27 11 2010 4788745 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 46 (1389/09/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴿73﴾ وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ ﴿74﴾ وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿75﴾ وَنُوحاً إذْ نادي من قبل فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ﴿76﴾ وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿77﴾

تبيين استمرار توحيد و عبوديت انبيای ابراهيمی

اين بخش از آيات، آن سنّت حنفيهٴ انبياي ابراهيمي را مشخص مي‌كند، براي اينكه فرمود ما ابراهيم و لوط را نجات داديم [و] به او اسحاق و يعقوب داديم، بعد فرمود اينها مستمرّاً بندگان خدا بودند: ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾. هم عبادت اينها استمرار داشت و هم توحيد اينها، براي اينكه هم ﴿وَكَانُوا﴾ ذكر شده است هم ﴿لَنَا﴾ بر ﴿عَابِدِينَ﴾ مقدم شد كه فرمود: ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ نه «كانوا عابدين لنا»؛ اين تقديم ﴿لَنَا﴾ مفيد حصر است آن تعبير ﴿كَانُوا﴾ هم مفيد استمرار.

يك وقت بحث در اين است كه عبادتهاي اينها هميشه براي خدا بود و هميشه اينها عبادت مي‌كردند كه مضمون اين آيه است؛ يك وقت است انسان مي‌خواهد بگويد كه تمام شئون اينها عبادت بود. استفادهٴ اين مطلب از اين آيه دشوار است، استفادهٴ اين مطلب از آيهٴ ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[1] آسان است (اين يك) و استفادهٴ اين مطلب از دعاي نوراني «كميل» ممكن است كه «و حالي في خِدْمَتِكَ سَرمداً»[2] (اين دو). از اين دو طايفه از ادلهٴ قرآني و روايي مي‌شود استفاده كرد كه اينها دائماً به ياد خدا هستند؛ كسي كه نشستنش رو به قبله است, كسي كه دائماً باوضوست, كسي كه هيچ كاري را انجام نمي‌دهد مگر اينكه «بسم الله» مي‌گويد. معناي «بسم الله» گفتنِِ قبل از كار اين است كه اين كلمهٴ نوراني يك قرنطينه است؛ اينكه به ما مي‌گويند هر كاري مي‌كنيد به نام خدا باشد اين يك قرنطينه است براي اينكه انسان كارِ مكروه يا حرام را كه نمي‌تواند به نام خدا انجام بدهد [نمي­تواند] بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» آن وقت كار مكروه يا حرامي انجام بدهد، قهراً كارها [يي که با بسم الله شروع مي­شود] يا مستحب است يا واجب. چنين افرادي مصداق «و حالي في خدمتك سرمداً» هستند, چنين افرادي مصداق ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[3] هستند. غذا خوردن آنها هم بر اساس «قوّ علي خِدمتك جوارحي»[4] است نه اينكه غذا مي‌خورند كه لذّت ببرند.

مستحضريد برخيها همسر انتخاب مي‌كنند كه غريزه را تأمين كنند برخيها همسر انتخاب مي‌كنند كه گفتهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را امتثال كنند؛ حضرت با چشمِ ملكوت به نكاح نگاه مي‌كند فرمود: «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نصفَ دينه»،[5] آن وقت اين نكاح ملكوتي كجا آن نكاحِ حيواني كجا! اگر «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نصفَ دينه» مطلوب شد كه مهم‌ترين لذّت نزد مردم لذّت نكاح است [و] اگر نكاح حفظ دين شد كه انسان نه نامحرم را نگاه كند نه نامحرمي او را نگاه كند، اين مي‌شود ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾. بنابراين آنكه در دعاي «كميل» مي‌گويد: «و حالي في خدمتك سرمدا» يا آن آيه را مي‌خواهد دربارهٴ خود پياده كند كه نه تنها صلات و مناسك حج و عُمره و امثال ذلك ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ بلكه «محياي و مماتي لله ربّ العالمين»؛ اين با آن نگاه دارد نگاه مي‌كند. هم با نگاهِ «قوّ علي خدمتك جوارحي» كنار سفره مي‌نشيند هم با نگاه «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرز نصف دينه» نكاح مي‌كند؛ چنين آدمي البته «خوشا آنان كه دائم در نمازند» اين دائم‌الصلاة است. آنكه مي‌گويند: «خوشا آنان كه دائم در نمازند» نه يعني كسب و كارش را رها مي‌كند [بلکه] كشاورزي دارد دامداري دارد تجارت دارد درس و بحث دارد ولي همهٴ اينها ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ است.

سنّت انبياي ابراهيمي همين است كه ﴿كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ هستند.

کيفيّت هدايتگری مقام انبيای الهی

 اقامهٴ صلات دارند ايتاي زكات دارند و مانند آن و به جايي رسيدند كه كارِ فرشته‌ها را انجام مي‌دهند و افراد ديگر را به عنايت الهي هدايت مي‌كنند؛ با يك دست افراد را هدايت مي‌كنند سخنراني مي‌كنند كتاب مي‌نويسند تأليف و تعليم و تربيت دارند [و] با يك دست ديگر هم به اينها پاداش و جايزه مي‌دهند. آن هدايت تشريعي كه عام است [يعني] همگان را هدايت مي‌كنند [و] كسي نيست كه از هدايت تشريعي و ابتدايي اينها بي‌بهره باشد مگر اينكه كسي خودش را محروم بكند وگرنه اينها مظهر آن رحمتِ رحمانيه‌اند و همه را دارند هدايت مي‌كنند؛ با دست ديگر هم دست پُر مي‌آيند آن جايزه در دستشان است [يعني] اگر كسي هدايت ابتدايي را محترم شمرد و عمل كرد و چند قدم پيشرفت كرد يك هدايت پاداشي به او مي‌دهند [و] قلب او را به سَمتي گرايش مي‌دهند. مي‌بينيد بعضيها حوصلهٴ درس خواندن را ندارند [و]  بعضيها حوصلهٴ گوش كردن حرفهاي ديگر را ندارند حوصلهٴ ديدن بعضي از سريالها را ندارند؛ اين گرايش است. اين نظير ذوق نيست كه همگان يكسان باشند، اين چيزي است كه محصول اعمال گذشتهٴ خود انسان است. مي‌بينيد خدا يك مهمان را كه دعوت مي‌كند يك عدّه را مي‌فرستد دنبالشان وسيلهٴ نقليه هم فراهم مي‌كند؛ راه باز است هر كه بخواهد بيايد مي‌آيد اما خواص را كه دعوت مي‌كند يك عدّه را مي‌فرستد دنبال آنها؛ اين انبياي الهي فرستاده‌هاي خدايند در كنار دلهاي مردان وارسته. بنابراين نه جبري در كار است نه تبعيضي در كار است نه تفاوت بي‌جايي در كار است و مانند آن.

انبياي ابراهيمي اين طور هستند. چقدر وجود اهل بيت براي اين سرزمين نافع بود كه انبياي ابراهيمي همين توحيد را منتشر كردند در خاورميانه، بخشهاي وسيعي از اينها هم رفته به اين قسمتهاي آسيا در هند بخشي هم رفته در يونان بخشهايي هم در اين منطقهٴ حجاز و ايران و شامات و اينها مانده است [اما] آنجا كه راه اهل بيت رسيده كه فرمودند: «داخلٌ في الأشياء لا کشىء داخل في شىء»[6] اين حرفهاي توحيدي مصونِ از شرك رواج پيدا كرد [و] آنجا كه اهل بيت، علي و اولاد علي(عليهم السلام) حضور نداشتند همين مسائل توحيدي كه خدا همه جا حضور دارد خدا مطلق است جايي از خدا خالي نيست، همين حرفها بدون مفسّر و بدون مبيّن و بدون معلّم رفته در سرزمين هند شده برهما و برهمن و شرك‌آلود. همين حرفها بود رفته آنجا «داخلٌ في الأشياء بالممازجه» شد؛ اما شما ببينيد قدم به قدم در سخنرانيهاي آنها در نامه‌هاي آنها در درسهاي اهل بيت اين مضمون آمده است كه «داخلٌ في الأشياء لا بالممازجة»؛ حلول نيست اتّحاد نيست امتزاج نيست بستگي نيست تقييد نيست (اين اوصاف سلبي را ذكر كردند). موحّدان ايران به برکت همين تعليمات مصون ماندند [و] حكما همينها را گرفتند. ما در ايران ـ‌ به لطف الهي ـ آن مسئلهٴ شرك و اينها را اصلاً بعد از اسلام نداشتيم؛ اما شما وقتي امروز هم وارد سرزمين هند مي‌شويد مي‌بينيد اين ابتلائات هست. اينها انبياي ابراهيمي بودند كه راههاي­شان را مشخص كردند.

خاورميانه تحت لوای هدايت ابراهيمی

پرسش:...

پاسخ: بله خب به وسيلهٴ همين انبياي ابراهيمي حل شد [و] آنهايي كه اينها را نپذيرفتند آلوده بودند. الآن بايد اين دين‌شناسان و مراكز ـ به اصطلاح ـ اديان‌شناسي مشخص كنند كه جناب زرتشت معاصر با كدام يك از سلاطين ايران بود (يك)، و چون جزء انبياي اولواالعزم نيست زير پوشش كدام يك از انبياي اولواالعزم بود (دو)؛ يقيناً بعد از وجود مبارك ابراهيم است. وجود مبارك ابراهيم از انبياي اولواالعزم است [و] كلّ خاورميانه الآن زير پوشش هدايت ابراهيمي است. وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مُتمِّم و مكمِّل همهٴ حرفهاست همين را تكميل كرده و ائمه(عليهم السلام) هم همين را تبيين كردند ولي بالأخره اگر ايران سهمي از اين معارف دارد به بركت انبيايي است كه در خاورميانه آمدند و همهٴ اينها زيرمجموعهٴ وجود مبارك ابراهيم خليل‌اند. اگر اينها نبودند آن وقت آ‌ن شعر صادق بود:

گر نبودي كوشش احمد تو هم٭٭٭ مي‌پرستيدي چو اجدادت صنم

ولي اينكه مي‌بينيد الآن در طيّ اين 1400 سال ايران ـ‌ به لطف الهي ـ نظير هند آلوده به برهما و برهمن و امثال ذلك نيست براي اينكه اين خطبه‌هاي نوراني اهل بيت قدم به قدم اين صفات سلبيه را مشخص كردند.

تبيين مواهب الهی به حضرت لوط

بعد از اينكه جريان حضرت ابراهيم را ذكر فرمود از لوط(سلام الله عليه) سخني به ميان آورد. اين كلمهٴ ﴿لُوطاً﴾ كه منصوب است مي‌تواند منصوب باشد به <آتينا>ي قبل كه با ﴿آتَيْنَاهُ﴾ تفسير مي‌شود ولي آن لوط كه در آيهٴ 71 منصوب است كه فرمود: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي﴾، اين لوط اگر مثل حضرت ابراهيم در معرض تهديد بود مفعول‌به مي‌شود يعني ما لوط را نجات داديم و اگر مثل حضرت ابراهيم در معرض تهديد نبود [و] كسي كاري به لوط نداشت، اين منصوب بودنش به صورت مفعول‌معه است نه مفعول‌به يعني «ونجّيناه مع لوطٍ»؛ كسي با لوط كاري نداشت او برادرزاده حضرت بود و به او هم ايمان آورد. در آيهٴ 71 که فرمود: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً﴾ اگر حضرت لوط(سلام الله عليه) در معرض تهديد بود اين مي‌شود مفعول‌به و اگر در معرض تهديد نبود مي‌شود مفعول‌معه اما اين ﴿لُوطاً﴾ كه در آيهٴ محلّ بحث امروز يعني آيهٴ 74 منصوب است اين به <آتَيْنَا>ي قبل منصوب است كه با ﴿آتَيْنَاهُ﴾ تفسير مي‌شود: ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً﴾. اينجا منظور از اين حُكم يا حكمت است كه علمِ خاص است و ذكر خاص قبل از عام مثل ذكر خاص بعد از عام براي اهميت است كه در ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[7] هم اين احتمال هست يا حُكم، حَكَميّت در قضاست (اين احتمال دوم) يا حاكميّت سياسي است (اين احتمال سوم) كه بالأخره اگر حاكميّت سياسي بود يا حَكَميّت در قضا بود در مقابل علم است. وجود مبارك لوط هم همين طور بود.

﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ﴾؛

نجات حضرت لوط از اهل فسق و فجور

 فرمود ما او را از قريه‌اي كه اعمال زشت انجام مي‌دادند نجات داديم. قريه عمل زشت نمي‌كند، منظور اهل قريه است نظير ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ[8] يعني «واسئلوا أهل القريه». شاهد اين مطلب هم اين است كه فرمود: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾؛ با اينكه قبلاً از آن ملّت و قوم سخني به ميان نيامده ولي مي‌فرمايد: ﴿إِنَّهُمْ﴾، معلوم مي‌شود كه منظور قريه نيست بلكه اهل قريه است، پس طبق اين دو شاهد منظور اهل قريه‌اند.

اين قريه را گفتند به نام <سَدوم> است؛ <سدوم> هم نام قريه است هم نام آن قاضي است كه حكم كرده به جواز اين عمل شنيع. و مستحضريد الآ‌ن هم كه مي‌بينيد در بخشي از كشورهاي غربي اين عملِ شنيع رسميّت پيدا مي‌كند به وسيلهٴ همين دانشمندان سوئي است كه دنيا را خريدند و آخرت را فروختند. بعضيها خواستند بگويند اين سدوم اسم آن قاضي و آن حاكمي است كه فتوا به حليّت اين كار داد ولي نه, اين سدوم اسم آن قريه است و اسم آن قاضي هم همين است، مشتركِ لفظي است ولي بالأخره آن قريه به نام سدوم است. منشأ فتنه‌ها همين درس‌خوانده‌هاي بي‌عقل و بي‌دين‌اند.

﴿وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا﴾ ما وجود مبارك لوط را داخل در رحمت كرديم. آن رحمت عامّه كه ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ[9] فراگير است، اين رحمت خاصّه كه نبوّت است و علم است و حكمت كه به اينها داديم، به اينها رحمت داديم اما هم‌اكنون اينها را غرق رحمت كرديم اينها را در رحمت فرو بُرديم؛ نه اينكه به اينها رحمت داديم بلكه اينها را وارد رحمت كرديم. ﴿وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾؛ چون جزء صالحين بود ما او را وارد حوزهٴ رحمت خاصّ خودمان كرديم. جريان حضرت لوط آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» بحثش مفصّل گذشت از آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «هود» شروع شد تا آيهٴ 83 چون قصّهٴ لوط و مشكلات لوط و راه نجات لوط و امثال ذلك آنجا گذشت، ديگر حرفِ جديدي اينجا نيست تا تكرار بشود و مطلب جديدي را هم اين قسمت از آيات اشاره نكرد.

مستحضريد اينكه انبياي ابراهيمي ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ كه خود لوط هم جزء همين بزرگان است كه مردم را به امر الهي دعوت مي‌كند، قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 26 و 27 در وصف فرشته‌ها گذشت كه فرشته‌ها بدون اذن خدا نه كاري مي‌كنند نه حرفي مي‌زنند (اين يك), در زيارت <جامعهٴ كبير> دربارهٴ وصف اهل بيت(عليهم السلام) هم همين وصف ملائكه آمده كه اينها <لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ>[10] (اين دو) يعني اهل بيت(عليهم السلام) نه بدون اذن خدا حرف مي‌زنند نه بدون اذن خدا كار مي‌كنند، خب ائمه ما هم جزء همان سلسله‌هاي پاكان و قدّيسون انبياي ابراهيمي‌اند بعضي نبوّت دارند بعضي امامت دارند و مانند آن كه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾. اگر اين‌چنين باشد بدون اذن ذات اقدس الهي نه سخني دارند و نه كاري انجام مي‌دهند.

اجابت ندای نوح نبی در نجات از سيطره منحرفان

دربارهٴ حضرت نوح فرمود: ﴿وَنُوحاً﴾ اين نوح كه منصوب است نه نظير ﴿وَلُوطاً﴾ [در آيه 71 سوره <انبياء> است] كه منصوب به عنوان مفعول‌معه باشد نه نظير ﴿وَلُوطاً﴾ است در اين آيه ﴿وَآتَيْنَاهُ﴾ كه مفعول‌به باشد، بلكه منصوب است به «اُذْكُر» كه مفعول‌به «اُذْكُر» است يعني«وَ اُذْكُر نوحاً»، چه موقع؟ ﴿إذْ نادي من قبل﴾. اين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» به نام <انبياء> ناميده شد چون تقريباً نام هفده پيامبر در اين سورهٴ مباركه آمده است و در بخشي از همين سور‌ه آمده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ[11] که اين به منزلهٴ متن است آن وقت نام هفده پيامبر را مي‌برند و دربارهٴ برخيها با شرح مبسوط‌تري ذكر مي‌كنند. الآن هم اينجا در جريان نوح هم اين قسمت را ذكر مي‌فرمايد: ﴿وَنُوحاً إذْ نادي من قبل﴾ يعني قبل از لوط قبل از ابراهيم ـ ‌چون حضرت نوح مقدّم بر اينها بود ـ  ندا داد ما هم اجابت كرديم؛ نداي او چه بود و اجابت ما چه بود؟ فرمود او ندا داد ما اجابت كرديم: ﴿فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ٭ وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ﴾.

خب نداي وجود مبارك نوح چه بود؟ آن را در سورهٴ مباركهٴ «قمر» مشخص كرد كه نوح اين‌چنين دعا كرد؛ آيهٴ نُه و ده سورهٴ مباركهٴ «قمر» اين است: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ٭ فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾؛ دعاي حضرت نوح اين بود که عرض كرد خدايا! اينها مرا مغلوب كردند، گفتار من كه اثر نكرده و چند نفر بيشتر به من ايمان نياوردند، من 950 سال تلاش و كوشش كردم از طرف من مضايقه‌اي نيست ولي اينها ﴿لاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾؛ عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾ براي اينكه ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً[12].

﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ

کيفيت نصرت الهی به نوح در برابر لجاجت قوم

اصرار ما بر خواندن اين ﴿فَانتَصِرْ﴾ براي اين است كه خدا مي‌فرمايد ما او را از قومش نصرت داديم. معمولاً نمي‌گويند ما فلان پيامبر را از آن گروه نصرت داديم،  مي‌گويند بر آن گروه نصرت داديم او را پيروز كرديم ظفرمند كرديم. اين تعبيري كه در آيهٴ محلّ بحث آمده است كه فرمود: ﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ﴾، سرّش اين است كه وجود مبارك نوح انتصار كرده: ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ ـ‌ <انتصار> يعني <انتقام>؛ «إنْتَصَرَ» يعني «إنْتَقَم»؛ الآ‌ن هم كه مي‌گويند <انتصار> يعني انتقام‌گيري ـ عرض كرد خدايا! من مغلوب اين قومم انتقام مرا از اين قوم بگير. اگر كسي <إنتصَرَ> يعني طلب انتقام كرد، آن شخص در جواب مي‌گويد: «فَنَصَرْتُهُ» كه آ‌ن نصر در قبال انتصار [است و] اين انتصار مطاوعهٴ آن نصر است. اگر عرض كرد: ﴿أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ خدا مي‌فرمايد: ﴿نصرناه﴾ او نسبت به ما انتصار كرد ما هم نصرت داديم يعني انتقام گرفتيم. بنابراين اگر كلمهٴ «نَصْر» با «مِن» استعمال شد كه ﴿نَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ﴾ يعني اين قوم مُنتصَر‌منه‌اند وجود مبارك نوح مُنتصِر است يعني درخواست‌كنندهٴ انتقام است ما هم ناصريم يعني مُنتقِم. ﴿وَنَصَرْنَاهُ﴾ در برابر آن انتصاري است كه او خواسته: ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾، ما هم نصرت داديم، پس اين «نَصَرَ» در مقابل «انتصر» است.

﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ﴾؛ همان طوري كه انبياي ابراهيمي ﴿كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ در درازمدت اين‌چنين بودند، قوم نوح هم ﴿كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ﴾ در درازمدّت اين‌چنين بودند، براي اينكه 950 سال بالأخره اين آلودگي براي اينها استمرار داشت. ﴿فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ﴾؛ همه‌شان را غرق كرديم مگر حضرت نوح با ذريّهٴ او به استثناي همسر و فرزند او.

در جريان غرق هم در سورهٴ مباركهٴ «نوح» دارد كه ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً[13]. همين قصّه در سورهٴ مباركهٴ «هود» چون قبلاً گذشت اينجا تكرار نمي‌كنيم ولي آنجا اشاره شد كه وجود مبارك نوح وقتي درخواست كرد [و] آن طوفان نوح را خدا ايجاد كرد، فرمود اين قومِ نوح غرق شدند، در همان آب رفتند در آتش: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ نه «ثمّ ادخلوا نارا» نه اينكه اين آبها خشك شده زمين خشك شده آبها فرو رفته وقتي خشك شده اينها سوختند [بلکه] در همان آب رفتند در آتش. معلوم مي­شود آتشِ برزخي در آب هم هست. حالا اگر كافري در دريا غرق شد اين‌چنين نيست كه شب اول قبر نداشته باشد قبرش «حُفْرة مِن حُفَرِ النيران»[14] نباشد, اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ[15] است اگر ﴿تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ[16] است، در آب هم هست. آنجا چون فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ يعني اين ترتيب هست بلافاصله, چون ترتيب هست بلافاصله، قبر اينها كه در درياست در آب است، آتش هم همان‌جاست، پس معلوم مي‌شود آتش را انسان به همراه خودش مي‌برد كه أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا!

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

1. سوره انعام، آيه 164.

2. مصباح المتهجّد، ص 849.

3. سوره انعام، آيه 162.

4. مصباح المتهجد، ص 849.

1. الامالي (شيخ طوسي)، ص 518.

1. الکافي، ج 1،‌ ص 86.

1. سوره بقره،‌ آيه 129؛ سوره آل عمران، آيه 164؛ سوره جمعه، آيه 2.

2. سوره يوسف، آيه 82.

1. سوره اعراف، آيه 156.

2. من لا يحضره الفقيه، ج 2،‌ ص 610.

1. سوره انبياء، آيه 25.

1. سوره نوح، آيات 26 و 27.

1. سوره نوح، آيه 25.

1. الامالي (شيخ طوسي)،‌ص 28.

2. سوره همزه، آيه 6.

3. سوره همزه، آيه 7.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق