19 12 1987 3500263 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 423(1366/09/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (216) يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217)

نفي حرج در جهاد

در وجوب قتال، چندين مطلب هست كه بعضي از آنها به عرض رسيد، يكي اينكه ظاهر اين وجوب، عيني است مگر به دليل خاص بر وجوب كفايي توجيه بشود. مطلب ثاني آن است كه كُره غير از حرج است با اينكه در اين آيه فرمود قتال براي شما كُره است در بعضي از آيات ديگر فرمود ما حرج را برداشتيم، هم به طور كلي فرمود در دين حرج نيست و هم در خصوص آيه قتال فرمود بر شما حرجي جعل نكرديم، معلوم مي‌‌شود رنج قتال به حدّ حرج نمي‌رسد كه آن آيه هم خوانده خواهد شد. در پايان سوره «حج» اين‌چنين آمده است كه ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[1] گذشته از اينكه اصل جهاد را واجب فرمود حق جهاد را هم لازم كرد، حق جهاد يعني آن جهاد كامل، نظير ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ[2] حق جهاد، آن عالي‌ترين مرحلهٴ جهاد است فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[3] با اينكه در جريان مسئله جهاد، سخن مي‌گويد مع‌ذلك مي‌فرمايد ما در دين حكم حرجي جعل نكرديم بعضي از ادله خارجيه است كه به نحو كلي جريان حرج را نفي مي‌كند بعضي هم در خصوص مسئله جهاد است. معلوم مي‌شود جهاد گرچه كُره است [ولي] حرج نيست، لذا در اصول ملاحظه فرموديد كه لا‌ضرر به عنوان يك قاعده فقهي مطرح است لا‌حرج به عنوان يك قاعده فقهي مطرح است اما «لا‌ كُره» يا «لا ‌كراهه» به عنوان يك قاعده فقهي مطرح نيست، زيرا اين كره لازمه بسياري از تكاليف است و اگر اين جهاد آيه سوره «حج»، جهاد اكبر باشد البته كرهش بيشتر است كُره جهاد اكبر، اكبر از كُره جهاد اصغر است يعني اگر كسي خواست به تهذيب نفس بپردازد بيش از آن مقداري كه جبهه رفتن دشوار است سير و سلوك دشوار است چون هر لحظه انسان در خطّ‌مقدّم آتش قرار دارد اين‌طور نيست كه شيطان لحظه‌اي بخوابد يا آتش‌بس قبول كند. آن لحظه‌اي كه آتش‌بس قبول مي‌كند مشغول نيرنگ و فريب است. جهاد اكبر به مراتب دشوار تر از جهاد اصغر است چون دشمن در درون جهان سنگر دارد و هيچ چاره‌اي از نبرد با او نيست و هيچ آني هم آتش‌بس ندارد، نه در خواب انسان را رها مي‌گذارد نه در بيداري انسان را رها مي‌گذارد و مانند آن. ولي مع‌ذلك چه جهاد اكبر و چه جهاد اصغر در عين حال كه كُره است حرج نيست، لذا در آيه جهاد فرمود: ﴿ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.

جهاد براي سربلندي دين خدا

مطلب بعدي آن است كه گرچه در اين آيه نفرمود در راه چه كسي بجنگيد اصل قتال را واجب كرد، ولي روشن است قتالي كه در اسلام هست براي آن است كه «لتكون كلمة الله هي العلياء»[4] كه فرمود: ﴿جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ العُلْيَا[5] پس جهاد براي آن است كه دين خدا عالي و منطق ديگران نازل و داني باشد. همين معنا را در آياتي كه بعضي از آن آيات در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحث شد مشخص فرمود. آيه صد و نود به بعد سوره «بقره» اين است كه ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ پس اگر اصل قتال در آيه محل بحث، واجب شده است انگيزه قتال را در آيات ديگر كه بعضي از آن آيات در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت مشخص كرد كه «قاتلوا في سبيل الله».

اهميت قتال في سبيل الله

مطلب بعدي آن است كه اين قتال في سبيل الله آن قدر مهم است كه گاهي قبل از اينكه خدا بفرمايد چه كسي بجنگد مي‌فرمايد براي چه چيزي بجنگيد كه هدف را قبل از آن مجاهد با همه مقامي كه دارد ذكر مي‌كند. در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه هفتاد و چهار اين است ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾ با اينكه مجاهدين را قرآن، به عظمت نام مي‌برد مي‌فرمايد ﴿فضل الله المجاهدين علي القاعدين[6] با اينكه مي‌فرمايد مجاهد في سبيل الله، احدي‌الحسنيين نصيب او خواهد شد يا فتح و پيروزي دنيا يا شهادت كه هر دو فضيلت است [و] معلوم نيست ثواب شهيد بيش از ثواب فاتح باشد، براي اينكه در جريان حضرت امير (سلام الله عليه) آن شهادتش كه در ماه ‌مبارك رمضان اتفاق افتاد بسيار عامل قوي بود براي نشر دين، اما آن فتحش در جنگ احزاب اقوا بود كه فرمود: «لضربة عليّ يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين»[7] حالا تا فاتح چه كسي باشد موقعيت فتح چه باشد خلوص نيت چه باشد، اين‌چنين نيست كه ثواب شهيد يبش از ثواب فاتح باشد حالا البته اعمال را با نيتّها با اخلاص با معرفت و با موقعيت اثر مي‌سنجند و شهادت هم جزء احزم ‌الاعمال است و از آن جهت افضل خواهد بود، ولي نمي‌شود به عنوان اصل كلي با ضرس قاطع حكم بكنيم كه ثواب شهادت هر شهيدي از ثواب فتح هر فاتحي بالاتر است اين‌چنين نيست و اگر اين‌چنين مي‌بود شهادت حضرت امير فرع آن فتحش قرار نمي‌گرفت و فتح او اصل نمي‌شد، اينكه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين» چون عبادت خود حضرت امير، شهادت خود حضرت امير (سلام الله عليه) هم به بركت آن فتح پيش آمد وگرنه اگر كفّار آن روز در جنگ احزاب پيروز مي‌شدند و اينها را مي‌كشتند يا اسير مي‌گرفتند و بساط اسلام را به فراموشي مي‌سپردند ديگر شهادتي مطرح نمي‌شد. اين است كه مسئله هدف را قرآن اول ذكر مي‌كند با اينكه مجاهد فضيلتهاي فراواني دارد ولي در اين كريمه فرمود: ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَة[8] نفرمود «فليقاتل الذين يشرون الحياة الدنيا بالأخرة في سبيل الله» كه فاعل را قبلاً ذكر كرده باشد گرچه اگر جار و مجرور شد، مي‌تواند مقدّم باشد امّا اين مي‌تواند، مجوّز است نه اينكه حتماً بايد رعايت بشود و اما خداي سبحان كه اين نكته را رعايت كرده است لابد نكته‌اي در اينجا وجود داشت.

بنابراين گرچه در آيه محل بحث فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ﴾ اما در آيات ديگر مشخص كرد كه هدف قتال اعلاي كلمه الهي است و در آيات طايفه ديگر هم نه تنها هدف را مشخص كرد، بلكه هدف را قبل از مجاهدان في سبيل الله نام برد.

راه آسان شدن قتال براي مؤمنين

در اين كريمه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ﴾ امّا چه كار بكنيم كه اين كُره برطرف بشود آيا راهي هست كه اين كره برطرف بشود يا نه؟ يا براي هميشه يا براي همه اين كُره است فرمود نه اين‌چنين نيست گرچه ما گفتيم ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُم﴾ اما راهي دارد كه اين قتال براي شما آسان باشد يك وقت انسان با سختي كاري را انجام مي‌دهد و فيض مي‌برد يك وقت با آساني اين كار را انجام مي‌دهد و فيض مي‌برد خب آن كار كه به آساني انجام بشود يقيناً افضل است و راحت‌تر است بدون رنج انسان به آن فيض مي‌رسد در آيات ديگر فرمود اين كه ما گفتيم كره است اين‌چنين نيست كه راه درمان نداشته باشد، راهي هست كه اين كثره محبوب شما بشود ما گفتيم ﴿وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُم﴾ اما اين علم اجمالي شما و وثوق شما به هدايت الهي به طور اجمال در شما اثر مي‌گذارد، ولي اگر بخواهيد به طور تفصيل در شما اثر كند كه اين كُره واقعا برداشته شود راهش همين آيه 74 سوره «نساء» است كه فرمود: ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَة﴾ نفرمود چه كسي بجنگد، مرد بجنگد زن بجنگد جوان بجنگد پير بجنگد فرمود آن كه دنيا را فروخت بجنگد، قهراً آن كُره هم برطرف خواهد شد. پس اينجا دو مطلب است؛ يكي اينكه اگر شما توانستيد اين كره را برطرف كنيد به مقام اعلي خواهيد رسيد و يكي اينكه اگر نتوانستيد اين كره را برطرف كنيد در حدّ همان طبيعت بود براي شما دشوار بود بدانيد كه خير شما در اين دشواري هست، پس آنهايي كه به ايمان اجمالي بسنده مي‌‌كنند مطمئن‌اند كه در لابه‌لاي اين كار دشوار خيري تعبيه شده است. آنها كه به فكر سير و سلوكند و مي‌خواهند اجمال را به تفصيل مبدّل كنند مي‌كوشند كه اين كره را به محبت تبديل كنند چون خدا كه نفرمود اين جزء اسرار غيبيه است و شما نمي‌توانيد به او دسترسي پيدا كنيد راهش هم نشان داد اينكه فرمود: ﴿وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ نظير آيات «معاد» و امثال ذلك نيست كه بفرمايد شما نمي‌دانيد قيامت چه زماني قيام مي‌كند ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا[9] و امثال ذلك فرمود، اين دشوار است مي‌شود اين دشواري را هم برطرف كرد و آن اين است كه شما دنيا را بفروشيد و آخرت بخريد خب بالأخره كسي كه دنيا فروخت آخرت خريد علاقه‌مند است كه آن متاع خود را كه خريده است بيابد تا انسان از ثمن دل نكند كه به مثمن دل نمي‌بندد، فرمود راهش اين است، لذا بعضيها علاقه‌مندند اين قتال براي آنها محبوب است و نه مكروه.

پرسش:..

پاسخ: آن بيان اجمالي است، مثل اينكه انسان عمل جّراحي را مي‌پذيرد براي اينكه مي‌داند طيبب به حال او مهربان است و مصلحت او را مي‌خواهد، اما درد كه هست حالا چه كنيم درد نباشد عمده اين است.

 پرسش:...

پاسخ: انسان اگر دلش به جاي ديگر باشد كه علاقه‌اش از بدن كم مي‌شود آن وقت توجه به بدن ندارد، چطور در دنيا انسان اگر در جلسه جشن عروسي پسرش از صبح تا غروب مشغول عيش و نوش و پذيرايي از مهمانها بود اين ميخي كه در كفش‌اش بود جوراب را پاره كرده پاي او را پاره كرده پاي او خون، آمده خون تمام كفش را گرفته او پنج بعد از ظهر يا شش بعد از ظهر كه ميهمانها را بدرقه كرده كم‌كم مي‌بيند پايش مي‌سوزد، نگاه مي‌كند خون همه جايش را گرفته. خب، اين خون كه الآن نيامده اگر روح متوجه جاي ديگر باشد درد بدن را احساس نمي‌كند. خب، چه بهتر كه روح را به جاي بهتر متوجه كنيم آن كريمه‌اي كه فرمود: ﴿وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ يك درمان اجمالي است، مثل اينكه يك طبيب جّراح به بيمار مي‌گويد اگر اين انگشت فاسدت قطع بشود سلامت تو تأمين است، آن هم راضي هست به اين كار امّا درد را مي‌كشد، اين درد را به پاس احترام به طبابت طبيب حاذق تحمل مي‌كند ولي چه كنيم كه درد نباشد، آن مهم‌تر است آن اين است فرمود: ﴿الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾ در اين جبهه‌هاي ما همه رزمنده‌ها هم [در] يك حدّ نيستند بعضي واقعاً درد مي‌كشند بعضي واقعاً درد نمي‌كشند آنها كه خودشان را ساختند. اين آيه، براي آن است كه انسان بيابد كه اين محبوب است و اين مسئله‌اي كه فرمود: ﴿وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ جزء اسرار غيبيّه نيست كه فقط اولياي الهي بتوانند به او برسند، نظير بعضي از مسائل غيبي. فرمود اين‌چنين است يك مقدار اگر شما راه پيدا كنيد مي‌توانيد به اين اسرار برسيد، راهش هم همين است ﴿وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً﴾ را مي‌شود با اين ﴿الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ وَمَن يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً[10] گاهي مي‌بينيد براي يك سلسله بازيهاي خيالي يك سلسله منافع خيالي اينها در ميدان بازي توپ يا غير توپ تمام بدنشان زخمي مي‌شود اصلاً احساس نمي‌كنند. اينها در محدودهٴ خيال‌اند كه حالا اينها برنده‌اند چون يك لذّت وهمي د‌ارد اينكه لذّت واقعي نيست، پس مي‌شود انسان سرش بشكند دستش بشكند و احساس نكند و لذّت ببرد بسياري از اين افرادي كه در اين بازيها برنده شده‌اند در دو برنده شده‌اند در [مسابقه] دوچرخه‌سواري برنده شده‌اند چندين بار به بيمارستان منتقل شدند. خب، معلوم مي‌شود انسان اگر به يك امر معنوي دل ببازد آن جراحتهاي بدني براي او قابل تحمل است. خب، چه بهتر كه در معقول جان ببازد نه براي موهوم و متخيّل. اصولاً درون قوي‌تر از بيرون است، حالا اگر كسي متخيّل بالفعل بود متوهّم بالفعل بود وهم و خيال او را تأمين مي‌كند مثل اين بازيگرها [ولي] اگر عاقل بالفعل بود عقل او را تأمين مي‌كند مثل اين رزمنده‌ها، پس مي‌شود انسان كاري بكند كه بدون رنج بدن به آن گنج برسد اين هست البته ثوابش به مراتب بيشتر از كسي است كه در ميدان جنگ درد مي‌كشد براي اينكه آن دردش را براساس تعلّق مي‌كشد اين كوشيده با سير و سلوك تعلقش را كم كرده ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَة[11] ديگر سنّ و روستايي و شهري و حوزه و دانشگاه و درس‌خوانده و درس‌نخوانده مطرح نيست شرط اساسي جنگ هم همين يك دانه است.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آن رنج براي اينكه خودش به دست خودش خودش را گرفتار كرده قبلاً رنج كشيده اين خودش را ساخته كه علاقه را از تك‌تك اين مسائل دنيا كنده حالا آزاد شده حالا به او بگويند فرشت رفته اين مي‌گويد من قبل از اينكه فرشم از دستم برود من دل كندم حالا به او گفتند مالت را غارت كردند، اين چه مي‌گويد، مي‌گويد قبل از اينكه مال از دستم برود من خودم را از دست ما آزاد كردم اين ديگر نگراني ندارد كه او زحمتهايش را قبلاً كشيده الآن راحت است.

پرسش: ...

پاسخ: اين هم در حقيقت احزم است اين مدتها تلاش و كوشش كرده تا تعلق خود را از تك‌تك اين مظاهر طبيعت باز داشته كار خيلي دشواري است الآن بدون تخدير اگر بخواهند تمام اين دندانهاي انسان را بكنند خب درد مي‌آيد. انسان در حال تهذيب نفس بخواهد علاقه‌اش را از تك‌تك اين مواد حياتي بكند به همان اندازه رنج دارد خب حالا كنده اين كار را كرده حالا كه اين كار را كرده علاقه‌اش را از طبيعت از بدن از مال و از متعلقات كنده حالا براي چه درد احساس بكند او اصلاً دردي ندارد تمام تلاش و كوشش را قبلاً كرده البته.

چگونگي بسيج شدن در برابر دشمن

در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آياتي كه قبل از اين آيات قرائت شده هست اين‌چنين است. از هفتاد و يك به بعد شروع مي‌شود جريان جنگ مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُم﴾؛ آن هوشمندي و تيزهوشي‌تان را بگيريد چيزي كه با داشتن او از دشمن بر حذريد آنرا بگيريد ﴿فَانفِرُوا﴾ حالا بسيج بشويد ﴿ثُبَاتٍ﴾ يا ثُبه‌ثبه، گروه‌گروه اگر دشمن كم است ﴿أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً﴾ اگر دشمن زياد است.

سخن انسانهايي كه در جهاد تعلل وكندي مي‌ورزند

﴿وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ[12] در شماها كساني هستند كه مي‌گويند صبر كنيد الآن نه آينده، اين ماه نه ماه ديگر، امسال نه سال ديگر و مانند آن «تبطئه» مي‌كنند يعني دعوت به بطئ و كندي مي‌كنند و فعلاً حضور پيدا نمي‌كنند ﴿فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ[13] اگر براي شما حوادث ناگواري پيش آمد اسير شديد شهيد شديد مصدوم شديد ﴿قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيداً[14] اين ﴿قَال﴾ لازم نيست بالصّراحه بگويد آنچه هم در درون دارد آن هم قول است. در همان سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آمده است كه يوسف (سلام الله عليه) با اينكه چيزي با برادرها در ميان نگذاشت در درون خود گفت ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً[15] وقتي برادران يوسف به يوسف گفتند اگر اين برادر ما متّهم است او يك برادر ديگر هم داشت كه به سرقت متّهم بود يوسف در درون خود گفت: ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً﴾ به اينها كه نگفت، ولي تعبير قرآن اين است كه ﴿قَال﴾ يوسف گفت و حال اينكه قول ضمير است نه قول لفظ. فرمود در بين شما كساني هستند كه اگر به شما حوادثي برسد اينها مي‌گويند كه خدا را شكر كه ما نرفتيم ﴿قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيداً﴾ شهيد يعني حاضر خدا بر من نعمت ارزاني كرد كه ما با اينها نرفتيم جبهه اما اگر شما پيروزمند برگشتيد ﴿وَلَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾ مي‌گويند ‌اي‌كاش ما با شما بوديم ﴿لَيَقُولَنَّ﴾ اين ﴿كَأَن لَم تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ اين در پرانتز است جمله معترضه است ﴿يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً[16]؛ اي‌كاش ما با اينها بوديم. اين جمله را در پرانتز فرمود مثل اينكه ﴿كَأَن لَم تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ[17] يعني گويا اصلاً شما را نمي‌شناخت گويا در بين شما نبود حالا كه پيروز شديد و برگشتيد و غنيمت نصيبتان شد مي‌گويند اي‌كاش ما با شما بوديم.

منظور از نجات مستضعفين در آيه

آن‌گاه مي‌رسيم به آيه 75 آيه 75 مي‌فرمايد: ﴿وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ﴾؛ چرا شما در راه خدا با محرومان جنگ نمي‌كنيد خب، در بحثهاي قبل به عرض رسيد كه اساس توحيد بر آن است كه كل كارها لله باشد در اين كريمه فرمود شما در راه خدا و براي نجات مستضعف و محروم جنگ كنيد يعني ما دو‌هدف و دو‌انگيزه داريم يا نه فقط يك هدف داريم. آن مستضعف و محرومي كه ما بايد براي نجات آنها بجنگيم هر محروم و مستضعفي است يا محروم و مستضعفي است كه بندهٴ خاصّ خداست و مسلمان است فرمود: ﴿وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ﴾ گاهي مردان بيمار يا سالمندند و همچنين زنان و خردسالان كه اينها مستضعفند، ولي حرف آن مستضعفين اين است ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً[18] آن مستضعفي كه مي‌گويد خدايا! ما را از منطقه ستم نجات بده از منطقه‌هاي اشغال‌شده نجات بده و مانند آن وگرنه مستضعفي كه مرتدّ و كافر است آن نه اينكه نجات او اجر نداشته باشد «لكُلّ كَبد حرّي أجر»[19] شما اگر سگي را هم سيراب كرديد اجر دارد اگر به اطلاق اين «لكُلّ كَبد حرّي» تمسك كردند فتوا هم در فقه دادند كه اگر شما يك سگي را سيراب كرديد خب اين اجر دارد كافري را سيراب كرديد از عطش و مرگ نجات داديد اين اجر دارد امّا حالا موظّف باشيد خودتان را بكشيد براي اينكه يك ملحدي را برهانيد اين‌چنين نيست، لذا فرمود آن مستضعفي كه مسلمان است و موحّد است و مؤمن است و مي‌گويد خدايا ما را از منطقه ستم و اشغالي برهان نه هر مستضعفي؛ ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً[20].

تفاوت وليّ و نصير

فرق وليّ و نصير هم قبلاً گذشت، اگر كاري از دست خود آنها ساخته است كمبودي دارند تتميم آن كار را اگر كسي به عهده بگيرد ناصر است، ولي اگر سرپرستي آنها را كلا به عهده بگيرد وليّ است كه وليّ غير از ناصر است، وليّ كار كارهاي موليّ‌‌عليه را به عهده مي‌گيرد ناصر كمبود كارهاي منصور را ترميم مي‌كند وگرنه ملحدي كه مهدور‌الدّم است كه شايسته نيست انسان خود را مُلزم بداند براي نجات او خونش را هدر بدهد.

آسان بودن جهاد براي فرزندان آخرت

پرسش:...

پاسخ: طبق اين آيه اينها خودشان را ساختند، ديگر هيچ رنجي ندارند. در بيانات سيّد‌الشهدا (سلام الله عليه) اين است كه نامه‌اي كه نوشت فرمود شما اين همه اصرار نكنيد حجاز شلوغ است يمن شلوغ است عراق آشوب دارد «امّا بعد فكأن الدنيا لم تكن وكأن الآخرة لَم تَزل و السلام»[21] اين نامه دو جمله را براي ابن‌حنفيه نوشت، فرمود اين همه مي‌ترسانيد آخره شما خيال مي‌كنيد من بسته به دنيا هستم كه گويا اصلاً دنيايي نبود و هميشه آخرت بود من فرزند آخرتم، آخره چه چيزي از من كم مي‌شود، حالا شما مي‌گوييد يمن شلوغ است، عراق آشوب است. در بيانات حضرت امير در نهج‌البلاغه هست كه «لكل منهما بنون فكونوا من أبناء الآخرة ولا تكونوا من أبناء الدنيا»[22]؛ دنيا فرزندي دارد آخرت فرزندي دارد، شما شناسنامه‌تان به دست خودتان تنظيم بشود فرزند آخرت باشيد. خب، هر فرزندي پدرش را دوست دارد مادرش را دوست دارد شما فرزند آخرت باشيد: «فكونوا من أبناء الآخرة ولا تكونوا من أبناء الدنيا» همينها را حضرت ساخت. فرمود «لولا الآجال التي كتب الله لهم لَم تستقر أرواحهم في أجسادهم طرفة عين شوقاً الي الثواب»[23] خب، اين رنج را در طي اين چندين سال برد كه خود را آزاد كرد بعد حالا به او بگويند خانه شما را ويران مي‌كنيم يا بدن شما را إربا إربا [پاره، پاره] مي‌كنيم او مي‌گويد من دردي احساس نمي‌كنم.

جهاد براي نجات مستضعفين موحد

پرسش:...

پاسخ: الآن هم هست، الآن هم دستش رسيده با همه هم درافتاد دوتا حرف است يكي اينكه واجب است آن اكثري مسلمانند، شما در آمريكا هم كه باشيد مسلمانهاي فراواني هستند كه زير سلطه‌اند الآن هم كه در خليج درگيرند با دنيا در افتادند الآن هم همين است در حقيقت، امّا دوتا حرف است الآن يك ميليارد مسلمان در بند اينهاست و غير مسلمان هم عدّهٴ زيادي هستند كه موحدّند خدا را قبول دارند پيامبر را قبول دارند، منتها در نبوت عامه سهيم‌اند نه در نبوت خاصه، ملحد خيلي كم است اكثري قاطع مردم روي زمين موحدّند يا مسيحي‌اند يا يهودي‌اند يا مسلمانند يعني سه ميليارد مي‌گويند خدا را قبول داريم. اصل نبوّت را قبول دارند معاد را قبول دارند مَلَك و فرشته‌ را قبول دارند وحي و رسالت را قبول دارند و مانند آن.

پرسش:...

پاسخ: نه مستثنا از هجرت است آنها را چوب نمي‌زنند كه چرا هجرت نكرده‌اي، مي‌گويد مقدورم نبود. در اينجا بحث نيست كه آنها را نجات بدهيد اگر وجوب هجرت، بحث است آنها هم مي‌گويند ما توان آن را نداريم ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً[24] چون آنجا، بحث در اين است كه در هنگام احتضار عدّه‌اي آسيب مي‌بينند؛ مرگ براي آنها ناگوار است مي‌گويند چرا بيرون نرفتيد ﴿أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً[25] آنهايي كه مي‌توانستند هجرت كنند از سرزمين كفر بيرون بيايند در هنگام مرگ رنج مي‌بينند به آنها مي‌گويند چرا مهاجرت نكرديد ﴿أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾، مگر كساني كه ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً[26] و امثال ذلك امّا اينجا بحث در آن است كه به مسلمانها خطاب مي‌كند شما قيام كنيد براي نجات مستضعفين اهل توحيد لااقل ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين آيه هفتاد و شش همان سوره «نساء» است ﴿يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾ بنابراين اگر در آيه محل بحث فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ﴾ و حدودش را مشخص نكرد، در آيات ديگر كاملاً مشخص كرد كه انگيزه قتال چه خواهد بود و براي چه كسي بجنگيد. چه اينكه شرط قتال را هم مشخص كرد پس جنگ براي رهايي مستضعفين هم، در حقيقت جنگ براي آزادي مسلمين است ومسلمين بما انهم مسلمون اگر آزاد شدند يعني اسلام آزاد شده است.

علت توفيق نداشتن بعضي براي شركت در جهاد

در سورهٴ مباركهٴ «توبه» علّت قعود بعضيها را هم خدا نقل كرد، فرمود چرا بعضي توفيق شركت ندارند. از آيه چهل و يك به بعد در سوره «توبه» اين بحث شروع مي‌شود فرمود: ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ لَوْ كَانَ عَرَضاً قَرِيباً وَسَفَراً قَاصِداً لَاتّبَعُوكَ وَلكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾؛ اگر يك راه نزديكي بود يك مسافرت كوتاهي بود اينها شركت مي‌كردند و اينها سوگند ياد مي‌كنند كه مقدورشان نيست، ولي خدا مي‌داند كه اينها دروغ مي‌گويند. آن‌گاه بعد از چند آيه فرمود:‌﴿وَلَوْ أَرَادُوا الخُرُوجَ لأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً[27]؛ اگر اينها واقعاً دل به جنگ بسته بودند و مايل بودند كه جنگ را كمك كنند مقدماتش را فراهم مي‌كردند چون ما گفتيم ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ[28] و اينها اگر واقعاً قصد خروج داشتند عُدّه و امكانات را فراهم مي‌كردند ﴿وَلكِن كَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُم﴾ خدا دوست ندارد كه دينش را به دست افراد تبه‌كار ياري كند ﴿فَثَبَّطَهُم﴾ «تثبيط» با تاي مؤلّف همان تقعيد است؛ فرمود اينها را بازداشت كرد نه توفيق رفتن به جبهه را به اينها نداد ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ القَاعِدِينَ[29] اين قيل فعل مجهول كه ذكر شد براي عظمت فاعل هست، گاهي مخاطب دون آن است كه خداي سبحان مستقيماً با آنها سخن بگويد نفرمود ما گفتيم كه بنشين به اينها گفته شد بنشين اين به اينها گفته شد بنشين يعني تكويناً گفته شد بنشين وگرنه تشريعاً كه گفته‌ايم برخيزيد بر همه اينها گفتيم قيام واجب است، ولي توفيق قيام را از بعضيها گرفتيم، به اينها گفتيم بشين ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ القَاعِدِينَ﴾؛ با زنان سالمند و مردان فرتوت و خردسالان و نوباو‌گان در يك خانه بشينيد شما كه خوشتان مي‌آيد كه ﴿فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ[30] حالا توفيق از شما گرفته مي‌شود ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَلأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[31]؛ اينها اگر همراه شما به ميدان رزم مي‌آمدند كارهايي مي‌كردند كه زمينه خبال را فراهم مي‌كردند، «خبال» آن بيماريهايي است كه زمينه جنون و مُخبّط‌شدن و آسيب فكري را فراهم مي‌كند، آن بيماري كه در حيوان پيش مي‌آيد و در طرز فكر او اثر دارد او را مي‌گويند «خَبال»، مطلق فساد را نمي‌گويند «خَبال». فرمود اينها اگر در بين شما راه پيدا مي‌كردند زمينه فساد فكري را فراهم مي‌كردند مي‌ترسيدند مي‌ترساندند ﴿وَلأَوْضَعُوا خِلاَلَكُم﴾؛ چيزهايي را در بين شما منتشر مي‌كردند و جاسوسي براي ديگران مي‌كردند سمّاع ديگران بودند ﴿وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[32].

اولويت در جهاد از ديدگاه قرآن

در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه صد و بيست و سوم راه جنگ را هم نشان داد. اينكه شما يك وقتي شنيديد فرمود راه قدس از كربلا مي‌گذرد، بسياري از اين حرفها نوعاً ترجمه آيات قرآن كريم است. شما اين آيه 123 را ملاحظه بفرماييد، فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ﴾؛ اوّل با اين دشمن خطّ مقدّم بجنگيد، اين كه در تِلو شماست يَلي شماست پهلوي شماست اين را آزاد كنيد بعد برويد گرچه او قبله اوّل بود گرچه فلسطين اشغالي واقع يك عُقده‌اي است براي مسلمين سراسر عالم، دل همه مي‌تپد به اينكه قدس آزاد بشود، امّا راهش از كربلا مي‌گذرد. فرمود اوّل شما اين دشمن جلو را برداريد بعد برسيد به دشمن دوم: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ﴾ اين تقواي نظامي است يك وقت است مي‌فرمايد خدا با شماست، اين هشدار است ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُم[33] اين اعلان خطر راست يعني بدانيد هرجا باشيد خدا مي‌بيند. يك وقت مي‌فرمايد: ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ[34] يا ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ المُحْسِنِينَ[35] اين وعده است اين معيّت، معيّت نصرت و ولايت است نه معيّت اصل علمي، آن كه فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُم[36] يك اعلان خطر است يعني بدانيد هر كجا باشيد خدا با شماست و مي‌بينيد چه مي‌كنيد. امّا اينكه فرمود: ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ[37] وعده است؛ فرمود خدا با مرداني است كه اهل تقواي سياسي و تقواي نظامي‌اند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.

[2]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 102.

[3]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.

[4]  ـ نهج البلاغه، حكمت 373.

[5]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 40.

[6]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 95.

[7]  ـ اقبال الاعمال، ص 467.

[8]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.

[9]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 187.

[10]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.

[11]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.

[12]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 72.

[13]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 72.

[14]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 72.

[15]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 77.

[16]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 73.

[17]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 73.

[18]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 75.

[19]  ـ جامع الاخبار، ص 139.

[20]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 75.

[21]  ـ بحار الانوار، ج 45، ص 87.

[22]  ـ نهج‌ البلاغه، خطبهٴ 42.

[23]  ـ تحف العقول، ص 159.

[24]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 98.

[25]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 97.

[26]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 98.

[27]  ـ سورهٴتوبه، آيهٴ 46.

[28]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.

[29]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 46.

[30]  ـ سورهٴتوبه، آيهٴ 81.

[31]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 47.

[32]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 47.

[33]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.

[35]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 56.

[36]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

[37]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق