اعوذ بالله من الشيطاان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(210)﴾
خلاصهاي از مطالب گذشته در تفسير آيات 209 و 210 سورهٴ بقره
بعد از دعوت مؤمنين به اينكه همگان در برابر خدا و دين الهي سلم باشند و در اين جهت هيچ اختلافي نكنند يعني تابع قدمهاي شيطاني نباشند, آنگاه هشدار داد فرمود اگر شما لغزيديد و سِلم نشديد بدانيد كه خدا عزيز حكيم است يعني حكمي, حكيمانه دارد و در اجراي اين حكمِ حكيمانه هم عزيز است [و] هرگز مغلوب نخواهد شد, آنگاه نحوه نزول عذاب را هم بيان فرمود كه ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾; اينها فقط منتظر آمدن فرمان الهياند كه امر خدا به صورت ابرهاي متراكم ظهور كند يا امر خدا به صورت فرشتگان مأمور قهر و عذاب ظهور كند. وقتي خدا دستور بدهد, فرمان الهي حتميالاجراست لذا فرمود: ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾. چون مستقبل محقَّقالوقوع در حكم ماضي است به عنوان ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ ياد ميشود و فاعل هم در اثر عظمت و شهرتش نامي از فاعل برده نشد. نفرمود «قضي الله الامر» فرمود: ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾; امر الهي مقضي است چون ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[1].
مصاديق گوناگونِ «انتظار عذاب الهي» در قرآن
اين ﴿يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾ در قرآن كريم مصاديق گوناگوني دارد; در بعضي از موارد اين انتظار متوجه به عذاب دنياست و در بعضي از موارد اين انتظار متوجه عذاب آخرت است. عذاب دنيايي هم به عنوان ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظِلل مِن الْغَمام وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ استعمال شده است. درباره عذاب اخروي هم كه قيام ساعت است اين تعبير آمده; آيات قرآن كريم از اين جهت به دو قسمت تقسيم ميشوند. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه ١٥٨ اينچنين است: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾; اين آيه نشانه آن است كه وقتي عذاب الهي فرا ميرسد كه ديگر ايمان سودي ندارد, ظاهراً آن است كه نشئه تكليف عوض ميشود. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه پنجاه و سوم اين است: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾. اينجا ﴿يَنْظُرُونَ﴾ هم به معناي «ينتظرون» است, منتها ناظر به عذاب قيامت است: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾; اينها فقط منتظر آمدن تأويل قرآن هستند.
تطبيقِ «انتظار تأويل قرآن» بر «انتظار عذاب قيامت»
«تأويل» آن مرجع حقيقي قرآن است. قرآن يك تفسير دارد كه با الفاظ و مفاهيم كار دارد [و] يك تأويل دارد كه بازگشت خارجي حقيقت قرآن است. حقيقت قرآن در خارج, در قيامت ظهور ميكند; قيامت ظرف ظهور حقايق قرآن است لذا فرمود: ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾; روزي كه تأويل قرآن فرا ميرسد. تأويل در مقابل تفسير است; تفسير گاهي به ظاهر است گاهي به باطن تفسير به باطن [به عبارت ديگر] در مقابل تفسير به ظاهر از اقسام تفسيرند ولي تأويل كاري با لفظ و مفهوم و بيان معنا و امثال ذلك ندارد [بلكه] ناظر به عينيت خارجي است مثل اينكه يوسف (سلام الله عليه) بعد از جريان ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ فرمود: ﴿يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ﴾[2] يعني آنچه من در عالم رؤيا ديدم حقيقت عينياش همين است كه الآن در خارج اتفاق افتاده است. اين وجود خارجي را ميگويند «تأويل» [كه] در مقابل تفسير به ظاهر يا تفسير به باطن است. «تأويل» از أول و رجوع است يعني ارجاع آن معنا به مصداق خارجي.
در اين كريمه فرمود اين تبهكاران منتظر آمدن تأويل قرآناند و حقيقت قرآن و تأويل قرآن در قيامت ظهور ميكند: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾[3]; قيامت روزي است كه تأويل قرآن در آن روز ظهور ميكند. در اينجا ﴿يَنْظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرون» است و عذابي كه در اين آيه به آنها وعده داده شد عذاب قيامت است.
پرسش:...
پاسخ: آنجا به معناي باطن است يعني منافقان ظاهراً مسلماناند و باطناً كافرند و من هم با كساني كه باطناً كافرند ميجنگم و بر اساس تأويل قرآن ميجنگم. قرآن فرمود با كافران بجنگيد كافران دو قسماند; يك قسم كافر ظاهرياند مثل مشركان و امثال ذلك; يك قسم كافران باطنياند مثل منافقان.
ناظر بودنِ بعضي از آيات بر انتظار عذاب دنيوي
در سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين چنين فرمود: آيه ١٠١ به بعد ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ الْمُنتَظِرِينَ٭ ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقّاً عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[4]; فرمود اين گروه تبهكار مثل اينكه منتظر سرنوشت اقوام گذشتگاناند; همانطوري كه براي گذشتگان سرنوشت تلخي تنظيم شد [و] به حيات اينها خاتمه داد, براي اين گروه هم سرنوشت قطعي تنظيم ميشود به حيات و سعادت اينها خاتمه ميدهند. آن روزي كه اين سرنوشت قطعي تحقق مييابد, پيامبر و مؤمنانِ به پيامبر را نجات ميدهيم ديگران گرفتار عذاب خواهند بود ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ﴾[5] كه اين ﴿يَنْتَظِرُونَ﴾ همان معناي «ينظرون» است كه در آيات قبل قرائت شده است در آن موارد ﴿يَنظُرُونَ﴾ يعني ينتظرون مثل اينكه آن ملكه صبا گفت ﴿فناظرة بم يرجع المرسلون﴾[6] ناظر يعني منتظر, من منتظرم ببينم اين نمايندهها با چه جوابي برميگردند. ناظر وقتي به معناي منتظر شد ﴿يَنظُرُونَ﴾ هم يعني «ينتظرون» آنجا كه گفت: ﴿فناظرة بم يرجع المرسلون﴾ يعني «منتظرةٌ». در اينجا هم فرمود اينها فقط انتظار همانند ايّام گذشته را دارند: ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ﴾ اين عذاب دنيايي است نه عذاب آخرت, چون عذاب آخرت براي همه يكسان ظهور ميكند. اين ناظر به عذاب دنياست, پس گاهي ﴿يَنْتَظِرُونَ﴾ يا ﴿يَنظُرُونَ﴾ ناظر به نزول عذاب دنياست و گاهي ناظر به نزول عذاب آخرت است. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم مشابه يكي از اين مضامين آمده است, منتها بحثش مربوط به روز قبل بود كه ديگر آن را تكرار نخواهيم كرد.
تطبيق آيهٴ محلّ بحث بر انتظار عذاب اخروي به شهادت بعضي از آيات
در سورهٴ «فرقان» اين مسئله نزول غمام و نزول ملائكه را به جريان قيامت منطبق ميكند: ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً٭ وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلاَئِكَةُ تَنزِيلاً٭ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَكَانَ يَوْماً عَلَي الْكَافِرِينَ عَسِيراً﴾[7] فرمود روزي كه آسمان با ابرها منشق ميشود يعني وقتي ابرهاي پراكنده در آسمان ظهور كرد, مثل اينكه آسمان به چند تكه تقسيم شد وگرنه آسمان كه جسمي نيست تقسيم بشود. يك وقت ميگويند قمر منشق ميشود خوب يك جسمي است كه قابل تقسيم است. وقتي ميگويند آسمان تقسيم شده است آسمان منشق شده است اين انشقاق فضا به اين است كه با پيدايش قطعات گوناگون ابر از يكديگر جدا بشود اين فضاي به هم متصل و مرتبط با آمدن ابرهاي گوناگون از هم جدا ميشود. از اين حال به صورت تشقق سما ياد كرده است. فرمود روزي كه آسمان منشق ميشود به غمام و ابر و فرشتگان نازل ميشوند آن روز سلطنت و نفوذ از آن خداست و روزي است كه براي كافران با عسرت و دشواري است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾; سلطنت حق است نه باطل, براي خداست نه براي غير خدا. امروز هم سلطنت براي خداست, منتها آنها كه اهل معنا هستند اين حال را امروز مشاهده ميكنند [و] ديگران غافلاند در آن روز يعني در قيامت اين حال براي آنها پيدا ميشود و ميفهمند.
فرق عارف و غير عارف مؤمن و غيرمؤمن آن است كه مؤمن اين معنا را در دنيا ميداند و عارف اين معنا را در دنيا ميبيند, غير عارف و غيرمؤمن بعد از مرگ ميفهمند كه ملك براي خداست نه اينكه امروز مُلك براي ديگران باشد [و] فردا مُلك براي خدا باشد﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ يعني آن روز ظهور ميكند كه مُلك و سلطنت براي خداست, قيامت ظرف ظهور سلطنت الهي است نه ظرف حدوث سلطنت الهي. اينطور نيست كه خدا امروز مَلك نباشد و مُلك در دنيا براي خدا نباشد, فقط در آخرت مُلك براي خدا باشد بلكه خدا مَلك دنياست و مَلِك آخرت است مَلكِ مطلق است او مَليك مقتدر است, منتها وقتي اين حجابها رخت بربست در قيامت, اين معنا براي همگان ظهور ميكند كه ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَكَانَ يَوْماً عَلَي الْكَافِرِينَ عَسِيراً﴾[8] پس اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ اين بر عذاب اخروي تطبيق شده است يعني بر عذابي كه با آمدن او بساط دنيا برچيده ميشود و آخرت ظهور ميكند تطبيق شده است.
نمونهاي از عذابهاي الهي توسط ظّلّه و ابر
در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» جريان قوم شعيب را كه بازگو ميكند آنها به شعيب گفتند: ﴿وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ٭ فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ٭ قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ٭ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[9] اين اصحاب اِيْكه كه قوم شعيب بودند, در مدين به سر ميبردند نبيشان را تكذيب كردند و گرفتار عذابِ ﴿يَوْمِ الظُّلَّةِ﴾ شدند. اين ظلّة و اين سايهبان به اين صورت تفسير شده است كه گرماي شديدي دامنگير مردم مدين شد. اينها در اثر شدّت حرارت به ستوه آمدند تا ابري ظهور كرد اينها همگان بيرون آمدند [و] به سراغ سايه ابر رفتند كه از اين ابر برودت و خنكي يا باران نصيب اينها بشود بغتتاً از اين ابر باد سوزاني آمد به حيات همه اينها خاتمه داد. يك امر تاريخي عجيبي بود كه قرآن از او به عنوان ﴿يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[10] و روز بزرگ ياد ميكند. اين هم يكي از نمونههاي تعذيب الهي است به عنوان ظُلَّت و سايه كه ﴿فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ﴾[11]; اين سايهبان ابري آمده است و اينها پنداشتند كه زمينه برودت و باران فراهم ميشود, در حالي كه همين ظلّة و ابر زمينه باد سوزان و سموم و آتش را در برداشت و فراهم كرده است. اين يك ظلّتي است كه مربوط به عذاب دنياست.
پرسش:...
پاسخ: منتها منافقينِ در مقام عمل, عذاب عملي ميبينند. منافقين در مقام اعتقاد و عمل, عذاب در مقام اعتقاد و عمل ميبينند هم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[12] دامنگيرشان ميشود, چون نفاق دروني دارند هم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾[13] دارند, چون نفاق بيروني دارند. امّا كسي كه واقعاً مؤمن است در بعضي از اعمال نظير منافقين است يعني معصيت ميكند, اين چون كفر اعتقادي ندارد فقط در مقام عمل گرفتار عذاب ميشود.
تطبيق «انتظار سنّت پيشينيان» بر «انتظار عذاب دنيوي»
در بخشهاي ديگر, قرآن كريم اين مسئلهٴ آمدن فرشتگان يا ابر و مانند آن را به صورتهاي ديگر توضيح داد كه بر عذابهاي دنيايي هم تطبيق ميشود, نظير آنچه در سورهٴ «فاطر» آيه 43 بيان كرد, فرمود: ﴿اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾; اينها كه مستكبرانه برخورد ميكنند و ميكوشند كه مكر سيّء و نقشه بد طرح كنند, بدانند كه نقشه بد جز به خود نقّاش به احدي آسيب نميرساند ﴿لاَ يَحِيقُ﴾ يعني «لا يحيط»; «وَلاَ يَحِيط الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» اين حصر است نه اينكه نقشه و دسيسه به همه ضرر ميرساند, به خود آن دسّاس هم ضرر ميرساند بلكه تنها ضرر دسيسه را خود اين دسيسهگر ميبيند و هيچ آسيبي به ديگران نميرسد; ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ بعد فرمود اينها كه مكر سيّء دارند و مستكبرانه در زمين حركت ميكنند, منتظر سنّت پيشينياناند يعني منتظرند كه سنّت الهي درباره پيشينيان نسبت به اينها هم اجرا بشود; ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ﴾ يعني «هل ينتظرون الاّ سنّت الله التي خلت في الاولين» آن روش به سنّت الهي كه نسبت به گذشتگان اجرا شده است, براي آن انسانهاي مكّار اين عصر يا اعصار آينده هم قابل اجراست; اينها منتظر اجراي همان سنّت الهياند كه ﴿يَنظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرون» است و ناظر به عذاب دنياست نه عذاب قيامت.
تفسير «صيحه» به عذاب اخروي و امكان تطبيق آيه محلّ بحث بر عذاب دنيوي و اخروي
در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيه 49 اين است: ﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُون﴾ اينجا ﴿يَنظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرون» است, لكن آن مورد انتظار عذاب اخروي و جريان قيامت است. فرمود اينها فقط منتظر يك صيحه و يك تشرند يعني ما اگر بخواهيم اين انسانها را من الأولين و الآخرين اينها را بميرانيم اين چنين نيست كه براي تكتك اينها مأموري بگماريم و براي ما رنجي داشته باشد, بلكه با يك صيحه و با يك فرمان با يك تشر همه را از بين ميبريم ﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾; يك فرمان كه صادر كنيم همگان رخت برميبندند. در اينجا ﴿يَنظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرون» است, منتها ناظر به جريان قيامت است اصل الموت البته, كاري به عذاب ندارد. در سورهٴ مباركهٴ «ص» همين مطلب كه در جريان ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ الله فِي ظُلل مِنَ الْغَمام وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ است به صورت ديگر بازگو شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله; اين امر يك وقت است كه فرمان ﴿ارْجِعِي﴾ است, يك وقت است در حدّ تشر است. آنها را كه ميخواهند تعذيب كنند درباره آنها صيحه و تشر تعبير ميكنند [ولي] آنها را كه ميخواهند جذب كنند درباره آنها ميفرمايند: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[14] اين «ارجع» هم امر است آن مُت هم امر است, منتها از او به صيحه ياد شد چون با تعذيب همراه است از اين به «ارجع» ياد شد چون با رحمت و لطف همراه است. در سورهٴ مباركهٴ «ص» به صورت ديگر بازگو شد فرمود: ﴿وَمَا يَنظُرُ هؤُلاَءِ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَّالَهَا مِن فَوَاقٍ٭ وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ﴾[15] در جريان قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه كه همان اصحاب مدين باشند اين چنين فرمود: ﴿إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ٭ وَمَا يَنظُرُ هؤُلاَءِ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَّالَهَا مِن فَوَاقٍ﴾[16]; اينها منتظر يك تشر بودند كه رجوعي ندارد «فواق» يعني رجوع كه اينها ناظر به عذاب اخروي و ظهور جريان قيامت كبراست. بنابراين اين آيه محل بحث كه فرمود:﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ هم قابل تطبيق بر عذاب دنياست هم قابل تطبيق بر عذاب آخرت است ﴿يُنْظَرُونَ﴾ هم به معناي «ينتظرون» است, آمدن غمام, شواهد تاريخي داشت و نزول فرشتهها هم شواهد تاريخي و قرآني داشت و دارد كه فرشتگان براي تعذيب نازل شدهاند.
بحثي پيرامون معناي «اِتيان و آمدنِ پروردگار»
مطلبي كه مربوط به همين آيه است آن است كه در بحث ديروز به عرض رسيد اين اتيان را كه به خدا نسبت ميدهند بر اساس جمع بين آن سه طايفه از آيات, منظور اتيان امر خداست كه امر خدا ميآيد فرمان خدا ميآيد و مانند آن، امّا از اين معنا دقيقتر طبق بيان سيّدناالاستاد (رضوانالله عليه) مطلبي ديگري هم هست و آن اين است كه اين آمدن و رفتن كه در روايات از خداي سبحان نفي شد كه خدا مجيء و ذهاب ندارد, اگر به بدن اسناد پيدا كند به مادّه و جرم و جسم اسناد پيدا كند با نقص همراه است و جزء صفات سلبيه خداست, ولي اگر ارتباط اين آمد و رفت از مادّه و جرم و جسم و جسمانيات منقطع بشود ديگر نقصي در آن نيست تا جزء صفات سلبيه خدا باشد. وقتي منزه از نقص بود ميتوان به خدا اسناد داد و گفت خدا آمد يعني ظهور كرد. خدا رفت يعني غيبت كرد يعني ما ديگر او را نميبينيم, نظير اينكه چون اصلش در سخنان حضرت امير (سلام الله عليه) و ساير ائمه آمده است كه فيض خدا و ظهور خدا «داخلٌ في الاشياء لا بالممازجه»[17] يا «مع كلّ شيءٍ لا بِمُقارَنَة و غيرُ كلّ شيءٍ لا بمُزايلة»[18] اگر ظهور خدا را در اشياء بدون اينكه آن ظهور را مقيد كنيم, رنگ مادّه و مادي به آن بدهيم صبقهٴ ماهيّت و جرمانيّت و جسميّت به او ببخشيم, خود آن ظهور را بالقول المطلق همه جا مشاهده كنيم كه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[19] باشد اين معنا را قابل اسناد به خداي سبحان ميدانند, چون «مع كل شيء» است امّا «لا بمقارنة» چه اينكه دور از اشياء است امّا «لا بمزايلة» خارج از اشياست غير از اشياست, امّا بيگانه و جدا نيست.
اِسناد حقيقيِ «اِتيان» به پروردگار، در صورت مادّي نبودنِ «اتيان»
اينكه اتيان و آمدن و رفتن و امثال ذلك جزء صفات سلبيه حق تعالي است براي آن است كه اين آمدن با اعضا و جوارح و جرم و مادّه مخلوط شد, يك امر جسماني و مادّي شد و نقص شد; خدا منزه از هر نقص است, ولي اگر اين آمدن با اين همراهان مادّه و مادّي نباشد [بلكه] به معناي اصل ظهور باشد, ميشود به خدا اسناد داد. ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[20] يعني «ظهر» نه نظير آمدن زيد و امثال زيد, چون ظهور حق «داخلٌ في الاشياء لا بالممازجة» اين ممازجه است كه مايع نقص است و صفات سلبي حق خواهد بود, ولي اگر «لا بالممازجه» شد ديگر نيازي نيست كه ما اين سلسله از آيات را جزء متشابهات بدانيم.
پرسش:...
بازگشتِ ظهور و غيبت پروردگار به بصيرت و غفلت بندگان
پاسخ: ذهاب و مجي همان ظهور و غيبت است ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[21] براي خداي سبحان حالت گوناگوني نيست, اين انسانهاست كه گاهي خدا را ظاهر ميبينند گاهي خدا را باطن ميبينند و انسانها اگر در حال غفلت باشند خدا براي آنها غايب است اگر پرده برداشته شد خدا را ظاهر ميبينند در سورهٴ مباركهٴ «ق» هم فرمود: ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾[22] يعني اين صحنهاي كه الآن تو در قيامت ميبيني با تو بود, منتها تو غافل بودي ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[23] ما پرده از چشم تو برداشتيم الآن چشمت حديد است و با حدّت و تيزي ميبيند وگرنه آنچه را كه شما در قيامت ميبينيد در دنيا با شما بود, ما چيز تازهاي اينجا خلق نكرديم, كار تازهاي كه شد فقط پرده برداشته شد, درجه قيامت هم همين طور است.
پرسش:...
پاسخ: همان معنايي كه در قيامت براي ديگران هست كه ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[24] در دنيا قلبشان كور است﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[25] اين قلبي كه در صدر است فردا در اثر شدّت عذاب و پرده برداري بينا ميشود. در سورهٴ «حج» ميفرمايد: اين كوري مربوط به چشم ظاهر نيست; ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ آن وقت اين قلبي كه در دل هست براي كافران و منافقان نابيناست. فردا اين دل را ميشكافند آن پرده را بر ميدارند همين كسي كه ميگفت ﴿مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[26] همين ميگويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اين كه ميگويد ﴿ابْصَرْنَا﴾ يعني اين قلب ما كه در غلف و در كِنان بود, الآن پرده از قلب برداشته شد ما فهميديم, امّا فايدهاي ندارد.
سرِّ تعبير به «قُضِيَ الأمر» در مورد فعلِ مستقبل الهي
درباره ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾ هم ناظر به آن است كه اين دستور يقيني است, تمامشده است مثل آن است كه حاكم ميگويد اين حكم قطعي است و غير قابل نقض است, منتها فعل خداي سبحان, چون تخلفناپذير است و اراده خدا قطعيالوقوع است ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[27] از اين مستقبَل محققالوقوع در نوع اين موارد به صورت فعل ماضي ياد كرده است و ياد ميكند ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ يعني كار گذشت, مثل اينكه حضرت يوسف (سلام الله عليه) وقتي كه در جريان تعبير رؤيا فرمود اينچنين است يكي را اعدام ميكنند و يكي را آزاد ميكنند, فرمود: ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ﴾[28]; اين كار گذشته است يعني آن طوري كه من در عالم معنا مشاهده كردم مطلب تمام شده است, فقط بايد اجرا بشود هيچ كسي هم جلوي اجراي فرمان خدا را نميگيرد ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ﴾ چون ﴿إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[2] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 53.
[4] ـ سورهٴ يونس، آيات 102 و 103.
[5] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 102.
[6] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 35.
[7] ـ سورهٴ فرقان، آيات 24 ـ 26.
[8] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 26.
[9] . سورهٴ شعراء, آيات 186 و 189.
[10] ـ سورهٴ شعرا، آيهٴ 189.
[11] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 189.
[12] ـ سورهٴ همزه، آيات 6 و 7.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[14] ـ سورهٴ فجر، آيات 27 و 28.
[15] ـ سورهٴ ص، آيات 15 و 16.
[16] ـ سورهٴ ص، آيات 14 و 15.
[17] ـ ر.ك: نهج البلاغه، خطبهٴ 1 و كافي، ج1، ص 86.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 1.
[19] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[20] . سورهٴ فجر, آيهٴ 22.
[21] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.
[22] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[23] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[24] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[25] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 46.
[26] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 24.
[27] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[28] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 41.