اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ(14) قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ(15) قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ(16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ(17) قَالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ(18) وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِين(19)﴾
همانطوري كه شيطان با تأكيد درباره اغواي بنيآدم سخن گفت، گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ با لام و با نون و ساير ادوات آن تهديد خود را تأكيد كرد بعد چنين گفت: ﴿لَآتِيَنَّهُم﴾ كه اينجا هم با لام و با نون مؤكّد ذكر كرد ذات اقدس الهي هم در پاسخ فرمود كه ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ﴾ اين هم با لام و با نون تأكيد پاسخ تهديدآميز داد مطلب دوم آن است كه گرچه اين ﴿مِنكُمْ﴾ يا ﴿مِّنْهُمْ﴾ كه در بخش ديگر آمده است محتمل است كه من تبعيض باشد چه اينكه برخي از اهل تفسير گفتهاند لكن برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آمده است استفاده تبعيض آسان نيست زيرا آيهٴ 43 سورهٴ مباركهٴ «حجر» اينچنين است كه ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ بنابراين استفاده تبعيض آسان نيست مگر اينكه گفته بشود كه اصل وعيد براي همه هست اما انجاز اين وعيد و پر كردن جهنم به وسيله تبهكاران براي همه نيست لذا همگان در معرض اين هستند كه از گرفتار تهديد و وعيد الهي بشوند اما بعضيها مشمول عفو قرار ميگيرد و بعضيها مشمول عفو نيستند خدا وعيد خود را درباره آنها عمل ميكند آنها كه وعيد خدا درباره آنها عمل شد برابر ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ﴾ كه مفيد تبعيض باشد جهنم را پر ميكنند بنابراين اينجا دو مطلب است يكي اينكه همگان در معرض تهديد به وعيداند يك از نظر وعيد و تهديد كسي مستثنا نيست دوم اينكه خداوند يك عده را ميبخشد و با عده ديگر جهنم را پر ميكند اما معلوم نيست آن عدهاي كه ميبخشد چه كسانياند چون معلوم نيست به نحو قضيه جزئيه افراد مستثنا هستند كه ﴿ان الله يغفر لمن يشاء﴾ آنها چه كسانياند؟ معلوم نيست لذا انسان بين الخوف و الرجا هميشه به سر ميبرد از طرفي تهديد الهي هست از طرفي وعده مغفرت هم فيالجمله هست و از طرفي هم انجاز وعيد و عمل به وعيد هم فيالجمله هست پس دوتا موجبه جزئيه است و يك موجبه كليه آن موجبه كليه اين است كه خداوند تهديد كرد همگان را فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾[1] هيچ كس نيست كه از اين تهديد بيرون باشد همه تبهكاران در معرض وعيد و تهديدند دوتا موجبه جزئيه هم هست يكي اينكه خداوند فيالجمله بعضي را ميبخشد يكي اينكه خداوند با بعضيها جهنم را پر ميكند لذا هر انساني بين الخوف و الرجاء است آن تهديد عام كه شاملش ميشود اين وعيد هم كه محتمل الشمول است آن وعده هم كه محتمل الشمول است ممكن است كه وعيد الهي درباره او انجاز بشود جزء كساني باشد كه جهنم را پر كند و ممكن است وعده الهي نصيب او بشود لذا بين الخوف و الرجا به سر ميبرد هرگز مغرور نخواهد شد فريب نخواهد خورد.
مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي زبان شيطان نقل كرد ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ اين تقريباً مطابق با همان بحثهايي است كه در اواخر سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ﴾ آيهٴ 153 سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه در بحثهاي امسال گذشت معلوم ميشود كه صراط مستقيم يكي است راههايي كه در دو طرف اين انحرافي است متعدد است صراط مستقيم همان است كه شيطان گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ راههاي انحرافي همان است كه گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ اين ميشود سبل فرعي.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي اين تهديدها را از زبان شيطان كه نقل كرد شيطان گفت: ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ اگر منظور شيطان آن اغواي ابتدايي باشد يعني جبر باشد يقيناً خدا سخن او را ابطال ميكرد و اگر كينه توزانه گفته باشد سخن باطلي گفته باشد باز هم او را رد ميكرد از اينكه در اين بخش خداوند اغواي او را اسناد اغوا را به خدا نفي نكرد معلوم ميشود اغواي كيفري است و اغواي كيفري را هم قرآن امضا كرده است فرمود كه شيطان در بخشهاي اغواي كيفري رسالت الهي را به عهده دارد كه ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[2] اين يك آيه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[3] اين دو آيه كه ميشد اينها اضلال كيفري اغواي كيفري است وگرنه ذات اقدس الهي هرگز كسي را تحت ولايت شيطان قرار نميدهد چون خودش فرمود كه ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[4] كه آنها تو را ولي خود قرار دادند.
مطلب بعدي آن است كه شيطان در تهديدهاي خود گفت كه ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ معلوم ميشود انسان شاكر از آسيب وسوسه شيطان مصون است چون ذات اقدس الهي چنين مطلبي را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در پيش داست در مقدمه اين سوره همان آيهٴ ده همين سوره كه قبلاً گذشت در طليعه خلقت انسان چنين فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ﴾ اين ﴿قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ﴾ براي آن است كه ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ آنجا ما را به شكر دعوت كرده است براي اينكه انسان شاكر از وسوسه مصون است انسان شاكر نعمت را ميشناسد ولي نعمت را ميشناسد نعمت را بجا مصرف ميكند و اگر هر نعمتي را بجا مصرف كرد ديگر از آسيب شيطنت شيطان مصون است لذا در طليعه بحث آفرينش انسان ﴿قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ﴾[5] را ذكر فرمود تا ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ هماهنگ باشد.
مطلب ديگر آن است كه اين شكر مسبوق به ذكر است و فكر است و امثال ذلك كسي شاكر است كه فكر كرده باشد كسي شاكر است كه اهل ذكر باشد شكر كه بدون ذكر و فكر نخواهد بود لذا در آيه سوم همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و آيهٴ دوم اين سوره يعني در حقيقت بعد از ﴿المص﴾ ما را به ذكر و ذكرا دعوت كرده است فرمود: ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ آيه سومش اين است ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ يك انسان متذكر اهل شكر است و يك انسان اهل شكر از وسوسه شيطان مصون است خب.
مطلب بعدي آن است كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين شاكرين را بر مخلصين تطبيق فرمودند اين قابل تطبيق هست چون شيطان در اينجا استثنا كرد شاكرين را استثنا كرد گفت: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ در بخشهاي ديگر هم شيطان گفت كه من همگان را فريب ميدهم ﴿إِلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[6] البته شاكر مطلق همان مخلص خواهد بود كسي كه هر نعمتي را بشناسد و هر نعمتي را از ولي نعمتش كه اله است بداند و هر نعمتي را در جاي خاص خود صرف كند چنين انساني شاكر خواهد بود و مخلص خواهد بود اما الزاماً هر شاكري مخلص باشد اينچنين نيست آن مرحله عاليه شكر البته با اخلاص و مخلص بودن همراه است اما ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ يعني اكثري تحت ولايت من قرار ميگيرند من اكثري را تحت ولايت خود قرار ميدهم.
پرسش ...
پاسخ: چرا مخلص مراتب دارد آنهايي كه از آسيب وسوسه مصوناند آنها هم درجاتي دارند انبيا كه مخلصاند و از آسيب شيطنت شيطان مصوناند مرسلين كه از اسيب شيطنت شيطان مصوناند هم درباره رسل آمده است كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[7] هم درباره انبيا آمده است كه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْض﴾[8] آنها هم درجاتي دارند لكن چه اينكه شاكر هم درجاتي دارد اما تطبيق شاكر بالقول المطلق بر مخلص اين آسان نيست البته آن مرحله عاليه شكر براي مخلصين است اما غالب شاكرين اينهايي كه بالأخره عادلاند ولو مخلص هم نباشند اينها بالأخره اگر هم يك وقتي گرفتار لمم بشوند مشمول رحمت الهياند ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[9] اين سيئات همان لمم است يعني گناهان صغيره است كه در بخش ديگر قرآن استثنا كرد كه فرمود اينها از گناهان ميپرهيزند ﴿إِلاّ اللَّمَمَ﴾[10] بنابراين اينها هم جزء شاكرين خواهند بود البته شاكر بالقول المطلق جز مخلص نخواهد بود و اما اين جريان كه شيطان گفت از چهار جهت ميآيم منظور احاطه است نه منظور اين است كه قسمت بالا و پايين را من رها ميكنم چه اينكه بحثش گذشت نمونهاش هم آن حديثي است كه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد كه عرض ميكند: «اللهم احفظني من بين يدي و من خلفي و عن يميني و عن شمالي و من فوقي و و من تحتي و اعوذ بك من أن اغتال من تحتي» يا آن «و من فوقي»[11] زير مجموعه « اللهم احفظني من بين يدي و من خلفي و عن يميني و عن شمالي و من فوقي» بعد عرض ميكند «و اعوذ بك من أن اغتال من تحتي» من به تو پناه ميبرم از اينكه اغتيال بشوم غولگونه ديوگونه يك كسي من را آسيب برساند زير پايم را خالي كند خب اينچنين است بالأخره شيطان از بالا و پايين هم خواهد آمد اينچنين نيست كه حالا از بالا يا از پايين مصون باشد.
مطلب بعدي آن است كه همين جريان در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آمده در سورهٴ «ص» آمده و مانند آن با اختلاف هم آمد به دليل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» به اين صورت آمده است ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[12] اينجا ﴿رَّبّ﴾ ندارد ﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ در سورهٴ «حجر» دارد كه ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾[13] اينجا دارد ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ تعبيرات ديگر هم بين آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» با آنكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هست فرق ميكند در سورهٴ «ص» هم همينطور است در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيهٴ 36 به بعد اين تعبيرات آمده است در سورهٴ «حجر» آيهٴ 36 اين است ﴿رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ در آيهٴ 39 دارد ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ﴾ اما در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است ﴿رَّبّ﴾ و مانند آن نيامده خب اين يك قضيه است آنگاه ممكن است كسي توهم بكند كه قرآن كه مصون از ختلاف است اين اختلافات براي چيست؟ اين كه چند تا قضيه نبود بالأخره يا آنطور گفت ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ يا گفت ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ چطور گاهي ﴿رَبَّ﴾ ذكر ميشود گاهي ﴿رَبَّ﴾ ذكر نميشود؟ پاسخش اين است كه حالا اختصاصي به خصوص اين جريان ندارد در خيلي از موارد همينطور است كه يك قضيهاي كه در قرآن واقع ميشود به صورتهاي گوناگون و الفاظ گوناگون و تعبيرات گوناگون است كم اتفاق ميافتد كه تمام جهات لفظي يكي باشد اولاً اين جريانها معلوم نيست كه به صورت عربي واقع شده مخصوصاً جريان انبياي گذشت كه يا عبري بودند يا سرياني بودند و مانند آن آنكه عربي نبود تا اينچنين واقع بشود جريان موسي(سلام الله عليه) با قومش با غبطش با نبطش اينها هيچ كدام عربي نبود و قرآن كريم به صورت عربي نقل ميكند نقلش فصيحانه است بليغانه است معجزهآميز است در هر جا به گوشهاي از گوشههاي ادبي و لطايف ديني آن قصه ذكر ميشود اينچنين نيست كه يك قضيهاي بوده يك لفظ مشخصي بود و قرآن كريم -معاذالله- اين را پراكنده نقل ميكند مختلف نقل ميكند تا منافي باشد با آيه ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيرا﴾[14] بلكه يك واقعيت است داراي شئون گوناگون در هر جا آ ن واقعيت با برخي از آن شئون بازگو ميشود بيش از صد جا نام مبارك موساي كليم آمده اما همه جا با يك لطيفه خاص خود آمده است در جريان گفتگوي شيطان با ذات اقدس الهي هم اينچنين است يك واقعيت است كه در هر جايي گوشهاي از گوشههاي آن واقعيت بازگو شده است بعضي از جاها آن گوشهاي كه ربوبيت را شيطان ميپذيرد ذكر شده است نظير آنچه در سورهٴ «حجر» است در بعضي از قسمتها آن گوشه ملحوظ نشده است از عناد او حكايت ميكند چه اينكه در سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است اينچنين است اختلاف ناظر به آن است.
مطلب بعدي آن است كه حالا شيطان با كودكان چه ميكند ممكن است كسي بگويد شيطان قبل از اينكه تكليف متوجه بشود قبل از اينكه زبان انبيا و اوليا به انسان برسد پيام آنها برود ميرود و جا سازي ميكند اينطور نيست شيطان هميشه در صف آخر است نه صف اول ذات اقدس الهي برابر با فطرت هر كسي را موحّد خلق كرده است روي همان آيه سورهٴ مباركهٴ «روم» كه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[15] چهره هستي هر كسي متوجه خداست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾[16] اين يك آيه و هر انساني را ذات اقدس الهي مستوي الخلقه آفريد برابر آيه سورهٴ «شمس» ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَ ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[17] آيه دوم بدن ممكن است كه مستوي الخلقه نباشد گاهي انسان ممكن است اعما به دنيا بيايد يا داراي شش انگشت باشد به دنيا بيايد و مانند آن ولي روح مستوي الخلقة است هيچ روحي بدون استواي خلقة نيست ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ قسم به جان آدمي و قسم به مبدئي كه جان آدمي را مستوي الخلقة خلق كرد خب جان آدمي چگونه مستوي الخلقة است استواي خلقت روح به چيست؟ با اين فا تفسير كرد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هر جاني مستوي الخلقة است استواي خلقت هر روح به اين است كه به فجور خود و به تقواي خود آشناست يك وقت است يك كسي درس اخلاق ميگويد كتاب تفسير مينويسد اين كلي گويي است ممكن است كه از خويشتن خويش غافل باشد يك وقت است كسي ممكن است بداند تقوا چيست درجاتش چيست فجور چيست دركاتش چيست اين تئوري اخلاق است يك وقت است نه تقواي خود را و فجور خود را ميداند ذات اقدس الهي هر كسي را عالم چنين علمي قرار داد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ نه الفجور و التقوي پس نفس هر كسي را به او معرفي كرد سود و زيان او را هم به او معرفي كرد سعادت و شقاوت او را به او معرفي كرد الهام كرد هيچ كس نيست كه بگويد من ياد نگرفتم همگان ياد گرفتند لذا فرمود كه يادتان نرود همين آيه دوم و سوم سورهٴ مباركهٴ «اعراف» سخن از تذكره است يعني به ياد بياوريد ﴿ذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِين﴾ است تذكر داشته باشيد و مانند آن پس قبل از اينكه دشمن بيايد ذات اقدس الهي دوستان را فرستاده اينكه در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه آمده است «انت الذي تسعي رحمته امام غضبه»[18] همين است «سبقت رحمته غضبه» كه در خيلي از تعبيرات آمده اما در صحيفه سجاديه است «تسعي» نه تسبق «تسعي رحمته امام غضبه» قبل از اينكه شيطان بيايد فرشتگان رحمت جلو ميزنند عقل جلو ميزند فطرت جلو ميزندن آنها ساعياند پيشاپيش ميروند ميآيند ميگويند بابا يك چنين خطري دنبال هست دارد ميآيد شما مثلاً در اين جادهها وقتي كه يك گوشه هست مگر نميبينيد كه يك عده جلو افتادند راه ميروند ميگويند آقا جاده در دست تعمير است يك عده جلو ميروند با سعي و با سرعت ميروند و خبر ميدهند كه چنين خطري پشت سر دارد ميآيد «انت الذي تسعي رحمته امام غضبه» يعني قبل از اينكه غضب بكند رحمتش را پيشاپيش ميفرستد يك چنين كاري دارد ميآيد چنين جرياني دارد اتفاق ميافتد مواظب باشيد تا انسان خودش را جمع بكند اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي ابتدائاً غافلگير بكند غضب بكند كه هميشه فرشتگان رحمت را ميفرستد كه بشر خودش را جمع بكند مثل اينكه اگر زلزلهاي بخواهد بيايد اول اعلام ميكند كه فلان ساعت زلزله ميخواهد بيايد خب ميشود سعي رحمت امام الغضب هميشه همينطور است قبل از اينكه دشمن درون خانه راه پيدا كند ذات اقدس الهي با فطرت و الهام همه را جا سازي كرده در دوران كودكي هم اينچنين است در دوران كودكي قبل از اينكه گرچه شخص مكلف نيست اما فطرتش عقلش در همان محدوده نفس ملهمهاش در همان محدوده زشت و زيبا را به و روشن كرده داده و به پدران و مادران هم گفتند مواظب فرزندانتان باشيد «مروهم بالصلاة و هم ابناء سبع»[19] و مانند آن فرمود ممكن است از تشريفات زندگي خودتان بكاهيد اما هرگز دوتا بچه را دوتا برادر را دوتا خواهر را يك برادر يك خواهر را در يك رختخواب نخوابانيد بگوييد حالا سرد است يك پتو بالايشان بده اين كار را اصلاً نكنيد «يفرق بينهم في المضاجع لعشر»[20] خب خيلي از تشريفات را آدم بايد بكاهد و اين را جزء ضرورات خود بداند براي هر كدام يك بستر مستقل يك تشك خاص يك لحاف خاص يك پتوي خاص هيچ كدام با يك برادر يا خواهر ديگر در يك رختخواب نخوابند «يفرق بينهم في المضاجع لعشر» خب اين وظيفه پدر و مادر است از يك سو و آن عقل و فطرت از سوي ديگر پس اينچنين نيست كه در دوران كودكي اول شيطان بيايد جا سازي كند بعد دستورات ديني برسد اينطور نيست.
مطلب بعدي آن است كه شيطان در طليعه امر وسوسه ميكند اضلال در حد وسوسه اين لطف است و شيطان ميتواند مظهر مضل باشد به اين معنا از آن به بعد كه انسان حجت بر او تمام شد حجت خدا بالغ شد يعني انسان با داشتن حجت بالغه بيراهه رفته است راه توبه را هم عمده به روي خود بست و در توبه را بست آنگاه ذات اقدس الهي شيطان را بر او مسلط ميكند شيطان را بر او مسلط ميكند يعني چه؟ يعني آن لطف خاص خود را ميگيرد اين چون ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَ ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[21] اين حدوثاً و بقائاً نياز به ملهم دارد اينطور نيست كه ذات اقدس الهي در طليعه امر الهام كرده باشد بعد به بشر بگويد كه ميخواستي از يادت نبري تو در الهام گيري هم مستقلي اينطور نيست انسان همانطوري كه در اصل هستياش حدوثاً و بقائاً نيازمند است در الهام هم حدوثاً و بقائاً نيازمند است حالا ممكن است در مرحله بقاء ذات اقدس الهي وقتي ببيند او لايق نيست لطف خاص خودش را بگيرد در چنين حالتي چون عدم محض نيست عدم ملكه است شيطان ميتواند مظهر چنين مضلي باشد آنگاه گرايشها را تقويت ميكند وقتي در قبال اين گرايشها در قبال اين وسوسهها آن نفس ملهمه كاري نكند آن فطرت شكوفا نشود كاري نكند چنين شيطاني ميتواند مظهر مضل باشد وگرنه اضلال يك امر وجودي باشد كه خداوند به يك كسي بدهد اينطور نيست همين كه نور را نداد انسان در تاريكي ميافتد هدايت البته نور است ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[22] اما اضلال يك امر وجودي نيست وقتي كه لطف خدا گرفته شد آن گرايشها سوء اثر ميكند يك و افزوده ميشود دو چنين حالتي كه از يك جهت صبغه و جودي دارد ميتواند شيطان را مظهر مضل بكند عدم محض نيست سؤال بعدي اين بود كه كسي ممكن است در اصلاب شامخ ارحام مطهر و مانند آن به دنيا بيايد نظير همين فاطمه معصومه(سلام الله عليها) كه امروز سالروز ميلاد اين بانو است خب يك دختر آنچنان منشأ بركت ميشود كه همه علما و مراجع و بزرگان در پيشگاه او خاضعاند اين يك امر تلقيني نيست شما شايد مكرر تجربه كرديد آدم وقتي در قم هست يك كتاب علمي را مطالعه مي كند بهتر ميفهمد زودتر ميفهمد وقتي به جاي ديگر رفته اينطور نيست مكرر تجربه شد يك وقت است انسان ده سال يا بيست سال يكجا ميماند ميگويد من بعيد العهد شدم نه همان يك روز همان كتاب را همان شخص است همان كتاب است وقتي قم هست زودتر ميفهمد بهتر ميفهمد روشنتر و شفافتر درك ميكند وقتي رفت جاي ديگر همين كتاب است همين شخص است همين مطلب است همين استعداد است اما به آن شفافي نميفهمد خب اين يك چيز عادي نيست البته گاهي ممكن است شخص در اثر اينكه از اصلاب شامخ و ارحام مطهر و مانند آن است فيض خاصي را بگيرد و كسي كه لقمه حلال نصيبش نشده است خيلي از فيوضات محروم باشد البته اينها در آن درجات و معارف يكسان نيستند الا اينكه هر كسي به اندازه آن نعمتي كه دارد مكلف است و به همان اندازه مسئول است خب اگر گفتند خداوند هفتاد گناه جاهل را ميآمرزد قبل از اينكه يكي از گناهان عالم و عالمان دين را بيامرزد سرّش اين است در آن مقدار زايد البته ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[23] اسرار چيست؟ روشن نيست كه خداوند به كسي اين خصوصيت را داده به ديگري نداده گاهي ممكن است كه داشتن پدران صالح اين بركت را بدهد كه ﴿وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[24] اينجا دو مطلب است كه نبايد به هم اشتباه بشود يكي اينكه بعضي افراد در اثر خصوصيتهايي كه اسرارش را خضرهاي راه ميفهمند خدا يك فضيلتي به اينها ميدهد ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾ رازش چيست؟ آن حكيم ميداند.
مطلب دوم آن است كه آن نصاب لازم تكليف را كه انسان را از جهنم برهاند و به بهشت برساند خدا به همگان داده است هيچ كس نيست كه خدا به او آن نصاب لازم فطرت را آن نصاب لازم نفس ملهمه را نداده باشد اين شخص است كه به سوء اختيار خودش به جهنم ميرود البته آن درجات برتر روي ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾ است خب همانطوري كه در جريان مسائل مالي خضر و موسي(سلام الله عليهما) مأموريت پيدا ميكنند كه ديوار خرابه دوتا بچه يتيم را بسازند كه ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَ﴾[25] هميشه هم همينطور است حالا آن پدر پدر بلا فاصله بود يا جد هفتم بود يا جد هفتادم بود كه در بعضي از روايات تاريخها مختلف است اگر كسي آدم خوب بود خضر راه هميشه در راه است و موساي زمان هم به دنبال خضر راه هميشه همراهاند بالأخره كمك به نوههاي آدم ميشود ممكن نيست كسي آدم خوب باشد و هدر برود خب برهان قرآن كه اين است فرمود اينها گرسنگي را تحمل كردند معماري كردند بنّايي كردند عملگي كردند براي اينكه پدرشان آدم خوبي بود خب چطور ميشود اين خضر راه براي ديگران نباشد يعني اين يك قضيه بود در تاريخ كه فقط همان پدر چون خوب بود خدا خيرش را به پسر رساند؟ نه خيليها هستند كه دلشان ميخواهند كه روحاني بشوند اما اين توفيق نصيبشان نميشود يك كسي يك بنده صالحي است مادر خوب پدر خوب آنها مشكلات ديني را تحمل كردند خدا يك فرزند خوبي هم به اينها داد اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي خير پدر يا مادر يا جد يا جده را فراموش بكند غرض آن است كه هيچ كسي كمتر از نصاب تكليف ندارد نصاب تكليف بر همه است آن درجات فرق ميكند البته درجات ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[26]
مطلب ديگر آن است كه اينكه در اين آيه ذات اقدس الهي به آدم و حوا(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّة﴾ منظور ساكن بودن نيست مسكن گزيدن است سكون در قبال حركت نيست سكونت است مسكن گزيدن است چند تا امر و چند تا نهي در اين محدوده هست اين بزرگان تفسير گفتند كه آيا اين امر براي وجوب است يا براي اباحه؟ آيا مولوي است يا ارشادي؟ امر ﴿اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ﴾ اين است امر ﴿فَكُلّاً﴾ اين است نهي ﴿لاَ تَقْرَبَ﴾ آيا تحريم است يا تنزيه؟ از اين تفسير هم به علم اصول فقه سرايت كرده نظير بحث قبلي كه آيا امر مفيد وجوب است يا نها؟ مفيد اباحه است يا نه؟ نهي مفيد حرمت است يا نه؟ تنزيه است يا نه؟ همه اين بحثها فرع بر آن است كه آنجا محدوده شريعت باشد اگر آنجا محدوده شريعت نشد بايد براي امر و نهي محمل ديگر جستجو كرد اگر شريعت بعدها پديد آمد ديگر سخن از تحريم و تنزيه نيست نه حرام است نه مكروه چون اينها در محدوده شريعتاند نه واجب است و نه مستحب آن امرها نه واجباند نه مستحب براي اينكه در محدوده شريعتاند اگر آن محدوده محدوده تشريع نبود محدوده شريعت نبود آن امرش و آن نهياش امرهاي تشريعي نيست بلكه مناسب با آن عالم است حالا بايد ببينيم كه آن عالم چه بود و آن امر چه بود البته بحث مبسوطش در آن سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت تكرار نميشود الا ماقامت به الضروره مطلب بعدي كلمه زوج است در قرآن كلمه زوجه اصلاً به كار نرفت زوجات هم به كار نرفت زوج و ازواج ظاهراً فصيح هم همين است هر كدام از دو نفر زوج ديگرياند يعني به ضميمه ديگري ميشوند يك جفت هر مرد زوج است هم زن زوج زن به ضميمه مرد دوتايي ميشوند زوج مرد به ضميمه زن ميشوند زوج اين تعبير كه يكي زوج باشد يكي زوجه اين اصلاً در قرآن به كار نرفته شايد لغت فصاح هم نباشد زوجات هم در قرآن نيامده به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه به ازواجت بگو يا درباره مؤمنين آمده است كه اينها در بهشت مردان با ايمان در بهشت ﴿لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ﴾[27] منتها ﴿مُطَهَّرَةٌ﴾ كلمه زوجه به كار نرفت پس بنابراين اگر آن محدوده محدوده تشريع نبود اين امرها و نهيها نميتواند تشريعي باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 43.
[2] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[4] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 42.
[5] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 10.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 40.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[8] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[9] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 31.
[10] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 32.
[11] ـ بحار الانوار، ج 94، ص 234.
[12] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 36.
[13] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 39.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[15] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[16] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[17] ـ سورهٴ شمس، آيات 7 ـ 8.
[18] ـ صحيفهٴ سجادي، دعاي 16.
[19] ـ بحار الانوار، ج 85، ص 133.
[20] ـ كافي، ج 6، ص 46.
[21] ـ سورهٴ شمس، آيات 7 ـ 8.
[22] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 22.
[23] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[25] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[26] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 4.
[27] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 57.