آیات 1 تا 2
أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿الم (1) ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (2)﴾
تبيين نظر مرحوم امينالاسلام طبرسي
بحث در اين كلمهٴ مباركهٴ ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ بود. آن طوري كه مرحوم امينالاسلام (در مجمع البيان) و ديگران معنا كردند، گفتند: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾؛ يعني تنها اهل تقوا بهره ميبرند، گرچه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[1] است [و] براي جميع مردم هدايت است؛ ولي تنها اهل تقوا بهره ميبرند، پس اگر اختصاصي هست در مقام بهرهبرداري است نه در مقام بذرافشاني. اين بذر را كشاورز در همهٴ زمين پهن ميكند و ميافشاند؛ [اما] تنها زمينههاي مستعدّند كه استفاده ميكنند. پس قرآن به استناد آيات ديگري كه فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾، هدايتِ عالَمي و جهاني است؛ اما چون در بين مردم، اهل تقوا از قرآن استفاده ميكنند نه ديگران، لذا فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾. نظيرش هم در مسئلهٴ انذار است كه گرچه خداي سبحان در سورهٴ «فرقان» فرمود: اين كتاب را ما براي انذار جهانيان فرستاديم: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[2]؛ يعني براي انذار و هراساندن همهٴ مردم جهان؛ ولي چون از اين انذار فقط گروه خاصّي استفاده ميكنند، [در] قرآن كريم (خداي سبحان) فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا﴾[3]؛ تو فقط كساني را انذار ميكني كه اهل خشيت باشند؛ نه اينكه حضرت، فقط علما و مؤمنين را انذار كند؛ حضرت جهانيان را انذار ميكند [اما] فقط علما و مؤمنيناند كه بهره ميبرند، از اين جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا﴾[4]. در تأييد اين بيان مرحوم امينالاسلام، اين آيهٴ سورهٴ «مريم» هم ذكر شده است كه خداي سبحان در سورهٴ «مريم» آيهٴ 97 اينچنين ميفرمايد: ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ ما اين كتاب را در زبان تو و به زبان عربي براي نشر تبليغ، آسان كرديم تا به وسيلهٴ اين كتاب متّقيان را بشارت بدهي و دشمنان كينهتوز و سرسخت را بترساني: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً﴾ كه «لدّ» جمع «الدّ» است. عدهّاي را هم قرآن به عنوان ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[5] معرّفي كرد كه اينها دشمنيشان سرسخت است. پس با اينكه دشمنان سرسختِ دين را رسول خدا انذار ميكند و براي همين هم مبعوث شده است كه خدا فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ معذلك قرآن سخنش اين است: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا﴾؛ فقط تو كساني را انذار ميكني كه بترسند؛ يعني كساني استفاده ميبرند كه اهل خشيت باشند، نه فقط تو آنها را بترساني. اين خلاصهٴ نظر مرحوم امينالاسلام (در مجمع البيان) و ديگران.
تفاوت ديدگاه علامه طباطبايي با مرحوم طبرسي در معناي ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ و برتري نظر علامه
اما بيان سيّدنا الأستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اگر گفته شد: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾؛ نه به اين معناست كه قرآن هدايت است براي كساني كه قرآن را بپذيرند، [بلكه] قرآن هدايت است براي كساني كه از قرآن استفاده كنند. نظر مرحوم صاحب (مجمع البيان) به اين برميگردد [كه] قرآن هدايت است براي كسي كه آن را بپذيرد، بيان سيّدناالأستاد(رضوان الله عليه) اين است كه قرآن هدايت است براي كسي كه سرمايهٴ پذيرش داشته باشد كه يك مقدار جلوتر ميروند.
براي فرق اين دو تفسير به اين مثال عنايت ميكنيد؛ مثلاً اگر كسي كالاي سودبخشي را در بازار عرضه كند، ميگويد: «اين كالا براي كسي سودمند است كه بخرد هر كه بخرد استفاده ميكند، هر كه نخرد استفاده نميكند»، اين يك تعبير است كه انسان ميگويد: «اين كالا براي كسي سودمند است كه بخرد؛ هر كه خريد استفاده ميكند»، از اين جلوتر [نيز] تعبيري است و آن اينكه انسان بگويد: «اين كالا سودمند است براي كسي كه سرمايه داشته باشد؛ هر كه سرمايه دارد استفاده ميكند، هر كه سرمايه ندارد استفاده نميكند». مرحوم امينالاسلام ميفرمايد: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾؛ يعني اين قرآن هدايت است براي كساني كه قبول بكنند، سيّدنا الأستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايد: اين قرآن هدايت است براي كساني كه سرمايه داشته باشند. مرحوم امينالاسلام تا بين راه آمد؛ ولي به ريشهٴ راه، راه نيافت و سيّدنا الأستاد به آن ريشه اشاره كرد؛ فرمود: اين قرآن هدايت است براي كساني كه سرمايهٴ خريد داشته باشند. در اينكه اين قرآن انسان را به تجارت دعوت ميكند، حرفي نيست و در اينكه اگر كسي در ميدانِ تجارتِ قرآن چيزي بخرد استفاده ميبرد، در اين هم حرفي نيست و اگر كسي در ميدان تجارتِ قرآن چيزي نخرد، هر چيز ديگر را بخرد ضرر ميكند و نفعي نميبرد، در اين هم حرفي نيست؛ امّا آنچه اساس است، سرمايهٴ خريدن است كه اگر كسي سرمايهٴ داشته باشد ميخرد و اگر سرمايهٴ را باخت نميخرد.
اما اين مطلب كه قرآن ما را به تجارت دعوت ميكند، اين در سورهٴ «صف» جزء آيات معروف آن كريمه است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ چون ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾[6] را مرحوم امينالاسلام توجيه نكرده كه اين هدايت چه هدايتي است.
پرسش ...
پاسخ: سرمايه را آن ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ بازگو ميكند؛ سرمايه تقواي فطري است نه تقواي تشريعي، اگر كسي فطرتِ روشني داشته باشد و اين را خاموش نكند، با اين فطرت بيايد در ميدان قرآن، چيزي ميخرد و استفاده ميكند.
پرسش ...
جواب: بله؛ در تقواي فطري، يقين به آخرت هست، ايمان به غيب هست؛ اين همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[7] است كه آن روز اشاره شده، امروز هم بيان ميشود.
دعوت قرآن به تجارت با خداي سبحان
اصل اينكه قرآن ما را به تجارت دعوت ميكند، در سورهٴ «صف» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[8]، پس قرآن ما را به تجارت دعوت ميكند؛ يعني بياييد چيزي بخريد و چيزي بدهيد. چه بايد بخريد؟ در تجارت چه بايد بخريد؟ آن چيزي كه بايد بخريد چيست؟ آن بهشت است كه بايد بخريد، مغفرت است كه بايد بخريد؛ امّا چه بايد بدهيد؟ انسان كه تجارت ميكند، بيع ميكند، ميفروشد، چه ميفروشد و چه ميخرد؟ در اينجا كه انسان بيع ميكند و بيعت ميكند، جان و مال ميفروشد؛ جان را ميفروشد، مال را ميفروشد، بهشت ميگيرد. اين عمل را ميگويند «بيعت»، «باع» يعني فروخت، بيعت كرد؛ يعني بيع كرد. اگر كسي در ميدانِ تجارت، بيع كرد؛ يعني جان و مالش را فروخت، به او سعادت ابد خواهند داد؛ اين فروختن را ميگويند «بيعت». اگر كسي جانش را نفروخت و مال خود را نفروخت، ميگويد «من مالك جان و مال خودم هستم»، اين بداند كه با چيز ديگري بيعت كرده است و نميداند؛ يعني جانش را به هوس فروخت، مالش را به هوس فروخت و نميداند، [كه اينها] ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[9] كه آن هم بحثش بعداً ميآيد. اگر كسي تجارت ميكند و بيعت ميكند؛ يعني «يبيع نفسه و ماله من الله سبحانه و تعالي»، [آن گاه] خدا ميشود «مشتري»، انسان ميشود «بايع» و اين عمل را ميگويند «بيعت» كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾[10].
پس انسان كه تجارت ميكند و بيعت ميكند؛ يعني جانش و مالش را ميفروشد و بهشت ميگيرد؛ وقتي بيع كرد، ديگر مالك مال و جان نيست، نميتواند بگويد «من مالك مالم هستم؛ من مالك جانم هستم». البّته انسان مالك جان هست؛ مالك مال هست؛ اما نسبت به ديگران [ولي] نسبت به خداي سبحان، نه مالك مال است، نه مالك جان؛ چون بيع كرد. اگر بيع كرد، ديگر نبايد در آن مبيع، بدون اذن خريدار تصرّف كند؛ اين معني بيعت است. گرچه قرآن ما را نسبت به يكديگر مالك و مسلّط ميداند؛ امّا نسبت به خداي سبحان هيچ مالكيّتي براي ما قائل نيست؛ فرمود: شما اگر بيع كرديد، بيعت كرديد، ديگر مالك مال و جان نيستيد و اگر خواستيد در جانتان و در مالتان تصرّف بكنيد، بايد خدا كه خريدار و مالك است اذن بدهد؛ لذا انسان در مالش مجاز نيست هر تصرّفي بكند، در جانش مجاز نيست هر تصرّفي بكند، [نميتواند] بگويد «من مالك جانم هستم، من مالك مالم هستم»؛ اينچنين نيست، تا [ببينيم] دستور دين چه باشد. پس اين ميشود تجارت كه انسان در ميدان تجارت چيزي را ميدهد و چيزي ميخرد؛ آنچه ميخرد بهشت سعادت است، آنچه ميفروشد جان و مال است (اين معني تجارت است).
بهرهمندي از هدايت فطري، شرط تجارت با خداي سبحان
خب، چه كسي ميتواند در ميدان تجارت، اهل خريدن و فروختن باشد؟ كسي كه سرمايه داشته باشد يعني كسي كه جان و مالش را قبلاً به ديگري نفروخته باشد؛ كسي كه سرمايه دارد ميتواند تجارت كند، كسي كه سرمايه ندارد چه تجارتي ميكند؟! خب، چه كسي سرمايه دارد؟ خداي سبحان اين سرمايه را كه به همه داد، چه كسي آن سرمايه را حفظ ميكند، چه كسي حفظ نميكند؟ يك عدّه حفظ نميكنند [و] اين سرمايهشان را به ديگران ميفروشند، اين جانشان و مالشان را به هوس ميفروشند، ميگويند «ما آزاديم هر چه دلمان ميخواهد ميكنيم». اينكه ميگويد «من هر چه ميخواهم ميكنم»، او با هوس بيعت كرد؛ يعني جان و مالش را به شهوت فروخت و شهوت گرفت، ميگويد «من هر چه بخواهم ميكنم». اين گروه كه تجارتشان را قرآن بازگو ميكند، ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي﴾[11]؛ آن هدايت فطري را كه سرمايهٴ خداداد بود را دادند و ضلالت گرفتند، پس مالك جان نيستند، مالك مال نيستند؛ ديگر نميتوانند بيعت كنند، ديگر نميتوانند چيزي را به خدا بفروشند و از خدا چيزي را بگيرند؛ اينها كساني هستند كه ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾[12] ـ «خسارت» يعني سرمايه باختن ـ اينها سرمايهشان را دادند و هوس گرفتند. پس اگر كسي اهل تجارت است بايد سرمايه داشته باشد.
فطرت، سرمايه اوليه و همگاني هدايت
سرمايه را هم در آيهٴ سي سورهٴ «روم» بيان كرد: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾، اين فطرت را ـ كه سرمايهٴ اوّليه است ـ خداي سبحان به همه داد؛ اين فطرت كه دين خداست: ﴿ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾، اين را به همه داد، هيچ كسي را خدا بدون سرمايهٴ فطري نيافريد.
اگر كسي اين سرمايهٴ را به هوس فروخت، همان است كه در همين سورهٴ «بقره» آيهٴ شانزده، بعد از آنكه جريان كفّار و منافقين را ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾؛ كفّار و منافقين تجارتي كردند؛ هدايت را دادند [و] ضلالت را گرفتند. اين كدام هدايت است؟ كفار و منافقين كه مرتد نشدند [تا] اوّل هدايت نصيبشان شده باشد بعد هدايت را فروخته باشند، اينها از اول ايمان نياوردند، اين كافر و منافق كه از اول ايمان نياورد، هدايت نداشت كه بفروشد و ضلالت بگيرد، اين كدام هدايت است؟! اين هدايتِ تشريعي است و بعد از قبول دين است يا همان هدايت فطري است كه همراه با آفرينش او خداي سبحان به عنوان سرمايه به او داد؟ كافر و منافق را وقتي در سورهٴ «بقره» بررسي ميكند، ميفرمايد: اينها چون هدايت را دادند و ضلالت را گرفتند، تجارتشان سودبخش نيست؛ معلوم ميشود اين هدايتي كه كافر و منافق ميدهد و ضلالت ميگيرد، همان هدايت فطري است، [اينها] سرمايه را باختند، سرمايه را اگر كسي ببازد ديگر اهل تجارت نيست. از اينهايي كه سرمايه را باختند قرآن تعبير به «خاسر» ميكند، ميفرمايد: اينها خسارت ديدند؛ يعني سرمايه را باختند.
نظر مختار در سرّ اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
فتحصّل [پس به دست ميآيد كه] آن سرمايهاي كه با آن سرمايه انسان ميتواند اين كالا را بخرد، تقواي فطري است و هر كس سرمايه داشت اين قرآن او را هدايت ميكند؛ نه هر كس خريد. «هر كس خريد» را مرحوم امينالإسلام بيان كرد، «هر كس سرمايه داشت» را سيّدنا الاستاد بيان كرد؛ مرحوم امينالإسلام ميفرمايد: اگر كسي قبول بكند، قرآن به حال او نافع است البته؛ اين يك مقدار به ضرورت بشرط المحمول نزديكتر است، [چون] اگر كسي قبول كرد؛ البته استفاده ميكند؟ امّا چه كسي قبول ميكند؟ سيّدنا الاستاد ميفرمايد: «هر كس سرمايه داشت»، سرمايه چيست؟ همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[13] است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ يكي خريدن است كه بين راه است، يكي سرمايه است كه ريشه راه است. ما اگر خواستيم ببينيم كه اين شخص چرا استفاده كرد، آن شخص چرا استفاده نكرد، اگر به ما در جواب بگويند: «اين آقا چون خريد استفاده كرد، آن چون نخريد استفاده نكرد»، سؤال ما قطع نميشود، باز ما سؤال ميكنيم: «چرا آن خريد و اين نخريد؟»، وقتي به ريشه رسيديم ميبينيم ميگويند: «آن كه سرمايه داشت خريد، آن كه سرمايه نداشت نخريد»؛ وقتي به ريشه رسيديم سؤالمان تمام ميشود. حرف مرحوم امينالإسلام، انسان را تا بين راه ميبرد؛ يعني اگر ما سؤال بكنيم چرا اينها استفاده كردند و ديگران استفاده نكردند، ايشان ميفرمايند: «چون اينها خريدند [ولي] آنها نخريدند»، اين سؤال قطع نميشود؛ دوباره انسان سؤال ميكند كه «چرا اينها خريدند [و] آنها نخريدند؟» بايد، دوباره جواب داد كه «آنها كه خريدند چون سرمايه داشتند، اينها كه نخريدند چون سرمايه را فروختند قبلاً». آن كه ميگويد من با خدا بيعت نميكنم، در حقيقت او با هوس بيعت كرد؛ يعني جان و مالش را به هوس فروخت: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي﴾[14]؛ ضلالت را با هدايت خريدند؛ يعني هدايت دادند [و] ضلالت را گرفتند، بعد از اينكه جريان كفّار و منافقين را در همين سورهٴ «بقره» بيان ميكند، ميفرمايد: كفّار و منافقين ـ مخصوصاً منافقين ـ هدايت را دادند و ضلالت را گرفتند. اينها كه هدايت نشده بودند، [معلوم ميشود كه اينها] همان فطرت و هدايت فطري كه سرمايه اوّلي است را دادند و ضلالت گرفتند. و از اينجا معلوم ميشود اگر كسي با خدا بيعت نكرد، با هوس بيعت ميكند.
بهرهمند شدن از هدايت قرآن در پرتو حفظ هدايت فطري
آن گاه اين ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾[15] كه بعد از چند آيه ذكر ميشود معنايش خوب روشن خواهد شد [كه] يك هدايت است كه از راه قرآن ميآيد [و] يك هدايت است كه از راه فطرت ميآيد، هر كس آن هدايت فطري را ـ كه سرمايهٴ اوليه است ـ حفظ بكند، از قرآن ميتواند بهره ببرد؛ آن گاه قرآن آن هدايت فطري را شكوفا ميكند [و] روشن ميكند. پس قرآن، ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾؛ متّقين چه كسانياند؟ كساني كه داراي اين پنج صفتاند؛ اينها چرا داراي اين پنج صفتاند؟ براي اينكه ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾
پرسش ...
پاسخ: آنها كه سرمايه را از دست ندادند، اينها افراد مريضاند، اينها قابل هدايتاند؛ امّا آنهايي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» ميفرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[16]؛ چه اينها را انذار كني چه انذار نكني، اينها ايمان نميآورند، معلوم ميشود سرمايه را باختند. و الاّ آن كسي كه مشرك بود، بتپرست بود و ديني نبود تا در برابر دين تمكين كند [و] حالا كه ديني آمده است خضوع ميكند، اين معلوم ميشود سرمايهاش را حفظ كرده است و هكذا [همچنين] ديگر افرادي كه فاسقاند.
كارساز نبودن هدايت قرآن براي فطرتْمردگان
قرآن مريض را شفا ميدهد، چون مريض سرمايه را نفروخت و از بين نبرد؛ گرچه سرمايه كم و بيش آسيب ديد، امّا سرمايه را هنوز حفظ كرده است؛ قرآن مريض را شفا ميدهد امّا مرده را شفا نميدهد. كافر و منافق در زبان قرآن مردهاند، كسي كه مرده است، دوا او را شفا نميدهد، دوا مريض را شفا ميدهد؛ لذا در سورهٴ «يس» فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[17]؛ كسي كه زنده است قرآن نسبت به او منذر است؛ امّا اگر كسي مرد، كسي كه مرد دربارهٴ او قرآن ميفرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[18] و همينها در برابر انبيايشان ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[19]؛ چه موعظه كني، چه موعظه نكني براي ما فرقي نميكند. هم خدا ميفرمايد: چه انذار بكني، چه انذار نكني در اينها اثر نميكند؛ هم اينها صريحاً به پيامبرشان ـ نظير شُعيب(سلام الله عليه) ـ ميگويند: چه موعظه بكني، چه موعظه نكني براي ما فرقي نميكند.
پرسش ...
پاسخ: اين ﴿يُخرج﴾[20] يعني هم در جريان تكوين، گياه [را] كه زنده است از يك حبّه يا هسته كه مرده است خدا احيا ميكند و همچنين از درخت كه حيّ است، حبّه و هسته كه مرده است [را] احيا ميكند و همچنين از انسانِ كافر، فرزند مؤمن احيا ميكند؛ چون «كلّ مولود يولد علي الفطرة»[21]. اگر از كافر ـ كه مرده است ـ زنده را خداي سبحان اخراج كرد، براي اينكه هر كسي را خدا با سرمايه خلق ميكند؛ بيسرمايه اصلاً خلق نميكند: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[22].
پرسش ...
پاسخ: بله؛ آن هم هست [كه] ﴿يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾[23]؛ يعني كافري بچه يك مسلمان خواهد بود؛ نظير ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾ كه به حضرت نوح[عليه السلام] فرمود: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾[24]؛ او را با فطرت توحيد آفريد، الاّ اينكه اين در اثر حشر با ديگران آن فطرت خودش را باخت؛ اين طور نيست كه كافراً به دنيا آمده باشد.
پرسش ...
پاسخ: اصلاً فطرت همان دين است؛ همين آيهٴ سي سورهٴ «روم» كه خوانده شد، ميفرمايد: ﴿ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾، اصول كلّي و خطوط كلّي دين همينهاست.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر؛ نماز نه يعني نماز ظهر كه چهار ركعت است، نماز يعني ايجاد ارتباط با خدا؛ مثل اينكه خداي سبحان در اوّل طليعهٴ وحي به موساي كليم فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾[25]. نمازِ مصطلح نيست؛ اصل ايجاد ارتباط بندگي بين عبد و مولا به نام «صلات» است.
پرسش ...
پاسخ: ارتباط، خضوع، خشوع و امثال ذلك است؛ نه نمازي كه بعداً قرآن ميآورد. آن هدايت ثانيه است كه قرآن به استناد آن هدايتِ ثانيه، صوم و صلات و امثال ذلك ميآورد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ تقواي فطري لازمهاش يك اعتقاد است و يك عمل؛ انساني كه فطرت توحيدي دارد گرچه هنوز ديني به او نرسد، او اهل خضوع در برابر خداي سبحان است، اهل اعتقاد به روز جزاست و اهل اعتقاد به ربوبيّت خداي سبحان است در كلّ جهان. چنين انساني كه سرمايه فطري را دارد، قرآن نسبت به او هادي است. اگر كسي اين سرمايه را فروخت و بيسرمايه شد، ديگر ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[26].
پرسش ...
پاسخ: چون [در] مقابلِ با كفّار و منافقين قرار داد كه آنها اصلاً سهمي از هدايت ندارند؛ آنها كسانياند كه سرمايه را باختند. بعد از آنكه در طيّ اين نوزده آيهٴ[27]، جريان مؤمنين را تشريح ميكند، بعد به جريان كفّار ميپردازد، بعد به جريان منافقين ميپردازد، وقتي جريان منافقين را مبسوطاً بيان كرد، فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي﴾[28]، اين چه هدايتي است؟ هدايت فطري. اينكه دربارهٴ مؤمنين فرمود: ﴿أُوْلئِكَ عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ﴾[29]؛ يعني اينها چون سرمايه دارند،لذا قرآن دربارهٴ اينها سودمند است.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ اگر كفّار و منافق در برابر متّقين قرار گرفتند و كساني هستند كه اصلاً انذار دربارهٴ آنها اثري ندارد؛ معلوم ميشود سرمايه را باختند. اگر سرمايه را حفظ كرده باشند منتها يك قدري ضرر كرده باشند؛ يعني انسانِ مريض شده باشند، مريض را قرآن شفا ميدهد، چون ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[30]؛ اما اگر كسي مُرد، ديگر اثر ندارد. در سورهٴ «يس» فرمود: اين قرآن زندهها را ـ حالا يا سالماند يا مريض ـ انذار ميكند، ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾. در آيهٴ 82 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾؛ انسان مريض را قرآن شفا ميدهد؛ امّا اگر كسي مُرد، كسي كه مُرد دربارهٴ او قرآن اثري ندارد. «مُرد» همان كسي است كه فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُم أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[31]؛ يا خودشان به پيغمبر ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[32].
پرسش ...
پاسخ: يعني كسي كه بر فطرت توحيدي قرار دارد، جميعِ «ما انزل الله» را قبول ميكند. اصولاً كلّ اين جريانها را در سورهٴ «روم» فرمود: ﴿ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[33]؛ فرمود: ما انسان را با اين سرمايهها آفريديم؛ دين كه تنها توحيد نيست؛ توحيد، نبوّت، معاد و خطوط كلّي، اين دين است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[2] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[3] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 45.
[4] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 45.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 204.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[7] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[8] ـ سورهٴ صف، آيات 10 و 11.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[10] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[12] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 21.
[13] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[17] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 70.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[19] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[20] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 95.
[21] ـ كافي، ج 2، ص 13.
[22] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[23] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 31.
[24] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.
[25] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 14.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[27] ـ آيات دوم تا بيستم سورهٴ بقره.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[30] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 57.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[32] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[33] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.