اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ
وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (29)﴾
در ضمن احتجاج بر توحيد حق و يادآوري نعم بهترين نعمت كه مسألة حيات است اول مطرح ميفرمايد بعد نعمتهاي ظاهره و باطنهاي كه در نظام هستي براي انسانها خلق شدهاند آنها را هم تذكّر ميدهدكه هم توحيد باشد و هم تهذيب يعني هم انسان را موحّد بار بياورد و هم انسان را مهذّب امّا موحّد بار بياورد براي اين كه همةاينها آيات الهيند و همة اينها نشانة حقّند و غير از خدا احدي نيست كه خالق و مدبّر باشد. و امّا مهذّب بار بياورد براي اين كه همة اينها براي انسانند و انسان براي هيچ يك از اينها نيست يعني اگر انسان تلاش و كوشش كند كه يكي از اينها را بدست بياورد خود را هدر داده است سرمايه را باخت چون همة آنچه كه در آسمان و زمين است براي انسان است انسان براي هيچ يك از موجودات أرضي و سماوي نيست فقط براي عبادت است. امّا مطلب اول كه در رديف نعم الهي مسألة تسخير آنچه در زمين و آسمان است ذكر شده است. براي اين كه فرمود: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» آنچه كه در آفرينش هست خداي سبحان خلق كرده است.
همان طوري كه حيات و ممات شما به دست خداست آفرينش موجودات ديگر هم به دست خداست او خلق كرد و هدف آفرينش آنها هم اينست كه مسخّر شما باشد. منظور از ما في الأرض يعني أرض و آنچه كه در أرض است. خواه آنچه كه در روي زمين است و آنچه كه در دل زمين است اين «خلق لكم ما في الأرض جميعاً» را در آيات ديگر به طور تفصيل بيان كرد. هم مسألة دريا را بيان كرد، هم مسألة كوهها را بيان كرد، هم مسألة دامها و گياهاني كه روي خاك زندگي ميكنند آنها را يكي پس از ديگري شرح داد كه آنها تفصيل اين اجمال است. فرمود: «خلق لكم ما في الأرض جميعاً» هم بهرة معنوي ميتوانيد ببريد كه اينها آيات الهيند هم بهرة مادي ميتوانيد ببريد كه وسايل رفاهي را از اين راه تحصيل كنيد. اگر كسي با مشاهدة آيات آيات أرضي پي به خداي سبحان برد اين در حقيقت بهترين بهره را از زمين برده است ممكن است بهرههاي مادي از گياهان و دامها و امثال ذلك نداشته باشد امّا بهترين بهره را يك انسان موحّد با مطالعة آيات الهي ميبرد. پس اينچنين نيست كه «خلق لكم ما في الأرض» فقط ناظر به بهرههاي مادي باشد كه اگر كسي گوسفند نداشت و از دام استفاده نكرد مشمول اين آيه نباشد بلكه از هر چه كه در روي زمين است انسان بهرة توحيدي ببرد در حقيقت به مقصد رسيده است بهرهمند شده است اين «خلق لكم ما في الأرض» هم ناظر به منافع معنوي است هم ناظر به منافع مادي لذا هم خداي سبحان اينها را به نام آيات ذكر ميكند هم به عنوان مواد اوليه براي تأمين رفاه انسانها «خلق لكم ما في الأرض جميعاً» بعد ميپردازند به آفرينش آسمان «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ».
از اين كه فرمود: بعد به آسمان پرداخت يك مسأله اينست كه آسمان قبل از زمين است يا زمين قبل از آسمان است يا آسمان را خدا قبلاً خلق كرد بعد به دحو الأرض پرداخت نه خلق الأرض چون خلق الأرض قبل از سماء است اين علي حدّه بايد بحث شود.
يك بحث در اينست كه آفرينش آسمانها هم براي منفعت انسان است چون اين آيه در سياق شمارش اموري است كه خداي سبحان براي انسان خلق كرد و مسخّر انسان كرد آيه در اين سياق نيست كه آيات الهي را شمارش كنند. آيه در اين سياق است كه نعم الهي را شماره كند كه اينها نعمتهايي هستند خدا آفريد و براي شما خلق كرد از اين كه فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ». يعني بعد از اين كه نعمتهاي أرض را براي شما خلق كرد نعمتهاي سمائي را هم باز براي شما خلق كرد پس آسمانها هم مسخّر شمايند چنان كه اين بخش دوم را هم در آيات ديگر تفضيل داد. فرمود: به اين كه آسمان را مسخّر شما قرار داد اين آيات تسخير به اين معناست كه شمس و قمر و ساير موجودات سمائي را مسخّر شما قرار داد شما ميتوانيد بر آنها مسلّط باشيد نه اين كه اينها را مسخّر خود قرار داد. مسخّر خدا هستند حرفي در آن نيست چه اين كه انسان هم مسخّر خداست امّا در رديف نعم كه ميشمارد ميفرمايد: آسمانها و زمين را مسخّر شما قرار داد براي شما مسخّر كرد يعني در تحت تسخير شما قرار داد پس «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» يعني آسمانهاي هفتگانه براي انسانند. چنان كه زمين براي انسان است.
بنابراين اگر كسي خود را به آسمان بفروشد بر فرض همه منظومة شمسي را به او بدهند باز خود را ارزان فروخته و خسارت ديده است. يك انساني كه مادي ميانديشد خداي سبحان به او ميفرمايد به اين كه شما كه مادي ميانديشيد و از روح و عظمت روح سهمي نداريد آسمانها بزرگتر از شمايند خلقت آسمانها از شما نيرومندتر است آنها از شما بزرگترند «ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا» امّا يك انساني كه الهي ميانديشد به اين انسان ميفرمايد تو يك كاري ميتواني بكني كه آسمانها از آن كار عاجزند آن همان آية پاياني سورة احزاب است كه؛ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ» پس يك انسان مادي داريم كه اين فقط در محدودة بدن و جسم ميانديشد خدا ميفرمايد تو كه در محدودة بدن ميانديشي آسمان از تو بزرگتر است ما او را خلق كرديم. «ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا» و آن كه متبخترانه را ميرود به او ميگويند «إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً» نه آن قدرت را داري كه زمين را بشكافي نه از نظر سرافرازي آن قدرت داري كه از كوهها گردنفرازتر باشي. با انسان مادي قرآن اينچنين برخورد ميكند ميگويد كوه از تو بزرگتر است زمين از تو بزرگتر است. آسمان از تو بزرگتر است و مانند آن. امّا با انسان الهي برخورد قرآن كريم اينست كه ميگويد: تو از آسمانها بزرگتري تو از زمين بزرگتري تو از كوهها بزرگتري زيرا تو حقيقتي را تحمّل كردي كه هيچ يك از اينها سماوات و جبال و أرض توان حمل او را ندارند.
پس انسان منهاي معارف از كوه و درّه و دشت پايينتر است. انسان به علاوة معارف ديني و اعتقاد از همة آسمانها و زمين بالاتر است . اينچنين نيست كه براي انسان مادي خدا آن ارزش را قائل شده باشد. براي انساني كه مادي فكر ميكند با يك لحنهاي آمرانه آميخته با توبيخ به او ميگويند تو هر چه متبخترانه حركت كني نه آن قدرت را داري كه زمين را بشكافي و نه آن قدرت را داري كه از سلسله جبال بالاتر بروي. «إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً» يا «ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا» و امّا انساني كه الهي ميانديشد ميفرمايد تو از همة آسمانها بالاتري از همة زمينها بالاتري. براي اين كه تو قدرت حمل امانت را داري و آنها قدرت اين را ندارند و اباي آنها هم نظير اباي شيطان نيست كه اباي استكباري باشد. اباي اِشفاتي است. اباي استكباري را قرآن محكوم ميكند و مذمّت ميكند. چون شيطان ميتوانست سجده كند و نكرد «أبي و استكبر» لذا مرجوم شد امّا اباي سماوات و أرض و جبال را قرآن اباي اشفاتي ميداند. و به سماوات و أرض ترحّم ميكند ميگويد: «فابين أن يجملنها و اشفقنا منها» مقدورشان نبود به زحمت ميافتادند لذا با يك ديد ترحّمي اين آيه به آسمانها و زمين نگاه و زمين نگاه ميكند در عين حال كه با انسان از راه تكريم سخن ميگويد. ميگويد: «فحملها الإنسان» پس اينچنين نيست كه انسان منهاي معنويّت از كوهها بالا باشد و آنچنان هم نيست كه انسان به علاوه معنويّات از آسمان و زمين پايينتر باشد همه آسمانها و زمين و آنچه در زمين است اينها همه مسخّر انسان متعاليند و خداي سبحان اينها را براي انسان مسخّر كرده است. مسخّر كرده است يعني راه تسخير را به انسان نشان داد يعني به انسان آن قدرت را داد كه آسمانها را مسخّر كند مهار آنها را به دست بياورد. زمام آسمانها را به دست بياورد. يك وقت خدا ميفرمايد من اينها را رام كردم شما بهره بگيريد اين يك مرحله از كمال انساني است يك وقت به انسانها ميفرمايد من اينها را مسخّر كردم شما زمام اينها را به دست بگيريد اين مهم است اينچنين نيست كه اگر يك وقتي سفينهها رفتند و اين كرات را مسخّر كردند دور از نظام آفرينش باشد خدا فرمود: من زمام اينها را به دست شما دادم شما دست دراز كنيد بگيريد من براي شما مسخّر كردم يعني طوري اينها را آفريدم كه شما ميتوانيد زمامدار آسمانها باشيد زمامدار باشيد.
جواب سؤال: بله، انسان ميتواند همين كه نظام را ميتواند بشناسد و بر اساس نظام حركت صحيح بكند زمام ليل و نهار به دست اوست الآن كوه مسخّر انسان است يا نه؟ همان طوري كه زمين و دريا مسخّر است منظومة شمسي هم به شرح أيضاً به وسيلة رفتن سفينهها انسان بر اجرام مسلّط است چگونه ميتواند بر كوهها مسلّط باشد دل كوهها را بشكافد تونل درست كند آن را تسطيح كند درّه را هموار كند سراسر اين نظام را زمامش را به دست گيرد آنجا هم همين طور است مسخّر بالقوّه را بايد به مسخره بالفعل تبديل كرد. فرمود تسخير يعني زمامش را برويد به دست بگيريد وقبل از ساختن كشتي درياها هم مسخر انسانها بود مسخر بالقوه را بايد مسخر بالفعل كرد ميشود به عمق دريا رفت سينه دريا را با كشتي ميشكافيد از اعماق دريا هم گوهر بدست ميآوريد و از وسط دريا هم ماهي فراهم ميكنيد همه اينها را برشمرد فرمود من زمام اينها را دادهام به دست شما دست دراز كنيد بگيريد اينچنين نيست كه شما ساكت باشيد من اين نظام را طوري ميگردانم كه به نفع شما باشد. آن «خلق لكم ما في الأرض» است نه «سخّر لكم». سخّر لكم يعني جعله مسخّراً لكم.
جواب سؤال ديگر: حالا يا وحي است يا قرآن است يا ولايت است يا دين است همة اينها مصاديق آن حقيقت هستند چون روح مجرّد ميطلبد اينها حقايقي نيست كه بار سنگين باشد كه كوه بتواند حمل بكند. يك روح مجرّد ميخواهد كه اينها را حمل بكند.
جواب سؤال: آن به لحاظ اكثري است كه «وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً» اين ظلوماً جهولاً به تعبير سيّدنا الأستاد «رضوان الله عليه» عدم ملكه است چون به كوهها نميگويند ظلوم جهول چون شأنيّت عدل و علم در او نيست يك موجودي كه شأنيت عدل و علم دارد اگر عادل و عالم نبود ظلوم و جهول است بر يك موجودي كه شأنيت علم و جهل دارد امانت را عرضه ميكنند و اگر به عدل و علم رسيد ميشود عالم عادل و اگر نداشت ميشود ظلوم جهول. كوهها ظلوم وجهول نيستند چون شأنيّت عدل و علم را ندارند آن كه شأنيّت عدل و علم را دارد روح مجرّد است كه در كوهها و آسمانها اينچنين نيست.
جواب سؤال ديگر: اين را در سورة حشر مشخّص كرده است كه «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ». يعني در تعظيم قرآن همين بس كه اگر ما قرآن را بر كوه نازل بكنيم متصدّع ميشود به صداع مبتلا ميشود صداع يعني سردرد. يك مطلب كه سنگين باشد ميگويند سرش درد ميياد يعني نميتواند اين بار را حمل بكند اين در حدّ مثل هست. لذا فرمود: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» خلاصه كوه قدرت فهم قرآن را ندارد اين انسان است كه كه ميفهمد.
بنابراين اصل اين كه آسمان و زمين را خدا براي انسان خلق كرده است يك مطلب است و اصل اين كه انسان را هشداري ميدهد كه شما ميتوانيد زمام آسمانها وزمين را به دست بگيريد برويد اين كار را بكنيد اين دو مطلب است مطلب سوم اينست كه اگر خودتان را به آسمانها فروختيد خسارت كرديد فضلاً از اين كه به اوهام جزئي بفروشيد اگر كسي خود را به آفتاب فروخت ضرر كرد چه رسد به يك وهم. در همان بياني كه از رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» رسيده است حضرت فرمود: اگر آفتاب را در دست راست من ماه را در دست چپ من بگذارند من دست از هدف برنميدارم انسان اينچنين نيست كه بگويند شما دست از عقيدهات بردار من آفتاب را به شما ميدهم باز هم خسارت ميبيند اگر همة كهكشانها را به انسان بدهند باز خسارت ميبيند چون انسان يك موجودي است همان طور كه در بحث قبل گذشت از طرف آينده به ابد مرتبط است و يك حيات جاودانة ابدي را كه انسان به يك شمسي كه در آيندة نزديك يا دور گرفتار تكوير ميشود نميفروشد.
اگر خود را به قمر يا به شمس بفروشد باز خسارت ديده است. فرمود: همة اينها براي شما مسخّر است. منتها اينها را يكي پس از ديگري توضيح ميدهد تفصيلاً ذكر ميكند. اصل آنچه كه در آية محل بحث است تقريباً ميتواند موازي آية سورة فصّلت باشد در سورة فصّلت آية ٩ تا ١١ اينچنين آمده است؛ «قُلْ ءَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ٭ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ٭ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ٭ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ٭». همة اينها را به عنوان نعم ميشمارد در صدر اين بحث ميفرمايد كه آيا كفر ميورزيد به خدايي كه اين كارها را نسبت به شما كرده است؟ به شما حيات داد و همة نظام را مسخّر شما كرد. منتها تفصيلاً بيان فرمود. فرمود: كوهها را به منزلة رواسي و ميخهاي زمين قرار داد كه آنها را از نوسان و اضطراب حفظ كند و در دل كوه هم بركتهاي فراوان به نام معدن قرار داد و مواد غذايي شما را در طيّ فصول چهارگانه تنظيم كرده است كه «قدّر أقواتها في أربعة أيّام» ظاهراً اين اربعه أيّام ناظر به فصول چهارگانه است نظير آن ستّة أيّام نيست بعد ميفرمايد: به جريان آسمانها پرداخت «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ» كه بحث ديگري است كه آيا آسمان قبل از زمين بود يا بعد از زمين يا اصل زمين قبل از آسمان خلق شد و دحو الأرض بعد از تسوية آسمان شد كه فرمود: «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا».
در سورة مباركة ابراهيم آية ٣٢ بعضي از نعم را اينچنين ميشمارد ميفرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ» صدر دلالت بر تسخير ندارد امّا ذيل دلالت دارد بر اين كه كشتيراني را مسخّر شما كرد. يعني دريا از اين جهت مورد تسخير شما قرار داد كه بتوانيد سوار دريا بشويد هم از ماهيهاي دريا استفاده كنيد و هم از گوهرهاي دل دريا «سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ وسخر لكم الشمس والقمر دائبين وسخر لكم اليل والنهار» شما چه جور بر زمين مسلّطيد همين جور ميتوانيد بر شمس و قمر مسلّط باشيد اينچنين نيست كه راه رفتن به كرة شمس بسته باشد و اينچنين نيست كه راه رفتن به كرة قمر بسته باشد و اينچنين نيست كه معناي تسخير اين باشد كه شما آرام باشيد و شمس و قمر حركت ميكند و ليل و نهار شما را تنظيم ميكند. اين كه تسخير نيست «سخّر لكم» يعني جعلها مسخّراتٍ لكم. تسخيرش كنيد زمامش را به دست شما داد. نه اين كه زمام اينها به دست خداست زمام همه به دست خداست و در سورة فصّلت هم فرمود به اين كه ما به آسمان و زمين گفتيم بياييد خواه ناخواه بيابيد. «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» آنها عرض كردند ما همانند موجودات ديگر با طوع و رغبت ميآييم. نگفتند «قالتا اتينا طائعين» با تثنيه ذكر نكردند «قالتا اتينا طائعين» يعني در جمع ساير عبادت كنندهها و اهل طوع و رغبت ما هم در بين اين قافله در حضور شماييم. اين نسبت به خداي سبحان. امّا همين خداي سبحان فرمود من اينها را مسخّر شما كردم همان طوري كه زمين را مسخّر كردم. «فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها» روي دوش زمين سوار شويد روزي دربياوريد دربارة دريا هم اينچنين است دربارة سماوات هم اينچنين است. اينها مسخّرات براي انسان هستند.
جواب سؤال: ما نه از گذشته باخبريم و نه از آينده. از اين كه انسانهايي قبلاً بودند و از آسمانها استفاده ميكردند اطّلاعي نداريم ما از گذشتة انسانها خبر نداريم. شايد يك انسانهاي مترقّي بودند چون روايت دارد قبل از اين آدم آدمي بود و ما در جزو هزارمين آدميم يا چندمين عالميم. ادواري را اين جهان پشتسر گذاشت و عوالمي را هم در پيش دارد و هر لحظه انسان را تشويق ميكند كه زمين و آسمان براي شما مسخّر است. ما نه از آيـنده باخبريم كه كي بر كرات مسلّط ميشوند و نه از گذشته مستحضريم.
«وسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ» اينها را خدا براي شما مسخّر قرار داد. پس انسان اين قدرت را دارد كه بر همة اينها چيره بشود. اينها هم براي منافع انسانند يك و هم انسان قدرت تسخير بر اينها را دارد دو. پس هرگز انسان براي اينها خلق نشده است. انسان براي اين خلق نشد كه مالك زمين يا مالك شمس و قمر بشود و اگر انساني خود را به يكي از اين كُرات فروخت خسارت ديده است. در سورة نحل بعضي از منافع جزئي را هم بيان فرمود.
در سوره نحل بعضي منافع جزئي را هم بيان فرمود در آية ٥ و ٦ و ٧ و ٨ سورة نحل ميفرمايد: «وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ» وسايل گرمي و فرش و مانند آن را از دامها تهيّه ميكنيد و منافعي را خدا از دامها براي شما قرار داد. «وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» در بامداد و شامگاه كه در رمهسرا اين گوسفندها را به چرا ميفرستند يا شامگاه كه ميشود اينها را از چراگاه برميگردند آن منظرة زيبايي كه براي رمهدار هست در اين آيه مطرح شده است. فرمود: «وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ» آن وقتي كه اينها را از چراگاه برميگردانيد و بامداد كه اينها را به چراگاه اعزام ميكنيد «وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ» و بار شما را هم اينها ميبرند كه «إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ٭ وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». اينها همه را مسخّر شما قرار داد.
جواب سؤال: مثل زمين مثل كره ارض ميشود رفت همانطور كه از كره ارض استفاده ميكنند. انسان اولي فكر نميكرد زمين در اختيار اوست الان شما ببينيد لحظه به لحظه تمام گوشههاي زمين زيرا آگاهي بشر است ميشود از همه جايش استفاده كرد... بالاخره خداي سبحان براي او يك وسيله حفاظتي هم قرار داد همانطوري كه وسيله است بر دريا مسلط بشود وسيله است كه بر احتراق مسلط بشود.
سؤال: از چگونگي تسخير ليل نهار ميپرسند.
جواب سؤال: اگر انسان بر زمين مسلّط شد بر حركات آن هم مسلّط است منتها تسخير است نه قهر و جبر. تسخير معنايش آنست كه خداي سبحان هر كدام از اينها را با جهاز دروني مجهّز كرد كه نظام داخلي آنهاست. و براي هر كدام از اينها يك هدف مشخّص قرار داد. و هر كدام اينها را براي نيل به آن هدف هدايت كرد كه «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» آنگاه زمام اين مجموعه را به دست انسان داد تسخير عبارت از قسر و شتاب تحميلي نيست تسخير غير از قسر است. اگر كسي بخواهد آب را با فشار از پايين به بالا ببرد اين قسر آب است ولي اگر بخواهد آبي كه از بالاي كوه سرازير ميشود هدايت كند كه هرز نرود هدر نرود به پاي نهالهاي باغ برود اين را ميگويند تسخير. يك كشاورز آب را تسخير كرده است و امّا اگر با فشار آب را بالا برديم بر آب با قسر فشار را تحميل كردهايم قسر غير از اين تسخير است. نظام عالم نظام تسخير است يعني هر چيزي هدفي دارد نظمي دارد منتها انسان را طوري آفريد كه اينها را در راه مخصوص خود حركت بدهد و از اينها بهره بگيرد تسخير نه يعني تحميل يعني راهنمايي صحيح و بهرهبرداري درست اين را ميگويند تسخير. خواهد آمد كه آيا ارض يكي است يا مثل سموات متعدد است.
در سورة لقمان آية ٣٠ اينچنين است ميفرمايد: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ». فرمود: شما اگر خوب بررسي كنيد مسأله قابل روءيت است و قابل درك است. مگر نميبينيد خدا آن چه كه در آسمان و زمين است براي شما مسخّر كرده است. و نعمتهاي ظاهر و باطنه را به عنوان شاداب بر شما نازل كرده است. نعم فراوان به شما داده است. اسباغ يعني فراواني نعمت «أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ».
بعضيها هستند كه دربارة خداشناسي جدال ميكنند در حالي كه نه اهل علمند نه اهل كشف و شهودند نه اهل وحي انسان وقتي در يك زمينه بحث ميكند يا بايد با تفكّر عقلي مسلّح باشد يعني با براهين عقلي آشنا باشد يا بايد از وحي كاملاً باخبر باشد يا بايد با رياضت بتواند چيزي را از راه صحيح كشف كند. بعضيها نه اهل علمند نه اهل هدايتند نه اهل استفاده از كتاب منير آنگاه جدال بيخود ميكنند. اين هم بخش ديگر از تسخير.
در سورة مباركة «يس» مسخّر بودند يك سلسله ديگر از نعم را ميشمارد آية ٤٢ اينست كه؛ «وَخَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ». براي انسانها آفريديم. يا آية ٣٨ به بعد سوره اينست كه؛ «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ٭ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ٭ لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ٭ وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ٭ وَخَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ ٭». آنگاه در سورة همين «يس» آية ٧١ و ٧٣ اينست فرمود: «أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ٭ وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ». ما اين انعام را كه يك حيواناتي بودند بالطبع وحشي بودند براي اينها رام كرديم كه از آنها بهره بگيرند و سوار آنها ميشوند. اين تذليل يك نحوة تسخير است. اينها را ما ذلول كرديم نه ذليل. يعني رام كرديم لذا كسي حق ندارد بر حيوان ستم بكند گفتند سر حيوان را نزنيد.
حقوق متقابلي براي انسان و حيوان در كنار هم ذكر شده است. اينها ذلولند و نه ذليل، رامند براي انسان. كسي حق ندارد حيوان را تحقير كند گفتند صورت حيوان را نزنيد. يكي از حقوقي كه حيوان بر انسان دارد آنست كه آنها كه حيوان در اختيارشان هست بر صورت حيوان نزنند كه اهانتي بر حيوان است. لذا فرمود: رام كرديم براي شما ذلول كرديم. «وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ». اينها نمونههايي از نعم الهي است كه مسخّر انسانند. منتها وظيفة انسان در برابر نعم همانست كه در سورة زخرف بيان شده است.
در سورة زخرف آية ١٢ و ١٣ فرمود به اين كه؛ «وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ». چه سفرهاي دريايي و چه سفرهاي خشكي وسيلة نقل و انتقال را ما خلق كرديم اگر انعام است ما خلق كرديم و اگر كشتيهاست ما شما را هدايت كرديم كه چگونه كشتي بسازيد. آن صنعت و اين طبيعت هر دو نعمت خداست. وظيفة شما بعد از سوار شدن يك حيوان يا سوار شدن كشتي آنست كه اين جملهها را بگوييد. «لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ٭ وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ». اين جزو سنن ركوب است. انسان كه سوار يك مركب ميشود اين جملهها را بگويد.
«سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» اين مخصوص اسب نيست اتومبيل هم شامل ميشود. فرمود: اين وسايل نقليه را به شما داديم وقتي سوار شديد بگوييد خدا را شكر كه اين را مسخّر ما كرد. «لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ». نه تنها ظهر انعام بلكه ظهر آن ملك هم هست. فرمود: «وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ». كشتيها را مسخّر شما كرد انعام و حيوانات را هم مسخّر شما كرد كه شما بر پشت آنها سوار بشويد و متذكّر نعمت حق باشيد. كه اين نعمت را خدا به ما داد بعد اين جملهها را بگوييد. «لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا». متذكّر نعمت حق باشيد. يك حمدي داشته باشيد بگوييد «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» كه اين نعمت را به ما داد و بعد بگوييد «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا». خدايي منزّه است كه اين را براي شما مسخّر كرده است و اگر تسخير الهي نبود ما آن توان را نداشتيم كه اينها را زير پا بياوريم. «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ٭ وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ». گفتند اين جمله هم جزو مستحبّات ذكر حال ركوب اسب يا ركوب غير اسب است. آن در سوره زخرف هست آن تسخير متقابل است. تسخير متقابل را عرض ميكنيم. لازم نيست مركوب زيسعور باشد.
جواب سؤال: اصل تسخير كشتي نعمت الهي است وگرنه انسان چگونه به اين صنعت آگاه ميشد و چگونه آب دريا را ميشكافت. فرمود: ما فلك و كشتي را مواخر قرار داديم. يعني اينها ماخرند. شكافندهاند. آب را ميشكافند و شما را از ساحلي به ساحل ديگر به سلامت ميرسانند.
فرمود: وقتي سوار بر مركبي اينچنين شديد چند وظيفه داريد اول حمد خداست تذكّر نعمت حق است. بعد تسبيح خداي سبحان است كه اين نعمت را مسخّر شما كرد. بعد هم به ياد سفر ديگري كه در پيش داريد بايد باشيد و آن سفر قيامت است. الآن شما را سوار اين مركب كردند از جايي به جايي ميرويد بعد هم در آيندة نزديك يا دور سوار مركب ديگري ميكنند از جايي به جاي ديگري ميبرند. بعد بگوييد: «وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ». لذا مستحبّ است انسان وقتي سوار مركب ميشود اين جملهها را بگويد. «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ٭ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ».
امّا تسخير انسان نسبت به انسان تمام اين تسخيرات يك جانبه بود. تسخير سماوات يك جانبه بود. تسخير سماوات و أرض يكجانبه است و انسان آن مقام را دارد كه همة اين نظام را مسخّر كند و بعد از تسخير اينچنين بگويد. آنچه كه در سورة زخرف ذكر شده است به عنوان تمثيل است نه تعيين. يعني فقط و فقط اين دربارة اسب است و كشتي نه اينچنين نيست. بالاخره هر نعمتي كه خداي سبحان به انسان داده است «ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ» هست «ثمّ تَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ». اين روح قرآن است حالا اگر حكم تعبّدي فقهي در اين زمينه نباشد ملاكش هست روح قرآن هست كه انسان در برابر نعم اين خاطرات را داشته باشد. اينها همه تسخيرات يكجانبه است.
امّا تسخير متقابل در تسخير انسانهاست. انسان حق ندارد يكجانبه كسي را مسخّر كند. دربارة انسان سورة زخرف فرمود به اين كه؛ تسخير هرگز يكجانبه نيست تسخير متقابل است. آية ٣٣ از سورة زخرف اينست كه فرمود: «أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ». فرمود: ما انسانها را يك سان خلق نكرديم همه را در يك استعداد در يك رشته خلق نكرديم وگرنه كارها فلج ميشد. اگر همه طبيب ميشدند يا همه مهندس ميشدند يا همه كشاورز ميشدند هرگز اوضاع از نظام أحسن برخوردار نبود. فرمود: ما افراد را گوناگون با استعدهاي مختلف با اشتياقهاي گوناگون خلق كرديم تا با تسخير متقابل نظام احسن بگردد.
«لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً» نه «سخّريّاً» آن كه ديگري را مسخره ميكند آن در يك آية ديگري با كيفر الهي تهديد شد و بيان شد امّا در اينجا فرمود افراد جامعه همه «ابعاضند» يعني بعض يك كلّند هيچ تفاوتي از اين جهت بين آنها نيست. پس انساني نسبت به انسان ديگر مزيّت ندارد اگر يك مزيّتي هست به تقواست و عند الله است. آن در نظام دنيا نيست. روي مسايل دنيايي چه انسان باتقوا چه انسان بيتقوا اينچنين نيست يك كسي بتواند كسي را بر كسي تحميل كند آن نظام ارزشي عند الله روشن ميشود كه محور ارزش عند الله روشن ميشود كه محور ارزش تقواست. هر كه اتقيٰ است اكرم است و هر كه تقي است كريم است. امّا اين تسخير در آية سورة زخرف تسخير متقابل است هر كسي بار ديگري را كشيد ديگري هم يقيناً بار او را به عهده ميگيرد. اين نظام است. «لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً». اگر يك طبيبي باري دارد و ساك او را يك باربر ميبرد و در كنار خيابان اين طبيب آن باربر را تسخير كرده است. وقتي اين بار بر بيمار شده است طبيعت لباس درماني ميپوشد و به همة نيازهاي اين باربر محترم ميپردازد ولو در حدّ آزمايش. آن كاري كه باربر طبيب را تسخير ميكند سنگينتر است يا آن طور كه طبيب باربر را تسخير كرد؟ فرمود: نظام نظام تسخير متقابل است حق يكجانبه يا تسخير يكجانبه نيست كه كسي بتواند بر كسي خود را تحميل كند و اگر كسي گرفتار تسخير يكجانبه بود شرّ النّاس است. «ملعون من القي كلّه علي النّاس» شرّ النّاس كسي است كه تسخير يكجانبه داشته باشد ملعون كسي است كه كلّش را بر جامعه القا كند. كه تسخير يكجانبه داشته باشد.
اگر چنانچه بار ديگران را بر دوش كشيد و به نوبه خود باري را بر ديگران تحميل كرد اين ميشود تسخير متقابل و ممدوح آن تسخير يكجانبه را گفتند سِخريّاً و مذموم است. در آية ديگر به عنوان سخّريّاً ذكر شده است و مذمّت شده است و در جوامع روايي هم به عنوان «ملعون من القي كَلّه علي النّاس» ذكر شده است امّا اين تسخير ممدوح همان تسخير متقابل است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»