01 01 2011 4789067 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 57 (1389/10/11)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿91﴾ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ ﴿94﴾ وَحَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ﴿95﴾

بيان برخی از مواهب جهان­شمول حضرت مريم

بعد از ذكر انبيا(عليهم السلام) جريان حضرت مريم(سلام الله عليها) را هم ذكر فرمود زيرا مريم(سلام الله عليها) كه از اولياي الهي است صاحب فرزندي است به نام مسيح(سلام الله عليه) كه آن مادر و اين فرزند جمعاً يك آيتِ جهاني‌اند دربارهٴ معجزات ديگر تعبير به «عالَمين» نشد يا كم هست يك معجزهٴ جهاني ولي دربارهٴ اينكه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) با اينكه فرمود: ﴿لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ﴾ مادرِ پيامبر بشود اين آيت جهاني است. دو طهارت و دو وصف خداي سبحان براي مريم(سلام الله عليها) ذكر كرد آيهٴ 42 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ آن صَفوة اول اگر نساء عالمين باشد يعني نساء عالَمين عصر خودش در روايات ما هم ملاحظه فرموديد كه در فضيلت وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) آمده است كه مريم(سلام الله عليها) نسبت به نساء عصر خودش سيّدهٴ نساء عالميان بود ولي وجود مبارك صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) سيّدهٴ نساء عالمين است <مِن الأوّلين و الآخرين>[1] اين براي آن ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ﴾، ﴿وَطَهَّرَكِ﴾ كه مربوط به عصمت است باز هم فرق است بين مريم(سلام الله عليها) و حضرت صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) اما اين دومي كه فرمود: ﴿وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ[2] اين به اطلاقش محفوظ است چون مربوط به صفوة نفسي نيست، مربوط به فضيلت نفساني و كرامت نيست مربوط به اين قسمت است كه خداوند تو را انتخاب كرده كه در بين زنهاي جهان فقط تو هستي كه بدون همسر مادر شدي البته در علم، در كمالات، در فضايل نفساني وجود مبارك صديقهٴ كبرا سيّدهٴ نساء عالمين است <من الأوّلين و الآخرين> ولي وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) سيّدهٴ نساء عالميان عصر خودش است[3]. و اما در اين صفوه دوم كه بدون همسر مادر بشود اين ديگر مخصوص خود حضرت مريم است لذا در آيه محلّ بحث فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ اين به اطلاقش محفوظ است.

بررسی نظر برخی مفسرين درباره نوع وحدت بين امت

فرمود: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾; بعد از اينكه در آيه 25 جريان انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را ذكر فرمود چون در آيهٴ 25 فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ بعد از اينكه به عنوان متن جريان رسالت انبيا(عليهم السلام) را به طور متن و اجمال ذكر فرمود شرح حال تقريباً هفده پيامبر را با اجمال و تفصيل ذكر فرمود بعد دربارهٴ انبيا مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ تا اينكه مطابق با آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» بشود در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ پنجاه به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً﴾ بعد از اينكه فرمود حضرت مسيح و مادرش جمعاً يك آيه هستند ﴿وَآوَيْنَاهُمَا إِلَي رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ﴾ اين نشان مي‌دهد كه منظور از اين وحدت همان وحدت ديني و اسلامي است براي اينكه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[4] كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت گرچه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً[5] آن فروعات فقهي در بين امّتها احياناً با يكديگر اختلاف جزئي دارند ولي اصلِ خطوط كلّي دين واحد است چون اصل خطوط كلي دين واحد است همهٴ انبيا در يك راه‌اند و اُمم آنها هم موحّد بايد باشند نه برخيها برگردند ـ معاذ الله ـ از توحيد به الحاد يا برگردند از توحيد به شرك هيچ كدام از اين دو روا نيست هم خروج از زيّ توحيد به الحاد باطل است و هم خروج از زيّ توحيد به تثليث يا تَثنيه كه كسي بگويد عيسي ثالثِ ثلاثه است[6] كسي بگويد عُزير ابن ‌الله[7] است اين تقطيع كردنِ اين صراط مستقيم از الهيّت به الحاد يا از توحيد به شرك يا از توحيد به تثليث يا از توحيد به تثنيه همهٴ اينها باطل است, بنابراين آن راهي را كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند[8] راه دقيقي است و اما اين راهي را كه شيخ طوسي و امثال شيخ طوسي به عنوان طريق اول ذكر كردند وجه اول ذكر كردند كه ناظر به وحدت دينيِ پيروان انبياست[9] اين اقرب به ذهن مي‌آيد براي اينكه با آيهٴ 51 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هماهنگ است اما آن مطلب دوم هم صحيح است حالا اين مطلب دومي كه غالب مفسّرين مثل شيخ طوسي, امين‌الاسلام اينها بر اساس فصل دوم ذكر كردند و سيدناالاستاد وجه اول ذكر كرد اين يك مطلب دقيق و قرآني هم است. خداي سبحان مي‌فرمايد بشر خالق دارد يك, و آن هم خداي سبحان است دو, چون خالق بشر فقط خداست پرورندهٴ آنها هم بايد خدا باشد زيرا انسان را كه نمي‌شود رها كرد ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي[10] انسان سُديٰ و ياوه و بيهوده نيست كه همين طور رها بشود كه آن‌كه او را آفريد بايد بپروراند همان خدايي كه خالق است همان خدا رب است كه در اين بخشها فرمود: ﴿وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ پس پروردگار ما همان آفريدگار ماست.

هدفمندی نظام زندگی انسان در سايه دين

مطلب بعدي آن است كه پرورش انسان در سايهٴ دين است ديگر, حيات يك گياه به داشتن آب است, داشتن هواست, داشتن نور است, خاك است اينها, گياه با اينها زنده است اما حيات انسان با دين است كه اگر جامعه‌اي ديندار بود زنده است و اگر ديندار نبود مُرده است پس پرورش انسان به دين است و اين دين وقتي مبدأ واحد بود انسان با مُردن از بين نمي‌رود كه ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾ يا خيال مي‌كند انسان عبث است ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ[11] نه رهاست بلكه ربّي دارد كه او را مي‌پروراند, نه لغو است براي اينكه محصول كار خودش را بايد بچيند, پس بنابراين نه مثل علفِ هَرز و خودروست نه مثل باغ رهاشده است باغ, باغباني دارد او را مي‌پروراند ميوه مي‌دهد بعضي ميوه‌ها شيرين‌اند بعضي ترش‌اند بعضي تلخ‌اند, بعضي ميوه‌ها مَست مي‌كنند بعضي ميوه‌ها خمار مي‌آورند همين خاك است, همين آب است, همين هواست يكي مي‌شود انگور مَست مي‌كند يكي مي‌شود ترياك خمار مي‌آورد اما اين‌چنين نيست كه اين باغ را كه باغبان پروراند بعد ديوارش را خراب بكند رها بكند پس هم آن مطلب اول حق است كه انسان رها نيست علفِ خودرو نيست هم مطلب دوم حق است كه انسان هدفمند است داراي مقصد است ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي[12] يك, ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً﴾ دو, هم پروردگار دارد و هم هدف دارد و آن هدف رجوع الي الله هست.

رسالت انسان در ايجاد وحدت عملی و اعتقادی

در نوبت قبل روشن شد وقتي مبدأ يكي بود, معاد يكي بود راه هم يكي است انبيا در اين راه‌اند از اين راه به عنوان حبلِ مَتين ياد مي‌شود گاهي صراط مستقيم مي‌گويند, گاهي حبل متين مي‌گويند به همهٴ ما گفتند كه شما در اين مسير باشيد يك, و همه‌تان دست به اين طناب بزنيد چنگ بزنيد دو, اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بحثش گذشت فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[13] نه معنايش اين است كه همه‌تان مسلمان باشيد, همه‌تان موحّد باشيد, همه‌تان آدم خوب باشيد معناي آيه اين نيست كه همه‌تان اهل نماز باشيد همه‌تان اهل روزه باشيد معنايش اين است كه همه‌تان با هم اهل نماز باشيد, با هم اهل روزه باشيد. اگر ما دستوري داشتيم كه شما بايد نماز جماعت بخوانيد اگر هزار نفر در مسجد جمع شدند نماز خواندند به اين دستور عمل نكردند دين كه نگفته شما نماز بخوان كه, گفت نماز جماعت بخوان دين نگفت كه اين طناب را بگير كه گفت با هم بگيريد, با هم بگيريد يعني با هم بگيريد فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ نكتهٴ مثبت, ﴿وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ نكتهٴ منفي, هم امر به اتّحاد كرده هم نهي از تفرّق با هم بايد اين طناب را بگيريم كه اين طناب نيفتد وگرنه هر كدام يك گوشه‌اش را بگيريم يكي الآن بگيرد يكي لحظهٴ بعد بگيرد اينكه طناب در معرض خطر است پس بنابراين در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت كه فرمود با هم مسلمان باشيد, با هم اهل نماز باشيد, با هم اهل روزه باشيد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا[14] اينجا هم مي‌فرمايد: ﴿وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ خب اگر اين‌چنين شد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين آيه گذشت كه بعضيها مي‌گويند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[15] برخي از انبيا را قبول داريم برخيها را قبول نداريم فرمود اين هم كفر است شما تقطيع كرديد اين طناب را به هم زديد اين راه را ارباً اربا كرديد بعضي را جادّه خاكي كرديد با اينكه راه, راه مستقيم بود بعضي را كج كرديد ما يك راه مستقيم به شما داديم ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً[16] معنايش اين است كه شما اين راه را كج كرديد ما راهِ منحرف در عالَم نداريم اين‌چنين نيست كه خدا دوتا راه داشته باشد يك صراط مستقيم يك سبيل‌الغيّ، همين راه را شما كج مي‌كنيد ﴿يَبْغَونَهَا﴾ همين سبيل‌الله را ﴿عِوَجاً﴾ شما مي‌آييد يك گوشه‌اش را گودي مي‌كنيد، يك گوشه‌اش را چاله مي‌كَنيد، يك گوشه‌اش را ناهموار مي‌كنيد اين ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ است اگر در عالَم دوتا راه باشد بله مي‌گوييم يك راه حق است و يك راه باطل، اما خدا راه باطل خلق نكرده همين يك راه را خلق كرده حالا كسي بيايد در اين راه دست‌انداز ايجاد كند در اين راه چاله بِكَند، در اين راه چاه بكَند ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ شد يعني همين را كج كرده خب، بنابراين چه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» چه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه محلّ بحث است فرمود مبدأ يكي، معاد يكي، راه يكي، همهٴ انبيا هم آدرسشان اين است لذا قبلي مبشّر بعدي است، بعدي مصدّق قبلي است اينها يكديگر را تصديق مي‌كنند برهان تصديقِ همگان هم در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيه اخْتِلافاً كَثِيراً[17] اين همان طوري كه مي‌گويد آيات يك سور‌ه و سوَر يك كتاب با هم منسجم‌اند همين برهان كه به صورت قياس استثنايي ارائه شده آنچه بر آدم تا خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) آمده شامل مي‌شود آنچه بر حضرت آدم نازل شد آنچه بر حضرت ختمي مرتبت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نازل شده اگر ـ معاذ الله ـ اختلافي با هم داشته باشند معلوم مي‌شود «مِن عند الله» نيست ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً

لزوم تدوين حقوق بشر در سايه توحيد و وحی

حالا كه اين شد در نوبت قبل اشاره شد كه قانوني كه فعلاً در جهان حاكم است به عنوان حقوق بشر يك صبغهٴ علمي ندارد مشكل اساسي‌اش اين است كه موادّ حقوقي‌اش مشخص است يك، مباني حقوقي او مشخص است دو، ابتر است سه، يعني منبع ندارد الآن قانون اساسي كشور ما مباني است و قوانيني كه مجلس شوراي اسلامي تصويب مي‌كند و به تصديق شوراي نگهبان مي‌رسد موادّ قانوني است اين مواد به استناد آن مباني يعني قانون اساسي است قانون اساسي هم از كتاب و سنّت گرفته شده اين مي‌شود منبع اين يك راه علمي است اما قانوني كه بشر فعلاً دارد كه سازمان ملل بر اساس آن كار مي‌كند و هر روز هم به ميل خود تفسير مي‌كنند اين ابتر است يا از اول منقطع‌الأول است يا از آخر منقطع‌الآخر يعني موادّ حقوقي‌اش مشخص است يك، مباني او به نام عدالت، حريّت، آزادي، استقلال، وفاي به عهد اينها هست دو، اما منبع ندارد كه ما كدام عهد را وفاي به عهد يعني چه، كدام عدالت را عدل يعني چه، كدام استقلال را استقلال يعني چه، كدام آزادي را آزادي يعني چه، فرق آزادي و رهايي چيست، فرق عدالت با ميل‌خواهي شما چيست، عدل يعني «وضع كلّ شيء في موضعه» اين معنايش همه ما مي‌فهميم با اين مفهوم كه مشكل حقوقي حل نمي‌شود ما بايد بدانيم كه جاي اشياء كجاست، جاي اشخاص كجاست تا برابر آن مباني پيدا كنيم به استناد آن مباني، مواد را ثابت كنيم ما نمي‌دانيم مال جايش كجاست، زن جايش كجاست، نظام، نظام سرمايه‌داري است نظام كاپيتال غرب است يا سوسيال شرق است يا كلاهما في النّار كما هو الحق يك نظام ديگري است بنابراين مال جايش كجاست، دولت جايش كجاست، ملّت جايش كجاست، زن جايش كجاست، مرد جايش كجاست اين را وحي بايد بگويد اين را جهان‌آفرين بايد بگويد اين را انسان‌آفرين بايد بگويد اين را كه ندارند اينها، بنابراين هيچ راه علمي نيست براي اثبات مشروعيّت اين حقوق بشر تنها راهي كه هست همان راه انبياء(عليهم السلام) است يك راهِ علمي است بالأخره. خب، اين سخن، سخن حقّي است شايد از آيات ديگر به كمك اين استفاده بشود ولي سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين مطلب را اصل قرار دادند[18] شيخ طوسي اين را مطلب دوم قرار داد[19].

تساوی همه بشر در برابر قوانين الهی

قرآن كريم راه هر گونه زياده‌خواهي و غرور و خودبيني را بست هم راه افراد را خودخواهيِ فردي را بست هم خودخواهي جمعي را. دوتا اصل هم در قانون اساسي آمده اگر اين قانون اساسي گرچه به حسب ظاهر يك دفترچه است اما كتابِ عميقِ علمي است تقريباً چهل مجتهد روي آ‌ن كار كردند سي كارشناس دانشگاهي هم روي آن كار كردند اين طور نيست كه يك كتاب عادي باشد كمتر كسي به عمق اين قانون اساسي مي‌تواند پي ببرد كه فرق اينها چيست، اين مادّه چيست، آن مادّه چيست، اين چرا اين طور تعبير شده. در قانون اساسي آمده همه در برابر قانون مساوي‌اند يك، گرچه قانونِ افراد فرق مي‌كند دو، هيچ فردي نسبت به فرد ديگر امتياز ندارد سه، هيچ قبيله و حزبي نسبت به هيچ قبيله و حزبي امتياز ندارد چهار، اينها چهار مطلب از چهار آيه قرآني گرفته شده از چهار جا گرفته شده قرآن كريم هم تمايز فردي را مشخص كرده و هم تمايز قبيله‌اي را مشخص كرده در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» كه فرمود ما شما را از يك زن و مرد خلق كرديم يعني همه‌تان از يك زن، همه‌تان از يك مرد يعني از پدر و مادر خلق شديد و هيچ مِيْزي بين افراد نيست چه اينكه هيچ مِيْزي بين قبايل نيست آيهٴ سيزده سورهٴ مباركهٴ «حجرات» اين است ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ آن روز كه شناسنامه نبود، آن روز كه نام‌گذاريهاي مشخص نبود آن روز قبيله و شعبه و حيّ و امثال ذلك بود ما اين قبيله قبيله را مشخص كرديم تا شناسنامه باشد فلان كس از فلان قبيله است فلان كس از فلان عشيره و اين افتخارآفرين نيست اين شناسنامهٴ طبيعي است مثل اينكه رنگها را، لهجه‌ها را ما مختلف آفريديم ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ﴾ براي اينكه شناسنامه باشد يكديگر را بشناسيد اين اختلاف اَلسنه، اين اختلاف الوان، اين اختلاف شعوب، اين اختلاف قبايل يك شناسنامه است هر جا برويد با اين شناسنامه‌ها شناخته مي‌شويد نه اقليمي بودن و سياه بودن و رنگين‌پوست بودن نشانهٴ ضعف است نه رومي بودن و سپيدچهره بودن. ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ همين، اما ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ اما در مسائل فردي فرمود: ﴿لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ[20] هيچ كسي حق ندارد ديگري را تحقير بكند اينها اصول قرآني است كه منبع است از اين منبع، مباني قانون اساسي استنباط شده از مباني قانون اساسي، موادّ قانونيِ مجلس شوراي اسلامي تصويب مي‌شود اما جهان اين را ندارد اين ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اين است،

مصادفت انسان با مرگ مبين لزوم وحدت و انسجام

هيچ كس نمي‌ميرد در بحثهاي قبل هم داشتيم اين از حرفهاي نوبرِ قرآن كريم است كه انسان مرگ را مي‌ميراند نه اينكه مرگ انسان را بميراند ماييم و ابديّتِ ما هيچ كس جلوي مرگ را نمي‌تواند بگيرد بالأخره مرگ ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ[21] اما در مَصاف و در نبرد و كارزارِ انسان با مرگ چه كسي پيروز مي‌شود؟ مرگ پيروز مي‌شود يا ما؟ اين قرآن است كه مي‌گويد شما مرگ را مي‌چشيد و هضم مي‌كنيد و زير پا مي‌گذاريد و لِه مي‌كنيد و ابدي مي‌شويد ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[22] نه «تُردّان» نه با هم مي‌رويد اين را اينجا مي‌گذاريد دفن مي‌كنيد خودتان مي‌رويد وقتي وارد برزخ شديد شماييد، وارد صحنهٴ قيامت شديد شماييد، وارد بهشت شديد شماييد و شماييد و شما هيچ سخني از مرگ نيست مرگ در همين مَصاف بستر است انسان اين را مي‌گيرد چُماله مي‌كند مُچاله مي‌كند زير پاي خودش لِه مي‌‌كند و ابدي مي‌شود بلند مي‌شود مي‌رود ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَي[23] اين از نوآوريهاي وحي است كه انسان در مَصاف با مرگ پيروز مي‌شود نه اينكه بپوسد مرگ را مي‌پوساند خب اگر اين است مبدأ مي‌شود واحد، منتها مي‌شود واحد، راه مي‌شود واحد، اگر مبدأ و منتها واحد شد راه هم واحد است ما هم در اين مسيريم فرمود هر كسي كه آمد ارباً اربا كرد آسيب مي‌بيند ما گفتيم اين را با هم نگه داريد يك، و در با هم نگه داشتن هم با هم مشورت كنيد دو،

وحدت دينی در سايه اعتصام همگانی به حبل الله

در آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾ اين براي آن، اما در عين حال كه اين دين را با هم نگه مي‌داريد مشورت كنيد كه نوبت محفوظ باشد چطور با هم نگهداريد اين امرِ شماست كه در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» فرمود مردان الهي كساني‌اند كه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» اين است ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نه امرالله، امرالله وحي است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ[24] احكام شرعي كه امرالناس نيست احكام شرعي امرالله است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ حكم را، حكم شرعي را ذات اقدس الهي بايد بيان كند و لاغير، اما ما چگونه اين حكم را پياده كنيم، چطور جامعه‌مان را حفظ بكنيم، چطور صفمان را منسجم بكنيم اين با مشورت بايد حل بشود ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نه «امرالله شوريٰ بينهم» دينِ خدا شورايي نيست وظيفهٴ ما شورايي است حضرت امير كه فرمود: «لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ»[25] من هم رها مي‌‌كردم اما حضورِ مردمي منشأ بركت است قيام حجّت منشأ بركت است اين ديگر انسان خودش را نمي‌بيند قوم و قبيلهٴ خودش را نمي‌بيند راحت است فرمود اينها به جاي اينكه اعتصام كنند با هم اين عاصِمه را حفظ بكنند متفرّق شدند يكي يك گوشهٴ طناب را پاره كرده گرفته خيال كرده اين يك گوشه او را حفظ مي‌كند اين طناب انداخته نيست آويخته است چند بار به عرضتان رسيد كه خدا باران را نازل كرده ولي انداخت هر كشاورزي سهم خودش را مي‌گيرد

رسالت انسان در حفظ دين و تمسک به قرآن

 اما قرآن را كه فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ نينداخت، قرآن را آويخت فرمود اين قرآن را بگيريد يك طرف دست خداست يك طرف دست شما خب اگر «طرفه بِيَد الله»[26] است كه در آن حديث معروف ثقلين هست معلوم مي‌شود قرآن را نينداخت ديگر لذا اگر آدم اين را محكم بگيرد هم مي‌ماند هم بالا مي‌رود وگرنه طنابِ انداختهٴ كنار مغازه مشكل خودش را حل نمي‌كند آدم اعتصام بكند چنگ بزند به آن طناب كه چه، خود طناب جابه‌جا مي‌شود كه مشكلش حل نمي‌شود چه رسد به اينكه مشكل معتصمان را حل كند فرمود من قرآن را نينداختم قرآن را آويختم يك طرف دست من است يك طرف دست شماست بگيريد و بالا بياييد حالا اگر كسي ـ معاذ الله ـ تحريف كرده به دين عمل نكرده، بانگ تفرقه داده به دين عمل نكرده، يك گوشهٴ قرآن را گرفته يك صفحهٴ قرآن را گرفته جدا كرده ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ اينكه مي‌بينيد مِلل و نِحلي كه ابن‌حزم نوشته، ملل و نحلي كه شهرستاني نوشته غالب اين ملل و نحل نويس دو جلد كتاب نوشتند آن مِلل است كه انبيا آوردند نِحَل است كه اهل علم آوردند نِحله‌ها، جعلها، مجعولها، تفرقه‌ها، آراي خاص را اينها آوردند وگرنه نِحل را كه انبيا نياورده بودند كه در برابر ملّت انبيا نِحلت همين متفرّقان پيدا شده هم به ما دستور داد كه امّت واحده هستيد يك، به كلّ جهان بشريّت هم به ما فرمود با هم اين طناب را بگيريد نه هر كدام يك گوشه‌اش را بگيريد يكي امروز اين بگيرد يكي فردا آن بگيرد مثل اينكه يكي اين ساعت نماز بخواند يكي آن ساعت نماز بخواند اين‌چنين نيست با هم نماز بخوانيد با هم روزه بگيريد اين دو، و اگر كسي يك گوشه‌اش را گرفته و جدا كرده مثل اينكه يك صفحه قرآ‌ن را گرفته و جدا كرده اين به هيچ جا نمي‌رسد اين ارباً اربا كردن است كه به جايي هم نمي‌رسد فرمود: ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ چون ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾، ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[27] خوشحال‌اند در حالي كه هم خودشان خسارت مي‌بينند هم به قرآن ممكن است ـ معاذ الله ـ آسيب برسانند ولي اگر جامعه‌اي با هم گرفتند مي‌شود حزب‌الله كه ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾اند، ﴿اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾اند در سورهٴ مباركهٴ «روم» فرمود اينها خوشحال‌اند كه يك گوشهٴ قرآن را گرفتند آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است ﴿مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾ اين يك نشاطِ كاذب است مسرور بودن به كمك الهي و به عنايت الهي است نه اينكه يك گوشهٴ قرآن را بگيرند يك صفحه قرآن را بگيرند به او خوشحال باشند. خب، پس بنابراين اينكه در آيهٴ سورهٴ «انبياء» فرمود مطابق با همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» ذكر كرده فرمود متأسفانه يك عدّه ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ با اينكه وظيفهٴ آنها نگهداري و نگهباني مشترك بود تَقَطُّع شده ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ

رستاخيز نماد حسابرسی پرونده اعمال

اما ﴿كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ﴾ ما اينها را رها نمي‌كنيم اينها به سوي ما برمي‌گردند خب وقتي برمي‌گردند ما چه كار مي‌كنيم با اينها ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر كسي اين دو عنصر محوري را داشت حُسن فعلي و حُسن فاعلي آدمِ خوبي بود يعني مؤمن، كارِ خوبي كرد يعني عملِ صالح ﴿فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ﴾ نفرمود جزاي خير به او مي‌دهيم با دو تعبير لطيف پاسخ داد يكي به صورت نفي جنس فرمود هيچ كسي توان آن را ندارد كه سعيِ اينها را ناديده بگيرد يك، دوم اينكه از اين عمل به سعي تعبير شده كه يك صبغهٴ ادبي دارد، معنوي دارد فرمود كوشش اينها مشكور است، مَكفور نيست نه تنها ما كفران نمي‌كنيم احدي كفران نمي‌كند ما كفران نمي‌كنيم چون به قولمان وفا مي‌كنيم ديگري كفران نمي‌كند چون قدرت ندارد لذا به صورت نفي جنس فرمود: ﴿فَلاَ كُفْرَانَ﴾ نفرمود «فلا كفران لِعَمله» فرمود: ﴿فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ﴾ در صورتي كه اين دو عنصر را داشته باشيد، ولي براي تأديب و تنبيه و عذاب الهي دو عنصر لازم نيست همان يك عنصر كافي است كارِ بد كيفر دارد حالا چه شخص با ايمان باشد چه شخص كافر باشد كارِ بد كيفر دارد منتها در كم و زياد كيفر فرق است دربارهٴ پاداش صحيح اين دو عنصر لازم است ﴿وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ﴾ ما هم مي‌نويسيم و هم فرشتگان ما مي‌نويسند كتابت يعني ضَمّ بعضي به بعضي، كَتيبه كه مي‌گويند از همين قبيل است در مسائل جبهه و جنگ قشون را كه تعريف مي‌كنند مِيمَنه دارند، مِيسره دارند، قلب دارند گاهي از يك گروه انباشتهٴ از آنها تعبير به كتيبهٴ جنگي مي‌كنند يعني اينها ضميمهٴ هم‌اند خب حالا آن كتاب كجاست آن لوح كجاست؟ فرمود: ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً[28] يك دفعه انسان مي‌بيند كه از درون او اين كتاب در آمده ﴿نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً[29] الآن بسته است آن روز منشور است و باز مي‌شود. خب، اين كتاب كجاست، در درون ماست، چه كسي مي‌نويسد، اگر كسي سَري به درون خود بزند خيلي چيز براي او روشن مي‌شود اولين چيزي كه براي او روشن مي‌شود خداي اوست براي اينكه خودش عينِ ربط به خداي سبحان است و اگر عين ربط به الله بود و فقيرِ الي الله بود ممكن است كسي آن مستقل را نبيند و اين رابط را ببيند معنايِ حرفي را ببيند اين شدني نيست مثل اينكه اگر سِيري نباشد بصره‌اي نباشد هرگز «از» معنا ندارد كه انسان بگويد «سِرت مِن البصرة الي الكوفه» به هر تقدير فرمود اين خداي سبحان مرجع همه است و همه به آنجا رجوع مي‌كنيد هيچ كسي در بين راه نمي‌ماند هيچ كسي هم گُم نمي‌شود هيچ كسي هم كم نمي‌آورد همه الي الله رجوع مي‌كنند.

بيان برخی از معانی و مصاديق <حرمت> در قرآن

 جملهٴ بعد هم مناسب همين خواهد بود كه فرمود: ﴿وَحَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاها أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾ چند وجه براي اين معنا ذكر كردند حرام در اينجا حرمت تشريعي نيست حرمت تكويني است يعني محروم كردن، ممنوع كردن نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه وقتي دوزخيان از بهشتيان درخواست آب و نوشيدني مي‌كنند بهشتيان در جواب دوزخيان پرتوقّع مي‌گويند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ[30] يعني اين غذا و اين نوشيدني بهشت را خدا بر كفار حرام كرده است يعني حرمتِ تكويني نظير آنكه دربارهٴ مادر موسي فرمود براي اينكه ما به وعده‌مان وفا بكنيم اين فرزند به مادر برگردد ﴿حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ[31] هيچ مُرضعه‌اي، هيچ رضاع‌دهنده‌اي، هيچ شيردهنده‌اي را اين كودك قبول نمي‌كرد به هر دايه‌اي مي‌دادند اين پستان را نمي‌گرفت اين تحريمِ تكويني بود كه وجود مبارك موساي كليم به مادر برسد اين ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ كه بحثش قبلاً گذشت اين است يا ﴿حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت اين است اين ﴿حَرَامٌ﴾ هم حرمت تكويني است.

بررسی احتمالاتی در معانی عدم بازگشت کافران

اينها كه كافر بودند و به هلاكت رسيدند ديگر برنمي‌گردند، ديگر برنمي‌گردند يعني به دنيا برنمي‌گردند تا نظير ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً[32] باشد مطابق آن باشد كه يعني دوباره به دنيا برنمي‌گردند كه جبران بكنند يُحتمل، يا نه رجوع نمي‌كنند «مِن الكفر الي الاسلام، مِن الباطل الي الحق» يعني توبه نمي‌كنند اين هم درست است و ﴿لاَ يَرْجِعُونَ﴾ اين بيان همان حرمت باشد يعني حرام است كه رجوع نكنند الي الله يعني ممتنع است كه رجوع نكنند الي الله بلكه يقيناً به الله مراجعه مي‌كنند اين طور نيست كه حالا اينها مُردند راحت شدند گفتند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا[33] حالا كه مُرديم راحت مي‌شويم آنها كه دست به خودكشي مي‌زنند خيال مي‌كنند مرگْ راحتي است در حالي كه اوّلين لحظهٴ عذاب آن وقتي است كه اين جان از بدن فاصله گرفته خب، پس بنابراين اين‌چنين نيست كه اينها رجوع كنند به دنبال نظير ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ[34] بشود يك، اين‌چنين نيست كه اينها رجوع بكنند «مِن الكفر الي الاسلام» توبه بكنند اين دو، اين‌چنين نيست كه رجوع الي الله نكنند سه، سيدناالاستاد اين سومي را نپذيرفت همان رجوع الي التوبه و امثال ذلك را پذيرفت ولي ظاهراً مي‌تواند به قرينهٴ ﴿كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ﴾ همين رجوعِ الي الله باشد آنها را هم در زيرمجموعهٴ خود بگيرد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]. علل الشرائع, ج 1, ص 182؛ دلائل الامامة, ص 11.

[2]. سوره آل عمران, آيه 42.

[3]. علل الشرائع, ج 1, ص 182؛ دلائل الامامة, ص 11.

[4]. سوره آل عمران, آيه 19.

[5]. سوره مائده, آيه 48.

[6]. سوره مائده, آيه 73.

[7]. سوره توبه, آيه 30.

[8]. الميزان, ج 14, ص 322.

[9]. التبيان فی تفسير القرآن, ج 7, ص 277؛ مجمع البيان, ج 7, ص 174.

[10]. سوره قيامه, آيه 36.

[11]. سوره مؤمنون, آيه 115.

[12]. سوره قيامت, آيه 36.

[13]. سوره آل عمران, آيه 103.

[14]. سوره آل عمران, آيه 103.

[15]. سوره نساء, آيه 150.

[16]. سوره اعراف, آيه 45؛ سوره هود, آيه 19؛ سوره ابراهيم, آيه 3.

[17]. سوره نساء, آيه 82.

[18]. الميزان, ج 14, ص 322.

[19]. التبيان فی تفسير القرآن, ج 7, ص 277.

[20]. سوره حجرات, آيه 11.

[21]. سوره زمر, آيه 30.

[22]. سوره جمعه, آيه 8.

[23]. سوره دخان, آيه 56.

[24]. سوره انعام, آيه 57؛ سوره يوسف, آيه 40 و 67.

[25]. نهج البلاغه, خطبه 3.

[26]. بصائر الدرجات, ص 414.

[27]. سوره مؤمنون, آيه 53.

[28]. سوره اسراء, آيه 14.

[29]. سوره اسراء, آيه 13.

[30]. سوره اعراف, آيه 50.

[31]. سوره قصص, آيه 12.

[32]. سوره مؤمنون, آيات 99 و 100.

[33]. سوره مؤمنون, آيه 37.

[34]. سوره مؤمنون, آيه 99.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق