به ياد نعمت الهي است ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾[16] ذكر نعمت باعث افزايش نعمت است كه اگر شكر كرديد [زياد ميشود] ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾[17] اما ذكر مُنعم سخن از نعمت نيست فرمود اگر شما به ياد خدا بوديد خدا هم به ياد شماست خب اگر خدا به ياد انسان باشد انسان گذشته از اينكه متنعّم ميشود ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾[18] بلافاصله بدون حرف عطف فرمود: ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[19] خيليها هستند كه اهل بهشتاند مؤمنين متوسط اينطورند اما اوحدي آنها ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند اگر كسي مذكور الهي بود و خدا به ياد او بود اين به درجه عاليه نايل ميشود پس اگر اين ذكر اضافه مصدر به مفعول باشد يعني نه نام خدا بر لب بلكه ياد خدا در دل, ياد خدا در دل بهتر از اين فحشا و منكر نكردن است فحشا و منكر نكردن براي رفع مانع است انسان را كه نوراني نميكند نور بايد بتابد اين آينه را شما شفاف كرديد در آن نور نميتابد بايد در برابر شمس قرار بدهيد تا نور بتابد.
رد ديدگاهي در معناي صلات در آيه 45
پرسش: بعضيها گفتند به قرينه ذكر, اين صلات به معناي دعاست.
پاسخ: نه, براي اينكه خود صلات, ذكر است ديگر لازم نيست براي اينكه اذكار در آن هست تسبيح در آن هست تكبير در آن هست ركوعش, سجودش چندين الله اكبر دارد چندين سبحان الله دارد همه اينها ذكر است چه نياز به اينكه ما بگوييم منظور دعاست خود نماز قسمت مهمّش ذكر است چه سجودش چه ركوعش چه رفع رأس مِن السجود چه از سجده به حالت قيام همهاش ذكر دارد.
برتري ياد خدا از پرهيز از فحشا و منکر
اگر ياد خدا باشد اين بالاتر از پرهيز از فحشا و منكر است در سورهٴ مباركهٴ «نحل» ميبينيد در آيه نود فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ يك عدل داريم يك احسان داريم يك ايتای ذيالقربا داريم يكي هم پرهيز از فحشا و منكر داريم خب پرهيز از فحشا و منكر غير از احسان به ديگران است غير از اِعمال عدل است انسان, ظالم نباشد به كسي ظلم نكند خوب اما متصدّي يك سلسله اموري باشد كه با عدل و احسان و ايتای ذيالقربا همراه است بهتر است آن هم احسان بالاتر از عدل است ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[20] اين ميشود عدل اما ﴿لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾[21] اين ميشود احسان, پس در كنار پرهيز از فحشا و منكر يك سلسله فضايل برتري هم هست به نام ياد خدا بودن; ياد خدا در دل و نام خدا بر لب. اگر كسي به ياد خدا بود خدا هم به ياد اوست كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ خب اين ذكر الله ميشود اكبر.
نقد بياني در معناي كريمه ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾
پرسش: استاد اگر ما ذكر الله اكبر را, اكبر مِن كلّ ذكر بدانيم كه يكي از مواردش هم ميتواند در عمل پرهيز از فحشا و منكر باشد اينطوري بهتر و كاملتر نيست؟
پاسخ: در اينجا يقيناً اكبر از پرهيز از فحشا و منكر است خداي سبحان به ياد انبيا هست عموماً, به ياد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست خصوصاً, به ياد مؤمنين هم هست اما همه اين مذكورها يكسان نيستند چون ذكرها يكسان نيستند در همان سورهٴ مباركهٴ «احزاب» دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾ بعد به ما هم فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾[22] اين براي خود آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اما در همان سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود خدا بر شما هم صلوات ميفرستد ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾.[23] پس معلوم ميشود صلوات خدا شامل حال مؤمنين هم ميشود حالا كدام مؤمن است كه خدا بر او صلوات ميفرستد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ وقتي خدا بر مؤمنين صلوات ميفرستد ملائكه خدا هم به دستور الهي بر مؤمنين صلوات ميفرستند ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ مرحوم خواجه نصير در اثناي درس حرفي را از سيد مرتضي نقل كرد بعد گفت «صلوات الله عليه» شاگردانِ درس مرحوم خواجه تعجّب كردند كه چگونه مرحوم خواجه براي سيّد مرتضي صلوات ميفرستد بعد فرمود: «كيف لا يصلّي علي المرتضي»[24] ذات اقدس الهي در سورهٴ «احزاب» بر مؤمنين صلوات ميفرستد حالا تا مؤمن چه كسي باشد درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با هيئت وفدي صلوات فرستاد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ﴾ چنين ميكنند اما درباره مؤمنين تنها خودش صلوات, بعد ملائكه را جداگانه ميفرستند اينها يك جمله نيستند ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين تمام ميشود ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ با صلوات بر حضرت خيلي فرق ميكند اينها درجات گوناگون ذكر است.
و يكي از مصاديق ذكر هم صلات است براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» ديگر نفرمود «يا ايها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إليها» يا «فأسعوا إلي الصلاة» نه اسم ظاهر آورد نه ضميري كه به صلات برگردد اگر ضمير ميآورد كافي بود ولي فرمود: ﴿فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ تا نشان بدهد صلات, ذكر است مخصوصاً صلات جمعه خب صلات, ذكر باشد مشكل اين آيه را حل نميكند براي اينكه اين آيه ميگويد ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ پس معلوم ميشود اكبرِ از صلات معيار نيست اكبر از نهي از فحشا و منكر معيار است.
آثار نماز
پرسش:... پاسخ: بله, يعني صلات چند خاصيّت دارد يكي اينكه انسان را متذكّر خدا ميكند اين كارِ اثباتي صلات است يكي اينكه جلوي زشتي را ميگيرد اين كار منفي صلات است آن كار اثباتي صلات بهتر از كار منفي صلات است ما نميخواهيم بگوييم كه ذكر الله, اكبرِ مِن الصلاة است ذكر الله كه محصول صلات است اكبرِ از آن كار منفي است اين دو كار ميكند هم شستشو ميكند تخليه از رذايل است هم گفتگو ميكند تحليه به ذكر خداست.
پرسش: «ذكر الله أكبر» قرآن هم ذكر خداست.
پاسخ: البته, آنكه در خود قرآن از قرآن به ذكر ياد شده[25] ولي آن در صدر آيه آمده است ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ﴾ چون در صدر آمده است ديگر منظور از ذكر, نميتواند قرآن باشد.
پرسش:...پاسخ: مشكلي ما نداريم تا حل كنيم اين راهش روشن است مسئله قرآن در صدر ذكر شده فرمود: ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إلَيكَ مِن كِتَابِ﴾ بعد فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ لوجهين يكي اينكه او جلوي زشتيها را میگيرد میشود تخليه, يكي اينكه شما را مزيّن ميكند به ذكر الهي حالا چه شما ذاكر باشيد اين تحليه است چه مذكور باشيد تحليه است.
کتابت قرآن کريم از ابتداي نزول وحي
پرسش: اينكه فرمود: ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إلَيكَ مِن كِتَابِ﴾ با توجه به اينكه سورهٴ «عنكبوت» سورهٴ مكي است همه قرآن هم نازل نشده است.
پاسخ: از اول, كتاب بود معلوم ميشود حضرت همه را مينوشت اينكه در بيان نوراني حضرت است كه «فاتحة الكتاب»[26] معلوم ميشود كتاب بود ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ﴾[27] معلوم ميشود كتاب بود از همان اول كتاب بود اين را بيگانه آورده كه قرآن بعدها جمع شد نه خير, ديني كه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» به ما ميگويد براي تجارت روزانه سند داشته باشيد بنويسيد بنگاريد نگارش داشته باشيد اين ديني كه براي خريد و فروش يك مقدار كالا دستور ميدهد ﴿وَلْيَكْتُب بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾[28] اين دين براي وحي كاتب ندارد؟! از همان اول, كتاب بود ديگر اينچنين نيست كه ـ معاذ الله ـ كسي بگويد بعدها جمع شده يك مقدار ريخت و پاش شده يك مقدار ـ معاذ الله ـ تحريف شده از همان اول كتاب بود.
اهتمام مسلمانان به قرآن کريم
خدا غريق رحمت كند مرحوم سيّد حيدر آملي را! مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي از ايشان نقل كرده كه از ديرباز نه تنها سورهها را شمردند گفتند 114 تاست نه تنها آيات را شمردند ، كلمات شمرده شده بعد از كلمات, حروف شمرده شد بعد از حروف, علامتها شمرده شدند بعد شمردند چندتا مَدّ دارند چندتا شَدّ دارد[29] براي هيچ كتابي علي وجه الأرض اين كارها نشده.
آگاهي حضرت ابراهيم به عذاب نشدن حضرت لوط(عليهما السّلام)
اما جريان حضرت لوط(سلام الله عليه) در جريان حضرت لوط مستحضريد كه لوط از انبياي اولواالعزم نبود به خود حضرت ابراهيم ايمان آورد كه در قرآن دارد ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾[30] (اين يك) و مهاجرت كرده به يك منطقه نزديك نه دور براي اينكه وقتي آن فرشتهها آمدند به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) گفتند: ﴿إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ﴾[31] معلوم ميشود آنجايي كه حضرت لوط بود و مؤمنان به حضرت لوط بودند نزديك محلّ زيست وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) بود (اين دو) چون لوط به حضرت ابراهيم ايمان آورد ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾ مؤمنان به لوط هم در حقيقت مؤمنان به حضرت ابراهيم بودند اين از كلّ جريان باخبر بود (اين سه) خود حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) درون آتش رفت و مصون ماند اين را از نزديك ديد (اين چهار) آن وقت چگونه احتمال ميدهد كه فرشتههايي كه براي تعذيب ميآيند پيغمبر خدا حضرت لوط را عذاب كنند پس اين اصلاً در خاطره مبارك حضرت ابراهيم خطور نكرده كه فرشتهها ندانند يا عذاب عمومي باشد, پس اين اصلاً محور بحث نيست.
محور مجادله حضرت ابراهيم(عليه السّلام)در تعبير ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوط﴾
محور بحث اين مجادله و گفتگوي وجود مبارك ابراهيم است حالا يا با خدا يا با فرشتهها و فرستادههاي خدا طبق دو احتمالي كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان درباره اين ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوط﴾[32] را بيان كردند[33] و مستحضريد كه اينها به اذن خدا دعا ميكنند توسل دارند شفاعت دارند كه دعا, قضاي الهي را «و قد اُبرِمَ ابراماً» برميدارد[34] آن روايتي را كه هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «هود» و هم در همين سورهٴ «عنكبوت» در هر دو جا اين روايت را نقل كرد[35] در جوامع روايي ما از مرحوم كليني نقل شده است[36] در تفسير شريف كنزالدقائق اين روايت به طول آمده اين روايت محفوف به قرينه است كه منظور گفتگوي وجود مبارك ابراهيم با فرستادههاي خدا اين نبود كه شما ميخواهيد محلي را عذاب كنيد كه در آن پيغمبر هست يا مؤمن هست در تمام محورهاي گفتگو, سخن اين است كه اگر يك مؤمن يا بيشتر باشد, وسيله شفاعت الهي را فراهم ميكند كه خدا از عذاب آن محل به بركت آن چند مؤمن صرفنظر كند نه اينكه شما كه ميخواهيد عذاب كنيد در آنجا مؤمنين هستند اين مؤمنين را چه كار ميكنيد تا فرشتهها بگويند كه ما اينها را نجات ميدهيم كلمه «أعلم»[37] هم هميشه به معناي «أفضل» نيست چون در مواردي ما داشتيم كه كلمه «خير» از معناي افضليّت تهي شده بود اين روايتي را كه مرحوم كليني دارد محفوف به قرينه است و آن روايت اين است كه در تفسير شريف كنزالدقائق جلد ده صفحه 140 و 141 آمده و آن عبارت از اين است كه وجود مبارك ابراهيم اول فرشتهها آمدند بشارت دادند بعد مسئله انذار و اهلاك قوم لوط را ذكر كردند معمولاً بشارت, مقدم بر انذار است حالا بر اساس سَبق رحمت بر غضب يا بر اساس كثرت رحمت بالقياس الي غضب لذا ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[38] است نه «مُنذرين و مبشّرين» اينها هم اول بشارت دادند بعد جريان انذار اما وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) با دريافت چنين بشارتي خب اينها از آينده خبر دادند فرمودند خدا به تو فرزند ميدهد خدا به تو نوه ميدهد خب اين اِخبار غيبي است اين ترديدي ندارد كه اينها فرستادههاي خدايند خبر غيب آوردند از طرف خدا آمدند و بنابراين حرف گزاف نميزنند اينها يقيناً باخبرند و درست سخن ميگويند تمام گفتگوهاي حضرت ابراهيم با اين فرستادهها كه در سورهٴ «هود» دارد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ مسئله شفاعت است.
روايتي در تبيين معناي ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوط﴾
بعد از اينكه حضرت ابراهيم شنيد اينها براي تعذيب قوم لوط آمدند آن نشاط و خوشحالي فرزند داشتن و نوه داشتن مسكوت ماند درباره اين شفاعت سخن گفت «فقال لهم ابراهيم لماذا جئتم» اين را مرحوم كليني نقل ميكند يعني مرحوم كليني ميگويد علي بن ابراهيم عن اٴبيه عن ابن فضّال عن داود بن فرقد عن ابي يزيد الحمّاد[39] عن أبي عبدالله(عليه السلام) آن وقت وجود مبارك ابي عبدالله اين روايت را نقل ميكند بعد در ذيل, فرمايش جدّ بزرگوارش حسن بن علي را نقل ميكند كه اين فرمايش جدّش حسن بن علي نشان ميدهد كه صدر و ساقه اين روايت در كدام مساق است. وجود مبارك حضرت امام صادق فرمود ابراهيم(سلام الله عليه) به فرشتهها فرمود براي چه كاري آمديد؟ «قالوا في إهلاك قوم لوط» حضرت فرمود: «إن كان فيها[40] مائة من المؤمنين أتهلكونهم»[41] يعني «أتهلك» آن قوم را نه «تهلك» مؤمنين را, فرمود اگر صدتا مؤمن در بين اينها باشد باز هم اهل اين محل را هلاك ميكني؟ «قال جبرائيل(عليه السلام)[42] لا, قال(عليه السلام)[43] فإن كان فيها خمسون» پنجاهتا مؤمن باشد باز هم اين محل را هلاك ميكني, آنها از اول نگفتند ما اينها را خارج ميكنيم بعد بقيه را هلاك ميكنيم «قال لا, قال فإن كان فيها ثلاثون, قال لا, قال فإن كان فيها عشرون, قال لا, قال فإن كان فيها عشرة قال لا, قال فإن كان فيها خمسة قال لا, قال فإن كان فيها واحد» اگر يك نفر باشد «قال لا, ﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ﴾» براي اينكه عذاب قطعي است جا براي شفاعت نيست. آنگاه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در ذيل فرمود: «قال الحسن بن علي[44](عليهما السلام) لا أعلم هذا القول إلاّ و هو يَستبقيهم» وجود مبارك امام صادق ميفرمايد جدّ من ميفرمايد تمام اين گفتگوها براي اين است كه اين قوم را نجات بدهد «يستبقيهم» يعني آن قوم را «و هو قول الله عزّ و جلّ ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾» نه درباره لوط يا مؤمنين لوط وجود مبارك امام صادق اين قضيه را نقل ميكند بعد در ذيلش ميفرمايد جدّم ميفرمايد معناي ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ اين است كه قوم لوط را نجات بده بعد وقتي كه خب عذاب قطعي باشد خب همه تابعاند وقتي فرشتهها گفتند: ﴿وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾[45] خب قضاي قطعي را همه تابعاند و اول كسي كه تابع است خود وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 41.
[2] . سورهٴ طارق, آيات 13 و 14.
[3] . ر.ک: الميزان، ج 19، ص 164.
[4] . سورهٴ حديد, آيهٴ 23.
[5] . نهجالبلاغه, حكمت 439.
[6] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 1; سورهٴ تغابن, آيهٴ 1.
[7] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 83.
[8] . سورهٴ حج, آيهٴ 18.
[9] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.
[10] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 44.
[11] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 185.
[12] . الكافي, ج2, ص19 و ج7, ص52; الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[13] . سورهٴ ماعون, آيات 4 و 5.
[14] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 14.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 152.
[16] . سورهٴ بقره, آيات 40, 47 و 122.
[17] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 7.
[18] . سورهٴ قمر, آيهٴ 54.
[19] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 194.
[21] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[22] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 56.
[23] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 43.
[24] . الكني و الألقاب, ج2, ص482.
[25] . سورهٴ حجر, آيهٴ 9.
[26] . مصباح المتهجّد, ص253, 316 و 318.
[27] . سورهٴ بقره, آيات 1 و 2.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 282.
[29] . تفسيرالمحيط الاعظم(سيدحيدرآملي) ، ج2،ص402 ؛ الوافي،ج9،ص1782.
[30] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 26.
[31] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 31.
[32] . سورهٴ هود, آيهٴ 74.
[33] . التبيان في تفسير القرآن, ج6, ص35.
[34] . الكافي, ج2, ص469 و 470.
[35] . الميزان, ج10, ص327 و 328 و ج16, ص128.
[36] . الكافي, ج5, ص546 ـ 548.
[37] . اشاره به واژه ﴿أعْلَم﴾ در سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 32.
[38] . سورهٴ بقره, آيهٴ 213.
[39] . در كافي «حمّار» آمده است.
[40] . در کافی «فيهم» آمده است.
[41] . در کافی «تهلکونهم» آمده است.
[42] . در کافی، «عليهالسلام» نيامده است.
[43] . در کافی، «عليهالسلام» نيامده است.
[44] . در کافی بعد از «الحسن بن علی»، «قال» آمده است.
[45] . سورهٴ هود, آيهٴ 76.