اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (37) وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَبَيَّنَ لَكُم مِن مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38) وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَي بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ (39) فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40)﴾
تفاضل انبيا و مرسلين نسبت به يکديگر
برخي از مطالبي كه مربوط به آيات قبل است اين است كه در قرآن كريم براي انبيا(عليهم السلام) و براي مرسلين(عليهم السلام) تفاضلي هست اينها همهشان يكسان نيستند گذشته از اينكه بعضي جزء اولواالعزماند و داراي كتاباند و برخي حافظ كتاب و شريعت ديگرياند تصريح به تفاضل انبيا و مرسلين هم شده است كه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾,[1] ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[2] درباره اوليا يك بحث ديگري است ولي درباره انبيا و مرسلين اين تفاضل هست. فاصله بين نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) از خود اين آيات مشخص نميشود ولي از برخي از آيات برميآيد كه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) فضليتي دارد كه مخصوص خود آن حضرت است درباره انبياي ديگر غالباً سخن از سلام الهي هست ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾,[3] ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[4] و مانند آن اما در تمام قرآن يك جا سلام جهاني هست و آن سلام مخصوص نوح(سلام الله عليه) است كه دارد ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾[5] چنين سلامي در هيچ جاي قرآن براي هيچ پيامبري نيست اين نشانهٴ عظمت اوست كه او شيخالأنبياست و نُه قرن و نيم تلاش و كوشش او باعث چنين سلام جهاني شده است ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾ قهراً آن مذاكرهاي كه نوح(سلام الله عليه) با ذات اقدس الهي درباره فرزندش داشت آن براي اينكه روشن بشود براي خود او و جواب مردم را هم بدهد چون خداوند به حضرت نوح فرمود تو و اهلت نجات پيدا ميكني وقتي پسر نوح غرق شد براي حضرت نوح سؤال مطرح شد كه خدايا شما وعده نجات اهل دادي و فرزند من از اهل من بود آنگاه پاسخ داده شد كه اين اهل تو نيست براي اينكه منظور اهل ايماني و ديني است تنها شناسنامهاي نيست. علوم اينها لحظه به لحظه با وحي الهي و عنايت الهي است تنها مبديي كه علمش ذاتي است فقط ذات اقدس الهي است بنابراين نميشود گفت كه وجود مبارك ابراهيم چون حليم و اوّاه و مُنيب بود[6] از نوح(سلام الله عليه) افضل بود.
حقيقت سؤال حضرت ابراهيم(عليه السّلام) درباره احياي موتي
مطلب بعدي درباره خود حضرت ابراهيم است حضرت ابراهيم سؤالاتي كه دارد سؤال علمي نيست كه مثلاً ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾[7] تا من به مقام يقين و طمأنينه برسم و قلبم آرام بشود چون خود آن حضرت با طمأنينه قلب در محاجّه با نمرود بالصراحه فرمود: ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾[8] اين برهان قاطع را اقامه كرد و ذات اقدس الهي هم بر اساس برهان و استدلال ابراهيم صحّه گذاشت فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ﴾[9] كذا, اين حجّت بالغه ابراهيم را خدا امضا كرد پس وجود مبارك ابراهيم «علي طمأنينة من المبدأ و المعاد» بود اما اينكه عرض كرد ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾ اين چهارمين قصّه معاد قرآن است يك بخش علم حصولي است كه احتجاج ابراهيم با نمرود است يك بحث درباره قومي كه ﴿خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ﴾ كه از دياري خارج شدند ﴿مُوتُوْا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ﴾[10] عدّهاي براي فرار از مرگ از محلّي كه در اثر بيماري مرگزا بود خارج شدند خدا آنها را در خارج يا همان منطقه اماته كرد بعد احيا كرد بعد به اينها نشان داد. قسم سوم جريان عُزير يا اِرميا يا كس ديگري بود كه ﴿مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ خدا همين صحنه احيا و اماته را درباره خود او پياده كرد ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾.[11] قسمت چهارم كاري اصلاً به قبل ندارد به وجود مبارك حضرت ابراهيم چيزي ياد داد و حضرت ابراهيم هم همان را ميخواست حضرت ابراهيم نميخواست بگويد خدايا من ميخواهم مطمئن بشوم چگونه مُردهها را زنده ميكني عرض كرد ياد بده من هم مثل شما مظهر محيي بشوم مظهر مميت بشوم من هم مرده را زنده كنم فرمود راهش اين است چهارتا مرغ ميگيري ميكُشي ميخواني ميآيند. وقتي دارد عرض ميكند ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾ معنايش اين نيست كه چگونه مردهها را زنده ميكني او يقين داشت نه «ربّ كيف تحيي» نه, به من نشان بده كه من هم مظهر محيي بشوم من هم مظهر مميت بشوم بعدها وجود مبارك عيسي هم همين كار را كرد مظهر محيي شد مميت شد ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي﴾[12] عرض كرد نشان بده من هم اين كار را بكنم فرمود راهش اين است من ميخواهم به اين طمأنينه برسم كه مظهر «هو المحيي»[13] بشوم مظهر «هو المميت»[14] بشوم فرمود اين راهش اين است كه اين چهارتا مرغ را ميگيري ميكُشي ميكوبي ذرّاتشان را به هم مخلوط ميكني ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْياً﴾[15] ما در قيامت ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[16] تو هم در اينجا هر يك از اينها را سرش را بگير صدا بزن يا فلان اين زنده ميشود اين چيز ديگر است كاري با سه قسم قبلي ندارد اوج مقام ابراهيم(سلام الله عليه) آنجاست كه شده مظهر «هو المحيي» وگرنه ميدانست كه چه كار بكند.
عدم دريافت صحيح سخن حضرت ابراهيم(عليه السّلام) توسط فرشتگان
اما در اينجا چون حليم است اوّاه است مُنيب است بر اساس «الآيات يُفسّر بعضها بعضا»[17] آنكه در سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت جدال و گفتگوي وجود مبارك ابراهيم با فرشتهها را شرح ميدهد كه درباره قوم لوط مجادله ميكرد كه بالأخره اينها گناه كردند صبر كنيد ببخشيد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ نه درباره خود لوط, مگر ميشود پيغمبر نداند كه لوط پيغمبر مورد عذاب قرار نميگيرد آن وقت بر اساس اين «الآيات يُفسّر بعضها بعضا» سيدناالاستاد اين حرفي كه وجود مبارك ابراهيم زد به فرشتهها فرمود: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾ آنها گفتند: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ﴾[18] مشكل آنهاست كه درست به مطلب ابراهيم نرسيدند نه مشكل ابراهيم, گاهي شاگرد حرف استاد را نميفهمد و آن جريان فرشتهها هستند و انسان كامل، مشكل فرشتهها بود نه مشكل ابراهيم براي اينكه ما يك سلسله مدبّرات در عالَم داريم به نام فرشتهها از اين مدبّرات سؤال كنيم شما شاگردان چه كسي هستيد يعني نزد چه كسي درس خوانديد ميگويند نزد انسان كامل از كجا انسان كامل معلّم شماست؟ براي اينكه خداي سبحان جهان را با اسما اداره ميكند اينكه در دعاي «كميل» ميگوييم «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء»[19] جهان را اسماي الهي اداره ميكند اسما آن مرحله چهارم است يعني لفظ نيست مفهوم نيست مصداق نيست آن حقيقتِ ظاهر در اين مصداق كه اين مصداق مظهر آن است آن اسم است خدا با اسما جهان را اداره ميكند اين اسما را به خليفه خودش ياد داد ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ بعد به فرشتهها فرمود شما اينها را بلديد عرض كردند نه, اگر استعداد داشته بودند كه خدا يادشان ميداد اينها دو مرحله عقباند يكي استعداد آن را ندارند كه شاگرد بلاواسطه خدا باشند وگرنه خدا اين اسما را ياد ملائكه ميداد دو: حالا كه شاگرد انسان كاملاند آن لياقت را ندارند كه علم اسما را ياد بگيرند در حدّ اِنبا و گزارش باخبر ميشوند ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[20] دو مرتبه فرشتهها از انسان كامل دنبالاند مشكل فرشتهها بود كه حرف ابراهيم را نفهميدند نه مشكل ابراهيم خليل.
روايتي شاهد بر استدلال علامه طباطبايي(ره)
اين بيان نوراني حسن بن علي(عليهما السلام) در بحث روايي ملاحظه فرموديد سيدناالاستاد اين روايت را نقل كرده در بحث روايي اين حديث شريف از وجود مبارك حسن بن علي(عليهما السلام) هست كه فرمود وجود مبارك ابراهيم با فرشتهها گفتگو كرده است «يَستبقيهم» درصدد اين است كه اينها عذاب نشوند چرا, «و هو قول الله عزّ و جلّ ﴿يُجَادِلُنَا فِي قُومِ لُوطٍ»[21] حضرت به بركت و شهادت آيه سورهٴ «هود» دارد استدلال ميكند كه گفتمان ابراهيم و فرشتهها(عليهم السلام) براي نجات اين قوم بود نه براي نجات لوط.
پرسش:...
پاسخ: همان, اشكال در آنهاست كه حرف ابراهيم را متوجه نشدند.
پرسش:...
پاسخ: نه, غرض اين است كه اگر اينچنين معنا بكنيم حمل بر صحّت است وگرنه ظاهرش اين است كه اينها متوجّه نشدند كه مسير فرمايش ابراهيم كجاست ابراهيم(سلام الله عليه) ميداند كه هيچ پيغمبري مورد عذاب نيست اين را همه مؤمنين ميدانند, ابراهيمی كه جزء مخلَصين است نداند كه لوط جزء معذّبين نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه, اگر شفاعت الهي شامل حال اينها بشود فرمود: ﴿مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[22] همين است اين دعايي كه ميخوانيم «يا مَن يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[23] از همين آيه گرفته شده فرمود بسياري از گناهان است كه خدا ميبخشد ما نميدانيم اسرار عالَم چيست چه وقت ميخواهد پاسخ بدهد در دنيا پاسخ ميدهد در برزخ پاسخ ميدهد در قيامت پاسخ ميدهد ولي آن رحمت و عنايت و اوّاه و حليم بودنِ كسي ايجاب ميكند كه از خدا بخواهند صرفنظر كند اينها هم ميفرمايند نه, اينها ديگر به نصاب تعذيب رسيدند اين بيان نوراني حسن بن علي كه فرمود وجود مبارك ابراهيم «يستبقيهم» و به جمله ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ استدلال ميكند همين است سيدناالاستاد با يك چشم نورانيشان آيات را ميديدند با چشم نوراني ديگر روايات را, گرچه قرآن به صورت «القرآن يفسّر بعضها بعضا» است اما در محور ميزان, در تشخيص موزون الاّ ولابد با يك نظر قرآن و با يك نظر روايات اين روايت حسن بن علي را هم خود سيدناالاستاد نقل كرده هم در تفسير كنزالدقائق.
بررسي تلازم ميان وجود معصومان(عليهم السّلام) و رفع عذاب استيصال
پرسش: در آن روايت ميفرمايد: «يملأ الله الأرض به قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جورا»[24] يعني با قسط و عدل ظلم و جور را برطرف ميكنند چطور است كه در امم گذشته با هلاكت و عذابهاي اينچنيني [ظلم را برطرف ميفرمود]؟
پاسخ: ذات اقدس الهي فرمود وجود مبارك پيغمبر خصيصهاي دارد كه الآن بخشي از آن خصيصهها به وسيله ائمه(عليهم السلام) ثابت شده است و امروز به وجود مبارك وليّ عصر زنده است فرمود دو چيز در امّت اسلامي رافع عذاب است يكي استغفار مردم, يكي وجود نوراني حضرت ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[25] همين مطلب قرآني در نهجالبلاغه وجود مبارك حضرت امير فرمود خداي سبحان دو امان دارد يكي استغفار, يكي هم وجود مبارك پيامبر بعد فرمود مردم! آن وجود مبارك پيامبر را هم به حسب ظاهر از دست داديد استغفار را از دست ندهيد[26] اگر ذوات مقدس اهل بيت(عليهم السلام) از بخشي از جهت, نظير وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هستند ما چه ميدانيم به وسيله آن ذوات مقدس آن عذاب استئصال را عذاب عمومي را برميدارد عذاب مقطعي البته هست آنجايي كه فرمود: ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾ يعني عذابي نظير عذاب اُمم قبلي كه عذاب استئصال باشد وگرنه مقطعی عذاب آمده جاهاي شخصي عذاب آمده اما عذابي كه امت را زير و رو كند نيامده و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه «رحمةٌ للعالمين» است[27] اين اثر را دارد اليوم هم ممكن است وجود مبارك حضرت وليّ عصر اين اثر را داشته باشد آن را كه نميدانيم ولي اين معلوم است كه اگر حجّت خدا از ذات اقدس الهي درخواست كند عذاب ميآيد اينجا هم حضرت لوط عذاب درخواست كرد عرض كرد كه ﴿رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ﴾[28] وقتي كه كار به مراحل نهايي رسيد در آيه سي همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» لوط عرض كرد كه ﴿رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ﴾ آن وقت عذاب الهي آمد.
اقسام نقل داستان انبيا در آيات محل بحث
مطلب بعدي آن است كه در جريان انبيا قصّه را سه نحو ذكر كردند يك وقت است كه از پيامبر(عليه الصلاة و عليه السلام) شروع ميكنند به امت ميرسند مثل جريان نوح مثل جريان ابراهيم مثل جريان لوط مثل جريان شعيب, گاهي از امّت شروع ميكنند به پيامبرشان(عليهم السلام) ميرسند مثل جريان قارون, جريان فرعون, جريان هامان كه اول اينها را ذكر ميكند بعد ميفرمايد: ﴿جَاءَهُم مُّوسَي﴾ گاهي قصّه خود امت را ذكر ميكند نه مسبوق است به نام پيامبرشان نه ملحوق است مثل عاد و ثمود آنچه در اين يك صفحه و نصف يا دو صفحه از قصص انبيا آمده در همين سه محور است كه گاهي ميفرمايد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً﴾[29] بعد اسم قومش را ميآورد ﴿وَإِبْرَاهِيمَ﴾[30] بعد اسم قومش را ميآورد بعد ﴿لُوطاً﴾[31] اسم قومش را ميآورد, بعد ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ گاهي اول اسم قوم است بعد اسم پيامبر, گاهي اسم پيامبرشان اصلاً نيست براي اينكه مبسوطاً در آيات ديگر گذشت.
نجات مؤمنان حقيقي از عذاب الهي
مطلب بعدي آن است كه اگر عذابي بيايد و منطقهاي را ويران كند و در بين آنها آدمهاي صالحي باشند حتماً آن آدمهاي صالح به وظيفهشان كه امر به معروف و نهي از منكر باشد عمل نكردند اين روايت نوراني را مرحوم كليني در كافي هم نقل كرده كه فرشتههاي الهي مأمور شدند منطقهاي را زير و رو بكنند وقتي نزديك آن منطقه رسيدند ديدند كسي هست كه اهل نماز شب است گفتند ما عذاب بفرستيم, نفرستيم, وقتي از ذات اقدس الهي سؤال كردند فرمودند اين فقط گرفتار كار خودش است امر به معروف نكرده, نهي از منكر نكرده به فكر اصلاح جامعه نبوده اين دين خدا را حفظ نكرده اين به وظيفه خودش عمل نكرده[32] اين روايت را مرحوم كليني در كافي نقل كرده بنابراين اگر عذاب الهي بيايد و كسي در آن منطقه به وظيفه خودش عمل كرده باشد حتماً خدا او را نجات ميدهد جريان قوم موسي اينطور بود جريان بسياري از امم اينطور بود كه مؤمنينشان را نجات ميدادند و كفارشان را تعذيب ميكردند.
نزديکي حضرت لوط به محل سکونت حضرت ابراهيم(عليهما السّلام)
خود وجود مبارك لوط از منطقهاي آمده اينجا و مهاجر بود ﴿إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَي رَبِّي﴾[33] البته نزديك بود به منطقه زيست حضرت ابراهيم(سلام الله عليهما) براي اينكه فرشتهها گفتند: ﴿مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ﴾[34] حالا يا چون آنهايي كه قوم لوط بودند از نظر جغرافيايي نزديك محلّ زيست ابراهيم(سلام الله عليه) بودند يا نه, عهد ذهني و ذكري بود ولي به هر حال ظاهرش اين است كه ﴿مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ﴾ نزديك بودند.
ارتباط متقابل اعمال انسان و حوادث طبيعت
در جريان قوم لوط اگر واقعاً كسي حالا يا زن است يا مرد ـ اگر خنثي باشد بايد خودش را معالجه كند ـ اگر مشكل غريزهاي دارد حتماً بايد درمان بشود اينطور نيست كه درمان براي اين بيماري نباشد خيلي از بيماريهاست كه درمانش ناشناخته است اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) را مرحوم كليني نقل كرده است «كلّما أحدث العباد مِن الذنوب ما لم يكونوا يعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون»[35] فرمود گناهان تازه, عذابهاي تازه ميآورد گناهاني كه سابقه نداشت اگر انجام دادند عذابهايي ميآيد كه اصلاً نميدانند از كجاست «كلّما أحدث العباد مِن الذنوب ما لم يكونوا يعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون» اين تلازم هست انسان چيزي جداي از عالَم نيست همانطوري كه حوادث عالَم در انسان اثر ميگذارد اعمال انسان هم در رخداد عالَم بياثر نيست اينطور نيست كه آدم بگويد چه بد چه خوب زلزله يک امر طبيعی است، بله زلزله امر طبيعي است اما چه وقت بيايد و كجا بيايد و چقدر بيايد نظمي دارد حساب و كتابي دارد باران يك امر طبيعي است اما چه وقت بيايد و كجا بيايد و چقدر بيايد هر قطرهاي را فرشتهاي ميآورد[36] حساب و كتابي دارد در روايات هست كه اگر مردم نالايق بودند ما به اين ابرها دستور ميدهيم باران را ببرد در دريا بريزد[37] اين طور نيست كه اعمال ما اثري نداشته باشد از آن طرف فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[38] بيگانه هوس باطل دارد تحريم ميكند كار به دست ديگري است رازق ديگري است از تحريم هيچ كاري ساخته نيست در صورتي كه ما در مسير دين باشيم فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ والارضِ﴾ زمين در اختيار خدا, آسمان در اختيار خدا, نيروها در اختيار خدا, فرمود مگر ديگري رازق است؟! اينها طبل باطل ميكوبند واقعش اين است فرمود اگر شما درست راه رفتيد ما همه نعمتها را به شما ميدهيم فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اين سنّت الهي است مسيحي اين طور است يهودي اينطور است مسلمان اينطور است هر كسي با خدا بود دستور خدا را انجام داد در هر زمان و زميني باشد اين است اليوم تنها دين, دين اسلام است بايد اين كار را كرد آنجا كه فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي﴾ براي آن بخش است اينجا ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ﴾ براي اين بخش است غرض اين است كه اگر ذات اقدس الهي زلزله دارد بر اساس نظمهاي رياضي است اما چه وقت و كجا حسابشده است باران دارد بر اساس نظمهاي رياضي است برف و تگرگ دارد بر اساس نظمهاي رياضي است اما چه وقت و كجای آن به صلاحديد خود ذات اقدس الهي است عذاب هم همين طور است.
تأثير دعا و توسل و تبيين مراحل آن
در جريان ذكورت و انوثت هم اگر كسي گرايش باطل داشت حتماً بايد خودش را معالجه كند اينطور نيست كه بگويد حالا چون گرايش به همجنس دارد اين كار براي او حلال باشد يا نه, بيماري است و بيماري بايد درمان بشود اگر اين بيماري درمان نشده اگر كسي راه صحيح را طي كند ذات اقدس الهي فكر طبيب را به تشخيص بيماري هدايت ميكند اين دعا و توسل حداقل در پنج بخش اثر دارد يك وقت است كسي حمد ميخواند بيمار فوراً شفا پيدا ميكند آن يك كرامت است يا با دعاي نوراني كسي كه دم مسيحايي دارد فوراً درمان ميشود آن كرامت است اما اين حمدهاي ما يقيناً اثر دارد اين در پنج بخش اثر دارد اولاً خود بيمار متحيّر است به كدام پزشك مراجعه كند خداي سبحان با اين حمدها با اين توسلها با اين استشفاها فكرش را هدايت ميكند كه نزد كدام طبيب برود خب اطبّا هم اينچنين نيست كه كاملاً به همه علوم آگاه باشند گاهي اشتباه ميكنند با يك «ببخشيد» ميخواهند مسئله را حل كنند رهبري و هدايت فكر طبيب به تشخيص مرض تصادفي نيست اين به بركت آن حمد است بخش سوم اگر بيماري را تشخيص داد داروي معالجش چه چيزي هست گاهي اشتباه ميكند گاهي به مقصد ميرسد اينكه تصادف در كار نيست هدايت فكر طبيب به تشخيص داروي معالج به بركت آن حمد است حالا وقتي كه اين سه كار تمام شد اين به كدام داروخانه برود كه خوشانصاف باشد آن تاريخ مصرف گذشته را به او ندهد با يك ببخشيد بخواهد مسئله را حل كند اين حمد او را هدايت ميكند از كسي دارو بخرد كه دارويش تاريخ مصرف گذشته نباشد آن دارو مؤثر باشد, بخش پنجم اين است كه حالا آورده كدام پرستار اشتباه نكند دارو را اشتباهی ندهد با يك ببخشيد بخواهد مسئله را حل كند كسي پرستاري او را به عهده ميگيرد يا خودش به عهده ميگيرد كه اشتباه نكند به موقع مصرف بكند حالا ششم بماند كه دستگاه گوارش او را پذيراي درمان بكند قدم به قدم اين حمدها اثر دارد ما نبايد توقّع داشته باشيم حمدي كه خوانديم كار مسيحا(عليه السلام) را بكنيم. غرض اين است كه هر وقت گناهان بيسابقه انجام دادند دردهاي بيسابقه, عذابهاي بيسابقه است اينها هم يك نحو عذاب است «كلّما أحدث العباد مِن الذنوب ما لم يكونوا يعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون».
سخن همه انبيا درباره واگذاري اجر خويش به خداوند
در جريان حضرت شعيب فرمود: ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ فرمود مشكل آنها اقتصادي بود كمفروشي بود و بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشت و در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» قصّه عاد و ثمود و اين بخشها مبسوطاً گذشت قصّه لوط از آيه 160 به بعد سورهٴ مباركهٴ «شعراء» خيلي مبسوطتر از آنچه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» است گذشت, قصّه وجود مبارك شعيب از آيه 176 به بعد سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشت ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ ٭ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٭ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمينَ﴾ اين ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمينَ﴾ حرف همه انبيا بود و ذات اقدس الهي كه درباره حضرت ابراهيم فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[39] يعني او از ما خواست ما هم داديم حالا چه چيزي خواست ما به او چه چيزي داديم تفسيرش را آيات ديگر به عهده دارد.
داستان حضرت شعيب(عليه السّلام) در سوره عنکبوت
قصّه حضرت شعيب آنجا مبسوطاً گذشت لذا اينجا به طور اختصار بيان ميفرمايند كه حضرت شعيب(سلام الله عليه) به آنها فرمود: ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ (يك) ﴿وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾ به فكر معاد باشيد شما هرگز از بين نميرويد حالا يا زود يا دير پاداش اعمال را ميبينيد عَثو و عِيث يكي ناقص است يكي اجوف هر دو معني فساد است ﴿وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ اين تأكيد است حال مؤكّده است منتها از آن ماده نيست و از همان معناست مثل «لا تفسدوا في الأرض مفسدين», ﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ اين لرزه آمد بساط آنها را به هم زد آن زمينلرزه و ويران كردن ﴿فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ﴾ اينها راكد, به زانو افتاده, ويرانشده در همان ديارشان ماندند اين جريان قوم شعيب.
در دسترس بودن ويرانههاي عذاب الهي نسبت به قوم عاد، ثمود و لوط
اما جريان عاد و ثمود را چون در سوَر ديگر مبسوطاً فرمودند كه صالح و هود(سلام الله عليهما) پيامبران آنها بودند در اين بخش فقط از امت سخن به ميان آمد نه امام ﴿وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَبَيَّنَ لَكُم مِن مَسَاكِنِهِمْ﴾ ما گفتيم, آدرس داديم, شما هم الآن سينه به سينه تاريخ عاد و ثمود را شنيديد در سورهٴ مباركهٴ «صافات» دارد كه در جريان لوط ﴿وَإِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ ٭ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ ٭ وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ ٭ وَبِاللَّيْلِ﴾[40] فرمود شما شامگاه و صبحگاه عبورتان اين است شما كه از مكه به شام ميرويد و از شام به مكه برميگرديد سر راهتان است هم ﴿مُصْبِحِينَ﴾ هم ﴿بِاللَّيْلِ﴾ آنها كه قافلههاي شبرو هستند اين ويرانهها را ميبينند آنها كه صبحرو هستند اين ويرانهها را ميبينند اين براي لوط, درباره عاد و ثمود هم فرمود: ﴿وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَبَيَّنَ لَكُم مِن مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾.
اخلاق؛ راه حل رفع مشکلات جامعه
اين گناه يك گناه پيچيدهاي نبود بارها به عرضتان رسيد يكي از مشكلات مهمّ اين كشور مشكل اخلاقي است يعني چندين ميليون پرونده كه روي ميز دستگاه قضاست حداكثر اين پروندهها براي الفباي دين است براي همين بداخلاقي است كمفروشي بد است گرانفروشي بد است فحش گفتن بد است تجاوز بد است چك بيمحل كشيدن بد است احتكار بد است خب اينها چيزي نيست كه كسي نداند يعني اينها جزء مسائل پيچيده قضايي يا فقهي است كه كسي نداند اينها حرام است؟! اخلاق است كه مشكل قسمت مهمّ جامعه را حل ميكند بودجههاي سنگين, نيروهاي فراوان صرف همين بداخلاقي است كه ما الفباي دين را عمل نميكنيم اگر مسجدهاي ما, اگر حسينيههاي ما معمور بود هرگز ما اين مشكلات را نداشتيم از تلويزيون كارِ مسجد ساخته نيست همين حرفها را ما در تلويزيون ميزنيم كم اثر دارد اما در مسجد و حسينيه كه ميگوييم با چندتا اشك همراه است با توبه همراه است كار مسجد را فقط مسجد ميكند, كار حسينيه را فقط حسينيه ميكند ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾ اين قسم دوم يعني نام پيامبر نيامده فقط نام امت آمده, قسم سوم آنجايي است كه اول نام قوم آمده بعد نام پيامبرشان ﴿وَقَارُونَ﴾ اين قارون از قوم موسي بود جزء قبطيها نبود ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي﴾[41] متأسفانه بيراهه رفته ﴿وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَي﴾ اول نام اينهاست بعد نام پيامبرشان با معجزات آمده اينها ﴿فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ﴾ ولي جلو نيفتادند اينها خيال كردند با زر و زور ميتوانند جلو بيفتند ولي ﴿مَا كَانُوا سَابِقِينَ﴾ كسي ما را نميتواند دور بزند از ما جلو بزند.
سرانجام اقوام طغيانگر
فرمود همه اينهايي كه ما قصههايشان را گفتيم خلاصه جمعبندي كنيم اين «فاء», «فاء» نتيجه است ﴿فَكُلّاً﴾ از قوم نوح گرفته تا قوم فرعون ﴿أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾ با سنگهاي آسماني آنها را از پا در آورديم ﴿وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ﴾ رعد و برق و مانند آن ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾ كه قارون بود ﴿وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾ مثل قوم نوح و مثل قوم موسي هم فرعون را به دريا سپرديم هم طوفان نوح قومش را فرا گرفته ولي جمعبندي نهايي اين است كه خدا به احدي ستم نكرد با «كان» هم ذكر فرمود ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 55.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 253.
[3] . سورهٴ صافات, آيهٴ 109.
[4] . سورهٴ صافات, آيهٴ 120.
[5] . سورهٴ صافات, آيهٴ 79.
[6] . سورهٴ هود, آيهٴ 75.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 260.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 258.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 258.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 243
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 259.
[12] . سورهٴ مائده, آيهٴ 110.
[13] . التوحيد (شيخ صدوق), ص269.
[14] . نهجالبلاغه, نامه 31.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 260.
[16] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 71.
[17] . ر.ك: الكشاف, ج2, ص430.
[18] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 32.
[19] . البلد الأمين, ص188.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.
[21] . (سورهٴ هود, آيهٴ 74) الكافي, ج5, ص547 و ج8, ص328; الميزان, ج10, ص328 و ج16, ص129.
[22] . سورهٴ شوری، آيهٴ 30.
[23] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 132.
[24] . الغيبة(شيخ طوسی)، ص50 .
[25] . سورهٴ انفال، آيهٴ 33.
[26] . ر.ک: نهجالبلاغة، حکمت 88 .
[27] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[28] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 30.
[29] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 14.
[30] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 16.
[31] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 28.
[32] . ر.ک: الکافی، ج 5، ص58.
[33] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 26.
[34] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 31.
[35] . الکافی، ج2، ص275.
[36] . ر.ك: الصحيفة السجادية, دعاي 3; «... وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ».
[37] . الکافی، ج2، ص272.
[38] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[39] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 27.
[40] . سورهٴ صافات، آيات 133- 138.
[41] . سورهٴ قصص، آيهٴ 76.