23 12 1987 3504094 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 427(1366/10/02)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(217)﴾

تفاوت حبط اعمال از منظر كلام و تفسير

آخرين بحثي كه در اين آيه كريمه مطرح است همان مسئله حبط اعمال است و اشاره شد كه حبطي كه در تفسير مطرح است غير از حبطي است كه در كلام مطرح است، آن يك اصطلاح كلامي است كه هم حسنه باعث حبط سيئه مي‌شود و هم سيئه باعث حبط حسنه نزد كساني كه قائل به احباط‌اند و اما اين حبطي كه در قرآن مطرح است خصوص كفر و ارتداد است كه باعث حبط اعمال خواهد بود. قهراً بحث در دو مقام و دو فصل است يكي حبط به اصطلاح قرآني و تفسيري، دوم حبط به اصطلاح كلامي گرچه در بحثهاي كلامي هم به دليل نقلي و عقلي يعني به برهان عقلي و آيه قرآني استدلال خواهد شد و اما حبطي كه در كتابهاي كلام مطرح است غير از حبطي است كه در بحث تفسير مطرح است، فعلاً بحث در حبط تفسيري است. قرآن كريم حسنه را باعث حبط سيئه نمي‌داند در اين مقام اول از بحث، ولي كفر و ارتداد را باعث حبط مي‌داند يعني اعمال كافر و منافق و مرتد، حابط و باطل است.

اقسام مختلف اعمال كفار و نتيجه آنها

اعمال آنها به چهار دسته تقسيم مي‌شوند كه سه قسم از آنها و به سه گروه از آنها اشاره شد؛ قسم اول اعمال عبادي است، نظير پرستشهايي كه براي بتها مي‌كنند [و] قربانيهايي كه براي اصنام دارند، همه اين عبادات اينها و قربانيهاي اينها را قرآن حبط و باطل مي‌داند. قسم دوم خدماتي است كه اينها به جامعه دارند نظير احداث مؤسسات عام‌المنفعة، راه و مانند آن. قسم سوم اعمالي است كه براي تأمين حيات و سعادت زندگي خود دارند كشاورزي دارند دامداري دارند و مانند آن، قسم چهارم اعمالي است كه براي خاموش كردن چراغ دين يا روشن نگه داشتن همان شعله بت‌پرستي انجام مي‌دهند، كارهايي كه براي از بين بردن دين به صورت مكر و خدعه و خيانتهاي سياسي يا نظامي انجام مي‌دهند اينها را هم قرآن كريم مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد اينها هم حابط و باطل‌اند و به جايي منتهي نخواهند شد.

ممكن است قسم پنجم و يا ششمي هم تصوير بشود اما فعلاً درباره همين چند سنخ آياتي تلاوت خواهد شد و استدلال مي‌شود. اما آن اعمالي كه به عنوان عبادت و پرستش بتها انجام مي‌دهند اينها اصلاً يقع باطلاً نه اينكه اول صحيح هستند بعد به وسيله عامل ديگر از بين مي‌روند، بلكه يقع باطلاً. تعبيري كه قرآن كريم درباره اين گونه از اعمال دارد اين است كه اينها سراب‌اند يا تعبير مي‌كند كه ﴿ضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ[1] اينها وقتي به پايان راه رسيدند مي‌بينند آنچه تلاش و كوشش كردند گم شده است، مثل اينكه انسان تشنه‌اي كه به دنبال سراب حركت مي‌كند وقتي به پايان راه رسيد آن آب را گم مي‌كند، چون در حقيقت آبي نبود و آب‌نما بود سراب بود. گاهي تعبير مي‌كند مي‌فرمايد ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ[2] گاهي مي‌فرمايد: ﴿ضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾؛ از آنها گم شده است گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً[3] و مانند آن. درباره خدمات هم، چون حسن فعلي تنها براي رسيدن به لقاي حق يا بهشت كافي نيست بلكه گذشته از حسن فعلي، حسن فاعلي هم لازم است و اينها داراي روح حسن نيستند بلكه داراي روح پليدند هرگز به مقام سعادت و كمال راه نخواهند داشت. خدمات اينها ممكن است در دنيا به سود اينها باشد و يك سلسله لذتهاي وهمي هم نصيب آنها بشود مثلاً نام‌بردار بشوند نامي داشته باشند شهرتي پيدا كنند كه اينها يك سلسله اوهام و خيالاتي بيش نيست، ولي بهره اخروي از اين كار نمي‌برند كه اينها را به بهشت برساند.

تعبيرات قرآن كريم درباره مكر كافران

آن قسمي كه مربوط به نقشه‌هاي سياسي و كيد و مكر است خواه به صورت كمكهاي مالي باشد خواه به صورت كمكهاي فكري يا نظامي باشد قرآن كريم اين گونه از اعمال را هم حابط و باطل مي‌داند. مي‌فرمايد نقشه‌هاي بد‌انديشان هرگز به مقصد نمي‌رسد تعبيرات قرآن كريم در اين زمينه گوناگون است، گاهي مي‌فرمايد ﴿أَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الخَائِنِينَ[4] يعني نقشه افراد خائن را خدا به مقصد نمي‌رساند چون هر كاري اگر بخواهد به هدف برسد يك راهنما لازم است اين‌چنين نيست كار خود‌به‌خود به مقصد برسد زيرا هر چيزي در جهان هستي هم در اصل ذاتش محتاج به خداست و هم در شئون ذات محتاج به خداست؛ ممكن نيست چيزي در جهان هستي يافت بشود كه در اصل ذات يا در شأني از شئون ذات به خدا مرتبط نباشد و‌الا لازمه‌اش آن است كه اين شأن يا آن شيء در ذات خود مستقل باشد و اين با امكان ذاتي او سازگار نيست. نقشه اگر بخواهد به ثمر برسد يك راهنما مي‌خواهد، فرمود خداي سبحان نقشه‌هاي شوم كافران را به مقصد نمي‌رساند: ﴿أَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الخَائِنِينَ[5] گاهي تعبير مي‌فرمايد: ﴿وَمَا كَيْدُ الكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ[6] يعني نقشه آنها در گم شدن است در گم شدگي است، مثل اينكه در تاريكي نقشه مي‌كشند در تاريكي تير‌اندازي مي‌كنند يا درباره فرعون فرمود: ﴿وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبَابٍ[7] «تباب» يعني همان هلاك ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ[8] يعني هلكت يداه «تباب» يعني هلاكت فرمود: ﴿وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبَابٍ﴾ گاهي نتيجه را اعلام مي‌كند، نظير جريان ابرهه فرمود: ﴿أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ[9] گاهي اصل كلي را بيان مي‌كند كه ﴿وَمَا كَيْدُ الكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ﴾ فرمود نقشه كافران در گم شدن است يعني اينها در گم شد‌گي نقشه مي‌كشند سودي ندارد نشانه‌اش همان جريان ابرهه است كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ﴾ گاهي مي‌فرمايد نقشه اينها دامنگير خود اينكه خواهد بود ﴿وَلاَ يَحِيقُ المَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ[10] اگر كيد و مكر است دامنگير خود اينهاست ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ المَاكِرِينَ[11] يا اينكه ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً ٭ فَمَهِّلِ الكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً[12] در همه موارد مي‌فرمايد كه كيد اينها نقشه اينها و مكر اينها نه تنها سودي ندارد، بلكه دامنگير خود اينها هم خواهد بود. در مسائل مالي هم بشرح ايضاً فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ[13]؛ فرمود كافران مال صرف مي‌كنند ولي شكست مي‌خورند، نه تنها در قيامت به جهنم مي‌روند آن يك مسئله‌اي است جدا بلكه در دنيا هم شكست مي‌خورند.

تشيه كفر منافقين و مشركين به علف هرز

پرسش:...

پاسخ: اگر يك علف هرزي دو روز سبز شده است انسان بايد كل جريان كشاورزي را ببيند نه اينكه آن دو روزي كه علف هرز سبز است. شما وقتي كه به اصول كشاورزي سري مي‌زنيد مي‌بينيد اين اصول هميشه زنده است اين باغ هميشه ميوه مي‌دهد در لابه‌لاي او مكرر در مكرر علفهاي هرز سبز مي‌شوند و وجين خواهد شد، اينها علفهاي هرز عالم طبيعت‌اند و در عالم طبيعت از علف هرز گريزي نيست و آن باغباني كه خداي سبحان است اين باغ طبيعت را خوب رويش داد، فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الأَرْضِ نَبَاتاً[14] هر وقت اين علف هرز بخواهد سبز بشود فرمود ما اينها را وجين مي‌كنيم. آن كه مي‌ماند و ميوه مي‌دهد راه حق است.

پرسش:...

پاسخ: علفهاي هرز مثل خواب انسانهاست انساني كه شصت سال زندگي كرده سي سالش به خواب رفته اين خوابها از هم جداست اين آشفتگيها از هم جداست اما آن بيداريها به هم مرتبط است آن چيزي كه در خواب ديده كه با خوابهاي بعدي رابطه‌اي ندارد خوابها را كه نمي‌شود به هم دوخت، اما اين بيداريهاست كه به هم مرتبط است و ثمر‌بخش است انسان نيمي از عمر را كه به خواب بود و نيمي را بيدار، اين بيداريها به هم مرتبط است و ثمر مي‌دهد آن خوابها بي‌ثمر است از هم گسيخته است اينها خوابهاي عالم طبيعت‌اند كفره منافقين مشركين اين‌چنين‌اند فرمود اينها تمام تلاش و كوشش‌شان را مي‌كنند ولي هميشه شكست مي‌خورند، مثل اينكه علف هرز تمام كوشش را براي رويش دارد ولي همواره باغبان او را وجين مي‌كند، فرمود اگر مال صرف مي‌كنند ﴿ثُمَّ يُغْلَبُونَ[15] هستند اگر نقشه مي‌كشند ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً ٭ فَمَهِّلِ الكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً[16] يا دامنگير خودشان خواهد شد كه ﴿وَلاَ يَحِيقُ المَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ[17] اينها هم مثل خوابهاي آشفته عالم طبيعت‌اند مثل علفهاي هرزند هميشه هست، اما اينها ثبات ندارند به هم مرتبط نيستند.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ سخن از حكومت نيست سخن از اصل اعتقاد است كه همواره محفوظ بود در بين اديان، منتها نظام بر اين است كه هر وقت مسلمانها عمداً زير بار ذلت رفتند «كُتبت عليهم الذلّة» خواهد شد و اگر ذلت را نپذيرفتند به عزت حكومت راه مي‌يابند، اما اصل حق و دين محفوظ است. در بيان رسول اكرم (صلي‌الله عليه و آله و سلم) اين هست كه «من أقرّ بالذُّلِّ طائعاً فليس مِنّا أهل البيت»[18]؛ فرمود اگر كسي عمداً با ميل خود زير بار ذلت برود از ما نيست. هر وقتي كه اين منطق احيا شد حكومت هم به دست اينها بود ولي اصلاً حق در عالم تثبيت شده است و هرگونه باطل در جهان همانند علف هرز است ثباتي ندارد گاهي اين معنا را قرآن كريم به اين صورت مثل ياد مي‌كند كه ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ[19] گاهي به اين صورت ذكر مي‌كند، گاهي هم به صور ديگر بيان مي‌كند هميشه علف هرز هست اما اينها ارتباطي باهم ندارند ميوه‌اي نمي‌دهند اينها مزاحم‌اند كه باغبان بايد اينها را وجين كند و مي‌كند.

عدم آرامش كفار در دنيا

آن بحث چهارم كه كافر آيا در زندگي دنيايي‌اش بهره مي‌برد يا بهره نمي‌برد آن را بايد ما كاملاً دقت كنيم كه بين آرايش طبيعت با آرامش دل فرقهاست و حيات طيب در آرامش دل است نه در آرايش بدن و خانه و طبيعت. كافر ممكن است از نظر مال بتواند پيكر خود يا خانه خود را بيارايد، ولي آن قدرت را ندارد كه قلب خود را بيارامد اين مممكن نيست ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ[20] و اگر خداي ناكرده كسي به ارتداد مبتلا شد آن وقت عظمت و عزت دين و هدايت الهي را مي‌فهمد كه در چه آرامشي بوده است. همان‌طوري كه كمي سم اگر وارد دستگاه مزاج بشود كل دستگاه گوارش را به هم مي‌زند و آرامش را از بدن مي‌گيرد، گناه و كفر ـ معاذالله‌ـ  اگر در قلبي راه پيدا كرد كل اين روح را مي‌تپاند و هيچ آرامي براي روح نمي‌گذارد او دائماً در طوفان است و دائماً در عذاب اليم است.

«تبيين اعمال كافران در آيات»

الف: موجب حسرت شدن صرف امال در راه كفر

قرآن كريم اين چهار بحث را در فصول گوناگون در ذيل آيات گوناگون بيان كرده است كه بعضي از آن آيات خوانده شد بعضي از آن آيات را هم امروز قرائت مي‌كنيم تا هر آيه‌اي كه مناسب با هر يك از اين مقامات چهار‌گانه بود اشاره بشود. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيه سي‌وششم اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾؛ فرمود كافران اموالشان را براي باز داري از راه خدا و صرف مردم از سبيل خدا و انصراف مردم از طريق حق مصرف مي‌كنند. فرمود اينها اين كار را مي‌كنند، اما مايه حسرت و افسوس آنها خواهد بود از نظر رواني و شكست هم دامنگير آنها خواهد شد از نظر نظامي ﴿ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ اين مسئله آخرت هم كه در ذيل آيه ذكر شد. فرمود در دنيا ممكن نيست كمكهاي مالي كافران به جايي برسد، اين ممكن نيست اين جزء همان كيدهاي سياسي و نظامي اينهاست در رديف آنها خواهد بود.

ب: حبط اعمال كفار در دنيا و آخرت

در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 69 مي‌فرمايد: ﴿فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُوْلئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾؛ فرمود شما هم همانند آنها از متاعتان بهره برديد، ولي اين اصل كلي را بدانيد كه همه اعمال آنها در دنيا و در آخرت باطل است، اما در آخرت باطل است چون بهره معنوي ندارند اما در دنيا باطل است چون نظام بر اساس حق مي‌گردد نه اينكه علف هرز هم در عالم براي خود حسابي دارد و شجره طوبا هم براي خود حسابي دارد و هيچ كسي نيست كه به داد اين عالم برسد اين‌طور نيست، بلكه عالم يك باغبان دارد و بس و او هم براساس نظم كار مي‌كند و اين‌چنين نيست كه علف هرز نرويد. اگر علف هرز نرويد كه جهاد اصغر و اكبر ممكن نيست اين علف هرز مرتب يا در مزرعه دل مي‌رويد كه انسان بايد وجين كند يا در بيرون بايد جنگ كند فرمود: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾.

ج: تساوي دنيا براي كافر و مؤمن

در سورهٴ مباركهٴ «هود» آيه پانزدهم اين‌چنين است فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾؛ اگر كسي دنيا خواست و فقط براي دنيا تلاش و كوشش كرد، ما هر اندازه كه براي دنيا زحمت كشيد بدون بخس و بدون نقص نتيجه عمل او را به او مي‌دهيم، نمي‌گوييم حالا او چون كافر است كشاورزي كرده بذر‌افشاني كرده ما به او ثمر نمي‌دهيم [اين‌چنين نيست] اگر باران است به هر دو جا مي‌بارد و اگر آمادگي زمين است براي همه هست فرمود هر عملي كه كافر براي دنياي خود كرده است ما چيزي كم نمي‌گذاريم، البته به اين شرط كه عمل بكند نه فقط آرزو داشته باشد ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا﴾ يعني در دنيا ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾ اين ناظر به آن مقام چهارم از بحث است يعني كارهايي كه كافران انجام ‌مي‌دهند براي تأمين زندگي دنيايي اينها، اينها به مقصد مي‌رسند، چون اگر كسي كافر باشد زمين او سبز نشود و مسلمان باشد و زمين او سبز بشود خب، هر كسي روي اين رغبت دست از كفر مي‌كشد  اسلام مي‌آورد. اين يك آزمون الهي است كه خداي سبحان فرمود: ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ[21] هر كه كار كرد سؤال كرد در جريان تشريح نظام طبيعت فرمود اين منظومه شمسي و اين زمين و اين خاصيتهاي زميني اينها طوري خلق شده‌اند كه ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ هر كه سؤال كرد گرفت، منظور سؤال به زبان حال و استعداد است نه به زبان مقام هر كسي كار كرد سؤال كرد و هر كه سؤال كرد گرفت.

پرسش:...

پاسخ: به اين آيه سوره «زخرف» هم اشاره خواهد شد به خواست خدا. اصولاً ثواب از همان ثوب مشتق است چون انسان به آن تار‌و‌پودي كه دست بافته خود اوست به صورت پارچه درمي‌آيد و مي‌پوشند. در قرآن فرمود به اينكه ما هم به كافران ثواب مي‌دهيم هم به مؤمنين ثواب مي‌دهيم ثواب يك معناي اصطلاحي دارد و يك معناي لغوي. معناي اصطلاحي ثواب همان بهشت است و امثال ذلك، اما معناي لغوي ثواب كه از ثوب و پارچه است هر كسي بافته خود را مي‌پوشد درباره كافران و عذاب كافران فرمود: ﴿لَمَثُوبَةٌ[22] اين مثوبه و ثواب را درباره كافران هم ذكر كرد. فرمود كافر ثواب مي‌برد ثوابش همان پوشيدن ثوب قطراني است، آن لباسي كه از تيغ درست كرد در بر مي‌كند آن پارچه‌اي كه تار ‌و ‌پودش از شعله است در بر مي‌كند هر كسي تار ‌و ‌پود پيرهن خود را خود مي‌بافد، اگر نرم است با نرم‌رفتاري خود بافت و اگر خشن و زبر است كه با بد‌خلقي و بد‌رفتاري خود ساخت و بافت.

د: دنيا طلبي موجب عدم بهره اخروي

در اين آيه پانزده سوره «هود» اين‌چنين آمده است كه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾ «بخس» يعني نقص، يعني اندك ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ[23] يعني اندك ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُم[24]. يعني كم نگذاريد هر كاري را كه قبول كرديد كم نگذاريد، تنها مسئله فروختن نيست كه فرمود: ﴿ويل للمطففين[25] اين كلمه اشياء كه جمع است شامل همه امور خواهد شد، فرمود هر مسئوليتي كه داريد اگر خواستيد جايي سخنراني كنيد هم فصيح باشيد هم بليغ باشيد به مقتضاي حال سخن بگوييد، اگر مردم روستا يا شهر به يك امري نيازمند بودند شما در ارشاد و هدايت مردم آن را كم نگذاريد؛ خواستيد بنويسيد كم نگذاريد درس بگوييد كم نگذريد بحث كنيد كم نگذاريد چيزي كه به عهده شماست كم نگذاريد ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُم﴾ چه در وقت چه در بحث چه در درس چه در گفتار و نوشتن و مانند آن. اين جزء جامع‌ترين آياتي است كه همه مسئوليتهاي همه انسانها را چه زن و چه مرد در همه شئون شامل مي‌شود. به هر حال «بخس» يعني نقص. فرمود هر كاري كه كردند به اندازه كارشان پاداش دنيايي دارند، اما اين گروه هيچ بهره‌اي آخرت ندارند: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[26].

اما هر چه كردند باطل است اما نسبت به آخرت باطل است براي اينكه اينها فقط دنيا طلب كردند، نسبت به آن هدفي هم كه دارند باطل است براي اينكه اينها آرايش يافتند نه آرامش. اينها خواستند با باغ و خانه و اتومبيل قلب را آرام كنند در حالي كه قلب را آهن آرام نمي‌شود اين اصلاً محال است كه يك موجود مجرد را كسي بتواند با شيء جامدي آرام كند اين ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ[27] كه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» بحثش گذشت اين است كه اين كلمه «ألا» يك هشداري است براي اهميت مطلب، اين تقديم ﴿بِذِكْرِ اللَّهِ﴾ در اين‌گونه از موارد مفيد حصر است يعني تنها دل به نام الله مي‌آرامد خب، اگر كسي كافر بود و شيطان در آن دل راه پيدا كرد او مرتب غوغا دارد آني صاحب آن دل را آرام نمي‌گذارد، لذا فرمود اگر كسي دنيا خواست و به ميل و هوس خواست به چيزي برسد اين‌طور نيست بايد كار كند اين (يك) اين را در سوره «اسراء» بيان كرد[28] و هر اندازه كار كرد مزد مي‌گيرد اين را در سوره «هود» همين آيه‌اي كه قرائت شد بيان فرمود[29] و فرمود چون قلبش بايد به ياد مقلب القلوب گرم باشد و اين ارتباطش را از خدا قطع كرد دائماً در فشار است اين را در سوره «طه» بيان كرد كه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً[30].

هـ: پيامدهاي دنيا طلبي و آخرت طلبي

آنچه در سوره «اسراء» بيان كرد اين است كه فرمود اگر كسي دنيا طلب كند ما به اندازه آن چه خودمان مي‌خواهيم به او مي‌دهيم نه آن اندازه‌اي كه او اراده كرده است. در سوره «اسراء» آيه هجدهم اين‌چنين فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَةَ﴾؛ اگر كسي دنيا مي‌خواهد صرف خواستن باعث رسيدن نيست بلكه فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾؛ هر اندازه كه ما بخواهيم و هر كسي را كه ما بخواهيم اين دوتا قيد را در جواب اضافه كرد، بعد فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾ ولي درباره كسي كه آخرت طلب مي‌كند ﴿وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ يعني هم حسن فعلي هم حسن فاعلي هم كار آخرت كرد هم به آخرت و به مبدأ معتقد است هم مؤمن است هم كار خوب انجام داد ﴿فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً[31] آن‌گاه فرمود اين نظام، نظامي است كه هر كسي به دنبالش برود از اين مزايا و مواهب طبيعي بهره مي‌گيرد ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾؛ فرمود ما هر دو گروه را مدد مي‌كنيم ﴿هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾؛ هم گروه اول را امداد مي‌كنيم اگر باران مي‌آيد براي هر دو است آفتاب مي‌آيد براي هر دو است زمين هست براي هر دو است و مواهب طبيعي ديگر هست براي هر دو است ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾؛ آن گروه اول و هؤلاء اين گروه دوم، اما ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً[32]؛ عطا و بخشش خدا قدغن نشد محظور نشد كه به كافر نرسد خب، اگر به كافر نرسد كه او از ترس ايمان مي‌آورد، فرمود ما راه بهره‌برداري از مواهب طبيعي را به روي هر دو باز گذاشتيم اما اگر او بخواهد بيارمد اين‌چنين نيست.

و: راه رسيدن به آرامش

اين آرامش كه از آسمان نمي‌بايد، مثل باران يا از زمين نمي‌جوشد مثل نفت كه اين را در سورهٴ مباركهٴ «طه» بيان كرد كه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً[33] ؛او واقعاً در فشار است يعني كفر و ارتداد و نفاق و بريدن از ذات اقدس الهي حقيقتاً مثل سم  است يعني اگر ـ معاذالله‌ـ در قلبي راه پيدا كرد كل دل را آشوب مي‌كند اصلاً آرام ندارد آن بي‌چاره.

در اين كريمه فرمود او اصلاً آرام نيست، اين در فشار است نه فقير است مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه كسي آمده حضور امام (سلام الله عليه) عرض كرد كه من چيزي ندارم فرمود تو سرمايه‌داري تو توانگري عرض كرد من چيزي در خانه‌ام نيست، فرمود اگر فلان مبلغ فلان گوهر را به تو بدهند و بگويند دست از ما بردار حاضري، عرض كرد ـ معاذالله‌ـ فرمود اگر دو برابر يا پنج برابر يا ده برابر كنند بگويند اين مقدار از ما بگير دست از علي و اولاد علي بردار، عرض كرد هرگز اين كار را نمي‌كنم فرمود پس تو در دلت  گوهري داري ارزشمند ديگران فقيرند. آن‌كه در دل گوهر دارد مي‌آرمد و آن‌كه در بيرون جواهر گسترده است كه آرايش دارد نه آرامش.

ز: ظهور كوري در آخرت اثر نديدن حق در دنيا

فرمود: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ أَعْمَي﴾؛ اين كوري او در قيامت ظهور مي‌كند او در دنيا هم اهل اعتراض به نظام آفرينش بود در قيامت هم اعتراض مي‌كند كه خدايا چرا مرا كور كردي؟ جواب مي‌دهد كه ما تو را كور نكرديم [بلكه] تو كور بودي و نمي‌دانستي، اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ أَعْمَي﴾ بعد او مي‌گويد: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ جواب اين است كه ﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ اليَوْمَ تُنسَي[34]؛ تو آيات الهي را نديدي امروز هم نابينايي اين همه آيات در  عالم بود تو نمي‌ديدي معجزات بود انبيا بودند وحي و رسالت بود ادله الهي بود نمي‌ديدي، آن نديدنت الآن ظهور كرد چون قيامت انسانها را برابر اسرار درون مي‌سازند كه ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ[35] خواهد بود، فرمود اين همه آيات الهي در علم بود تو نمي‌ديدي معاصي را مي‌ديدي اينجا، جاي معصيت نيست اينجا جاي ظهور آيات الهي است تو هم كه چشم آيت‌بين نداشتي خب، نابينايي آنچه را كه در دنيا مي‌ديدي در آخرت نيست آنچه را كه بايد مي‌ديدي چشم بينا پيدا نكردي، لذا كوري فرمود ما كور نكرديم تو را ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ اليَوْمَ تُنسَي﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آن كه مي‌خواهد، منتها راه را گم كرده است، او كه مي‌خواهد آرام باشد راه را گم كرده است خيال مي‌كند با خوردن قرص خواب آرام مي‌شود، الآن تمام اين مبتلاها دارند راه تحصيل آرامش را فراهم مي‌كنند خيال مي‌كنند با قرص خواب آرام مي‌شوند اين تمام تلاششان اين است، منتها راه را گم كرده‌اند اينها روح را نشناختند ذكر‌الله را نمي‌دانند خيال مي‌كنند كه با قرص انسان آرام مي‌شود يا با داشتن آرام مي‌شود، اين خودش را فراموش كرده كه من چه كسي هستم ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ[36] يا ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم[37] اينها آن خود اصيل و اصلي از يادشان رفته به اين خود طبيعي پرداختند اين خود طبيعي را با آرايش مي‌خواهد تأمين كنند، نمي‌شود. اينها خودشان را گم كردند.

ح: گشايش در كار مؤمنين

در آيه دوم و سوم سوره «طلاق» فرمود به اينكه﴿مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَي‏ءٍ قَدْراً﴾؛ فرمود انسان باتقوا در فشار نيست بالأخره بيرون مي‌رود، در هيچ كاري نمي‌ماند خواه در مسائل مادي خواه در مسائل علمي بالأخره راه حلي در مسئله برايش پيدا مي‌شود نفرمود «وَمن يتق الله يجعل له مخرجاً في الدنيا» كه يا «يجعل له مخرجاً في متاع الدنيا» كه فرمود انسان با تقوا در فشار نيست در مسائل علمي هم بالأخره يك وجه راهگشا به ذهنش مي‌آيد، گير نمي‌كند در يك مسئله علمي كه براي هميشه در رنج باشد. در مقابل فرمود: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً[38] «ضنك» يعني ضيق، انساني كه از ياد خدا اعراض كرده است او در فشار است. در هيچ كاري راه علاج به روي او گشوده نيست، هميشه مي‌ماند. يك انسان متقي در هيچ كار نمي‌ماند نه در مسائل عادي نه در مسائل مالي نه در مسائل علمي در هيچ جا نمي‌ماند. اين حيات طوبي است كه انسان نماند خلاصه ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ[39] بهترين روزيهايي كه انسان فكر نمي‌كند همان مسائل علمي است گاهي انسان يك جا نشسته است يك مشكل علمي دارد مي‌بيند زيد از عمرو مطلبي را سؤال كرده عمرو طوري جواب داد كه اين فهميد مشكل اين حل شد اين رزق ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾ است گاهي براي مطالعه يك مطلب علمي جستجو ‌مي‌كند آن مطلبي كه بارها رنجش مي‌داد الآن براي او حل مي‌شود، اينها رزق ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾ است گفتند آن معارف بلندي كه در الفاظ و كتابها نيست اين مشمول ﴿لأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ﴾ است و اين علوم درس و بحث عادي كه از كتاب برمي‌خيزد از گفتن و شنيدن برمي‌خيزد ﴿وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم﴾ است، اين را خدا وعده داد اگر فرمود اينها  اهل تقوا باشند ﴿لأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم[40] اين هم معناي ظاهري‌اش درست است يعني از بالا باران مي‌آيد از پايين زمين شكوفا مي‌شود اين درست است، هم آن علوم درست است. علوم دو قسم است؛ يك قسم علومي است كه از اين پايين از كتاب و گفتن و شنيدنها است [و] يك قسم علوم الهامي است كه و هو الاصل بالأخره انسان باتقوا نمي‌ماند.

در مقابل ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً[41] كه او را گرفتار مي‌كند.

بي‌نتيجه اعمال كفار

بنابراين مقام اول بحث تا حدودي اثباتش آسان است يعني كفر و اعمال عبادي كافران اين حقيقتاً سراب است يقع باطلاً، نه اينكه اول صحيح است بعد به وسيله چيز ديگر باطل مي‌شود. اين مثل انسان تشنه‌اي است كه به دنبال سراب مي‌رود اين اصلاً يقع باطلاً. آن نقشه‌هاي سياسي كه براي خاموش كردن نور حق، صرف مي‌كنند اين هم به ثمر نمي‌رسد ﴿وَلاَ يَحِيقُ المَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ[42] آن خدمات اجتماعي هم كه دارند اين خدمات اجتماعي گرچه حسن فعلي دارد ولي حسن فاعلي ندارد بهره اخروي كه يقيناً نخواهد داشت كه مثلاً اينها بهشت بروند تخفيف در عذاب البته ممكن است، اما تخفيف در عذاب براي آن است كه دركات جهنم فرق مي‌كند كافران هم يكسان نيستند همه كافران را مثل منافقين در درك اسفل جا نمي‌دهند[43] بالأخره بعضيها در طبقه اول، طبقه دوم و امثال ‌ذلك اما فصل چهارم اين بود كه كارهاي دنيايي كافران بهره‌هاي مادي دارد نه بهره‌هاي معنوي و آرامش دل بهره معنوي است آن طمأنينه و ثبات بهرهٴ معنوي است كه نصيب كافر نخواهد شد.

 

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

[1]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 24.

[2]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.

[3]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.

[4]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 52.

[5]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 52.

[6]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 25.

[7]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 37.

[8]  ـ سورهٴ مسد، آيهٴ 1.

[9]  ـ سورهٴ فيل، آيهٴ 2.

[10]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[11]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 54.

[12]  ـ سورهٴ طارق، آيات 15 ـ 17.

[13]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 36.

[14]  ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 17.

[15]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 36.

[16]  ـ سورهٴ طارق، آيات 15 ـ 17.

[17]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[18]  ـ بحارالانوار، ج74، ص164.

[19]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 26.

[20]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.

[21]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[22]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 103.

[23]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 20.

[24]  ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 183.

[25]  ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 1.

[26]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 16.

[27]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.

[28]  ـ ر . ك: سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.

[29]  ـ ر . ك: سورهٴ هود، آيهٴ 15.

[30]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[31]  ـ سورهٴ اسراء، آيات 18 و 19.

[32]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[33]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[34]  ـ سورهٴ طه، آيات 124 ـ 126.

[35]  ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 9.

[36]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 67.

[37]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 19.

[38]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[39]  ـ سورهٴ طلاق، آيات 2 و 3.

[40]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.

[41]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[42]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[43]  ـ ر . ك: سورهٴ نساء، آيهٴ 145.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق