09 10 1985 2138663 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 90 (1364/07/17)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (۳۰)

جعل خليفه

ـ غايت بودن انسان براي مواهب زميني و آسماني

ضمن شمارش نعمت‌هاي خاص الهي كه به مسألهٴ حيات و مانند آن پرداخت آنگاه فرمود: كلّ اين نظام مسخّر انسان است و براي انسان خلق شد و زمين و آنچه در زمين است براي انسان آفريده شد آسمان‌ها را هم خداي سبحان تسويه كرد براي انسان‌ها قهراً انسان يك موجودي خواهد بود كه هدف آفرينش آسمان‌ها و زمين است آسمان‌ها و زمين هم در تحت تدبير يك سلسله مدبّرات الهيند فرشتگان خاصّيند كه مدبّرات امرند باذن حق. و وحي را دريافت مي‌كنند و تدبير امور باذن خدا به دست اين‌هاست كه *«وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»*﴿1﴾ اگر مجموعهٴ نظام آفرينش براي انسان خلق شد و اگر اين نظام آفرينش زير پوشش تدبير فرشته‌هاست روح مطلب اينست كه همهٴ فرشته‌ها و همهٴ آسمان‌ها و زمين براي انسان خلق شده است.

ويژگيهاي جعل خليفه

قهراً زمينهٴ اين بحث فراهم مي‌شود كدام انسان است كه همهٴ اين نظام براي او خلق شده است اگر زمين براي انسان خلق شد و سماوات و أرض هم براي انسان خلق شد خواه مسخِّر اين‌ها انسان باشد خواه مسخِّر اين‌ها خداي سبحان باشد كه خداي سبحان اين‌ها را براي انسان مسخَّر كرده است. پس هدف آفرينش مجموعهٴ سماوات و أرض انسان است و چون فرشتگان كارشان تدبير سماوات و أرض است پس هدف آفرينش فرشتگان هم آن انسان كامل است قهراً اين بحث مطرح مي‌شود آن انساني كه اين مقام رفيع را داراست كه مجموعهٴ نظام براي او خلق شد و مدبّرات امر هم عالَم را براي خاطر او تدبير مي‌كنند آن انسان كيست؟ از اين جهت مسألهٴ خلافه الله و خليفهٴ الله بودن انسان را طرح مي‌كند مي‌فرمايد: *«و إذ قال»* يعني متذكّر باش آن صحنهٴ سؤال و جوابي كه در آغاز پيدايش خليفهٴالله مطرح شد اگر متذكّر آن صحنه شدي خوب، متوجّه مي‌شويد كه آسمان و زمين براي انسان خلق شد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»*.

مراد از الملائكة

در اين كريمه، متكلّم خداي سبحان است و مستمع همهٴ فرشتگان، اينچنين نيست كه به بعضي از ملائكه خطاب كرده باشد دون بعض بلكه به همهٴ فرشتگان خطاب كرد چون تا آخر اين قصّه سخن از *«فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*﴿2﴾ است سخن از همهٴ فرشتگان است پس هيچ كسي در اين صحنه جزو افرادي كه در رديف متكلّم باشد و پيام متكلّم را ابلاغ كند نيست. خدا بلاواسطه سخن مي‌گويد و همهٴ ملائكه هم مستمعند لذا ضمير هم به عنوان متكلّم وحده ذكر شده است.

سرّ آوردن ضمير متكلم مفرد

*«إني جاعلٌ»* و سخن از «إنّا جعلنا» يا «إنّا نجعل» نيست سخن از *«إني جاعل»* است در جريان حضرت داوود «سلام الله عليه» در سورهٴ «ص» آيهٴ ٢٦ اينست *«يا داود إِنَّا جَعَلْنَاكَ خليفهٴ فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿3﴾ سخن از *«إنّا»* است معمولاً در مواردي كه با متكلّم مع الغير تعبير مي‌شود گذشته از آن نكتهٴ تفخيم و تعظيم نكتهٴ اساسي در كار است و آن نكته اينست كه هر جا خداي سبحان با وسائط كار انجام مي‌دهد به وسيلهٴ فرشتگان كار انجام مي‌دهد آنجا ضمير متكلّم مع الغير ذكر مي‌شود *«إِنَّا أنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»*﴿4﴾ و *«وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ»*﴿5﴾ و *«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ...»*﴿6﴾ و *«أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً»*﴿7﴾. و هكذا در نوع موارد گذشته از آن كه براي تفخيم و تعظيم متكلّم مع الغير ياد مي‌شود نكتهٴ ديگري دارد و آن اينست كه خداي سبحان كاري كه با ملائكه انجام مي‌دهد به دستور خدا ملائكه اطاعت مي‌‌كنند در آن گونه از موارد با متلكّم مع الغير ياد مي‌شود لذا در جريان حضرت داوود «سلام الله عليه» فرمود: *«إِنَّا جَعَلْنَاكَ خليفهٴ»*﴿8﴾ و امّا در جريان خليفهٴ الله بودن انسان كامل سخن از متكلّم وحده است. *«إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»* در مواردي كه موهم تعدّد نباشد موهم كثرت نباشد آنجا ضمير متكلّم وحده ذكر مي‌شود نظير مسايل توحيدي *«إِنّي أَنَا اللَّهُ»*﴿9﴾ در مسايل توحيد هرگز سخن از «نحن» نيست سخن از «أنا» است *«لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا»*﴿10﴾ و امثال ذلك در آنگونه از موارد كه خداي سبحان وحده عهده‌دار كار است و هيچ واسطه‌اي در كار نيست در آن گونه از موارد با متكلّم وحده ياد مي‌شود.

عدم وساطت فرشتگان در مسألهٴ خلافت انسان كامل

در اينجا همهٴ فرشتگان مخاطبند و گوينده خداست در يك چنين زمينه‌اي جا براي متكلّم وحده است لذا مي‌فرمايد: *«إني جاعل»* من اين كار را مي‌كنم پس هيچ كدام از فرشته‌ها واسطه در اين كار نيستند پس خطاب به همهٴ ملائكه است و چون همهٴ ملائكه مستمعند گوينده خداي سبحان است وحده از اين جهت با ضمير متكلّم وحده ياد شده است. فرمود: *«إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»*.

فرق خليفه و امام

مسألهٴ خليفه و امام فرقي كه با هم دارند اينست كه خليفه بالقياس به گذشته است و امام نسبت به آينده، خواه سبق و لحوق زماني باشد خواه غير زماني، اگر كسي به دنبال ديگري حركت كرد و جاي او را اشغال كرد مي‌شود خليفه و اگر كسي خود راهنماي ديگران بود كه ديگران به او اقتدا كردند مي‌شود امام ممكن است يك موجود هم خليفه باشد و هم امام امّا خلافتش نسبت به ديگراني است كه بر او مقدّم بوده‌اند و امامتش نسبت به ديگراني است كه از او متأخّرند.

مستخلف عنه كيست؟

و اين انسان كامل هم خليفه است و هم امام منتها بحث در اينست كه اين خليفه مستخلَف عنهي دارد اين خليفهٴ كيست؟ آيا اين خليفهٴ فرشتگان است يا خليفهٴ جنّياني است كه قبلاً بودند يا خليفهٴ انسان‌هاي پيشينند كه قبل از آدم ابو البشر «سلام الله عليه» زندگي مي‌كرد يا خليفهٴ الله است؟ بعضي از اين امور في نفسه صحيح نيست و بعضي از اين امور مقامي نيست كه فرشتگان دربارهٴ آن مقام بگويند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* ما شايستهٴ آن مقاميم فقط يك معنا مي‌ماند و آن خليفهٴ اللّهي است.

ادله عدم مستخلف عنه بودن فرشتگان

اين انسان كاملي كه خداي سبحان او را خليفه قرار داد خليفهٴ از فرشتگان نيست زيرا خداي سبحان فرمود: *«إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»* فرشتگان موجود أرضي نيستند زيرا خداي سبحان زمين را با همهٴ خصايصش ياد كرد و خصوصيّت‌هاي فرشتگان را هم بيان كرد فرمود: فرشته يك موجود معصوم است در هيچ نشئه اهل گناه نيست *«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ»*﴿11﴾ *«لا يعصون الله ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون»*﴿12﴾ فرشته معصوم است و همهٴ موجودات زميني نمي‌توانند معصوم باشند. خصوصيّت أرضيّت اقتضاي شهوت و غضب و درگيري و تزاحم است نمي‌شود يك امّتي زميني باشد و در زمين زندگي كند و همهٴ افراد آن امّت معصوم و مصون از خطا و اشتباه باشند و از طرف ديگر خداي سبحان در جواب شبههٴ كساني كه مي‌گفتند چرا پيغمبر از فرشتگان نيست جواب فرمود به اين كه اگر در زمين ملائكه بودند ما هم پيغمبري از جنس ملك نازل مي‌كرديم *«لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلاَئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً»*﴿13﴾ معلوم مي‌شود فرشته اهل زمين نيست فرشته در زمين زندگي نمي‌كند چون فرمود: *«إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»* آن مستخلف عنهش فرشته نخواهد بود زيرا فرشته موجود زميني نيست تا اين كه انسان خليفه فرشته باشد در زمين مضافاً به اين كه اگر فرشتگان موجود زميني بودند و انسان بخواهد خليفهٴ فرشته بشود اين اصل مقام را كه مستخلف عنه است خود فرشته‌ها دارند ديگر جا براي اين سؤال نيست كه *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* ظاهر اين سؤال آنست كه اين مقام را كه تو مي‌خواهي به اين انسان بدهي ما به آن مقام شايسته‌تر از اين انسانيم. براي اين كه ما اهل تسبيح و تقديسيم و آنچه را كه شما مي‌خواهيد خلق كنيد اهل سفك دماء و اهل افساد است ولي اگر مراد اين باشد كه اين انسان كامل خليفهٴ فرشتگان است فرشتگان كه اصالت را دارند چون مستخلف عنه اصل است و خليفه فرع، اين سؤالي كه ملائكه بگويند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* زمينه ندارد اگر خداي سبحان به ملائكه مي‌فرمايد كه من براي شما جانشيني در زمين قرار مي‌دهم شما اصليد او جانشين شماست آن وقت ملائكه نمي‌گويند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* و اين سؤال و جواب در متن اين جريان نشان مي‌دهد كه ملائكه خواهان يك مقام بودند خداي سبحان مي‌فرمايد آن مقام به شما نمي‌رسد آن مقام به معلّم شما مي‌رسد نه به شما كسي را من خليفه قرار مي‌دهم كه معلّم شما باشد يك چنين مسأله‌اي است بنابراين، سخن از خليفه بودن انسان نسبت به فرشته‌ها نيست كه ما بگوييم فرشته‌ها قبلاً در زمين بودند و انسان خليفهٴ فرشته‌ها باشد.

سؤال ...

جواب: سجدهٴ فرع بر اصل مطابق با عقل است. فرع بايد در برابر اصل سجده كند. او مي‌شود اصل و مقام را را دارا هستند و ديگر نبايد اين‌ها بگويند اين مقام از آنِ ماست.

دليل عدم مستخلف عنه بودن انسان‌هاي پيشين

امّا انسان خليفهٴ انسان‌هاي پيش نيست براي اين كه اگر انساني خليفهٴ انسان‌هاي قبل باشد آنچنان مقام والايي نيست كه فرشتگان بگويند ما به اين مقام أولي و احقّيم.

دليل عدم مستخلف عنه بودن جن‌هاي پيشين

همچنين انسان خليفهٴ جن‌هاي گذشته نيست زيرا اين هم يك مقام والايي نيست كه فرشته‌‌ها غبطه بخورند بگويند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* معلوم مي‌شود يك مقامي است كه فرشتگان خود را براي آن مقام سزاوارتر مي‌دانند و خداي سبحان با آن آزمون نشان مي‌دهد كه فرشتگان به آن مقام راه ندارند و اين خليفهٴ الله به آن مقام راه دارد چون آن خليفهٴ الله معلّم همهٴ فرشته‌هاست و مسجودٌ له همهٔ فرشته‌هاست پس يك مقامي است كه فرشته‌ها غبطهٴ آن را دارند و شايستهٴ آن مقام نيستند و آن مقام نه مي‌تواند خلافت از فرشته‌ها باشد نه خلافت از انسان‌هاي گذشته باشد نه خلافت از جنّي‌ها باشد بلكه خلافة الله است.

انسان خليفهٴ خداي سبحان

موجودي كه خداي سبحان مي‌خواهد بيافريند او را خليفهٴ خود قرار مي‌دهد اين مقامي است كه ديگر بالاتر از او فرض ندارد. چون اگر كسي خليفهٴ خدا شد خدا يك موجودي است بكلّ شيء محيط، خليفهٴ او هم بايد يك موجودي باشد به اذن او آنچه در جهان آفرينش هست احاطه داشته باشد وگرنه خليفهٴ نسبي خواهد بود نه خليفهٴ مطلق، اگر چيزي خليفهٴ الله شد بايد مظهر خداي سبحان باشد در همهٴ اسماي فعليّهٴ حق هر جا سخن از فعل حق است و ظهور فعلي حق است آن خليفة الله مظهر آن اسم باشد و همهٴ آن شؤون را داشته باشد چيزي در جهان به نام ظهور حق و فيض حق ظهور ندارد مگر اين كه اين خليفهٴ الله واجد اوست. چون خاصيّت خلافت مطلقه اينست.

سؤال ...

جواب: اين خلافت انبيا است بعضهم عن بعض امّا اين در اصل پيدايش انسان كامل سخن است چون اصل پيدايش انسان كامل مطرح است. اينچنين نيست كه فلان امام خليفهٴ امام ديگر باشد يا فلان امام خليفهٴ فلان پيغمبر باشد. اين در اصل پيدايش انسان كامل سخن مطرح است.

سؤال ...

جواب: بله اگر كسي خليفهٴ الله شد بايد مظهر خداي سبحان باشد كه *«بكلّ شيء محيط»*﴿14﴾ است اين خلافت در آغاز پيدايش انسان مطرح است نه مظهر بودن است نه تفويض كردن اين مظهر اوست يك آينه‌اي است كه تمام اوصاف صاحب صورت را نشان مي‌دهد بيان مبارك حضرت امير «سلام الله عليه» اينست كه «مالله آية أكبر منّي»(15) براي خدا هيچ آيتي از من بزرگ‌تر نيست من آيت كبريٰ و آيت عظماي حقّم. چيزي در جهان آفرينش بهتر از من خدا را نشان نمي‌دهد خدا عليم است من نشانهٴ علم اويم خدا قدير است من نشانهٴ قدرت اويم و هكذا ساير اسماي حسني. اين خلافت مربوط به اصل انسان كامل است نه خلافت بعضي از افراد انسان نسبت به افراد ديگر.

حوزهٴ خلافت انسان كامل

بنابراين، اين مقامي است كه فرشتگان غبطهٴ اين مقام را دارند و به خداي سبحان عرض مي‌كنند كه ما شايستهٴ اين مقاميم خداي سبحان مي‌فرمايد به اين كه اين مقام آنچنان رفيع است كه دست شما به او نمي‌رسد *«إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»* منتها قرارگاه اين موجود در زمين است و او موجود زميني نيست چون موجودي كه تنها زميني باشد نمي‌تواند خليفهٴ خدايي باشد كه *«هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ»*﴿16﴾ آن كسي كه خليفهٴ خدايي است كه *«فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ»* او توان شقّ القمر هم دارد او توان عروج به سماوات را هم دارد او توان آن را دارد كه بر همهٴ فرشتگان آسمان‌ها سبقت بگيرد. توان آن را دارد به جايي برود كه جبرئيل بگويد «لودنوت أنملة لا حترقت»(17) اين خليفهٴ خدايي است كه *«هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ»* منتها اين خليفه در زمين زندگي مي‌كند جسمش در زمين است روحش هم *«دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»*﴿18﴾ يك معراج و دو معراج و ده معراج و صد معراج براي حضرت نبود براي معراج حضرت حدّ و حصري نبود منتها اين مقداري كه نقل كردند اين مقدار به عنوان ضرورت و ضروري نقل كرده‌اند نه اين كه بيش از اين نبود خليفهٴ خداي سبحان كه *«بكل شيء محيط»*﴿19﴾ است بايد مظهر جميع اسماي حسنا باشد و از اين انسان كامل به كون جامع ياد مي‌كنند يعني هر چه در جهان هستي هست او نشان مي‌دهد و دارد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِني جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خليفهٴ»*.

منشأ علم ملائكه به افساد و خونريزي انسان

آنگاه فرشتگان عرض كردند *«أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ»* از اين كه خداي سبحان فرمود من مي‌خواهم در زمين خليفه قرار بدهم خصيصهٴ أرضيت سفك دماء و افساد است خاصيّت اين نشئه خونريزي و معصيت است اين خصوصيّت را يا از كلمهٔ *«فِي الْأَرْضِ»* فهميده‌اند يا از آن نظر كه موجوداتي كه قبلاً در زمين زندگي مي‌كردند اهل سفك دماء و افساد بودند علي أي حال فرشتگان فهميدند كه موجود أرضي اهل معصيت است يا از عنوان في الأرض فهميدند كه خاصيّت زميني بودن اينچنين است. يا از تجارب گذشتگان به ياد داشتند كه موجوداتي كه قبلاً در زمين بودند اهل معصيت بودند.

سؤال ...

جواب: اين أرض دنياست ديگر. حالا مي‌رسيم به مراحل بعدي كه آدم «سلام الله عليه» در آن جنّت چگونه غفلت كرده است اين آيا ترك أولي است آيا تشريع است آيا تكوين است بحثش خواهد آمد فرشتگان اين معنا را دانستند و خداي سبحان هم روي اين نظر فرشتگان صحّه گذاشت نفرمود اينچنين نيست كه موجود زميني اهل سفك دماء و افساد نيست فرمود يك نكته‌اي در اين كار است كه من مي‌دانم و شما نمي‌دانيد

سرّ آميختگي حمد و تسبيح

*«قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* ما اهل تسبيح و تقديسيم ما هم ترا تسبيح مي‌كنيم آميخته با حمد و هم ترا تقديس و تطهير مي‌كنيم از هر شركي، كارمان تسبيح و تقديس است تسبيح معمولاً با حمد ذكر مي‌شود همهٔ موجودات خدا را با حمد تسبيح مي‌كنند *«إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»*﴿20﴾ سرّش آنست كه انسان وقتي خود را مشاهده مي‍كند و ديگر موجودات را مشاهده مي‌كند ناقص مي‌بيند و اين نقص‌ها را بايد خداي سبحان كه منزّه از نقص است برطرف كند پس نقص هر ناقصي را موجودي برطرف مي‌كند كه منزّه از نقص است پس او سبّوح است زيرا اگر او منزّه از نقص نباشد كه قدرت ندارد نقص ناقص‌ها را برطرف كند و چون حاجت نيازمندها را برطرف مي‍كند و نقص آن‌ها را به كمال تبديل مي‌كند به آن‌ها نعمت مي‌دهد و چون ولي نعمت است محمود است و چون محمود است ديگران تسبيح را با حمد مخلوط مي‌كنند يعني آميخته است تسبيح با تحميد همهٴ موجودات اينچنينند فرشتگان هم مي‌گويند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ»* يعني اين تسبيح ما آميخته با تحميد است متلبّس با تحميد است و مانند آن *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»*. تقديس را گفته‌اند از تسبيح بالاتر است يعني تطهير و تنزيه از هرشين و عيبي. پس ما شايستهٴ اين مقاميم.

خليفة الله أهل افساد و خونريزي نيست

*«قَالَ إِني أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* خداي سبحان فرمود من مي‌دانم چيزي را كه شما نمي‌دانيد يعني آن نكته كه گفتيد موجود أرضي اهل سفك و افساد است درست است و اين كه گفتيد شما اهل تسبيح و تقديسيد درست است امّا آن كه خليفهٴ الله است او نه اهل سفك دماء و افساد في الأرض است و نه شما توان آن را داريد كه تسبيح و تقديس او را انجام دهيد او طوري تسبيح مي‌كند كه تسبيح شما به دنبال تسبيح اوست. طوري تحميد دارد كه حمد شما به دنبال حمد اوست طوري تقديس دارد كه تقديس شما تابع تقديس اوست. اين كه از روايات نقل شده است كه ائمّه «عليهم السّلام» فرمودند «فسبّحْنا فسبّحت الملائكة بتسبيحنا و  قدّسْنا فقدّست الملائكة بتقديسنا»(21) يعني تسبيح و تقديس را ما ياد فرشته‌ها داديم ارواح طيّبهٴ اولياي الهي معلّم فرشگان بودند حتي در مسألهٴ تسبيح و تقديس اين كمال را هم فرشتگان از آن انسان كامل آموختند لذا خداي سبحان مي‌فرمايد *«إِني أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من هم ارزش آن مقام را مي‌دانم هم خصيصهٴ وجودي آن خليفهٴ الله را مي‌دانم هم درجهٴ وجودي شما را آگاهم. آن مقام به دست شما نمي‌رسد آن مقام به دست كسي مي‌رسد كه معلّم شماست و آن انسان كامل است.

سؤال ...

جواب: مي‌خواهد چيزي را هم ياد فرشتگان بدهد از بركت همين سؤال فرشتگان بسياري از مسايل را فهميدند فرمود به اين كه من براي شما معلّمي مي‌خواهم بيافرينم.

سؤال ...

جواب: نقص است نه معصيت. هر موجودي در حدّ خودش كامل است نسبت به بالاتر از خود ناقص است معصيت نمي‌كند. به همان اندازه كه مكلّف است به همان اندازه امتثال دارد به همان اندازهٴ درجهٴ وجوديش تخلّف ندارد.

سؤال ...

جواب: آن هم سنداً معتبر نيست و هم دلالتاً مخالف با قرآن است چيزي كه مخالف با قرآن است، مضروب علي الجدار چون قرآن فرشته‌ها را معصوم معرّفي كرده است. آن نه سندي دارد نه متنش قابل عرضه است.

فرشته اينست كه معصيت نكند و خداي سبحان فرمود: *«إِني أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من مي‌دانم چيزي را كه شما نمي‌دانيد.

سؤال ...

جواب: اصلاً آن‌جا جاي تكليف نيست كه ترك اولي باشد تكليف مال نشئهٴ تشريع است.

سؤال ...

جواب: آنجا هم همچنين. خواهد آمد كه تكليف نيست و اگر كسي بر فرض ترك اولي بكند كه پرش نمي‌سوزد.

فرشتگان و جعل خليفه

اطلاق فرشته بر ابليس از باب تغليب

امّا اين كه فرمود: *«إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ»* شايد اين الملائكة كه جمع محلّي به «الف و لام» است همان طوري كه شامل همهٴ فرشتگان مي‌شود شامل شيطان هم بشود از باب تغليب و شايد هم شاملش نشود امّا در آيات بعد كه سخن از *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ»*﴿22﴾ آنجا يقيناً شاملش مي‌شود روي تغليب و فعلاً خيلي در بحث اين آيه خيلي دخيل نيست كه حالا شيطان هم داخل است يا نه.

وساطت فرشتگان در مراحل نازلهٴ خليفة الله نه در حقيقت و جان خليفة الله

امّا آن چه كه مطرح است آنست كه تنها كسي كه مي‌‌خواهد خليفه جعل كند خداست در اين كار هيچ فرشته‌اي واسطه نيست چون همهٴ اين فرشتگان مخاطبند و خداي سبحان مي‌فرمايد من قصد چنين كاري دارم ممكن است در پيدايش و پرورش درجات نازلهٴ آن خليفهٴ الله فرشته‌ها دخيل باشند يعني در پيدايش بدن او و آفرينش جسم او، فرشتگان مأمور باشند امّا در حقيقت جان او كه اصل خلافت از آنِ جان اوست فرشتگان راه ندارند فرشته واسطهٴ يك امري است كه از او بالاتر باشد هرگز فرشتگان واسطهٴ پيدايش معلّم خود نيستند آن درجهٔ وجودي آن انسان كاملي كه معلّم فرشته‌هاست مقدور فرشته‌ها نيست كه آن درجه را درك كنند تا واسطهٴ فيض آن درجه باشند اگر فرشتگان مدبّرات امرند و اگر فرشتگان جنود الهيند و حملهٴ عرشند و هر كاري را به اين فرشته‌ها واگذار كردند معصومانه انجام مي‌دهند همه و همه ناظر به آن كارهايي است كه از نظر درجهٴ وجودي از فرشته‌ها نازل‌تر باشد و امّا آن درجهٴ وجودي كه بالاتر از فرشته‌هاست، فرشته‌ها واسطه نيستند آن فرشته‌اي كه مي‌گويد من اگر به اندازهٴ سرانگشت جلوتر بيايم محترق مي‌شوم در آفرينش آن موجود، فرشته واسطه نيست بنابراين، اگر در مسألهٴ انسان كامل خداي سبحان به شيطان اعتراض مي‍كند كه چرا در برابر انسان كامل سجده نكردي انسان كاملي كه *«خلقت بيديّ»*﴿23﴾ نشانهٴ همان بلا واسطه بودن است. يعني من با دو دست خودم او را آفريدم من با جلال و جمالم او را خلق كردم او مظهر دست جلال من و دست جمال من است من او را خلق كردم در همهٴ موارد سخن از متكلّم وحده است *«خَلقْتُ بِيَدَيّ»*﴿24﴾ من با دو دستم او را خلق كردم.

يمن و مبارك بودن دست خدا و دست اولياء خدا

كه «كلتا يديه يمين»(25) هر دو دست خداي سبحان راست است چه اين كه دربارهٴ حضرت أبي ابراهيم امام كاظم «سلام الله عليه» هم آمده است كه «كلتا يديه يمين»(26) دربارهٴ ديگر ائمه «عليهم السّلام» هم آمده است كه «كلتا يديه يمين»(27) امام هر دو دستش راست است چنان كه شاگردان ائمه «عليهم السّلام» يعني مؤمنين خالص آن‌ها هم هر دو دستشان راست است كساني كه اصحاب يمينند اصولاً دست چپ ندارند فكر چپ ندارند. با دست چپ كار خير و يُمن انجام مي‌دهند همان طوري كه با دست راست كار با ميمنت انجام مي‌دهند انساني كه تمام كارهاي او با ميمنت و يمن و بركت است او اصحاب يمين است و مؤمن «كلتا يديه يمين». چون مظهر خداي سبحان است كه «كلتا يديه يمين» چه اين كه كافر و منافق كلتا يديه شمال او با دست راست هم كار چپ مي‌كند. «كلتا يديه مشئمة» است. مشئوم است و چپ است خداي سبحان مي‌فرمايد انسان را من خودم خلق كردم يعني در آفرينش آن حقيقت انسان كامل كه خليفهٴ من است هيچ چيزي واسطه نيست زيرا آن وسائط به وسيلهٴ اين انسان كامل تعليم و تربيت مي‌يابند. اگر تسبيح است اگر تقديس است به وسيلهٴ تعليم انسان‌هاي كامل است.

سؤال ...

جواب: نه از جنّ است منتها تغليباً جزو ملائكه قرار گرفت.

عدم دسترسي هر انساني به مقام شامخ خليفة الله

بنابراين، در اين كريمه اجمالاً مقام شامخ خليفهٴ اللّهي روشن شد كه كي خليفهٴ الله خواهد بود. و هر انساني هم خليفهٴ الله نيست زيرا بسياري از افرادي كه به حسب ظاهر حيوان ناطقند قرآن كريم آن‍ها را *«كالأنعام بل هم أضلّ»*﴿28﴾ مي‌شمارد معلوم مي‌شود آن كه خليفهٴ الله است كسي نيست كه خدا مي‌فرمايد او *«كالأنعام بل هم أضلّ»*. از اين خليفهٴ‌اللّهي يك مقامي اراده خواهد شد كه آن مقام برتر از مقامات همهٴ فرشتگان است او خليفهٴ الله است نه هر كسي كه به صورت انسان است و حيوان ناطق است زيرا برخي از اين‌ها را قرآن أضلّ از بهائم و أنعام مي‌داند.

سؤال ...

جواب:

تسبيح و تنزيه فرشتگان قرينهٴ بر استفهامي بودن پرسش فرشتگان

اعتراض نيست، استفهام است. لذا در طليعهٴ امر كه اين را عرض كردند بعد عرض مي‌كنند *«سبحانك لاعلم لنا»*﴿29﴾ همهٔ آن مسايل را با تسبيح آغاز مي‌كنند تسبيح يعني اعتراض نيست يعني استعلام است اعتراض معنايش آنست كه در عرض او انسان يك كاري انجام بدهد عرض اندام بكند اگر انسان در عرض كار كسي معارض او شد در عرض او كاري كرد يا حرفي زد مي‌گويند نسبت به او اعتراض كرد امّا فرشته‌ها حرف‌ها را با تسبيح آغاز مي‌كنند تسبيح معنايش آنست كه ما اهل اعتراض نيستيم اعتراض معنايش آنست كه اين كار شما زير سؤال است و اين كار شما محل اِشكال است و اين با تسبيح سازگار نيست فرشته‌ها در آغاز هم گفتند *«نحن نسبّح بحمدك»* اصلاً كار ما تسبيح است بعداً هم عرض كردند *«سبحانك»*﴿30﴾ اين سبحانك يعني تو منزّه از آني كه مورد نقد و سؤال و اعتراض قرار بگيري ما فقط مي‌خواهيم چيز بفهميم.

تعليم بي واسطهٴ اسماء به آدم

خداي سبحان هم فرمود: *«إني أعلم ما لا تعلمون»* اين‌‌ها را مذمّت نكرده است فرمود من چيزي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد آنگاه براي اين كه روشن كند كه خدا چيزي را مي‌داند كه فرشتگان نمي‌دانند جريان تعليم اسماء را مطرح كرد. فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلاَئِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»*﴿31﴾. براي اين كه روشن بشود اين مقام خليفهٴ اللّهي فوق مقام همهٴ فرشتگان است حقايق اشياء را ياد حضرت آدم يا آن انسان كامل داد كه براي حضرت آدم خصيصه‌اي نيست آن انسان كامل، ياد آن انسان كامل داد يعني آنچه به نام حقائق اشياء در عالم مطرح است ياد انسان كامل داد بلاواسطه، اين همان تعليم وحي بلاواسطه است كه در آن تعليم هيچ فرشته‌اي راه ندارد. گاهي خداي سبحان به وسيلهٴ فرشته‌ها مسايلي را با انبيا در ميان مي‌گذارد امّا در جريان خليفهٴ الله و انسان كامل حقايقي را ياد انسان كامل داد كه در اين تعليم و تعلّم أحدي واسطه نبود معلّم بلاواسطه خداي سبحان متعلّم بلاواسطه خليفهٴ الله و انسان كامل *«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا»* همهٴ حقايق اشياء را ياد انسان كامل داد.

سؤال ...

جواب: حالا به خواست خدا به آن بحث هم خواهيم رسيد كه اين خليفهٴ الله در بهشت چه مي‌كرد و چگونه خداي سبحان فرمود به اين كه *«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»*﴿32﴾ بعد فرمود: *«فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ»*﴿33﴾ به خواست خدا در ذيل همين بحث‌ها خواهد آمد.

سرّ بي واسطه بودن تعليم أسماء

در اين كريمه فرمود: همهٴ حقايق را ياد خليفهٴ الله داد و در اين تعليم هم هيچ واسطه‌اي نبود. خداي سبحان سه جور با انسان سخن مي‌گويد يا بلاواسطه سخن مي‌گويد يا من وراء حجاب سخن مي‌گويد يا از راه ارسال رسول و پيك با انسان سخن مي‌گويد كه در پايان سورهٴ شوريٰ آيهٴ ٥١ فرمود: *«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاِءي حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِي بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ»*﴿34﴾. آيهٔ 51 سورهٔ شوري اين است كه خداي سبحان هرگز با كسي سخن نمي‌گويد مگر به يكي از اين سه‌راه، كه اين به نحو منفصله مانعة الخلو است كه جمع اين‌ها ممكن است *«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً»* يعني بلاواسطه *«أَوْ مِن وَرَاءِي حِجَابٍ»* نظير آن چه كه به موسي كليم «سلام الله عليه» آموخت *«أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً»* نظير آن چه كه به وسيلهٴ فرشتگان براي انبياي ديگر وحي نازل مي‌كرد *«فَيُوحِي بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ»* پس سه جور خداي سبحان با انسان سخن مي‌گويد كه به نحو مانعة الخلوّ، اجتماع اين‌‌ها ممكن است در اين كريمه فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»*﴿35﴾ يعني بلاواسطه همهٴ اين علوم را به عنوان كلام الهي به انسان كامل آموخت همهٴ اين علوم را آن خليفهٴ الله بلاواسطه آموخت و فرشتگان واسطه نبودند زيرا اگر فرشتگان واسطه بودند يقيناً مي‌فهميدند چون معناي وساطت فرشتگان نظير اين غلام پست و پيك مخابرات كه نيست يك نامه‌اي را به دست انسان بدهد و نداند كه در اين نامه چه خبر است معناي اين كه فرشته واسطه است و پيام مي‌آورد اين نيست كه يك نامه‌اي را سربسته به فرشته بدهند بگويند اين نامه را به فلان شخص برسان و اين فرشته نداند در اين نامه چه نوشته است معناي وساطت يعني همان واسطه در فيض بودن وساطت در فيض بدون آگاهي به اصل فيض ممكن نيست بنابراين فرشته‌ها در آنجا سهمي از وساطت نداشتند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

      پاورقي‌ها:

(1) سورهٔ فصّلت ، آيهٔ 12.

(2)  سورهٔ حجر، آيهٔ 30.

(3) سورهٔ ص، آيهٔ 26.

(4) سورهٔ قدر، آيهٔ 1.

(5) سورهٔ حجر، آيهٔ 22.

(6) سورهٔ اعراف، آيهٔ 27.

(7) سورهٔ مريم، آيهٔ 83.

(8) سورهٔ ص، آيهٔ 26.

(9) سورهٔ قصص، آيهٴ 30.

(10) سورهٔ طه، آيهٔ 14.

(11) سورهٔ انبياء، آيهٔ 26.

(12) سورهٔ تحريم، آيهٔ 6.

(13) سورهٔ اسراء، آيهٔ 95.

(14) سورهٔ فصّلت ، آيهٔ 54.

(15) بحار، ج 23، ص 206.

(16) سورهٔ زخرف، آيهٔ 84.

(17) بحار، ج 18، ص 382.

(18) سورهٔ نجم، آيهٔ 8.

(19) سورهٔ فصّلت ، آيهٔ 54.

(20) سورهٔ اسراء، آيهٔ 44.

(21) عوالي اللآلي، ج 4، ص 122.

(22) سورهٔ بقره، آيهٔ 34.

(23) سورهٔ ص ، آيهٔ 75  .

(24) سورهٔ ص ، آيهٔ 75.

(25) الكافي، ج 2، ص 126.

(26) وسائل الشيعه، ج 24، ص 260.

(27) بحار، ج 63، ص 387؛ روي أن كلتا يدي الامام يمين.

(28) سورهٔ اعراف، آيهٔ 179.

(29) سورهٔ بقره، آيهٔ 32.

(30) سورهٔ بقره، آيهٔ 32.

(31) سورهٔ بقره، آيهٔ 31.

(32) سورهٔ بقره، آيهٔ 35.

(33) سورهٔ بقره، آيهٔ 36.

(34) سورهٔ شورىٰ، آيهٔ 51.

(35) سورهٔ بقره، آيهٔ 31.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق