اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَي اللّهِ الْمَصِيرُ﴿28﴾ قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴿29﴾
مودّت به اهلبيت(عليهم السلام) و نفي ولايت كفار؛ مزد رسالت
يكي از اسرار نهي تولّيِ كافران آن است كه انسان در برابر رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مديون است، زيرا رسول خدا به اذن خدا حقّ حيات بر گردن همه دارد، چون ذات اقدس الهي به ما فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[1] در برابر اين حقّ حيات، يك مسلمان مديون پيامبر است. اداي دِيْن به اين نيست كه در نمازها به آن حضرت سلام بكند، اداي دِيْن به همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» مشخص شد. آيه 23 سورهٴ «شوريٰ» اين است كه ﴿قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾؛ هيچ مزدي از شما طلب نميكنم، مگر ارتباط تنگاتنگ با اهلبيت و در كنار اين جمله آن مطلب را هم فرمود: ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾؛ اگر كسي خواست مُزد رسالت را بپردازد يعني يك مسلمان راستين باشد فقط راهش ارتباط با اهلبيت است و اين حَسنه است و اگر كسي بهرهاي از اين حَسنه بُرد، خداي سبحان هم لغزشهاي او را ميبخشد و هم بر حَسنات او ميافزايد. فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾ يعني «المودّة في القربيٰ حسنة»، ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾؛ اگر كسي مقداري با خاندان عصمت و طهارت رابطه داشت و بر اساس اين ارتباط قدم برداشت، خداوند اين ارتباط را بيشتر ميكند، چرا، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[2].
خب، پس يك مسلمان، زنده شدهٴ پيامبر است و اين وقتي ثابت ميشود كه انسان سري به جهان كفر بزند ببيند آنها در چه آتشي دارند ميسوزند، آنگاه برايش روشن ميشود كه زنده شدهٴ پيامبر است به حق، خود را مديون ميداند و براي اداي اُجرت، تنها راهش مودّت است، حالا اگر مودّت، مزد رسالت رسول اكرم است بر اساس آيه سورهٴ «احزاب» انسان داراي دو قلب نيست. در اوايل سورهٴ «احزاب» آمده است كه ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾ آيه چهارم سورهٴ «احزاب» است.
مراتب تهديد الهي نسبت به پذيرش ولايت كفّار
خب، اگر انسان بدهكار رسول اكرم است و اگر اداي دِيْن به مودّت است و اگر ظرف مودّت، قلب است و اگر انسان داراي دو قلب نيست بر اساس اين اصول چهارگانه، پس جا براي وِلاي غير اهلبيت نيست و اگر كسي مودّت اهلبيت را در دل جا داد، به خيال اينكه جمع وِلايي با محبت ديگران ممكن است اين خودش را فريب داد و آنچه در دل دارد ذات اقدس الهي ميداند، گاهي خداي سبحان تهديد نرم دارد، گاهي تهديد تند. آن نرمش با تند آميخته است، آن آيه قبل خيلي تهديد تند بود ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ اين آيه بعد تهديدش خيلي نرم است، ميفرمايد: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ﴾ نه «يؤاخذكم به الله» و نه ﴿يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[3] اگر بفرمايد: «يحاسبكم به الله» يك تهديد متوسط است، اگر بفرمايد «يؤاخذكم به الله» يك تهديد تند است، اما تهديد نرم آن است كه ﴿يَعْلَمْهُ اللّهُ﴾ سه نوع است و سه نحو تهديد، اگر بفرمايد آنچه در دل مخفي كردهايد يا اظهار بكنيد خدا شما را مؤاخذه ميكند اين يك تهديد تندي است، بفرمايد محاسبه ميكند، چون محاسبه دون مؤاخذه است اين يك تهديد متوسط است. نه مؤاخذه بگويد نه محاسبه بفرمايد، بلكه بگويد خدا ميداند يك تهديد خيلي نرم است. اين تهديد نرم با آن تهديد حاد كنار هم تعديل ميشود.
تفاوت بيان قرآن از آگاهي خداوند بر اعمال ظاهر و پنهان انسان
عمده آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ﴾ گاهي زمينه، اقتضا ميكند كه آنچه در دل هست آن را مقدّم ذكر بكند و آنچه در بدن ظاهر ميشود آن را مؤخّر ذكر بكند. گاهي هم به عكس است، لذا آيات قرآني دو طايفه است: بخشي از آيات مسئله اخفا مقدّم بر ابداست؛ بخشي هم به عكس است. گاهي تعبير اين است كه خداوند آنچه را كه اينها به صورت راز دارند ميداند و آنچه را كه به صورت عَلن، بيان ميكنند آن را هم ميداند، نظير آيه پنج سورهٴ «هود» كه ﴿يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾؛ ذات اقدس الهي آنچه را كه اينها به عنوان راز دارند ميداند، آنچه را كه علن ميگويند و ميكنند ميداند، چون اين ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ عليم است.
منظور از اين سرّ يا نجوا و رازگويي و رازداري با ديگران است كه اين باز جزء ابداست يا نه، راز دروني است كه جزء ابدا نيست. به هر حال در ذيل استدلال كرد فرمود چون او ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ عليم است، پس به سرّ و علن عالم است. ذات الصدور آن خاطرات را ميگويند، زيرا خاطرات و ضماير ذات الصَدر هستند در صدر، جا دارند آن خاطراتي كه در دل جا گرفتهاند از آن خاطرات به «ذات الصدور» ياد ميشود ذِيالصدر هستند يعني در دلاند اگر خدا ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ يعني به «الخاطراة المستورة في الصدر» عالم است، اگر از صدر بيرون آمد خواه علن، خواه نهان، خواه سرّ خواه جَهر هر دو را ذات اقدس الهي ميداند.
گاهي تعبير مشابه اين است گاهي هم به عكس اين، گاهي اخفا مقدّم است گاهي اظهار مقدم. در سورهٴ «نمل» آيه 74 اين است ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾ كه اين هم تقديم اخفاست بر جهر، تقديم علم «بما في الصدر» است بر علم «بما في العلن»، گاهي هم به عكس است يعني علم به ظاهر را اول ذكر ميكند و علم به باطن را بعد، نظير آيه نوزده سورهٴ «غافر» كه ميفرمايد: ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ﴾ اين ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ﴾ اين ﴿خَائِنَةَ﴾ يا مصدر است يا صفت براي «أعين» به هر حال كار بدني است. فرمود خيانت چشم را خدا ميداند و آنچه را كه صدر اينها پنهان كرده است آن را هم خدا ميداند كه در اينجا علم به ظاهر قبل از علم به باطن ياد شده است، فرمود: ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ﴾.
اظهار نيت منافقان، تهديدي الهي در مقابله با استهزاي آنان
گاهي ميفرمايد ميداند، گاهي خبر ميدهد كه اين خبر، نشانهٴ دانستن است. در سورهٴ «توبه» آيه 64 اينچنين است ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ منافقين ميترسيدند كه آيهاي نازل بشود كه مسلمين را از اسرار دروني اينها آگاه كند و اين ترسشان بر اساس استهزا بود، زيرا منافق به خدا و غيب و علم غيب معتقد نبود. در برخوردي كه با مسلمين داشتند طوري وانمود ميكردند ميگفتند ما ميترسيم وحيي بيايد و شما را از اسرار ما آگاه كند، آنچه در دل ما هست براي شما بيان كند اين را به صورت استهزا ميگفتند، چون منافق به خدا و قيامت و مسئله غيب و علم غيب معتقد نيست. اينكه در كريمه آمده است ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ اين را بر اساس استهزا ميگفتند، آنگاه در جواب فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾؛ شما استهزا بكنيد، شما بگوييد مبدئي نيست كه از غيب باخبر باشد ولي ذات اقدس الهي نه تنها از درونتان باخبر است، بلكه آن توان را دارد آنچه شما در دل داريد آن را آشكار كند ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾ شما ميترسيد كه آيه نازل بشود اسرار شما را فاش كند و اين را به عنوان استهزا در خود ميپرورانيد ولي خداي سبحان اين كار را خواهد كرد، هم ميداند و هم ميتواند افشا كند.
پرسش:...
پاسخ: ببينيد كسي كه با يك كودك بازي ميكند براي اينكه كودك را سرگرم كند ميگويد من از تو ميترسم با زبان كودكي، اين هَزْل است. منافقين همين معنا را با جِد ميگفتند وگرنه منافق به مبدأ غيب و علم غيب و امثال ذلك كه معتقد نبود ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ و امثال ذلك اين ترس، ترس استهزايي بود وگرنه منافق كه چنين ترسي ندارد، لذا خداي سبحان فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾[4].
پرسش:...
پاسخ: آنكه كافر نبود. آنكه مؤمن بود.
تفاوت علم مؤمن با علم كافر به مبدأ و معاد
پرسش:...
پاسخ: آن عقد قلبي نبود، عقد علمي بود، چون دو گِره بايد باشد تا انسان مؤمن باشد او عالم بود، نه مؤمن ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[5] اين است در ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ يك عَقد است نه دو عقد، در مؤمنين دو عقد است.
بيانذلك اين است كه انسان وقتي مطلبي را علم پيدا ميكند بين موضوع و محمول قضيه يك گِره ميزند ميگويد «الف»، «باء» است، لذا قضيه را عَقد ميگويند اينكه قضيه را عقد ميگويند، براي اينكه محمول با موضوع گِره خورد اين ميشود علم يعني تصديق و اين مقدمه است لازم است، ولي كافي نيست يك گِره ديگر لازم است كه بين عصاره اين علم با نفس گِره بخورد اين به نام اعتقاد است، اين ميشود ايمان. مؤمن كسي است كه بين خود و بين محصول اين قضيه گِره ببندد يعني گردن بنهد. اينكه ميبينيد در مباحثات دو نفر بحث ميكنند با اينكه روشن شد حق با زيد است، عمرو گردن نمينهد اين «جحد بها واستيقَنَته نفسه» آن يك گِره هست يعني فهميد موضوع با محمول رابطه دارد بيخود تلاش ميكند؛ اما گردن نمينهد كه به رفيق بگويد حق با توست من اشتباه كردم، اين فرعونمنشي در اين هست. اين گِره دوم مهم است به نام ايمان وگرنه آن گِره اول در قيامت براي كافران حاصل ميشود يعني كساني كه امروز ميگويند جهنم نيست و بهشت نيست ـ معاذ الله ـ فردا كه رفتند ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[6] اما نميتوانند ايمان بياورند بين خود و بين آن علم گِره ببندند به نام ايمان وگرنه راحت ميشوند. آنجا چون ظرف ايمان نيست اگر ظرف ايمان بود ايمان ميشد واجب، اگر چيزي در آنجا واجب و مستحب و حرام و مكروه باشد دين و شريعت لازم است، وحي و رسالت لازم است ميشود دنيا ديگر آخرت نيست.
تمام محروميت كافر، اين است كه فردا كه حقيقت روشن ميشود اسرار را ميفهمد، ولي نميتواند ايمان بياورد مثل يك آدم تشنهاي كه بيراهه رفته است همه اعضا و جوارحش را خرد كرده، شكسته دامنه كوه بعد فهميد يك جاي ديگر چشمه است اين بيراهه آمده. ميفهمد كه چشمه كجا ميجوشد، ولي نميتواند برود، لذا كافر در آخرت مسئلت ميكند كه مرا به دنيا برگردانيد تا عمل صالح فراهم بكنم، آنجا جاي ايمان نيست يعني اين گِره را بايد در دنيا ببندد.
كافر از آن جهت كه كافر هست حالا يا بر اساس تعصّب يا بر اساس علل ديگر بر اساس تقصير در تحصيل مقدّمات بيراهه رفته است، الآن بين جان او و بين واقعيتها گِره نخورد او مسئله غيب و علم غيب و امثال ذلك را استهزا ميكند، لذا قرآن بعد از آن جمله فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾[7].
پرسش:...
پاسخ: نه، آنها كه به مراحل قبلي رسيدند ايمان هم آوردند؛ اما فرعون اصلاً علم داشت ولي ايمان نياوردند.
آگاهي خداوند بر اعمال و نيّات منافقان
مطلب بعدي در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» در همين سورهاي كه در پيش داريم به خواست خدا، آيهٴ 118 اين سوره است. ميفرمايد: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اين بخش از سورهٴ «آلعمران» تقريباً مناسب با بحثي است كه قبلاً گذشت. صدر آيه 118 اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾[8] اين گزارش از باطن ميدهد از ظاهر گزارش ميدهد، ميفرمايد: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ﴾ ظاهر را ديگران هم ميفهمند. از باطن گزارش ميدهد كه ديگران نميدانند، فرمود: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾؛ آن كينهاي كه اينها در دل دارند بيش از آن مقداري است كه در زبان آوردند. اين نشانهٴ آن است كه آنچه را كه انسان انجام ميدهد يا اخفا ميكند، ذات اقدس الهي ميداند ﴿وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾[9].
ظهور اعمال و نيّات انسان در قيامت
بنابراين اين كريمهٴ ﴿قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ اين هم با گذشته ارتباط دارد، هم ميتواند رابطي باشد با آيهاي كه در پيش داريم كه جزء غرر آيات مربوط به قيامت است و آن اين آيه است كه طليعهاش به خواست خدا امروز بحث ميشود و بحث مبسوطش براي روزهاي بعد ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[10].
خب، اين معنا كه گفته شد آنچه شما مخفي بكنيد خدا ميداند، آنچه اظهار بكنيد خدا ميداند و ذات اقدس الهي بر همه چيز قدير است، اين علم خدا چه موقع ظهور ميكند؟ فقط خدا ميداند يا برابر علم عمل ميكند؟ يقيناً برابر علم عمل ميكند، چون فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ ظرف عمل كردن به آن علم چه موقع است، فرمود: ﴿يَوْمَ﴾ روزي كه ﴿تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾؛ روزي فراميرسد كه هر كسي هر چه كرده است، هر كار خيري كرده است آن را مُحضر مييابد يعني متن عمل را حاضر شده مييابد، خودِ كار خير را حاضر شده مييابد؛ خير را، آن عنوان را كه امروز به عنوان يك امر اعتباري است فردا به صورت يك حقيقت ظهور ميكند ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾؛ هر كار بدي هم كه انجام داد آن را هم مُحضر ميبيند؛ منتها علاقهمند است كه بين او و بين آن كار سوء، يك فاصله طولاني باشد، يك زمان زيادي فاصله باشد، بعد ميفرمايد: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾. اين ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ كه يك تهديد تندي است با ﴿وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[11] كه وعده به رحمت و رأفت است كنار هم كه جمع شدند مسئله را تعديل ميكنند.
تجسم خير و شرّ اعمال در قيامت
اما ظاهر كريمه اين است كه هر كسي، هر كار خيري كه انجام داد همان را ميبيند، خير را ميبيند عنواني كه به عمل داده شد آن عنوان را ميبيند، خير را ميبيند نه مصاديقش را، نه مسجدسازي را ببيند خير را ميبيند، نه احداث قنات را ببيند، بلكه خير را ميبيند. خير در هرجا ظهور كرده است آن خير را مشاهده ميكند، حالا شواهد فراواني در باب تجسّم اعمال هست. اين قضاي حاجت مؤمن به صورت يك فرشته درميآيد يا به صورت يك صفا ظهور ميكند،[12] آن كار خير را ميبيند، نه آن موادّ خام را. مسئله تجسّم اعمال اين نيست كه آن موادّ خام عمل را انسان ببيند. عنواني كه براساس آن كار داده شد، آن عنوان را مجسّم مشاهده ميكند.
پرسش:...
پاسخ: شرّ هم همچنين. خير و شر ميبيند. خير و شر مفهوماند، نه ماهيت يكي و فرد ذاتي در خارج ندارند، گرچه مصداق دارند دوتا. ما چيزي نداريم به عنوان خير، چيزي نداريم به عنوان شر؛ اما اين عناويني كه از قلب نشئت گرفته و هدف فاعل و راه فاعل مشخص است، همان معنا در قيامت به صورتي ظهور ميكند «من خيرٍ» نه يعني پلسازي را ميبيند، نه مسجدسازي را ميبيند، احسان را ميبيند، قضاي حاجت مؤمن را ميبيند.
پرسش:...
پاسخ: نه، اين عنوان كه بر خارج تطبيق شد خارج، فرد او نيست مصداق اوست او، آن عمل خارج را نميبيند [بلكه] اين احسان را ميبيند، خير و شر را انسان ميبيند ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[13] آن خير را ميبيند، نه عمل را، اگر به كسي سيلي زد اين سيلي را نميبيند، ظلم را ميبيند «الظُلمُ ظلماتٌ يومَ القيامةِ»[14] دستي بر بالاي سرِ يتيم گذاشت اين دست كشيدن بالاي سر يتيم را نميبيند، احسان را ميبيند، احسان به صورتي درميآيد، عبادت را ميبيند.
پرسش:...
پاسخ: خودش خير است، خير حقيقتي است كه در قيامت ظهور ميكند و در خارج، مصداق خير به صورت قضاي حاجت مؤمن درآمد يا به صورت اطعام يتيم درآمد و امثال ذلك.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن را ميبيند و هم او به صورت جزا درميآيد و مافوق او هم ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[15] و چيزهايي هم اضافه خواهد داد.
بيان روايات از چگونگي تجسّم اعمال در قيامت
خلاصه در آن روايتي كه قبلاً از محاسن برقي خوانده شد اين است كه مؤمن وقتي وارد قبر ميشود شش صورت نوراني در اطراف قبر او حضور پيدا ميكنند: بالاي سر او، پهلوي راست، پهلوي چپ، پايين پا و بالا و كنار و ميگويند اگر حادثهاي پيش آمد از هر طرف بخواهد آسيبي برسد ما حمايت ميكنيم صورتها خيلي نوراني و روشن و يكي از همه اينها نورانيتر و روشنتر است و تقريباً فرمانده ساير صُوَر است.
در آن حديث شريفي كه قبلاً خوانده شد مشخص كرد آن صورت نوراني كه طرف راست است چيست؟ آن صورت نوراني كه طرف چپ است چيست؟ يكي نماز است، يكي زكات است، يكي روزه است، يكي حج و امثال ذلك است و آنكه از همه اينها روشنتر است و فرمانرواي همه اينهاست و از همه اينها «احسن بهائاً» است، «الولايه» است كه ولايت عترت طاهره(عليهم السلام) از همه اينها بالاتر است و به اينها ميفرمايد اگر كار از شما ساخته نشد، من حمايت ميكنم[16] كه باز ممكن است آن حديث هم باز خوانده شود.
خودِ عمل در قيامت طوري ظهور ميكند كه انسان مشخصاً ميبيند ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾[17] خير را ميبيند، در حقيقت خودش را با خاطرات خودش را با اهداف و نيّات خود را كاملاً مشاهده ميكند، موادّ خام به هر صورتي باشد آن مهم نيست آن موادّ خام را نميبيند [بلكه] خير را ميبيند يا شر را مينگرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چه در برزخ، چه در قيامت در حقيقت آن روح عمل ظهور ميكند، نه مادّه خام عمل، روح عمل ظهور ميكند يعني اگر گفتند احسان، قضاي حاجت، ادخال سرور و امثال ذلك اين عناوين ظهور ميكنند نه موادّ خام.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر اراده خير كرد و موفق نشد بخش ضعيفي از ثمر را ميبيند، اگر اراده كرد و موفق شد بخش قوي را مشاهده ميكند. غرض آن است كه خير و شرّ را ميبينند، نه آن موادّ خام را، اگر كسي كشاورزي كرد براي تأمين رفاه جامعه آن احسان را ميبيند نه درختكاري را.
پرسش:...
پاسخ: آن گاهي ريائاً هست، گاهي لله هست، گاهي براي تأمين سود شخصي هست، آن متن خارجي است موادّ خام است كه مشترك است عمده آن عنواني است كه صاحب عمل بر اساس آن عنوان كار خارجي را انجام ميدهد، آن اگر احسان است و اگر خير است آن را مشاهده ميكند يا اگر شرّ است ميبيند.
ظهور حقيقت اعمال در قيامت
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ وجود خارجيِ اين خير و شرّ در آنجا به يك صورت ديگر ظهور ميكند؛ هر كسي هر كاري كه انجام ميدهد برابر نيّتي است خداي سبحان ميداند اين كار را او با چه قصد انجام داد، چون بدنهٴ كار را همه انجام ميدهند، مثل كسي كه پا شد حالا يا توهيناً يا تعظيماً اين پا شدن در برابر كسي كه وارد شد يك عمل مشتركي است يكي حرام است، ديگري مستحب آنكه توهيناً است حرام است، آنكه اكراماً است مستحب. در حقيقت آن توهين و آن اكرام را شخص ميبيند نه پا شدن را، پا شدن مشترك است، بدنهٴ عمل مشترك بين خير و شر است.
پرسش:...
پاسخ: وجودي است، اينها در حقيقت در آن عالم به اين صورت ظهور ميكنند يعني حقيقت خير اين دستوراتي كه دين به ما داد واقعيتهايي دارد، آن واقعيتها در دنيا كه نشئه اعتبار است با زبان اعتبار بيان شده وگرنه همين عناوين اعتباري يك ريشه واقعي در فطرتمان دارد آن ظهور ميكند و چون خود آيه، صدر آيه خير و سوء را در بردارد اين لفّ و نشر هم، لفّ و نشر هست؛ منتها مرتب نيست. در صدر آيه سخن از خير است ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ بعد ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آمده است، در ذيل آيه مسئله تحذير را كه به سوء برميگردد مقدّم ذكر فرمود: ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[18] را كه براي خير است اين را مؤخر ذكر كرد كه لفّ و نشرش مرتب نيست و اينكه بين تهديد و وعده جمع كرده است، براي اينكه مضمون آيه درباره خير و سوء است.
چگونگي ظهور تسويف دنيايي در قيامت
اينكه فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾[19]؛ دوست دارد كه بين اين شخص و بين اين عمل سوء و سيّء زمان زيادي فاصله باشد كه به هم نرسند، اين نه براي آن است كه واقعاً آنجا ظرف آرزوست، بلكه اين كسي كه گرفتار تسويف بود و كار را به عقب ميانداخت همين معنا در قيامت براي او ظهور ميكند. در دنيا كه زنده بود ميگفت «سوف استغفر»، «سأستغفر» «سوف أتوب»، «سأتوب» اين همان است كه در بعضي از رواياتمان دارد كه تسويف انسان را گرفتار ميكند «تسويف»[20] يعني سوف گفتن، «سين» به كار بردن، به آينده حواله دادن «سوف اتوب» «سوف أستغفر»، «سوف أعْمَلُ صالحا» اين سوف، سوف گفتن را ميگويند «تسويف» يعني به تأخير انداختن، اين است كه انسان را گرفتار ميكند. همين معنا در قيامت ظهور ميكند كه ميگويد اي كاش اين از من جدا بود، فاصلهٴ زمانيِ بين من و او زياد بود با اينكه ميداند در چنگال اوست و ميداند جا براي فاصلهٴ زماني نيست، چون بساط زمان برچيده شد، سال و ماهي نيست ديگر سخن از زمين و آسمان نيست تا زماني باشد و زمان طولاني بين او و عمل سيّئه ظهور داشته باشد كه، همين تسويف دنيايي او در آنجا ظهور ميكند كه ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا﴾ يعني بين اين نفس و بين آن عمل سوء ﴿أَمَداً بَعِيداً﴾[21] منتها هيچ فايدهاي ندارد كه چون علي اليوم يعني آن روز نه تنها مييابد، بلكه در چنگال عمل هست ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[22] در گرو آن كار است، وقتي در گرو آن كار باشد ديگر جا براي اين اُمنيه نيست.
حالا روز چهارشنبه است و پايان هفته است. براي اين عزيزاني كه در راهِ دين در اتحاد جماهير شوروي به آن فداكاريشان رسيدند و مظلومانه كُشته شدند براي همهشان طلب مغفرت بكنيم، فاتحهاي هم قرائت بفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.
[2] . سورهٴ شوري، آيهٴ 2.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.
[4] . سورهٴ توبه، آيهٴ 64.
[5] . سورهٴ نمل، آيهٴ 14.
[6] . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[7] . سورهٴ توبه، آيهٴ 64.
[8] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 118.
[9] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 118.
[10] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[11] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[12] . ر . ك: الكافي، ج 2، ص 190.
[13] . سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.
[14] . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 99.
[15] . سورهٴ ق، آيهٴ 35.
[16] . ر . ك: المحاسن، ج 1، ص 288.
[17] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[18] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[19] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[20] . الكافي، ج 2، ص 136.
[21] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[22] . سورهٴ طور، آيهٴ 21.