اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿38﴾ لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾
نسبی بودن بحث خير و شر
در جريان آزمون، گاهي خداي سبحان انسان را به چيزهاي ملايم و گوارا امتحان ميكند تا شكر را تجربه كنند و گاهي به امور ناملايم امتحان ميكند تا صبر را تجربه كنند. خير به وجود شيء و كمالات وجود برميگردد [يعني] هر چه كه به هستيِ آن موجود يا به كمالات مناسب آن شيء هماهنگ است براي او خير است [و] شرّ به عدمِ آن شيء يا زوالِ كمالات آن شيء برميگردد. خير و شرّ اينچنين است كه امر نسبي است و خير به وجود برميگردد و شرّ به عدم، حالا يا به «ليس»ي تامّه يا به «ليس»ي ناقصه.
هيچ ممكن نيست يك شيءِ وجودي از آن جهت كه وجودي هست شرّ باشد. در جريان خَمر و ميسر كه گفته شد شرّ محض است راجع به عمل انسان است نه راجع به اين مايع؛ كاري كه انسان با خمر انجام ميدهد يعني خمرفروشي ميكند خمرنوشي ميكند و مانند آن اين رجسِ محض است. حالا منافات ندارد كه اين مايع براي بعضي از امور سودمند باشد؛ مثل سم، چون هيچ موجودي در عالم، بيخاصيّت نيست. اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾[1] يعني از نظر اطاعت و معصيت، عصيانِ صِرف است [و] هيچ فضيلتي در آن نيست اما معنايش اين نيست كه از نظر وجود تكويني اين خاصيّتي ندارد. همان سم هم كه براي انسان زيانبار است، ميبينيد براي دفع بسياري از آفات، همين سموم نافع است. بنابراين اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود اين رجسِ محض است راجع به حوزهٴ عمل انسان است.
تبيين روايی بحث شرّ و اضلال کيفری
در جريان خير و شرّ در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «نساء» اشاره شد كه روايات هم چند طايفه است. در بعضي از نصوص دارد: «والخير في يديك والشرّ ليس إليك»[2] [و] در بعضي از نصوص، رواياتي است كه مرحوم كليني و ديگران نقل كردند كه خداي سبحان ميفرمايد طوبيٰ به حال كسي كه من خير را به دست او اجرا كردم بدا به حال كسي كه شرّ را به دست او اجرا كردم[3]، در آنجا روشن شد كه شرّي كه خداي سبحان به دست كسي اجرا ميكند شرّ كيفري است نه شرّ ابتدايي؛ نظير اِضلالِ كيفري. خداي سبحان شرّ ابتدايي ندارد كه بدئاً شرّي را دامنگير كسي بكند مثل اينكه اضلال ابتدايي ندارد [که] خدا ابتدائاً كسي را گمراه كند. هدايت دو قِسم بود: هدايت ابتدايي و هدايت پاداشي ولي اضلال، الاّ ولابد اضلال كيفري است، ما اضلال ابتدايي نداريم كه خداي سبحان ابتدائاً كسي را گمراه بكند؛ به صورت حصر فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[4]. اگر كسي هدايت تشريعي را پشت سر گذاشت، عقل را پشت سر گذاشت، فطرت را پشت سر گذاشت، وحي و امامت و نبوّت را پشت سر گذاشت [و] بيراهه رفت، ما به او مهلت ميدهيم تا برگردد و توبه كند. اگر فرصت مهلت تمام شد، از آن به بعد او را اضلال ميكنيم: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾، اين اضلال هم اضلال كيفري است.
اين اضلال معناي وجودي هم نيست كه خداوند چيزي به كسي بدهد به نام اضلال يا ضلالت، بلكه معناي عدمي است يعني آن لطف و توفيقي كه تا به حال نسبت به او روا ميداشتيم الآن از او سلب ميكنيم [و] او را به حال خودش رها ميكنيم. اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكرّر عرض ميكرد: «إللهم و لا تَكلني إلي نفسي»[5] همين طور است [يا اينکه] در ادعيه عرض ميكنيم خدايا ما را به حال خودمان رها نكن: «لا تَكلنا إلي غيرك و لا تَمنعنا مِن خيرك»[6] يا «لا تكلنا الي أنفسنا طرفة عين»[7] از همين قبيل است. شارح اين مطلب هم سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هست كه فرمود ما درِ رحمت را يا باز ميكنيم يا ميبنديم: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾؛ ما گاهي درِ رحمت را باز ميكنيم گاهي ميبنديم. آنجا كه درِ رحمت را بستيم كه چيز عدمي نميدهيم، عدم قابل دادن نيست [بلکه] ما فيض را نميرسانيم، وقتي فيض را نرسانديم اين شخص را به حال خود رها ميكنيم سقوط ميكند. ما فيوضات فراواني از درون و بيرون به اين شخص رسانديم، اين ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[8]، حالا ما اين را به حال خودش رها ميكنيم، اين ميشود اضلال كيفري اين ميشود فرستادن شرّ كه ما شرّ را به دست او اجرا ميكنيم وگرنه شرّ امر عدمي است (اولاً) و از طرف ذات اقدس الهي شرّ ابتدايي نيست (ثانياً)، آنجا كه خدا شرّ را اجرا ميكند يعني به او خير نميرساند (ثالثاً).
تفاوت معنای <من الله> و <لا من عند الله>
گوشهاي از اين مباحث در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 78 و 79 گذشت. همين تعبيري كه الآن داريم: ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾، در آيات ديگر آمده است كه ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ﴾[9]؛ اين ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ﴾ به خير برميگردد ﴿وَالسَّيِّئَاتِ﴾ به شرّ برميگردد. تعبير ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ شبيه تعبير ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ﴾ است. در آيهٴ 78 و 79 سورهٴ مباركهٴ «نساء» به اين صورت آمده است: ﴿أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾؛ حسنات ﴿مِن عند الله﴾ است، سيّئات ﴿مِن عند الله﴾ است، خير ﴿مِن عند الله﴾ است شرّ ﴿مِن عند الله﴾ است؛ اما تفاوت حسنات و سيّئات تفاوت خير و شرّ، در <مِن الله> بودن است كه حَسنات <مِن الله> است خير <مِن الله> است شرّ <مِن الله> نيست سيّئه <مِن الله> نيست.
اين تفاوت مبسوط در همان آيات سورهٴ «نساء» حل شد، فرمود: ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ (اين يك)، ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾؛ اينها چرا خوب تشخيص نميدهند كه بين <مِن اللّه> و ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ فرق است. خب آخر اين درس ميخواهد، كسي اين درسها را نخواند چطوري تشخيص بدهد؟! فرمود اينها چرا فرق نميگذارند بين ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و <مِنَ اللّه>. ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾، پس حسنات و خيرات هم <مِنَ اللّه> است هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾؛ اما ﴿وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[10]؛ سيّئات و شرور ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است اما <مِنَ اللّه> نيست. فرق بين ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ با <مِنَ اللّه> كه حَسنات هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است هم <مِنَ اللّه> [و] سيّئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است اما <مِنَ اللّه> نيست، چند روز در همان تفسير سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت.
بنابراين اگر اين مباحث خوب روشن شد معلوم ميشود كه سيّئات همينجاها نشأت ميگيرد، بالا كه رفتيم ديگر سيّئهاي نيست؛ شرور همينجاها نشأت ميگيرد [و] از خود ماست، قدري بالاتر رفتيم ديگر شرّ نيست. اگر نصوصي دارد كه ما شرور را به دست افراد اجرا ميكنيم[11]، بعد از گذراندن آن امور وضعش روشن خواهد شد. خب اين معناي حسنات و سيّئات از يك سو [و] خير و شرّ از سوي ديگر.
حقيقت پرسشناپذير قيامت
در جريان استهزا فرمود بعضيها مسخره ميكنند [و] بر اساس استعجال سؤال ميكنند كه قيامت چه موقع قيام ميكند. اگر واقعاً قصدشان سؤال است، در جواب به اينها بگو درباره چيزي كه موقّت است جاي سؤال است اما چيزي كه وقت ندارد، <كِي> و <كجا> ندارد، تا <كِي> و <كجا> هست قيامت نيست [و] وقتي قيامت ظهور ميكند كه هم <كِي> رخت بربندد هم <كجا>، اينجا جا براي سؤال نيست. آن را در سورهٴ مباركهٴ «ملك» بيان كرد؛ آيهٴ 25 سورهٴ مباركهٴ «ملك» اين است: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾؛ قيامت چه موقع قيام ميكند، ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[12]؛ من از آن جهت كه انسانيام نظير شما و همچنين آسمان و زمين از آن جهت كه يك موجود ممكناند، هيچ كدام از ما و اينها از وضع قيامت باخبر نيستيم، براي اينكه يك وقت قيامت ميآيد كه نه آسمان ميتواند اين بار را ببرد نه زمين ميتواند. اين قدر مسئلهٴ ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[13] سنگين است كه آسمانها نميتوانند آن را تحمل بكنند زمين نميتواند آن را تحمل بكند [بلکه] كلّ اين آسمان و زمين در هم پيچيده ميشود [فرمود:] ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[14]. خب شما از چه چيزي ميخواهي سؤال بكني؟! از آسمان يا آسماني سؤال بكني [يا] از زمين و زميني سؤال بكني؟! اين حادثهٴ قيامت آن قدر توانفرساست كه روي دوش آسمان و زمين جا نميگيرد، آسمان را درهم ميكوبد زمين را درهم ميكوبد. فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛ هيچ كسي نميتواند تحمل بكند، آن وقت شما سؤال ميكنيد كه در چه تاريخي قيامت ميكند؟! آن سؤال، اين هم جواب كه اصلاً صورت مسئله را شما بايد عوض بكنيد.
پاسخ:
تبيين حقيقت فرامادّی قيامت
ديگر زمانِ درهم پيچيدهشدن، معنايش اين است كه «يَلزم مِن وجوده العدم»؛ آن زماني كه زمان درهم پيچيده ميشود كه فرض ندارد. از اشراطالساعه ميشود سؤال كرد؛ اما چه موقع، <کِي> برميخيزد [يا] كجا <كجا> از بين ميرود [سؤال صحيحي نيست]. ما يك سؤال داريم از مكان ميگوييم <كجا> كه اين كلمه مركّب از يك حرف استفهام است و جا؛ يا <کِي> که اين هم مركّب است از حرف استفهام و زمان، خب ما سؤال بكنيم زماني كه زمان برميخيزد چه موقع است، اين سؤال ما درست نيست؛ اما اگر از اشراطالساعه سؤال بكنيم، درست است [يعني بپرسيم] شرايط و اشراط و علائم ظهور قيامت چه موقع است [که] گفتند ظهور حضرت از همين قبيل است رجعت از همين قبيل است و مانند آن.
آنها كه بر اساس مسخره اين حرف را ميزنند جواب خاص دارد كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» و بعضي از سوَر مطرح است كه الآن ميخوانيم. پس سؤال دربارهٴ قيامت يا سؤال علمي است، جواب ميدهند كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[15]؛ اصلاً سؤال شما جا ندارد، شما از <چه كسي> ميخواهي سؤال كني، خود آن شخص كه نيست، از كجا ميخواهي سؤال كني، جا و زمان و زمين برچيده ميشود. ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛ آن قدر اين بار سنگين است كه هيچ موجود آسماني و زميني توان تحمّل آن را ندارد.
معنای سؤال استعجالی و مذمّت کفار
درباره آنهايي كه مسخره كردند، [خداوند] به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد ما آن چنان كيفر را دامنگير اينها ميكنيم كه از چند طرف محاط به عذاب ميشوند (اين يك مطلب)؛ مطلب دوم اين است كه همان طوري كه خود تو آشنا هستي که قبل از تو انبياي فراواني آمدند: ﴿مَا كُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾[16] [آگاه باش که] قبل از تو هم همين استهزاها و مسخره کردنها بود كه شما بايد در برابر اين صبر بكنيد؛ با دو نكته با وجود مبارك حضرت اين مطلب را در ميان گذاشت. فرمود: ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ کَفُروا﴾ اين گروه ﴿إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً﴾ و نحوهٴ استهزايشان هم همين بود كه قبلاً بيان شد.
بعد خدا ميفرمايد: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾. اين مذمّت براي آن است كه درست است انسان با عجله خلق شد اگر آن فطرت تأنّيپذير را محترم بشمارد، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[17] را رعايت كند و عقلِ فطري را گرامي بشمارد، بيجا سؤال نميكند [بلکه] بجا سؤال ميكند كه «حُسن السؤال نصف العلم»[18]. هم به ما دستور دادند سؤال كنيد كه اگر سؤال كرديد چندين نفر اجر ميبرند، خود سائل، خود مُجيب، خود مستمع (همه) اجر ميبرند[19] [البته] اگر سؤال عالمانه باشد و به موقع؛ اما فرمودند شما اين گونه كه سؤال ميكنيد سؤال استعجالي است عجلهاي است شتابزده است سرعت نيست شتابزده است حرفِ عقلتان را گوش نداديد اگر انسان بدون فطرت و عقل خلق ميشد جا براي مذمّت نبود براي اينكه ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ و ﴿كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾[20] اما با فطرت و الهامِ فجور و تقوا خلق شد [لذا] اگر اينها را پشت سر بگذارد و شتابان كار بكند جا براي مذمّت است. فرمود: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ﴾؛ نشانههاي قدرت الهي را به شما نشان ميدهيم [که] اگر در دنيا باشد كه آيات الهي است [و اگر] در آخرت باشد ضمن اينكه آيات الهي است متن عذاب است.
آنگاه فرمود: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾.
منشأ سؤالات کفّار و هماهنگی جواب قرآن با سؤالات
اين ﴿مَتَي هذَا الْوَعْدُ﴾ در سورهٴ «انبياء» با ﴿مَتَي هذَا الْوَعْدُ﴾ در سورهٴ «مُلك»[21] خيلي فرق ميكند، آنها عالمانه سؤال كردند كه چه موقع قيامت قيام ميكند، خب جواب عالمانه داده شد: اما اين ميگويد اگر راست ميگوييد وقتش چه موقع است؛ نظير آنچه در سورهٴ «اعراف» و غير «اعراف» گذشت كه ميگويند: ﴿فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[22]؛ خب اگر راست ميگوييد [که] عذابي هست بياوريد، خب اين به صورت مسخره است [که] اين سؤال استهزايي يك كيفر تلخ دارد پس سؤال دو قِسم است: يك سؤال عالمانه است نظير [سؤال] سورهٴ «مُلك» که جواب عالمانه داده شد [و] يك سؤال مسخرهاي است كه جوابش با تهديد همراه است: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: خب، اين ﴿إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[23] در آنجا به قرينهٴ جوابي كه داده شد معلوم ميشود كه [معنايش اين است که] براي ما مشكوك است، در صدد استهزا نيست [يعني] اگر واقعاً راست ميگوييد، چه موقع قيام ميكند. در آنجا از قرينهٴ جواب ميفهميم كه درصدد استهزا نيست اما اينجا از قرينهٴ جواب ميفهميم كه درصدد استهزاست. آنجا اگر استهزا بود ذات اقدس الهي كيفر تلخ را ذكر ميكرد [در حالي که] آنجا فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[24]. در بخشهاي ديگري هم قرآن كريم ميفرمايد: ﴿يسألونك كأنك حفيٌّ عنها﴾[25]؛ از تو سؤال ميكنند كه قيامت چه موقع قيام ميكند مثل اينكه تو ميداني، خب تويي نميماني. بله آن مسئلهٴ ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[26] يك حساب ديگري است كه حضرت فرمود: «انا والساعة كهاتين» [اما] اينها که بر اساس آن مقام و از آنجا سؤال نميكنند، از همين حضرتي كه ميبينند به عنوان انسان سؤال ميكنند. فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[27]؛ چيزي كه وقتي بيايد همهٴ ما را از بين ميبرد، ديگر ما از آن چه خبري داريم.
اينجا به صورت مسخره سؤال كردند، به دليل اينكه اولاً استهزا را در آيهٴ قبل ذكر كردند، بعد هم به دليل پاسخ تلخي كه ذات اقدس الهي به اينها ميدهد [که] فرمود اينهايي كه الآن اينجا سؤال ميكنند اي كاش ميفهميدند و از آن صحنه باخبر بودند: ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾.
بيان لطيفی از تفسير ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾
در بحثهاي قبل داشتيم كه كساني كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[28] اينها گُر ميگيرند مشتعل ميشوند؛ اما بخشهايي از آيات قرآن كريم به چند جهت اينها اشاره ميكند: يكي به صورت اينها، يكي به پشت اينها، گاهي به پهلوي اينها. اينهايي که <نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم>[29]، پشتشان مشتعل خواهد شد؛ اينهايي كه ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾[30] هستند و چهره درهم ميكشند در برابر قرآن و عترت، اين چهره سوخته ميشود.
[ميفرمايد] صورت را ميسوزانند پهلو را ميسوزانند و پشت را ميسوزانند اما در دو قسمت از قرآن كريم كه يكي سورهٴ «انفال» است فرمود اينها در هنگام مرگ گرفتار دو آسيباند؛ آيهٴ پنجاه سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود: ﴿وَلَوْ تَرَي إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾. در ذيل آن آيه مكرّر، اين بيان لطيف مرحوم آقا شاهآبادي(رضوان الله عليه) استاد حضرت امام(رضوان الله عليه) آمده که ايشان در آن جزوهٴ شذرات خود دارند كه سرّ اينكه در حال مرگ، صورتهاي تبهكاران را ميزنند و پشت اينها را ميزنند، ايشان توجيهشان اين است که فرشتگان مأمور اين عالَم ميبينند اين شخص سرمايه را كه عمر بود هدر داد و چيزي كسب نكرد و جاي ديگران را تنگ كرد [لذا] با فشار پشتش را ميزنند [و] از دنيا به برزخ ميفرستند [از آن سو] فرشتگان و مأموران برزخ ميبينند اين با دست خالي دارد ميآيد [لذا] به صورتش سيلي ميزنند كه در اين مدّت [که در دنيا] بودي چه كردي[31]. اين سيلي زدن صورت مربوط به فرشتگان برزخي است [و] اين مُشت زدن به پشت مربوط به فرشتگان دنياست (اين توجيه اين بزرگوار است). شواهد ديگري هم بود؛ فرمود: ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾.
همين مضمون كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست در سورهٴ مباركهٴ 47 هم كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنجا هم به همين مضمون آمده؛
بيان عذابهای مختلف در سوره <توبه>
اما در سورهٴ مباركهٴ «توبه» ـ كه باز بحثش گذشت ـ فرمود يك عدّه را از سه جهت داغ ميكنند و آن سرمايهداراني هستند كه اكتناز كردند؛ نه سرمايه را در راه توليد گذاشتند نه قرضالحسنه دادند نه انفاق كردند [بلکه] فقط سودش را گرفتند؛ [فرمود] اينها را از سه جهت داغ ميكنند؛ آيهٴ 34 و 35 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بود: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾؛ اين سكّهها، سكّههاي نسوز است، اين اسكناسها ديگر اسكناس نسوز است، اين شخص همين سكّهها را ميبيند و همين اسكناسها را ميبيند كه اينها در عين حال كه مشتعلاند خاكستر نميشوند، ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾؛ جِبهههاي اينها پيشاني اينها پيشانوي اينها را داغ ميكنند. <كِيْ> يعني داغ كردن؛ سابقاً هيچ راهي نداشتند درمانِ ديگر نبود، كِيْ ميكردند داغ ميكردند.
از بيانات نوراني حضرت امير هم در ذيل اين آيه خوانده شد که در نهجالبلاغه دارد من شما را بالأخره اگر [سخنانم] اثر ندارد كِيْ ميكنم داغ ميكنم: «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ»[32]. اگر حافظ دارد: «علاجِ كِيْ كنمت آخر الدواء الكي»[33] ناظر به همين است؛ نه علاج، كِي كنم، «علاجِ كِي كنمت» چرا؟ چون «آخر الدواء الكي» يعني اينكه داغت ميكنم، نه اينكه درصدد استفهام باشد يا درصدد اين باشد كه تو علاجپذير نيستي، بگويد علاج، كِي كنم. <كِيْ> يعني داغ كردن. فرمود پيشاني اينها را داغ ميكنند (يك)، ﴿وَجُنُوبُهُمْ﴾؛ پهلوي اين سرمايهدارها را داغ ميكنند و پشت اينها را داغ ميكنند (سه): ﴿فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾، بعد ميگويند: ﴿هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[34].
اقتصاد اسلامي را، كسب درست را، ايجاد اشتغال را، اين آيه و امثال اين آيه حل ميكنند. اگر مردم ـ خداي ناكرده ـ از خدا و قيامت نترسند همين وضع تورّم است كه ميبينيد؛ اما اگر سرمايهدارها بدانند كه بالأخره همين پول اينها را داغ ميكند، خب [پول را] در كار و كسب حلال قرار ميدهند و از ربا و از بهرههاي زايد پرهيز ميكنند [و] جوانها را مشتغل ميكنند. اين است كه قرآن كريم يك عدّه را ديوانه ميداند براي همين است؛ آدم تمام تلاش و كوشش را بكند که مثل كِرم ابريشم بشود، بِتَند، بتند، بتند [بعد] آن داخل خفه بشود: «كدودٌ كدود الغزّ يَنسج دائما»! فرمود يك عدّه مثل كِرم ابريشماند، ميتَنند، ميتنند، ميتنند [بعد] آن داخل خفه ميشوند. اگر اين آيات نتوانست جامعه را اصلاح كند، بسيار سخت است ما بتوانيم اقتصاد اسلامي داشته باشيم. اين سرمايهتان را بگذاريد در كار، حالا سود كمتري برديد، مهم نيست، شما كه بايد همه را [در اين دنيا] بگذاريد، خب كاري بكنيد كه همه را به همراه ببريد. اين خيلي فكر راقي است كه دين به ما داد، فرمود كاري بكن كه هر چه داري همراه ببري، مبادا كاري بكني كه هر چه داري بگذاري و افسوس بخوري. آدم ميتواند همهٴ آنچه دارد به همراه ببرد، اگر در راه خير صرف بكند.
خب چرا اين كار را ميكنند؟ براي اين كسي كه رفته به سراغ سرمايهداري كه اهل اكتناز است پيشنهاد كار داد يا پيشنهاد قرضالحسنه داد يا پيشنهاد كمك داد، او [يعني آن سرمايهدار] اول صورت در هم ميكِشد ابرو تُرُش ميكند چهره دِژَم ميكند (اين اولين كار) بعد كم كم نيمرخ فاصله ميگيرد به او پهلو ميكند، بعد پشت ميكند و ميرود. اين سه جا كه نسبت به عدّهاي از فقرا يا جوانهاي بيكار بياعتنايي كردند را داغ ميكنند؛ هم پيشاني را كه در هم پيچيده شد دِژم كرد و هم پهلو را كه نيمرخ بياعتنايي كرد و هم پشت را.
اين با آيه محلّ بحث منافات ندارد [زيرا آيه محل بحث] حصر نكرده كه فقط همين صورت و پشت را [عذاب ميکنند] و پهلو را عذاب نميكنند. اگر بعضي از جاها مُثنّاست بعضي از جاها مثلّث است، از سنخ مثبتيناند قابل جمعاند؛ در يك جا دارد سه جا را در يك جا دارد دو جا را، اين دو جا كه به صورت حصر نيست. خب فرمود اين ﴿لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾؛ اينها نه ميتوانند عذاب را از صورتهايشان بگيرند نه ميتوانند از پشتهايشان بگيرند ولو اينكه وقتي از دو طرف نتوانستند پهلو هم همين است. ﴿وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ كه بحثش گذشت. ﴿بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ﴾؛ نه ناصر دارند نه انظار، ـ فرمود: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ﴾[35] <انظار> يعني مهلت دادن ـ نه كسي به آنها مهلت ميدهد نه كسي به ياري آنها ميشتابد.
پاسخ قرآن به استهزاء کنندگان
بعد جواب دوم را اين گونه فرمود كه رسول من! نگران نباش، عدّهاي از انبيا قبل از تو بودند عدّهاي از كفار و منافقين هم آنها را مسخره كردند: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ﴾؛ ما آنها را به خاك سياه نشانديم اينها را هم مينشانيم: ﴿فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾ لذا در بخش پاياني سورهٴ «حجر» ـ كه بحثش گذشت ـ فرمود: ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾؛ آنهايي كه تو را مسخره كردند، ما كافي بوديم [و] بساط آنها را جمع كرديم؛ در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيهٴ 95 اين بود: ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾. در اينجا وعده ميدهد كه عدّهاي انبياي قبل را مسخره كردند، ما آنها را به خاك مذلّت نشانديم، آنهايي كه تو را مسخره ميكنند [را هم] به خاك مذلّت مينشانيم، براي اينكه ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾. حالا فرق نميكند به صورت كاريكاتور دانماركي باشد يا به صورت قرآنسوزي آن سفيه باشد يا به صورت ديگر.
«أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمين»
- سوره مائده، آيه 90.
2. الکافي، ج 3، ص 310.
3. الکافي، ج 1، ص 154؛ المحاسن (برقي)، ج 1، ص 283.
1. سوره بقره، آيه 26.
2.تفسير القمي، ج 2، ص 75.
3. اقبال الاعمال، ص 647.
4. المصباح (کفعمي)، ص 267.
1. سوره آل عمران، آيه 187.
2.سوره اعراف، آيه 168.
1.سوره نساء، آيات 78 و 79.
- الکافي، ج 1، ص 154.
- سوره ملک، آيات 25 و 26.
- سوره حج، آيه 1.
- سوره اعراف، آيه 187.
- سوره اعراف، آيه 187.
1.سوره احقاف، آيه 9.
2.سوره شمس، آيه 8.
3. کنز الفوائد، ج 2، ص 189.
4. کنز الفوائد، ج 2، ص 107.
1. سوره اسراء، آيه 11.
2. آيه 25.
3.سوره اعراف،آيه 70؛ سوره هود، آيه 32؛ سوره احقاف، آيه 22.
1. سوره ملک، آيه 25.
2. سوره ملک، آيه 26.
3. سوره اعراف، آيه 187.
4. سوره نجم، آيه 8.
5.سوره اعراف، آيه 187.
1. سوره بقره، آيه 81.
2. الکافي، ج 1، ص 203.
3. سوره عبس، آيه 1.
- شذرات المعارف (طبع قديم)، ص 64.
1.نهج البلاغه، خطبه 168.
- ديوان حافظ، غزل 430.
- سوره توبه، آيه 35.
- سوره بقره، آيه 280.