29 04 2023 1409255 شناسه:

مباحث فقه ـ کتاب العطیه ـ جلسه 1 (1402/02/09)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

مرحوم محقق در بخش پاياني کتاب صدقه، فرق بين صدقه و هبه، صدقه و عطيه، اينگونه از عناوين را جداگانه بحث کردند. يک سلسله خيرات ابتدايي است که اين ميتواند زير مجموعه هبه باشد زير مجموعه عطيه باشد زير مجموعه صدقه باشد. فرق اصلي اين عناوين اين است که صدقه يک امر عبادي است قصد قربت ميخواهد اما مسئله هبه مسئله عطيه و امثال اينها يک احسان ابتدايي است و احسان انساني است، قصد قربت لازم نيست. آنها صحيح هستند و در محل خود واقع ميشوند ولي صدقه بدون قصد قربت واقع نميشود؛ اين صدقهاي است که در قبال هبه در قبال عطيه و مانند آن قرار ميگيرد که فصل دوم است.

فصل سوم اصل صدقه است که کار خيري است، آن ديگر عقد نيست، آن ديگر در قبال هبه و عطيه نيست.  اين روايت مورد فتواي فقهاست که سيراب کردن يک سگ ثواب دارد، ريختن يک ظرف آب پاي درخت ثواب دارد. اين حديث «لِكُلِّ كَبِدٍ حَرَّي أَجْرٌ»؛[1] هر کسي کبد تشنهاي را سيراب کند اجر دارد، مورد فتواي فقهاست؛ اين اختصاصي به انسان ندارد چه کافر چه مؤمن، بلکه در حيوانات هم هست که گفتند حتي سگ تشنهاي را کسي يک ظرف آب بدهد ثواب ميبرد. در مسئله آبياري پاي درخت هم دارد که «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَكَأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ»؛[2] اگر کسي يک درخت سدره يا يک درخت طلحه را سيراب بکند گويا مؤمني را سيراب کرده است. اينها صدقه بالمعني العام است که از سنخ عقد نيست در قبال عطيه و در قبال هبه نيست.

اين رواياتي که دارد: «مَنْ رَدَّ عَن قومٍ منَ المسلِمين عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَت لَهُ الْجَنَّةُ»[3] از همين قبيل است يعني اگر  سيلي آمده، آتشسوزيای شده، کسي قيام بکند يا جمعيتي قيام بکنند و جلوي تعدي آتش را بگيرند جلوي تعدي اين سيل را بگيرند، «فلهم الجنة!». «مَنْ رَدَّ عَن قومٍ منَ المسلِمين عَادِيَةَ»، آن سيلي که دارد تعدي ميکند و خروشان است «مَنْ رَدَّ عَن قومٍ منَ المسلِمين عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَت لَهُ الْجَنَّةُ»، اينها جزء خيرات عمومي است. اگر کسي جلوي سيل را بگيرد که به خانه مردم نرود، جلوي آتشسوزي آتش را بگيرد که خانه مردم نسوزد، اينها جزء صدقات عامه است. صدقات عامه در روايات ما يک فصل خاص مربوط به خودش دارد که جزء عقود نيست، جزء افعال خير است که «فله الجنة» است و اختصاصي هم به انسان ندارد بلکه در حيوانات هم هست و درباره انسان، اختصاصي به مسلمان هم ندارد درباره کافر هم هست.

مرحوم محقق(رضوان الله عليه) اينها را جداگانه عنوان کردند. آن صدقهاي که در فقه مطرح است و به عنوان کتاب فقهي است و در قبال عطيه و در قبال هبه است آن عقد است اولاً، و قبول ميخواهد ثانياً و قبض ميخواهد ثالثاً و قصد قربت ميخواهد رابعاً و رجوع جايز نيست خامساً.

 اين رجوع جايز نيست دو پيام دارد: يکي اينکه اين عقد، عقد لازم است عقد جايز نيست که کسي بتواند به هم بزند؛ دوم اينکه اين لزومش هم لزوم حکمي است نه لزوم حقي، چون اگر عقد لازم بود نميشد بدون خيار و امثال ذلک اين عقد را به هم زد ولي با اقاله ميشود به هم زد. لزومش لزوم حقي است حالا يا با خيار به هم ميخورد يا با فسخ عيوب و امثال ذلک که آن هم به خيار برميگردد به هم ميخورد يا با اقاله. اقاله طرفَين باعث انفساخ آن عقد است با اينکه عقد، عقد لازم است.

سرّ اينکه اين عقد با اقاله طرفين منحل ميشود براي اين است که لزومش حقي است نه حکمي؛ اما مسئله عقد نکاح لزومش حکمي است لزومش حقي نيست. اين زن و شوهر اگر توافق کردند که بدون طلاق از هم جدا بشوند نميشود. عقدي نيست که با اقاله منفسخ بشود، اگر اقالهپذير نيست با تراضي طرفيني اين عقد به هم نميخورد، معلوم ميشود که لزوم اين عقد در دست اينها نيست، ميشود لزوم حکمي نه لزوم حقي، بر خلاف بيع و اجاره و ساير عقود لازم که با اقاله طرفين، عقد منفسخ ميشود. در اين گونه از عقود چون با اقاله طرفين، عقد منفسخ ميشود، معلوم ميشود که اين لزوم، لزوم حقي است نه لزوم حکمي؛ اما در مسئله عقد نکاح و اين گونه از امور که با رضايت طرفين به هم نمیخورد، معلوم ميشود که لزوم، لزوم حکمي است نه لزوم حقي.

 صدقه از همين قبيل است يعني مالي را که انسان صدقه داد نميتواند اين عقد را به هم بزند و آنها استدلال کردند که اين شخص در حقيقت عوضش را گرفته است، چون صدقه قربة الي الله است عوضش هم در حقيقت ثواب است. گرچه عوض مالي ندارد اما آن عوض حکمي را گرفته است، وقتی گرفته، ميخواهد چه کار بکند؟ آن را که نميتواند پس بدهد. اين عوض را گرفته چگونه ميتواند پس بدهد؟ حالا مال را بگيرد يعني چه؟ عوض آن مال که ثواب است را گرفته، عوضي ندارد تا ما بگوييم با اقاله طرفين حل ميشود.

بنابراين «فهاهنا امران»: يک صدقه بالمعني العام است که درباره حيوانات هست، درباره انسانها چه انسان مسلمان و چه انسان کافر هست؛ نظير «مَنْ رَدَّ عَن قومٍ منَ المسلِمين عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَت لَهُ الْجَنَّةُ» و اين طائفه از نصوص.

پرسش: «يا مُبدّل السيّئات حسناتٍ»[4] دلالت بر اين نميکند که بالاخره اين قابل تبديل است؟

پاسخ: بله، آن با توبه قابل تبديل است نه با عوض معاملاتي. «يا مُبدّل السيّئات حسناتٍ» يعني کار کار الهي است يا اگر هم بدون توبه بخواهد حل بکند کار کار الهي است. الله در کار خودش ملزم نيست که مثلاً بگوييم اين کار بر الله لازم است و بدون اين نميتواند اما عبد در کار خودش ملزَم است که اين لزومش لزوم حکمي است و اين زمامش به دست ذات اقدس الهي است. بنابراين لزوم عقد نکاح ميشود حکمي نه حقي، لزوم صدقه هم حکمي است نه حقي، لذا فسخپذير نيست.

 فتحصل که صدقه يا جزء صدقه بالمعني العام است که آن ديگر عقد نيست و در کتاب فقهي به عنوان عقد در قبال عقود مطرح نيست، چون يک سلسله عقود است يک سلسله ايقاعات است يک سلسله احکام است، اين صدقه بالمعني العام جزء احکام قرار ميگيرد؛ اما صدقه بالمعني الخاص که عقد است در قبال هبه قرار دارد در قبال عطيه قرار دارد، هبه يک عقد است عقد جايز هم است منتها اگر هبه به ذي رحم باشد حکم خاص خودش را دارد هبه غير ذي رحم هم حکم مخصوص به خودش را دارد، عطايا هم همينطورند اما مسئله صدقه، امر لازمی است. در مسئله هبه در مسئله عطيه، بين هاشمي و غير هاشمي فرقي نيست، انسان میخواهد چيزي به يک هاشمي هبه کند ميتواند؛ اما ميخواهد صدقه بدهد به هاشمي، اگر صدقه واجب باشد _صدقه واجب مثل زکات و امثال زکات_ از غير هاشمي به هاشمي نميرسد، اين حکم خاص خودش را دارد.

بنابراين اگر صدقه بالمعني العام باشد که اصل خيرات است، چه در کلاب و غير کلاب و چه در کافر و غير کافر جاري است؛   اما اگر صدقه در قبال هبه باشد و عقد باشد و ايجاب و قبول بخواهد، آن حکم خاص خودش را دارد و آن اين است که ايجاب و قبول ميخواهد، يک؛ قبض ميخواهد، دو؛ لازم است، سه؛ لزومش هم حکمي است نه حقي، چهار؛ و بدون قصد قربت هم نميشود .

پرسش: صدقه به معنای عام، اسم جنس است يا واقعاً در عَرض اينها قرار دارد؟

پاسخ: نه، صدقة بالمعني العام شامل اينها ميشود، بعد به دو قسم تقسيم ميشود.

پرسش: ... جايي که به اين انواع نيايد يک حکم ديگر هم ...

پاسخ: صدقهای که انسان درباره آتشسوزي دارد درباره سيل دارد و امثال ذلک، اين يک بخش از صدقه است و صدقهاي که به عنوان يک عقد است در قبال هبه و امثال ذلک، يک بخش است که وقف از صدقات جاريهاي است که در بخش دوم قرار دارد نه صدقه بالمعني العام. آن صدقه بالمعني العام گرچه قصد قربت در آن شرط است چون عنوانش صدقه است اما حالا قبول در آن شرط باشد عقد باشد عقد لازم باشد و امثال ذلک، نيست. اين رواياتي که « مَنْ رَدَّ عَن قومٍ منَ المسلِمين عَادِيَةَ مَاءٍ او نارٍ» اينها صدقه است.

پرسش: اينجا قصد قربت شرط است؟

پاسخ: اگر بخواهد ثواب ببرد اگر بخواهد صدقه باشد؛ اگر نه که جزء کار مردمي است که انجام ميدهند.

پرسش: قصد قربت نميکند، حساب نمی­شود ؟

پاسخ: نه، ثواب صدقه را نميبرد.

پرسش: ... حکم صدقه را هم ديگر ندارد؟

پاسخ: آن صدقهاي که نميتواند پس بگيرد عقد است، ايجاب و قبول ميخواهد؛ اما اين، چيزي داده، مادامي که عين موجود است ميتواند پس بگيرد.  

  مرحوم محقق بين اينها فرق گذاشته است؛ در بخش پاياني دارد که «كتاب العطية‌»، دارد که «و أما الصدقة» اين صدقه خاص با عطيه فرق جوهري دارد نه صدقه عام. «ف‍هي عقد يفتقر إلى إيجاب و قبول و إقباض» هم ايجاب و شرط است هم نظير بيعهاي خاصي است که قبض و اقباض شرط است «و لو قبضها المعطی له من غير رضا المالك لم تنتقل إليه» اگر قبض بدون اقباض باشد بدون اينکه مالک عطا کند خودش بگيرد، اين کافي نيست «و من شرطها نية القربة» است «و لا يجوز الرجوع فيها بعد القبض علی الأصح» چون عقد لازم است و لزومش هم لزوم حکمي است نه لزوم حقي، چرا؟ «لأن المقصود بها» مقصود به اين صدقه «الأجر»؛ هدف، اجر است. اين معوَّضه است در حقيقت، «و قد حصل» وقتي عوض حاصل شد عوض هم که قابل برگشت نيست چگونه انسان ميتواند بگويد معوَّض را بده، ميشود جمع بين عوض و معوَّض! «فهي كالمعوَّض عنها» يعني اين اجر به منزله عوض آن صدقه است، آن وقت اگر کسي بخواهد صدقه را برگرداند، میشود جمع بين عوض و معوَّض.

«و الصدقة المفروضة» صدقه واجب، اين «محرمة علی بني هاشم إلا صدقة الهاشمي»؛ صدقه هاشمی به هاشمي يا صدقه غير هاشمي «عند الاضطرار» که اگر هاشمي و سيد، فقير باشد و نيازمند باشد و غير از صدقه زکات غير هاشمي نباشد، آنجا اشکال ندارد. اضطرار مثل کسي که اکل ميته بر او جايز است و امثال ذلک. «و لا بأس بالصدقة المندوبة عليهم» صدقه مستحبي غير سيد به سيد ميرسد اما کفاره غير سيد به سيد نميرسد .

در ذيل اين مرحوم محقق ميفرمايد که «مسائل ثلاث، الأولى لا يجوز الرجوع في الصدقة بعد القبض‌» چون عقد است، يک؛ لازم است، دو؛ لزومش حکمي است نه لزومش حقي، سه. «سواء عوض عنها أو لم يعوض» گاهي صدقه معوَّضه است اين چيزي به او عطا ميکند او هم چيزي به اين عطا ميکند، بر خلاف هبه، هبه ذي رحم با هبه غير ذي رحم فرق دارد. اينجا ميفرمايد چه ذي رحم باشد چه غير ذي رحم باشد فرق نميکند: «لرحم كانت» اين صدقه، «أو لأجنبي علی الأصح». در هبه ذي رحم گفتند لازم است و نميشود پس گرفت اما در هبه غير ذي رحم می­شود پس گرفت.

مسئله دوم: «الثانية يجوز الصدقة علی الذمي و إن كان أجنبيا‌» چرا؟ «(لقوله ع: علی كل كبد حري أجر) و لقوله تعالى ﴿لٰا يَنْهٰاكُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقٰاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ»؛ اين «لکل کبد حري أجر» را ايشان بر کافر ذمي حمل کرده ولي درباره کِلاب و غير کلاب هم هست که انسان يک گربه تشنه را يک سگ تشنه را سيراب کند اجر دارد، چون نگفت هر انساني، فرمود هر کبد تشنهاي را انسان سيراب بکند اجر دارد.  

فرمود: «علي کل کبد حري» که سوزان باشد و تشنه باشد «أجر، و لقوله تعالي ﴿لٰا يَنْهٰاكُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقٰاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ»؛ حالا قبل از اينکه به اين آيه برسيم اين بخش پاياني اين سطر را هم بخوانيم.

مسئله سوم اين است که «الثالثة صدقة السر أفضل من الجهر‌، إلا أن يتهم في ترك المواساة فيظهرها دفعا للتهمة‌» يک وقت است در مسجد يا مراکز مذهب، اين جشن گلريزان و مانند آن است، ميخواهند فقرايي را آزاد کنند و مانند آن، اينجا ما بگوييم ما خودمان مخفيانه بدهيم و اينها؛ نه! اينجا عيب ندارد، براي اينکه هم باعث تشويق ديگران است و هم رفع تهمت از خود آدم است. بنابراين اگر اين گونه از موانع يا اسباب نباشد صدقه سرّي افضل است؛ مستحبات اصولاً اين طور هستند براي اينکه در سرّ باشد خلوصش بيشتر است و البته علني هم جايز است.

اين مربوط به صدقه سرّي است که مسئله سوم است که صدقه سرّ افضل از جهر است مگر اينکه انسان متهم بشود که در آن حال افضليت ندارد.

عمده آن مسئله ثانيه است که استدلال کردند به همان حديث «لکل کبد حري أجر» و آيه سوره مبارکه «ممتحنه». تبرّکاً اين آيه سوره مبارکه «ممتحنه» را بخوانيم اگر فرصت شد آن اطلاقات و روايات فراواني که درباره اصل صدقه است، آن هم مطرح خواهد شد.

 در سوره مبارکه «ممتحنه» میفرمايد: ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين ٭ إِنَّمَا يَنْهَئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلی إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلهَّمْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون‏‏﴾؛[5] فرمود رابطه شما مسلمانها با کفار دو قسم است: کفاري که شما را رنجاندند در جريان مکه و امثال مکه شما را آزار کردند مجبور به هجرت کردند جنگهايي را بر شما تحميل کردند تحريمهايي را بر شما تحميل کردند، اگر با اين کفار تولي داشته باشيد و رابطه حسنه داشته باشيد، اين را منع کرد، مگر اينکه توبه کنند و دست از آن کارها بردارند؛ اما با کفاري که هيچ آسيبي به شما نرساندند ميتوانيد روابط حسنه داشته باشيد؛ نه تنها خدا نهي نميکند بلکه تجويز ميکند ترغيب ميکند که کارهاي مستحب را نسبت به آنها انجام بدهيد. آن کارهاي مستحب چيست؟ آن را بيان ميکند.

ميفرمايد: ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ﴾؛ آن کفاري که جنگ ديني با شما نداشتند. يک وقت است که يک کافري است با مسلمان مشکل مرزي دارد اين از باب کفر و ايمان نيست؛ اينها ميگويند مرز ما آن است آنها ميگويند مرز ما اين است. اين را نميشود گفت که اين کافر عليه مسلمانها و عليه اسلام کاري کرده است. آنجايي که کافر عليه مسلمان جنگ کفر و اسلام دارد، آن کافر، کافر حربي است، وگرنه يک جنگ مرزي است يا يک جنگ تجاري است اين جزء کافري که عليه مسلمانها باشد نيست؛ اينها مسلماناند آنها کافرند اختلاف مرزي دارند. همان طوري که اختلاف مرزي بين دو کافر هست و بين دو مسلمان هست، بين يک مسلمان و يک کافر هم هست؛ اين را کافر حربي نميگويند. اين اختلاف مرزي است، شما با مسلمان ديگر هم اين اختلاف را داريد. بنابراين اگر قتال درباره دين باشد نظير اينکه کفار مکه عليه مسلمانها و مهاجران مدينه جنگ داشتند مثل بدر و حنين و امثال ذلک، بله، آنها کافر حربياند.

فرمود: ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ﴾؛ اگر نه شما را مثل مهاجرين مجبور کردند که از شهرتان بيرون برويد و نه جنگي را بر شما تحميل کردند، خدا نهي نميکند که ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ که نسبت به اينها بِرّ و نيکي داشته باشيد، يک؛ ﴿وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ يعنی قِسط و عدل را نسبت به اينها رعايت بکنيد، دو، بلکه اين کار را بکنيد، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين؛ اگر با قِسط و عدل رفتار بکنيد محبوب خدا هستيد. اگر چه طرف کافر باشد، در روابط عموميتان که کاري به دين شما ندارند اگر نسبت به اينها احسان بکنيد عيب ندارد، بِرّ و نيکي داشته باشيد عدل را رعايت بکنيد.

 ذات اقدس الهي نسبت به چه گروهي نهي ميکند؟ ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا يَنْهَئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم﴾؛ اگر با شما جنگيدند، يک؛ و مجبور کردند به مهاجرت، دو؛ اگر يکي از اين دو کار بشود _نه هر دو؛ يکي از اين دو کار باشد_ اين مجوّز مبارزه است، نهي کرده، حالا گذشته از مبارزه، فرمود حق نداريد نسبت به اينها نيکي بکنيد. ﴿إِنَّمَا يَنْهَئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلی إِخْرَاجِكُمْ﴾؛ يکي از اين سه کار را بکنند و مانند آن؛ اينها حالا تمثيل است. خودشان متصدي جنگاند، يک؛ يا کسي که متصدي جنگ بود و جنگ را شروع کرد و اينها به او اسلحه بدهند نيرو بدهند تأييد بکنند ظهير آنها بشوند. ظهير يعني پشتيبان؛ اينکه ميگويند تظاهرات کردند، اين تظاهرات از ظَهر است نه از ظهور؛ يعني همه ظهير يکديگر هستند پشتيبان يکديگر هستند پشت به پشت هم ميدهند تا مثلاً يک نظام را تأييد کنند. فرمود کسي ظهير ديگري باشد مثل خودش است.

بنابراين اگر کافر بر شما جنگ را تحميل بکند يا ظهير جنگ تحميلي باشد يا شما را وادار به هجرت از مکانتان بکند يعني ظهير اين کارها باشد که شما را مجبور به مهاجرت بکند، و هر چه که به اين عناوين برگردد، شما منهيّ هستيد حق نداريد نسبت به اينها احسان بکنيد. ﴿إِنَّمَا يَنْهَئكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فىِ الدِّينِ يک؛ ﴿وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ شما را وادار به مهاجرت کردند، دو؛ ﴿وَ ظَاهَرُواْ عَلی إِخْرَاجِكُمْ سه؛ چه اينکه «ظاهروا علي قتالکم» اين چهار؛ نهي ميکند ﴿أَن تَوَلَّوْهُمْ که آنها را ولي خود قرار بدهيد يا موالات داشته باشيد و احسان بکنيد؛ اگر با اينها رابطه حسنه داشته باشد خدا نهي ميکند؛ ﴿وَ مَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون‏‏.

 فتحصل که صدقه بالمعني العام، عقد نيست، اگرچه قصد قربت در آن هست، يک؛ رجوع جايز نيست، دو؛ چون قصد قربت در آن هست. عقد نيست تا ما بگوييم لازم است يا جايز و اگر لازم است لزومش حکمي است يا حقي! اين عناوين درباره عقود است.  صدقه بالمعني الاعم، عقد نيست؛ اما صدقه بالمعني الخاص که در قبال عطيه است؛ مثل عطيه مثل چشمروشنيهايي که ميدهند مثل هبهاي که ميکنند، آنجا بين هبه ذي رحم و غير ذي رحم فرق است. اينجا هم همچنين، صدقه با هبه فرق دارد منتها فرق جوهري دارند؛ يکي اينکه در هبه، قصد قربت شرط نيست، اينجا قصد قربت شرط است. آنجا اگر قصد قربت بکنند ثواب دارد اما در صدقه اگر کسي قصد قربت نکند باطل است، اصلاً صدقه نيست. در صدقه بايد قصد قربت بکند؛ نظير وقف است، عبادت است و قبول، لازم است و قبض، لازم است و لزومش حقي است نه حکمي.

پرسش: ... بايد بگويد «تصدقتُ» و آن طرف هم بگويد «قبلتُ»؟

پاسخ: فارسي بگويد عربي بگويد، هر چه ميخواهد بگويد، لفظ خاص شرط نيست؛ لازم نيست بگويد صدقه دادم، مقوّمش قصد قربت است.

پرسش: معاطاتی هم مي‌تواند باشد

پاسخ: بله، چنانچه قصد قربت در آن باشد عنوان صدقه صادق باشد بله معاطاتی هم مي‌تواند باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. جامع الأخبار، ص139.

[2]. وسائل الشيعه، ج17، ص42.

[3]. الکافی، ج5، ص55.

[4].بحارالانوار، ج97، ص416.

[5]. سوره ممتحنه، آيات8 و 9.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق