09 12 1987 3495867 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 417(1366/09/18)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ (214)

خلاصه مباحث گذشته

قبل از اينكه مسئله جنگ و انفاق مال و جان را مطرح بفرمايد، به عنوان مقدمه اين مسئله را طرح فرمود كه ورود در بهشت آسان نيست. بعداً مسئله انفاق را و مسئله قتال را هر كدام در آيه جداگانه طرح فرمود. اين مطلب كه بهشت رفتن آسان نيست كار با تمني و آرزو حل نمي‌شود در بحثهاي قبل گذشت. مخصوصاً آيات سورهٴ مباركهٴ ‌«نساء‌» اين مسئله را تأييد مي‌كرد كه ﴿ لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الكِتَابِ﴾ آيه صد و بيست و سوم سورهٴ ‌«نساء‌» اين است كه ﴿ لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً﴾  قبل از اين آيه و بعد از اين آيه سورهٴ ‌«نساء‌» شرايط ورود در بهشت را بيان فرمود كه ايمان است و عمل صالح، در وسط فرمود كار با اُمنيه و آرزو حل نمي‌شود نه با آرزوي شما مسلمين كار حل خواهد شد نه با آرزوي اهل كتاب مسئله حل مي‌شود، اصولاً ورود در بهشت، به ايمان و عمل صالح وابسته است به امنيه و آرزو حل نمي‌شود. بر اساس اينكه كار با ايمان و عمل صالح است، عمل صالح را تبيين مي‌كنند كه در هر شرايطي حكم خاص خواهد داشت همان‌طوري كه در ماه مبارك رمضان عمل صالح گذشته از نماز، روزه هم هست در ايام جهاد، عمل صالح گذشته از نماز و روزه، جهاد هم هست و مانند آن. لذا فرمود هرگز كار با صرف ايمان و صرف عبادتهايي كه در آن جهاد نباشد حل نمي‌شود ﴿ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ﴾ در اين زمينه بحث ديروز به اينجا رسيد كه امتهاي گذشته و انبياي سلف (عليهم السلام) هم بر اساس اين سنت الهي آزمون شده‌اند شدايد، و سختي‌ها را پشت‌سر گذاشتند.

پرسش ...

پاسخ: آن با اين تنافي ندارد يأس از رحمت خدا كه كفر است جزء بدترين و سنگين‌ترين معاصي است، معنايش اين است كه خدا ديگر قدرت بخشش اين گناه را ندارد هرگز انسان نبايد نااميد از رحمت خدا بشود، اما اين كار مي‌فرمايد ورود به بهشت به آرزو نيست بلكه عمل صالح مي‌خواهد مثلاً كسي بگويد من چون مسلمانم به همين نام اكتفا بكند اين‌چنين نيست.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ نااميدي خودش به ضعف اعتقاد برمي‌گردد به شرك برمي‌گردد اگر كسي نااميد باشد معنايش آن است كه ديگر خدا قدرت بخشش اين گناه را ندارد اين كفر است و جزء بدترين معاصي است.

پرسش ...

پاسخ: نه يأس كفر است معنايش همين است ديگر، نااميد نباشيد چرا؟ براي اينكه خداي سبحان رحمتش نامحدود است، ولي اين آيه سورهٴ ‌«نساء‌» مي‌فرمايد كار با آرزو حل نمي‌شود صرف اينكه كسي مسلمان است مؤمن است و اهل كتاب است ولي خيلي از اعمال صالح را  ترك كرده است به همين بيان كه من به پيغمبر اسلام مثلاً منتسب‌ هستم يا من به ابراهيم خليل (سلام الله عليه) منتسب‌ هستم همين وارد بهشت بشود اين‌چنين نيست، كار با آرزو نيست؛ ﴿ لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الكِتَابِ[1].

پرسش ...

پاسخ: عمل مي‌خواهد و به نيت وابسته است. بعد از فراغ از اينكه عمل لازم است آن‌گاه عملي سودمند است كه براساس نيت خالصه باشد، پس با اُمنيه مسئله حل نخواهد شد و اين آيه محل بحث مي‌فرمايد كه بدون تلاش و كوشش جهاد و امثال ذلك وارد بهشت نخواهيد شد و اگر بياني از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و‌سلم) رسيد است كه «حُفّت الجنة بالمكاره» برداشتي از همين آيه مباركه است. «حُفّت الجنة بالمكاره و حُفّت النار بالشهوات»[2] پس بنابراين صِرف اعتقاد و انجام بعضي از مراسم عبادي و مانند آن نصاب ورود در بهشت را تضمين نمي‌كند، بلكه در هنگام جهاد و دفاع مبارزه هم لازم است.

مقدم بودن نصرت دين با نصرت شخص

مطلب بعدي آن است كه اين جهاد و دفاع بدون كشته شدن و اسير شدن و مجروح و مصدوم شدن نيست و معناي نصرت خدا، نصرت دين و مكتب است نه نصرت شخص. پس اينجا دو مطلبي است جداي از هم؛ مطلب اول آن است كه انسان كه بايد جهاد مالي و جهاد با جان داشته باشد به اين عنوان كه خدا ياور ماست مبادا اين دو امر را مخلوط كند، خدا ياور اوست نه يعني شخص او را حفظ مي‌كند بالأخره شخص او يا سالم برمي‌گردد [و] فاتح مي‌شود يا شهيد و اسير و مجروح و مصدوم خواهد بود در هر دو حال احدي الحسنيين نصيب اوست، چه شهادت چه فتح هر دو سعادت است و خداوند تضمين نكرد كه مبارزان در راه او را حفظ كند، بلكه تضمين كرد دين آنها را حفظ كند اولاً و آنها را به بهشت برساند ثانياً، اما گاهي شخص آنها را هم حفظ مي‌كند گاهي شخص آنها را حفظ نمي‌كند، شخص آنها حفظشان به اين است كه به شهادت برسند. درباره انبيا در چند قسمت قرآن كريم آمده است كه اينها در اثر مجاهدتهايي كه داشتند بيگانه‌ها انبيا را به شهادت رساندند[3] با اينكه انبيا براي ياري دين خدا قيام مي‌كردند و خدا هم فرمود كه من همه انبيا را ياري مي‌كنم و ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُون[4]، ﴿ كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ اين تثبيت شده است فرمود خدا اين امر را تثبيت كرد كه خدا و پيامبران الهي همه منصورند، اما در عين حال فرمود چقدر از انبيا به شهادت رسيده‌اند، پس يك مقام ناظر به نصرت شخص است [و] يك مقام ناظر به نصرت شخصيت حقوقي كه همان مكتب و دين است. درباره شخصيت حقوقي كه دين باشد وعده الهي قطعي است كه دين را حفظ مي‌كند ممكن نيست پيامبري در يك نشئه قيام بكند و دين شكست بخورد، هيچ ممكن نيست؛ از زمان ابراهيم (سلام الله عليه) تا الآن همه مبارزات به ثمر رسيده است كه دين از بين نرفت و اما اشخاص انبيا و صحابه و مؤمنين اينها را خدا تضمين نكرد كه بدن آنها را حفظ بكند. فرمود گاهي اينها شهيد مي‌شوند گاهي اسير مي‌شوند گاهي مصدوم و مجروح مي‌شوند ولي هم بهشت آنها يقيني است هم سعادت آنها در تاريخ تثبيت شده است. اينكه فرمود من شما را ياري مي‌كنم يعني دينم را ياري مي‌كنم.

فلسفهٴ ذكر نام خدا در كنار نام انبياء

پس در سورهٴ مباركهٴ ‌«مجادله‌» اين‌چنين فرمود آيهٴ 21 سورهٴ ‌«مجادله‌» اين است كه ﴿ كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ اين تثبيت شده است و براي عظمت مطلب نام مبارك خود را در كنار نام مرسلين ذكر مي‌كند. فرمود خدا تثبيت كرد كه خدا و پيامبران منصور باشند. در سورهٴ مباركهٴ ‌«صافات‌» آيهٴ 171 به بعد اين‌چنين آمده است كه ﴿ وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرْسَلِينَ ٭ إِنَّهُمْ لَهُمُ المَنْصُورُونَ ٭ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ[5] با جمله اسميه، با حرف تأكيد به نام إنّ، با حرف تأييد به نام لام، با اين كلمه انَّ و لام و جمله اسميه مكرر بيان فرمود با بيان مؤكد كه جنود الهي منصورند. پس اين طايفه از آيات دلالت دارد بر اينكه نصرت انبيا و نصرت جنود الهي قطعي است.

تبيين شهادت انبياء از ديدگاه آيات

طايفه ديگر آياتي است كه از شهادت انبيا خبر مي‌دهد نظير آيه 61 همين سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» كه بحثش قبلاً گذشت. فرمود بني اسرائيل ذلت و مسكنت بر آنها تثبيت شده است براي اينكه ﴿ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾؛ بسياري از انبيا را اينها مظلومانه كشتند.

پرسش ...

پاسخ: به همان كفار چرا ﴿ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ براي اينكه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ يكي ﴿ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ دوتا و ﴿ بِمَا عَصَوْا[6] و كذا وكذا سه و چهار، اينها ادله ذلت بني‌اسرائيل است.

در سورهٴ ‌«آل‌عمران‌» آيهٴ 21 اين‌چنين است كه ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾؛ اينها كه انبيا و شاگردان انبيا را شهيد مي‌كنند هم انبيا را مي‌كشند هم كساني كه مردم را به قسط و عدل دعوت مي‌كنند آنها را مي‌كشند. معلوم مي‌شود هم انبيا شهيد مي‌شوند، هم شاگردان انبيا كه مردم را به قسط و عدل فرا مي‌خوانند شربت شهادت مي‌نوشند و همه اينها جزء جنود الهي‌اند كه خدا فرمود: ﴿ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ﴾ .

پرسش ...

پاسخ: نه؛ ظاهرش اين است كه شهيد مي‌شوند. در همين سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» آيهٴ 112 اين است كه فرمود: ﴿ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَ نَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾ چند دليل ذكر فرمود براي اينكه اين بني‌اسرائيل استحقاق ذلت و مسكنت دارند؛ يكي از آنها اين است كه اينها انبيا را كشته‌اند، اين جمع مُحلّيٰ به الف و لام لااقل، نشانه كثرت هست كه بسياري از انبيا را اينها كشته‌اند. چه اينكه باز در همين سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» مسئله مبارزه بسياري از انبيا را بازگو مي‌فرمايد كه ﴿ وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا﴾ اين در همين سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» هست. خب، اگر بسياري از انبيا به مبارزه برخاستند و عده فراواني هم آنها را ياري كردند و وهن  و هراس به  خود راه ندادند، اما خب شهيد شدند بايد بين اين طايفه از آيات با آن طايفه تلاوت شده جمع كرد. آيه صد ‌و ‌چهل‌و‌ششم سورهٴ مباركهٴ ‌«آل‌عمران‌» همين است ﴿ وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اينكه در بحث ديروز به عرض رسيد كه اينها شدائد سخت را تحمل مي‌كنند، متزلزل مي‌شوند و مي‌گويند ﴿ مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ اما اين تزلزل به ايمانشان و به روحشان سرايت نمي‌كند فقط در قسمت پيكر و بدن آنهاست، اين آيه صد‌و‌چهل‌و‌ششم مؤيد آن بحث ديروز است كه مي‌فرمايد اينها اصلاً اظهار ضعف نكردند، اظهار مسكنت نكردند ﴿ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ٭ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي القَوْمِ الكَافِرِينَ[7] فرمود اين گونه از ياران انبيا در آن شدائد جز دعا و مسئلت ثبات قدم چيزي نداشتند. اين كلمه مفيد حصر است ﴿ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا[8] يعني در شدائد جنگ حرفشان فقط استنصار بود از خدا ياري طلب كردن بود.

پرسش ...

پاسخ: يعني از نظر بدن لرزيدند، اما از نظر روح استوار بودند، نظير همين سورهٴ مباركهٴ ‌«احزاب‌» كه فرمود: ﴿ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً[9] در همين جريان فرمود: ﴿ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً[10] در همين جريان بود كه ديروز خوانده شد. صدر قصه اين است كه ﴿ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾ خب لرزيدند بعد ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَ[11] حرف منافقين را نقل فرمود حرف ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَض[12] را هم نقل فرمود حرف آنهايي كه ﴿ مِنَ المُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ[13] حرف آنها را هم نقل كرد كه ﴿ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً[14]. پيداست كه اين ثبات براي روح است و قلب و ايمان، آن زلزله براي بدن است، مثل انسان در حال آژير كشيدن خب مي‌لرزد سراسيمه مي‌شود نمي‌داند كه از كدام راه خودش را نجات بدهد اما در همه حال مي‌گويد يا الله، اين زلزله بدن با ثبات روح منافات ندارد. اگر او خيلي قوي بود البته بدن هم نمي‌لرزد، مثل اينكه حضرت امير (سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه در جنگ بدر كه اولين جنگ بود براي ما و نظاميهاي ما كار‌آزموده رزمي نبودند و بسياري از اينها مي‌لرزيدند اما رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از سر شب تا صبح كنار همان شجرهٴ ميدان بدر به مناجات مشغول بود[15] گويا اصلاً فردا جنگي نيست. خب، آن يك روحيه ديگر است ولي اضطراب بدن با ثبات روح منافات ندارد.

تشريح نعمت الهي براي اصحاب اخدود

﴿ قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ ٭ النَّارِ ذَاتِ الوَقُودِ ٭ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ٭ وَهُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ٭ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِيزِ الحَمِيد[16] فرمود مرگ بر اصحاب اخدود، اصحاب اخدود كيان‌اند آنها كه اين كانال  آتش را حفر كردند كانالي كندند پر از مواد سوختن، نظير هيزم و سنگهاي سوزان و امثال‌ ذلك اين مؤمنين را در اين كانال آتش گذاشتند دو طرفش را هم بستند. آن طوري كه يك هيزم افروخته زغال مي‌شود فرمود اينها شاهد اين صحنه بودند اين كانال را مي‌گفتند اخدود كه نار ذات وقود است، اين قدرتمنداني كه اين كانال را حفر كردند و پر از آتش كردند مي‌شوند اصحاب اخدود، مؤمنين را هم در آنجا سوزاندند. فرمود: ﴿ قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ

تبيين معناي اخدود

اخدود چيست؟ ﴿ النَّارِ ذَاتِ الوَقُودِ﴾؛ نار آتش زا خب، اين اصحاب اخدود چه كردند؟ اين كانال يا اين جايگاه آتش انبوه را كه فراهم كردند و آتش مشتعل كردند خودشان هم آنجا حاضر و شاهد صحنه بودند ﴿ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ﴾؛ خودشان آنجا نشسته بودند و صحنه را تماشا مي‌كردند ﴿ وَهُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ﴾؛ آن آسيبي كه به سر مؤمنين آوردند شاهد اين صحنه بودند. خب چرا از اين مؤمنين انتقام گرفتند؟ گناه اين مؤمنين چه چيزي بود؟ گناه اين مؤمنين اين بود كه خداي ما بايد بر ما حكومت كند ديگري نبايد بر ما حكومت كند همين ﴿ وَمَا نَقَمُوا﴾؛ يعني اصحاب اخدود انتقام نگرفتند از اين مؤمنين، مگر براي همين جهت كه اينها به خدا ايمان آوردند ﴿ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ﴾؛ يعني انتقام نگرفتند اصحاب اخدود از اين مؤمنين ﴿ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ همين ﴿ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَي‏ءٍ شَهِيدٌ[17].

نصرت و شهادت انبياء

بنابراين يك طايفه از آيات، نظير سورهٴ ‌«مجادله‌»، نظير سورهٴ ‌«صافات‌»، نظير سور ديگر بالصراحة نصرت انبيا را تصريح مي‌كند كه انبيا و جنود الهي منصورند و پيروزند. يك طايفه از آيات از شهادت انبيا از شهادت شاگردان انبيا خبر مي‌دهد. از جمع اين دو طايفه استفاده مي‌شود كه منظور اين نيست كه ما انبيا را و شاگردان انبيا را حفظ مي‌كنيم يعني بدنشان را حفظ مي‌كنيم نمي‌گذاريم آسيبي به اينها برسد اين‌چنين نيست، اگر بنا شد كه انسان وارسته در ميدان جنگ آسيب نبيند احدي بعد از رسول اكرم از علي و اولاد علي وارسته‌تر نبود. شما اين جريان جنگهاي حضرت امير را وقتي ملاحظه مي‌فرماييد اين جمله ظاهراً در نهج البلاغه هم هست، مي‌فرمايد يكي از چيزهايي كه من را علاقه‌مند مي‌كند به جبهه بروم و حاضرم كه با كفار از نزديك روبه‌رو بشوم اينها را ببينم همان عشقم به شهادت است، من اگر به شهادت دل نبسته بودم كه حاضر نبودم يك بار كافر را ببينم[18] هيچ گاه من حاضر نيستم كافر را ببينم فقط علاقه به شهادت است كه وادارم مي‌كند من اين ذلت را تحمل بكنم چشمم به چشم كافر بيفتد وگرنه من حاضر نبودم هرگز اينها را ببينم. خب، اگر بنا شد كسي بدنش سالم باشد و خدا وعده نصرت بدني داده باشد بايد به اين خاندان بدهد چون احدي به عظمت اينها نيست در حالي ‌كه سخن از «ما منّا الا مسمومٌ أو مقتول»[19] از اين خاندان است پس اينكه فرمود من انبيا را ياري مي‌كنم جناح خود و جنود خود را ياري مي‌كنم از آن طرف با جمع مُحلّيٰ به الف و لام فرمود انبيا را كشتند نبيّين را كشتند مؤمنين را سوزاندند و امثال ذلك، جمعش به اين خواهد بود كه هر وقت مؤمنين قيام كردند مكتبشان محفوظ است دين در عالم محفوظ است. الآن هم دنيا به كام انبياست وقتي قرآن جريان انبيا را نقل مي‌كند اينها را به عنوان يك اصل ثابت مي‌داند، مثلاً در باغي شما فرض كنيد كه اين باغ يك ميليون سال باغباني در اين باغ درختكاري كرد و ميوه‌هاي گوناگون چيد. خب، باغبان هميشه اين درختها را حفظ مي‌كند از يك درختي، درخت ديگر توليد مي‌كند از اين پيوند، پيوند ديگر توليد مي‌كند هميشه اين باغ هست و ميوه مي‌دهد. اما كنار اين درختها علفهاي هرزي هم مي‌رويد كه باغبان اينها را وجين مي‌كند اين علفهاي هرز در اين باغها هستند اما آنها كه زنده‌اند و هميشه صاحب باغ‌اند و ميوه مي‌دهند و باغبان هم براي او تلاش مي‌كند اين درختهاي مثمر است، انبيا درختها مثمر و شجره طوباي جهان‌اند. آن خدايي كه فرمود: ﴿ وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الأَرْضِ نَبَاتاً[20] باغبان اين شجره‌هاي طوباست. علفهاي هرزي هم در هر عصري هست خدا فرمود ما اين علفهاي هرز را درو مي‌كنيم گاهي مي‌فرمايد آن‌چنان اين علفهاي هرز را وجين مي‌كنيم كه گويا اصلاً در اين باغ علف هرزي نبود ﴿ كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ[21]؛ مثل اينكه ديروز اصلاً اينجا علف هرز نبود، گاهي ممكن است رژيمي چهارصد سال يا چهار هزار سال يا كمتر و بيشتر سابقه داشته باشد، كندن اين درختي كه چهار هزار سال سابقه دارد پيش خدا آسان است مي‌فرمايد ﴿ لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ﴾ غنيٰ بالامس يعني ديروز در اينجا مستقر بود. شما اگر يك بوته يك سانتي را از يك جايي بكنيد خب اثري ندارد، اما يك چنار كهني كه يك قرن از عمرش گذشته است و چند متر در دل خاك ريشه دارد او را اگر كنديد، بالأخره آثارش پيداست آن حفره‌ها آثار اوست. خدا مي‌فرمايد ما طوري كنديم كه گويا اصلاً ديروز اينها اينجا نبودند ﴿ لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ[22]؛ مثل اينكه ديروز اينها نبودند، طوري ما اينها را ريشه‌كن كرديم، نظير پهلوي كه الآن اگر كسي وارد اين كشور بشود هيچ اثري از اين دودمان نيست. فرمود ما اين‌گونه مي‌كَنيم، مبادا يك كسي بگويد علف هرز هم هست علف هرز مثل خوابهاي آدم است انساني كه هشتاد سال زندگي مي‌كند چهل سالش خواب است چهل سالش بيدار اين خوابها از هم منقطع‌اند، علف هرزند آن بيداريها به هم مرتبط‌اند. انبيا بيدرايهاي جامعه‌اند، اينها به هم مرتبط‌اند دين الهي بيداري مردم است اين اديان الهي انبياي الهي سفراي الهي مثل شجره‌هاي طوباي يك باغ‌اند كه به هم مرتبط‌اند ﴿ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ[23] اما طواغيت قيصرها خاقانها سلطانها [و] امثال ذلك اينها علف هرز جامعه‌اند. فرمود ما اين علف هرز را برمي‌داريم ما عالم را براي آنها نكاشتيم آبياري نمي‌كنيم اگر يك وقت خدا آبياري مي‌كند براي اين درختهاي طوبا آبياري مي‌كند نه براي علف هرز، لذا پشت‌سر هم قصه پيغمبران را كه نقل مي‌كند در كنار شجره طوباي ابراهيم (سلام الله عليه) چهارتا علف هرزي هم هست فرمود ما اينها را كنديم. جريان موسي (سلام الله عليه) را كه نقل مي‌كند مي‌فرمايد چهارتا علف هرز به نام آل فرعون هم سبز شدند ﴿ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ[24]؛ اينها را كنديم گذاشتيم در دريا اخذ كرديم نبذ كرديم به دور انداخيتم.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ اما مي‌فرمايد به اينكه شما با اينها مدارا كنيد تا اينها را كم كم به راه هدايت كنيد تا برسد به ﴿ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً[25] ﴿ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ[26] منظور آن است كه نبايد گفت حقي هست و باطلي هست اينها همتاي هم‌اند اين‌چنين نيست، يك باغبان كسي كه براساس اصول كشاورزي حرف مي‌زند نمي‌گويد درختي هست و علف هرزي، مي‌فرمايد هميشه درختهاي مثمر به هم مرتبط‌اند و ميوه مي‌دهند در كنارش هم بالأخره علفهاي هرزي هم هميشه روييده مي‌شود اينها را بايد وجين كرد اين طواغيت علف هرز جامعه انساني‌اند و خداي سبحان اين شجره‌هاي طوبا به نام انبيا و مرسلين و اوليا و معصومين و مؤمنين را مي‌پروراند كه ﴿ وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الأَرْضِ نَبَاتاً[27]؛ آن علف‌هاي هرز را هم بايد درو كند و بكند، فتحصل كه يك طايفه از آيات فرمود ما انبيا را حفظ مي‌كنيم دينمان را حفظ مي‌كنيم ستاد و سپاهمان را حفظ مي‌كنيم و مانند آن.

جايگاه انبياء و مؤمنين و صالحين و صديقين نزد خدا

طايفه ديگر از آيات مي‌فرمايد به اينكه بسياري از انبيا جنگيدند بسياري از انبيا كشته شدند بسياري از انبيا به شهادت رسيدند بسياري از مؤمنين را سوزاندند و امثال ذلك، اين نه به آن معناست كه من شخص اينها را حفظ مي‌كنم بعد هم مي‌فرمايد كه آنهايي هم كه مردند چيزي را از دست ندادند در ميدان جنگ، آنها بدني كه تقريباً زباله‌اي بود هميشه مزاحم آدم بود اين زباله را ترك كردند «يك مزبله گو مباش» اين‌چنين نيست كه واقع اگر كسي معتقد باشد با اخلاص نيت باشد چيزي از او كم بشود، ما دفعتاً مي‌بينيم وضع ما و نشئه ما عوض شد در يك حالت ديگري هستيم بعد از يك مدتها زياد تازه مي‌فهميم كه مُرديم، دفعتاً مي‌فهميم ـ اگر ان‌شاء‌الله آدم صالحي باشيم مي‌بينيم ـ نشئه عوض شد انبيا هستند بزرگان هستند علما هستند صديقين و شهدا هستند چه شد؟ ما كجا  آمديم؟ چرا وضع عوض شد؟ بعدها تازه مي‌فهميم كه مرديم اين طور نيست كه آنها كه شهيد مي‌شوند و در راه حق فداكاري مي‌كنند چيزي از آنها كم بشود كه ما كه. اينجا ايستاده‌ايم خيال مي‌كنيم اينها نگران ما هستند يا خيال مي‌كنيم با اين عكس و پوستر ما تشويق مي‌شوند. اين براي اين سمت است نه براي آن سمت، آن سمت يك چيزي ديگري در آن سو يك كالاي ديگري مي‌خرند يك چيزهاي ديگري خريدار دارد.

پرسش ...

پاسخ: عمل مي‌كنند، منتها يك مقداري حالا يا رهبر ندارند يا وحدت ندارند يا اجازه ندادند الآن براي اينكه قرآن به اتحاد جماهير شوري برود در لاي اين كفن مرده‌ها برگ، برگ قرآن را به روسيه مي‌فرستند.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اين مثل علف هرز است كه نمي‌گذارد ما بايد آب بدهيم و اين خون شهيد آب است. ما اگر بنشينيم غصه بخوريم او هم جلوي قرآن چاپ كردن و قرآن منتشر كردن را بگيرد خب البته سر‌نيزه هست. خدا هم فرمود كه با آرزو حل نمي‌شود شما قيام كنيد من هم ياريتان [مي‌كنم].

پرسش ...

پاسخ: نه؛ يك روز مثل علف هرز است، چهار روز اين علف هرز سبز است پنج روز آن علف هرز سبز است دنيا به كام دين است خلاصه، هرجا سخن از قسط و عدل است ظهور انبياست هرجا سخن از اخلاق است عاطفه است آنجا وحي و مكتب انبيا حضور و ظهور دارد.

در آيهٴ 155 سورهٴ مباركهٴ ‌«نساء‌» هم از قتل انبيا خبر داد فرمود: ﴿ فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غَلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ خب، اينكه فرمود: ﴿ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ[28] اين هم شاهد جمع است شاهد جمع اين است كه ديگران خواستند نور خدا را خاموش كنند خدا نگذاشت. دين خدا، نور خداست. پس يك طايفه از آيات مثل آيات سورهٴ ‌«مجادله‌» و ‌«صافات‌» و امثال‌ ذلك وعده نصرت داد و يك طايفه از آيات، نظير اين آيات قرائت شده از قتل و شهادت انبيا و شاگردان انبيا خبر مي‌دهد. اين آيه مباركهٴ سورهٴ ‌«صف‌» و ‌«توبه‌» كه مي‌فرمايد: ﴿ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ[29] يا ﴿ يَأْبَي اللّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ[30] با تعبيرات گوناگون ناظر به آن است كه خدا دينش را حفظ مي‌كند فرمود: ﴿ إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[31] پس نصرت دين، مسئله‌اي است و نصرت شخص رزمنده مسئله‌اي ديگر است. اين رزمنده به احدي الحسنيين مي‌رسد چه بدنش شهيد بشود چه بدنش سالم باشد در هر دو حال پيروز است و اما دين آسيبي به او نخواهد رسيد، همچنان محفوظ است. اما درباره اينكه فرمود بايد سرگذشت و سرنوشت امم گذشته را شما تجربه كنيد ﴿ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا﴾ در كنار اين مي‌فرمايد اين پيروزيهاي عادي و اين كشتن و كشته شدن زخمي شدن، و زخمي كردن، اينها معيار نيست براي اينكه اگر شما كشته مي‌شويد آنها هم كشته مي‌شوند اگر شما زخمي مي‌شويد آنها هم زخمي مي‌شوند شما اسير مي‌شويد آنها هم اسير مي‌شوند اما گوهره شما و جوهر شما مي‌ماند آنها از بين مي‌روند. در سورهٴ مباركهٴ ‌«نساء‌» آيه 104 اين است كه فرمود: ﴿ وَلاَ تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ القَوْمِ﴾؛ شما در گرفتن و دستگير كردن تبهكاران، طلب آنها به رفتن، به خود وهن راه ندهيد چرا، براي اينكه ﴿ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما الم و درد احساس مي‌كنيد آنها هم الم و درد احساس مي‌كنند. شما اگر زخمي مي‌ شويد و رنجور مي‌شويد آنها هم زخمي مي‌شوند و رنج مي‌برند ﴿ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر الم و درد دامنگيرتان مي‌شود ﴿ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ﴾؛ آنها هم درد احساس مي‌كنند ﴿ كَمَا تَأْلَمُونَ﴾ اما فرقش اين است كه ﴿ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ﴾ شما به اصلي متكي هستيد. شما اميدگاه و تكيه‌گاه اميد داريد و آنها ندارند، شما به جايي كه ﴿ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ[32] مرتبط‌ايد كه هميشه ميوه مي‌دهد آنها علف هرزند كه ﴿ كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ[33] اين فرق شماست.

معناي ابتغاء

پرسش ...

پاسخ: ‌«ابتغاء‌» يعني اتخاذ، طلب ‌«يبتغون مرضاة الله‌»، ﴿ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ[34] اين است ‌«بغاء‌» يعني طلب «انالله يحب بغاة العلم»[35] ‌«بغاة‌» يعني جمع مكسر باغي است ‌«باغي‌» يعني طالب، منتها وقتي انسان حق غير را طلب كرد مي‌ شود بغي و ستم وگرنه ‌«‌بغيٰ» يعني طَلَبَ ‌«ابتغاء‌» يعني ‌«طلب و اتخذ‌». آن‌گاه با اين وجه جمع مشخص مي‌شود كه اگر در بعضي از موارد گفته شد كه انبيا و شاگردان آنها نااميد مي‌شوند، نه يعني نااميد مي‌شوند از حفظ و نصرت دين، گاهي ممكن است نااميد بشوند از نصرت بدن. آيهٴ 110 سورهٴ ‌«يوسف‌» اين است كه ﴿ حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ﴾؛ ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ ٭ حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ﴾ اين جمله اول قابل توجيه است. در جمله دوم چندين وجه گفتند كه هر كدام محذوري دارد، حالا ـ ان‌شاء‌الله ـ اگر بحث ما به آنجا رسيد درباره آن جمله هم خواهيم گفت كه تتمه‌اش فردا ـ ان‌شاء‌الله ـ .

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[2]  . بحار الانوار، ج 67، ص 78.

[3]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 61؛ سورهٴ ال‌عمران، آيهٴ 21 و آيهٴ 112.

[4]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 173.

[5]  . سورهٴ صافات، آيات 171 ـ 173.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 61.

[7]  . سورهٴ آل عمران، آيات 146 و 147.

[8]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 147.

[9]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 11.

[10]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 22.

[11]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 10.

[12]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 52.

[13]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 23.

[14]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 22.

[15]  . ر . ك: شرح الاخبار (قاضي نعمان مغربي)، ج 3، ص 239.

[16]  . سورهٴ بروج، آيات 4 ـ 8.

[17]  . سورهٴ بروج، آيات 8 و 9.

[18]  . نهج‌البلاغه، نامهٴ 35.

[19]  . بحار الانوار، ج 27، ص 217.

[20]  . سورهٴ نوح، آيهٴ 17.

[21]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 24.

[22]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 24.

[23]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 97.

[24]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 40.

[25]  . سورهٴ فتح، آيهٴ28.

[26]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.

[27]  . سورهٴ نوح، آيهٴ 17.

[28]  . سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[29]  . سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[30]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.

[31]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 7.

[32]  . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 24.

[33]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 24.

[34]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 14.

[35]  . الكافي، ج 1، ص 30.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق