اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ (200) وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (201) أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (202) وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَي وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)﴾
نداشتن بهره اخروي دنياطلب و بهرهمندي حسنه طلب
بعد از اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾[1] آنگاه فرمود: مردم وقتي كه به ياد خدا هستند و از خدا چيزي طلب ميكنند يا در حقيقت ناسياند و يا متذكر. آنكه در حقيقت از خدا دنيايِ محض طلب ميكند نميگويد به من دنياي حسنه بده يا در دنيا حسنه بده، فقط از خدا دنيا ميخواهد اين گرچه ظاهراً ذاكر است ولي حقيقتاً ناسي است. اين خدا را فراموش كرده چون از خدا متاع لهو و لعب خواستن، مساوي با نسيان خداست، گرچه ميگويد: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ ولي چون حسنه نميخواهد [و] براي او حلال و حرام يكسانند و از خدا آخرت طلب نميكند اين گرچه ذاكر است ولي در حقيقت ناسي است. اين گروه هيچ بهرهاي در قيامت ندارند: ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ اما گروه دوم كه از خداي سبحان در دنيا حسنه طلب ميكنند و در آخرت حسنه طلب ميكنند و پرهيز از آتش را و نجات از آتش را از خدا ميطلبند اين گروه نصيبي دارند. پس انسانها به دو گروه تقسيم شدند: عدهاي بينصيباند؛ عدهاي داراي نصيب. آنكه فرمود: ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ مثل آن است كه بفرمايد «و ما له في الآخرة من نصيب» و اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا﴾.
محاسبهٴ مؤمنان در قيامت
مثل آن است كه فرموده باشد «اولئك لهم خلاق مما كسبوا» و اما چگونه به نصيب ميرسند آن را بازگو كرد فرمود: ﴿وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾. اين ﴿سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾ بودن ناظر به اين گروه دوم است كه نصيبي دارند. گروه اول كه بينصيباند حسابي هم ندارند چون حساب و ميزان براي سنجش كار كسي است كه كاري براي قيامت نكرده باشد. اگر كسي هيچ كاري براي قيامت كرده باشد، براي او محاسبه و ميزاني نيست. اين گروه كه حسابي دارند خدا نسبت به اينها سريع الحساب است [و] اينها را معطل نميكند، زود به حساب اينها رسيدگي ميكند و اينها را به مقامشان ميرساند و اما گروه اول كه خلاقي ندارند خدا براي اينها اصلاً محاسب نيست.
ـ چگونگي حسابرسي خداوند
يكي از اسماي حسناي خداوند «حسيب» است كه خدا حسيب است. كافي بودن و حسيب بودن از اسماي حسناي خداست و چون كار خدا با حركت نيست با همان ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾[2] انجام ميشود. «فاعل لا بمعني الحركات»[3] لذا به مجرد اراده همه حسابها صورت ميپذيرد. پس گروه اول بينصيباند در نتيجه بيحساباند و بيوزنند. گروه دوم كه نصيبمندند خدا با سرعت كار آنها را انجام ميدهد. آنها را معطل نميكند.
ـ عدم اقامه ميزان براي دنياطلبان
پرسش:...
پاسخ: آنكه در بحث ديروز به عرض رسيد كه جواب سه گروه را با اين جمله ﴿نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا﴾ بيان كردند. الآن درباره آخرت بحث است وگرنه نسبت به دنيا كه جواب سه گروه را ديروز بيان كردند اينكه فرمود: در آخرت اينها خلاق ندارند قهراً حسابي هم نخواهند داشت و اگر خدا سريع الحساب است نسبت به افرادي است كه حساب و كتابي دارند. چون اين گروه كاري براي آخرت نكردند ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[4] هستند. در سورهٴ مباركهٴ كهف آيه 105 فرمود: ما براي اينها حساب و كتابي باز نميكنيم چون چيزي در دفتر اعمال اينها نيست تا حساب كنيم و بسنجيم. در آيه 105 سورهٴ «كهف» فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾ پس اينكه درقيامت ميزاني هست و يكي از مواقيف قيامت توزين هست، نسبت به كساني است كه كاري براي قيامت كرده باشند و اگر كسي براي قيامت هيچ كاري نكرد، نه حسابي براي او باز است و نه كتابي: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾[5]. از اينجا معلوم ميشود آيه سورهٴ «انبياء» كه فرمود: ما اگر يك مثقال خردل و پر اسفند هم باشد به حساب ميآوريم، اين ناظر به مسلمانها و مؤمنين است. در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آنجا كه خود را حاسب ميداند ميفرمايد: اگر مثقال خردلي كه باشد، ما حساب خواهيم كرد. آيه چهل و هفتم سورهٴ مباركهٴ انبياء اين است كه ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ﴾، اينكه فرمود: اگر به وزن يك پر اسفند و اسفنج باشد، ما از نظر دور نميداريم و حساب ميكنيم؛ ناظر به مسلمين و مؤمنين است وگرنه درباره كافرين كه فرمود: ما براي او ترازو وضع نميكنيم. ترازو براي سنجش عمل است [و] كسي كه هيچ عمل صالح ندارد نه حسابي براي او باز مي شود و نه وزني.
پرسش:...
پاسخ: گفتند: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾، هيچ سخن از آخرت نيست. آن وقت در مقابلش كساني هستند كه ميگويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ در تشريح اين كريمه هم به عرض رسيد كه منظور دعاي لفظي نيست، سيره عملي است؛ يعني منطق بعضيها اين است كه به ما دنيا بده كاري به آخرت ندارند [و] منطق گروه ديگر اين است كه خدايا به ما دنياي حسنه و آخرت حسنه بده. آن ﴿يَقُولُوا﴾ نه يعني «يتلفظوا» يعني «يعمل كذا، يسير كذا» اين ﴿مِنَ النّاسِ﴾ يعني سيره انسانها به دو قسم تقسيم ميشود (انسانها دو خط زندگي دارند): بعضيها فقط دنيا طلب ميكنند، حلال و حرام براي آنها يكسان است و كاري به آخرت ندارند؛ بعضيها هم دنياي حلال طلب ميكنند و هم آخرت حسنه. بنابراين اينكه فرمود: ما اگر مثقال خردلي باشد از نظر دور نميداريم: چون ما حسابرس خوبي هستيم. اين ناظر به كار مسلمانهاست كه خدا اگر خردلي هم باشد نميگذارد و اما درباره كافران فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾[6].
ـ سنجش گناهان و تعيين دركات كافران
پرسش:...
پاسخ: عرض كرديم آنكه درباره دركات است. درباره حسنات براي آنها توزيني نخواهد شد اما دركات اينها چقدر است تا برسد به منافقين كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[7]، يك حساب و وزني براي دركات آنها هست اما اصل اينكه اين شخص اهل بهشت است يا اهل جهنم و درجات او چقدر است در اين دو بخش حساب و وزني براي اينها نيست. چون اينها بينّ الغياند و اهل جهنماند (اولاً) و هيچ حسنه و درجهاي ندارند (ثانياً).
بنابراين در سورهٴ «كهف» فرمود: ما براي كافران ترازو وزن نميكنيم ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾ و اما براي سنجش مقدار گناه آنها، البته هم حساب و هم وزن است.
پرسش:...
پاسخ: براي خودشان روشن است كه چيزي ندارند: ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾[8]. ميبينند كه چيزي ندارند منتها در تشخيص ميزان دركات هم حساب است و هم وزن اما يك ترازو نصب بكنند ببيند كه اين جزء ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[9] هست كه اهل بهشت باشد يا اهل جهنم؛ اينچنين نيست. ترازو براي دو گروه است: يك گروه كسانياند كه اعمال زشتشان با زيبا آميخته است، ميسنجند ببينند كه آيا او اهل بهشت است يا نه و گروه دوم كسانياند كه يقيناً اهل تقوا و اهل بهشتاند ترازو نصب ميكنند تا درجات آنها مشخص بشود. آنها كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[10] بايد سنجيده بشوند. آنهايي كه در اعمالشان اهل تقوا هستند [و] خير است، بايد سنجيده بشود تا درجات اعمالشان مشخص بشود اما كسي كه بين الغي است براي او ترازو نصب نميكنند كه معلوم بشود اهل بهشت است يا اهل جهنم. اين بين الغي است منتها يك وزن ديگري است تا دركات او را بسنجند
پرسش:...
پاسخ: نه اين ﴿رَبَّنَا﴾ يعني نه اينكه به زبان ميگويند سيره عملي انسانها دو قسم است: بعضيها از خدا فقط دنيا طلب ميكنند [و] كاري به آخرت ندارند.
پرسش:...
پاسخ: ميزان براي اينكه بسنجند، روشن بشود اين اهل حسنه است يا سيئه اما اگر كسي صفر اليد است ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[11] براي او چه وزني نصب بكنند؟! ولي براي تعيين دركات او يك ميزان ديگري است لذا فرمود: اين گروهي كه خلاق ندارند كه خدا براي اينها حساب و كتابي وزن نميكند، مگر براي تعيين دركات آنها و آن گروه كه نصيبي دارند خدا سريع الحساب است؛ هم حسابرس خوبي و هم داور خوبي است در آيه 62 سورهٴ مباركهٴ انعام فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾؛ نه اينكه خدا با ابزاري [به] حساب ميرسد كه خيلي معطل نميشوند، كار خدا در آنجا از زمان گذشته است: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[12]، كل كارها حساب شده مشخص خواهد. او أسرع الحاسبين است. فرض ندارد كه حسابرسي همانند خدا حسابرس باشد پس ﴿وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: براي تشخيص دركات اينها حساب هست؛ براي اينكه اينها معلوم ميشود اينها اهل بهشتاند يا اهل جهنم وزني نيست چون بين الغي است، براي ميزان درجات اينها هم وزني نيست چون اعمالشان كسراب بقيعه است لذا فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾؛ اين آيه به اين صراحت به اين وضوح ميگويد ما وزن براي اينها اقامه نميكنيم.
وزن و ميزان در قيامت
در هر حال اگر بخواهند اعمال كسي را با يك وزني بسنجاند بايد از آن سنخ باشد [و] وزن در قيامت حق است. چون در توزين يك وزن لازم است، يك موزون لازم است و يك ميزان. اگر خواستند نان را بسنجند نان موزون است، آن وزن سنگ است [و] آن ترازو را ميگويند ميزان. يك ميزان لازم است، يك وزن لازم است و يك موزون. عقايد و اخلاق و اعمال را با سنگ و متر و امثال ذلك كه نميسنجند، با حق ميسنجند. نماز را با حق ميسنجند، عقيده را با حق ميسنجند ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[13]؛ نه «و الوزن يومئذ حق». يك وقتي انسان در دعاي عديله معتقدات خودش را ميشمرد ميگويد من معتقدم كه «و الصراط حق و الميزان حق و الحساب حق و الكتاب حق و الجنة حق و ان النار حق و ان الساعة آتية لا ريب فيها»[14] يعني وزني هست، صراطي هست، بهشتي هست، جهنمي هست. يك وقت آيه سوره «اعراف» است ميفرمايد: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[15] با «الف» و «لام» است؛ يعني اعمال و عقايد و اخلاق را با حق ميسنجند؛ مثل نان نيست كه با سنگ بسنجند با حق ميسنجند. حالا اگر كسي اهل حق نبود چه چيزي را بسنجند؟ فرمود: ما براي او ترازو وضع نميكنيم، ميماند تشخيص دركات باطل او. البته آن قسمت هم حساب است هم وزن است هم امثال ذلك.
پرسش:...
پاسخ: موازين القسط اين قسط همان معادل حق است.
پرسش: ﴿الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ يكي است اما موازين جمع است؟
پاسخ: آن براي اينكه يك سلسله موازين است براي عقايد، يك سلسله است براي اخلاق، يك سلسله براي اعمال، براي نماز يك ميزان است، براي صوم يك ميزان است و امثال ذلك. حق جامع اينهاست، اينها حقايقاند. حق جامع اينهاست و همه اينها انواع گوناگون حقيقتاند و كسي كه اهل حقيقت نيست و اهل باطل است، عملش سهمي از حق ندارد تا بسنجند. اگر كسي خواست هوا را بسنجد، هوس را بسنجد، اين با ترازوي حق سنجيده نميشود چون باطل است. باطل را با ميزان حق نميسنجند البته باطلها يك معيارهايي دارند. به همان اندازه كه از حق دورند به همان اندازه معيار دركاتشان هم مشخص ميشود. براي تشخيص دركات آنها حساب و ميزاني هست اما براي تشخيص اينكه آنها اهل بهشتند يا اهل جهنم و براي تشخيص درجات آنها در اين دو بخش معياري نيست. فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾[16]؛ نه اينكه در بعضي از مواقف؛ نظير ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[17]. قيامت يك مواقفي دارد كه حالات گوناگون آنجا ظهور ميكند ولي درباره كافران فرمود: اصلاً آن اعمالشان كسراب هست، ما ترازو نصب نميكنيم تا سراب را بسنجنيم؛ اين كار عاقلانه نيست. اگر كسي به دنبال سراب ميدويد، ما حالا ترازو نصب بكنيم كه چند من سراب يا چند درجه سراب يا چند كيلو سراب فراهم كرده است! اين كار عاقلانه نيست. اما ترازو نصب كنيم كه چقدر دويده به دنبال سراب؛ بله، آن را مشخص ميكنند كه منافق بيش از ديگران به دنبال سراب ميدود. سراب را نميسنجند.
نكته: كوتاه يا طولاني بودن روز قيامت، متناسب با صالح يا طالح بودن انسانها
پرسش:...
پاسخ: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال كردند: «ما اطول هذا اليوم»[18]؛ چه روز طولاني است كه يك روزش پنجاه هزار سال است. حضرت فرمود: «والذي نفس محمد (ص) بيده»؛ قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست اين پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازه يك نماز مكتوبه وقت لازم دارد؛ يعني هشت، ده دقيقه يا كمتر. آنكه از پنجاه هزار گناه در دنيا يكجا چشم ميپوشد او آن راه را طي كرده است او براي چه معطل باشد. پنجاه هزار سال براي مؤمن وارسته پنج دقيقه است (به اندازه يك نماز).
پرسش:...
پاسخ: يعني آن روز طولاني است؛ نه براي اينكه خدا كارش پنجاه هزار سال طول ميكشد. خدا يك لحظه دستور داد اين شخص بايد پنجاه هزار سال اينجا بماند؛ نه اينكه او پنجاه هزار سال كار ميكند. او همين كه فرمان صادر كرد مشخص كرد كه اينها بايد پنجاه هزار سال بمانند، اين بايد پنج دقيقه بماند (كار تمام شد) گفتن همان و امضا همان. اين پنجاه هزار سال ميماند؛ نه او پنجاه هزار سال كارش طول ميكشد.
حج، سفر ياد حق
﴿وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ٭ وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَي وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾، در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه در سير حج، مكرراً خداي سبحان دستور ياد حق ميدهد. اصولاً سفر، سفر ذكري است (تذكره الهي است) تا كنون بيش از پنج بار گاهي به عنوان استغفار گاهي به عنوان دعا، گاهي به عنوان ياد و نام حق دستور ذكر حق صادر كردهاند. گاهي به لحاظ مكان مثل اينكه فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾[19]. گاهي به لحاظ زمان مثل ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ گاهي ميفرمايد: بعد از فراغت ز اعمال خود را از ياد حق فارغ نبينيد.
ـ تعيين ايام معدودات
در اين كريمه فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾؛ از اينكه فرمود ﴿مَعْدُودَاتٍ﴾ معلوم ميشود اين روزها قابل شمارش است و كم است؛ يعني از امور كم به معدود ياد ميكنند؛ چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره و همچنين در سورهٴ «آلعمران» در جريان اهل كتاب اينچنين ياد شده است.
تعبير به «معدودات» بر ايام قابل شمارش
در سورهٴ آل عمران آيه بيست و چهارم ميفرمايد حرف اهل كتاب اين بود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾؛ گفتند ما بر فرض هم جهنم برويم بيش از چند روزي معطل نخواهيم شد؛ يعني اينقدر طول نميكشد، قابل شمارش است. معمولاً وقتي كه بخواهند از كثرت چيزي ياد كنند ميگويند بيشمار؛ نه يعني حدّي ندارد، عدّي ندارد؛ يعني كثير است شمارشش آسان نيست و اگر خواستند از قلّت چيزي ياد كنند، ميگويند قابل شمارش است، معدود هست؛ يعني شمارش او خسته كننده نيست، كم است. اينكه فرمود: ﴿إِلَّا أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ يعني ايام كم. درباره خود روزه گرفتن هم كه بحثش قبلاً گذشت. آيه صد و هشتاد و سوم همين سورهٴ مباركهٴ بقره كه بحثش گذشت، فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ٭ أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾؛ يعني روزه گرفتن روزهاي بي شمار نيست، بيش از چند روز نيست قابل تحمل هست. ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ خب چند روز؟ ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ يعني روزه بيش از چند روز نيست، يك دوازدهم سال است.
عدم تنافي تعبير به «معدودات» با «ذكر كثير»
اين معدودات نشانه كم بودن است و اين منافات ندارد با آنكه در سورهٴ «احزاب» آمده است كه ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[20] چون اين يك ذكر خاص است. در آن آيهاي كه بحثش قبلاً گذشت اين بود كه دائماً به ياد خدا باشيد و هرگز نگذاريد گرفتار غفلت بشويد. در اينجا ناظر به آن ذكر خاص است و آن دعاي مخصوصي كه كسي در منا باشد از ظهر روز يازدهم تا ظهر روز دوازدهم اين چند روز را با «الله اكبر علي ما هدانا»[21] همان ذكر معروفي كه در تعقيبات نماز عيد قربان (روز دهم) و همچنين روز عيد فطر هست تا روز دوازدهم اين دعا هست. در غير آن حالت براي سه شبانهروز [و] در آن سرزمين براي دو شبانهروز [وارد شده است] اين هست اين ناظر به آن ايام است آن ذكر خاص است كه فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ وگرنه اصل ياد حق و نام حق اين هم در سورهٴ «احزاب» آمده است كه ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[22] و هم در پايان سورهٴ مباركهٴ آل عمران «اولواالالباب» را اينچنين سرود كه آنها ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ﴾؛ مردان خردمند كسانياند كه در همه حالات به ياد حق باشند. البته اين تطبيق شده است بر كساني كه نمازشان يا ايستاده است يا نشسته است يا در حال اضطجاع است اما آن به عنوان تطبيق است؛ نه تفسير[23]. اينكه فرمود اولواالالباب كسانياند كه ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ﴾[24]؛ يعني دائماً به ياد حقاند [و] در هيچ حالتي از خدا غافل نيستند حتي عند النوم.
اختلاف مفسران در تطبيق ايام معلومات بر ايام معدودات
اما اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ ناظر به همين جريان ايام تشريق است؛ چه گروهي در ايام تشريق بعد از فراغت از اعمال و مناسك به فخر فروشي به ياد نياكان سرگرم بودند لذا مرتب قرآن ميفرمايد كه وقتي مناسك را انجام داديد به ياد خدا باشيد در ايام تشريق در سرزمين منا به ياد خدا باشيد: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾؛ چه اينكه از همين ايام معدودات در سورهٴ مباركهٴ حج به عنوان ايام معلومات ياد كرده است. در آيه 28 سورهٴ مباركهٴ حج اين است كه ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ منتها در تطبيق اين ايام معلومات با ايام معدودات بين مفسران اختلاف است. بعضي اين ايام معلومات را دهه اول ذي حجه دانستند آن ايام معدودات را ايام تشريق بعضي به عكس[25]. بالأخره در همين محدوده اول ذي حجه تا سيزدهم ذي حجه است. فرمود: اين ايام به ياد خدا باشيد: ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ اين هم ذكر خاص است و هم ثواب مخصوص دارد. ﴿وَاذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾.
تخيير فقهي يا آمرزش گناهان
آنگاه در هنگام نفر فرمود: اگر كسي پرهيز است صيد كرد، اين ميتواند در روز دوازدهم از منا به مكه بيايد يا بماند و روز سيزدهم بيايد ولي اگر پرهيز از صيد نكرد، اين مختار نيست اين طبق روايت مشخص شده است كه روز دوازدهم را هم بايد بماند مبيت در شب سيزدهم در منا واجب است صبح روز سيزدهم بايد آن جمرات را رمي كند و حركت كند منتها رمي جمره را گروهي از اهل سنت مقيد كردند كه از ظهر به بعد است؛ يعني روز يازدهم و دوازدهم از ظهر به بعد هست. فرمود: ﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ﴾ اين ايام هم سه روز بيشتر نخواهد بود. شاهد بر اين طبق نقل برخي از مفسران اين است كه فرمود: يا دو روز بمانند و بعد حركت كنند از منا به مكه يا بعد از دو روز معلوم ميشود آن ايام معدودات همان سه روزه است، همان ايام تشريق است. ﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ﴾؛ يعني كسي عجله كند دو روز را در منا بماند يعني روز يازدهم و دوازدهم و بعد از انجام مراسم روز دوازده حركت كند ﴿فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ﴾؛ اگر كسي از روز دوم هم تأخير انداخت [و] روز سوم يعني سيزدهم حركت كرد ﴿فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ﴾ اين تخيير براي كسي است كه ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ اين ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ در روايت تطبيق شده است به «اتقي الصيد»[26] اگر منظور تخيير فقهي باشد طبق آن روايت ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ قابل توجيه است؛ يعني كسي كه در ايام حج مبتلا به صيد نشد (اين گناه را مرتكب نشد)، او ميتواند روز دوازدهم يا روز سيزدهم از منا به مكه بيايد و اگر كسي در ايام احرام مبتلا به صيد شد (اين معصيت را مرتكب شد)، شب سيزدهم را بماند روز سيزدهم آن مراسم رمي را انجام بدهد بعد حركت كند. پس تخيير براي كسي است كه در ايام حج مبتلا به صيد نشده است. اين در صورتي است كه منظور تخيير در حكم فقهي باشد.
و اما اگر منظور از ﴿وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيهْ﴾ يعني در هر دو حال اين هيچ گناهي نكرده است يعني نفي جنس است؛ نه در اين تأخير و تقديم گناهي نيست بلكه اصلاً براي او گناهي نيست اين ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ ناظر به آن است كه كسي كه اهل تقوا باشد بالكل گناه از او گرفته شده است. حج اين خصيصه را دارد كه اگر كسي اهل تقوا بود همه گناهان او بخشوده خواهد شد. اينكه فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[27]؛ اگر شما گناهان كبيره را ترك كنيد و انجام ندهيد، ما از صغائرتان ميگذريم. حج اين خصيصه را دارد كه اگر كسي اهل تقوا بود ملكه او ملكه تقوا بود ولي احيانا آلوده ميشد، با اين حج مقبول و سعي مشكور همه گناهان او بخشوده ميشود.
پرسش:...
پاسخ: آن فقط روايت هست كه اگر كسي در اين نفر روز دوازدهم تأخير انداخت حتي ادركه الغروب، بايد در آنجا بماند او خصوص روايت است.
اما اينكه فرمود: ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾، اين ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ از نظر حكم فقهي نظير همان آيه صد نود و ششم بود كه بحثش گذشت: ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ يعني حج تمتع براي كسي است كه اهل مكه و اطراف مكه نباشد؛ اينجا هم تخيير بين روز دوازده و روز سيزده براي كسي است كه اتقي يعني از صيد اتقي (طبق آن روايت) و اما اگر لا اثم عليه منظور اين باشد كه هيچ گناهي بر او نيست اين ﴿لِمَنِ اتَّقَي﴾ نه يعني لمن اتقي الصيد بلكه لمن اتقي عن الذنب و اتقي الذنب. اگر كسي روح تقوا داشت، هيچ حرجي در اين سفر بر او نيست.
تقوا، پشتوانهٴ احكام
آنگاه در ذيل آيه باز ما را به تقوا دستور داد كه همان بهترين زاد است كه ﴿فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[28]، فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾؛ تقوا را پشتوانه اين احكام فقهي قرار داد و سند تقوا را هم ياد قيامت قرار داد؛ چون انساني كه به ياد قيامت است اهل تقواست. اگر كسي به ياد قيامت نباشد داعيهاي بر تقوا ندارد. منشا همه گناهان نسيان آخرت است و منشأ پرهيز از همه گناهان هم ياد آخرت است. اگر كسي قيامت يادش رفته است، داعي ندارد كه از گناه بپرهيزد. در سورهٴ مباركهٴ «ص» وقتي عذاب يك عدهاي را بازگو ميكند (آيه بيست و ششم سورهٴ «ص» اين است كه فرمود: اينها قيامت را فراموش كردند: ﴿وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾؛ چون قيامت را فراموش كردند گرفتار عذاب اليماند و اين معنا فرض صحيح ندارد كه انسان قيامت و حساب و كتاب را فراموش بكند بعد آدم با تقوا باشد؛ چه اينكه ممكن نيست به ياد قيامت باشد و بيتقوا باشد. لذا در آيه 26 سورهٴ مباركهٴ ص منشأ همه اين بيتقوايي را فراموشي معاد ميداند قهراً سبب تقوا را بايد تذكره معاد دانست در همين آيه محل بحث خدا ميفرمايد: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾؛ يعني تذكره قيامت سبب تقواست. شما از اينكه از گوشه و كنار دنيا جمع شديد به اين صحنه آمديد از اين محشر دنيايي، از اين مجمع دنيايي به آن محشر و مجمع اكبر متوجه بشويد كه ﴿فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾[29]؛ حشر يعني جمع، محشور يعني مجموع. محشر يعني مجمع، فرمود: شما از اين حشر در عرفات و منا به آن حشر اكبر كه قيامت كبراست منتقل بشويد و اين سفر را همانند سفر آخرت بدانيد؛ چه اينكه در مسئله تحصيل زاد هم فرمود: چون مسافر زاد ميطلبد شما هم مسافر الي اللهايد زاد اين سفر تقواست. در اين جا هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾؛ اگر مسئله ياد حشر باشد، انسان خود را مسافر ميداند و تحصيل زاد ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 200.
[2] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 117.
[3] ـ نهجالبلاغه, خطبهٴ 1.
[4] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[5] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 105.
[6] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 105.
[7] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 145.
[8] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[9] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[10] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 8.
[12] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 8.
[14] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عديله.
[15] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 8.
[16] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 105.
[17] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.
[18] ـ بحار الانوار، ج 7، ص 123.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 198.
[20] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.
[21] ـ مفاتيح الجنان، اعمال عيد قربان.
[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.
[23] ـ الكافي، ج3، ص411.
[24] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[25] . ر.ك:ا لتبيان، ج2، ص175؛ جامعالبيان، مج2، ج2، ص402 ـ 406؛ مجمعالبيان، ج1 ـ 2، ص532.
[26] ـ تهذيبالأحكام، ج5، ص273؛ تفسير العياشي، ج1، ص99.
[27] ـ سورهٴ نساء،آيهٴ 31.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 197.
[29] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 51.