أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
تا کنون روشن شد که صدقه يک عبادت مالي است، پس فرق بين صدقه با هبه با عطيه و با هديه يک فرق جوهري است. آنها جزء عقودند، هم عقد فعلي دارند مثل معاطات و هم عقل قولي دارند با ايجاب و قبول؛ اما صدقه از سنخ عبادت است از سنخ معاملات نيست تا ما بگوييم صيغه ميخواهد يا نه، معاطات در آن هست يا نه؛ «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ».[1] اين روايت نوراني که دارد: «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة»[2] اينها صدقه است. اين گونه از روايات دارد که اگر جايي آب زيادي ميآيد, سيلي آمد يا آتشسوزي است، اگر کسي جلوي اين آب را بگيرد جلوي اين آتش را بگيرد، «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة»؛ اينها صدقه است.
در آن بيان نوراني حضرت فرمود اگر کسي دارد ميرود، در بين راه شيشه شکستهاي، خاري، تيغي در معبر هست اين را بردارد اين صدقه است[3]؛ خب اين ديگر عقد نيست، اين ايجاب و قبول ندارد، اين معاطات ندارد، اين از سنخ مال نيست تا ما بگوييم فرق بين صدقه و هبه چيست، اصلاً از يک سنخ نيستند. درباره هبه، هديه، عطيه و مانند آنها ميشود گفت فرقشان با يکديگر چيست؛ اما اين اصلاً عبادت است از سنخ عقود نيست. «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ» يعني آب فراوان و سيل «أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة»؛ اينها جزء صدقات است. کسي دارد کار خير ميکند يا کسي صندوق صدقات در منزلش هست، پولي در اين صندوق ميگذارد، اين ايجاب و قبول ندارد، اين معاطات نيست، اين جزء عقود نيست؛ اين اصلاً معلوم نيست به دست چه کسي ميرسد!
بين صدقه و هبه، صدقه و عطيه، صدقه و هديه، فرق جوهري هست. اين يک عبادت مالي است، آنها امور مالياند و جزء عقودند؛ ايجاب و قبول قولي دارند، ايجاب و قبول فعلي دارند؛ هم ميشود با معاطات انجام بگيرند هم با ايجاب و قبول لفظي.
بنابراين محققين ما در کتابهاي فقهي بين صدقه با آنها يک فرق جوهري قائلاند و اين طور نيست که اينها را در يک باب ذکر بکنند. بعد از اينکه فرق جوهري ذکر شد، وارد احکام صدقه ميشوند از يک سو، احکام هبه و هديه و مانند آن ميشوند از سوي ديگر.
مطلب ديگر اين است که صدقه واجب بر سادات حرام است مثل زکات؛ اگر از غير سيد باشد به سيد نميرسد. صدقه هاشمي به هاشمي ميرسد اما صدقه غير هاشمي به هاشمي نميرسد ولي در صدقهي منذوره يعنی اينکه کسي نذر کرد که اگر فلان مشکلش حل شد فلان مقدار صدقه بدهد، اينجا صدقه، واجب نيست، بلکه اين تصدّق، واجب است، اين مال، صدقه نيست، لذا به سيد ميرسد. آنکه بر او واجب است وفاي به نذر است. قبلاً هم بحث شد که اگر کسي نذر کرد که اگر فلان حاجتم برآورده شد، نماز شب بخوانم، اگر گفتيم قصد وجه لازم است، اين حق ندارد نماز شب را به قصد وجوب بخواند، چون نماز شب بر او واجب نيست، بلکه وفاي به نذر واجب است. وفاي به نذر کجا، نماز شب کجا! اگر خواست قصد وجه بکند حتماً بايد نماز شب را به قصد مستحبي بخواند. آنچه بر او واجب است وفاي به نذر است نه نماز شب؛ اين وفاي به نذر را قصد وجوب ميکند آن نماز شب را قصد استحباب.
صدقه منذوره هم همين طور است؛ اگر کسي نذر کرد که اگر مثلاً فلان بيماري را خدا شفا داد اين مقدار صدقه بدهد، وفاي به نذر واجب است نه آن صدقه. بنابراين اين صدقه، صدقه مستحب است لذا به سيد ميرسد. وفای به نذر واجب است، اين چه کار به آن صدقه دارد؟! ردّ مظالم غير از زکات و خمس است، در خمس، خود اين عين مال، صدقه است و بايد به صاحبش برسد، اين به سيد ميرسد؛ يا زکات، خود متن اين مال، صدقه است و اين زکات به سيد نميرسد مگر اينکه زکاتدهنده سيد باشد؛ اما کسي نذر کرد که اگر شفا پيدا کرد، صدقه بدهد، خب اين مال که صدقه نيست، وفاي به نذر واجب است نه اينکه ذات اين مال صدقه بشود.
در مسئله مظالم که ميگويند در صورتي که حلال مخلوط به حرام باشد که چهار صورت دارد، يک صورتش اين است که کسي در مسافرت مکه و غير مکه همسفر کسي بود، مقداري اثاث در چمدانها جا مانده، اين مقدارش معلوم نيست، يک؛ صاحبش هم معلوم نيست، دو، اينجا ميگويند که بايد ردّ مظالم بشود. اينجا اين مال، صدقه نيست، تصدّق، واجب است نه اينکه اين مال صدقه بشود، لذا اين به سيد ميرسد، چرا؟ براي اينکه متن اين مال، صدقه نيست، بلکه بر انسان واجب است که اين مال را در راه خدا صدقه بدهد مثل اينکه گمشدهاي را پيدا کرده است.
غرض اين است که آنچه بر سيد حرام است اين است که گوهر اين مال، صدقه باشد؛ نه اينکه اين گوهر مال، صدقه نيست ولي چون شما دسترسي به صاحبش نداريد بايد از طرف صاحبش صدقه بدهيد؛ اينجا تصدق واجب است نه صدقه، اينجا گوهر مال، صدقه نيست.
غرض اين است که صدقه, جزء عبادات است نه جزء معاملات، لذا نبايد گفت آيا معاطات کافي است يا نه فقط عقد قولي لازم است، از آن سنخ نيست، از آن قبيل نيست. فرق ديگري که در بحث قبل هم اشاره شد، اين است که صدقه چون عبادت است مشروط به قصد قربت است، يک و ممنوع به ريا است، دو؛ اگر قصد قربت نکند که صحيحاً منعقد نميشود و اگر با قصد ريايي باشد که حرام و باطل است. اينکه مشروط به نيت قربت است و ممنوع به ريا، اين خودِ فعل است متنِ فعل است.
بنابراين آن که در صدقه، مثلاً گيرنده بايد فقير باشد ولي در هديه با اکرام است و مانند آن، اينها خصوصيتهاي جنبي است. گوهر عمل همان است که صدقه يک امر عبادي است و هديه و تحفه و هبه، امر مالي است و جزء عقود است.
پرسش: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ»
پاسخ: يعني هر کار خيري.
پرسش: هر کار خير تعبير به « معروف» ... حتما لحاظی در آن ...
پاسخ: بايد معروف باشد.
پرسش: ممکن است کار خير، خير عرفی باشد...
پاسخ: نه، آنکه شارع مقدس به آن میگويد معروف؛ «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ» يعني آن چيزي که شارع مقدس در برابر منکر قرار داد، يک؛ در برابر لابشرط قرار داد، دو؛ چيزي که «يعرفه العقل و الشرع». در آن روايات، خصوصياتش را بيان کردهاند؛ فرمود اگر کسي در راه دارد ميرود ببيند شيشه شکستهاي سنگ شکستهاي تيغ شکستهاي هست، آن را بردارد، اين صدقه است.
پرسش: احتياج به قصد قربت دارد يا نه؟
پاسخ: بله
پرسش: اگر کسی اين کار را انجام داد که خيری به ديگران برساند ...
پاسخ: قصد قربت، يک وقت تفصيلي است يک وقت اجمالي است؛ همين که ميگويد اين کار ثواب دارد يعني «قربة الی الله»؛ ميگويد اين کار ثواب دارد، ديگر لازم نيست که بگويد «لوجه الله» است يا «لقرب الله» است يا «خوفا من النار» است يا «شوقا الي الجنه» است، اينها زير مجموعه کسي است که تفصيلاً بخواهد قصد قربت کند. همين که میگويد ثواب دارد، يعني خدا را قبول دارد قيامت را قبول دارد ثواب و عقاب را قبول دارد و دارد «قربة الي الله» انجام ميدهد.
پرسش: ممکن است در مقابلش اجرت هم بگيرد مثلاً کارمند هلال احمر است، زلزلهای شده، اين دارد کار انجام میدهد، حقوق هم میگيرد ... قصد قربت ...
پاسخ: اين دو کار است: يک وقت است که متن کار را «لله» انجام ميدهد اما مقدمات و شرايطي که دارد، اينها بله ممکن است جزء اجاره قرار بگيرد. در رابطه با اصل کار نمیتواند؛ اما خصوصياتي که در آن هست که مثلاً فلان ساعت بايد بيايي، يا فلان روز بايد بيايي، يا ماهي چند روز بايد بيايي، اينها خصوصياتي است که قابل اجاره است.
بنابراين فرق جوهري صدقه با هبه و عطيه و چشمروشني و مانند آن اين است که اين يک امر عبادي است، آنها امر مالي هستند. نبايد گفت که صدقه، ايجاب و قبول ميخواهد يا نه، آيا معاطات در آن کافي است يا حتماً عقد قولي لازم است؛ اين از آن قبيل نيست؛ آدم وقتي چيزي را در صندوق خيرات ميگذارد اصلاً معلوم نيست چه کسي ميگيرد و چه وقت ميگيرد، اين طور نيست که عقدي باشد، چون اگر عقد باشد بالاخره ايجاب و قبول لازم است.
بنابراين هم از آن طرف فرق جوهرياش اين است که صدقه مشروط به قربت است، يک؛ ممنوع به ريا است، دو؛ اما در مسئله هبه و هديه و چشمروشني، اگر کسي قصد ريا دارد و ميخواهد خودنمايي بکند، کار معصيتي کرده است ولی هبهاش صحيح است هديهاش صحيح است، چون امر عبادي نيست که با عنوان ريا باطل بشود. در فلان جا ميخواهند فلان کار خير را انجام بدهند، قصد صدقه نيست، مثلاً به اصطلاح امروز، جشن گلريزان است، اين برای تظاهر، مالي را داده «لا لوجه الله» و قصد ريا کرده، اين که قصد ريا کرده، گناهي کرده ولي عملش باطل نيست، چون اين هديه است، هديهي ريائي است، هديهاش مقبول است، آن ريائش محرَّم است. اما اگر به عنوان صدقات باشد که بخواهند صدقه جمع بکنند، بله اين کار، کار باطل و حرامی است.
پرسش: به نظر میرسد شارع يک توسعه معنايي را در بحث صدقه انجام داده است چون آيه شريفه که انحصار را نشان میدهد: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ﴾ ...
پاسخ: آنجا خصوص زکات است، همان مصارف هشتگانه است، وگرنه صدقات مصطلح و صدقاتي که در قبال اين است مصارف هشتگانه ندارد؛ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[4] اين مصارف هشتگانه برای آن صدقات عبادي است يعني زکات؛ حالا يا زکات مال يا زکات فطر.
پرسش: صدقه عبادی هم دو حالت پيدا کرد: يکی زکات است يکي هم حالتی است که همين طوری داريم میرويم مالی را به فقيری میدهيم، قصد قربت که بکنيم صدقه میشود.
پاسخ: نه، دو حرف است: آن زکات واجب داريم و زکات مستحب داريم؛ مثل نماز واجب و نماز مستحب.
پرسش: زکات مستحب، صدقه به حساب میآيد
پاسخ: بله مثل نماز واجب و نماز مستحب؛ ما زکات مستحب هم داريم. زکات مال اين است زکات علم اين است زکات جاه اين است؛ زکات جمال، حجاب و عفاف است: «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ»[5]؛ زکات شجاعت، جهاد «في سبيل الله» است: «زکاةُ الشَّجاعة الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[6]؛ تمام اينها تقسيمشده است. بر هر کسي حجاب و عفاف لازم است اما اين انسان که از جمال بيشتري برخوردار است بايد زکاتش را بدهد، زکاتش همان حجاب و عفافش است: «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ». زکات عالم شدن، تعليم دادن است[7]؛ زکات جمال، عفاف است؛ زکات شجاعت «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» است.
وجود مبارک پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند حرکت ميکردند، جوان نيرومندي هم از کنارشان رد شد. همراهان حضرت گفتند ای کاش اين نيرو و اين قدرت، فی سبيل الله صرف ميشد! حضرت فرمود «سبيل الله», منحصر در اين نيست که مثلاً به جبهه برود، اين اگر از منزل بيرون آمد فلان کار را بکند فلان کار را بکند فلان کار را بکند، همه اينها «في سبيل الله» است؛ فرمود اگر اين جوان از منزل بيرون آمده که مالي تهيه کند که بچههای خودش را تأمين بکند، «في سبيل الله» است، اگر رفته پدر و مادر خودش را تأمين بکند، «في سبيل الله» است، اگر رفته آبروي خودش را حفظ بکند، «في سبيل الله» است؛ فرمود «سبيل الله» که تنها جهاد نيست؛[8] ولي به هر حال آنکه گفتند «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ» زکات شجاعت «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ اينها را مشخص کردند.
بعضي از روايات باب چهارم خوانده شد. وسائل الشيعه، جلد نوزدهم، صفحه 233, روايت چهارم را که مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل کرد مرحوم صدوق هم آن را نقل کرد: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْهِبَةُ جَائِزَةٌ قُبِضَتْ أَوْ لَمْ تُقْبَضْ قُسِمَتْ أَوْ لَمْ تُقْسَمْ وَ النُّحْلُ لَا يَجُوزُ حَتَّی تُقْبَضَ»؛ «لَا يَجُوزُ» يعني نافذ نيست، آنجا که گفت «جائزةٌ» يعني «نافذةٌ».
روايت پنجم را هم مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرده است که «الْهِبَةُ وَ النِّحْلَةُ» _همان بياني که صديقه کبري(سلام الله عليه) دارد که فدک نِحلهاي بود که پدرم به من داد[9]؛ «نُحل» آن مالي است که دادند و اين کار را ميگويند: «نِحله»_ «مَا لَمْ تُقْبَضْ حَتَّی يَمُوتَ صَاحِبُهَا قَالَ هِيَ مِيرَاثٌ»؛[10] گرچه حالا موالات بين ايجاب و قبول لازم نيست اما قبول لازم است؛ اگر کسي مالي را هبه کرده يا نحله کرده ولي شخص قبول نکرد و اين واهب مُرد، اين ميراث او حساب ميشود و بين ورثه تقسيم ميشود، چون اين يک عقد است و عقد قبول ميخواهد.
موالات شرط نيست، ولو فاصله داشته باشد بايد قبول محقق بشود؛ اگر مدتي طول کشيد و کسي قبول نکرد و اين شخص واهب مُرد، اين به ورثه برميگردد؛ «قَالَ هِيَ مِيرَاثٌ».
روايت بعدي که هم «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرد اين است که حضرت فرمود: «أَنْتَ بِالْخِيَارِ فِي الْهِبَةِ»؛ هبه، عقد لازم نيست مگر هبه به ذي رحم؛ هبه، عقد جايز است و ميشود به هم زد. «أَنْتَ بِالْخِيَارِ فِي الْهِبَةِ» نه خيار مصطلح که از اقسام خيار باشد؛ نه، عقد جايز است قابل به هم زدن است؛ يعني مختار هستي. «أَنْتَ بِالْخِيَارِ فِي الْهِبَةِ مَا دَامَتْ فِي يَدِكَ»؛ تا وقتی که در قبض توست، قبض ندادي، «فَإِذَا خَرَجَتْ إِلَی صَاحِبِهَا فَلَيْسَ لَكَ أَنْ تَرْجِعَ فِيهَا»؛[11] بعد از قبض لازم است و حق برگشت نداري.
از مرحوم شيخ طوسي در مبسوطش نقل شده است که ايشان ميگويد اين عقد جايز است حتي بعد از قبض هم ميشود برگرداند. حالا در خصوص هبه به ذي رحم ممکن است که آنجا فرمايشي داشته باشد که حق برگشت ندارد.
صاحب وسائل ميفرمايد: «أَقُولُ: عَدَمُ الرُّجُوعِ بَعْدَ الْقَبْضِ مَخْصُوصٌ بِبَعْضِ الصُّوَرِ الْآتِيَةِ»[12] مثل هبه به ذي رحم يا محمول بر کراهت است. آن روايتي که دارد اگر کسي هبه کند و بعد برگردد مثل اينکه بالاآورده خودش را مصرف کند[13]، اين حمل بر کراهت ميشود.
روايت بعدي که مرحوم شيخ طوسي «عَنْ مُوسَی بْنِ عُمَرَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام» نقل کرد اين است که «الْهِبَةُ لَا تَكُونُ أَبَداً هِبَةً حَتَّی يَقْبِضَهَا»؛ خود اين شخص اقباض بکند او هم قبض بکند «وَ الصَّدَقَةُ جَائِزَةٌ عَلَيْهِ»؛[14] بر او جايز است يعني ميتواند برگرداند. جواز در اينجا در حقيقت به معني نفوذ است نه اينکه جايز است يعني حلال است و مانند آن.
اين روايات هفتگانه از مرحوم شيخ طوسي بود. آخرين روايت را مرحوم کليني نقل میکند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَی عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام» حضرت هادي(سلام الله عليه) «رَجُلٌ جَعَلَ لَكَ شَيْئاً مِنْ مَالِهِ ثُمَّ احْتَاجَ إِلَيْهِ»؛ میگويد به حضرت هادي نوشتم که کسي براي شما مالي قرار داده گفته اين مال براي حضرت هادي باشد، بعد به اين مال محتاج شد؛ «جَعَلَ لَكَ شَيْئاً مِنْ مَالِهِ» حالا نذر بود هبه بود صدقه بود هر چه بود «ثُمَّ احْتَاجَ إِلَيْهِ» به اين مال محتاج شد «أَ يَأْخُذُهُ لِنَفْسِهِ أَمْ يَبْعَثُ بِهِ إِلَيْكَ»؛ آيا ميتواند چون الآن حاجت دارد از آن مال استفاده کند يا حتماً بايد براي شما بفرستد _«بعث به» يعني فرستاد_ حضرت در جواب مرقوم فرمودند: «هُوَ بِالْخِيَارِ فِي ذَلِكَ» هر دو جايز است «مَا لَمْ يُخْرِجْهُ عَنْ يَدِهِ»؛ يک وقت است که از يدش خارج کرده و به کسي داده که براي ما بياورد، اين به منزله قبض است، اينجا نميتواند برگرداند؛ اما مادامي که از يدش خارج نشد و در اختيار اوست، ميتواند هر دو کار را انجام بدهد. «وَ لَوْ وَصَلَ إِلَيْنَا لَرَأَيْنَا أَنْ نُوَاسِيَهُ وَ قَدِ احْتَاجَ إِلَيْهِ»[15]_اين يک امر شخصي است_ فرمود اگر به دست ما ميرسيد ما مصلحت را در مواسات ميديديم؛ مواسات يعني کار خيري انجام بدهيم که به او کمکي بکنيم. فرمود اگر به دست ما ميرسيد، ما چون او نيازمند بود مواسات ميکرديم و احسان ميکرديم به او ميداديم؛ نه اينکه اگر به دست گيرنده رسيد او موظف است مواسات کند.
پرسش: روايت مجمل است، معلوم نيست که شخص هبه کرده يا صدقه داده
پاسخ: اگر هبه باشد مطلقا جايز است پس معلوم ميشود که احتمال صدقه است.
پرسش: امام که صدقه را قبول نمیکند
پاسخ: نه، امام صدقات مستحبي را قبول ميکند.
پرسش: آنکه لازمه نبوده
پاسخ: همين صدقه واجب را که مصارف هشتگانه دارد به نام زکات، خدا به پيغمبر فرمود بگير! اينکه امام ميگيرد که براي مصرف شخصي خودش نميگيرد. فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا﴾[16] همين مصارف هشتگانه زکات است که فرمود بگير؛ اين اخذي که امام ميگيرد «للإمامة» است.
فرمود اگر به دست ما برسد ما به او کمک ميکنيم چون «وَ قَدِ احْتَاجَ إِلَيْهِ».
اين روايت را گذشته از مرحوم کليني، مرحوم صدوق هم نقل کرده است و اين را صدوق در کتاب «إِكْمَالِ الدِّينِ» از «مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ» نقل کرده[17] و مرحوم کليني از طريق ديگر نقل کرده است.
تا اينجا روشن شد که صدقه يک امر عبادي است امر مالي نيست، يک عبادت مالي است و جزء عقود نيست تا ما بگوييم که ايجاب ميخواهد قبول ميخواهد موالات است و عقد قولي لازم است يا عقل فعلي هم کافي است.
پرسش: ... «وَ الصَّدَقَةُ جَائِزَةٌ»
پاسخ: يعنی «نافذةٌ».
پرسش: صدقه به معنای اعم باشد، هبه باشد اصلاً
پاسخ: «الْهِبَةُ لَا تَكُونُ أَبَداً هِبَةً حَتَّی يَقْبِضَهَا» اما «وَ الصَّدَقَةُ جَائِزَةٌ عَلَيْهِ»
پرسش: آن به معنای اعم باشد که ناظر به خودِ هبه باشد
پاسخ: نه، ممکن است صدقه به معني واجب و مستحب، اعم باشد؛ اما بر هبه، صدقه صادق نيست. اصلاً هبه عقد است، صدقه جزء عقود نيست.
پرسش: ... اينجا بحث قبض را نميکند فقط ميگويد: «الصدقه جائزة»، قُبِضَت او لم تُقبَض
پاسخ: بله، دو حرف است، نفوذش برای کجاست؟ «جائزة» يعني «صحيحةٌ»، حکم وضعي است نه «لازمةٌ»، لزومش آن وقتي است که قبض بشود.
باب پنجم «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الرُّجُوعِ فِي الْهِبَةِ وَ الصَّدَقَةِ لِلْأَبَوَيْنِ» يعني هبه به ذي رحم, حکم صدقه را دارد يعني لازم است «لِلْأَبَوَيْنِ»، يک؛ «وَ الْأَوْلَادِ»، دو؛ «مَعَ الْقَبْضِ» اما اگر اولاد صغير باشند، قبض وليّ به منزله قبل مولّيعليه است، پس قبض شده است، نه اينکه قبض لازم نيست. «أَوْ كَوْنِ الْأَوْلَادِ صِغَاراً»[18] يا قبض بشود يا اگر بچهها کوچک باشند چون دست خود وليّ به منزله دست مولّيعليه است اين قبض است.
روايت اول را مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ» نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «فِي رَجُلٍ وَهَبَ لِابْنِهِ شَيْئاً» هبه کرد «هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهِ» آيا ميتواند برگرداند بگيرد يا نه؟ حضرت فرمود اگر قبل از قبض باشد ميتواند و اگر بعد از قبض باشد نميتواند؛ منتها «قبض کل شيء بحسبه» اگر بچهها بزرگ باشند قبض، قبض مصطلح است يعنی بايد به اينها تحويل بدهد و اگر بچهها صغير باشند دست وليّ دست مولّيعليه است يعنی همين که در دست پدر است به منزله قبض است. «هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهِ قَالَ نَعَمْ إِلَّا أَنْ يَكُونَ صَغِيراً»؛[19] اگر آن متّهب صغير باشد اين حق برگشت ندارد، چرا؟ چون قبض کرده است، چون دست وليّ به منزله دست مولّيعليه است اين قبض است و صدقه بعد از قبض را نميشود برگرداند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. الکافی، ج4، ص26 و 27.
[2]. الکافی، ج5، ص55.
[3].الدعوات (راوندی)، ص 98؛ نهج الفصاحة، ص378.
[4].سوره توبه، آيه 60.
[5]. غررالحکم، ص 390.
[6]. غررالحکم، ص 390.
[7]. الکافی، ج1، ص41؛ ر.ک: غررالحکم، ص 313، 390 و 391.
[8]. ر.ک: الدر المنثور، ج1، ص 337.
[9]. الخرائج و الجرائح، ج1، ص113؛ الاحتجاج(شيخ طبرسی)، ج1، ص107.
[10]. وسائل الشيعه, ج19, ص233.
[11]. وسائل الشيعه, ج19, ص233 و 234.
[12]. وسائل الشيعه, ج19, ص234.
[13] . وسائل الشيعه, ج19, ص205.
[14]. وسائل الشيعه, ج19, ص234.
[15]. وسائل الشيعه, ج19, ص234.
[16]. سوره توبه، آيه103.
[17]. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص522.
[18]. وسائل الشيعه, ج19, ص235.
[19]. وسائل الشيعه, ج19, ص235.