اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ (۲۲۲)﴾
در بيان برخي شأن نزولها
در بحث آيه قبل، شان نزولهايي بود كه لابد اين را در مجمع البيان مرحوم امين الاسلام و جوامع روايي ديگر يا تفسير سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) مراجعه فرموديد،[1] چون شأن نزول مخصص نيست اين مسئله ﴿و لا تنكحوا المشركات﴾[2] مخصوص به آن زمينه نيست و تعارضي هم كه بين اين دو روايت به عنوان شأن نزول ذكر شده است تعارض هم نيست، براي اينكه ممكن است كه دو قضيه زمينه نزول يك آيه يا سؤال و نزول جواب را در بر داشته باشد.
افراط و تفريط اهل كتاب
مطلب بعدي كه آيهاش قرائت شد اين است كه فرمود: ﴿و يسئلونك عن المحيض﴾ از جريان عادت زن سؤال ميكنند كه حكم آنها در اين ايام چيست، چون آنطوري كه بعضيها نقل كردند يهوديها گرفتار افراط بودند و مسيحيها گرفتار تفريط عدهاي از اهل كتاب از زن در حالت عادت كلاً اجتناب ميكردند، نه تنها مباشرت نميكردند بلكه معاشرت نميكردند. عدهاي براي آنها حال طهر و حيض يكسان بود عدهاي از اهل كتاب مثل مسيحيها براي آنها حالت حيض و طهر يكسان بود و عدهاي از اهل كتاب مانند يهوديها اهل افراط بودند و از معاشرت با زن در ايام عادت جداً اجتناب داشتند. مشركين حجاز هم دو قسمت شدند؛ آنها كه ارتباط با مسيحيت داشتند خوي مسيحيت در اينها اثر گذاشت و آنهايي كه با يهوديها در ارتباط بودند سنت يهوديها در اينها اثر گذاشت مشركيني كه در مدينه به سر ميبردند همانند بسياري از يهوديها از زن، در حالت عادت جداً اجتناب ميكردند. آنطوري كه زمخشري در كشاف نقل كرد زنها در حال عادت مجبور ميشدند خانه را ترك كنند وقتي هم كه سؤال كردند از زن در حال عادت چگونه اجتناب كنيم، جواب آمد: ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾ در اثر انس با سنت جاهلي كه داشتند زنها را از اتاقها و خانهها بيرون ميكردند و احياناً مواجه ميشدند با فصل سرما يا شبها كه سرد بود، چون معمولاً مدينه يك منطقه استوايي است اختلاف فصولش آنچنان نيست. بعد به رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) عرض كردند كه هواي بيرون سرد است و اگر ما همه لباسها را به زنها بدهيم ديگران بيلباس ميمانند و اگر بخواهيم آنها را بيرون نگه بداريم كه هوا بسيار سرد است. آنگاه براي ايشان توضيح داده شد كه منظور معاشرت نيست، مباشرت است و اعتزال از نظر مباشرت است[3] پس آنچه از يهوديها نقل شد در حد افراط بود و آنچه از مسيحيّه نقل شد در حد تفريط بود و وثنييين حجاز هم آنهايي كه با يهوديها ارتباط داشتند خوي افراطيگري يهوديت در آنها اثر گذاشت و آنها كه معاشر با مسيحيين بودند خوي تفريط در آنها اثر ميگذاشت و اسلام كه دين قسط و عدل است آمده است هم آن افراط را و هم اين تفريط را نهي كرد فرمود ﴿يسئلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض﴾ اول سبب طبيعي حكم را ذكر فرمود تا اين حكم به خوبي امتثال بشود، فرمود از جريان حيض سؤال ميكنند اين «محيض» يا مصدر ميمي است يا اسم زمان و اسم مكان است ولي مصدر ميمي باشد به معناي اصل حيض انسب و اولي است و اين كلمه «محيض» كه بار دوم تكرار شد او اگر اسم زمان باشد يا احياناً اسم مكان آن ممكن است ﴿و يسئلونك عن المحيض﴾ يعني از خود اين دم ميپرسند يا ميپرسند كه از زنها در زمان ريزش اين دم چه كنند.
﴿قل هو أذيً﴾.
اشاره به عامل طبيعي قبل از بيان حكم فقهي
قبل از اينكه حكم فقهي را ذكر بفرمايند آن عامل طبيعي را ذكر ميفرمايند كه اين حكم مؤثرتر باشد فرمود اين حالت حالت، غير عادي است. زن در حالت غير عادي است و اين اذيتي است هم براي شما چون قذر است و مايه نفرت طبع، هم براي او اذيت است چون دستگاه جهاز هاضمه آماده براي پذيرش شيء زايد نيست؛ دارد آن فضولات را دفع ميكند. بنابراين هم براي او اذيت است هم براي شما اذيت ﴿قل هو اذي﴾ چون اينچنين است ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾.
واژه كنايي اعتذال
اين اعتزال، چون قرآن كتابي است با ادب همراه، تعبير كنايهاي دارد معمولاً؛ تعبير صريح ندارد. از اينكه فرمود اعتزال كنيد نه يعني معاشرت نكنيد، بلكه مباشرت نكنيد گاهي تعبير به مباشرت دارد، نظير آيهاي كه بحثش قبلاً گذشت. در آيه 187 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش گذشت فرمود در روز بر شما رفث به نساء حرام است، اما وقتي شب فرا رسيده است ﴿فالآن باشروهن و ابتغوا ما كتب الله لكم﴾[4] مباشرت كنيد در حقيقت آنچه را به عنوان مباشرت تجويز كردهاند الآن به عنوان اعتزال نهي ميكنند ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾ يعني «لا تباشروهن»، چه اينكه در همان آيه 187 فرمود ﴿و لا تباشروهن و انتم عاكفون في المساجد﴾[5]؛ در حال اعتكاف با زنها مباشرت نكنيد. قبلش فرمود شبها مباشرت رواست بعد در ذيل فرمود در حالي كه در مسجد هستيد يا اعتكاف اصطلاحي، معتكفايد يا اصلاً در مسجد مستقريد، عاكف در مسجديد مباشرت نكنيد. آن تعبير كنايهاي موضوع براي جواز بود و اين تعبير كنايهاي موضوع براي حرمت است كه فرمود: ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾ اين ﴿في المحيض﴾
سر تكرار المحيض
دوم يا اسم مكان است كه بعضي خواستند بگويند از آيه بيش از حرمت مباشرت استفاده نميشود يعني مكان دم، نه هر گونه تمتع يا زمان حيض است. اگر منظور زمان حيض باشد دلالت نميكند بر اينكه فقط يك استمتاع خاص حرام است، ممكن است مطلق استمتاعات حرام باشد چه اينكه بعضيها فتوا دادند و اگر منظور مكان حيض باشد كه استمتاع معروف حرام است، ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾. سرّ اينكه به تعبير سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اسم ظاهر تكرار شده است براي آن است كه آنجا كه فرمود: ﴿و يسئلونك عن المحيض﴾ احتمال اينكه مصدر ميمي باشد نه اسم زمان يا اسم مكان هست، لذا فرمود: ﴿هو اذي﴾ اما در اين قسم دوم چون منظور اسم مكان يا اسم زمان است نه مصدر ميمي، لذا نفرمود «فاعتزلوا النساء فيه» بلكه اسم ظاهر را بار دوم تكرار كرد[6] در بار اول فرمود: ﴿وَ يسئلونك عن المحيض قل هو اذيً﴾ تناسب طبيعي اينچنين اقتضا ميكرد كه مثلاً بفرمايد «قل هو اذي فاعتزلوا النساء فيه»، اما چون منظور از اين محيض دوم محيض اول نيست، لذا تكرار شد اسم ظاهر و ضمير نميتواند جاي اين اسم ظاهر را بگيرد.
پرسش:... پاسخ: نه، از او اعتزال كنيد از زنها در اين مكان؛ معتزل عنه نساء است نه محيض، معتزل عنه نساء است، منتها يا در محيض زماناً يا در محيض مكاناً، لذا اسم ظاهر تكرار شد.
تأكيد بر كنارهگيري در دوران عادت
براي اهميت مسئله تنها به وجوب امر به اعتزال اكتفا نشد، بلكه نهي از نزديكي هم بازگو شد، براي اهميت مسئله. فرمود: ﴿و لا تقربوهن﴾ از اينكه فرمود از زنها در زمان حيض يا در مكان حيض اعتزال كنيد و بعد فرمود: ﴿و لا تقربوهن﴾ نشانه آن است كه مطلب مهم است خب، اين نهي از قرب هم كنايه از آن برخورد خاص است، گرچه ﴿و لا تقربوهن﴾ مطلق معاشرت را نهي ميكند چه اينكه بعضيها پنداشتند، اما به شهادت آن كلمه ﴿فيالمحيض﴾ كه احياناً احتمال مكان حيض ميدهد و شهادت روايات فراوان معلوم ميشود مطلق قرب و اختلاط و معاشرت، مراد نيست همان مباشرت خاصه است[7] ﴿و لا تقربوهن حتي يطهرن﴾ تا پاك بشوند. بنابراين اگر مدتش از طرف قلّت به سه روز است و از طرف كثرت به ده روز است يا بعضيها كمتر از ده روز هم پاك ميشوند غايت جواز قرب يا جواز مباشرت و امثال ذلك طهارت است ﴿و لا تقربوهن حتي يطهرن﴾.
زمان جواز مباشرت
اينجا همانطوري كه در اين كتابهاي اصولي ملاحظه فرموديد دو قرائت است كه ﴿حتي يطهُرن﴾ او «يطَّهِّرن» اگر ﴿يَطهُرنَ﴾ باشد اينچنين گمان كردند كه به معناي نقاي ظاهري است و طهارت از دم است، اگر «يَطّهّرن» باشد منظور تحصيل آن طهارت حدثيه است صرف نقاي دم كافي نيست. البته احكامي كه بر زن در حالت عادت مترتب است بعضيها مغياً هستند تا حصول آن طهارت حدثيه بالمعنيالتام، بعضيها ممكن است مغيّا با شند به حصول طهارت از دم و بعضيها مغيّاٰ باشند به حصول طهارت نه از دم ونه حدثيه محض، بلكه برخي از طهارات. بيان ذلك اين است كه نماز بر زن حايض حرام است تا بعد از نقاي دم و حصول طهارت حدثيه بالمعني التام يعني اگر غسل هم بكند باز نماز جايز نيست مگر اينكه وضو هم بگيرد، حالا يا قبل از غسل يا حينالغسل يا بعد الغسل كه قبل از غسل افضل است؛ بايد قبل از غسل يا بعدالغسل يا معالغسل كه قبل از غسل افضل است وضو بگيرد تا اين عبادات براي او مشروع باشد وگرنه عبادات براي او مشروع نيست. در مسئله مباشرت حصول طهارت تامه لازم نيست، كه هم نقاي محل باشد هم غسل حيض باشد و هم وضو اينچنين لازم نيست بلكه اگر اختلافي هست اين است كه آيا نقاي محل كافي است، يعني صرف انقطاع دم كافي است يا غسل هم لازم است اگر ﴿يَطهُرنَ﴾ به معناي انقطاع دم باشد و ﴿يطَّهّرنَ﴾ به معناي حصول طهارت باشد يعني غسل بكنند بين اين دو قرائت تعارض است يعني اين دو قرائت به منزله دو روايت متعارض خواهند بود. اين كه مرحوم شيخ و ديگران در اصول متعرض شدهاند كه اگر ﴿يَطهُرنَ﴾ باشد يعني «ينقطع الدم» يا نقاي محل هم ضميمه بشود و اگر ﴿يَطّّهَّرنَ﴾ باشد يعني طهارت حدثيه كه غسل است تحصيل بكنند.
تثبيه نكردن قرائات مختلف به روايات متعارض
به شهادت جمله بعد معلوم ميشود كه اين دو قرائت به منزله دو روايت متعارض نيست، براي اينكه فرمود ﴿فاذا تطَهَّرنَ فاتوهن من حيث امركم الله﴾ اين كه ديگر معارض تعارض صدر و ذيل نيست اين ﴿فاذا تطَهَّرن﴾ بيان همان غايت است و اين يك تعبير عرفي هم هست، مثل اينكه انسان به ديگري ميگويد شما ميوههاي اين درخت را نخوريد تا برسد، وقتي چيديد آنوقت ميل كنيد اين دو حرف كه معارض هم نيست اگر كسي به پسرش بگويد ميوه اين درخت را نخور تا برسد بعد بگويد وقتي كه چيدم آن وقت ميل كن، اين عرف از آن تعارض نميفهمد كه شما يكجا گفتيد تا نرسيده نخوريد، يك جا گفتيد اگر چيدم بخوريد خب، اگر رسيد و شما نچيديد در اين وسط جايز است يا نه، عرف از اين تعبير ميفهمد كه تنها رسيدن كافي نيست بلكه بايد بچيند و بشويد و تميز كند و بعد بچه بخورد اگر فرمود ﴿حتي يَطهُرنَ﴾ ظاهرش انقطاع دم است مثلاً يا نقاي محل، اما وقتي بعد بلافاصله بر او متفرعاً اين مطلب را فرمود: ﴿فاذا تطهرن﴾ يعني تنها انقطاع دم كافي نيست، حصول طهارت است اين از باب اختلاف دو روايت نيست اگر فقط همين ﴿يطهرن﴾ بود، ﴿فاذا تطهَّرنَ﴾ بعدش نبود آن احتمال مرحوم شيخ و ديگران راه داشت كه اختلاف قرائت به منزله دو خبر متعارض است، اما وقتي در كنارش با فاي تفريع محصول بحث گذشته را بازگو ميكند معلوم ميشود معيار، حصول طهارت است ﴿فاذا تطهرن﴾ حالا بايد بحث كرد كه اين طهارت آن طهارت كبراست نظير صلات يا طهارت وسطي است كه غسل حيض لازم است يا طهارت صغراست كه نقاي محل لازم است كه نوعاً مفتي به آقايان متأخر همين است كه غسل لازم نيست. در حرمت مباشرت، همين كه عادت سپري شد و دم قطع شد و محل هم مثلاً نقا پيدا كرد كافي است، حالا مكروه بودنش مسئلهاي است جداگانه.
پرسش...
پاسخ: تواتر يعني قطع ميآورد؛ يكي تواتر است يكي غير تواتر بايد اينطور بايد گفت، اگر خبر متواتر حاصل شد كه زيد مُرد خبر متواتر حاصل شد كه زيد باقي است خبر متواتر يقين ميآورد دو يقين جمع نميشود اما دو مظنه جمع ميشود، يكي قطع و يكي مظنه جمع ميشود يك قدري در راه باشيد. اينكه فرمود ﴿حتي يطهرن﴾ اگر همين ﴿يطهرن﴾ ميگفت و اكتفا ميكرد آن جاي فرمايش مرحوم شيخ و امثال ذلك بود، اما وقتي متفرعند فرمود كه ﴿فاذا تطهرن﴾ خب اين، مثل همان مثال است كه كسي به فرزندش ميگويد اين ميوه تا نرسيد نخور بعد بگويد كه وقتي كه كندم و شستم آن وقت بخور آن اعتراض كند و بگويد اگر رسيد و شما نشستي باز چه؟ ميگويد من هنوز حرفم تمام نشد كه «للمتكلم ان يلحق بكلامه ما شاء» من بلا فاصله گفتم ﴿فاذا تَطهرن﴾ آن وقت بين ﴿فاذا تَطهرن﴾ با ﴿يَطهُرن﴾ شما تعارض فهميديد، من كه حرفم هنوز تمام نشد من اگر گفتم كه اين ميوه تا نرسيد نخور بعد شما حق داريد وقتي رسيد بخوري، من حق ندارم اعتراض كنم كه چرا من نچيدم تو خوردي، اما اگر بلافاصله حرفم هنوز تمام نشد گفتم كه تا نرسيد نخور وقتي كه چيدم و شستم بخور، اين ديگر اعتراض ندارد كه، تعارض هم ندارد در اين كلام فرمود: ﴿لا تقربوهن حتي يطهرن﴾ بعد بلافاصله با فاي تفريع كه معلوم ميشود به قبل مرتبت است فرمود: ﴿فاذا تطهرن﴾ يعني اگر طهارت حاصل شد، حالا اين طهارت يا طهارت كبراست يا وسطاست يا صغراست كه سه راه است بايد آن ثقل اصغر مشخص كنند يعني اهل بيت (عليهم السلام) پس تعارضي در اين كلام نيست، چون «للمتكلم ان يلحق بكلامه ما شاء» اگر اين آيه ديگر بود آن وقت جاي اين سؤال بود ﴿فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله﴾.
پرسش...
پاسخ: اگر دو قرائت باشد مثلاً بگويم بين ﴿يطهُرن﴾ كه عدهاي قرائت كردند با «يَطَّهرن» كه عدهاي قرائت كردند تعارض باشد به حسب قرائت ﴿يَطهُرن﴾ صرف انقطاع دم كافي است يا نقا محل، به حسب يطَّهرن غسل لازم است و قبل از غسل حرام است، پس طبق يك قرائت مقاربت قبل از غسل حرام است و طبق قرائت ديگر مقاربت قبل از غسل حلال است. اين دو قرائت اگر به منزله دو روايت باشند با هم معارضاند، اما جوابش اين است كه اين محفوف به قرينه است جمله هنوز تمام نشده، اگر جمله تمام نشده و آيه تمام نشده و در همين زمينه خدا ميفرمايد اگر تَطَهُّر حاصل شد جايز است، معلوم ميشود كه صرف انقطاع دم كافي نيست مثل همان مثال عرفي ﴿فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله﴾.
مفيد وجوب نبودن أمر واقع در مقام توهّم حذر
اين امر ﴿فاتوهن﴾ مفيد وجوب نيست، چون امر واقع، در مقام توهم حذر است يعني آن ﴿فاعتزلوا﴾ كه امر به اعتزال بود اين «لا تقربوا» كه نهي از مباشرت بود مباشرت را منع كرد بعد از آن اين مباشرت جايز ميشود. اين ﴿فاتوهن﴾ نه يعني واجب است، نظير بعد از انقضاي اربعة اشهر كه واجب است اين جا هم واجب باشد بعد از انقطاع دم.
پرسش:... پاسخ: طهارت اصطلاح فقهياش همان حصول احد امور ثلاثه است، مگر اينكه بر معناي لغوي حمل بشود كه همان نقاي محل است يا انقطاع دم.
پرسش:... پاسخ: معنا، معمولاً انقطاع دم كه نيست اگر هم باشد باز هم فرق ميكند اگر با «طَهُرَ» يعني انقطع باز آن تعارض هست اگر انقطاع دم شد و غَسل نشد، اين كه ما در تعبيرات نقا محل، نقا محل ذكر ميكرديم براي همين نكته بود كه گفتيم سه مرحله دارد، اگر انقطاع دم شد و نقا محل نشد نشست باز هم اين تعارض هست اگر ﴿يَطهُرنَ﴾ يعني ينقطع الدم ﴿تَطَهَّرن﴾ يعني «غَسَلَن» بشويند باز اين تعارض هست كه آن فاصله بين انقطاع دم و غسل محل چه حكمي دارد.
پرسش:... پاسخ: آن در سورهٴ مباركهٴ مائده است ديگر
﴿فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله﴾ اين امر، چون واقع در عقيب حذر است توهم حذر است مفيد وجوب نيست، فقط ترخيص را ميفهماند، نظير همان آيهاي كه بحثش قبلاً گذشت در آيه 187 كه ملاحظه فرموديد آنجا دارد ﴿فالآن باشروهن﴾، ﴿باشروهن﴾ يعني در شب جايز است نه در شب واجب است. آن نهي دلالت بر حرمت ميكند اما امر دلالت بر وجوب نميكند براي اينكه فقط رفع حذر دارد در آنجا فرمود: ﴿فتاب عليكم و عفا عنكم فالآن باشروهن وابتغوا ما كتب الله لكم﴾[8] اين كه فرمود: ﴿فالآن باشروهن﴾ يعني آن حرمتي كه در روز بود آن گذشت نه اينكه وجوبي آمده باشد.
پرسش...
پاسخ: نه، آن ﴿فاتوهن﴾ فعلاً ﴿فاتوهن﴾ بحث است تا برسيم به ﴿من حيث﴾ تا برسيم به ﴿امركم الله﴾ اين امر «فاتوا» اين امري است واقع در مقام توهم حذر، فقط مفيد رفع حذر است ﴿فاتوهن﴾ مثل ﴿باشروهن﴾ اما اينكه فرمود: ﴿فاتوهن﴾ يعني مباشرت كنيد، كجا مباشرت كنيد اين نشان ميدهد كه همان جايي را كه گفته شد ﴿فاعتزلوا﴾ همانجا براي شما رواست در ﴿فاعتزلوا﴾ فرمود ﴿فاعتزلوا النساء في المحيض﴾ الآن ميفرمايد ﴿فاتوهن من حيث امركم الله﴾ از محلي كه خدا امر كرد؟ كدام محل را امر كرد، چون در بحثهاي قبل هم گذشت و در آيه بعد هم در پيش داريم كه ﴿نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنيٰ شئتم﴾[9] يا در بحثهاي قبل هم داشتيم به اينكه همان آيه سوره؟ٴ بقره187 هم بحثش گذشت كه فرمود: ﴿فالان باشروهن وابتغوا ما كتب الله لكم﴾ اين نشانهٴ از مباشرت به نحوي است كه او بشود والده و همسرش بشود والد يعني آن مكاني كه جاي توليد است، لذا قرآن كريم هرگز مسئله طبيعي و حيواني را بدون مسئله تعليم و تربيت رها نميكند، نوع مواردي كه سخن از مباشرت با همسرهاست مسئله ولد طلبي و توليد فرزند صالح را بازگو ميكند. در همان جمله ﴿فالان باشروهن﴾ كه بعد پشتسر فرمود: ﴿وابتغوا ما كتب الله لكم﴾ ملاحظه فرموديد كه فرمود شما در اين مباشرت آن نعمتهاي الهي را كه فرزند صالح است از خدا طلب كنيد، معلوم ميشود ﴿من حيث﴾ يعني همانجايي كه جاي توليد است، نه جايي كه جاي توليد نيست چه اينكه از آيه بعد هم كه در پيش داريم همين معنا را خواستند استنباط كنند كه چون جاي ريزش دم جاي كشتزار است، تعبير كرد فرمود: ﴿نساؤكم حرث لكم﴾ آنجا جاي توليد و كشتزار است نه جاي ديگر ﴿نساؤكم حرث لكم فاتوا حرثكم اني شئتم﴾ اين ﴿من حيث امركم﴾ همان جايي است كه دم ريزش ميكند و همان جايي است كه فرزند به دنيا ميآيد.
پرسش...
پاسخ: نه؛ تنها راهش همين است، منتها اين حكمت است نه علت، لذا كسي كه عقيم است يا كسي كه از سن قاعده و عادت گذشته است يا هنوز به سن باردراي نرسيده است گرچه بالغ شده است در همه اين موارد، امر جايز است اينطور نيست كه حرام باشد اما حكمت دارجه آن است كه ﴿نساؤكم حرث لكم﴾ آن حكمت غالبه است وگرنه اينچنين نيست كه اگر كسي عقيم باشد يا اگر كسي عقيم نبود عاقر نبود و والده و زائو بود ولي ديگر سن، سن حرث گذشت مثلاً اشكال داشته باشد يا از طرف قصور، هنوز به سن مادر شدن نرسيده است گرچه بالغ شد و نماز بر او واجب است اينچنين نيست كه ممنوع باشد اين حكمت دارجه است.
پرسش:... پاسخ: بله، اين ﴿من حيث﴾ معلوم ميشود كه همه موارد نيست آنجايي كه كشت زار است خب.
پرسش...
پاسخ: مثل اينكه در همان فرمود روز شما مباشرت نكنيد، همان آيه 187 سورهٴ بقره كه بحثش گذشت كه فرمود روز مباشرت نكنيد يا ﴿لا تباشروهن و انتم عاكفون في المساجد﴾ اين مباشرت كنايه از همان اقتراب خاص است وگرنه اين چنين نيست كسي كه عاكف در مسجد است يا معتكف فقهي است كليه برخوردها حرام باشد.
پرسش...
پاسخ: آن براي زمان است، مكان حرث است زمان هر وقتي كه بخواهند حالا آن آيه بعد است كه به خواست خدا خواهيم آمد كه فرمود: ﴿فاتوا حرثكم اني شئتم﴾ اين ﴿اني﴾ براي گسترش زمان است «نه اَين شئتم». ﴿فاتوهن من حيث امركم الله﴾ اين امر، امر تشريعي است يا امر تكويني. خدا امر كرده است كه ازدواج كنيد امر واجب كرده است، اينچنين كه امر نكرد.
پرسش...
پاسخ: مكاني را كه مشخص فرمود: ﴿فاتوا حرثكم﴾ زماني را فرمود ﴿اني شئتم﴾ حالا ميآيد به خواست خدا آن آيه.
بررسي تكويني يا تشريعي بودن «أمر» در أمركم الله
در اين كريمه كه فرمود: ﴿من حيث امركم الله﴾ اين امر آيا امر تشريعي است كه واقعاً امر كرده است به همه تا نكاح بشود واجب، يا نه آن امر تكويني است كه خداي سبحان ﴿جعل بينكم مودة و رحمة﴾[10] است اگر اين امر، امر تشريعي باشد يقيناً واجب نيست براي اينكه نكاح مستحب است، اصل نكاح مستحب است فضلاً از مباشرت، اما اگر امر، امر تكويني باشد اين با ساير آياتي كه خوانده شده سازگار است با آيهاي كه در پيش داريم سازگار است كه فرمود: ﴿نساؤكم حرث لكم فاتوا حرثكم أنّي شئتم﴾و امثال ذلك، اين ﴿فاتوا حرثكم اني شئتم﴾ اين امر است و در نوع اين موارد هم مثلاً در همان آيه ميفرمايد ﴿و قدموا لانفسكم﴾[11] اين ﴿و قدموا لانفسكم﴾ كه درآيه بعد محل بحث قرار خواهد گرفت، نظير ﴿وابتغوا ما كتب الله لكم﴾ است كه در آيه 187 سورهٴ بقره بحثش گذشت كه
توجه دادن به آداب و اخلاق اسلامي
قرآن كريم هرگز اين عمل حيواني را به صورت عمل حيواني رها نميكند. خب، اين غذا خوردن براي حيوان هم هست براي انسان هم هست، اين نكاح براي حيوان هم هست براي انسان هم هست، اما درباره غذا خوردن ببينيد احكام فراواني است گفتند در كنار سفرهاي كه نشستيد اگر آب هست نان هست شير هست خورشت هست چهار چيز است چهار تا بسم الله بگو و اگر مقدورت نيست بگو «بسم الله علي اوله و آخره»[12] كه شامل همه بشود. در اين قسمتهاي غذا خوردن اين چنين نيست كه مثل موجودات عادي كه غذا ميخورند همانطوري اسلام، انسان را رها كرده باشد در مسئله ازدواج هم بشرح ايضاً [همچنين] در اينجا هم ميفرمايد به اينكه ﴿وابتغوا ما كتب الله لكم﴾[13] يا ﴿قدموا لانفسكم خيرا﴾[14] به فكر فرزند صالح باشيد، گاهي به اين تعبير هست كه براي خودتان پيشفرست خوب داشته باشيد گاهي به اين فكر است كه آنچه خدا براي شما مقدر كرد است آن را اتخاذ و ابتغا كنيد همچنين يك عمل حيواني را رها نميكند اين ميشود امر تكويني، پس اين امر يا تشريعي است يا تكويني اگر تشريعي باشد امر استحبابي است، براي اينكه احدي فتوا به وجوب نكاح نداد «الا لمن لم تتق نفسه»، اما «من تاقت نفسه»[15] كه نكاح بر او واجب نيست اصل نكاح واجب نيست فضلاً از مباشرت و اگر امر تكويني باشد كه با جملات بعد سازگار است عيب ندارد ﴿فاتوهن من حيث امركم الله﴾ آن جايي كه خداي سبحان ﴿جعل بينكم مودة و رحمة﴾[16] كشش ايجاد كرد و مانند آن،
پرسش...
پاسخ: فرمان ديگر، همه اين كارها را كه در جهان طبيعت انجام ميگيرد كارهاي تكويني است به فرمان الهي انجام ميگيرد ديگر، هيچ كدام نميتوانند كه تخلف كنند، كه در اين دعاي نوراني صحيفه سجاديه امام سجاد دارد كه «فهي بمشيتك دون قولك موتمره و بارادتك دون نهيك منزجرة»[17]؛ اشياء تابع اراده و كراهت شمايند، منتها از اراده الهي به امر تعبير ميشود از كراهت الهي به نهي تعبير ميشود و امثال ذلك.
پرسش...
پاسخ: اينها كراهت است ديگر، مگر كسي كه نتواند تحمل كند در اين حالت براي او زواج حرام است وگرنه «النكاح سنتي»[18] در حد وجوب كه نيست.
پرسش...
پاسخ: بسيار خب اگر كسي اعراض از سنت بكند مذموم است، اما از بسياري از مستحاب اگر كسي اعراض بكند مذموم است
اخلاق پشتوانهٴ اجراي احكام
﴿ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين﴾. ملاحظه ميفرماييد يك حكم فقهي را آنچنان به حكم اخلاقي مرتبط كرده است كه ضامن اجرا داشته باشد، بارها ملاحظه فرموديد اين قرآن با همه علوم فرق دارد، مثلاً بحثهاي عقلياش در كتابهاي معقول مطرح است ديگر آن مسائل موعظه و نصيحت در كتابهاي عقلي نيست قسمتهاي فقهياش در كتابهاي فقهي مطرح است آن قسمتهاي موعظه و اخلاق و تهذيب نفس مطرح نيست، اما قرآن كريم بين فقه و خُلق بين تعليم و تزكيه جمع كرده است، زيرا آن تزكيه است كه ضامن اجراي اين تعليم است؛ در نوع موارد وقتي يك حكم فقهي يا حكم عقلي را بازگو ميكند در كنارش مسئله تزكيه را هم طرح ميكند كه هم ﴿يعلمهم الكتاب و الحكمة﴾ باشد و هم ﴿و يزكيهم﴾[19] فراموش نشود، فرمود: ﴿ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين﴾ چندين عمل حرام در اينجا ذكر شده است و اگر كسي توبه كرده است خداي سبحان توبه كننده را دوست دارد و اگر كسي تائب شد و نه تواب بهره ضعيفي از محبت نصيبش ميشود.
بيان معناي توّاب [محبوبيت پاكي و پاكان]
و اگر كسي تواب بود بهره قوي نصيبش ميشود تواب بودن نه يعني پر توبه كردن يعني خوب توبه كردن، يك وقت است انسان تائب است «تاب» يعني «رجع»، اما احتمال كسر توبه هم هست كه دوباره توبه را بشكند، اما يك وقت است تواب است تواب به اين معنا كه از هر معصيتي توبه كرد اين خوب است يا هر وقت معصيت بكند توبه ميكند باز خوب است، اما آنكه توّاب است ديگر به سراغ معصيت نميرود بلكه يك بار توبه ميكند آن هم خوب، مثل كذّاب و افّاك اين كذاب گاهي به معناي انسان پردروغ است، گاهي انسان يك خبر تاريخي مهمي را جعل ميكند با اينكه بيش از يك دروغ نگفته ولي شده كذّاب، اين جعفر كذاب را گفتند نه چون آدم دروغگو بود چون يك امر مهمي را ادعا كرده است، گاهي انسان با يك كار يك عمل مهمي را انجام ميدهد كه با همان ميشود افاف و كذاب، نه اينكه چندين بار دروغ گفته. گاهي تكرار فعل انسان را فعّال ميكند. گاهي اهميت و عظمت آن فعل، انسان را فعّال ميكند؛ توّاب محبوب خداست گاهي انسان طوري است كه هر بار گناه كند توبه كند اين تواب است، گاهي با يك جذبه و كشش آنچنان توبه كرده است كه ديگر دور گناه نميگردد اين همان انقطاع است، اين گونه از توّابها محبوب حقاند مثل متطهريني كه محبوب حقاند وگرنه اگر كسي تائب بود صرف اين كه از مخالفت به موافقت آمده است توبه كرده است معلوم نيست محبوب حق باشد، گرچه محبّ حق ميشود ولي بين محب و محبوب فرقهاست؛ ممكن است انسان به جايي برسد كه محب حق باشد اما تا محبوب حق بشود طول ميكشد، اين را در سوره «آل عمران» فرمود: ﴿ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله﴾؛[20] شما اگر محب حقيد بايد به دنبال حبيب حق حركت كنيد تا محبوب حق بشويد، به دنبال حبيبالله رفتن انسان را حبيبالله ميكند هر طاهري محبوب نيست گرچه ممكن است محب باشد، هر تائبي محبوب نيست گرچه ممكن است محب باشد، فرمود: ﴿ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين﴾ بر اثر اهميت اين مسئله، كلمه «يحب» دو بار تكرار شده است نفرمود «يحب التوابين و المتطهرين» چون دو باب هم هست.
پرسش...
پاسخ: نه؛ منظور آن است كه اين صيغه مبالغه اين صيغه و اين لفظ گاهي بر كسي اطلاق ميشود كه چندين بار آن ماده را انجام داد، گاهي نه سابقه اين كار را نداشت يك بار يك حادثه مهمي را خلق كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . مجمع البيان، ج2، ص560؛ الميزان، ج2، ص206.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 221.
[3] . الكشاف، ج1، ص265.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[6] . تفسير الميزان، ج2، ص208.
[7] . تهذيب الاحكام، ج1، ص154.
[8] . سورهٴ بقره، آيه 187.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 223.
[10] . سورهٴ روم، آيهٴ 21.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 223.
[12] . ر. ك: الكافي، ج6، ص295.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 223.
[15] ـ جواهر الكلام، ج 29، ص 14.
[16] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 21.
[17] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي هفتم.
[18] ـ بحار الانوار، ج 100، ص 220.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[20] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 31.