06 02 1990 4998639 شناسه:

تفسیر سوره آل عمران جلسه 230 (1368/11/17)

دانلود فایل صوتی

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ ﴿121﴾ إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿122﴾ وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿123﴾

نبودن روحيه صبر و استقامت و عدم هميشگي بين مسلمانان در جنگ احد

اصول كلي را كه اين بخش از آيات كريمه ترسيم كرد اين بود كه بيگانگان را هرگز بطانه و راز‌دارتان قرار ندهيد كه در مشورتهاي مهم سياسي، نظامي و مانند آن از فكر آنها مدد بگيريد و در هنگام خطر اگر صابر و استوار باشيد پيروزيد، اينها جزء خطوط كلي است. در جريان جنگ بدر اين خطوط كلي رعايت شد، مسلمين پيروز شدند. در جريان جنگ احد اين خطوط كلي رعايت نشد مسلمانها شكست خوردند. بيان ذلك اين است كه در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه بحثش گذشت، فرمود: ﴿قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا﴾[1]. اين معجزه الهي است كه ذات اقدس الهي گروه كم غير مسلح را در جنگ نابرابر بر گروه فراوان مسلح پيروز كرد، در ديد آنها فكر آنها اثر گذاشت، بالأخره شما را پيروز كرد. در جريان جنگ احد شما تا آن نيمه اول جنگ كه گوش داده بوديد به حرف پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشانه ظفر را يافتيد. در نيمه دوم، چون صبر و استقامت را از دست داديد شكست خورديد. اين ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾[2] تا به اين بخش كه فرمود: ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا﴾[3] اين خطوط كلي جنگ را ترسيم كرد خب اگر صابر و باتقوا نبوديد «يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا» شرط، از مواردي است كه مفهوم دارد مخصوصاً در مقام تهديد هم است. خب، «ان لم تصبروا و لم تتقوا» خب «يضركم كيدهم» و ضررش همين بود، لذا در همين مقطع جريان جنگ بدر را گوشزد مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ اين كلمه ﴿أَذِلَّةٌ﴾ را گفتند چون جمع قِلّه است نشانه ذلت در قلت است. يك وقت است كه گروهتان كم‌اند؛ اما بالأخره خوار و زبونيد، يك وقت است نه ذليل اندر ذليليد، قليل اندر ذليليد؛ هم كم هستيد و هم ذليل. خب، خدا قليل ذليل را پيروز كرد، كثير عزيز را چگونه پيروز نكند. شما با پشت‌سر گذاشتن پيروزي جنگ بدر به عزت و كثرت رسيده‌ايد، آن خدايي كه قليل ذليل را پيروز كرد، كثير عزيز را به طريق اُوليٰ مي‌تواند پيروز كند؛ اما آنجا ﴿تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ بود، اينجا ﴿ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ نبود، براي اينكه در همين جريان جنگ احد، مردم به چند گروه تقسيم شدند. اول همان سران نفاق بودند كه مرزشان را در طليعه بسيج نيروها جدا كردند، يك سوم جمعيت با كارشكني عبدالله­بن‌اُبي نيامدند در صحنه، اين سيصد نفر گروه كمي هم نبودند. در بحث ديروز هم ملاحظه فرموديد اينها كساني نبودند كه فقط نيايند و تماشاگر ميدان باشند، بلكه نيامدند تا اخبار نظامي، سياسي را هم به بيگانه‌ها گزارش بدهند بالأخره، اين گروه اول. گروه دوم كساني بودند كه دو قبيله قابل توجه بودند از اوس و از خزرج كه تصميم گرفتند نيايند و خدا به داد ايشان رسيد.

ناظر بودن کلمه ﴿هَمَّتْ﴾ بر مسئله عزم و تصميم

﴿هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا﴾ اين ﴿هَمَّتْ﴾ نه يعني «تصّورت و خطر في بالهما» كه از ذهنشان گذشت نه، اين را كه نمي‌گويند همت كه نوع مواردي كه كلمه همت در قرآن به كار رفت، مسئله عزم و تصميم و امثال‌ذلك است. آن سخني كه جناب زمخشري در كشاف گفت[4]، امام رازي در تفسيرش گفت[5]، از ما مرحوم محقق طوسي بيان كرد[6] و در مجمع هم امين‌الاسلام فرمود «قال بعض المحققين»[7] اين فرمايشات نوعاً ناتمام است، براي اينكه خطور بال را كه از ذهنش بگذرد كه نمي‌گويند تصميم و همت كه. در نوع مواردي كه كلمه همت در قرآن به كار رفت ناظر به عزم و تصميم است؛ منتها درجاتي دارد. در بخشهايي نظير آيهٴ يازده سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿اِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾ يا ﴿هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ﴾[8] كه در سورهٴ «غافر» بود كه بحثش گذشت يا در سورهٴ «نساء» است كه فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾[9]؛ منتها گاهي همت، به ثمر مي‌رسد، گاهي هم نمي‌رسد، مثل ﴿هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا﴾[10] وگرنه همت، اهتمام همان تصميم دروني است نه خطور گذرا، اين تصميم دروني مي‌شود معصيت، حالا معصيت كبيره نيست معصيت صغيره است، بالأخره معصيت است؛ اگر كسي از معصيت كبيره نجات پيدا كند معصيت صغيره او بخشوده مي‌شود، چنان كه در سورهٴ مباركهٴ «نجم» آيهٴ 32 اين‌چنين آمده است كه ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ اْلإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾؛ اگر كسي از گناهان بزرگ پرهيز كند، گناهان كوچك او به لطف الهي بخشوده مي‌شود؛ خدا وعده مغفرت داده است. پس همت به معناي خطور بال نيست و اين شاهدي هم كه در آيه، اقامه كردند گفتند: ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ مگر خداوند وليّ عادلان است يا وليّ مؤمنين است، چه مؤمن عادل باشد چه غير عادل ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾[11] مؤمنين كسي كه معتقد است و متخلق به اخلاق الهي است و واجباتش را انجام مي‌دهد، محرماتش را ترك مي‌كند گاهي هم مبتلا مي‌شود به معصيت، اين‌چنين نيست كه از ولايت الهي بيرون برود كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾ يعني «الله وليّ المومنين العادلين»؟ يعني مؤمن غير عادل در تحت ولايت الله نيست؟ اين‌طور كه نيست.

نشانه‌اش همين است كه در همين جنگ احد آن تبهكاريها را عده‌اي مرتكب شدند براي جمع غنائم، باز ذات اقدس الهي فرمود ما از شما عفو كرديم، چون ﴿وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾[12]. در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» در آياتي كه بعداً به خواست خدا در پيش داريم، نظير آيهٴ 152 فرمود: ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ يعني دشمن در گوش‌رس شما رسيد كه شما خطر را حس كرديد، اين خطر محسوس را كه دشمنها بيايند و خطر را به حس انسان برسانند در اين زمينه مي‌گويند اعداي شما محسوس‌اند: ﴿إِذْ تَحُسُّونَهُمْ﴾ خب، دشمني كه آمده محسوستان شد و شما هم ﴿حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ﴾؛ پيروزي را خدا به شما رساند، براي جمع غنيمت حرف پيغمبر را گوش نداديد آن سنگر را رها كرديد ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾ خدا بخشيده. خب، اگر ذات اقدس الهي ببخشد و بفرمايد: ﴿وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾[13] اين نشانه آن نيست كه آن شخص گناه نكرد، عفو است نه تبرئه. خب، نه از كلمه وِلا استفاده مي‌شود كه اينها عادل‌اند، نه از اطلاق مؤمن برمي‌آيد كه اينها عادل‌اند، خدا وليّ اينهاست چون وليّ مؤمنين است، مؤمنين در آنها عادل هست و فاسق همه تحت ولايت الله‌اند؛ منتها عادلها بيشتر، فاسقها كمتر.

وليّ بودن خدا نسبت به انسانهاي مؤمن

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آن فرق بين توكل و تولي است؛ ذات اقدس الهي وليّ مؤمنين است مؤمن خودش خيال مي‌كند كه او خودش دارد كارها را انجام مي‌دهد، مي‌گويد من سالها درس خواندم و زحمت كشيدم ديگر نمي‌داند كه لحظه به لحظه ديگري او را راهنمايي كرده [و] دستش را گرفته، از صدها خطر نجات داده. اين غفلت است، اين توكل دارد. اين توكل يك سر پلي است كه كم­كم، كم­كم به تولي برسند، اول مي‌گويد من موكل‌ هستم توكل مي‌كنم بر خدا، خدا را وكيل كارهاي خودم قرار مي‌دهم. اين توكل نورانيتي ايجاد مي‌كند كم­كم که جلوتر رفت، معلوم مي‌شود كه او قدرتي نداشت آن وليّ او همه كارهاي مولّيٰ عليه را به عهده مي‌گرفت و اين خيال مي‌كرد كه وكيل گرفت، اين‌طور نيست.

پرسش:...

پاسخ: بله مي‌سازد، با تولي هم همين­طور است، مگر اينكه به آن مقام برسد كه اين شخص تولي پيدا كند، نه اينكه خدا وليّ اوست خدا وليّ موكل هم هست، در همان لحظه‌اي كه اين شخص توكل مي‌كند و خدا را وكيل مي‌گيرد در همين لحظه خدا وليّ است و اين خيال مي‌كند خدا وكيل اوست، اين خيال مي‌كند كه خودش هست و كارها را به خدا واگذار كرده تا خدا به خواسته او كارهاي او را انجام بدهد، غافل از اينكه خدا وليّ اوست [و] به اراده خود كارهاي او را انجام مي‌دهد.

پرسش:...

پاسخ: بله در مقام عمل، تبعيت مي‌كند؛ اما دلش مي‌تپد بعد مي‌گويد من استغفار مي‌كنم. اگر ـ معاذالله ـ قلبش معتقد نباشد كه ديگر او گناه را حلال دانسته، اين عصيان نيست [بلکه] اين استحلال معصيت است [که] آن حساب ديگري دارد. اما اگر نه، بگويد بعدها توبه مي‌كنيم، خدا مي‌بخشد و مانند آن، اين مؤمن است، گرچه فاسق است.

پرسش:...

پاسخ: نه تصميم بر گناه باشد گناه است ديگر، بله اينكه در روايات ماست در فقه ماست كه همت بر گناه، گناه نوشته نمي‌شود[14] اين در اين بحثهاي عملي همين طور است ولي ﴿إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾[15] هست، از نظر بحث كلامي، اين شخص مبتلا به سوء سريره هست و خيلي از فضايل از او گرفته مي‌شود.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ اما مولا مشترك است؛ اما وليّ در اينجا هم والي است ديگر، اگر گفتيم الله وليّ است ممكن است كساني كه مولاي آدم­اند در آنجا هم اختلاف باشد؛ اما اگر گفتند: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾[16] اينجا همان سرپرست است ديگر، چون سرپرست است، دوست هم است.

مانع نبودن کلمه ﴿هَمَّتْ﴾ و ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ در انعقاد ظهور ﴿فاللّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾ 

پرسش:...

پاسخ: ديگران ممكن است وليّ باشند به معناي مولا و يا محب و ناصر؛ اما وقتي خدا وليّ است ﴿فاللّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[17] همان سرپرست است ديگر. پس بنابراين‌ هم ﴿هَمَّتْ﴾ ظهور دارد در تصميم، هم ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ مانع انعقاد اين ظهور نيست، آنچه در كشاف[18] و تفسير امام رازي[19] و تبيان مرحوم شيخ آمده[20] و مورد قبول ضمني امين‌الاسلام بود كه «قال بعض المحققين»[21] آنها اگر خواستند بگويند: ﴿هَمَّتْ﴾ ظهوري در تصميم ندارد اين بيان ناتمام است و اگر خواستند بفرمايند، كلمه ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ مانع انعقاد ظهور است، چون قرينه، قرينه متصل است اين ‌هم تام نيست. اين ﴿هَمَّتْ﴾ ظهور دارد در تصميم­گيري، آن ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّهُما﴾ با عفو، سازگار است. چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 152 با اينكه بيان فرمود كه عده‌اي معصيت كرديد عده‌اي مخالف كرديد عده‌اي دنيا خواستيد عده‌اي آخرت خواستيد ولي ﴿عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾ اين ﴿عَفا عَنْكُمْ﴾ نتيجه است و ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾ كبراي قياس است؛ شما مؤمن هستيد و هر كه مؤمن باشد مشمول تفضل الهي است شما هم مشمول تفضل الهي شديد، لذا ﴿عَفا عَنْكُمْ﴾ پس در اينكه ظاهر ﴿هَمَّتْ﴾ اين است سخني در او نيست. خب، پس گروه اول نظير عبدالله­بن‌اُبي كه منافقانه برخورد كردند، صفشان را جدا كرد. گروه دوم كساني بودند كه «همَّت ان تفشلا» بقيه كه رفتند، مقاوم بودند تا لحظه پيروزي. وقتي كه وارد صحنه پيروزي شدند هنگام جمع غنائم ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾[22] آن عبدالله­بن‌جبير گفت من دستور دارم از طرف رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه شما را حفظ كنم همين جا باشيد، آنها غنائم را بالأخره به ما هم خواهند داد[23]، اينها سنگر را رها كردند براي جمع غنائم آمدند ﴿إِن تَصْبِرُواْ﴾[24] نبود ﴿تَتَّقُواْ﴾[25] نبود «يضركم كيدهم» شد. گروه چهارم همانهايي بودند كه ماندند تا آخرين لحظه كه اعلا و اكرم و اشرف از همه اينها وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است، مسئله «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتي الا علي»[26] و امثال‌ذلك در همين صحنه، گفتند شنيده شد.

پرسش:...

پاسخ: تك­تك مؤمنين را كه وعده نداد.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ مؤمنين بما انه مؤمنين ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[27].

پرسش:...

پاسخ: نه؛ اين نظام را، اين مكتب را حفظ مي‌كند ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله يعني اين نظام در آن لحظه شكست خورد، نه دين مسلمين شكست خوردند، نه يك نفر دو نفر. خب، اين براي اينكه ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ نبود، براي اينكه ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾[28] نبود، آن گروه اين سيصد نفر يا 290 نفر، حرف آن عبدالله­بن‌ابي را گوش دادند ديگر، كسي كه او را محرم راز قرار دادند و حرف او را حرف كليدي قرار دادند منافق بود، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ اينها كساني‌اند كه ﴿إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ﴾[29].

نمايان شدن چهره واقعي منافقين در جنگ احد

اينها كساني‌اند كه حالا يا در اين جنگ احد اين حرف را زدند يا در جنگهاي ديگر، اصولاً خط مشي آنها همين است كه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» بيان كرده. در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» خط مشي منافقين را اين‌چنين بيان كرد؛ آيهٴ 167 فرمود: ﴿وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا﴾؛ وقتي به منافقين گفتند بياييد در جبهه و جنگ ﴿تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ حالا يا حمله كنيد يا دفاع كنيد ﴿قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ﴾؛ ما اگر بفهميم جنگ چيست، كجا جاي جنگ است، اگر اين جنگ را حق تشخيص بدهيم، مي‌آييم همراه شما؛ اما اين را حق، تشخيص نمي‌دهيم يا اين جنگ را روا نمي‌دانيم، اين خط مشي اينهاست كه ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ﴾ اينجاست كه فرمود: ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾ در حال عادي، منافق ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ﴾ است ﴿لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ﴾[30] دو چهره است. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه انسان دو چهره دارد: درون و بيرون؛ اما اين‌چنين نيست كه هر دو اصل باشند كه، خب درون اصل است [و] بيرون فرع است. روز خطر آن اصل، خودش را نشان مي‌دهد، لذا فرمود: ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾ در حال عادي ﴿لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ﴾ هستند؛ اما در حال خطر ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾ چه اينكه اين‌طور بودند در جريان جنگ احد. خب، اينها چهار گروه بودند. آنچه از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) در بحث ديروز قرائت شد، در خطبهٴ 210 اين چاپ نهج‌البلاغه است.

پرسش:...

پاسخ: بله و اتخاذ بطانه وگرنه﴿وَعَدَ اللّهُ﴾[31] هيچ ممكن نيست ذات اقدس الهي خلف وعده بكند.

بي­نصيب شدن مسلمانان از عنايت الهي علت شکست جنگ احد

پرسش:...

پاسخ: پيروزي كفار؟! او پيروز نشد اين شكست خورد، نه اينها شكست خوردند، آنها چيزي به دست نياوردند.

پرسش:...

پاسخ: اينها شكست خوردند، آنها پيروز نشدند نشانه‌اش اين است كه در جنگهاي قبل اين‌چنين بود، در جنگهاي بعد هم اينها را ذات اقدس الهي تدمير كرده است و ريشه‌كن كرده است.

پرسش:...

پاسخ: ظاهر اين مادي است، البته مكتب [که] سر جايش محفوظ است يعني در مقام احتجاج اين نبود كه مثلاً رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مغلوب بشود، در اين جنگ، مسلمين شكست خوردند آنها خوشحال برگشتند، كشته زيادي دادند.

پرسش:...

پاسخ: او پيروز نشد، اين شكست خورد.

پرسش:...

پاسخ: براي اينكه خيلي بين اينها فرق است، آنها بر مسلمين چيره نشدند، ذات اقدس الهي نصرت را از مسلمين برداشت، اگر عنايت الهي بيايد اينها منصور مي‌شوند ﴿سَنُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[32] و مانند آن، آن عنايت كه نيايد، اينها شكست مي‌خورند، اينها شكست الهي نصيبشان شده است.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ اما ﴿حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾[33]، ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا﴾، ﴿حَتّي﴾ دارد مغيا به اين است تا آن لحظه‌اي كه شما آن سنگر را به فرماندهي ابن‌جبير ترك كرديد ﴿حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ﴾.

تبيين جريان نفاق از منظر حضرت وصي (عليه السلام)

جريان منافقين در موارد زيادي در نهج­البلاغه آمده، در خطبهٴ 210 وقتي كه به حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كردند جريان نفاق را تبيين كنيد، حضرت فرمود كه «إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً، وَصِدْقاً وَ كَذِباً، و نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَ عَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهْماً، وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ‏ (صلي الله عليه وآله و سلم) عَلَي عَهْدِهِ، حَتَّي قَامَ خَطِيباً»؛ در زمان خود حضرت روايات دروغي به نام حضرت جعل كردند كه خود حضرت ايستاده سخنراني كرد، فرمود كه «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» آن‌گاه فرمود: «وَ إِنَّما أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ» راويان چهار گروه­اند كه گروه پنجمي نيست؛ اما گروه اول گروه منافق‌اند، حالا اين منافق را مقداري شرح مي‌دهد كه منافق كيست. مُظهِر ايمان است، متصنع اسلام است تا به اينجا. فرمود: «فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ»؛ مردم اگر منافق را بشناسند كه از او نمي‌پذيرند «وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ» ولي چون چهره نفاقش مستتر است و چهره اسلامش آشكار، مردم مي‌گويند او رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كرده است «وَ لكِنَّهُمْ قَالُوا» يعني مردم درباره منافقين اين‌چنين مي‌گويند؛ مي‌گويند: «صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ (‏صلي الله عليه وآله و سلم)» مي‌گويند از اصحاب پيامبر است، پيامبر را درك كرده «رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ»؛ پيامبر را ديد و از او روايت شنيد «وَ لَقِفَ عَنْهُ»؛ از او تناول كرد از او گرفت «فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ»؛ به حرف منافق عمل مي‌كنند و حرفش را مي‌گيرند.

تبيين چهره منافق از منظر قرآن کريم

حالي كه قرآن كريم ذات اقدس الهي منافقين را معرفي كرد: «وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِما أَخْبَرَكَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُم بِهِ لَكَ» خب، منافقين را خوب مشخص كرد، از آن توطئه‌هاي سياسي، نظامي تا به جريان «افك» كه بازي كردن با آبروي رسول خدا بود، اين ديگر آخرين حربه آنها بود و هيچ حربه‌اي بدتر از اين حربه نبود، چه اينكه هيچ حمايتي هم در قرآن كريم ظاهراً به اندازه اين حمايت حماسه‌اي نيست. خب، پس منافقي كه از خونريزي باك نداشت تا ريختن آبروي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم).

تبيين سرنوشت منافقين طبق خطبه 210 نهج­البلاغه

حضرت مي‌فرمايد اينها را كه ديديد، اينها اوصافشان را شنيديد، تمام اينها كارشكنيهاي اينها بعد از جريان سقيفه برطرف شد، ديگر هيچ كارشكني نبود نه توطئه‌هاي نظامي سياسي داشتند نه با آبروي رهبرشان بازي كردند. خب، اينها چه شدند يا بايد بگوييد اينها دفعتاً مُردند، يكجا مُردند منافقين اين­طور كه نبود يا بايد بگوييد همين كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرد همه اينها زاهد زمانه شدند سلمان و اباذر شدند اين‌ هم كه نبود يا بايد بگوييد در اثر تشكيل سقيفه بني ساعده ماندند و با حكومت ساختند و پست گرفتند و سر و صدا نكردند «هذا هو الحق»، «ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَي أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَي النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الْأَعْمَالَ»؛ اينها را عامل كردند، پست دادند «وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَي رِقَابِ النَّاسِ، فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا، وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا»[34] اين «الناس علي دين ملوكهم»[35] از همين جاست. عرض كرديم «قاعده لا تعاد» اين يك جمله است، اين يك جمله را دست فقيه بدهيد فروع فراواني از او استنباط مي‌شود. اين تحليل را وقتي به دست صاحب الميزان بدهيد، آن بيان مبسوط از آن درمي‌آيد كه مي‌فرمايد اين منافقيني كه بخش عظيمي از آيات قرآن درباره اينها و كيفر تلخ اينها و افشاگري اينها و سوء سريره اينها و روش باطل اينها و زيان و آسيب اينهاست نازل شده است. توطئه‌هاي اينها را هم كه مكرر نقل كرده، چه در توطئه‌هاي نظامي و سياسي و جنگها و چه در توطئه‌هاي اخلاقي و عرضي در آيات سورهٴ «افك»[36] گروهشان هم كم نبود. همه اينهايي كه با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سر ناسازگاري داشتند و عليه نظام تاخت و تاز داشتند، بعد از رحلت حضرت، آب از آب نجنبيد همه آرام شدند، اين احد امور ثلاثه است يا همه‌شان مُردند اينكه نبود يا همه‌شان سلمان و اباذر شدند آدم خوب شدند، اين‌ هم كه نبود يا «تَقَرَّبُوا إِلَي أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَي النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَي رِقَابِ النَّاسِ» هذا هو الحق، اين‌طور است ديگر، اين «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» زمينه شد تا آن بزرگوار بگويد كه «فان الناس علي دين ملوكهم»[37].

علت برابر بودن منافق با کافر از ديدگاه قرآن کريم

خب اين كار نفاق است اينها در جنگها، اين دسيسه را براي هميشه داشتند، لذا ذات اقدس الهي اينها را با مشركين يكجا ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد همين كه خلوص نبود و اعتقاد نبود مؤمن نيست، خواه در كسوت نفاق باشد [و] خواه در جامه شرك و بت‌پرستي: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ اگر در قيامت آنجا كه ﴿إِنَّكَ جامِعُ النّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ﴾[38] است، فرمود كه منافق و كافر هر دو در جهنم‌اند[39]، اگر در قيامت كنار هم در دوزخ­اند، در دنيا توطئه‌هاي اينها هم كنار هم است، فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾ تا مي‌رسد به اينجا كه ﴿اِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ اْلأَنامِلَ﴾[40] اين ﴿اِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا﴾ كه حرف بت‌پرستها و مشركين نيست كه اينها در برخورد بگويند ما مؤمنيم كه، اينها حرف منافقين است. اين منافق با مشركين ﴿من دُونِكُمْ﴾ است ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ اگر اينها را بطانه گرفتيد، باعث مي‌شود كه شكست بخوريد، چه اينكه شكست خورديد. ولي اگر آنها را بطانه نگرفتيد صبر و استقامت داشتيد، پيروز مي‌شويد چه اينكه در بدر پيروز شديد، هر دو نمونه را در اينجا ذكر فرمود. نمونه‌هاي متقابل را ذكر كرد، كنار هم هم ذكر فرمود. فرمود: ﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ٭ وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ خب آنجا، چون ﴿بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ﴾ نبود، صبر تقوا بود خدا ياريتان كرد، از طرف پيامبر كه اختلافي نبود او در هر دو حال كه يكسان بود، اين شما بوديد كه ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾[41] اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اين تقوا، همان تقواي نظامي است در اين‌گونه از موارد، به شهادت مسئله جنگ. البته تقواي عبادي مناسب با بحثهاي عبادي است؛ اما بحثهاي جبهه و جنگ با تقواي نظامي همراه است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾.

تأکيد قرآن کريم بر قعيد بودن انسانها

در اينكه فرمود آن نكته‌اي كه ﴿تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ﴾ در بحث ديروز ملاحظه فرموديد مقاعد، آن جايي كه قعيد مي‌نشيند نه آنجا كه قاعد مي‌نشيند، خدا قعيد را دوست دارد نه قاعد را «قعيد» يعني كمين مي‌كند «قاعد» يعني نشسته است، اينكه ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ﴾[42] اين قاعد اگر هم زن باشد قاعده است و جمعش هم مي‌شود قواعد «قواعد» همان زنهايي هستند كه محكوم به قعودند؛ اما وجود مبارك رسول خدا در سازماندهي نظاميها اينها را قعيد كرده، قعيد به كسي مي‌گويند كه كمين كرده، يكجا نشسته فرشته‌ها قعيدند نه قاعد، كمين كردند نشستند آن كه در سنگر است ايستاده است، گرچه نشسته است و اينكه پشت جبهه بيكار است نشسته است، گرچه ايستاده است. او در آنجا «قاعد» نيست «قعيد» است و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مقاعد فراهم مي‌كند براي كساني كه آنجا قعيد باشند، چه اينكه در سورهٴ «جن» وقتي از زبان شياطين، سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: ﴿وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ آيهٴ نُه سورهٴ «جن» اين است ﴿وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها﴾ از اين سماوات ﴿مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ مقاعد آن كسي كه ايستاده است و مي‌نشيند اين حال را مي‌گويند قعود، آن كه حالا خوابيده است و مي‌نشيند آن را مي‌گويند جلوس. البته گاهي اينها از هم جدا مي‌شود گاهي هم با هم ذكر مي‌شود؛ اما اين‌طور نيست كه آن فرقهاي ادبي‌شان رخت بربندد؛ اين‌طور نيست. به هر حال آن كه ايستاده است و مي‌نشيند مي‌گويند «قَعَدَ» آن كه خوابيده است و مي‌نشيند مي‌گويند «جَلَسَ» و شياطين مقاعد داشتند تا در آنجا قعيد باشند براي استراق سمع، اين حالت را مي‌گفتند مقاعد. وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي اينها مقاعدي فراهم كرده است كه اينها آنجا بيارمند و كمين كنند ﴿تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ﴾ خب، همين مؤمنين با اينكه در صدر آيه، مؤمنين را به عنوان، عنوان اخذ كرده است در همين باره فرمود كه ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾[43] خب، مگر اينها مؤمن نبودند ولي حرف ابن‌جبير را گوش ندادند براي جمع غنائم، باعث شكست مسلمين شدند؛ اما نه در اثر اينكه به نظام معتقد نبودند معصيتي كردند و اينها را قرآن كريم مؤمن مي‌داند و اينها جزء مؤمنين بودند و واقعاً هم مؤمن بودند؛ منتها معصيتي كردند و مشمول عفو الهي شدند و تتمه بحث براي فردا.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

 

[1] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 13.

[2] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 118.

[3] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 120.

[4] . الکشاف، ج 1، ص 410.

[5] . مفاتيح الغيب، ج 8، ص 347.

[6] . التبيان، ج 2، ص 577.

[7] . مجمع­البيان، ج 4، ص 825.

[8] . سورهٴ غافر، آيهٴ 5.

[9] . سورهٴ نساء، آيهٴ 113.

[10] . سورهٴ توبه، آيهٴ 74.

[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[12] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 174.

[13] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 152.

[14] . بحارالانوار، ج 68، ص 255.

[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.

[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[17] . سورهٴ شوري، آيهٴ 9.

[18] . الکشاف، ج 1، ص 420.

[19] . مفاتيح الغيب، ج8، ص 347.

[20] . التبيان، ج 1، ص 577.

[21] . مجمع البيان، ج 2، ص 825.

[22] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 152.

[23] . ر.ک: بحارالانوار، ج 20، ص 25.

[24] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 120.

[25] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 120.

[26] . الکافي، ج 8، ص 110.

[27] . سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.

[28] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 118.

[29] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 119.

[30] . سورهٴ نساء، آيهٴ 142.

[31] . سورهٴ نساء، آيهٴ 95.

[32] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 151.

[33] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 152.

[34] . نهج­البلاغه، خطبه 210.

[35] . کشف الغمه، ج 2، ص 21.

[36] . سورهٴ نور، آيات 12 به بعد.

[37] . بحارالانوار، ج 102، ص 8.

[38] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 9.

[39] . سورهٴ نساء، آيهٴ 140.

[40] . سورهٴ آل عمران، آيات 118و119.

[41] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 152.

[42] . سورهٴ نساء، آيهٴ 95.

[43] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 152.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق