06 06 2010 4786857 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 4 (1389/03/16)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ ٭ قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿4﴾ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿5﴾ مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ ﴿6﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿7﴾ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ ﴿8﴾ ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ ﴿9﴾ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿10﴾

بيان اصول اعتقادی و شبهات آن در سور مکّی

سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه در مكه نازل شد و عناصر محوري معارف سوَر مكّي، اصول اعتقادي است به ضميمه خطوط كلي اخلاق و حقوق, شبهات آنها گاهي دربارهٴ مبدأ, گاهي دربارهٴ معاد و زماني دربارهٴ وحي و نبوّت مطرح مي‌شود در تقديم و تأخير نقل شبهات و اجملهٴ آن شبهات بين اين سوَر اختلاف هست گاهي ضرورت كلام ايجاب مي‌كند كه مسئلهٴ توحيد مقدّم بشود چه اينكه نظم طبيعي هم همين است گاهي ايجاب مي‌كند كه شبهات وحي و نبوّت طرح بشود كه مورد نياز مخاطبان بود.

شبهات مشرکان درباره رسالت در سوره <انبياء>

در اين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اول مسئلهٴ معاد را اشاره كردند بعد شبهات منكران وحي و نبوّت را يكي پس از ديگري بازگو كردند دربارهٴ نبيّ سه‌تا كلام دارند كه دوتايش فرع است و يكي‌اش اصل آن شبهات سه‌گانه‌شان اين است كه اين بشر است و بشر نمي‌تواند پيامبر باشد اگر رسالتي هست به عهدهٴ فرشته است. دوم و سوم كه لازمهٴ همين اصل است اين است كه اين نيازمند به خورد و خوراك و خواب و امثال ذلك است و ديگر اينكه در معرض مرگ است مانند افراد ديگر مي‌ميرد رسول آن است كه فرشته باشد و آن دوتا لازم هم داشته باشد نيازي به خورد و خوراك و پوشاك نداشته باشد و مرگ هم او را تهديد نكند و اينكه مدّعي رسالت است بشر است اولاً, دوتا لازم هم دارد يكي مسئلهٴ اكل شرب است ديگري هم مسئلهٴ مرگ و با تحقير هم از او نام بردند براي اينكه جزء سرمايه‌داران حجاز نبود گفتند كه ﴿هَلْ هذَا[1] اين يك آدم معمولي است اين مگر مي‌تواند پيغمبر باشد اين تعبير هست ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ ناظر به اين است كه اين اگر نبوّت بر بشر نازل مي‌شد براي يكي از بزرگان طائف يا مكه مثلاً يا مكه و مدينه نازل مي‌شد ﴿عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[2] خب.

ردّ شبهات مشرکان با حکمت و جدال احسن

حالا پاسخهايي كه داده شد يكي پس از ديگري بخشي از اين پاسخها حكمت است بخشي از پاسخها هم جدال احسن كه انبياي قبلي هم مثل بشر عادي بودند مثل شما الاّ اينكه آن مايِز اساسي همان وحي است كه به انبيا دادند به شما ندادند هم از راه حكمت پاسخ دادند هم از راه جدال احسن كه ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[3]

محورهای اصلی شبهات مشرکان درباره رسالت و وحی الهی

اين مقام اول شبهاتش راجع به شخص پيامبر است كه او آورندهٴ اين پيام الهي است دوم دربارهٴ پيام او سخن گفتند چون اصل رسالت را براي فرشته مي‌دانند و بشر را شايستهٴ رسالت الهي نمي‌دانند آنچه را كه اين بشر آورده رهاورد او را به بهانه‌هاي گوناگون متّهم مي‌كردند برخيها مي‌گفتند كه سِحر است[4] برخي مي‌گفتند كهانت است[5], برخي مي‌گفتند شعر است, برخي مي‌گفتند فُسون است و فسانه, برخي هم مي‌گفتند كه اين رؤيا و امثال ذلك است. حالا يا يك گروه تصميم مي‌گرفتند در مقاطع مختلف اين تهمتها را روا بدارند يا گروههاي مختلف هر كسي ديدگاهي داشت و ديدگاه خودش را مطرح مي‌كرد اين چند قول بود عصارهٴ مقام ثاني هم به مقام اول برمي‌گردد يعني دو اشكالي كه در مقام اول بود چهار اشكالي هم كه در مقام ثاني هست اينها همهٴ آنها به آن اصل‌الاصول برمي‌گردد چون قبول ندارند كه رسول مي‌تواند بشر باشد لذا آن دوتا اشكال اكل و شُرب از يك سو, مرگ و مير از سوي ديگر دربارهٴ را پيغمبر نقل كردند و اين چهار اشكالي كه مربوط به رهاورد اوست از قبيل سِحر بودن, فِريه بودن, اضغاث احلام بودن, شعر بودن را تهمت مي‌زدند پس بحث در دو مقام است لكن ريشه‌يابي همهٴ اين دو مقام به يك اصل برمي‌گردد و دو اشكال مقام اول و چهار اشكال مقام ثاني هم به يك جا برمي‌گردد يعني به همان بشريّت فرستاده ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ آن هم بشر عادي يك بشر ضعيفي كه از طبقهٴ محروم است كه اگر هم بشر بر فرض بتواند رسول باشد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[6] بشر نمي‌تواند پيغمبر باشد اگر بشري پيغمبر باشد فلان سرمايه‌دار مكه يا فلان سرمايه‌دار مدينه بايد باشد يا طائف, پس اصل بشريّت به زعم اينها با رسالت سازگار نيست آن هم بشر مثلاً محروم ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ اين براي مقام اول. در اين مقام اول دوتا لازم و فرعي هم هست كه اين هم اكل و شرب دارد[7] و اين هم مي‌ميرد[8] كه در آيات ديگر مطرح شد و در اين قسمت چون لازم نبود در اشكالات ذكر نشد ولي در پاسخ آمده. اما مقام ثاني كه دربارهٴ رهاورد او حرف مي‌زدند گفتند: ﴿أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ[9] اين ساحر است اگر شما نتوانيد مثل اين بياوريد مثل آن است كه نتوانيد مثل ساحر كارِ سِحر انجام بدهيد صِرف نتوانستن دليل اعجاز نيست ممكن است او ساحر باشد اين ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾[10] ترجيع‌بندگونه در همهٴ اين دو مقام كه مقام اول سه شبهه, مقام دوم چهار شبهه را در برداشت گرچه ريشهٴ همهٴ آن دو شبههٴ مقام اول و چهار شبههٴ مقام ثاني به يك جا برمي‌گردد ترجيع‌بندش ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ است يعني شما كه مي‌دانيد, شما كه مي‌بينيد اين بشر است و مانند آن, ﴿أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ خب, اين ﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ كه پشت درهاي بسته اين تصميم را گرفتند اين نشان مي‌دهد اين كارها را تقسيم كردند يعني در فرصتهاي مناسب بين كفّار و مشركان حجاز اين شبهات را تقسيم كردند كه هر كسي يك طور حرف بزند.

احاطه الهی بر توطئه آشکار و نهان مشرکان

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به همهٴ اينها يك پاسخ جامع داد بعد تفصيلاً به هر كدام جواب جداگانه داد فرمود آنچه شما در پشت درهاي بسته گفتيد خدا مي‌داند زيرا اگر ذات اقدس الهي سميع [وسيله] به جارحه و اُذن و مانند آن بود سرّ و جهر براي او فرق مي‌كرد, سرّ و علن براي او فرق مي‌كرد, دور و نزديك براي او فرق مي‌كرد اگر كسي بنا بود از راه گوش يا از راه چشم ببيند يا بشنود تفاوت زمان و زمين اثر مي‌گذارد اگر دور باشد يا نزديك فرق مي‌كند اگر گذشته باشد يا حال فرق مي‌كند ولي اگر بنا شد با اراده بداند و علمش ذاتي باشد نه قُرب و بُعد زماني اثر دارد نه قرب و بعد زميني الآن نمونه‌اش بر اساس «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»[11] در همه ما هست ما الآن مي‌خواهيم داستان حضرت نوح(سلام الله عليه) را تصوّر بكنيم يا جرياني كه امروز اتفاق افتاده تصوّر بكنيم براي هر دو يكسان قدرت داريم صِرف تصوّر است ديگر يا بخواهيم اين مسجد اعظم را تصوّر بكنيم يا مسجدالحرام را براي ما تصوّر هر دو يكسان است نزديكي اين و دور بودن آن در تصوّر ما اثري ندارد نزديك بودن حادثهٴ امروز با دور بودن حادثهٴ طوفان نوح(سلام الله عليه) براي ما كه بخواهيم تصوّر بكنيم فرقي ندارد، اگر كسي با ابزار چيزي را نمي‌داند با اراده و علم مي‌داند سرّ و علن براي او فرق نمي‌كند چون همه جا حضور دارد ديگر. ﴿قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ دور باشد، نزديك باشد، جهر باشد، سرّ باشد چون ﴿وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ است يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه «بصيرٌ لا بجارحه» اگر او با ابزار نمي‌بيند با ابزار نمي‌شنود بلكه با علم ذاتي مي‌شنود نسبتش به همه علي‌السواست ديگر. خب، اين يك جواب اجمالي است كه گذشته و آينده را زير پوشش مي‌گيرد آنها يك بار گفتند سِحر است

ديدگاه اديبان در معنای کلمه ﴿بَلْ قَالُوا﴾

﴿بَلْ قَالُوا﴾ اين ﴿بَلْ قَالُوا﴾ را مي‌گويند ذات اقدس الهي اضراب كرده است فرق است بين اينكه «قالوا بل أضغاث و أحلام» اين اضراب در حرف آنهاست و بين اينكه ﴿بَلْ قَالُوا﴾ اين اضراب در كلام خداست يك وقت مي‌گوييم آ‌نها اول گفتند سِحر است بعد بالاتر رفتند گفتند اضغاث احلام است بعد گفتند فِريه است بعد گفتند شِعر است كه اين مراتب چهارگانه در كلمات آنها يكي پس از ديگري حالا يا فراز است يا فرود يا از بالا به پايين مي‌آيند يا از پايين به بالا مي‌روند اين در صورتي است كه خداوند فرموده باشد «قالوا بل أضغاث أحلام» يعني خدا مي‌فرمايد كه اينها ترقّي كردند اضراب كردند از سِحر به ضِغث و از ضغث به فِريه و از فريه به شِعر، اما چون دارد كه ﴿بَلْ قَالُوا﴾ اين ﴿بَلْ﴾ كلام الله است خدا مي‌فرمايد از آن جملهٴ قبلي كه خدا نقل كرد كه آنها گفتند سِحر است بعد خدا اضراب كرد بالاتر را فرمود، فرمود: ﴿بَلْ قَالُوا﴾ اين حرف را زدند اين تكلّفي است كه برخي از مفسّران ادب‌دوست كه در اين محدوده زياد فكر مي‌كنند گفتند لكن اين را جمعاً مي‌شود به ذات اقدس الهي نسبت داد كه ايشان حكايت كردند چه ﴿بَلْ﴾ مقدّم باشد چه ﴿بَلْ﴾ مؤخّر معنايش اين است كه اينها گاهي گفتند سِحر است گاهي گفتند ضغث است گاهي گفتند فريه است گاهي گفتند شعر است حالا يا از بالا به پايين آمدند يا از پايين به بالا آمدند يا اين مربوط به چهار گروه است يك گروه آن طور گفتند يك گروه اين طور نه اينكه يك گروه اين چهار حرف را در چهار مقطع زدند چون برخيها گفتند كاهن است[12] و مانند آن، به هر تقدير برخيها خواستند بگويند كه بين «قالوا بل أضغاث أحلام» يك، و بين ﴿بَلْ قَالُوا﴾ فرق است چون در قرآن ﴿بَلْ قَالُوا﴾ است پس اضراب براي خداست اگر مي‌فرمود «قالوا بل» اين اضراب در كلمات آنها بود. خب، ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ﴾ در اينجا احتمال اين است كه اين ﴿قَالُوا﴾ در همه جا حذف شده باشد آن وقت اضراب در كلام خداست در همهٴ مقاطع يعني ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾، «بل قالوا افتراه»، «بل قالوا هو شاعرٌ» اين احتمال هم هست. خب، پس اين چهار شبهه مربوط به وحي.

جدال مشرکان درباره رسالت پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم)

خب، حالا اگر اين رهاورد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ  يا سِحر است يا رؤياست يا فسون است و فسانه يا شعر است پس معجزه نيست ـ معاذ الله ـ نه، لذا از اين به بعد مي‌گويند كه تو اگر پيامبري پيامبر كه نمي‌تواند بشر باشد حالا «لو سَلَّمنا» اين مي‌شود جدال اين «لو سَلَّمنا»، «لو سَلَّمنا» كه در كتابها هست يعني از برهان تنزّل كرديم به جدل رسيديم جدل آن است كه مقدّمات مسّلمهٴ عندالخصم، قياس را سازماندهي كند اما اگر قياسي باشد كه مقدماتش جزء علوم متعارف است ديگر «سلّمنا» ندارد كه خب، اين «بل سلّمنا لو سُلّم»، «بل سلّمنا» يعني برهان ديگر نيست مي‌شود جدل حالا اينها جدلي بحث مي‌كردند كه ما قبول نداريم كسي كه پيامبر است مي‌تواند بشر باشد حالا بر فرض اگر تو پيامبري و پيامبري با بشريّت سازگار است چه اينكه عدّه‌اي ادّعا مي‌كردند مثل آنها بايد معجزه بياوري آن وقت اين افتاد در فاز جدل خب.

ردّ ادّعای مشرکان درباره لزوم نزول وحی در الواح

فرمود اينها مي‌گويند كه ﴿فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ﴾ اين ﴿كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ تشبيهي است كه مطوي را به همراه دارد يعني همان طوري كه انبياي قبلي معجزه داشتند تو اگر پيامبري معجزه بياور اينها يعني مشركان حجاز باور نداشتند كه بشر مي‌تواند پيامبر باشد چه اينكه بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَاباً فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[13] ما اگر همان طوري كه براي موساي كليم(سلام الله عليه) الواحي فرستاديم كاغذ بفرستيم كه ملموس باشد محسوس باشد اينها مي‌گويند سِحر است ما كه معارفي را در قلب تو القا مي‌كنيم ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[14] بعد از لبان مطهّرت اين حرفها شنيده مي‌شود بعد عدّه‌اي در كاغذ مي‌نويسند كه بعدها مي‌شود كاغذ اگر ما كاغذباران هم بكنيم كاغذ از آسمان بيايد اينها مي‌گويند نه اين يك قرطاس عادي است مي‌گويند سِحر است

ردّ ادّعای مشرکان درباره ضرورت فرشته بودن پيامبر

﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ فرشته‌اي بايد براي تو نازل بشود تا او خبر بدهد بعد خدا مي‌فرمايد: ﴿وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ يُنْظَرُونَ ٭ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ﴾[15] دوتا پاسخ داد فرمود اگر فرشته نازل بشود كار تمام است ما وقتي به پيشنهاد شما عمل مي‌كنيم كه اگر عمل كرديد نجات پيدا مي‌كنيد و اگر نكرديد عذاب الهي است يك، ثانياً بر فرض فرشته نازل بشود ما فرشته را پيامبر بكنيم او را بايد به صورت بشر در بياوريم تا حرف بزنيد با او، با شما حرف بزند احتجاج كند مشكل شما رابشنود شبهات شما را جواب بدهد باز الكلام، الكلام، اگر ما فرشته را با همان صورت فرشتگي نازل بكنيم كه شما نمي‌بينيد فرشته را بايد به صورت بشر در بياوريم كه شما ببينيد، حرف او را بشنويد، با او احتجاج كنيد ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً﴾ آن‌گاه باز ﴿وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ﴾ باز هم اشكال. اين دو جواب در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت اينجا هم مي‌فرمايد اين آقايان مي‌گويند چرا فرشته نفرستاد چرا معجزه نيامد

تفاوت معجزه اقتراحی با ساير معجزات

خب منظورتان چيست، اگر ـ معاذ الله ـ در اين شك داريد كه خوب، يك كسي مثل اين بياورد اگر مي‌گوييد نه، آنچه را كه ما مي‌خواهيم بيايد معجزهٴ اقتراحي است يعني پيشنهادي آن يك خطري آن را همراهي مي‌كند معجزه‌اي كه خداي سبحان مي‌فرستد يا قبول يا نكول عذابش نقد نيست، اما معجزهٴ اقتراحي و پيشنهادي كه شما خودتان پيشنهاد بدهيد بگوييد اين كار را براي ما بكن، اگر معجزه‌اي اقتراحي و پيشنهادي بود و خداي سبحان پذيرفت و آن پيشنهاد را عمل كرد و ايمان نياورديد عذابش قطعي است و خداي سبحان با بودِ پيغمبر نمي‌خواهد عذاب استيصالي را دامنگيرتان كند همين.

پرسش:...

پاسخ: اما اقتراحي نبود.

پرسش:...

پاسخ: خب معجزهٴ جهاني همين است ديگر چون اين شبهه الي يوم القيامه هست اليوم هم مي‌گويند معجزهٴ پيغمبر چيست يك حرف جهاني را كسي كه با كليّت و دوام آمده به ميدان كليّت يعني براي كلّ فردٍ فردٍ دوام يعني الي يوم القيامه همگاني و هميشگي كسي كه با اين دو اصل به ميدان آمده بايد حرفش همگاني و هميشگي باشد كلّي و دائم باشد آنكه كلّي و دائم است همين قرآن كريم است.

پرسش:...

پاسخ: بله، ولي اقتراحي نبود نه اينكه آنها پيشنهاد دادند در جريان بزغالهٴ جابر[16] اين طور بود در بسياري از موارد كرامتهايي از حضرت صادر شد كه همه ديدند و امثال ذلك، آن درخت[17] هم ديدند برخي از معجزات احتمالاً اقتراحي هست چون جريان نهج‌البلاغه دارد كه آن هم ريشه‌اي دارد كه چرا عذاب استيصال دامنگيرشان نشد فرمود: ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[18] خود وجود مبارك رحمةٌ للعالمين مانع عذاب استيصال[19] است خب.

پرسش:...

عواقب عدم پذيرش معجزه اقتراحی

فرمود اگر سخن از معجزه‌هاي اقتراحي است اين با خطر همراه است ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ خيليها پيشنهاد معجزهٴ اقتراحي دادند يعني پيشنهاد دادند كه معجزه‌اي بيايد و ما ايمان مي‌آوريم و آن پيامبر ابلاغ كرد كه ذات اقدس الهي آن معجزهٴ پيشنهادي را آورد و آنها ايمان نياوردند و عذاب الهي به حيات آنها خاتمه داد چون كه ديگر نمي‌شود با دين خدا و معجزه بازي كرد امروز اين را بخواهيد فردا آن را بخواهيد اين براي اين. فرمود امّتهايي كه قبل از اينها بودند معجزهٴ اقتراحي را ديدند و ايمان نياوردند و هلاك شدند اينها ايمان مي‌آورند! اين اينها ايمان مي‌آورند يعني اينها كه بدتر از گذشته‌ها هستند ﴿أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ﴾ اين مثل نيست بلكه از مثل پَست‌تر است ملاحظه بفرماييد ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ﴾ اينها پيشنهاد مي‌دهند كه معجزه بياوريد خب معجزهٴ اقتراحي خطر دارد ما اين كار را نسبت به اُمم قبلي كرديم آنها هلاك شدند اينها ايمان بياورند! اينها با اينكه لُدّند ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً[20] اينها هستند، ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ[21] اينها هستند اينها ايمان بياورند! ﴿أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ﴾ آن وقت باز كه خطر انقراض دامنگيرشان باشد و خطر انقراض هم كه مصلحت نيست ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ﴾ اينها ايمان بياورند! اينها كه لُدّدند، ﴿أَلَدُّ الخِصَامِ هستند.

ردّ جدال مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب

خب، اما آن جدال شما كه قبول نداريد كه بشر بتواند پيغمبر باشد ما بحث برهان را قبلاً گذرانديم حالا آمديد و به عنوان جدل مي‌گوييد كه اگر كسي پيغمبر باشد بايد معجزه بياورد شما سؤال كنيد شما كه مشركين‌ايد با اهل كتاب رابطه داريد، با يهوديها رابطه داريد، با مسيحيها رابطه داريد دوتايي عليه اسلام توطئه مي‌كنيد از آنها بپرسيد پيغمبرانشان از چه جنسي بودند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالاً﴾ پس چرا شما مي‌گوييد ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ شما كه سر و سرّتان با اهل كتاب هست اهل كتاب هم كه متأسفانه دربارهٴ شما اغراق مي‌كنند و شما را بهتر از مسلمانها مي‌دانند همين يهوديها همين مسيحيها اينها چون ارتباطشان با مشركان و ملحدان بيش از ارتباطشان با مسلمانهاست همين يهوديها، همين مسيحيها مي‌گويند اين مشركان و ملحدان متمدّن‌تر و باتمدّن‌تر از مسلمانها هستند كه بحثش در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 51 گذشت در آن آيهٴ 51 سورهٴ «نساء» اين بود ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ﴾ همينها كه اهل كتاب‌اند بهره‌اي از كتاب آسماني بردند يهودي يا مسيحي‌اند اينها در باطن ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ﴾ يك، ﴿وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاَءِ أَهْدَي مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً﴾ دو، مي‌گويند اين مشركين متمدّن‌تر از مسلمين‌اند خب شما كه با آنها سر و سِرّ داريد از آنها سؤال بكنيد پيامبران شما از چه گروه بودند فرشته بودند يا بشر، فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالاً﴾ يك، شما گفتيد ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ نه، درست است به حسب ظاهر بشر است اما ﴿نُّوحِي إِلَيْهِمْ﴾ ما رجالي را به عنوان رهبران الهي فرستاديم كه با وحي الهي ارتباط داشتند مي‌گوييد نه، ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ تورات ذكر است، انجيل ذكر است، اينها كتابهاي آسماني‌اند ذكر خدا را به همراه دارند از اينها سؤال بكنيد اگر نمي‌دانيد به شما مي‌گويند كه پيامبران اينها بشر بودند رجالي بودند كه از وحي كمك مي‌گرفتند. تطبيق ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ بر اهل بيت(عليهم السلام)[22] براي آن است كه آن كلي است و مورد مخصّص نيست وگرنه مورد اين آيه مربوط به اهل كتاب است. ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾

عدم منافات رسالت انبيا با بشر بودن آنان

خب، حالا برگرديم به سراغ آن شبهه شما گفتيد ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ و لازمهٴ اين بشريّت هم اكل و شرب است و نياز به لوازم عادي يك، مرگ و مير هم باز تهديد مي‌كند دو، خب انبياي قبلي هم همين طور بودند ديگر اين موساي كليم اين طور بود وجود مبارك عيساي مسيح اين طور بود و انبياي ابراهيمي اين طور بودند ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً﴾ كه ﴿لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ﴾ يك، ﴿وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ﴾ دو، شما مي‌گويدي اينها غذا مي‌خورند خب بله غذا مي‌خورند، شما مي‌گوييد اينها مي‌ميرند خب بله مي‌ميرند نه غذا خوردن مانع وحي‌يابي است نه مرگ و مير لازمهٴ بشريّت اين است منتها ما آمديم از راه وحي به جوامع بشري فهمانديم اين حرفِ تازهٴ ماست كه انسان مرگ را مي‌ميراند نه مرگ انسان را از پا در بياورد اين حرفِ تازهٴ ماست كه في شرق العالَم غرب العالَم في شمال عالَم في جنوب عالَم اين حرف، حرف تازه است كه انبيا آوردند كه انسان مرگ را مي‌ميراند نه مرگ انسان را از پا در بياورد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[23] نه «كلّ نفس يذوقه الموت» هر كسي مرگ را مي‌چشد و هضم مي‌كند و ابدي مي‌شود اين حرف، حرفي است كه فقط انبيا آوردند در هيچ مكتبي اين حرف نيست فرمود ما اين حرفهاي تازه را آورديم. ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ﴾ بله خب مي‌ميرند ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ[24]، ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ[25] اينكه مانع رسالت نيست.

جدال احسن قرآن با مشرکان و ويژگی معجزه اقتراحی

خب، گفتيد كه ﴿كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ خب ﴿كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ را قبول داشته باشيد اگر جدال است جدال احسن است ما هم جدال مي‌كنيم اما مقدّماتي كه قبل از مسلّم بودن، حق بودن آنها تثبيت شده است آن حقّ معقولِ مقبول جزء مقدّمات جدلي ماست نه صِرف مقبول، فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[26] اگر مقدماتياز حيث مسلّم بودن و مقبول بودن مورد قياس قرار بگيرد كه در رتبهٴ سابقه حق بودن او تثبيت شده است اين... منتها از آن جهتي كه مقبول است و مسلّم است محور قياس قرار مي‌گيرد. فرمود ما بخواهيم به معجزات پيشنهادي و اقتراحي عمل بكنيم حرف انبيا را تثبيت مي‌كنيم انبيا را تعريف مي‌كنيم ﴿أَهْلَكْنَاهَا هم دنبالهٴ كساني است كه ايمان نمي‌آورند و براي انبيا ما وحي مي‌فرستيم ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ وعده‌اي كه به آنها داديم از راه معجزه و مانند آن صادقانه به اين وعده عمل مي‌كنيم البته صِدق در اينجا به معني مطابق با واقع نيست چون وَعد انشا است و انشا صِدق و كذب مصطلح‌پذير نيست يعني به وعده عمل كرديم ﴿فَأَنجَيْنَاهُمْ﴾ اين انبيا را و مؤمنان به آنها را نجات داديم ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ كه پيروان انبيا بودند ﴿وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ﴾

قرآن, معجزه الهی و عهده­دار حيات حقيقی انسان

اما گفتيد معجزه خب معجزه آورديم ديگر ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَاباً﴾ اين كتاب ياد خداست، نام خداست شما را هم نامور مي‌كند نامبردار مي‌كند بعضيها قبل از مرگ مرده‌اند يك سلسله جنازه‌هاي عمودي‌اند بعد مي‌افتند كه جنازهٴ افقي اينكه قرآن كريم دربارهٴ يك عدّه دارد ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ[27] يعني برخيها قبل از اينكه بميرند مُردند آن هم با يك تأكيد فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ اين اثري از حيات در آن نيست خب بعضيها قبل از اينكه مُردند از يادها و تاريخها و صحنهٴ جامعه رخت برمي‌بندند مرده‌اند ديگر اما برخيها براي هميشه زنده‌اند چرا «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[28] براي اينكه آنچه نام خداست و يادخ داست با او زنده‌اند مي‌شود وجه الله فرمود: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ﴾ شما را جاودانه مي‌كند ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ بعد به دنبال يك معجزهٴ ديگر مي‌گرديد كه مثلاً حالا با يك بزغالهٴ سير بشوند يا موجودات ديگر و آنها كه به دنبال بهانه مي‌گردند ما آنها را مَقصوم كرديم مقصوم با صاد يعني درو كرديم و قطع كرديم و ازبين برديم ﴿وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِينَ﴾[29]. چقدر ما مردم سرزميني كه لدود بودند و اهل لجاج بودند آ‌نها را از بين برديم و قريهٴ ديگر و ملّتي ديگر را روي كار آورديم. فتحصّل كه شبههٴ اُوليٰ نه دربارهٴ شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رواست و نه دربارهٴ رهاورد او.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 3.

[2]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 31.

[3]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[4]  . ر . ك: سورهٴ انبياء، آيهٴ 3.

[5]  . ر . ك: سورهٴ الحاقه، آيهٴ 42.

[6]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 31.

[7]  . ر . ك: سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.

[8]  . ر . ك: سورهٴ نحل، آيهٴ 38.

[9]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 3.

[10]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 3.

[11]  . متشابه القرآن، ج 1، ص 44.

[12]  . ر . ك: سورهٴ طور، آيهٴ 29.

[13]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 7.

[14]  . سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.

[15]  . سورهٴ انعام، آيات 8 و 9.

[16]  . مجمع البيان، ج 8، ص 534 و 535.

[17]  . ر . ك: نهج‌البلاغه، خطبهٴ 192؛ ‌« قَالُوا تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّي تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا ...»

[18]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 33.

[19]  . ر . ك: نهج‌البلاغه، حكمت 88.

[20]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 97.

[21]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 204.

[22]  . الكافي، ج 1، ص 210.

[23]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 35.

[24]  . سورهٴ زمر، آيهٴ 30.

[25]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 34.

[26]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[27]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 21.

[28]  . نهج‌البلاغه، حكمت 147.

[29]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 11.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق