أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (26) الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (27)﴾
فرمود كساني مبتلا به اضلال كيفري ميشوند كه فاسق باشند آنگاه اوصاف فاسقين را ميشمارد ميفرمايد: اينها عهد خدا را نقض ميكنند دوم آنست كه آن چه خدا امر به وصل كرده است اينها فصل ميكنند سوم اين كه اينها در زمين افساد ميكنند نتيجهاش آنست كه اينها سرمايهٴ خود را باختند. نقض عهد به چند نحو تصوّر دارد يك وقت انسان خود آن عهد را ميشكافد يك وقت آن عهد را نميشكافد رابطهٴ بين خود و آن عهد را قطع ميكند. بيان ذلك اينست كه اگر انسان به يك طناب مستحكمي تمسّك جست تا محفوظ بماند گاهي ممكن است خود آن طناب را كه رشته است پنبه كند و تار و پود طناب را از هم بگسلد اين را ميگويند نكث و نقض خود جعل و گاهي كاري به طناب ندارد آن طناب را كه به گردن خود بست گردن خود را از طناب رها ميكند نه طناب را پاره كند اين دوجور است و در هر دو حال مسقوط ميكند و ميافتد ولي گاهي با پاره كردن طناب سقوط ميكند گاهي با باز كردن طناب از گردن خود سقوط ميكند.
كتابهاي الهي عهد الله است كتابي كه خداي سبحان به وسليهٴ پيغمبر به امّتها اعطا كرد اين عهد الله و حبل الله است اين كه امير المؤمنين «عليه السّلام» به پسرش ابن حنيفه ميفرمايد: روزانه ٥٠ آيه از اين عهد الله بخوان به همين مناسبت است اين قرآن كريم عهد الله است يعني يك طنابي است بين انسان و خدا روزانه انسان حد اقل ٥٠ آيه را بخواند و سعي كند كه از خود قرآن بخواند نه از حفظ كه چشمش به خطوط اين كتاب الهي بيفتد. چون اين خطوط و اين كلمات خطوط و كلمات عادي نيست كه نگاه كردن به او اثر نداشته باشد اينچنين نيست. در جوامع روايي از رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» نقل شده است كه «أعطوا العين حقّها» حقّ چشم را بدهيد عرض كردند حق چشم نيست؟ فرمود: «النظر إلي المصحف» نگاه به قرآن.
اينچنين نيست كه اگر كسي سورهاي حفظ باشد يا پنجاه آيه حفظ باشد و از حفظ باشد و از حفظ بخواند كار خواندن از رو را انجام داده است. قرآن عهد الله است و همهٴ كتابهاي الهي عهد الله هستند. منتها كسي كه بخواهد اين عهد را نقض و نكث كند دو جور است: يك وقتي دست به خود كتاب ميبرند آن را كم و زياد ميكند مثل آنست كه دست به طناب ميزند آن را قطع ميكند يا اين طناب را باز ميكند خود اين طناب بافته را تار و پودش را از هم باز ميكند. يك وقت كاري به اين طناب ندارد اين طنابي كه به گردن خود بست اين طناب را از گردن خود باز ميكند نه كاري به طناب داشته باشد.
دربارهٴ قرآن ممكن نيست كسي اين طناب الهي را بتواند باز كند يعني چيزي بر او بيفزايد و چيزي از او كم بكند اين ممكن نيست چون خداي سبحان دربارهٴ قرآن وعده داد فرمود: «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ» اين كتاب بطلانپذير نيست كه كسي بيايد اين كتاب را نقض كند چيزي بر او بيفزايد يا چيزي از او بكاهد او را تحريف كند پس اين حبل الله قابل گسستن نيست كه انسان اين رشته را دوباره پنبه كند تنها راهي كه ممكن است اينست كه انسان ارتباط خود را با اين حبل الله قطع كند يعني اين طناب را كه به گردن خود بست از گردن خود باز كند نه اين كه كاري به قرآن داشته باشد ولي كتب انبياي پيشين دو جور قابل نقض بودند يعني هم ممكن بود يك يهودي يا يك مسيحي ارتباط خودش را از تورات يا انجيل قطع كند يعني طناب تورات يا طناب انجيل كه به گردن خود بسته بود اين طناب را از گردن خود باز كند گردن خود را از طناب رها كند نحو ديگر آن بود كه خود اين طناب را بگسلد يا قطع كند يا اين طناب را رشتهاش را پنبه كند. اين به نام تحريف است و تورات انجيل تحريف شد يعني آيات و احكام و دستوراتش رشتههايي بود كه اينها پنبه كردند اين «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ» است وقتي انسان خود اين طناب را باز كند قهراً خودش هم سقوط ميكند كسي كه كتاب را تحريف كرد يعني اين رشته را پنبه كرد اين آيات را جابجا كرد ديگر طنابي نيست. قهراً سقوط ميكند. ولي اگر كسي اين طناب را پنبه نكرد اين رشته را باز نتافت ولي ارتباط خود را از اين طناب قطع كرد خودش سقوط ميكند. ولي طناب محفوظ است ديگري ممكن است به اين طناب متمسّك بشود و نجات پيدا كند.
اهل تحريف كاري كه كردند خود اين طناب را باز كرد نقض طناب كردند اين عهد را نقض كردند نه تعهّد را اين طناب را رشتهاش را پنبه كردند نه تعهّد را. نه ارتباط خود با اين طناب را لذا هم خود افتادند هم ديگران افتادند وقتي طناب نباشد كسي قدرت تمسّك ندارد دربارهٴ قرآن كريم اين ممكن نيست كه كسي عهد را باز كند. يعني اين طناب را باز كند كم و زياد كند. ميتواند تعهّد را نقض كند يعني ارتباطش با قرآن را رد كند كه خودش سقوط كند. امّا بخواهد قرآن را كم و زياد كند اين مستحيل است چون صاحب قرآن وعدهٴ حفظش را إلي يوم القيامه داد براي اين كه اين قرآن هم خودش بايد بماند و هم اديان آسماني گذشته را حفظ كند اگر بعد از قرآن كتاب ديگري بود ممكن بود به سرنوشت تورات و انجيل مبتلا بشود امّا چون بعد از قرآن كتاب ديگري نيست و جوامع انساني دين لازم دارند و دين را هم خدا بايد اعطا كند و بعد از خاتم انبيا «عليهم آلاف التحيّه و الثناء» احدي هم به مقام نبوّت نميرسد پس دينش هم براي ابد بايد محفوظ بماند و دين اسلام در قرآن كريم و سنّت اهل بيت «عليهم السّلام» جلوه كرده است.
بنابراين اين طناب قابل گسستن نيست اين عهد قابل نقض و نكث نيست. ولي تعهّد قابل نقض است يعني كسي كه گردن ميسپارد ممكن است اين رشته را از گردن خود باز كند اين نقض عهد به هر دو قسمش فسق است و ضلالت و باعث اضلال امّا آن قسمش كه انسان طناب را باز كند يعني عهد را نقض كند و به دنبالهٴ بازكردن طناب خودش هم بيفتد او بدتر است آن يك نقض مستقيمي است راجع به عهد خدا لذا محرّفين از اهل كتاب آنها كه طناب را باز كردند يعني آنها كه تورات و انجيل را تحريف كردند خداي سبحان دربارهٴ آنها ميگويد اينها نقض عهد كردند چون نقض كردند. «فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَة يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ» و امثال ذلك كه دربارهٴ اينها با يك وعيد شديد سخن ميگويد آنها را لعن كرديم قلبشان را قسي قرار داديم و براي ابد تا روز قيامت بينشان اختلاف انداختيم كه هرگز مزه وحدت و طعم اتّحاد را نميچشند يا براي هميشه در ذلّت اختلافند. مسيحيها براي هميشه در ذلّت اختلافتند يهوديها براي هميشه در ذلّت اختلافند هرگز اينها نورانيّت اتّحاد را پيدا نميكنند و امثال ذلك.
براي اين كه اينها عهد خدا را نقض كردهاند امّا ديگران تعهّد را نقض ميكنند يعني اين طناب را از گردن خودشان باز ميكنند نه اين كه اينها اين طناب را باز ميكنند تا اين كه طنابي نباشد كه ديگران به آن تمسّك نكنند چون آنها كاري كه كردند اين بود كه اين طناب را بازكردند وقتي طناب باز شد ديگر مستمسكي نيست احدي نميتواند به او تمسّك كند چون تورات و انجيل تحريف شده كتابي نيست كه انسان به آن متمسّك بشود و نجات پيدا كند. اين بود كه خداي سبحان آن وعيد تند را دربارهٴ اينها بيان كرد. دربارهٴ قرآن كريم خيليها شايد ميخواستند همان كار يهوديها و مسيحيها را انجام بدهند ولي مقدورشان نبود و إلي يوم القيامه مقدورشان نخواهد بود كه بخواهد اين كتاب را بازكند بر او بيفزايد يا چيزي از او بكاهد. جابجا كنند طوري كه خطوط كلّي معارف قرآن عوض بشود اينچنين نيست. چون خودش وعده داد فرمود كه نه در زمان نزول وحي و عصر نبوّت نه در اعصار آينده اصلاً بطلان در حرم امن قرآن راه ندارد. «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ» فتحصّل إنّ النقض علي قسمين و آن كه در كتابهاي انبياي پيشين است هر دو قسم راه دارد و آن چه دربارهٴ خصوص قرآن كريم است فقط يك قسم امّا از اين كه دربارهٴ قرآن كريم فرمود: به اين كه اين مصون از گزند نقض و تحريف است آيهٴ ٤٢ سورهٴ فصّلت اينست كه؛ «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» اگر بطلان در حريم اين كتاب راه ندارد پس نقض و نكث هم راه ندارد كسي نميتواند اين رشتههاي آيات قرآن كريم را باز كند اين يك طنابي است كه بيش از ٦٠٠٠ آيه دارد اين بيش از ٦٠٠٠ آيه همه رشتههاي اين حبل الله است اينها همه به هم بسته است احدي نميتواند اينها را باز كند اين حبل الله است و اگر اين را باز ميكردند لازمهاش اين بود كه بطلان در حريم اين كتاب راه پيدا ميكرد.
فرمود: اين بطلانپذير نيست چون بطلانپذير نيست پس نميشود عهد خدا را نقض كرد به اين معنا كه اين طناب را باز كرد. ولي ميتوان اين طنابي كه انسان به گردن خود انداخت اين را از گردن خود باز كند. اين روحش به آنست كه آن تعهّد را نقض ميكند نه عهد را. ولي دربارهٴ ساير اهل كتاب نقض عهد به هر دو قسم راه دارد. در سورهٴ مائده آيهٴ ١٣ و ١٤ اينست ميفرمايد «فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ» اين يهوديها چون ميثاقشان را نقض كردند تعهّد الهي را نقض كردند ما اينها را ملعون كرديم لعن همان طرد است همان ابعاد از رحمت است وقتي يك موجودي را از رحمت خاصه طرد ميكنند اين را لعن ميگويند. «وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَة» دلهاي اينها را سنگين قرار داديم طوري كه ديگر در اينها حرف اثر نميكند قسيّ القلب شدند. اينها كارشان اينست كه «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ» اينها آيات الهي را كه حبل خداست جابجا ميكنند، تحريف ميكنند، زياد ميكنند، كم ميكنند، به ميل خود تقسيم ميكنند و مانند آن. همهٴ شئون تحريف دربارهٴ تورات راه پيدا كرده است «وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» نصيبي از آن چه ما به آنها تذكّر دادهايم فراموش كردهاند در اثر گناه تذكره ما را تعهّد ما را فراموش كردهاند از ابن مسعود نقل شده است كه اگر عالمي معصيت كند مقداري از علم از يادش ميرود و به همين آيه استدلال كرد كه «نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» اگر يك عالمي گرفتار معصيت بشود گوشهاي از نعمت علم از او گرفته ميشود. ممكن است كه از لحاظ دنيايي چيزي به او آسيب نرسد. امّا مقداري از علم از او گرفته ميشود كه اين هم در حديثي كه مرحوم كليني «رضوان الله عليه» از معصوم «سلام الله عليه» نقل كرده است بين علم و عمل يك ارتباط وجودي برقرار است حضرت فرمود: العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الاّ ارتحل. علم با عمل يك هتاف و ندايي با هم دارند علم به عمل ميگويد به دنبال من بيا من تنها نميروم تنها در اين سفر حركت نميكنم تو بايد همراه من بيايي اگر عمل به دنبال علم حركت كرد جواب اين هاتف غيب را دارد اين علم ميماند و الاّ ارتحل اين علم هم ميرود كم كم انسان ميشود فراموشكار آنچه كه از مدارس مدّتي آموخت همه از يادش ميرود. اول اين علوم ادبي يادش ميرود كه حركتها و اعرابها كم كم از يادش ميرود بعد كم كم علوم اعتباري بعد كم كم علوم فكري بعد كم كم علوم اعتقادي بعد ميشود يك عوام و عوام ميميرد. نه يعني عوام ميميرد ايمان عوام را هم به همراه ببرد. چون عوام هر چه داشت به همراه ميبرد اين هر چه داشت از دست داد و ميرود اينست كه بدتر از او خواهد بود ابن مسعود به همين كريمه استدلال كرد فرمود عالمي اگر معصيت كند مقداري از علمش از يادش ميرود و اين بيان با آن حديث شريف كه مرحوم كليني نقل كرده است مناسب است كه «العلم يهتف بالعمل» علم هاتف است نداي غيبي دارد. «فان اجابه» يعني اگر عمل علم را اجابت كرد به دنبال او حركت كرد اين علم ميماند «و إلاّ ارتحل» اين علم ميرود. «وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَة مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ». فرمود: اين يهوديها كه هم عهد را نقض كردهاند و هم در نتيجه تعهّد را نقض كردهاند هر روز يك خيانت و نقشهٴ جديدي ميكشند تو هر روز ميبيني اين يهودي و اسراييلي يك نقشهٴ جديدي كشيده است يك خيانت تازه. مواظب باش كه اينها هر روز كارشان نقشه كشيدن است «»و لا تزالُ» يعني همواره «تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَة مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ» كار اسراييلي اصولاً اينست در بحث جهاد و بحث جزييه كه بايد اهل كتاب جزيه بدهند مرحوم صاحب جواهر «رضوان الله عليه» نقل ميكند كه يهوديان خيبر در زمان حكومت اسلامي بعد از خلفا كه به ظاهر حكومت اسلامي داشتند از آنها جزيه طلب كردند اين يهوديها قباله و سندي آوردند كه بعد از جريان فتح خيبر رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» با ما تعهّد كردند و طبق اين سند رسمي كه يهوديان خيبر از پرداخت جزيه معافند. شاهد اين هم امضا كردهاند اين هم قباله.
مرحوم صاحب جواهر نقل ميكند وقتي مورّخين تحقيق كردهاند ديدند اين قباله جعلي است كه يهوديان به نام پيغمبر جعل كردهاند براي اين كه دو شاهد زير اين قباله را امضا كردهاند يكي معاويه يكي هم ظاهراً معاذ بررسي كردند ديدند معاويه زمان فتح خيبر هنوز اسلام نياورده بود جزو كفّار مكّه بود و معاذ هم يك سال قبل مرده بود. اين كه به نام پيغمبر قباله جعل ميكند اين طور نيست كه به فكر دسايس ديگر هم نباشد. لذا خداي سبحان فرمود اينها هر روز يك نقشهٴ جديدي جعل ميكنند. «وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَة مِنْهُمْ» كار اسراييلي اينست؛ «إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ». مگر گروه اندكي از اينها «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» دربارهٴ اينها خداي سبحان يك مطلب ديگري هم فرمود كه در سورهٴ مباركهٴ مائده هست كه ميفرمايد: «وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» در همين سوره مائده دربارهٴ همين اسراييليهاست كه مابينشان تا روز قيامت عداوت و بغضاء را القا كرديم. اصلاً اينها طعم اتّحاد را نميچشند همواره گرفتار اختلافند آيهٴ بعد دربارهٴ مسيحيهاست. «وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» اينها هم مقداري از اين ميثاق كه به آنها به عنوان تذكره و يادآوري نصيبشان كرديم فراموش كردند اينها هم عهدشان را نقض كردند چون عهدشان را نقض كردند «فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» مابين مسيحيها هم تا روز قيامت اختلاف انداختيم اختلاف اغراء ميكنيم. دربارهٴ يهوديها تعبير القاء است. فرمود: «أَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ» دربارهٴ مسيحيها تعبير اغراء است «اَلقينا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ» از اين دو آيه كه هر دو در سورهٴ مباركهٴ مائده است طبق بيان سيّدنا الأستاد استفاده ميشود كه يهوديها نسلشان تا يوم قيامت هست مسيحيها نسلشان تا يوم قيامت هست بعضي از تعبيرات ممكن است يوم قيامت را به ظهور حجّت «سلام الله عليه» تطبيق بكند اگر منظور از يوم القيامه همان ظهور حضرت بود آنها تا آن زمان هستند بعد ناچار ميشوند مسلمان بشوند و اگر منظور از يوم القيامه همان يوم القيامه معهود بود كما هو الظاهر معلوم ميشود اينها تا روز قيامت هستند منتها در زمان ظهور حضرت «سلام الله عليه» تحت حكومت اسلامي جزيه ميدهند اينطور نيست كه مسلمان بشوند آنروز البيعه لله هستند منتها حكومت اسلامي را ميپذيرند و جزيه ميدهند. و خطر نقض عهد آنست كه انسان گرفتار اختلاف ميشوند.
جواب سؤال: مثل اين كه خود رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» در چند سالي كه در مدينه زندگي كرده بودند اگر جاي ديگر را عدل و قسط نگرفته بود مدينه را كه عدل و قسط گرفته و اينها در همان مدينه جزيه ميدادند. قسط و عدل ميگيرد نه معنايش اينست كه همهٴ مردم مسلمان ميشوند معنايش اينست كه عدل جاري است عدل دربارهٴ اهل كتاب اينست كه يا جزيه يا قتال. و اگر جزيه دادند حكومت، حكومت قسط و عدل است. مثل اين كه در مدينه همان چند صباح كه قسط و عدل همه جا را گرفته بود يهوديها هم بودند و جزيه ميپرداختند.
چون عهد را نقض كردند و در نتيجه تعهّد هم نقض شد گرفتار اختلاف شدند چون آن چه كه انسانها را كنار هم جمع ميكند و متّحد ميكند همان تعهّد الهي است همان حبل واحد است كه او جامع الشّتات است. و اگر او نقض شد به هر معنا آن عهد نقض شد يا تعهّد نقض شد ديگر جا براي اتّحاد نميماند لذا در سورهٴ مباركهٴ آل عمران فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا».
اين حبل خدا همان عهد خداست. عهد را گاهي حبل ميگويند چون مثل طناب مستحكم است. فرمود: با هم به اين حبل تمسّك كنيد. كسي بگويد من اين گوشه را ميگيرم ديگري بگويد من آن گوشه را ميگيرم اين صحيح نيست انسان بايد ببيند كه مسلمين با هم الآن كدام گوشه را بايد بگيرند. اگر مسليمن يك گوشه را گرفتند ديگري نميتواند بگويد من يك وقت ديگر ميآيم و اين طناب را زيارت ميكنم يك گوشه ديگر را ميگيرم اين صحيح نيست. اعتصام به حبل الله جميعاً بايد باشد. همه با هم اعتصام كنند. و اگر عهد يا تعهّد نقض شد جا براي اتّحاد نيست ميشود اختلاف هم بُعد اثباتي قضيّه را در سورهٴ آل عمران بيان كرد هم بُعد سلبي قضيّه را در سورهٴ مائده.
در سورهٴ مائده فرمود: چون يهوديها و مسيحيها عهد و تعهّد را نقض كردهاند «وَاَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» يا «فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَة وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة». در بُعد اثباتي در سورهٴ آل عمران فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» با هم اين عهد را بگيريد هم عهد را و هم تعهّد را نه عهد را نقض كنيد و نه تعهّد را اگر ميخواهيد محفوظ بمانيد دربارهٴ خصوص قرآن كريم فرمود كه ممكن است كسي بتواند تعهّد را نقض كند امّا عهد قابل نقض نيست يعني اين قرآن قابل نقض نيست اين دين قابل نقض نيست تا كسي بخواهد روي شبهات علمي يا روي شهوتهاي عملي كم يا زياد بكند جهلاً يا تجاهلاً اين ممكن نيست دربارهٴ قرآن تعبيرات خداي سبحان اينست كه فرمود: «وَمَنْ يُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقَي لاَ انفِصَامَ لَهَا» در سوره بقره آيه ٥٢ پايان آيه آية الكرسي فرمود: « وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقَي» اين نفي حقيقت جنس است يعني اصلاً قابل انفصام نيست پس اين عهد قابل نقض نيست ولي تعهّد قابل نقض است يعني ممكن است كسي ايمان بياورد بعد گرفتار ارتداد بشود.
اين تعبير از قرآن و دين به عنوان عروهٴ وثقيٰ در سورهٴ مباركهٴ لقمان هم آمده است آيهٴ ٢٢ اينست كه: «وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقَي» كه هم كارش خوب باشد و هم روحش پاك باشد كه حسن فاعلي و حسن فعلي هر دو لازم است هم چهرهٴ جانش را عملاً منقاد حق بكند هم خودش محسن باشد اين محسن وصف است در حقيقت كار صفت مشبهه را انجام ميدهد نه معناي اسم فاعلي. «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقَى» چه اين كه به پيغمبر «صلّي الله عليه و آله و سلّم» هم فرمود به اين كه تو آنچه را كه داري محكم بگير و ديگران هم به تو تأسّي كنند.
در سورهٴ زخرف آيهٴ ٤٣ هم اينست كه به پيغمبرش ميفرمايد كه «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» تو مطمئن باشد كه بر سر راه مستقيمي، يعني بر صراط مستقيم در حال حركت هستي همين را كه داري اين را محكم بگير. اين راه راه انحرافي نيست و اين راه هم قابل به هم زدن نيست آن كسي كه بين خود و بين اين راه ارتباط برقرار كرده است ممكن است آن ارتباط را كم و زياد كند وگرنه اين راه قابل تغيير و تبديل نيست كه عهد خدا نقض بشود اينچنين نيست تعهّد را ميشود نقض كرد.
جواب سؤال: القاء يعني به ملاقات دادن. اغراء يعني برانگيختن وقتي انسان كلب معلّم را اغراء ميكند براي گرفتن يك ناشناس ميگويد: «أغري الكلب» امّا القاء يعني انداختن ملاقات دادن. برخورد دادن و مانند آن از القاء ظاهراً از اغراء أشدّ است.
خداي سبحان از اين دينش گاهي به عنوان عهد ياد ميكند گاهي به عنوان عقد ياد ميكند گاهي به عنوان حبل ياد ميكند گاهي به عنوان اصر ياد ميكند. اصر يعني همان شدّت و بستگي محكم اگر در سورهٴ اعراف آيهٴ ١٥٧ آمده است كه پيغمبر كارش آنست كه «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» آن بستن و محكم كردن را ميگويند اصر و چيزي كه با او ميبندند و محكم ميكنند او را هم ميگويند ما يَؤْصَرُ به اصر و رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» از تعهّد خود به اصر ياد كرده است فرمود به اين كه؛ «أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ إِصْرِي» اصر يعني همان عهد مستحكم.
جواب سؤال: يعني آنچه كه از طرف خداي سبحان آمده است از اين جهت اصر است قابل نقض و نكث نيست.
آيهٴ ٨١ سورهٴ آل عمران اينست كه؛ «وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكْمَة ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ إِصْرِي» شما تعهّدم را گرفتيد و پذيرفتيد از اين عهد به عنوان اصر ياد شده است. اصر ما يؤصربه ما يشدّ و يعقد به چيزي كه به وسيلهٴ او ديگران بسته ميشوند اين طناب مستحكم را ميگويند اصر زيرا به يشدّ و يعقد آن زنجير را ميگويند اصر چون به يشدّ و يعقد عهد را ميگويند اصر چون به يشدّ و يعقد عنق المتعهّد كه زمامش به دست كسي است كه بيده زمام كلّ شيء پس عهد خدا خود به خود قابل نقض نيست و آنچه كه قابل نقض است تعهّد است و دربارهٴ كتب انبياي پيشين هم عهد قابل نقض بود هم تعهّد و دربارهٴ كساني كه نقض عهد كردند خداي سبحان احكامشان را بيان ميكند. و دربارهٴ كساني كه وفاي به عهد كردهاند و وفاي به عهد ميكنند آنها را هم بيان ميكنند آثار وجودي وفاي به عهد را بيان ميكند و آثار سلبي نقض عهد را هم بيان كرده است در همين سورهٴ بقره آيهٴ ١٧٧ وقتي نيكان را ميشمارد و نيكان را معرّفي ميكند و اوصاف نيكان را ميشمارد ميفرمايد: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» آيه در مقام بيان برّ است كه نيكي چيست شروع آيه در مقام بيان برّ است كه «البرّ ما هو»؟ وقتي وارد بحث ميشود بَرّ را معرفي ميكند كه «البرّ ما هو»؟ آغاز آيه اينست كه «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا» اين برّ خبر است و مقدّم «أن تولّوا» وقتي تأويل به مصدر رفت مرفوع و اسم ليس است. يعني توليت وجوه قِبَلَ المشرق و المغرب ليس بِراً ولكن البر نيكي چيست مَن آمَنَ «تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» در حالي كه بايد ايمان را به عنوان وصف ذكر بكند كه «لكنّ البرّ» ايمانست و اقامهٴ صلاتست و ايتاء زكات است و امثال ذلك در تبيين بِرّ بَرّ را كه نيكند معرّفي ميكند چون ميخواهد بفرمايد اين كتاب كتاب هدايت است و كتاب تئوري نيست كه ما فقط بياييم نيكي را معنا كنيم ما نيكان را به شما ميشناسانيم اگر چنان چه اين كتاب يك كتاب علمي محض بود سبكش اين بود وقتي وارد بحث شد همان «البرّ ما هو»؟ را تا آخر حفظ بكند كه برّ چيست. امّا ملاحظه ميفرماييد وقتي وارد بحث شد لحن بحث عوض شد.
بحث در معرّفي بِرّ است امّا خداي سبحان بَرّ را يعني نيك را معرّفي ميكند. بحث در معني نيكي بود امّا در همين بحث نيكان را خدا معرّفي ميكند ميفرمايد: «لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» اگر «لكِنَّ الْبَرَّ مَنْ آمَنَ» بود حرفي نبود و اصل بحث هم بايد دربارهٴ البَرّ من هو؟ طرح ميشد در حالي كه اصل بحث در اينست كه «البِرُّ ما هو»؟ وارد بحث كه شد فرمود: «البَرّ من هو»؟ «لكنّ البرّ» نيكي ميداني چيست؟ نيكي اينهايند نيكان را دارد معرّفي ميكند نيكان را كه شناختي نيكي به وسيلهٴ اينها شناخته ميشود آنگاه در خلال اوصاف نيكان ميفرمايد: «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا» هم عهد الله را عهدي را كه با خدا دارند هم عهدي كه با يكديگر دارند هم عهدي كه به عنوان عهود بين المللي با كشورهاي غير اسلامي دارند در سورهٴ مباركهٴ اعراف آيهٴ ١٧٠ وقتي در قبال ناقضين عهد سخن از وفاداران عهد مطرح است اينچنين ميفرمايد. در آيهٴ ١٦٩ ميفرمايد به اين كه «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ» مگر بر اهل كتاب ما تعهّد نگرفتيم كه جز حق چيزي نگويند چيزي كه ميدانند بگويند چيزي هم كه نميدانند نگويند. اصلاً باطل نگويند اين تعهّد ماست. «وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَة خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آنگاه دربارهٴ ناقضين عهد وفاداران عهد را معرّفي ميكند ميفرمايد: «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَة إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ» اينها تمسيك ميكنند مبالغه در گرفتن است يمسّكون يعني خيلي محكم ميگيرند بشدّت ميگيرند اين همان «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّة» است كه محكم بگيريد همان «قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً» است كه محكم بگيريد و مانند آن. «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ» كه اين كتاب ميشود عهد الله.
«وَأَقَامُوا الصَّلاَة إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ» اينها هم كسانياند كه وفاداران به عهد الهياند و اصرار خداي سبحان هم اينست كه شما تا به عهدم وفا نكنيد از من توقّع نداشته باشيد كه به عهدم وفا كنم. در همين سورهٴ بقره آيهٴ ٤٠ بيانش اينست كه «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ» به ياد نعمت من باشيد «وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ» به عدهاي كه جزو اوساط اهل ايمانند ميفرمايد به ياد نعمت من باشيد نعمتهاي مرا فراموش نكنيد آنها كه جزو اوحدي اهل ايمانند نميفرمايد: «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ» ميفرمايد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» به ياد من باشيد تا من به ياد شما باشم. آن كه هر چه دارد در راه خدا انفاق ميكند آن كه ديگر گرفتار نعمت نيست او تلاش نميكند كه برود به سراغ نعمتي ديگر او هر چه دارد خودش در راه خدا انفاق ميكند. لذا بهشتيان در بهشت به خوبي تربيت شدند و اگر چنان چه يك وقتي چيزي ميل داشتند در همان آيهٴ ١٠ سورهٴ يونس گذشت كه اينها در كمال خجالت ميگويند: «دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ» چون به نقض خود پي ميبرند ميدانند خداي سبحان منزّه از نقص است يك موجود منزّه از نقص بايد نياز ناقصها را برطرف كند لذا به احدي نميگويند كه مثلاً فلان ميوه را به ما بده يا فلان آب را به ما بده ميگويند: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ» «دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ» در ذيل همين آيهٴ شريفه مرحوم صاحب نور الثّقلين «رضوان الله عليه» اين حديث شريف را نقل كرد كه وقتي بهشتيان چيزي در بهشت خواستند نه خودشان ميروند از آن درخت بگيرند نه به خدمه ميگويند كه آن ميوه را به ما بدهيد فقط ميگويند «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ» به نقص خود پي ميبرند و اين يك نحوهٴ ترك ادب است اصولاً و اگر كسي يك مقداري بالاتر بيايد ميفهمد از او غير او را خواستن ترك ادب است. لذا اينها به فكر اين كه حالا نعمتي داشتند و نعمتي از خدا بخواهند و مانند آن اين را روا نميدانند خداي سبحان با اينها هم در خور اينها سخن ميگويد. به اينها فرمود: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» نه فاذكروني يك نعمتي هم در اينجا محذوف است! آنجا كه سخن از «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ» است يك حساب است آنجا كه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» است حساب ديگر.
جواب سؤال: كار خدمه آمادگي است كه هر كاري بخواهند انجام ميدهند منتها حضور همانها لذّتبخش است. خود اينها هر چه بخواهند در اباريق آماده ميشود به حضورشان ميآورند يا همان خدمه ميآورند لازم نيست كسي به خدمه بگويد. غرض آنست كه به خدمه نميگويند بياور همين كه گفتند: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ» يا خود آن شيء ميآيد يا خدمه آن شيء را ميآورند.
در همين آيهٴ ٤٠ سورهٴ بقره فرمود: «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ» اين تعهّد متقابل است يك عهد است كه همان طناب و حبل خداست كه يك سرش به دست خداست و يك سرش هم به دست عبد است خداي سبحان فرمود: من تعهّد كردم كه شما اگر به اين عهدم وفا كنيد پاداش دارين ـ مثلاً ـ به شما اعطا كنم. شما به عهدم وفا كنيد يعني آن تعهّد را محترم بشماريد من هم تعهّدم را با شما محترم ميشمارم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»