08 01 2011 4789220 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 62 (1389/10/18)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿104﴾ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ﴿105﴾ إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ﴿106﴾ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ﴿107﴾ قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴿108﴾

تفاوت معنای کوری و کری آخرت با دنيا  

تاكنون روشن شد كه دوزخيان همان طوري كه كورند برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «طه» كَر هم هستند هم ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي[1] حق است هم ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ[2]. مطلب دوم اين بود كه معناي كوري و كَريِ آخرت با كوري و كَري دنيا فرق مي‌كند در دنيا اگر كسي كور است نه مناظر زيبا را مي‌بيند نه مناظر زشت را و اگر كَر است نه حرفِ تلخ را مي‌شنود نه حرف شيرين را ولي دوزخيان كه كورند و كَر حرفهاي شيرين را و مناظر خوب را نمي‌بينند حرفهاي تلخ و مناظر زشت را مي‌بينند نظير آنچه در دنيا گذراندند پس ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ﴾ يعني اينها صُمّ‌اند ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ[3] ناظر به اين است.

لحاظ نشدن زمان در هنگام وقوع قيامت

مطلب دوم هم اين بود كه وقتي قيامت مي‌خواهد قيام بكند اين در تاريخ هجري يا ميلادي نمي‌گنجد كه ما بگوييم در فلان سال تاريخ هجري شمسي يا قمري يا فلان تاريخ ميلادي قيامت قيام مي‌كند زيرا وقتي قيامت قيام مي‌كند كه زمان و زمين وضعش دگرگون مي‌شود اگر زمين برچيده شد شمس و قمر برچيده شد زمين نيست تا به دور خودش بگردد شب و روز توليد كند يا به دور شمس بگردد سال و ماه توليد كند اگر ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ[4] شد, اگر ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ﴾ شد, اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[5] شد ديگر جريان قيامت در رديف حوادثي نيست كه بگوييم فلان سال هجري يا فلان سال ميلادي قيامت قيام مي‌كند.

صالحين وارث و خليفه زمين در دنيا و آخرت

مطلب سوم آن است كه وقتي زمينِ دنيا تبديل شد به زمينِ آخرت, سماوات دنيا تبديل شد به سماوات آخرت براي خودش حالا خلود يك مدّت كوتاه‌مدت, ميان‌مدت, درازمدت مدّتي در جهنم هستند بعد بيرون مي‌آيند اگر موحّد باشند اينها معناي خاصّ خودش را دارد كه مناسب با آسمان و زمين آخرت باشد. مطلب بعدي آن است كه زمين را بندگان صالح ارث مي‌برند اگر ارض جنس بود و عهدِ ذهني و ذكري و امثال ذلك نبود و به زمينِ دنيا معهود نشد اين جامع ارضين است چه زمين دنيا چه زمين آخرت اين را مردان صالح ارث مي‌برند, اگر قرينه‌اي بر اختصاص بود بالأخره اينها مي‌شوند مثبتين چون بهشتيها وقتي وارد بهشت شدند مي‌گويند خدايي را شكر مي‌كنيم كه ﴿أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ[6], خدا را شكر مي‌كنيم كه زمين را در اختيار ما قرار داد يعني زمينِ بهشت را هر جاي اين زمين بخواهيم مسكن انتخاب بكنيم مي‌توانيم يعني زمينِ بهشت و اگر جنس بود كه خب هر دو را شامل مي‌شود غرض آن است كه اگر دليل ديگري داشتيم كه بگويد زمينِ آخرت را هم مردان صالح ارث مي‌برند و مردان طالح سهمي از ارث زمين آخرت ندارند با اين ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ منافاتي ندارد اگر جنس بود كه هر دو را شامل مي‌شود و اگر عهد ذهني و ذكري بود و مانند آن اينها مي‌شوند مثبتين هم زمينِ دنيا را بندگان صالح ارث مي‌برند هم زمينِ آخرت را بندگان صالح ارث مي‌برند بهشت را هم ارث مي‌برند. خب, فرمود ما گفتيم ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ اين جامع مي‌تواند باشد آن وقت هم زمينِ دنيا را آيه مخصوصي دارد كه مربوط به زمين دنياست هم زمين آخرت آيهٴ مخصوص دارد زمينِ دنيا به اين صورت آمده است كه مردان با ايمان زمينِ دنيا را ارث مي‌برند و حكومت زمين دنيا نصيب آنها مي‌شود سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 55 به اين صورت است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ اين با لام و با نون تأكيد وعدهٴ الهي را تثبيت مي‌كند ذات اقدس الهي وعده داده است كه زمين را در اختيار مردان صالح قرار بدهد كه اينها بشوند خليفهٴ در زمين ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ خدا وعده داد كه مردان صالح را حاكم روي زمين بكند امنيت براي آنها فراهم بكند خوف را از آنها دور بكند و اين مردان الهي كساني‌اند كه عبادتشان خالص است

بيان نکته ادبی در جمله ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾

گاهي در قرآن كريم مي‌فرمايد كلّ دين واصِب يعني تمام كه ناظر به كميّت است دينِ واصب يعني همهٴ دين براي خداست[7] گاهي ناظر به كيفيت است كه دينِ خالص براي خداست[8] كه مشوب به ريا نيست خب كلّ دين يك, خالصِ دين دو, اينها براي خداست و خدا غير از اين را نمي‌پذيرد. گاهي به تعبير لطيف اين دو مطلب را كنار هم ذكر مي‌كند بدون واو مي‌فرمايد: ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ اين دوتا فعل را شما مي‌بينيد وقتي به اديب بخواهيد بدهيد اين مي‌ماند كه اين چه ادبياتي است بالأخره ﴿لاَ يُشْرِكُونَ﴾ يك جملهٴ فعليه است, ﴿يَعْبُدُونَنِي﴾ يك جملهٴ فعليه است بالأخره بايد عطف بشود ولي عطف نشده ولي وقتي به مفسّر قرآن مي‌دهيد مي‌گويد اينجا جاي واو نيست براي اينكه ﴿لاَ يُشْرِكُونَ﴾ ناظر به آن خلوص دين است گاهي مي‌فرمايد: ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾ گاهي مي‌فرمايد عبادتِ محض اين عبادت محض را اگر با واو عاطفه ذكر مي‌فرمود آن معنا را نمي‌رساند اگر مي‌فرمود «يعبدونني و لا يشركون بي» معلوم مي‌شود كه بالأخره معطوف غير از معطوف‌عليه است اما براي اينكه ثابت كند عبادت غير از عدمِ شرك چيز ديگر نيست عدمِ شرك غير از عبادت چيز ديگر نيست حتماً بايد واو نباشد اينجا هم واو نياورده فرمود: ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ بعضي از ادعيه هم همين طور است. خب, به هر تقدير مردان الهي وقتي حاكم زمين شدند يك عبادت خالصه‌اي را ترويج مي‌كنند ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ[9], ﴿دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ﴾ همان است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» بيان كرده كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ يك, ﴿وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾ دو, ﴿وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً[10] سه, دينِ خداپسند همين ديني است كه با ولايت همراه است خب اين دين ﴿رَضِيتُ لَكُمُ﴾ است اين دين را خدا مي‌پسندد فرمود آن ديني كه مرتضاي اينهاست, مرضيّ اينهاست, كنارش قرآن و عترت است اين را خدا به اينها عطا مي‌كند اينها متمكّن‌اند كه اين دين را اجرا كنند ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[11].

پرسش:...شهداي كربلا غير شهدا فرمود عين شما پيدا نخواهد شد.

پاسخ: آن نِسبي است يعني چه اينكه تا حالا در طيّ اين هزار و خرده‌اي پيدا نشد ديگر بالأخره يازده امام(سلام الله عليهم اجمعين) با تلخي جهان را گذراندند در زمان وجود مبارك حضرت البته مي‌آيد, اما اين صادق است براي اينكه بيش از هزار سال گذشت و پيدا نشد بعد از هزار سال همان شيعيان آن حضرت پيدا شدند.

وارث زمين دنيوی و اخروی شدن صالحين موهبتی الهی

خب, فرمود: ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ[12] كه آن آيه شرح همين آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» است خب اينها كساني‌اند كه زمين را ذات اقدس الهي به اينها ارث مي‌دهد پس اگر فرمود: ﴿لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ اگر منظور از اين ارض جنس باشد ارضِ دنيا و آخرت هر دو را شامل مي‌شود اگر خصوص دنيا باشد چون مثبتان‌اند و حصر نيست ارض آخرت به دليل ديگر ثابت مي‌شود ارض دنيا به وسيلهٴ همين آيهٴ 55 سورهٴ «نور» تشريح مي‌شود ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[13] هم همين معنا را تأييد مي‌كند كه دربارهٴ زمينِ دنياست. خب, اما اگر مربوط به جريان آخرت باشد كه خب در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» كه قبل از نور است فرمود مردان الهي فردوس را ارث مي‌برند آيهٴ ده به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است كه ﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ ٭ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ اينها فردوس را به ارث مي‌برند سرزمين فردوس هم براي خداست, ارض فردوس هم براي خداست آن را به بندگان خاصّ خودش عطا مي‌كند به عنوان ارث كه ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[14] آن زمين را هم به مردان الهي عطا مي‌كند.

در سورهٴ مباركهٴ «زمر» به اين صورت آمده است در ﴿وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ خازنان بهشت به مردان الهي سلام عرض مي‌كنند بعد مي‌گويند: ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾ آنها وقتي وارد سرزمين بهشت شدند اين‌چنين مي‌گويند: ﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ[15] اين زمين را به ما ارث داد كسبِ ما نيست ارثِ ماست و هر جا خواستيم در آنجا جا مي‌گيريم.

تبيين شرايط ارث بردن در امور مادی و معنوی

در بحثهاي قبل به مناسبتهايي اين جمله مطرح شد كه اگر كسي خواست از مورِّث ارث ببرد مسائل مادّي زمين را, خانه را, فرش را ارث ببرد شرطش موت مورّث است ولي در معارف الهي, معارف توحيدي اگر كسي خواست چيزي را ارث ببرد شرطش موتِ وارث است موتِ وارث يعني موتِ وارث نه موتِ مورّث اينكه گفته شد «إنّ العلماء ورثة الأنبياء»[16] تا عالمان دين نميرند چيزي از علوم انبيا به آنها نمي‌دهند اين همان «موتوا قبل أن تموتوا»[17] است آن‌كه به دنبال زيد و عمرو است اين هرگز نمرده است و هرگز سهمي هم نمي‌برد اين علم‌الدراسه دارد ممكن است ساليان متمادي درس بخواند, درس بگويد ولي سهمي از علم‌الوراثه ندارد در علم‌الوراثه تا وارث نميرد چيزي به او نمي‌دهند بر اساس «موتوا قبل أن تموتوا» آن وراثت دنياست تا مورّث نميرد خدا كه براي ابد حيّ قيّوم است نبيّ نبوّتش هم به اذن خداي سبحان تا قيامت هست و تا بهشت هست براي اينكه دينِ او براي هميشه هست ديگر اگر ـ معاذ الله ـ نبوّت او قطع بشود كه خب اسلام منقطع مي‌شود درست كه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ[18] اما نبوّت او إلي يوم القيامه هست ديگر چون نبوّت او إلي يوم القيامه هست, دين او إلي يوم القيامه هست او زنده است عالِمان دين تا از هوا و هوس نميرند چيزي به آنها نمي‌رسد بالأخره.

ذکر مورِّث و وارث حقيقی زمين در کتب آسمانی

خب, پس ارض چه ارض دنيا باشد چه ارض آخرت ميراث خداست يك, اين ميراث را ذات اقدس الهي به بندگان صالح ارث مي‌دهد اين دو, جامع هر دو همين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انبياء» است سه, بخش دنيا را آيهٴ سورهٴ «نور» حل كرد چهار, بخش آخرت را سورهٴ مباركهٴ «زمر» حل كرد پنج, و همچنين آيهٴ يازده سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» روشن كرده است. خب, ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ بندگان ارث مي‌برند چه كسي ارث مي‌دهد مورِث چه كسي است خداي سبحان است چون ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[19]. در اين بخش كه فرمود ما نوشتيم يعني مقدِّر قطعيِ ماست ديگر در همهٴ كتابها نوشتيم اين اختصاصي به قرآن ندارد كه اينجا ذكر فرمود برخيها گفتند كه «ذكر» منظور تورات است «ذكر» ظاهراً مطلق كتابهاي آسماني است.

نفوذ ذکر و پيام الهی بر قلوب اهل عبادت

فرمود: ﴿إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ﴾ اگر كسي اهل عبادت باشد اين حرف به جان او مي‌رسد گرچه اين حرف بيانِ جهاني است ﴿هُديً لِلنَّاسِ[20] است, ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ[21] است, ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً[22] است هر كس بشر باشد اين پيام به او مي‌رسد هر كس جزء عالَمين باشد اين انذار به او مي‌رسد اما آنها كه بهره مي‌برند مردان عابدند كه اين حرف به درون جان آنها مي‌نشيند و انبيا هم موظّف بودند كه ﴿قُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً[23] بعضيها طوري‌اند كه راه را مي‌بندند وقتي بسته شدند حرف نفوذ نمي‌كند ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم[24] وقتي بالأخره بسته شد اين رسوبات صحنهٴ دل را بست حرف نفوذ نمي‌كند ولي مردان الهي چون قلبشان باز است و نفوذپذير هست اين حرف در درون جان آنها نفوذ مي‌كند مي‌شود بالغ, نه اينكه به گوش آ‌نها برسد به گوش همه مي‌رسد اما آن‌كه فرمود: ﴿قُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً﴾ اين دربارهٴ مردان عابد اين‌چنين است اين قولِ بلاغ است براي آنها يعني به دل آنها مي‌رسد اما بعضي از آنها فقط در سطح گوش آنها عبور مي‌كند خب ﴿إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾.

تبيين مصاديق و مفاهيم <رحمت> و <غضب>

تو فقط رحمتي, غضب براي تو نيست يعني در بحثهاي سابق هم داشتيم كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مظهر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است معمار رحمت است, مهندس رحمت است و اگر جايي غضب دارد رحيمانه غضب دارد ماها متأسفانه رحمت ما در مقابل غضب ماست اين‌چنين نيست كه غضبِ ما از رحمت ما دستور بگيرد ما گاهي عصباني هستيم گاهي غير عصباني آنجا كه عصباني هستيم غضبناكيم غضب است آنجا هم كه خوشحاليم رحمت است همين دو صفت را ما داريم اما يك رحمت مطلقه‌اي باشد كه آن رحمت مطلقه معماري كند, مهندسي كند بگويد كجا رحمتِ خاصّه باشد و كجا غضبِ مخصوص اين براي ما نيست ذات اقدس الهي كارش اين است پيغمبر اسلام و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را مظهر آن رحمت مطلقه قرار داد و چون مظهر آن رحمت مطلقه قرار داد كاري به عنوان غضب نه از خداست نه از پيغمبر, غضبِ در مقابل رحمت نه دربارهٴ خداست نه دربارهٴ پيغمبر, غضبِ تحت فرمان رحمت هم براي خداست بالاصاله, هم براي پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) است بالتبع. بيان ذلك همان سخن نوراني است كه «يا مَن سَبَقَت رحمته غضبه»[25] يعني ذات اقدس الهي قبل از اينكه غضب بكند رحمت را به امامت وامي‌دارد اين رحمت, امام است در اَمام غضب هست مهندس است, معمار است, خط‌كشي مي‌كند مي‌گويد اينجا بايد جهنم باشد آ‌نجا بايد بهشت باشد اينجا بايد كه ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ[26] باشد, آنجا بايد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ[27] باشد آن‌كه جهنم را جهنم مي‌كند جاي جهنم را مشخص مي‌كند بهشت را مشخص مي‌كند جاي بهشت را مشخص مي‌كند آن معمار رحمتِ مطلقه است «و برحمتك الّتي وَسِعَت كلّ شيء»[28] و اگر جهنم نبود ظلم بود تنبيه متجاوز و رهزن عدل است اگر جهنم نبود ظلم بود.

بهشت و جهنم نمادی از رحمت و غضب مطلقه الهی

خب, پس جهنم كه جايش مشخص است بهشت كه جايش مشخص است يك مهندس و يك معمار اين نقشه را كشيده آن مهندس و معمار رحمتِ مطلقهٴ خداست كه بيش از غضب است يك, و پيش از غضب است دو, بيشتر بودن مهم نيست پيشتر بودن مهم است معناي «يا مَن سَبَقَت رحمته غضبه»[29] اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست كه ما بگوييم بهشت هشت‌تاست جهنم هفت‌تا خير, «سَبَقَت» يعني «سَبقت» نه «زادت» نه معنايش اين است كه بهشت بيشتر از جهنم است اين يكي از آثار سِعهٴ رحمت الهي است «سَبقت» يعني امام است, پيشواست, مهندس است, معمار است اينها طبق نقشهٴ رحمت مطلقه جاسازي شدند «سَبقت» را كه نبايد به معني «زادت» گرفت, به معني «كَثُرَت» گرفت «سبقت» يعني جهنم اينجا هست به دستور رحمت جهنم اينجاست اينكه بهشت آنجاست و اين‌قدر است به دستور رحمت است «تسعيٰ رحمته أمام غضبه»[30] اينكه مي‌بينيد بعضي از شُعرا گفتند:

پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت٭٭٭آفرين بر نظر پاكِ خطاپوشش باد[31]

همين است يعني معلّم ما گفت كه در جهان هيچ خطايي نيست بعد مي‌گويد آفرين بر نظر بلند استاد كه دين كجا به نظر ما خطاست يك, كجا به نظر ما ثواب است دو, آ‌نچه را كه ما خطا مي‌بينيم آنچه را كه ما صواب مي‌بينيم همه زير پوشش آن علمِ خطاپوش‌اند آن علمِ خطاپوش آ‌ن حكمت خطاپوش به ما مي‌گويد اگر آن را ببيني مي‌فهمي اينجا خطا نيست و آنجا صواب است و اينجا هم صواب اگر آن ديد بلند را نداشتي مقطعي و موضعي فكر كردي مي‌گويي اين مصيب سخت است چرا كربلا شده, چرا نينوا شده, چرا حسين‌بن‌علي به خاك و خون غلتيده ولي اگر آن سِعهٴ رحمت مطلقه و مصلحت عاليه را ببيني مي‌بينيد كه كربلا در جاي خود حق است غدير در جاي خود حق است ظهور حضرت در جاي خود حق است آن زمينه است براي اينكه كلّ عالم را إلي يوم القيامه عدل بتواند هدايت كند آزادي بتواند هدايت كند

پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت ٭٭٭ آفرين بر نظر پاک و خطاپوشش باد[32]

آفرين بر نظر بلند و پاك و دورانديش او باد كه آن حكمتِ مطلقه را مي‌بيند و آن حكمت مطلقه همان طوري كه در بخش صواب پوشش صواب مي‌دهد در بخشي كه به نظر ما خطاست پوشش صواب مي‌دهد بهشت در جاي خود رحمت است, جهنم در جاي خود رحمت است, كربلا در جاي خود «فإن الله قد شاء ان يراك قتيلا[33] حق است نسبت به ما البته تلخ است ولي در كلّ نظام حق است چيزي در جهان نه خطاست نه غضب, عدل است البته نسبت به كفّار و منافقان تلخ خواهد بود.

عموم بشر مرهون رحمت عامه پيامبر الهی

به هر تقدير فرمود تو رحمت جهاني هست و اگر يك عدّه را به درك واصل مي‌كني اين عدل است عدل كه بد نيست اين حكمت است حكمت كه بد نيست خطا نيست بنابراين تو ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي رحمت تو اَمام غضب توست و اگر در جايي فرمان جنگ مي‌دهي رحمت است دستور صلح مي‌دهي رحمت است البته آن رحمت خاصّه بهرهٴ مؤمنين است كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «توبه» آن آيه گذشت وصفي را كه خداي سبحان براي خود ذكر مي‌كند در مقام فعل همان وصف را در مقام فعل براي وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ذكر مي‌كند مستحضريد كه دوتا اسم از اسماي حُسناي خداي سبحان كه در قرآن كريم است رئوف و رحيم است در ادعيه هم هست اين رئوف و رحيم در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 128 دربارهٴ پيغمبر آمده ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ خب اگر خدا رئوف رحيم است بالذّات, وجود مبارك حضرت و همچنين اهل بيت كه به منزلهٴ نَفْس او هستند ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾اند اين رئوف و رحيم بودن رحمت خاصّه است و رحمت خاصّه كه مؤمنان از آنها استفاده مي‌كنند وگرنه براي جهان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است الآن شما ببينيد هر جا هر طرح ارزشمندي باشد گوشه‌اي از اسلام را گرفتند منتها حالا ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[34] شد آنها كه آمدند دربارهٴ حقوق بشر چهارتا حرف صحيح زدند آن را از همين انبيا گرفتند منتها آن بخشهاي عبادي را رها كردند اين بخشهايي كه به حسب ظاهر قابل درك بود براي اينها اين را ذكر كردند و وجود مبارك پيغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ بودنِ او هم به همين سبك است كه نقل شده در بعضي از روايات كه حضرت در شبي حالا منحصراً نمي‌شود گفت يك شب, چند شب بود خدا مي‌داند آيهٴ 118 سورهٴ مباركهٴ «مائده» را كه ﴿إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ قرائت می­کرد[35] يك چنين خداست.

تبيين قلمرو مشورت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مردم

منتها سه‌تا كار را با مردم درميان گذاشت به مردم فرمود آن قلمرويي كه حكم خداست, حكم شريعت است جا براي مشورت نيست ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ[36] احكام شرعي را كه نمي‌شود با مشورت درست كرد و آنجا كه حكم شرعي نيست در تطبيق است و در اجراست و جزء امرالناس است شما هم با خودتان مشورت كنيد كه چگونه مسائل شهريتان را اداره كنيد كه آن را در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» فرمود: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ[37] أمرهم نه امرالله, امرالله فقط به دست خداست يعني احكام شرعي فقط به دست خداست اما ﴿أَمْرُهُمْ﴾ يعني امرالناس ﴿شُورَي بَيْنَهُمْ[38] است بخش سوم امر مشترك بين حكومت مركزي و مردم است در آنجا فرمود: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ اما ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ﴾ به مردم اعلام بكن كه رأي نهايي و عَزم نهايي به عهدهٴ وجود مبارك پيغمبر است ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ[39].

سعه صدر نبی رحمت در برابر کارشکنان

 در همان بخشي كه اين مسئله را در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيهٴ 159 فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ اين كارِ آساني هم نيست درست است وجود مبارك حضرت امير جانِ پيغمبر است اما «إلاّ أنّك لَست بنبيّ»[40] خيلي حرف در آن هست بالأخره آن روحِ آسماني و شرح صدر كه بتواند ابولهبها را تحمل كند كار هر كس نيست فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ خب وجود مبارك حضرت ببيند كه مَطاف مسلمين, قبلهٴ مسلمين به صورت رسمي شده بتكده و ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه معماران كعبهٴ توحيدند شدند بت و در دست اينها هم ازلام است در درون كعبه[41], چطور بايد تحمل كند فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ اين مي‌شود رحمتِ جهاني آن را احدي به آن وضع و به آن صورت و آن سِعهٴ صدر پيدا نشده فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ در جريان مباهله ملاحظه مي‌فرماييد اين مسيحيهاي نجران آمدند و عبادت آنها هم با ناقوس شروع مي‌شد مسيحي بودند مسلمان نبودند با ناقوس وارد مدينه شدند و هنگام نماز شد اينها رفتند در مسجد ناقوس زدند مشغول عبادت شدند مسلمانها اعتراض كردند كه چطوري اين غير مسلمان را ما به مسجد راه بدهيم چگونه به جاي اذان اينها ناقوس بزنند و ما تحمل بكنيم حضرت فرمود صبر بكنيد اينها را كاري نداشته باشيد[42] اين يك شرح صدر وسيع مي‌خواهد ذيل همين آيات مباهله اين روايات هست. خب, پس بنابراين اين روحيهٴ بزرگ كه بتواند تحمل بكند مسجدي كه با دست خود پيغمبر ساخته شد شما نگاه كنيد در عَملگي و كارگري مسجد حضرت چه سهمي داشت سنگها را كه مي‌آوردند, آجرها را كه مي‌آوردند حضرت با آن دامن سنگي را, آجري را, خشتي را داشت جابه‌جا مي‌كرد كسي آمد گفت كه اجازه بدهيد اين سنگ را من ببرم فرمود نه, من سهم خودم را مي‌برم تو هم برو خِشت سهم خودت را بياور, سنگ سهم خودت را بياور اين با كارگري كسي كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است اين مسجد ساخته شده در اين مسجد مسيحي مي‌آيد ناقوس مي‌زند حضرت تحمل مي‌كند اين مي‌شود جهاني, اين مي‌شود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ اين مي‌شود سِعهٴ صدر, ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ اما ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[43].

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]. سوره طه, آيه 124.

[2]. سوره انبياء, آيه 100.

[3]. سوره بقره, آيه 18.

[4]. سوره ابراهيم, آيه 48.

[5]. سوره زمر, آيه 67.

[6]. سوره زمر, آيه 74.

[7]. سوره نحل, آيه 52.

[8]. سوره زمر, آيه 3.

[9]. سوره نور, آيه 55.

[10]. سوره مائده, آيه 3.

[11]. سوره نور, آيه 55.

[12]. سوره حج, آيه 41.

[13]. سوره قصص, آيه 5.

[14]. سوره آل عمران, آيه 180؛ سوره حديد, آيه 10.

[15]. سوره زمر, آيه 73 و 74.

[16]. الکافی, ج 1, ص 32.

[17]. تفسير ابن عربی, ج 1, ص 60؛ روضة المتقين, ج 1, ص 347؛ الوافی, ج 4, ص 411.

[18]. سوره زمر, آيه 30.

[19]. سوره آل عمران, آيه 180؛ سوره حديد, آيه 10.

[20]. سوره بقره, آيه 185.

[21]. سوره مدثر, آيه 31.

[22]. سوره فرقان, آيه 1.

[23]. سوره نساء, آيه 63.

[24]. سوره مطففين, آيه 14.

[25]. مصباح المتهجد, ص 696.

[26]. سوره نور, آيه 2.

[27]. سوره حاقه, آيه 30 و 31.

[28]. الکافی, ج 4, ص 72.

[29]. مصباح المتهجد, ص 696.

[30]. الصحيفة السجاديه, دعای 16.

[31]. ديوان حافظ, غزل 105.

[32]. ديوان حافظ, غزل 105.

[33]. اللهوف, ص 65.

[34]. سوره نساء, آيه 150.

[35]. بحار الانوار, ج 16, ص 293.

[36]. سوره انعام, آيه 57؛ سوره يوسف, آيه 40 و 67.

[37]. سوره شوری, آيه 38.

[38]. سوره شوری, آيه 38.

[39]. سوره آل عمران, آيه 159.

[40]. نهج البلاغه, خطبه 192.

[41]. بحار الانوار, ج 21, ص 106.

[42]. تفسير القمی, ج 1, ص 104.

[43]. سوره آل عمران, آيه 159.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق