13 10 2010 4788053 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 21 (1389/07/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴿33﴾

<جوامع الکلم> بودن قرآن و لزوم تدبر در آن

تا كنون روشن شد كه قرآن از جوامع‌الكَلِم است يعني اصول و خطوط كلي اعتقادي و فقهي و حقوقي و اخلاقي و علمي را بيان مي‌كند؛ دوم اينكه بشر را به تدبّر در اين فرا خوانده است كه فرمود: ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ[1]. اين تدبّر مورد امر هم مي­باشد و در بخشهايي از قرآن كريم به صورتهاي گوناگون بيان شده؛ گاهي دارد: ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[2] و گاهي به صورتهاي ديگر كه تدبّر بكنيد و ما اين كتاب را براي تدبّر فرستاديم؛ نظير آيهٴ 29 سورهٴ مباركهٴ «ص»: ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾؛ [قرآن کريم] ما را به تدبّر در اين جوامع‌الكلم دعوت كرد (اين اصل دوم).

مراتب تدبّر در قرآن و روشهای مربوط به آن 

اصل سوم اين شد كه «تدبّر كلّ شيء بحسبه»؛ اگر محتواي آن آيه معارف شهودي بود نظير ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[3] [که يعني] اگر اهل علم‌اليقين بوديد به عين‌اليقين مي‌رسيد [و] هم ‌اكنون كه در دنيا هستيد جهنم را مي‌بينيد، اين روش شهودي است كه شاگرداني نظير اُويس‌قَرَن دارد و رهبر همهٴ اينها وجود مبارك حضرت امير است كه فرمود: «ما كُنت أعبد رباً لم أره»[4] و اگر نازل‌تر از اين بود يعني محتواي آن آيه، مطالب عقلي بود [مثلاً] اثبات مبدأ بود, توحيد مبدأ بود, عينيّت صفات ذات با مبدأ بود، روش تجريدي دارد كه حكما و متكلّمان مسئول اين كارند، آنها مأمور به تدبّرند و تدبّر آنها هم براي آنها حجّت است و اگر محتواي آن آيه حكم فقهي بود نظير ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ[5] كه آيا اين ﴿إِلَي﴾ غايتِ غَسْل است يا غايت مغسول است [يعني] دستتان را تا آنجا بشوييد يا تا آنجاي دستتان را بشوييد كه از بالا به پايين بايد شُست يا از پايين به بالا, تدبّر در اين آيه و امثال اين آيه ره­آورد فقهي دارد و اگر نظير آيه سورهٴ «اسراء» و «طه» بود که ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً[6] يا به ما اعتراض نكنند که ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً[7]، تدبّر در اينها بهره‌هاي اصولي دارد. بنابراين قرآن از جوامع‌الكلم است (يك), ما مأمور به تدبّريم (دو), «تدبّر كلّ شيء بحسبه» (سه), هر كدام از اين روشهاي چهارگانه براي صاحب‌روشي كه روش‌مندانه حركت بكند حجّت است (پنج) و ره آورد خاصّ خودش را دارد.

رسالت حوزه علميه و معنای اسلامی شدن علوم

اصرار ما بر اسلامي شدن علوم اين نيست كه حوزه بيايد درسِ كيهان‌شناسي بدهد. آن روزي كه حوزه درس كيهان‌شناسي مي‌داد، علوم اين ‌قدر گسترده نبود [و] يك محقّق ممكن بود جامع چند رشته باشد اما بعد از گسترش علوم چاره جز تفكيك وظايف نبود؛ برخيها در رشته‌هاي طب كار مي‌كردند بعضي در رشته‌هاي طبيعيّات سابق كار مي‌كردند بعضي در رياضيات و مانند آن. آن روزي كه يك نفر جامع همهٴ اينها بود آن روز گذشت، چه اينكه در ادوار گذشته مرحوم شيخ مفيد اصولش را در همان فقه مي‌نوشت، مجموعهٴ فقه مرحوم شيخ مفيد با اصولش يك كتاب بود، بعديها هم اصول را در فقه مي‌نوشتند، كم كم اصول از فقه جدا شد و رشتهٴ تخصّصي شد، چون اصول، محصول فقه است يعني در اثناي بحثهاي فقهي، به يك سلسله قواعدي برخوردند كه اين قواعد در بسياري از مسائل و ابواب راه دارد [که بدين سان] فنّ اصول پيدا شده بعد فنّ قواعد فقهي پيدا شد. قواعد فقهي و قواعد اصولي، محصول خود فقه‌اند، هر سه رشته قبلاً در يك كتاب جمع مي‌شد و يك معلّم و يك استاد اينها را تدريس مي‌كرد، بعد كم كم در اثر گسترش علوم از هم جدا شدند، اصول از فقه جدا شد, قواعد فقهي از فقه جدا شد و فقه مانده است.

الآن نبايد توقّع داشت كه حوزهٴ علميه، كيهان‌شناسي داشته باشد, زمين‌شناسي داشته باشد, آسمان‌شناسي داشته باشد [بلکه] رسالت حوزهٴ علميه، دفاع از دين است و آن اين است كه همهٴ علوم، اسلامي است و عدّه‌اي اينها را مصادره كردند. اين دهها بار با اينكه گفته شد باز هم جايش خالي است؛ بحث در اين نيست كه حوزهٴ علميه بيايد كيهان‌شناسي بكند تا كسي قدم بگذارد جلو, بحث در اين است كه اين علوم فراواني كه در جهان هست اسلامي است و عدّه‌اي مصادره كردند. اين باز توضيح مي‌خواهد كه امروز باز هم توضيح عرض مي‌كنيم.

معانی پنج­گانه فخررازی درباره آيه ﴿كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾

قرآن ما را به اين جامع‌الكلم دعوت كرده و اصرار دارد كه تدبّر كنيد و تدبّر هم براي شما حجّت است و «تدبّر كلّ شيء بحسبه» و ريز مسئله را هم كه آسيبي به جامعيّت نرساند، اين را هم بيان كرده است. فرمود آسمان و زمين بسته بودند كه پنج قول را جناب فخررازي نقل مي‌كند كه بسته بودند يعني چه, يعني آسمان به هم بسته بود و قطعات زمين به هم بسته بود ما قطعات آسمان را از هم جدا كرديم و قطعات زمين را از هم جدا كرديم يا آسمان و زمين به هم بسته بودند اين دو را از هم جدا كرديم يا باراني نمي‌آمد و زمين گياهي نمي‌رويانيد، ما زمين را شكافتيم و منشأ پيدايش گياهان كرديم و از آسمان به معناي جهتِ بالا باران بارانديم براي شما[8]. بعضي از روايات را كه ضعيف يا غير ضعيف است مرحوم كليني در جلد هشتم كافي هم نقل كرد[9] كه گوشه‌اي از آن روايات را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان آوردند[10]. فحص در اينها، جمع روايات را مي‌خواهد جمع آيات را مي‌خواهد و مانند آن؛

کاربردی بودن آيات قرآن و نمونه­ای از آن

اما اينكه گفته شد اين مثل «لا تَنقُض»[11] است، بازگشت «لا تنقض» كلمهٴ جامعي است كه بركات فراوان فقهي و اصولي دارد اما بازگشت اينها بركات فراوان علمي و جهان‌شمول دارد.

آن روزي كه قرآن فرموده بود: ﴿وَ علاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ[12]، قافله‌هايي بودند كه ستاره‌ها را, شمس و قمر را, طلوع و غروب را, شرق و غرب را مي‌شناختند، براي اينكه مشكلاتشان با همين حل مي‌شد، چه اينكه ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ الحجّ[13]؛ مردم حسابشان را با ماه و ستاره انجام مي‌دادند، قافله‌هاي شب‌رو با ستاره حركت مي‌كردند. الآن تمام كشتيرانان با همين ستاره‌ها و كيهان‌شناسي و قطب‌شناسي حركت مي‌كنند، تمام حركتهاي هواپيماها با همين قطب‌شناسي و جهت‌يابي حركت مي‌كنند، تمام فراز و فرود كه دربارهٴ اين سفينه‌هاي فضانورد هست به وسيلهٴ همين ﴿وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾ حركت مي‌كنند. كيهان‌شناسي هزارها ثمرهٴ علمي براي بشر دارد، البته «لا تنقض»[14] هم احكام فقهي خودش را دارد. اينكه فرمود تدبّر كنيد تا مشكلاتتان حل بشود، خب اگر ستاره‌شناسي بشود قطب‌شناسي بشود جهت‌شناسي بشود نه كسي در دريا بي‌جهت غرق مي‌شود و نه كسي در هوا بي‌جهت پَرت مي‌شود. فرمود من به شما چراغ دادم راهِ علمي دادم [تا] بفهميد شرق كجاست, غرب كجاست, كجا باد مي‌آيد, كجا طوفان مي‌آيد، راه به شما نشان دادم: ﴿وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾. خب اين را نگفته تا شما بخوانيد، اين را گفته تا به كار ببريد.

اگر مسئله كيهان‌شناسي حل بشود جريان شمس و قمر حل بشود كيفيت نوردهي و نورگيري حل بشود، دامداري حل مي‌شود, كشاورزي حل مي‌شود, داروسازي حل مي‌شود، هزارها بركتِ علميِ روزانه به وسيلهٴ همينهاست

مبارزه با تفکر سکولار از وظايف حوزه­های علميه

منتها تمام تلاش و كوشش اين بحثهاي ما اين است كه الآن اين علوم، غارت‌شده و مصادره­‌شده است. روش تجربي, روش اسلامي است؛ الآن همهٴ مراكز فرهنگي و فكري دارند كارِ خدا را رصد مي‌كنند و انکار مي‌كنند؛ در كنار سفرهٴ دين نشستند و سكولارند! آن كه آفريد خداست, آن كه به شما هوش داد خداست, آن كه روش تجربي به شما آموخت خداست, آن كه بهره‌هاي اينها را براي شما فراهم كرد خداست؛ فرمود آسمان برو بهره بگير براي اينكه ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ[15] در زمين باش و بهره بگير که ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً[16].

تمام تلاش و كوشش مكرّرانه اين است كه اين غارت را به صاحب اصلي‌اش برگردانيم؛ نه اينكه حوزه بيايد درس كيهان‌شناسي بدهد, فيزيك بگويد, شيمي بگويد. آنجا كه حوزه بايد پا به جلو بگذارد و قدم بگذارد، فيلسوفانه و متكلّمانه اين كار را كرده و آن آيه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[17] است. شما از شيخ طوسي تا قبل از مرحوم علامه طباطبايي، اين تفسيرهاي چند قرن را ببينيد, ببينيد كدام يك از اينها توانستند اين مشكل ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ را حل كنند به طوري كه برهان تمانع به برهان توارد برنگردد [و] ﴿لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ[18] را حل كنند؟ خب اگر دوخدا باشند، هر دو عاقل‌اند, هر دو حكيم‌اند, هر دو بي‌غرض‌اند, هر دو بي‌مرض‌اند، چرا دعوا مي‌كنند؟! اين [بحث] مانده؛ مانده يعني مانده! وقتي به الميزان مراجعه مي‌كنيد مي­بينيد قدم جلو گذاشت و حل كرد. شما در بعضي از حكماي متأخّر هم مي‌بينيد كه مي­گويند برهان تمانع اشكال دارد [و] بايد به برهان توارد علّتين برگردد! خب [آيا] اين مي‌تواند اين آيه را حل كند؟! اگر چند خدا باشد حتماً دعوا مي‌كنند، خب چرا دعوا مي‌كنند؟ چرا ﴿لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾؟ چرا ﴿لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾؟ چرا ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً[19]؟ از تبيان تا قبل از الميزان از قبل از الميزان تا تبيان فحص كنيد ببينيد اين حرفها گفته شد يا نگفته شد.

آنجا كه حوزه بايد قدم جلو بگذارد و حكيمانه بحث كند كه كرد،

لزوم تبيين الهی بودن روشها و مبانی در علوم

آنجا كه جاي حوزه نيست، حوزه بايد دفاع كند بگويد شما الآن كنار سفرهٴ قرآن نشستيد و سكولاريد. روش را چه تجربي چه نيمه‌تجربي چه تجريدي چه شهودي خدا به شما داد و حجّت خداست، در كنار سفرهٴ دين نشستي و سكولاري. اين كارِ حوزه است كه دانشگاهها را هدايت كند، البته اگر كتابي بنويسند آرم جمهوري اسلامي باشد عكس امام و مقام معظّم رهبري باشد بسم الله باشد، اينها جزء تشريفات است اينها كتاب را اسلامي نمي‌كند. معناي [اسلامي شدن علوم] اين نيست كه حوزه بيايد درس فيزيك بدهد, حوزه مي‌گويد اين روشي كه تو داري روش اسلامي است، تو الآن در خانهٴ خدا نشستي و منكر خدايي, كارِ خدا را داري مي‌شناسي هوشِ خدا را داري به كار مي‌بري گوشِ خداداد را داري به كار مي‌بري [ولي] منكر خدايي. معنايش اين نيست كه حوزه يك روش ديگر بدهد، معنايش آن است كه اگر علم است روش الهي است، اگر احتمال و فرضيه است اين را بايد بگويند مثل اينكه در بحثهاي فقهي هم همين طور است. در بحثهاي فقهي يک جا احتمال هست يک جا اشكال هست، آنجا كه فقيه مي‌گويد «يُحتمل» يا «يُشكل»، آنجا فقيه فتوا ندارد و مقلّدين او مي‌توانند به غير مراجعه كنند چون علم چيزي نيست كه دفعتاً نصيب كسي بشود [و] آنجايي كه جزماً فتوا مي‌دهد براي خودش و مقلّدانشان حجّت است. در مسائل علمي هم همين طور است؛ مرز فرضيه، از مرز قضيه علوم متعارفه جداست، مرز قضيه پيش‌فرض و اصول موضوعه، از علوم متعارفه جداست.

 بنابراين اصرار بر اين است كه اين دانشگاهها كه كنار سفرهٴ دين نشستند و نانِ دين را مي‌خورند سكولار نباشند. شما داريد كارِ خدا را بررسي مي‌كنيد بعد مي‌گوييد خدا كيست؟! اگر اين چشم و گوش است كه ﴿أَلَمْ نَجْعَل لَهُ عَيْنَيْنِ ٭ وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ[20]، اگر تجربه است كه ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[21]، ما اينها را با قدرت خلق کرديم بعد توسعه هم مي دهيم. پس علم را خدا داد, عالِم را خدا داد, معلوم را خدا داد و شما داريد كفران نعمت مي‌كنيد. معناي اسلامي كردن دانشگاه و علوم اين نيست كه حوزه درسِ فيزيكي يا شيمي يا كيهان‌شناسي بدهد، آنجا كه كار حوزه است ـ به لطف الهي ـ حكيمانه دارد انجام مي‌دهد.

قرآن كريم فرمود اينها بسته بودند و ما در شش روز اينها را خلق كرديم. اينکه فرمود شش روز، ممكن است در بازگشايي اين رَتْق كه به صورت فَتْق در آمده بشود شش روز كه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾.[22] بعد فرمود تنها كارِ اينها نيست بلکه ﴿وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ[23]؛ ما اينها را با قدرت خلق کرديم بعد توسعه هم می­دهيم. شما مي‌بينيد الآن هيچ ممكن نيست كسي هم منطقي باشد هم طبيب باشد هم طب بداند هم فيلسوف باشد هم فقيه باشد، البته مردان بزرگ در طول تاريخ كم‌اند ولي هر چه انسان بزرگ و با عظمت باشد نمي‌تواند جامع‌الأطراف باشد. بنابراين اينكه قرآن دارد كه ستاره‌ها مشكل راهنمايي شما را حل مي‌كنند، خب از زمان و زمين الآن از ستاره دارند كمك مي‌گيرند. اينها همه اسلامي است منتها اين كسي كه قطب‌شناس است و ستاره‌شناس است و جهت‌ياب است و دارد حركت مي‌كند، نانِ دين را مي‌خورد ولي سكولار است!

اصرار ما اين است كه اين كار را نكنيد [چون] اينكه شما داريد الهي است؛ منتها بحثها دو قسم است: يك بحثهاي تعبّدي داريم نظير صوم و صلات, يك بحثهاي توصّلي که اينها جزء واجبهاي توصّلي است ـ جزء واجبهاي تعبّدي كه نيست ـ‌ اين توصّليات را انسان بايد به صاحب اصلي‌اش برگرداند، ديگر نگويند كه دين براي ما چه چيزي آورده!

تبيين رابطه ميان علوم تجربی با حقيقت دين

اينها خيال مي‌كنند دين يعني همين الفاظ [و] همان طوري كه امام، اذان و اقامه را تا «السلام عليكم» يادشان داده، اين ستاره‌شناسي و جهت‌شناسي هم اين طور امام ياد بدهد! اينها خيال مي‌كنند دين يعني اين! در حالي كه همهٴ اين روشهاي چهارگانه اسلامي است و همهٴ اين روشهاي چهارگانه را خدا داد و همهٴ اين روشهاي چهارگانه حجّت است.

آن روز هم به عرضتان رسيد آنجايي كه دين تأييد مي‌كند و امضا مي‌كند بناي عقلا را، از قبيل امضاي عقد فضولي نيست، از قبيل تأييد و شاهدِ صِدق يك محقِّق است. بيان ذلك اين است كه يك وقت كسي فضول است [و] مال مردم را مي‌فروشد، اينكه مال مردم را فروخت هيچ نقل و انتقالي صورت نگرفت، با كارِ فضول هيچ مِلكي جابه‌جا نشد؛ نه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ[24] اين را مي‌گيرد نه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[25]. چه كسي به عقد وفا كند؟ چه كسي تسليم كند؟ چه كسي تحويل بدهد؟ هيچ كس, زيرا مالك كه عقد نبست، عاقد [هم] كه مالك نيست، وقتي مالك گفت: «أجَزْتُ»، اين غلط, صحيح مي‌شود و وقتي غلط صحيح شد، اين عقدِ شناورِ سرگردان، صاحب پيدا مي‌كند، مي‌شود <عَقْدُهُ>, وقتي <عقدُهُ> شد، ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن را مي‌گيرد؛ تا مالك نگويد: «أمضيتُ»، اين عقد سرگردان است، يك لفظ است، وقتي گفت: «أمضيتُ»، صاحب پيدا مي‌كند، وقتي صاحب پيدا كرد، ﴿أَوْفُوا﴾ متوجّه [او] مي‌شود مي‌گويد: «أيّها الصاحب أوفِ بعقدك» وگرنه قبلاً عقد به مالک، مضاف نبود، پس ما يك بيع فضولي داريم كه تا امضاي صاحب نيايد اين سرگردان و متحيّر است.

آيا آنجا كه بناي عقلا را شارع امضا مي‌كند، از سنخ امضاي يك امر سرگردانِ فضوليِ فضول است يا خير؟ آنها تمدّن دارند فرهنگ دارند عقل دارند چراغ دارند، براي ما ثابت نيست كه اين چراغ، خوب واقع را نشان داد يا نداد [اما] وقتي يك شاهد صِدق پيدا كرديم كه كارِ امام است، امام مي‌گويد كه اين چراغ به مقصد رسيده است اينها راست مي‌گويند و واقع را ديدند، من هم همين كار را مي‌كنم [پس] بناي عقلا كه با امضاي امام سامان مي‌پذيرد از سنخ دوم است نه سنخ اول؛ روش تجربي بشرح ايضاً تجريدي بشرح ايضاً.

اسلامی بودن بنيان در علوم تجربی و حجيت آن

مي‌گويند اگر شما اطمينان داريد به قول منجِّم، نماز و روزه‌ات مي‌تواند مطابق آن باشد، يعني چه؟ اين حجّت شرعي است و شما اطمينان كرديد كه اين آقا منجِّم است و براي او ثابت شده كه فلان ماه سَلْخ دارد يا ندارد, فلان روز غرّهٴ شهر است يا نيست. شما مي‌دانيد او اهل حساب است اهل كتاب است دقيقاً محاسبه مي‌كند، خب مي‌توانيد اطمينان پيدا كنيد، وقتي اطمينان پيدا كرديد براي شما حجّت شرعي است. بنابراين امضاي بناي عقلا از سنخ امضاي عقد فضولي نيست كه روش عقلا، شيء سرگرداني باشد. درست است عقلا در بعضي از موارد اشتباه مي‌كنند ولي در بسياري از موارد به حق مي‌رسند، اين تمدّنهاي بشري است كه شارع مقدس آن را امضا كرده [مثلاً] در بخشهاي وسيعي در معاملات حرفِ تازه‌اي نياورده، البته آن حرف هم, حرف شارع مقدس است منتها از درون برخاست.

متأسفانه اين روايت مرسَل است و هنوز سند پيدا نشده: مرحوم طريحي در مجمع‌البحرين نقل مي‌كند كه «قال عليٌّ(عليه السلام) العقلُ شرعٌ مِن داخل و الشرع عقلٌ مِن داخل»[26]. اين از غرر روايات ماست منتها حالا با خود نهج‌البلاغه هم بي‌مِهري شده و اخيراً ـ به لطف الهي ـ مسانيدش براي ما روشن شده وگرنه همين طور رها بود. غررالحکم و دررالکلم هم بشرح ايضاً، غررالحکم و دررالکلم خلئي است كه بايد ملأ بشود؛ اين همه بيانات نوراني حضرت امير در غررالحکم و دررالکلم سرگردان است، كسي بايد سند آنها را پيدا كند و براي آنها  ذكر بكند؛ بخشي از آنها از نهج‌البلاغه رفته به غررالحکم و دررالکلم. غرض آن است كه اين از بيانات نوراني منسوب به حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «العقل شرعٌ من داخل». شما مي‌بينيد دهها رشتهٴ معاملاتي است كه شارع حرف جديدي نياورد، همان حرفهايي است كه از درون مردم به گوش مردم رساند، البته آن هم حرفِ شرع است.

معنای جاودانگی و کهن بودن قرآن 

بنابراين اين دانشگاه عزيز ما بايد بداند كه در كنار سفرهٴ قرآ‌ن نشسته است و نبايد بگويد قرآن چيست، براي اينكه عالِم و علم و معلوم هر سه كار خداست و اين نانِ خدا را دارد مي‌خورد و منكر است مثل آن ماهي كه در آب غرق است و مي‌گويد آب چيست! شما در اسلام و در دين غرقيد مي‌گوييد دين چيست. قرآن كريم فرمود ما اين ستاره‌ها را براي اينكه در راه نمانيد [قرار داديم، براي اينکه] نه در دريا غرق بشويد نه بين ‌الأرض و السماء پَرت بشويد نه وقتي به كُرهٴ مريخ رفتيد مشكل داشته باشيد. فرمود ما اين را چراغ قرار داديم: ﴿وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ[27]؛ حالا آن روز فقط قافله‌هاي بيابان استفاده مي‌كردند.

وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) درباره قرآن فرمود: «يَجري ... کما تجري الشمس و القمر»[28]. مگر شما که الآن سنّتان چهل سال يا هشتاد سال است، يك وقت شد بگوييد ما از اين آفتاب خسته شديم الآن هشتاد سال است آن را مي‌بينيم؟! اين هر روز دارد به شما نور مي‌دهد مشكل شما را حل مي‌كند؛ فرمود جريان قرآن جريان شمس و قمر است. اين كلمهٴ جَرْيْ كه در الميزان آمده از همين حديث نوراني گرفته شده؛ «مِن باب الجري» يعني <مِن باب التطبيق>. خب,

تبيين اصول کلی به وسيله قرآن و استفاده فروع از اين اصول

اگر قرآن اين است، آن روز فرمود رهبري قافله‌ها را اين ستاره‌ها به عهده مي‌گيرند. الآن شما نگاه كنيد اينها همين كه شاسي را فشار دادند، خودشان حالا احتياطاً نمي‌خوابند؛ اين مثل راديو كار مي‌كند، شما وقتي راديو روشن كردي اين خودش برايتان مي‌خواند، وقتي اين هواپيما را روشن كردي او خودش مي‌رود چون بر اساس جهت مي­رود، شما اين را به سَمت غرب بردي، به سَمت فلان ستاره حركت كرد و دارد حركت مي‌كند، اين مي‌شود: ﴿وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

  1. سوره ص، آيه 29.
  1. سوره محمد، آيه 24.
  1. سوره تکاثر، آيات 5 و 6.
  1. الکافي، ج 1،‌ ص 98.
  1. سوره مائده، آيه 6.
  1. سوره اسراء،‌ آيه 15.
  1. سوره طه، آيه 134.
  1. التفسير الکبير، ج 22، ص 137.
  1. الکافي، ج 8، ص 95 و 121.

1.ر.ک: الميزان، ج 14، ص 282 و 283.

2.وسائل الشيعه، ج 1، ص 245.

3. سوره نحل، آيه 16.

4. سوره بقره، آيه 189.

5.وسائل الشيعه، ج1، ص245

  1. سوره لقمان، آيه 20؛‌ سوره جاثيه،‌ آيه 13.
  1. سوره بقره، آيه 29.

1.سوره انبياء، آيه 22.

2.سوره مؤمنون، آيه 91.

3.سوره اسراء، آيه 42.

  1. سوره بلد، آيات 8 و 9.
  1. سوره علق، آيه 5.
  1. سوره اعراف، آيه 54.
  1. سوره ذاريات، آيه 47.
  1. سوره بقره، آيه 275.
  1. سوره مائده،‌ آيه 1.
  1. مجمع البحرين، ج 5، ص 425.
  1. سوره نحل،‌ آيه 16.
  1. تفسير العياشي، ج 2،‌ ص 204.

دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق