اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)﴾
مهمترين مقدمه ضرورت نبوّت عامه
اين آيه كريمه كه ضرورت نبوت عامه را تشريح ميكند، مهمترين مقدمهاش همان وجود اختلاف و ضرورت حل اختلاف است. تاكنون در طي اين فصول گذشته ثابت شد كه انسان گرچه فطرتي دارد الهي و هماهنگ با يكديگر ولي اين فطرت چون دور از حس است به منزله دفينه است و طبيعتي دارد كه به عالم ماده نزديك است و انسان از راه حواس با عالم طبيعت در ارتباط است و مقتضاي اين طبيعت بهرهبرداري و استثمار است، خواه از موجودات بيجان و خواه از موجودات جاندار. انسان همانطوري كه از معادن بهره ميگيرد و از گياهان بهره ميگيرد و از حيوانات بهره ميبرد، ميكوشد كه از همنوع خود هم بهره ببرد و اين استخدام و بهرهبرداري در طبع هر انساني هست. گرچه فطرتش بر خلاف اين است ولي طبيعتش به اين سمت متمايل است و چون تنها نميتواند زندگي كند ناچار به تمدني تن در ميدهد. اين تمدن يعني اجتماعي بودن نه يعني متمدن و با فرهنگ بودن، آن متمدن و بافرهنگ بودن مقتضاي فطرت انسان است نه مقتضاي طبيعت. اگر اين طبيعت و فطرت همتاي هم بودند و باهم ظهور ميكردند يا ظهور فطرت بيش از ظهور طبيعت بود مسئله به آساني حل ميشد ولي چون طبيعت به حس و ماده نزديكتر است و زودتر از فطرت شكوفا ميشود، از اين جهت زمام كارهاي انسان را طبيعت به عهده ميگيرد و نه فطرت.
دين و نبوّت رافع اختلافات بشر
بنابراين اختلاف امري است ضروري و حل اختلاف هم ضروري خواهد بود و هيچ عاملي نميتواند اين اختلاف را حل كند مگر چيزي كه ذاتاً از گزند اختلاف و تخلف مصون باشد؛ نه خودش از واقع تخلف داشته باشد اولاً و نه در متن او اختلاف داشته باشد ثانياً، چون هم تخلف [و] هم اختلاف راهزن است و آن صراط مستقيم است و آن دين الهي است كه نه در او تخلف از واقع است و نه در او اختلاف، لذا خداي سبحان دعوت به تامل در قرآن كرد، فرمود اگر اين كتاب از نزد غير خدا بود در او اختلاف راه پيدا ميكرد؛ ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[1] چون اختلاف ندارد پس من عندالله است. عمده آن است كه در بحثهاي قبل هم به عرض رسيد آنچه بشر را وادار ميكند به اينكه به نبوت تن در بدهد اين است كه اختلاف او ضروري است و حل اختلاف هم ضروري است و هيچ چيزي رافع اختلاف نيست «الاّ الدين».
شناسايي هدف اصلي وارثان انبياء
و چيز ديگري كه بشر را گرفتار كرده است اختلاف در دين است كه اين اختلاف در دين به وسيله علماست. از اين به بعد هر خطري هست به عهده وارثان پيامبر است؛ آنها كه وارثان پيامبرند بايد بكوشند كه همه دين را ارث ببرند و همانطوري كه انبيا آمدند اصولاً براي رفع اختلاف، وارثان انبيا هم بايد بكوشند براي رفع اختلاف. هرجا اختلاف ديني هست پاي يك عالم در بين هست و قرآن كريم به اينگونه از اختلافها خيلي هشدار داد، فرمود از آن روزي بترسيد كه بعضيها صورتشان سياه ميشود. اين يك تهديد ضمني به تسويد وجه است. فرمود از عذابي بترسيد كه در روز عذاب عدهاي صورتشان سياه خواهد شد. شما وقتي ملل و نحل را مطالعه ميكنيد ميبينيد نوع اين مللل ونحل دو جلد است؛ جلد اول ملل است كه انبيا آوردند [و] جلد دوم نحل است كه علما آوردند يعني كسي كه در ذي عالم است مقداري اصطلاحات ياد گرفت و اهل دنيا شد كه ﴿اشْتَرَوُا الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَة﴾[2] آنگاه براي جعل مذهب آماده است، از بهائيت گرفته تا وهايبت و از وهابيت گرفته تا بهائيت. هرجا سخن از اختلاف در دين است پاي يك عالم در كار است و قرآن كريم هم اين اختلاف مذموم را بازگو ميكند و ميفرمايد منشأ اين اختلاف كسانياند كه در اثر بغي و ظلم، آن علم را ابزار دنيا قرار دادند و سرمايه خود را كه حيات ابدي است از دست دادند كه ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُم﴾[3].
محالبودن رسيدن به مقصد بدون وحي
آنگاه معلوم ميشود اين كه خداي سبحان ادعا كرد فرمود انبيا عموماً و خاتم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) خصوصاً آمدهاند و چيزي به شما انسانها ياد ميدهند كه نه تنها نميدانيد، بلكه توان فهميدن آن را هم نداريد. انبيا نيامدند كه راه را آسان كنند تا شما بگوييد بدون انبيا هم شود اين راه را طي كرد ولو با دشواري، انبيا آمدند راه را نشان دادند انبيا آمدند راه را باز كردند و بدون وحي محال است كسي به مقصد برسد، اين ادعاي خداست. دليلش در قرآن فراوان است و مهمترين دليل همين مسئله اختلاف است. اما اصل ادعا در همان بحثهاي قبلي همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آيه 151 اين بود كه فرمود: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ يعني نه تنها انبيا يك سلسله علوم و معارف يادتان ميدهند، بلكه انبيا چيزي به جوامع بشري ياد ميدهند كه اگر وحي و نبوت نبود محال بود بشر به او راه پيدا كند نه تنها انبيا آمدند زرهبافي را چون داوود ياد بدهند؛ ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الحَدِيدَ﴾[4] نه انبيا آمدند سفينهسازي را به مردم ياد بدهند؛ ﴿وَاصْنَعِ الفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾[5] نه انبيا آمدن كه كارهاي شاگردان سليمان (سلام الله عليه) را به بشرها ياد بدهند تا كسي بگويد اين كارها گرچه دشوار است، ولي بالأخره نيلش ممكن است، اينها متعذّر نيستند گرچه متأثرند. انبيا آمدند كه انسان را از اختلاف و خودخواهي نجات بدهند كه اگر انبيا نبودند ممكن نبود بشر دست از اختلاف بردارد. فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ در بحثهاي قبل اين جمله مكرر بحث شد كه ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ غير از ﴿مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[6] است نفرمود «و يعلمكم ما لا تعلمون» فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اين كان منفي آن زمينه را سلب ميكند يعني چيزي به شما ياد ميدهند كه مقدورتان نبود و نيست و نخواهد بود كه ياد بگيريد؛ ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ چون قرآن كتاب ابدي است الي يوم القيامه زنده است هر روز اين حرف را دارد. اين مربوط به چهارده قرن قبل نبود تا انسان بگويد بشر آن روز نميدانست هم براي الآن است هم براي چهارده قرن بعد است هم براي يك ميليون و چهارصد قرن بعد است و هكذا. تا بشر هست اين آيه هست. هرجا علم ترقي بكند باز خدا ميگويد انبيا عموماً و رسول خاتم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) خصوصاً آمدند كه چيزي به شما ياد بدهند و ياد دادند كه شما نميتوانستيد و نميتوانيد و نخواهيد توانست ياد بگيريد و آن مسئله حل اختلاف است. چه چيزي است كه انسان را از حل اختلاف باز ميدارد. دنياي غير اسلام را كه ميبينيد يك درنده خويي است آن ديگر به حد بين الغي رسيد، آن نيازي به تشريح ندارد. تنها چيزي كه انسان را باز ميدارد از اينكه پا روي هوس بگذارند در روستا يا شهر يا شهرك يا بخش با غير بخش به جان هم نيفتند، ترس اينكه مبادا در قيامت با صورت سياه محشور بشوند همين، اين را اگر از جامعه برداري مثل همان گلابي است كه از برگ گل گرفتيد بقيه تفاله است.
رضايت از كار ديگران موجب شريك شدن در ثواب آن
همين مسئله كه مبادا صورتمان در قيامت سياه بشود ما را وادار ميكند كه اگر ديديم رفيقمان ترقي كرد خب، بگوييم بسيار خب، كاري كه از دست ما ميخواست انجام بشود از دست او انجام شد الحمد لله ربالعالمين، هم كار انجام شد هم ما به ثواب رسيديم. اينكه گفته شد «انما يجمع الناس الرضا و السخط»[7] اينكه گفته شد «الراضي بفعل قومٍ كالداخل فيه معهم»[8] اين يك حديث شريفي بود كه قبلاً شايد توجيهاش آسان نبود، اما الآن خوب آسان است. معناي اين حديث شريف اين است كه اگر كسي كاري را در جامعه انجام ميدهد ديگري راضي به انجام اين كار باشد در تمام ثوابهاي او سهيم است. خب، حل اين مسئله كار آساني نيست خب، كسي مسئوليتي را در روستا يا شهر قبول كرده وجيه الملة شده خدماتي را ارائه ميدهد مورد استقبال مردم هست شبانهروز دارد كار ميكند ديگري به كار او راضي است. خب، چرا در ثواب او شريك باشد مقدار كمي ثواب ببرد چرا در تمام ثواب او شريك باشد. قبل از انقلاب شايد انسان معناي اين حديث شريف را متوجه نميشد كه «الراضي بفعل قومٍ كالداخل فيه معهم»[9] يا «انما يجمع الناس الرضا و السخط»[10] اما بعد معلوم شد كه اگر دو همدرس، دو همدوره يكي وجيه الملة شد [و] مسئول كارها شد، ديگري كارشكني نكرد، او را تأييد كرد و راضي به كارهاي او بود نه هيچ محذوري بين علماي آن منطقه پيش ميآيد نه بين مردم نه بين مسئولين نه بين كارگزاران نه بين خود اين شخص و آن شخص و كارها هم بهتر پيش ميرود آن كسي كه مسئول است كارها را به عهده دارد يك كمي زحمت ميكشد، اين همدوره و همفكر كه باهم درس و بحث را خواندند و اين دومي كه منزوي شده اگر فاضلتر نباشد لااقل همسان اوست ولي اين پا روي نفس گذاشته و اين اهرمن را رام كرده، گفت من خواستم خدمت بكنم خدمت دارد به دست دوستم انجام ميشود حالا من چرا كارشكني بكنم، چون دومي كارش سنگينتر از اولي است اگر ثوابش بيشتر نباشد يقيناً كمتر نيست چون آن خيلي هنر ميخواهد كه انسان ببيند هم دوره او ترقي كرده است و او مشهور نشد و هيچ نامي از او نيست. اگر كسي بتواند روي اين هوس پاب گذارد اگر قويتر از ديگري نباشد در ثواب، لااقل همتاي اوست «انما يجمع الناس الرضا و السخط» و يك كار آساني نيست و اين در مكاتب بشري نيست. تنها ترس از روسياهي است كه انسان را راضي ميكند و ميگويد حرف نزن. ميگويد چرا اختلاف ميكني، كار را بايد انجام بدهيم حالا يا من يا تو، حالا قرائت كنيم آياتي را كه ميگويد از روزي بترسيد كه صورتها سياه ميشود اين را به علما ميگويد. اختلاف عوام به وسيله علما حل خواهد شد آن اختلافهاي عادي است كه احياناً با مسائل كيفري يا غير كيفر اگر موعظه حل نكرد حل ميشود، اما اختلاف گروهي اختلاف دستهبندي اختلاف ديني به عالم منتهي ميشود، لذا در همه موارد يا گاهي ميفرمايد كه نكند راهي كه بنياسرائيل رفتند شما برويد، گاهي هم ميگويد بترسيد از روزي كه صورتها سياه ميشود.
آموزش منحصر به فرد وحي
حالا اين آيات را بخوانيم ببنيم اينكه خدا فرمود وحي به شما چيزي ياد ميدهد كه شما خودتان نميتوانيد ياد بگيريد، ناظر به چيست. آيا ناظر به زرهبافي داوود است آيا ناظر به سفينهسازي نوح است اينها هست ولي اينها گوشه كار است. آيا درباره تقسيم ارث است كه ما چگونه ارث را تقسيم كنيم هست، ولي آن گوشه كار است درباره تقسيم ارث فرمود كه اين نحوهاي كه خدا ميراث را بين ورثه تقسيم كرد شما كم و زياد نكنيد: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[11] شما كه نميدانيد كدام وارث به حال شما سودمندتر است مبادا كسي را بيشتر و كسي را كمتر بدهيد بشر نميداند كه ارث را چگونه تقسيم بكند او نميداند اين پسري كه فعلاً به او كم داده است از او فرزندهاي صالحي به بارميآيد كه همه اجداد به بركت او بخشوده ميشوند اين چه ميداند. يا آن دختري را كه از ارث محروم كرد يا به او كم ارث داد از او چه فرزندان صالحي به بار ميآيد او كه نميداند كه. فرمود شما دست به ارث نزنيد ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ اينطوري كه خدا تقسيم كرد تقسيم بكنيد. اين قسمت هست ولي اساس، اينها نيست. همه اين موارد را خدا فرمود ما به شما ياد داديم اگر وحي نبود رسالت نبود شما ياد نميگرفتيد اينها درست اما آن زيربنا كه جامعه را نگه ميدارد آن اتحاد است فرمود اگر وحي نبود ممكن نبود بشر بتواند زندگي تمدني داشته باشد به جان هم ميافتادند.
آرامش غرب و شرق بخاطر عمل به قانون الهي
اين هم كه ميبينيد در غرب يا شرق يك مختصري از آرامش بهرهاي دارند اينها همه آن قوانين مردمي و دنيايي اسلام را گرفتند، آن قوانين الهي را رها كردند باز اگر چهارتا بركتي در غرب يا شرق است مهمان وحياند، اينچنين نيست كه حمايت از فقرا و امثال ذلك از خود ماركس و امثال ذلك برخاسته باشد. اينها آمدند در كنار سفره انبيا حرفها را بررسي كردند آن بُعد الهي قضيه را ترك كردند و آن بُعد مردمي را گرفتند و اين راه را طي كردن، الآن هم اگر چهارتا قانون بشري به نام حقوق بشر در عالم مطرح است در كنار سفره انبيا گرفته شده. اينطور نبود كه اول مكتبهاي الحادي باشد بعد اسلام، اول اسلام بود بعد مكتبهاي الحادي آمده. اينها آمدند حرفهاي مردمي را گرفتند حرفهاي الهي را رها كردند.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؛ اگر صد درصد پياده نشد قسمت مهمش پياده شد. اينكه شما ميبينيد الآن در غرب يك آسايش نسبي هست، در شرق يك سكوت نسبي هست در منطقه اسلامي آرامش بيشتري هست همه و همه به بركت انبياست منتها آنها يك بخش مردمي را گرفتند و تا حدودي آرام كردند و مسلمين قسمت مهم سعي كردند آن بخش مردمي و الهي هر دو را بگيرند و اگر نبود وحي و اين قوانين توزيع و توليد و مصرف متعادل، هرگز بشر روي پاي خود نميايستاد. فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[12].
محمود بودن اختلاف قبل از علم و مذموميت اختلاف بعد ازعلم
آنگاه يك شماره اجمالي و يك عبور اجمالي نسبت به آيات اختلاف بكنيم، ببينيم اختلاف قبل العلم بسيار مقدس و محمود است و اختلاف بعد العلم باعث روسياهي قيامت است. اختلاف قبل العلم انسان را محقق بار ميآورد تا انسان چيزي براي او حل نشد نبايد بپذيرد اين روح تحقيق و پژوهش وقتي در انسانها هست، دو محقق كه كنار هم قرار گرفتند با تضارب فكر ممكن است مدتها اختلاف داشته باشند و اين اختلاف زمينه حل بسياري از مسائل پيچيده است. بعد اين اختلافها به يك اتحاد منتهي ميشود هر دو به يك نتيجه ميرسند. وقتي به قله اتحاد رسيدند و به قله حق رسيدند، از آن به بعد اگر كسي بخواهد بغلطد به طرف درهٴ سقوط حركت ميكند، بعد العلم اگر كسي بخواهد اختلاف كند مثل آن سالكي هستند كه همپاي هم به قله كوه رسيدند، ديدشان وسيع شد يكي عمداً خود را از بالاي كوه به آن سمت دره پرت كرده است.
اختلاف محمود و مذموم در آيات قرآن
در همين آيه محل بحث يعني آيه 213 سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود مردم يك گروه بودند، حالا البته در اين بازگشت مجدد تك تك اين كلمات نوراني بحث ميشود كه منظور از ناس چيست امت چيست واحده بودن چيست، آيا زمان حضرت آدم بود بين حضرت آدم و حضرت نوح بود چه زماني بود، ولي در اين آيهاي كه محل بحث است فرمود خدا نبيين را به عنوان تبشير و انذار فرستاد؛ ﴿وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ كه اين اختلاف محمود و اختلاف مقدس و اختلاف قبل العلم است. وقتي انبيا آمدند و حرفها را ارائه دادند از آن به بعد عدهاي كه فهميدند حق كدام است [و] باطل كدام است از آن به بعد داعيه اختلاف داشتند؛ ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم﴾ اين اختلاف مذموم است كه منشأش بغي و ظلم است. در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم اين مضمون هست كه، اگر خداي سبحان مهلت نميداد و براي آزمون اينها را نگه نميداشت به عمر و حيات همه خاتمه ميداد، از بس اختلاف بد است و زمينه نزول عذاب را فراهم ميكند، منتها مقدر الهي اين است كه اينها باشند. تا امتحان بشوند فرمود ما انسانها را براي اتحاد و وفاق آفريديم و عدهاي بعد از علم دم از اختلاف زدند. آيه نوزده سوره «آلعمران» اين است كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ العِلْمُ﴾ اينچنين نيست كسي بگويد اختلاف نظر است، اين بهانه است. زير هر اختلافي آن هوس و هوا هست. براي توجيه هوس و هوا ميگويد اختلاف نظر هست. اگر اختلاف نظر هست، شارع مقدس در زمين اختلاف نظر راهي داده است گفت اگر شما اختلاف نظر داريد اگر با علم وجداني براي شما ثابت شد خب، به آن آقا اقتدا نكن. اگر با علم وجداني نيست با اجتهاد است حتي ميتواني به او اقتدا كني. آيا شارع براي مورد اختلاف نظر قانون جعل كرد يا نكرد؟ نگفت وقتي اختلاف نظر داريد راه ديگر برو. گفت اگر اختلاف نظر داري او هم مجتهد است به او اقتدا بكن و خيلي از مسائل اينچنين است، مگر اينكه علم وجداني داشته باشي نظير مسائل رياضي كه راه او باطل است. اين گونه از علم وجداني كه در مسائل فقهي ما بسيار بسيار كم است فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ العِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾[13] ضمناً اعلام عذاب هم كرده است.
منظور از اعتصام به حبل الله و عدم تفرق
در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 103 به بعد اين است. بعد از اين آيه معروف كه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ ـ اين ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ در نوبتهاي قبل به عرض رسيد معنايش اين نيست كه همهتان مسلمان باشيد، همهتان اهل قرآن باشيد همهتان اهل عترت طاهره باشيد معنايش اين نيست. معنايش اين است كه باهم اهل قرآن باشيد باهم اهل عترت باشيد. يك وقت ميگويند همهتان برويد زيارت كنيد خب، كسي ميرود زيارت ميكند وارد حرم ميشود برميگردد. يك وقت ميگويند باهم زيارت كنيد، نظير نماز جماعت خواندن اگر كسي بگويد من اهل قرآنام آن بگويد من اهل عترتام اين كافي نيست. فرمود باهم اهل عترت باشيد باهم اهل قرآن باشيد باهم اين طناب را بگيريد؛ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ باز تأكيد كرد فرمود: ﴿وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ آن امر به جميع و اين نهي از تفرقه مثل آن است كه بفرمايد باهم نماز جماعت بخوانيد و نماز فرادا نخوانيد. اين امر به جماعت است و نهي از فرادا يعني آن بگويد من خودم قرآن ميخوانم به دستور اسلام عمل ميكنم اين بگويد من خودم قرآن ميخوانم به دستور اسلام عمل ميكنم تك تك باشد اين كافي نيست ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ همين دور هم بودن باعث پيدايش حُسن مظنه است و بسياري از مشكلات حل ميشود ـ آنگاه فرمود كه اين باهم بودنتان مانع آن نباشد كه امر به معروف و نهي از منكر و امثال ذلك را كم بكنيد و از دين مايه بگذاريد؛ ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ﴾[14].
اختلاف موجب روسياهي و عذاب
بعد فرمود ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِمَا جَاءَهُمُ البَيِّنَاتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[15]؛ مبادا مانند پيشينيان از بني اسرائيل و مانند آن باشيد كه گرفتار تفرقه و اختلاف شدند بعد العلم براي اينكه آنها عذاب عظيم دارند. خب، چه زماني عذاب عظيم هست؟ آن روزي كه صورتها سياه ميشود ﴿وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ چه زماني؟ ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ اين كدام كنايه است كه ابلغ از تصريح نيست. فرمود آن روزي كه صورتها سياه ميشود ما عذاب ميكنيم يعني عذابتان اين است ﴿وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ٭ يَوْمَ﴾ اين ﴿يَوْمَ﴾ مفعول فيه است، ظرف است براي آن ﴿عَذَابٌ﴾ گرچه اول آيه است، اما مفعول فيه است براي آن ﴿عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ چه زماني؟ ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ اين ناظر به نحوه تعذيب است ﴿وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ٭ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[16].
دعوت قرآن و احاديث به پرهيز از اختلاف
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» باز در همين زمينه؛ پرهيز از اختلاف فرمود كه اين كتاب براي همين نازل شده است كه شما به اختلاف اينها خاتمه بدهيد، براي اينكه اينها فعلاً باهماند بعد به زندگي فرادا ميرسند كه در بازگشت به اين زندگي فرادا از آيه سوره «انعام» استفاده خواهيم كرد. در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيه نوزدهم فرمود: ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيَما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾؛ اگر نبود كه قضا و قدر الهي اين بود كه ما اينها را مهلت بدهيم و آزمون كنيم، اگر نبود به حيات همه اين داعيان اختلاف خاتمه ميداديم كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 24 فرمود كه ﴿وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ شما برويد زمين تا يك مدت معيني در زمين بايد باشيد بالأخره، در آيه سوره «يونس» فرمود كه اگر آن قضا و قدر الهي نبود و اگر بنا نبود كه اينها تا يك مدتي بمانند و امتحان بدهند و از بين اينها يك انسان صالحي هم نشأت ميگيرد، اگر نبود اين صحنه ما به عمر همه داعيان اختلاف خاتمه ميداديم؛ ﴿وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيَما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «يونس» درباره دعوت مردم به اتحاد و پرهيز از اختلاف، آيه 93 اينچنين فرمود، فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّي جَاءَهُمُ العِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ البته بر بنياسرائيل آمد آنچه را كه پيش بيني نميكردند كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْكَنَةُ﴾[17] اما منشأ همه اينها همان اختلاف است.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ يك وقت آن مقلدين يا دوست ناداناند يا دشمن دانا. در همين مسجد اعظم وقتي امام(دامظله) از آن تبعيد برگشت فرمود من دست همه مراجع را ميبوسم. اگر كسي درباره ديگران اين حرمت را قائل باشد مقلد، مقلد است، هرگز اين كار را نميكند هر اختلافي هست به ديگري برميگردد نه به عوام بيچاره، مگر اينكه كسي خود را در كسوت تقليد بياورد. آن مرزش جداست، اينكه فرمود «تزاوروا» از امام (سلام الله عليه) فرمود به زيارت يكديگر برويد، يكديگر را ترك نكنيد «تزاوروا فان في زيارتكم إحياء لقلوبكم و ذكراً لاحاديثنا و احاديثنا تعطف بعضكم علي بعض»[18]؛ فرمود دور هم جمع بشويد به سراغ يكديگر برويد زيرا در ديدار و زيارت يكديگر، چون عالمايد اينچنين نيست كه مسائل عادي مطرح بشود حتماً از سخنان اهل بيت مطرح ميشود و فرمود حرفهاي ما حرفهاي عادي نيست در شما عاطفه ايجاد ميكند شما را به هم نزديك ميكند «و احاديثنا تعطف بعضكم علي بعض».
امير المؤمنين پرچمدار اتحاد
اين بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است. اين كتاب نهجالبلاغه را همه ما لااقل سالي يكبار بايد مرور كنيم اين كتابي نيست كه يك وقت محرم يا ماه مبارك رمضان خواستيم سخنراني كنيم يا خطبهاش را چند جمله انتخاب كنيم. يك روحاني لااقل سالي يكبار بايد نهجالبلاغه را مرور كند. در اين كتاب نوراني حضرت فرمود احدي در بين امت اسلامي مثل من داعيه اتحاد ندارد، چون به احدي بيش از من ستم نشد، من حرف نزدم نامهاي كه براي ابوموسي نوشت فرمود «فاعلم» به ابوموسي فرمود: «فاعلم ليس في اُمة محمد (صلياللهعليهوآلهوسلم) رجلٌ ليسَ رجل فاعلم احرص علي جماعة أُمة محمد(صلياللهعليهوآلهوسلم) و الفتها منّي»[19]؛ فرمود در تمام امت پيغمبر احدي مثل من نيست چون حق من تضييع شد ولي من بيش از همه داعيه اتحاد دارم.
نبودن خير و فايده در اختلاف
بعد به ديگران در خطبه ديگر فرمود اگر كسي خواست با اختلاف به جايي برسد، حالا اين شخص در كسوت اهل علم است بسيار خوب ميگويد من آخرت نميخواهم دنيا ميخواهم بسيار خوب، ولي حضرت علي را به عنوان عاقل كه قبول دارد. فرمود اگر كسي خيال كرد كه با اختلاف ميتواند به نان برسد اين را از كلهاش دور كند نه به دنيا ميرسد نه به آخرت، حالا اگر آخرت نشد دنيا را كه ميخواهد آن كه داعيه اختلاف دارد يقيناً اهل آخرت نيست دنيا ميخواهد. حضرت امير را هم يقيناً درباره آخرت قبول ندارد اگر آخرت را قبول داشت كه آن كار را نميكرد كه، او را به عنوان عاقل قبول دارد كه، فرمود محال است كسي با اختلاف به نان برسد «ان الله سبحانه [و تعالي] لم يعط أحداً بفرقة خيراً ممن مضي ولا ممّن بَقي»[20]؛ فرمود نه در گذشته نه در آينده احدي با تفرقه خير نميبيند اين بيان صريح بيان حضرت است در نهجالبلاغه فرمود اگر كسي خواست خود را از جامعه جدا كند كه به ناني برسد فرمود او امروز به نان ميرسد فردا به نار، در همين دنيا. فرمود اين را من براساس تاريخ كه نميگويم كه تا شما بگوييد تجارب تاريخ براي گذشته است شايد آينده طور ديگر باشد. من او را به عنوان اينكه به منزله جان پيامبرم و از وحي خبر دارم ميگويد، لذا فرمود چه آينده چه گذشته، حالا گذشته را ممكن است با تاريخ و تجربه گفت اما آينده چه؟ فرمود: «ان الله سبحانه [و تعالي] لم يعط أحداً بفرقة خيراً ممن مضي ولا ممّن بَقي» خب اين است. آن وقت اگر كسي اين روحيه را داشت زمام دينش را كه به چهارتا مقلد و چهارتا عوام نميدهد كه.
دعوت به اتحاد در كلام الهي
ما وارث مراجع بزرگيم كه تالي تلو معصوم (سلام الله عليه)اند. اينها دين را حوزههاي علميه را، كتب علميه را شيخ انصاريها كه اينها جانشينان راستين معصوميناند نوشتهاند. خب، اينها در مرجعيت تعارف ميكردند يكي ميگفت تو مرجع باش سيره اينها را كه همهتان ميدانيد تاريخ اينها هم كه مشخص است استاد اينها دوست اينها، شاگرد اينها اينها كم نبودند و اينها حافظان دين بودند وارثان دين بودند و الآن هم به لطف الهي هستند. آن كه ميگويد من دست ساير مراجع را ميبوسم يعني اجازه ندهيد كسي زمينه اختلاف و هتك حرمت براي كسي فراهم بكند، لذا همه مراجع در برابر او خضوع كردند. كدام مرجع بود كه به قانون اساسي رأي نداد و يكي از آن اصول برجسته قانون اساسي رهبريت امام است. خب، همه مراجع آمدند خضوع كردند. اگر كسي به قانون اساسي رأي داد و يكي از برجستهترين قانون اساسي رهبري امام است، رهبري او را پذيرفت در اين نظام اسلامي ولايت او را پذيرفت. آن تواضع اين بازده ديني را هم دارد. اگر ما وارث اين گونه از افراديم كه اينها وارثان معصومين (سلام الله عليهم اجمعيناند راه ما بايد مشخص باشد و در اين آيات مخصوصاً آيه سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كمتر كسي بخواند و وضعش عوض نشود فرمود بپرهيزيد از روزي كه صورتها سياه خواهد شد.
دعوت به اتحاد
در همين سورهٴ مباركهٴ «هود» بحث ديگري باز درباره دعوت به اتحاد و پرهيز از اختلاف كرده است آيه 110 اين سوره اين است ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي الكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَرِيبٍ﴾؛ فرمود اختلاف آنقدر بد است كه اگر نبود قضا و قدر الهي، ما به حيات اين داعيان اختلاف خاتمه ميداديم. در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 64 اصلاً به رسولش فرمود من قرآن نازل كردم كه تو به اختلافها خاتمه بدهي، ﴿وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ از بس مسئله اتحاد و پرهيز از اختلاف مهم است كه خدا در اين آيه 64 سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود هدف اصيل قرآن حل اختلاف است. در سورهٴ مباركهٴ «شوري» مسئله اختلاف را اينچنين مطرح فرمود. آيه ده اين است كه ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَي اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾ فرمود بالأخره يك مرجعي هست براي اختلاف و آن خداست و دين خدا.
پرسش: ...
پاسخ: همين رفت و آمد، همين كه ما درباره مشاهد ائمه (سلام الله عليه) عرض ميكنيم «السلام عليكم يا ... مختلف الملائكة»[21]؛ يعني جايي كه فرشتهها رفت و آمد ميكنند. آن يكي سؤال كرد اگر اختلاف رحمت است كه اتحاد عذاب است. فرمود اختلاف كنيد يعني رفت و آمد كنيد، نظير اينكه ما در زيارت ائمه عرض مي كنيم «السلام عليكم يا ... مختلف الملائكة» يا نه آن اختلاف قبل العلم است، مثل همين بحثهايي كه همه ما داريم اين اختلاف قبل العلم زمينه شكوفايي علم است و خوب هم هست.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اختلافي كه براي روشن شدن حق باشد يقيناً راهگشاست، چون قرآن و دين نور است در دين تيرگي نيست. حالا بقيه آيات به خواست خدا روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.
[3] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 12.
[4] ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 10.
[5] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 37.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
[7] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 201.
[8] ـ نهجالبلاغه، حكمت 154.
[9] ـ نهجالبلاغه، حكمت 154.
[10] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 201.
[11] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 11.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.
[13] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
[14] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 104.
[15] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 105.
[16] ـ سورهٴ آل عمران، آيات 106 و 107.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[18] ـ الكافي، ج2، ص186.
[19] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 78.
[20] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 176.
[21] ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص610؛ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.