اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿سَلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (211) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (212)﴾
چكيدهاي از مطالب گذشته در تفسير آيات 208 الي 211 سورهٴ «بقره»
بعد از اينكه همه را به سلم و انقياد الهي دعوت كرد; فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[1] آنگاه تهديد كرد; فرمود اگر در اثر پيروي قدمگاههاي شيطان پايتان بلغزد و همگي تحت انقياد قرآن و عترت قرار نگيريد, بدانيد كه خدا عزيزِ حكيم است; ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[2] پس اول دعوت به انقياد عمومي است كه فرمود: ﴿ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ بعد تهديد است, فرمود اگر همگان منقاد و مطيع نبوديد اولاً بدانيد اين پيروي راه شيطان است و ثانياً بدانيد كه خدا عزيز و حكيم است و عزيز مقتدر با شما رفتار خواهد كرد. آنگاه فرمود اين يك تهديد موعظهاي نيست واقعيتي است به عنوان سنّت الهي; در اُمم گذشته اين چنين بود آنها آيات الهي را ناديده انگاشتند بعد از اينكه آيات بيّنه به آنها رسيده است كفران كردند گرفتار عذاب الهي شدند و اين اختصاص به گذشته ندارد براي اينكه ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ آن هم صغرا, اين هم كبراي قياس كه بحثش گذشت، منتها تكرار اين قسمت براي بيان انسجام اين آيه با آيه قبل است.
ارتباط آيهٴ 103 آلعمران به آيهٴ محلّ بحث (211)
در بحث قبل فرمود: ﴿ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ و در آيه ١٠٣ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم مسأله اتحاد را به عنوان نعمت الهي ياد ميكند آنگاه آيه ١٠٣ سورهٴ «آلعمران» ميشود صغراي قياس و اين آيه محل بحث كبراي قياس است; آيه ١٠٣ سورهٴ «آلعمران» اين است كه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَت اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ و اتحاد بدون اعتقاد به خدا ممكن نيست, آن واحد است كه عامل وحدت است وگرنه كثرت كه عامل وحدت نيست; غير خدا هرچه هست كثرت است, ممكن نيست چيزي كه ذاتاً كثير است عامل وحدت باشد, آن كه ذاتاً واحد است عامل وحدت است. ايمان به واحد زمينه وحدت را فراهم ميكند نه محبّت, كثرت لذا در آيه ١٠٣ سورهٴ «آلعمران» فرمود نعمت خدا را فراموش نكنيد كه اختلاف داشتيد بعد به وسيله ايمان الهي متحد شديد معلوم ميشود اتحاد و اعتقاد همه جانبه به خدا و قيامت و اصول و فروع دين نعمت خداست. در آيه محل بحث هم فرمود: ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ چه اينكه بحث قبلي هم درباره اتحاد و انقياد همگاني بود كه ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾[3].
بيفايدگيِ اعتصام فردي به حبل الله
در آيه سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿َوَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ يعني تكتك نماز بخوانيد يا تكتك روزه بگيريد يا تكتك قرآن بخوانيد كافي نيست, چون اگر تكتك نماز خوانديد و روزه گرفتيد و قرآن خوانديد, هركدام يك برداشت خاص داريد وقتي همگي به سراغ قرآن برويد حبل الله را اعتصام كنيد مصونيد ﴿َواعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ نه اينكه خطاب به كل واحد باشد, اين يك خطاب عمومي است كه همه با هم انجام بدهيد نظير ﴿اقيموا الصلاة﴾[4] نيست ﴿اقيموا الصلاة﴾ يا ﴿يا ايّها الذين امنوا اوفوا بالعقود﴾[5] يعني هر كس به عقد وفا كند; هر كسي بيع كرد به عقد خود وفا كند. آنجا كل واحد در برابر كل واحد است جميع در مقابل جميع است يعني كل واحد واحد از افراد عاقدان هر كدام يك وفايي دارند ﴿يا أيّها الذين آمنوا اوفوا بالعقود﴾ امّا ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ نظير آن نيست كه هر كسي تنها به حبل خدا اعتصام كند نه [بلكه] با هم به حبل خدا اعتصام كنيد. اين آيه كه دعوت به اجتماع و اتحاد ميكند غير از آيات ديگري است كه فقط يك حكم تكليف را فرادا اعم از فرادا يا مثنيٰ يا ثلاث و امثال ذلك در بگيرد. در آن آيه فرمود اين وحدت نعمت الهي است در آيه قبل از آيه محل بحث هم فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾[6] بعد آن وحدت الهي را نعمت دانست, كبراي قياس را در آيه محل بحث بيان كرد كه ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْد ِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾.
شدّت عقاب نسبت به كفران نعمت پس از بلوغ علمي و ذُكري
اين تقييد به ﴿مِن بَعْد ِمَا جَاءَتْهُ﴾ براي آن است كه اگر يك وقتي كسي در اثر ضعف علم آن آيه الهي به او نرسيد يا بلوغ علمي دارد ولي بلوغ ذُكري ندارد; فعلاً در اثر سهو يا غفلت يا نسيان يا علل ديگر فعلاً متذكر نيست يا اصلاً آيه الهي به او نرسيد يا فعلاً به او نميرسد در هر دو حال خدا با او به عنوان شديدالعقاب رفتار نميكند ولي اگر كسي هم بلوغ علمي نصيبش شد و هم بالفعل متذكر نعمت الهي است. در اين گونه از موارد اگر كسي كفران كرد خدا به عنوان شديدالعقاب با او رفتار ميكند; ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ چه اينكه در آيه قبل هم كه بحثش گذشت اين چنين فرمود, فرمود: ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[7] اينكه فرمود خدا از هفتاد گناه جاهل ميگذرد و از يك گناه عالم نميگذرد[8] سرّش اين است. آنگاه اين خطر را در بحثهاي قبل همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد. در آيه 89 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين چنين آمد كه علماي اهل كتاب بعد از اينكه آيات رسالت رسول اكرم را فهميدند كفران كردند ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ يعني اگر حجت, بالغه شد. هم بلوغ علمي و هم بلوغ ذُكري ديگر جا براي مهلت نيست, چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 75 كه بحثش گذشت درباره محرفان كتاب الهي اين چنين آمد فرمود: ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ﴾ شما طمع داريد كه آنها ايمان بياورند, در حالي كه ﴿وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ﴾ يعني بعد از اينكه فهميدند, تحريف كردند نه روي سوء برداشت باشد نه روي سهو عصيان باشد, بعد از اينكه فهميدند و حجت الهي بالغه بود معذلك تحريف كردند. آنگاه عذاب أليم و امثال اينها را درباره آنها اين گروه بيان ميكند پس سرّ اينكه فرمود: ﴿وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْد ِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ اين است.
پيروي انسان از شيطان به دليل مزيَّن شدنِ دنيا
خُب حالا منشأ اختلاف چيست؟ منشأ اختلاف, پيروي راه شيطان است خب چطور انسان پيرو راه شيطان ميشود, شيطان چه ميكند كه انسان پيرو راه او خواهد شد؟ ميفرمايد شيطان در مجاري فكري اثر ميگذارد. اگر بخواهند درختي را از بين ببرند او را با انديشه و فكر گمراه نميكنند او را با تبر از بين ميبرند او كه متفكر نيست كه با انديشه او را از پاي در بياورند ولي اگر بخواهند حيواني را از پاي در بياورند او را با فريب به دام مياندازند آن كه با فريب به دام ميافتد در حدّ حيات حيواني است خواه حيوان ناطق خواه حيوان خائر و ساهل فرق نميكند, بالأخره آن كه فريب ميخورد حيوان است و آن كه باطل را به جاي حق ميپندارد در محدوده وهم و خيال است به حد عقل نرسيد آنكه به حدّ عقل نرسيد انسان بالقوه است نه انسان بالفعل, آنكه فريب ميخورد حيوان بالفعل است و انسان بالقوه, او ميتواند انسان بشود و اينكه گفتند انسان حيوان ناطق است يك تعبير عرفي است وگرنه انسان كه حيوان ناطق نيست, انسان آن حيواني است كه داراي نفس ناطقه باشد نه حرف بزند. اين ناطقي كه در انسانهاي فريبخور است مثل خائر و طائري است كه در ديگر حيوانات است. فرمود سرّ اينكه آنها به دام شيطان ميافتند آن است كه جاي پاي شيطان پا ميگذارند. خب چطور ميشود كه اينها به جاي پاي شيطان پا ميگذارند براي اينكه شيطان در انديشه اينها تصرف ميكند. خب چطور در انديشه اينها تصرف ميكند؟ دنيا را براي اينها زيبا جلوه ميدهد. در آيه قبل فرمود: ﴿و لاتتبعوا خطوات الشيطان﴾[9] يعني آنجا كه شيطان پا ميگذارد شما قدم ننهيد.
بيان چيستيِ دنياي مذموم
در اين آيه محل بحث سرّ پيروي شيطان را بيان كرد فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾; دنيا براي اينها زيبا جلوه كرد. دنيا غير از زمين است دنيا غير از آسمان است. اين را مكرر ملاحظه كرديد زمين آسمان آب فضا دريا اينها نِعَم الهي است اينها اسرار الهي است اينها آيات الهي است و اينها زيباست. انسان وقتي به اسرار خلقت مينگرد پي به خدايي ميبرد كه جميل محض است بعد ميگويد: «اللهم اني أسألك مِن جَمالك بأجمله و كلُّ جمالك جَميلٌ»[10] زمين دنيا نيست; آن عناوين اعتباري دنياست كه در پنج قسمت در سورهٴ مباركهٴ «حديد» خلاصه شد كه ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[11] انسان از دوران نوزادي تا دوران فرتوتي گرفتار اين پنج مرحله است; يا گرفتار لعب و لهو است مانند دوران كودكي و نوجواني يا مبتلا به زينت است مانند دوران جواني يا مبتلا به تفاخر است مانند دوران كهولت كه مقام و پست و ميز و مرجعيت و امثال ذلك دارد, وقتي همه اينها افتاده است در دوران شيخوخيّت به سر ميبرد كهولت را هم پشتسر گذاشت ديگر نه اهل لهو است و نه اهل لعب, نه اهل زينت است و نه اهل تفاخر, نه مقامي دارد كه به او ببالد نه ميتواند لباس خوبي دربر كند كه به او ببالد نه ميتواند پستي را حيازت كند كه به او ببالد فقط به كثرت نوه و مال ميبالد آن آخرين مرحله مرحله تكاثر است كه اين قدر من نوه دارم اين قدر اعتبار بانكي دارم همين، خب از اين لهو شروع كرده تا آن تكاثر كه پنج مرحله است اين را ميگويند دنيا و اين را هم حصر كرده [فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾] وگرنه زمين كه آيه الهي است, زمين كه بد نيست نعمت خداست دريا نعمت خداست آسمان نعمت خداست
پرسش:...
دنيا نبودن كار و تلاش براي رضاي خدا
پاسخ: نه; زندگي در زمين كار كردن, براي جلب رضاي خدا به مردم خدمت كردن اين دنيا نيست. فرمود دنيا همين پنج مرحله است ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ اين حيات اعتباري است حيات وهمي. زمين كه دنيا نيست, آنكه دارد كار ميكند كه از «الزارعون كنوز الله في أرضه»[12] اين كه اهل دنيا نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه; آن را هم خواهيم گفت حكم شهوت غير از دنياست.
پرسش:...
پاسخ: نه; «آلعمران» با اين ربط ندارد, چون ﴿حُبُّ الشَّهَوات﴾ است. سورهٴ «حديد» با اين مرتبط است كه هر دو درباره دنيا بحث ميكنند. در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ﴾[13] اين شمالاً از لهو و لعب شروع ميشود جنوباً به تكاثر ختم ميشود اين دو حدّ دنياست. با حصر هم ذكر كرد در آن آيه ﴿زيّن للناس حبُّ الشهوات﴾[14] براي اين است كه اگر كسي واقعاً به فرزندش علاقه نداشته باشد كه كوشش نميكند. مادر اگر به كودك دل نبندد كه آن مشكلاتش را تحمل نميكند اين حب, وسيله پذيرش رنجهاي دنياست و اين در نظام تكوين خوب است امّا دنيا براي اهل تقوا مزيّن نيست فقط براي كافران زيباست. مردمي كه اهل تقواياند ميگويند من لهو و لعب را براي ابد طلاق دادم. اين طلاق قبل از تزويج است نه طلاق بعد تزويج اينكه فرمود: «قد طلّقتك ثلاثاً»[15] همه اين گونه از نزاهتهاي اينها در ناحيه قداست آنها كه حساب ميشود جنبه دفع دارد نه رفع، آن را گفتند «فسّر بالقناعه» وگرنه خودش هم كه مثل ساير افراد مردم ساده زندگي ميكرد. دنيا هر چه هست در اين پنج مرحله خلاصه شد و چون در اين پنج مرحله خلاصه شد حب همه مراحل پنجگانه خطر محض است, حِب هر يك از اين مراحل خطر نسبي است «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة»[16] ممكن نيست چيزي دنيا باشد و خير، دنيا كه دني است با حفظ دنائت كه خير نيست چطور دني خير ميشود.
پرسش:...
دنيا نبودنِ مال و اولاد و دنيا بودنِ تكاثُر در آنها
پاسخ: مال و اولاد كه دنيا نيست, تكاثر دنياست نه مال, اگر هدفش مقدس باشد كه دنيا نيست اگر كسي ولد صالح را دوست داشته باشد كه دنيا نيست اين آخرت است. اگر كسي برادر صالح را دوست داشته باشد اين آخرت است اين دنيا نيست, آنكه ميماند و به دستور خداست آن آخرت است, دنيا نيست. دنيا يعني دني، دني كه خير نخواهد شد نزديك هم هست چون او به شما نزديك است به طبيعتتان نزديك است، و اين معنا كه دنيا را از دني ميگيرند انسب است براي اينكه آن مذكر نشان ميدهد كه اين مؤنث چيست, آيا اين دنيا كه مؤنث است مذكرش همان ادنيٰ يعني اقرب يا مذكر اين مؤنث ادنيٰ يعني دنيتر. در آيهاي كه مذكرش را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿عرض هذا الادنيٰ﴾[17]; فرمود اينها گرفتار اين متاع پستترند ما اينها را به آن معارف بلند دعوت ميكنيم, از آن مذكر معلوم ميشود اين مؤنث چيست؟.
پرسش:...
پاسخ: يعني اين چون محفوف بالقرينه است يعني اين زندگي اولي وگرنه دنيا كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» منحصراً در پنج مرحله ذكر شد اينكه نميشود مزرعه آخرت باشد, دنيا يعني نشئه ظاهري.
فرمود سرّ اينكه اينها از آن ﴿ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾[18] محروماند و سرّ اينكه تابع خطوات و اقدام شيطاناند اين است كه دنيا براي اينها زيباست و هرچه كه انسان را از خدا باز ميدارد دنياست, هم لغتاً دنيا از دنائت هست هم اصطلاحاً گفتند هر چه كه انسان را از خدا باز ميدارد دنياست.
مُراد ازكافرين در آيهٴ محلّ بحث (212)
﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ منظور از اين كافران تنها ملحدان و مشركان نيستند به قرينه خود زينتِ دنيا معلوم ميشود تلازمي است بين كفر و تزيّن به دنيا; اگر كسي دنائت را زيبا ميداند اين كافر است, اگر دنائت را به تمام معنا زيبا بداند اين كفر اعتقادي و عملي دارد و اگر دنائت را در مرحله عمل زيبا بداند نه در مرحله اعتقاد, اين كفر اعتقادي ندارد ولي كفر عملي دارد و در مقابل اين گروه, مؤمنان نيستند مسلمين نيستند آنها كه دنيا براي اينها مزيّن است كافرند و آنها كه دنيا را زيبا نميدانند مؤمن نيستند. معمولاً در مقابل كافران يا مسلمين يا مؤمنين ذكر ميشد [ولي] اينجا در مقابل كافران متقيان ذكر شده است. متقي غير از مؤمن است متقي مؤمن با عمل است. فرمود متقي بالاي دست آنهاست در قيامت ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ همين كفار مؤمنين را مسخره ميكنند, امّا نفرمود «والذين امنوا فوقهم يوم القيامه» نفرمود مؤمنين بالا هستند فرمود متقيان بالا هستند يعني آنكه به هيچ وجه دنيا را زيبا نميداند بلكه حرف او حرف امام اوست ميگويد «طَلَّقْتُكِ»[19] اين متقي است, پس اگر كسي به زينت دنيا معتقد باشد كفر اعتقادي و عملي دارد اگر به زينت دنيا معتقد نباشد ولي در مقام عمل تن به فريب فريباي دنيا بدهد اين در مقام عمل گرفتار كفر عملي است, امّا آنكه از هر دو بند منزه است مؤمن نيست بلكه متقّي است [چون] مؤمن فقط آن عقيده را دارد امّا متقي هم آن عقيده را دارد هم آن عمل را, لذا در نوع آيات قرآن كريم بعد از ايمان مسأله عمل صالح ذكر ميشود.
پرسش:...
تفكيك ميانِ «زندگي و عُمر ارزشمند آدمي» و «حيات دنياي مذموم»
پاسخ: «دار صدق» امّا «لمن صدقها»[20] در اين حيات دنيا آن محفوف بالقرينه است وگرنه دنيا از آن جهت كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» صدر و ساقهاش مشخص شد جز فريب چيز ديگر نيست. زمين دنيا نيست نميشود اينكه اين لباس زيبا براي من است و من به اين متزّينم اين وهم است, اين دنياست. ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ دنيايي كه در آن پنج مرحله خلاصه شد اين براي كافران زيباست پس الدنيا ما هي؟ جوابش اين است ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بينكم و تكاثر﴾[21] اين پنج مرحله است و اين دنيا هم از دوران نوزادي تا دوران فرسودي با انسان هست. آنها كه مردان الهياند طلاق قبل از تزويج دارند. آنكه ميگويد «طلّقتك ثلاثاً»[22] نه يعني مدتي با تو بودم بعد تركت كردم يعني اصلاً تو را نپذيرفتم ميشناختمت.
مراحل تصرّف شيطان در انديشهٴ آدمي
اينكه فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ نشانه آن است كه براي يك انسان اگر بخواهد به دام شيطان بيفتد از راه انديشه به دام ميافتد, چون تزيين يك امر فكري است; زيبا ديدن, شيطان است كه دنيا را براي انسان زيبا جلوه ميدهد, اولاً تا ميكوشد حيات را در دنيا خلاصه ميكند كه بگويد بعد از دنيا خبري نيست﴿إن هي إلاّ حياتنا الدنيا﴾[23] اين اوّلين كار شيطان است. اگر در اين كار موفق نشد و ديد اين شخص به قيامت معتقد است او را به تسويف مبتلا ميكند «تسويف» كه در روايات آمده است[24] يعني سوف, سوف كردن «سوف استغفرُ»، «سوف اتوبُ»، «سوف اَحجُ»، «سوف اُصلي»، «سوف اَصومُ»، «سوف اَقضي ما فاتِ مني» اين سوف, سوف گفتن را در روايات به «تسويف» ياد كردند كه امسال نشد آينده مكه ميروم ،امسال توبه نكردم آينده توبه ميكنم، امسال قضاي نمازها را بجا نياوردم بعداً ميآورم, اين تسويف كار دوم شيطان است. نشد از آن مرحله گذشت توجيه ميكند يعني اين دني و پست را عالي نشان ميدهد اين همان است كه فرمود شيطان كار اينها را زيبا نشان ميدهد ﴿اَفمن زين له سوء عمله فرآه حَسناً﴾[25], بد را خوب ميبيند به او ميگويد مگر نه آن است كه تو ميخواهي خير كني و خدمت كني راهش اين است. اين مقام را بر او تحميل ميكند يا اين مال را بر او تحميل ميكند, ميگويد اين خير است ﴿افمن زيّن له سوءُ عمله فرآه حسناً﴾[26]; اين سوء عمل دنياست اين را زيبا ميبيند.
راههاي اغواي انسان توسط شيطان
شيطان هم وقتي كه به خداي سبحان عرض كرد من اينها را اغوا ميكنم, راه اغوا را مشخص كرد كه از كدام راه من اينها را ميگيرم در سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه نفوذ شيطان را بازگو ميكند اينچنين ميفرمايد, در قرآن اين چنين آمده است آيه سي و نهم به بعد اين است كه ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ اصولاً يك موجود متفكر را بخواهند به دام بيندازند با فكر و انديشه ميگيرند اگر يك موجود را بدون فكر بگيرند او كه مؤاخذه نميشود, او فعل اختياري انجام نداد. اگر كسي را با كمند بگيرند او كه مواخذه نميشود ولي اگر كسي را با فكر او گرفتند و به دام انداختند عقاب ميشود و شيطان كارش اين نيست كه كسي را با كمند بگيرد, با فكر ميگيرد ﴿َلأزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ در اين محدوده زمين من باطل را زيبا جلوه ميدهم. خب آنوقت كه زيبا ديد باطل را حق ديد حق را باطل ديد به دنبال من حركت ميكند. پس خطوات شيطان مشخص شد كجاست, اينكه فرمود: ﴿ولاتتبعوا خطوات الشيطان﴾[27] قدم شيطان تزيين دنياست كه لهو را بازيچه را به عنوان كمال ارئه ميدهد ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ٭ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[28] براي اينكه من آن قدرت را ندارم كه زشت را براي اينها زيبا نشان بدهم, آنها از وهم گذشتهاند. آنگاه در آيات ديگر همين مسأله كه ﴿أفمن زيّن له سوء عمله فرآه حسناً﴾ هست يا ﴿فزيّن لهم الشيطان أعمالهم فهو وليّهم اليوم﴾[29] هست و مانند آن.
محبوب و مزيَّن بودنِ «ايمان» در قلوب مؤمنين
آنچه زينت مؤمن هست همان است كه در سورهٴ «حجرات» مشخص شد كه فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّه لوَْيُطِيعُكُمْ ِ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾[30] آن دو صفت اثباتي و اين سه صفت سلبي مايع رشد آدمي است, آن محبّت ايمان و زيبايي ايمان و كراهت نسبت به كفر و فسوق و عصيان آن دو وصف ثبوتي و اين سه وصف سلبي اگر در يك انسان كامل جمع شد او رشيد است. پس آنچه را كه خدا تزيين كرد ايمان است و محبت به ايمان, از او كه بگذريم ديگر زينت انسان نيست و اگر يك وقت خدا ميفرمايد من اين عالم را زيبا خلق قرار دادم, اين زيبا قرار دادن عالم, براي كسي نيست كه بگويد من بوي بد دنيا را استشمام ميكنم, انسان تا كودك است دنياپسند هست, همين لهو و لعب را خدا آفريد خب دنيا را خدا آفريد. با همه اين عنواين اعتباريه, امّا فرمود من بازيگر نيستم[31]. افراد عادي را كه در دوران كودكي به سر ميبرند يك مقدار بازي ميگيرم شما كه پدر هستيد در منزل كودك داريد اساس بازي براي كودك ميخريد شما بازيگر نيستيد ولي به كودك اساس بازي دادن حكمت است تا بزرگ بشود خدا ميفرمايد ما بازيگر نيستيم امّا كودكان را به بازي ميگيريم تا بزرگ بشوند, آنها كه بزرگ شدند رها ميكنند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 209.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ1.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 209.
[8] . الكافي, ج1, ص47.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[10] ـ بحارالأنوار, ج94, ص370; مفاتيح الجنان، دعاي سحر.
[11] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[12] ـ تهذيبالأحكام, ج6, ص384.
[13] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[14] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 14.
[15] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[16] ـ الكافي، ج 2، ص 131.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 169.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[19] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[20] ـ نهج البلاغه، حكمت 131.
[21] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[22] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[23] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 29.
[24] . الكافي, ج2, ص136; «فإنّما هلك مَن كان قبلَك بإقامتهم علي الأمانيّ و التسويف».
[25] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.
[26] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[28] ـ سورهٴ حجر، آيات 39 و 40.
[29] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 63.
[30] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[31] . ر.ك: سورهٴ انبياء, آيهٴ 16; ر.ك: سورهٴ دخان, آيهٴ 38.