اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ الله عزيز حكيم (228)﴾
مطلق بودن طلاق و عام بودن هيأت جمع در «المطلّقات»
در اثناي بيان مسائل فقهي بسياري از مسائل عقد و طلاق را هم در اين آيات مباركه بيان كردند. بعد از اينكه مسئله ايلاء را روشن كردند آنگاه حكم طلاق را ذكر كردند، چون فرمود: ﴿وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴾[1] اگر طلاق واقع شد حالا خواه در اثر ايلاء خواه در اثر غير ايلاء. اين جمع محلّي به الف و لام، عام است و همهٴ اقسام طلاق را هم شامل ميشود؛ هم طلاق عام است و هم اقسام مطلّقه. هر زني كه طلاق بگيرد و هر نحوه طلاقي مشمول اين اصل كلّي است هم طلاق، مطلق است هم مطلّقات، عام نه طلاق اختصاصي به صنفي از اصناف رجعي و بائن و امثال ذلك از اين اصناف ششگانه دارد نه مطلّقات، خاص صنفي از اصناف است هر زني كه طلاق بگيرد به هر نوع بخواهد طلاق بگيرد مشمول اين اطلاق و عموم است. از اين اطلاق بعضيها تقييداً خارج شدند و از اين عموم هم بعضيها تخصيصاً خارج شدند وگرنه هم كلمه طلاق مطلق است وهم هيئت جمع، عام فرمود: ﴿ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ ﴾ پس شش قسم از اقسام طلاق همه را اين مطلّقات ميگيرد، چون طلاق مطلق است و هر زني كه طلاق گرفت مشمول اين عام است، چون ﴿الْمُطَلَّقَاتُ﴾ جمع محلّي به الف و لام است و هر چه كه از آن مطلق يا از اين عام خارج شد به نحو تقييد يا تخصيص است كه با ادّلهٴ منفصله كتاباً و سنةً بيان شده است. بعضيها قرينهٴ مّتصله دارد كه خارج شدند
استدلال بر تعيين مراد از «قُرء»
فرمود: ﴿ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ ﴾ سه قُرء بايد صبر كنند تا بتوانند همسر ديگر بگيرند «قرء» چون گفتند از لغت اضداد است هم به معناي طهر است و هم به معناي حيض روشن نيست كه آيا سه طهر بايد صبر كنند يا سه عادت بايد صبر كنند، ولي شواهدي هست كه دلالت ميكند منظور از اين قرء، طهر است نه حيض. گرچه قرء لغتاً به معناي از «قَرَءَ و جَمَعَ» است، اينكه فرمود: ﴿ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴾[2] «قَرَءَ» يعني جَمَعَ و اين دم چون در باطن جمع ميشود تا در فرصت مناسب ريزش كند آن حالت جمع را هم كه حالت طهر است «قُرء» مينامند و آن حالت جريان و ريزش را هم كه لغتاً «قَرَءَ» به معناي جري است «قرء» ميگويند، به همين جهت گفته شد «دعي الصلاة ايام أقرائك»[3]؛ به زن در حالت عادت گفتند ايّام قرء نمازت را ترك كن يعني ايّام عادت نمازت را ترك كن، ولي به شهادت آيهٴ اوّل سوره «طلاق» منظور از اين قرء همان طهر است نه حيض ﴿ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ ﴾ يعني «ثلاثة اطهار» براي اينكه آيه اول سوره «طلاق» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ ﴾ چون طلاق در حال طهر است نه در حال حيض، اينكه فرمود: ﴿طلقوهن لعدتهن﴾ معلوم ميشود منظور طهرهاست نه منظور حيضها. در اينجا هم فرمود: ﴿ثلاثة قروء﴾ يعني «ثلاثة اطهار». شاهد ادبي هم كه بعضي ذكر كردند اين است كه اين كلمه ﴿ثلاثة﴾ مؤنث است و چون عدد از سه تا ده در مذكر مؤنث است و در مؤنث مذكر اين ﴿قروء﴾ بايد مذكّر باشد «قُرء» مذكّر است، اما قرء به معناي حيض مؤنث است و قرء به معناي طهر مذكر. لفظاً هر دو مذكرند اما قرء به معناي حيض مؤنث است و اگر اين ﴿قروء﴾ جمع قرء به معناي حيض بود، مؤنث بود و اگر مؤنث بود بايد ميگفتيم ثلاث قروء نه ﴿ثلاثة قروء﴾ از اينكه گفتيم ﴿ثلاثه﴾ معلوم ميشود اين ﴿قروء﴾ جمع قرئي است كه به معناي طهر است، نه جمع قرئي كه به معناي حيض باشد. به هر حال سه طهر اين زن بايد صبر كند تا همسر ديگر بگيرد اين يك فراز از آيه. بخش ديگر اين آيه مباركه اين است كه ﴿ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ﴾ زن آنچه در رحم او هست حق كتمان ندارد اگر طهر است حق ندارد كتمان كند و اگر عادت است حق كتمان ندارد و اگر حمل در رحم دارد حق كتمان ندارد اين جملهٴ ﴿ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ ﴾ مطلق است آنچه در رحم اينهاست يا طهر است يا حيض است يا حمل، هر سه را به اطلاق شامل ميشود او حق كتمان ندارد. مؤيّد اين اطلاق بيان امام صادق (سلام الله عليه) است كه فرمود خداي سبحان سه امر را به زنها واگذار كرده است: بيان طهر، بيان حيض، بيان حمل[4] اين هم فراز دوم آيه.
استفاده از صنعت استخدام در آيه
فراز سوم و بخش سوم آيهٴ مباركه اين است كه فرمود: ﴿ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً ﴾ اين را در كتابهاي ادبي مثل مطوّل و اينها احياناً ملاحظه فرموديد و در معالم هم مقداري اين مثال بازگو شد كه گاهي ضمير استخدام ميشود يعني از آن مرجع يك معنا اراده ميشود و از [آن] ضميري كه به آن مرجع برميگردد معناي ديگر اراده ميشود. اين به عنوان صنعت ادبي در كتابهاي معاني و بيان مطرح است. به نام استخدام و به عنوان اينكه آيا ضمير اگر به بعض عام برگردد به منزلهٴ تخصيص آن عام است يا نه به عنوان يك مسئله اصولي در اصول مطرح است در اين جمله مباركه ﴿و بعولتهن﴾ ضمير به همان مطلّقات برميگردد، اما نه به وسعت و عموم آن مطلّقات، بلكه به صنفي از آن مطلّقات برميگردد آن مطلّقات عام بود؛ شامل رجعي و بائن باقسامه ميشد. منحصر بودن امكان رجوع در طلاق رجعي
ضمير ﴿بعولتهن﴾ به آن مطلّقات به عمومش برنميگردد بلكه به صنفي از مطلقات برميگردد و خلاصه معنا اين خواهد شد كه «و بعولت رجعيات منهن» نه هر مطلّقهاي، بلكه آن مطلّقهاي كه با طلاق رجعي طلاق گرفت شوهرهاي آنها در حال عدّه ميتوانند به آنها مراجعه كنند پس ضمير«هنّ» به «رجعيّات» برگشت كه صنفي از مطلّقات اند نه به خود مطلّقات، اين از نظر صنعت ادبي استخدام نام دارد و از نظر بحث اصولي مطرح است كه آيا ضمير اگر به بعض عام برگردد به منزله تخصيص است يا نه. فراز چهارم اين آيه آن است كه فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ هر حقي كه خداي سبحان براي مرد عليه زن قرار داد مشابه آن را براي زن عليه مرد قرار داد «ان الحق لا يجري لاحد الا جري عليه»[5] حقوق زن و مرد حقوق متقابل است و فراز پنجم اين آيهٴ مباركه اين است كه فرمود: ﴿ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ ﴾ كه منظور از تفوق مرد بر زن در اين جمله ﴿للرجال عليهن﴾ بايد معنا بشود چيست، آنگاه فراز آخريش هم اين است كه ﴿و الله عزيز حكيم﴾، قهراً بحث در پنج شش مقام خواهد بود.
اما فصل اوّل و مقام اوّل كه فرمود: ﴿ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ ﴾ زنهايي كه طلاق گرفتند خودشان را بايد حفظ كنند، اين تربص براي اين نيست كه منتظر چيزي ديگرند خودشان را بايد حفظ كنند و نگه بدارند در اختيار احدي قرار ندهند تا چه زماني صبر كنند، به اندازهٴ سه طهر.
استدلال بر خروج زن غير بالغ و زن يائس از عموم مطلّقات با قرينهٴ متصل
اين ﴿ثلاثة قروء﴾ چه قُرء به معناي حيض باشد چه قُرء به معناي طهر باشد بالأخره طهر در مقابل حيض است آن زني كه اهل طهر و اهل قُرء نيست اين كريمه او را شامل نميشود، براي اينكه او اصلاً اهل قرء نيست اهل عادت نيست يا براي اينكه وقتش نيامده يا براي آنكه وقتش گذشته است يا براي آن است كه به سنّ بلوغ نرسيد يا براي آن است كه از سنّ عادت گذشته است از شصت گذشته است مثلاً، اين كلمه ﴿ثلاثة قروء﴾ نشان ميدهد كه آن مطلّقهاي مراد است كه اهل طُهر و قُرء باشد ولي اگر اهل طُهر و قُرء نبود اين عموم شاملش نميشود، پس آنهايي كه ازدواج كردهاند و وليّ آنها، آنها را شوهر داد و اين عقد به طلاق منتهي شد و آن زن قبل از بلوغ بود، ديگر عدّه ندارد ميتواند ازدواج كند يا اگر زني بعد از سنّ يأس از همسرش جدا شد، چون اهل قُرء و طُهر نيست ميتواند بدون عدّه، همسر ديگر بگيرد. اين معنايي كه از اين مفهوم گرفته شد اگر هم خيلي قوي نباشد از آيهٴ سوره «طلاق» ميشود حكم اين را فهميد[6].
اگر اين مطلّقات به وسيلهٴ ﴿ثلاثة قروء﴾ اين دو گروه از آن تخصيص خورد، قهراً ميشود آن زني كه در سنّ عادت است هم از نظر بلوغ بالغه است و هم از آن طرف به سنّ ياٴس نرسيد اين بايد سه طهر عدّه نگه بدارد و اگر در اين سنين، زني اهل عادت بود بخواهد عدّهاش غير ﴿ثلاثة قروء﴾ باشد مُخصِّص اين عام است چرا، چون اين مطلّقات هم عنوان طلاق مطلق است هم هيئت جمع عام.
معناي عام بودن هيأت جمع در المطلّقات
اين هيئت جمع همهٴ اصناف مطلّقه را شامل ميشود هم قبل از بلوغ را هم بعد اليأس را هم بينهما را، اگر قبلالبلوغ يا بعداليأس به وسيله كلمه ﴿ثلاثة قروء﴾ خارج شد كه نيازي به مُخصِّص ديگر نيست، اگر به وسيله اين ظهور خارج نشد حتماً كساني كه قبل از بلوغاند يا بعد اليأساند و عدّه ندارند به وسيله دليل ديگر بايد خارج شده باشد. دليل قرآني كاملاً احكام كساني كه عده ندارند مشخص ميكند آن ادّلهٴ قرآني مُخصِّص اين عام خواهند بود. بنابراين به حَسَب اطلاق كلمه طلاق مطلق است و به حَسَب عموم، هيئت جمع عام است چه قبلالبلوغ چه بعدالبلوغ چه قبلاليأس چه بعداليأس چه زناني كه بعدالبلوغ و قبل اليأساند ولي عادت نميشوند در سنّ عادت شوندهها هستند ولي عادت نميشوند آنها را هم شامل ميشود و چه زنان باردار بنا براينكه بار با قرء جمع بشود. اگر زن حاملهاي اهل عادت است و عادت ميشود كما عليه البعض آن هم مشمول اين است و اگر در زمان حمل قرئي نيست كه قول ديگر است آن را ممكن است ما بگوييم ﴿ثلاثة قروء﴾ خارج كرده، ولي اگر ﴿ثلاثة قروء﴾ آن را خارج نكند زن مطلّقهاي كه باردار است او هم در عموم ﴿و المطلقات﴾ داخل است، در حالي كه فقهاً اينچنين ميگويند اگر زن به سنّ بلوغ نرسد عدّه ندارد يا اگر از سنّ يأس بگذرد عدّه ندارد يا اگر در سنّ عادت باشد، ولي عادت نشود عدّه دارد ولي عدّه او سه طهر نيست سه ماه است يا اگر حامله باشد عدّه دارد ولي عدّهٴ او ﴿حتي يضعن حملهن﴾[7] است آن وقت همه اينها ميشود مُخصِّص اين عام، آيا اين مُخصِّصها را فقط روايات بايد تبيين كنند يا آيات قرآني هم به خوبي اين مسائل فقهي را طرح ميكند.
يكي از اصنافي كه مطلّقات او را ميگيرد و در فقه مسلّم است كه او عدّه ندارد، طلاق زني است كه همسرش با اومباشرت نكرده است. اگر قبل از مباشرت او را طلاق داد جزء ﴿المطلّقات﴾ است درحالي كه عدّه ندارد.
پرسش...
توضيح معناي مادّه و هيأت يك كلمه
پاسخ: طلاق، ماده اين مطلّقات است اين هيئت مفعّلات كه هيئت جمع است و الف و لام دارد هيئت اين ماده است، مثل ﴿اوفوا بالعقود﴾[8] اين «العقود» مادهاي دارد و هيئتي: مادهاش عقد است هيئتش هم جمع است آن اطلاق براي ماده است و آن عموم مال هيئت است، گاهي لفظ مادهاش مطلق نيست يك شيء خاص است اما هيئتش عام است، مثلاً ميگويند «رِجعيّات» اين هيئت «رِجعيّات» عام است جمع است الف و لام هم ممكن است داشته باشد، اما مادهاش خصوص طلاق رجعي را شامل ميشود يا «المُختَلعات» اين هيئتش جمع است، اما مادهاش خاص است گاهي هم ماده مطلق است هم هيئت جمع ميشود مثل ﴿المطلّقات﴾ خب، پس در فقه اين كه بيان شده است گروهي عدّه ندارند آيا ميشود آن مسائل را از آيات قرآن هم استنباط كرد يا نه.
خروج زن مطلّقهٴ قبل از مباشرت از عموم مطلّقات
يكي از آنها زني است كه قبل از مباشرت از شوهرش جدا شد، در اين گونه از موارد آن زن آزاد است براي ازدواج و هيچ عدّه ندارد. آيهٴ 49 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بر اين معنا دلالت دارد، قهراً مخصِّص اين عام خواهد بود. آيه 49 سورهٴ «احزاب» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ﴾؛ قبل از برخورد او را طلاق داديد ﴿فما لكم عليهن من عدة تعتدونها﴾ اين زن آزاد است. از اين كريمه چند نكته استفاده ميشود اوّل اينكه زني كه با او مباشرت نشده است عدّه ندارد پس اين آيه مخصِّص عام ﴿و المطلقات﴾ است.
عدّه، حقّي براي مرد
نكته ثانيه اين است كه عدّه حق مرد است؛ زن در حال عدّه بايد حق مرد را حفظ كند چون حقالرجوع همچنان باقي است بسياري از حقوق زوجيّت در حال عدّه هست كه هم زن بر مرد حق دارد، چون حق نفقه و اسكان و امثال ذلك دارد هم مرد حق دارد اما زمام اين عقد جديد به دست مرد است، لذا فرمود عدهاي كه براي شماست در زني كه مباشرت نشده نداريد: ﴿فما لكم عليهن من عدة تعتدونها﴾[9] معلوم ميشود آنجاهايي كه زن عدّه نگه ميدارد اين حقِّ زوج است بر زوجه، پس اين يك تخصيص.
چون گفتند به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند كه حكم بسياري از زنها در قرآن بيان نشده آن زنهايي كه ازدواج كردند، ولي سنشان به بلوغ نرسيده يا آنهايي كه از سن يأس گذشتند يا آنهايي كه بين بلوغ و يأساند، ولي عادت نميشوند احكام اينها بيان نشده، آنگاه اين آيه مباركه چهارم سورهٴ «طلاق» آمده است، فرمود: ﴿واللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتْم فعدتهن ثلاثة اشهر و اللائي لم يحضن﴾ اين تمام شد، آنگاه ﴿واولات الاحمال اجلهن ان يضعن حمْلهنّ﴾ كه جريان زنهاي باردار است. پنج صنف از اصناف زنها حكمشان در اين دو جمله بيان شد؛ صنف اوّل آن زنهايي هستند كه ما يقين داريم اين عدم حيضشان براي عدم بلوغ است اين يكي، صنف دوم زنانياند كه بالغ شدهاند، ولي مشكلات دستگاه گوارش و دستگاه رحم زمينه ريب و شك را فراهم كرد و اين عادت نميبيند اين دو، قسم سوم زنانياند كه سنّشان از شصت يا پنجاه گذشه است در سادات از شصت و در غير سادات از پنجاه كه يقين به يأس اينها داريم. قسم چهارم زنانياند كه روشن نيست به آن حدّ رسيدهاند هنوز به آن حدّ نرسيدهاند؛ ولي در اثر يك سلسله علل و عومل پيشبيني نشده عادت نميبينند. اين چهار گروه. گروه پنجم هم زناني هستند كه باردارند اين پنج گروه را مفهوماً و منطوقاً خداي سبحان از عموم ﴿و المطلقات﴾ بيرون برده؛ بعضي اصلاً عدّه ندارند بعضي عدّه دارند ولي سه طهر نيست سه ماه است، برخي عدّه دارند ولي نه سه طهر است نه سه ماه بلكه تا وضع حمل. اين پنج گروه از عموم ﴿و المطلقات﴾ تخصيص خوردند.
خروج زنان يائسه و زنان مشكوك به يأس از عموم مطلّقات
بيان ذلك اين است كه فرمود: ﴿و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم﴾؛ آن زنهايي كه سنّشان گذشت ديگر عادت نميبينند آنها كه عادت نميشوند امّا شما يقين نداريد كه در اثر يأس عادت نميشوند، احتمال اينكه يك سلسله علل و عواملي در درون آنها باشد و مانع عادت باشد هست ﴿ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر﴾ اما اگر يقين داريد ديگر جا براي ريب نيست شك نداريد يقين داريد كه اين زن كه عادت نميبيند براي اينكه سنش از شصت گذشت. مفهوم اين آيه اين است كه او عدّه ندارد منطوق آيه اين است كه اين زني كه در حالت ريب و شك بهسرميبريد بايد سه ماه صبر كند، پس دو گروه را صدر آيه با منطوق و مفهومش بيان كرد با منطوقش آنهايي كه در حال ريب و شك بهسرميبرند با منطوق بيان كرد كه بايد سه ماه صبر كنند، با مفهوم آنهايي كه ما يقين داريم نه ريب حكمش را بيان كرد كه «ثلاثة اشهر» نيست و اين همان درميآيد كه زناني كه در حال يأساند عادت ندارند پس اين دو گروه كه يكي را با مفهوم ديگري را با منطوق اثبات كردند از عموم ﴿المطلّقات﴾ خارجاند. ﴿و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر﴾ و اگر ريب و شك نداريد يقين داريد كه اين سنش گذشت ديگر عدّهاي ندارد.
خروج زنان نابالغ و زنان مشكوك به بلوغ از عموم مطلّقات
﴿و اللائي لم يحضن﴾[10] اين ﴿و اللائي لم يحضن﴾ يعني «لم يبلغن حد الحيض» از اين طرف، آن دو گروه از آن طرف بود اين دو گروهي كه منطوقاً و مفهوماً دلالت دارند از اين طرف پاييناند؛ اينهايي كه هنوز حيض نشدند يعني هنوز بالغ نشدند اينها آن شرط ﴿ان ارتبتم﴾ محذوف شد براي اينكه معلوم بود «و اللائي لم يحضن ان ارتبتم» بايد «ثلاثة اشهر» بايد صبر بكنند، ولي اگر ﴿و اللائي لم يحضن﴾ و قطعتم به اينكه عدم حيض اينها براي عدم بلوغ اينهاست اين هم ديگر «تربص» ندارد. پس چهار صنف دو صنف منطوقاً، دو صنف مفهوماً تكليف روشن شد ﴿و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر﴾[11] «ان ما شككتم» كه خب عدّهاي ندارند اين دو گروه. «و اللائي لم يحضن ان ارتبتم» باز ﴿ثلاثة اشهر﴾ اگر شك نداريد كه عدّه ندارند، پس اين چهار گروه از عموم ﴿المطلقات﴾ خارج ميشوند يا به نفي عدّه اصلاً يا به اثبات عدّهاي كه مخالف با سه طهر است، بلكه سه ماه بايد عدّه بگيرند. اين چهار گروه از عموم ﴿المطلقات﴾ خارج ميشوند.
خروج زنان باردار از عموم مطلّقات
گروه پنجم كسانياند كه باردارند؛ اگر زن در حال بارداري طلاق گرفت آيا بايد سه طهر صبر كند كه عموم ﴿و المطلقات﴾ ميگويد يا سه ماه صبر كند مانند احكام اين دو گروه ياد شده يا يك عدّهٴ ديگري دارد. ميفرمايند: كه زن اگر باردار است و طلاق گرفت بايد عدّه نگه دارد اولاً عدّهٴ او نه سه طهر است كه ﴿و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء﴾ دلالت دارد نه ثلاثة اشهري است كه براي ﴿و اللائي لم يحضن﴾[12] است، بلكه يك عدّهٴ جدايي دارد و آن وضع حمل است. فرمود: ﴿و أولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن﴾[13] آنگاه اگر حمل با عادت، جمع نشود خروج اين زنهاي حامله تَخصّص است نه تَخصيص، چرا؟ چون ﴿و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء﴾ اين كلمه ﴿قروء﴾ كه قرينه متصله است نشان ميدهد كه منظور، مطلّقاتي است كه عادت ميشوند اما مطلّقاتي كه عادت نميشوند آنها را شامل نميشود، اگر اين ﴿ثلاثة قروء﴾ قرينه متصله بود ﴿و اولات الاحمال﴾ هم عادت نميشوند اين ﴿اولات الاحمال﴾ تخصصاً خارج اند، ولي اگر اين ﴿ثلاثة قروء﴾ قرينه نبود يا قرينه بود ولي حيض با حمل جمع بشود «كما عليه البعض» اين ﴿اولات الاحمال﴾ هم تخصيصاً خارج ميشود نه تخصصاً.
بيان خلاصهٴ استثناء شش گروه از عموم هيأت جمع در «المطلّقات»
شش گروه طبق آيات قرآن كريم وضعشان از ﴿المطلقات﴾ استثنا شد؛ گروه اول زنانياند كه همسران آنها با آنها برخورد نكردند طبق آيه سوره «احزاب» تخصيص يافت[14]. گروه دوم زنانياند كه قبلالبلوغاند، سوم زنانياند كه بعدالبلوغاند ولي عادت نميبينند؛ منتها بعضيها عادت ندارند بعضي عادتشان سه ماه است نه سه طهر. گروه چهارم زنان يائسهاند و گروه پنجم ﴿اولات الاحمال﴾اند و گروه ششم آنهايي هستند كه در حال ريباند؛ معلوم نيست كه از سن ياس گذشتند يا نگذشتند. بنابراين آنچه به استفاده و استناد اين ادّلهٴ مخصِّص و مقيّد از عموم خارج ميشود خارج خواهد شد، بقيه در تحت عموم ﴿و المطلقات﴾ ميماند كه عدّهٴ طلاق سه طهر است.
رجوع به أبعد الاجلين در صورت تعارض عدّهٴ وفات با عدّهٴ طلاق
يك مسئله فقهي ميماند كه با اين بحث آيهٴ ما ارتباط ندارد، آن را در آيات بعد درپيشداريم به خواست خدا و آن اين است كه عدّهٴ وفات گرچه جداي از عدّهٴ طلاق است ولي چون عموم و خصوص من وجه است گاهي با عدّهٴ طلاق مزاحمت فراهم ميكند. بيان ذلك اين است كه اگر زني طلاق گرفت و عدّهٴ او يا سه طهر است كه اين آيه محل بحث ميگويد يا سه ماه است كه آيه چهار سوره «طلاق» ميگفت يا وضع حمل است كه پايان همان آيه ميگفت، بالأخره عدّهٴ طلاق يا سه طهر است يا سه ماه است يا وضع حمل. حالا اگر زن مطلّقه، شوهرش مُرد اينكه فرمود: ﴿و الذين يتوفون منكم و يذرون أزوجا﴾ كه در آيهٴ 234 سورهٴ مباركه بقره است كه در بحثهاي بعدي به خواست خدا خواهد آمد، فرمود: ﴿يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا﴾؛ چهار ماه و ده روز بايد صبر كنند اين همان بحث فقهي است كه يك مساسي با اين دو آيه دارد كه اَبعدالاجلين مراد است؛ آن ارتباط مستقيم با بحث طلاق ندارد، ولي تعارضي است بين ادّلهاي كه ميگويد عدّهٴ طلاق مشخص است و ادّلهاي كه ميگويد عدّهٴ وفات چهار ماه و ده روز است اگر زن مطلّقهاي در حال عادت مثلاً كه تثبيت بشود هنوز زوجه هست نه درحال بائن كه ديگر زوجه شاملش نشود در حال عادت كه «المطلقة الرجعية زوجة» و به استناد اين حديث، احكام زوجيّت بر زن بار است نفقه و كسوه و اسكان لازم است اگر در حالي كه «مطلّقه رجعيه» در عادت است شوهرش مُرد اين هم زوجه است ﴿و الذين يتوفون منكم و يذرون أزواجا﴾ شاملش ميشود. هم «مطلّقه» است كه بايد سه طهر صبر كند اينجاست كه سخن از اَبعدالاجلين است و امثال ذلك و آن آيه تماس مستقيمي با بحث آيه قرآني ندارد، ولي اگر عندالتعارض مورد اجتماع اين دو آيه يكجا اگر جمع شد گفتند بايد ابعدالاجلين رعايت بشود پس ﴿و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء﴾ «هذا تمام الكلام في المقام الاول» كه مطلّقه حكمش اين است، اما مقام ثاني بحث.
مسموع بودن قول زن در بيان حيض و طهر و حمل
مقام ثاني بحث اين است كه فرمود: ﴿و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله في ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الآخر﴾ همانطوري كه زمام طلاق و امثال ذلك به دست مَرد است زمام حمل و طهر و عادت هم به دست زن است، قول زن در اين گونه از امور مسموع است چرا، براي اينكه خداي سبحان فرمود او حق ندارد كتمان كند براي او حلال نيست كه كتمان كند بايد اظهار كند خب اگر قول او حجت نباشد و كسي قبول نكند او چه اظهار بكند چه اظهار نكند بياثر است، معلوم ميشود قول او و اِخبار او در اين امور حجت است كه خدا فرمود كتمان نكن، خب اگر قول او حجت نباشد كسي باور نكند شرعاً چه كتمان بكند چه كتمان نكند بياثر است از اينجا معلوم ميشود كه قول زن در بيان آنچه در رحم دارد «من الطهر و الحيض و الحمل حجةٌ». روايات هم اين برداشت قرآني را تأييد ميكند كه از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه خداي سبحان «فوض الله الي النساء ثلاثه الاشياءَ الحيض والطهر و الحمل»[15]
نمونهاي از تلفيق تزكيه با تعليم در آيهٴ محل بحث
اينكه فرمود: ﴿ان كن يومن بالله و اليوم الآخر﴾ اين تلفيق تزكيه است با تعليم. نوعاً آيات قرآني ملاحظه فرموديد ﴿يعلمهم الكتاب و الحكمة﴾ را با ﴿يزكيهم﴾[16] آميخته كرده است، يك حكم تربيتي را با تعليم فقهي كنار هم ذكر ميكند. ميفرمايد: اگر به خدا و قيامت اعتقاد دارند خب، بالأخره زن قولش حجت است ﴿ان كن﴾ شرط نيست كه اگر مؤمن نبود حجت نيست، مثل اينكه به انسان مي گويند آقا اگر به سلامتت علاقهمندي اين غذاي ضرردار را نخور يعني اين غذاي ضرردار را نبايد بخوري حالا چه به سلامتت علاقهمندباشي چه به سلامتت علاقهمندنباشي اين غذا ضرر دارد، اينكه ميگويند اگر به قيامت معتقد هستي دروغ نگو بالأخره دروغ براي همه حرام است چه معتقد باشد چه نباشد اين تعبير تربيتي است و تزكيه است كه در كنار ﴿يعلمهم الكتاب و الحكمة﴾[17] ذكر ميشود، فرمود ﴿و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله في ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر﴾ اين خلاصه مقام ثاني.
پرسش...
پاسخ: بسيار خب، چون بايد عدّه نگهبدارد مرجع تشخيص عدّه كيست، خود زن است ديگر اگر سه طهر بايد صبر كند و بعداً حقّ ازدواج دارد چه كسي ميتواند تشخيص بدهد كه آغاز اين طهر از چه زماني بود و انجام اين طهر از چه زماني است كه بتواند ازدواج كند، اگر زوج بعدي بخواهد با او ازدواج كند او سؤال ميكند كه در حالت عادت هستي يا نه، حرفش حجت است يا مرد اگر رجوع كرد بايد بداند در حال عدّه است كه رجوع كرد يا عدّه گذشت بايد با عقد جديد مراجعه كند. در مرجع همهٴ اين امور تشخيص همهٴ اين امور مرجعش آن زن است. مقام ثالث بحث كه ميرسد به طلاق رجعي كه مرد در حال عدّه حقّ مراجعه دارد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 227.
[2] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 17.
[3] . الكافي، ج 3، ص 85.
[4] . وسائل الشيعه، ج22، ص222.
[5] . دعائم الاسلام، ج 2، ص 541.
[6] . سورهٴ طلاق، آيهٴ4.
[7] . سورهٴ طلاق، آيهٴ 6.
[8] . سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[9] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 49.
[10] . سورهٴ طلاق، آيهٴ 4.
[11] . سورهٴ طلاق، آيهٴ4.
[12] . سورهٴ طلاق، آيهٴ4.
[13] . سورهٴ طلاق، آيهٴ 4.
[14] . سورهٴ احزاب، آيهٴ49.
[15] . وسائل الشيعه، ج22، ص222.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ129.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.