أعوذ بالله من الشّيطان
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الكَافِرِينَ (۳٤)﴾
مسجود فرشتگان
ـ شخص حقيقي يا شخصيت حقوقي آدم(عليه السلام)؟
اين جريان سجود احتمالاً براي شخص آدم هست و احتمالاً براي مقام انسانيّت يعني فرشتگان مأمور شدند در برابر مقام انسان كامل سجده كنند احتمال اول را ظواهر بعضي از الفاظ آيه تأييد ميكند كه خداي سبحان فرمود كه ما به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد. امّا احتمال دوم را نوع اين جريان با شواهد فراواني تأييد ميكند كه مسجودٌ له شخص آدم نيست بلكه انسان كامل است.
مقام انسانيت، مسجود فرشتگان
انسان كامل، مقام انسانيت در هر عصر، بر هر فردي كه منطبق بشود او مسجودٌ له فرشتگان است.
شخصيت حقيقي و شخصيت حقوقي
آنچه كه اين احتمال دوم را تأييد ميكند آنست كه انسان يك شخصيّت حقيقي دارد به اصطلاح و يك شخصيّت حقوقي. شخصيت حقيقي همان است كه زيد است مثلاً با عوارض مشخّصهاش كه اين خصوصيّات در زيد هست در عمرو نيست .امّا شخصيت حقوقي هر فرد به همان انسانيّتش برميگردد.
در قرآن كريم اينگونه از نمونهها هست كه جرياني كه مربوط به شخصيت حقوقي است به نام يك شخص معيّن ذكر ميشود تا روشن بشود كه شخصيت حقوقي دخيل است نه شخصيت حقيقي مثلاً دربارهٴ انبيا(عليهم السّلام) وقتي به هر شهري اعزام شدند مردم آن شهر كه مثلاً فلان پيامبر را تكذيب كردند خداي سبحان ميفرمايد مردم فلان منطقه مرسلين را تكذيب كردند نميگويد پيغمبر خودشان را تكذيب كردند ميگويد مرسلين را تكذيب كردند با جمع محلّي به الف و لام، از اين نمونهها در قرآن فراوان است يكي از آنها در سورهٴ حجر است ميفرمايد: *«ولقد كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ»*(1) در سورهٔ مباركه حجر، آيهٔ 80 اينست كه *«ولقد كذّب أصحاب الحجر المرسلين»* با اين كه مردم حِجر بيش از يك پيغمبر نداشتند امّا مع ذلك خداي سبحان ميفرمايد اينها همهٴ مرسلين را تكذيب كردند. اين تعبير در سورهٴ مباركهٴ شعراء فراوان است. در سورهٴ شعراء، آيهٴ ١٠٥ اينست كه *«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿2﴾ قوم نوح همهٴ مرسلين را تكذيب كردند آن وقتي كه برادرشان نوح آنها را دستور به تقوا داد آنها همهٴ مرسلين را تكذيب كردند در حالي كه قوم نوح بيش از يك مرسل نداشتند چه اين كه در همين سورهٴ شعراء دربارهٴ ساير انبيا هم همين تعبير هست كه آنها همهٴ انبيا را تكذيب كردند با اين كه هر قومي بيش از يك پيغمبر نداشت.
سؤال ...
جواب: بسيار خب، پس شخصيت حقوقي را انكار كردند، وقتي شخصيت حقوقي را انكار كردند دربارهٴ هر فردي كه اين شخصيت حقوقي صادق است، بر او منطبق است اين حكم جاري است. در همين سورهٴ شعراء آيهٴ ١٢٣ اينست: *«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ»*﴿3﴾ قوم عاد، پيامبري براي آنها اعزام شد به نام هود(سلام الله عليه)، اينها هود را تكذيب كردند يعني رسالتش را تكذيب كردند. چون رسالتش را تكذيب كردند، شخصيّت حقوقي او را تكذيب كردند و شخصيّت حقوقي او همان است كه در ساير أنبيا و مرسلين هست لذا خدا ميفرمايد: *«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ»* در همين سورهٴ شعراء دربارهٴ انبيا ديگر هم تعبيراتي مشابه اين هست. در آيهٴ ١٤١ سورهٴ شعراء فرمود: *«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَّا تَتَّقُونَ»*﴿4﴾ قوم ثمود پيامبري براي هدايت آنها اعزام شد به نام صالح(سلام الله عليه)، آنها صالح را تكذيب كردند خدا ميفرمايد: قوم ثمود همهٴ مرسلين را تكذيب كردند چه اين كه در جريان شعيب هم در سورهٴ شعراء آيهٴ ١٧٦ و ١٧٧ اينست كه: *«كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿5﴾؛ شعيب آنها را به تقوا دعوت كرد آنها شعيب را تكذيب كردند خدا ميفرمايد آنها همهٴ مرسلين را تكذيب كردند چون همهٴ مرسلين حرفشان دعوت به تقواست. بنابراين براي مرسلين يك شخصيت حقيقي است كه مخصوص خود آنهاست يك شخصيّت حقوقي است كه همان رسالت و نبوّت آنهاست. اگر كسي شخصيت حقوقي مرسلي را تكذيب بكند در حقيقت همهٴ مرسلين را تكذيب كرده است.
شواهد
الف ـ انسان كامل، خليفة الله و مسجود فرشتگان
اين معنا دربارهٴ خلافت آدم(سلام الله عليه) هم هست. خداي سبحان كه ميفرمايد: *«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»*﴿6﴾ نه يعني خصوص آدم ابوالبشر كه پدر هابيل و قابيل است و بعد از يك مدتي هم رحلت ميكند و ميميرد من او را خليفه قرار ميدهم. بلكه با تعبير جاعل و به جملهٴ اسميّه كه نشانهٴ استمرار است فرمود من در زمين خليفه قرار ميدهم قرار دهندهام يعني انساني كه سمت خلافت دارد من او را در زمين ميآفرينم *«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»* ناظر به شخصيت حقوقي آدم(سلام الله عليه) است يعني اصل خلافتش، نه ناظر به شخصيّت حقيقي او. نظير آنچه كه در جريان داوود فرمود: *«يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿7﴾.
گروهي از حقيقت انسانيت خارجند
بنابراين هركه انسان است، خليفه است. البته كسي به حسب ظاهر انسان است و به حسب باطن حيوان او تخصّصاً خارج است. در بيانات مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن طور كه در نهج آمده است فرمود: «فالصّورة صورة إنسانٍ و القلب قلب حيوانٍ ... و ذلك ميّت الأحياء»(8)؛ فرمود يك عدّه در بين زندهها مردهاند به حسب ظاهر انسانند و به حسب باطن حيوانند «فالصورة صورة إنسان والقلب قلب حيوان ... وذلك ميّت الأحياء» اين البته موضوعاً خارج است اين گروه همانهايي هستند كه خدا فرمود: *«أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿9﴾ پس اينها تخصّصاً خارجند نه تخصيصاً چون اينها حقيقتاً انسان نيستند.
مراتب خلافت
و امّا هركه انسان است، خليفه است البته أوليا و مرسلين خلافت كاملتر نصيب آنها است. ساير افراد وارسته مرحلهٴ ضعيفهٴ خلافت را دارند چون خود خلافت هم مثل رسالت مثل عصمت مقول به تشكيك است. فرشتگان همهٴ اينها معصومند امّا اين عصمت يك حقيقي است ذاتِ مراتب، مقول به تشكيك. چه اين كه مرسلين، همهٴ اينها معصومند امّا عصمت و رسالت يك حقيقت ذات مراتب است لذا خدا ميفرمايد: *«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»*﴿10﴾ انبيا و مرسلين در يك درجه نيستند با اين كه همهٴ اينها معصومند مع ذلك بعضي از مرسلين بر بعض ديگر فضيلتي دارند گرچه عصمت در همه هست، گرچه رسالت در همه هست، گرچه نبوّت در همه هست اما داراي مراتب است، خلافت هم اين چنين است هر كه انسان است، خليفه است. و هر كسي واقعاً انسان است از خلافت سهمي دارد منتها خلافت مقول به تشكيك است هر انساني كه كمال بيشتري دارد از خلافت بيشتري برخوردار است پس اصل قصه نشان ميدهد آنكه خليفةالله است مسجود ملائكه است نه خصوص آدم.
سؤال ...
جواب: بله ديگر، در بحثهاي قبل هم بود كه خداي سبحان نسبت به يك عده مثل مشركين اعلام انزجار كرده است اينها كه خليفهٴ او نيستند چون مستخلف كه از خليفهٴ خود اعلام انزجار نميكند. اين آيهٴ سورهٴ توبه هم قبلاً قرائت شد كه: *«وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ... أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ»*﴿11﴾ خدايي كه از مشركين اعلام انزجار ميكند هرگز مشركين را خليفهٴ خود قرار نميدهد اينها تخصّصاً خارجند چون اينها *«كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿12﴾ كسي كه واقعاً انسان است چنان كه ظاهراً انسان است اين خليفه است البته خلافت درجاتي دارد چه اين كه كمال هم درجاتي دارد آن كه صادر اول است و مظهر اسم اعظم است خلافت او خلافت تامّه است ديگران در پرتو او از خلافتي برخوردارند.
سؤال ...
جواب: نه، خود جريان نشان ميدهد كه شخصيّت حقوقي آدم منظور است نه شخص حقيقي چون فرمود: *«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»*﴿13﴾ آيا با رحلت آدم(سلام الله عليه) بساط خلافت از زمين برچيده شد؟ يا انبيا و مرسلين ديگر(عليهم الصلاة وعليهم السلام) اينها هم داراي سمت خلافتند؟ خدايي كه فرمود: *«إنّي جاعل في الأرض خليفة»* به صورت اسم فاعل ذكر كرد آن هم نشانهٴ استمرار در آن هست با جملهٴ اسميه بيان كرد يعني كار من اينست، اين سمت را دارم به طور دوام خليفه جعل ميكنم.
سؤال ...
جواب: بسيار خوب، كار من اين است، پس خلافت مخصوص آدم نيست، مال شخصيت حقوقي اوست نه شخصيت حقيقي او. و آيه هم ميگويد كه اينها براي خليفةالله دارند سجده ميكنند ، آنجا هم جاي زمان و مكان نيست فرشتگان همواره در برابر خليفة الله ساجدند.
سؤال ...
جواب: بله ما عدا نيست خود اين سياق پيدا است كه جريان انسان كامل مطرح است نه خود شخص. خدا نميخواهد بفرمايد من فقط يك دانه شخص در زمين ميخواهم خليفه خلق كنم بعد ديگر خلافت بساطش منقرض ميشود، اين چنين نيست اين تعبيرش نظير *«إنّا جعلناك خليفةً في الأرض»*﴿14﴾ نيست تعبير *«إنّي جاعلٌ في الأرض خليفة»*(15) است از اين كه فرمود من جاعلم كه نشانهٴ استمرار دارد و با جمله اسميه ياد ميكند معلوم ميشود كه فرمود سنّت من اين است كه من همواره در زمين خليفه جعل ميكنم. مثل اين كه ميفرمايد هيچ امتي نيست مگر اينكه خداي سبحان براي اينها پيامبر اعزام ميكند، رسول مي فرستد.
اين تحليل خود اصل مسألهٴ خلافت.
ب ـ آيهٴ 11 سورهٴ اعراف كه مخاطب آن همهٴ انسانها هستند
امّا شواهد ديگري همراه است كه دلالت ميكند به اين كه مسجود مقام انسانيّت است و شخصيّت حقوقي آدم(سلام الله عليه) مسجود است نه شخصيت حقيقي او و هر انسان كاملي هم مسجود است اينست كه در سورهٴ مباركهٴ اعراف آيهٴ ١٠ به بعد اينچنين است فرمود: *«وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْيَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ»*﴿16﴾ خداي سبحان به همهٴ انسانها خطاب ميكند ميفرمايد ما شما را آفريديم خلق كرديم صورت انساني به شما داديم، صورت سازي كرديم بعد به فرشتگان گفتيم در برابر آدم سجده كنيد. نفرمود من آدم را خلق كردم و تصوير كردم و به فرشتگان گفتم سجده كنيد فرمود ما همهٴ شما را خلق كرديم *«خلقناكم ثم صوّرناكم ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم»*؛ يعني حقيقت شما را به صورت انسان كامل ترسيم كرديم و آدم شخصيت حقوقيش شامل حال همهٴ شما خواهد شد با حفظ مراتب و ما در برابر اين شخصيت حقوقي به همهٴ فرشتگان دستور سجده داديم كه مسجودٌ له مقام انسانيّت است هر كسي انسان شد بالفعل مسجود فرشتگان است، فرشتگان در برابر او خاضعند همه خدمهٴ اويند. *«لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ»*
ج ـ عداوت عمومي شيطان نسبت به همهٴ انسانها
1 ـ مفاد آيهٴ 16 سورهٴ اعراف
در همين سورهٴ اعراف وقتي جريان عداوت شيطان را نقل ميكند ميفرمايد به اين كه شيطان بعد از اين كه استكبار كرد و رجيم شد استمهال كرد و مهلت خواست آنگاه گفت كه: *«فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ»*﴿17﴾؛ عرض كرد خدايا من در اثر اين اغوايي كه دامنگيرم شد سرراه همهٴ اينها مينشينم و همهٴ اينها را فريب ميدهم و از جلو و پشت سر و طرف راست است و طرف چپ اينها ميآيم تا اينها را بگيرم. خب آنجا كه سخن از آدم بود و سخن از افراد ديگر نبود بيش از يك شخص نبود اين همه ضميرهاي جمع به چه كسي برميگردد؟ هنوز افراد ديگر خلق نشدهاند، هنوز فرزندان آدم خلق نشدهاند. شيطان چه كار به فرزندان آدم دارد اگر قضيّه، قضيّهٴ شخصيّه بود، قضيّهٴ في واقعة بود اگر مسجودٌ له شخص آدم بود و امر هم دائر بود بين شخص آدم و فرشتگان و ابليس، كه ابليس امتناع كرد و فرشتگان سجده كردند و آدم مسجودٌ له فرشتگان شد. ديگر شيطان نميگويد كه من سر راه همهٴ آنها مينشينم سخن از همه نبود. *«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ»* خداي سبحان اين راه راست را كه آفريد يك رهزناني هم براي اين راه معرفي كرد. فرمود: شيطان راهزن است. گاهي جلو انسان را ميگيرد، گاهي از طرف راست ميآيد، گاهي از طرف چپ ميآيد، گاهي از طرف پشت سر حمله ميكند كه انسان اين راه را طي نكند. اين كه شيطان گفت من از هر طرف جلو همهٴ اينها را ميگيرم و نميگذارم اينها اين راه را طي كنند سخن از همه نبود كه در سورهٴ حجر هم باز سخن از همه است.
سؤال ...
جواب: بسيار خوب، الآن عداوت بين شيطان است و مقام انسانيّت، با افراد ديگر كاري ندارد كه، اگر افراد ديگر مسجودٌ له ملائكه نيستند اگر انسانيّت مسجودٌ له ملائكه نيست شيطان چه عداوتي با افراد ديگر دارد.
2 ـ مفاد آيهٴ 39 سورهٴ حجر
در سورهٴ حِجر هم باز سخن از عداوت عمومي شيطان نسبت به انسانهاست آيهٴ ٣٨ سورهٴ حجر اينست: *«إلى يوم الوقت المعلوم ٭ َقالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»*﴿18﴾؛ عرض كرد در بين اينها يك افراد مخلَصي هستند كه به آنها دسترسي ندارم نه اين كه نميخواهم آنها را فريب بدهم به آنها دسترسي ندارم چون شيطان در همهٴ مقاطع صراط مستقيم نيست در اوائل صراط مستقيم است كه رهزني ميكند.
بندگان مخلَص، در مقام امن الهي
اين كه ميگويد: *«إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»* نه يعني من با آنها عداوت ندارم اصلاً مسجود حقيقي آنهايند من به آنها دسترسي ندارم. اينها كه مرتبهٴ ضعيفهٴ خلافت را دارند و مسجودٌ له هستند منتها مرتبهٴ ضعيفهٴ مسجودٌ له بودن براي اينهاست جلو اينها را ميگيرم. اين صراط مستقيم كه يك سر آن دنياست و يك سر آن بهشت است يك سر آن دستورات و عقايد الهي است از عقايد الهي و از ايمان شروع ميشود و به بهشت ختم ميشود زيرش جهنّم است. اين صراط مستقيم كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است از نماز و روزه و عبادات و اطاعات شروع ميشود تا به بهشت ختم ميشود. زيرش هم شعله است. اوايل اين صراط، شيطان كمين ميكند. انسان مقداري كه اين راه را طي كرد ديگر از تيررس شيطان بيرون است در بقيهٴ راه به آساني اين راه را «كالبرق الخاطف» طي ميكند تا آخر اين صراط شيطان حضور ندارد آن بندگان مخلَص كه اين صراط مستقيم را كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است با دشواري طي كردند به محل امن رسيدند، به مقام امن رسيدند؛ مقام امن كه رسيدند ديگر شيطان به اينها راه ندارد. نه اين كه شيطان نسبت به بندگان مخلَص كاري نداشته باشد دشمن آنها نباشد اصلاً بندگان مخلَص مسجودٌ له هستند. يكي از مهمترين بندگان مخلَص خود آدم(سلام الله عليه) است. همهٴ انبيا بندگان مخلَصند و مسجودٌ له واقعي آنهايند و شيطان براي اين كه در برابر آنها خضوع نكرد رجيم شد. امّا ميگويد من دسترسي به آنها ندارم و ديگران كه در دسترس من هستند آنها را رها نميكنم براي اين كه آنها هم از اين خلافت سهمي دارند تمام نزاع بين شيطنت است و انسانيّت، اگر كسي به مقام شامخ انسانيّت رسيد ديگر از كمينگاه بيرون رفت شيطان ميگويد: *«إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»*﴿19﴾ يعني من به آنها دسترسي ندارم نه اين كه نسبت به آنها ارادت داشته باشد.
سؤال ...
جواب: نه، مثل *«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ»*﴿20﴾. اينها برخي از آيات الهي را دارند به آن مقام اخلاص به عنوان ملكه راه پيدا نكردند و اگر به مقام اخلاص راه پيدا ميكردند كه *«فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ»* نبود.
سؤال ...
جواب: همان استعاذه نشانهٴ اخلاص آنهاست مخلَص مادامي كه مخلَص است از كمين بيرون است و اخلاص آنها روي پايهٴ استعاذه و عبادت آنهاست اگر آنها استعاذه نكنند و عبادت نكنند و دعا و مناجات نكنند از اخلاص ميافتند وقتي از اخلاص افتادند در كمينرس قرار ميگيرند.
سؤال ...
جواب: براي اين كه اخلاص را بايد حفظ كنند اينجا منطقهٴ امن است بايد مواظب باشد بيرون نرود كوچكترين توجّه به غير خدا انسان را از اينجا بيرون ميكند. مخلَصين بر خطر عظيمند(21)، همين است. اگر كمترين توجّه به غير خدا بكنند فوراً سقوط ميكنند وقتي سقوط كردند در تيررس شيطان قرار ميگيرند. آنها بايد دائماً مواظب باشند آن كه ميگويد: «خوشا آنان كه دايم در نمازند»(22)؛ از روايت گرفته است. در روايتهاي باب صلاة هست اگر كسي در حال سجده، در حال قيام، در حال سجود و ركوع، در حال ايستادن در حال حركت به ياد حق باشد اين دائماً در صلاة است. از امام(عليه السّلام) سؤال كردند آيا ميشود انسان دائماً در نماز باشد؟ فرمود: آري اگر كسي دائماً متدكّر باشد به ياد حق باشد ياد خدا در دل داشته باشد و نام خدا را بر لب، اين دائماً در نماز است(23). اگر كسي گفت: «خوشا آنان كه دايم در نمازند»، اين روايت را ترجمه كرده است. و مخلَصين دائماً در نماز هستند لذا از تيررس شيطان بيرون ميباشند. اگر يك لحظه غفلت كنند غفلت همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: شيطان نميفهمد ولي آنها خودشان را در تيررس شيطان قرار ميدهند اينها مادامي كه در مقام اخلاصند شيطان راه براي فريب اينها ندارد ابزار كار شيطنت دام دنياست آنها كه دنيا را گفتند «غرّي غيري»(24) چيزي كه آنها ميخواهند شيطان بلد نيست چيزي كه شيطان دارد آنها رها كردهاند. آن وقت شيطان با چه وسيلهاي اينها را فريب بدهد؟ مگر اين كه اينها پايين بيايند اگر پايين آمدند در تيررس شيطان قرار گرفتند البته *«فاتبعه الشّيطان»*﴿25﴾ ميشود مثلاً. امّا اگر كسي به مقام اخلاص راه پيدا كرده است مؤيَّد مِن عندالله است غفلت هم نميكند ولي غرض آن است كه دائماً حضور دارند كه گرفتار غفلت نشوند.
سؤال ...
جواب: منظور آن است كه اگر كسي به مقام اخلاص رسيد از گزند شيطنت مصون است نه اين كه شيطان كاري به آنها نداشته باشد، دوست آنها باشد.
در اصل جريان آدم(سلام الله عليه) جمعيّتي نبودند يك عدّه مخلَص باشند يك عدّه مخلِص باشند يك عدّه متوسط باشند يك عدّه ضعيف باشند يك عدّه در كمينگاه شيطان باشند يك عدّه بيرون از منطقهٴ كمين شيطان باشند اينها كه نبودند ولي شيطان همهٴ اينها را به خدا عرض ميكند ميگويد كه اينها چند دستهاند بعضي هستند از كمين من بيرونند ديگران در تيررس من هستند من همهٴ اينها را فريب ميدهم خب آن روز كه سخن از همه نبود، سخن از سجده در برابر آدم بود اين كه در بسياري از موارد شيطان وقتي سجده نكرد و رجيم شد به خدا عرض ميكند كه من همهٴ اينها را فريب ميدهم مگر مخلَصين معلوم ميشود آنچه كه محور خلافت است و محور سجده است شخصيّت حقوقي آدم است نه شخصيت حقيقي. و اگر شخصيّت حقيقي بود آن روز سخن از همهٴ انسانها نبود سخن از مخلَصين نبود تا شيطان بگويد من به استثناي مخلصين همهٴ اينها را فريب ميدهم. اينهايي در كار نبودند. معلوم ميشود آفرينش آدم يعني خلقت آن شخصيّت حقوقي يعني انسان. انسان البته در هر فردي، در هر عصر و نسلي مصاديق فراوان دارد. هر كه انسان است خليفه است و مسجود و دشمن شيطان و شيطان هم دشمن اوست. هر كه انسانيّتش كاملتر است خلافتش كاملتر و شيطنت كمتر به سراغ او ميرود دشمن او هست
بدترين دشمني با پيامبر
لذا دربارهٴ خود او دسترسي ندارد نميگذارد دين او در بين مردم رايج بشود *«َمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِه»*﴿26﴾ به خود او دسترسي ندارد با منطق او ميجنگد نميگذارد فكر او در بين مردم رايج بشود دين او را مردم بپذيرند. هيچ پيغمبري نيامده مگر اين كه در أمنيّه او راه دارد امنيه او نه يعني در تمنّيات او نه يعني در خود او يعني مكتبي را كه علاقهمند است در بين مردم رواج پيدا كند او نميگذارد *«ما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبيّ إلاّ إذا تمنّي ألقي الشيطان في امنيته»* هيچ پيغمبري نيامد مگر اين كه در أمنيهٴ او در إيدهٴ او، در آرزوي او شيطنت راه پيدا كرد نگذاشت منطق او رواج پيدا كند. اين بدترين دشمني با خود پيغمبر است، منتها با شخص خود پيغمبر به شخصش دسترسي ندارد چون از بندگان مخلَص است نميگذارد مكتب او رواج پيدا كند اين دشمني با اوست.
منظور آن است كه اگر در اين قصّه از صدر تا ساقه جريان شخص آدم مطرح بود، نه خلافت جا ميافتاد، نه در سورهٴ اعراف ميفرمود: *«خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ»*﴿27﴾ و نه شيطان با همهٴ انسانها مخالف بود و نه در متن جريان شيطنت ضميرهاي جمع را بكار ميبرد ميگفت من دشمن همهٴ اينها هستم همهٴ اينها را از صراط باز ميدارم و نه سخن از استثناي بندگان مخلَص بود و مانند آن. كلّ اين قصّه نشان ميدهد كه آنچه محور خلافت است و مسجودٌ له ملائكه است و مورد عداوت شيطان است مقام انسانيّت است هر كه انسان شد اين سمتها را دارد.
سؤال ...
جواب: اين به خواست خدا در تتمهٴ همين قضيه سورهٴ مباركهٴ بقره خواهد آمد كه آن جنت آدم چه جنتي بود و شيطان چگونه در آنجا راه پيدا كرد؟ اين واقعاً مقام اخلاص هست يا مادون مقام اخلاص است؟
اينها تتمهٴ همين بحثها است.
سؤال ...
شيطان، دعوت كننده به بدي، نه اجبار كننده بر بدي
جواب: درست است براي اين كه جَبر كه در كار نيست، شيطان كارش فقط دعوت كردن و پارس كردن است كسي را اجبار نميكند و خداي سبحان حرف شيطان را تصديق كرده است و خودش هم فرمود كه: *«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ»*﴿28﴾ شيطان فقط كاري كه ميكند دعوتنامه ميفرستد و انسان است كه نبايد به اين دعوت شيطان اعتنا كند. از طرفي *«والله يدعوا إلي دار السّلام»*﴿29﴾ و از طرفي هم *«الشيطان يعدكم الفقر»*﴿30﴾ و امثال ذلك. شيطان مثل آن كلبي است كه فقط پارس ميكند انسان نبايد اعتنا بكند. در قيامت اين حق ظهور ميكند يك انسان ضعيف كه ميخواهد خود را تبرئه كند ميگويد شيطان نگذاشت. شيطان هم در قيامت ميگويد كه *«و ما أنا بمصرخكم»*﴿31﴾ من هيچ سلطهاي بر شما نداشتم *«لا تلوموني و لوموا انفسكم»*﴿32﴾ خودتان را ملامت كنيد من فقط پيشنهاد دادم ميخواستيد نپذيريد. خدا پيشنهاد داد، پيغمبر پيشنهاد داد، عقل از درون پيشنهاد داد آنها را رد كرديد حرف ما را قبول كرديد شيطان جز دعوت كار ديگر ندارد بيش از اين سمتي هم ندارد.
سؤال ...
جواب: خطاب به حضرت هست امّا «ايّاك أعنى و اسمعى يا جاره» به آن لسان نازل شده است وگرنه خداي سبحان فرمود به اين كه *«و ما يضرّونك من شيء»*﴿33﴾ فرمود هيچ كسي نميتواند به تو آسيب برساند به تو ضرر برساند. اگر كسي بخواهد به پيغمبر آسيب برساند از راه نفوذ شيطان بايد آسيب برساند در حالي كه پيغمبر مصون از اين كار است اين خطاب به حضرت است امّا نوع انسانها مكلّفند *«وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ»*﴿34﴾.
سؤال ...
جواب: بله، آن اولين شخصي كه خلق ميشود اسم او را ميبرند و چون اولين شخص آدم(سلام الله عليه) بود از اين جهت اسم او را بردند و گرنه خصوصيّتي براي او نبود.
سؤال ...
جواب: آخر بشر اسم جنس است، مثل انسان است. آن حلّ اشكال نميكرد آن مؤيّد اصل مطلب بود در بعضي از قسمتها فرمود: *«إنّي خالق بشراً مِن طين ٭ فإذا سوّيته ونفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»*﴿35﴾ آنجا هم سخن از بشر آورد، آنجا كه سخن از بشر آورد كه مؤيّد اين مسأله است امّا در اين قسمتها كه سخن از آدم است بايد توجيه شود وگرنه بشر در بعضي از قسمتها هست *«إني خالق بشراً من طين ٭ فإذا سوّيته ونفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»* در سورهٴ حجر آيهٴ ٢٨ اينچنين است: *«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»*﴿36﴾. آنگاه شيطان هم گفت: *«لَمْ أَكُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»*﴿37﴾ «بشرٍ» تنوين تنكير نشانهٴ آن وحدت است ولي منظور آنست كه در بسياري از موارد كه آدم ذكر شد و آدم هم عَلَم است براي آن وجود مبارك، منظور شخصيت حقوقي آدم(سلام الله عليه) است نه شخصيّت حقيقي.
ظهور مراحل خلافت در انسانهاي كامل و انسانهاي وارسته
پس هر كسي انسان واقعي است خليفةالله است انسانيّت مراتبي دارد خلافت مراتبي دارد أعلي الخلافة مال أعلي الإنسانها است. خلافت وسطا مال انسانهاي متوسط است خلافت نازل مال انسان نازل است و اينها هم صفات فعل حقّ سبحانه و تعالي است نه صفات ذات. گاهي خداي سبحان در مقام خلافت به مجاهدين و رزمندههاي اسلام ميفرمايد: شما خليفهٴ من هستيد. *«قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ»*﴿38﴾ شما اين كفّار را و اين صهيونيستها را از بين ببريد خدا اينها را با دست شما عذاب ميكند خدا عذاب مي كند. لذا يك رزمنده وقتي از ميدان برميگردد بايد بگويد خدا را شكر كه اين صهاينه را عذاب كرده است، نگويد ما اينها را رانديم خدا فرمود: *«قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ»*؛ معذِّب اوست، شما دست خداييد. اگر خليفهٴ خدا نباشد كه كار خدايي انجام نميدهد گاهي از اين طرف ميفرمايد اگر كسي به مؤمن قرض الحسنه داد مثل اين كه به من داده است از آن طرف مؤمني اگر راهگشاي كارهاي خير بود ميگويد تو خليفةالله هستي. هم از اين طرف گيرنده ميگويد خداست هم از آن طرف دهنده ميگويد خداست. گيرنده خليفةالله است اگر مؤمن باشد *«مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*﴿39﴾ دهنده خليفةالله است اگر مؤمن باشد مقرض و مقترض خليفةالله هست اگر انسان كامل باشند، مؤمن باشند گاهي ميگويد: *«أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»*﴿40﴾ خدا شما را خليفه قرار داد مال كه مال شما نيست شما در مسائل اقتصادي البته مالكيّت محترم است امّا در مسائل مالي كه مال مال شما نيست أنفقوهم من مال الله الّذي ٰاتاكم شما مسائل اقتصادي اسلام را با مسائل مالي اسلام يكسان نبينيد *«و أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»* علي أيّ حال شما را خدا مستخلف قرار داد خليفةالله هستيد بدهيد به آن خليفةالله ديگر. آن كه مسلمان است و محتاج است خليفةالله است به الله قرض بدهيد شما هم كه بخشندهايد و قرض ميدهيد باز خليفةالله هستيد. گرچه *«مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*(41) ناظر به قرض الحسنهٴ مصطلح نيست امّا يكي از مصاديقش آن قرض الحسنه است انسان نماز كه ميخواند قرض الحسنه ميدهد، روزه كه ميگيرد قرض الحسنه ميدهد، درس و بحث ميخواند قرض الحسنه ميدهد. قرض الحسنه يعني كار خير. ولي منظور آنست كه اينها اسماء فعليّهٴ حق است و در مقام فعل انسان خليفةالله است و اگر در مقام فعل، اين فعل صحيح از يك انسان كامل نشأت گرفت كاري است كه خدا درمقام فعل انجام داد لذا به مجاهدين ميگويد من دارم عذاب ميكنم منتها به دست شما. گاهي هم يك قدري صريحتر و روشنتر سخن ميگويد اصلاً ميفرمايد شما هيچكارهايد، كار مال من است. اين در همان اول آيهٔ معروف *«وما رميت إذ رميت ولكن الله رمي»*﴿42﴾ در اوّلش اين است خطاب به رزمندهها ميكند *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿43﴾ گاهي ميفرمايد: *«قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ»*﴿44﴾ گاهي صاف پرده را كنار ميبرد ميگويد: كار، كار من است *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*(45) انسان وقتي جلوتر ميرود ميبيند كار، كار خداست. و اين كشور را الآن شما خدا دارد *«من حيث لا يحتسب»* اداره ميكند با همهٴ خطرهايي كه استكبار شرق و غرب در برابر ايساتدهاند اين كار، كار خداست و شبانهروز انسان بايد خدا را شكر كند و دعا بكند.
«والحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
(1) سورهٔ حجر، آيهٔ 80.
(2) سورهٔ شعراء، آيات 105 ـ 106.
(3) سورهٔ شعراء، آيات 123 ـ 124.
(4) سورهٔ شعراء، آيات 141 ـ 142.
(5) سورهٔ شعراء، آيهٔ 176 ـ 177.
(6) سورهٔ بقره، آيهٔ 30.
(7) سورهٔ ص، آيهٔ 26.
(8) نهج البلاغة، خطبهٴ 87.
(9) سورهٔ اعراف، آيهٔ 179.
(10) سورهٔ بقره، آيهٔ 253.
(11) سورهٔ توبه، آيهٔ 3.
(12) سورهٔ اعراف، آيهٔ 179.
(13) سورهٔ بقره، آيهٔ 30.
(14) سورهٔ ص، آيهٔ 26.
(15) سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
(16) سورهٔ اعراف، آيهٔ 11.
(17) سورهٔ اعراف، آيات 16 ـ 17.
(18) سورهٔ حجر، آيات 38 ـ 40.
(19) سورهٔ حجر، آيهٔ 40.
(20) سورهٔ اعراف، آيهٔ 175.
(21) مجموة ورام، ج 2، ص 118؛ عن رسول الله(ص): العلماء كلهم هلكى الاّ العاملون والعاملون كلهم هلكى الاّ المخلصون والمخلصون علي خطر.
(22) ديوان اشعار باباطاهر عريان. دو بيتي اوّل؛
خوشا آنانكه الله يارشان بي
به حمد و قل هو الله كارشان بي
خوشا آنانكه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بي
(23) ر . ك وسائل الشيعة، باب الذكر و باب الصلاة.
(24) نهج البلاغة، حكمت 77.
(25) سورهٔ اعراف، آيهٔ.
(26) سورهٔ حج، آيهٔ 52.
(27) سورهٔ اعراف، آيهٔ 10.
(28) سورهٔ حجر، آيهٔ 42.
(29) سورهٔ يونس، آيهٔ 25.
(30) سورهٔ بقره، آيهٔ 268.
(31) سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 22.
(32) سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 22.
(33) سورهٔ نساء، آيهٔ 113.
(34) سورهٔ اعراف، آيهٔ 200.
(35) سورهٔ ص، آيات 71 ـ 72.
(36) سورهٔ حجر، آيات 28 ـ 29.
(37) سورهٔ حجر، آيهٔ 33.
(38) سورهٔ توبه، آيهٔ 14.
(39) سورهٔ بقره، آيهٔ 245.
(40) سورهٔ حديد، آيهٔ 7.
(41) سورهٴ بقره، آيهٴ 245.
(42) سورهٔ انفال، آبه 17.
(43) سورهٔ انفال، آيهٔ 17.
(44) سورهٔ توبه، آيهٔ 14.
(45) سورهٴ انفال، آيهٴ 17.