اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ (191) فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ (193)﴾
سير برخورد مسلمانان با مشركان، در بيان قرآن
در مسئله قتال، سير طبيعي جريان را قرآن كريم بيان ميكند. اول تحمل اذيت و رنج مشركين است كه ميفرمايد اذيت اينها را تحمل بكنيد تا نوبت مناسب فرا برسد [و] گاهي هم دستور به كفّ ميدهد كه ﴿كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ﴾[1]. بعد از اينكه نظام اسلامي در مدينه مستقر شد [و] مسلمين قدرتي پيدا كردند، آن گاه خداي سبحان اذن به دفاع ميدهد [و] كم كم اين اذن به دفاع، به امر جهاد ابتدايي مبدّل ميشود، آن هم نسبت به كساني كه با مسلمين در نبردند آنگاه توسعه پيدا ميكند نسبت به همه كفار كه بالأخره هر كافري يا بايد اسلام بپذيرد اگر كافر حربي است يا بايد جزيه بپردازد اگر كافر غير حربي است. اينها مراحلي است كه يكي پس از ديگري قرآن كريم بيان كرد. در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ سي و نهم اين چنين فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾؛ فرمود از اين تاريخ به بعد، به مظلومين اذن قتال داده شد ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾، چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾؛ چون مظلوماند و مورد قتال قرار ميگيرند خدا هم اذن دفاع داده است. معلوم ميشود كساني كه مورد قتال و جنگ بيگانگان هستند خداي سبحان به آنها اذن دفاع داده است.
آن گاه فرمود اين چنين نيست كه اگر بيگانگان عُدةً و عِدةً از شما زيادترند شما شكست بخوريد بلكه ﴿وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾[2]؛ حتماً خداي سبحان نسبت به كمك به اينها اِعمال قدرت ميكند. اين جمله ﴿وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾ گرچه بيان صفت خداست اما وعده ضمني از آن استفاده ميشود. در مقابل آيه سورهٴ «احزاب» كه فرمود اذيت اينها را فعلاً تحمل كنيد و دفاع نكنيد، در سورهٴ «حج» فرمود الآن اذن دفاع داريد. در سورهٴ «احزاب» آيهٴ 48 اين چنين آمده است كه ﴿وَلاَ تُطِعِ الكَافِرِينَ وَالمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾؛ فرمود از كفار و منافقين اطاعت نكنيد ولي اذيت اينها را فعلاً تحمل كنيد اذيت اينها را رها كنيد [و] به فكر جبران اذيت نباشيد فعلاً صبر كنيد ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾؛ اما در سورهٴ «حج» فرمود آن نوبت صبر و شكيبايي به پايان رسيد [و] خدا به شما اذن دفاع داد با وعده پيروزي [كه] اين اذن با وعده كنار هم ذكر شده است: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾، چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[3]؛ چون مظلوماند و خداي سبحان حتماً اينها را ياري ميكند زيرا اينها هيچ گناهي ندارند مگر اينكه حرفشان اين است كه ميگويند: ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾. ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ﴾؛ مسلمانهايي كه از سرزمينشان بدون حق و با ظلم و ستم تبعيد شدند، آواره شدند و هيچ گناهي نداشتند مگر اينكه گفتند: ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾[4] كه اين تقريباً استثنايي است براي تأكيد مستثنيٰ منه كه هيچ گناهي جز حقطلبي نداشتند. اين حقطلبي كه به عنوان مستثنا ذكر شد بيگناهي آنها را تثبيت و تأكيد ميكند؛ هيچ گناهي نداشتند [و مشركان] بدون حق اينها را بيرون كردند [و مشركان] هيچ بهانهاي نداشتند مگر اينكه اينها [يعني مسلمانان] ميگفتند رَبّ ما الله است؛ به ارباب متفرقون سر نميسپردند به آلهه دروغين احترام نميكردند فقط تنها حرفشان اين بود كه ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾[5].
سرّ جنگطلبي مشركان و اذن دفاع به مسلمانان
آن گاه براي اينكه روشن بشود اين قتال جنبه ديني دارد نه جنبه مالي و آب و خاك و مانند آن هم انگيزه آن مهاجمين را بيان كرد كه فرمود آنها براي اين هجوم آوردند كه شما موحديد و هم سِرّ اذن و وعده را بيان كرد كه فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾[6]؛ چرا به مظلومين اذن دفاع داده شد؟ براي اينكه اگر اينها دفاع نكنند مراكز مذهب در روي زمين ويران خواهد شد و اين مراكز مذهب اختصاص به مسجد و مانند آن ندارد؛ اگر جهاد و دفاع نباشد خانهاي براي دين در روي زمين نخواهد بود نه مسجد مسلمانها نه كليسا و كنيسه اهل كتاب و نه صومعه راهب. الآن هم اگر يك زاهد منزوي در اتاقش به ذكر مشغول است به بركت همان صلاح رزمندههاست و اگر نبود مسئله دفاع و حمايت از دين، كفر جهاني اجازه زهد منزوي و زاهد منزوي را هم نميداد. فرمود بيگانگان نه تنها با مساجد مخالفاند با صومعه راهب هم مخالفاند؛ حالا اگر كسي در دامنه كوه يك دير ساخت و سرگرم عبادت بود اين چنين نيست كه كفر جهاني به او اجازه بقا بدهد، او اين را خرافات ميداند و مانع سر راه خود. فرمود چه آنها كه اهل جنگاند چه آنهايي كه اهل نبرد نيستند بايد بدانند اگر مراكز مذهب در روي زمين مانده است به بركت جبهههاست: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ﴾.
سرّ اطلاق عنوان «بِيَع» به مراكز عبادي
اصولاً مراكز اهل كتاب را هم «بيَع» ميگفتند براي اينكه كليسا و كنيسه مثل مسجد با خدا بيعت ميكردند و از نظر دين، مسجد بازار خداست جاي بيع است جاي خريد و فروش است زيرا انسان بيع ميكند [و] جان و مال را به خدا ميفروشد و بهشت ميگيرد. در حقيقت مراكز ديني «بيَع»اند ـ «بَيع» جمع «بيعه» است ـ و اگر كنيسه را و مراكز اهل كتاب را «بيعه» گفتند براي آن است كه در آنجا بيع ميشود [يعني] جان و مال به خدا فروخته ميشود و بهشت خريداري خواهد شد. مسجد هم در حقيقت «بيعه» است چه اينكه «بيعه» هم در حقيقت مسجد است [و] اين اختلافها فقط در نام است. باز هم خداي سبحان به اين رزمندهها وعده پيروزي داد با يك جمله قطعي كه ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[7] كه اين بحثش جداگانه خواهد آمد.
فرمان الهي به نبرد با شمركان و مسالمت با مشركان غير محارب
پس اگر در سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ﴾[8] و در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ﴾[9] در سورهٴ «حج» فرمود: ﴿اُذِنَ﴾ يعني از اين به بعد به شما اذن قتال داده شد كه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[10]. آيه محل بحث هم احياناً اين چنين است كه ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ يعني اذن قتال به شما داده شد. اينكه فرمود ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ ناظر به آن شأنيت است نه ناظر به فعليت يعني آنها كه در صدد جنگ با شما هستند نه [اينكه] اگر حمله كردند شما حمله كنيد [بلكه يعني] آنها كه يك وقت حمله كردند باز هم در صدد تهيه وسايلاند كه حمله كنند و مانند آن؛ اينها كه با شما در نبردند، حالا لازم نيست بالفعل در نبرد باشند، اينها كه كارشان و شأنشان مقاتله با شماست با اينها بجنگيد.
پرسش ...
پاسخ: چون جهاد ابتدايي شامل حال كساني هم ميشود كه قصد جنگ ندارند چون در سورهٴ «ممتحنه» فرمود خداي سبحان شما را نهي نميكند از اينكه با كساني كه با شما قصد نبرد ندارند نبرد كنيد؛ در سورهٴ «ممتحنه» فرمود: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾[11]؛ فرمود آن كفاري كه كاري با شما ندارند شما را از سرزمينتان بيرون نكردند و مزاحمتي هم براي شما فراهم نكردند، خدا شما را نهي نميكند كه نسبت به آنها برّ و قسط روا بداريد و نسبت به آنها عادلانه رفتار كنيد اما وقتي زمان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) شد بايد همه و همه زير پوشش اسلام قرار بگيرند؛ آنهايي كه كافر حربياند كه بايد اسلام بياورند و آنها كه كافر حربي نيستند بايد جزيه بپردازند كه «البيعة لله»[12]. پس آيهٴ هشت سورهٴ «ممتحنه» اين است كه خداي سبحان شما را از تولّي كفاري كه عليه شما توطئه ميكنند نهي ميكند و اما آن كفار و مشركيني كه با شما حاضرند زندگي مسالمتآميزي داشته باشند نهي نميكند قسط و عدل را مراعات كنيد مقسط باشيد و خدا مقسطين را دوست دارد: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ﴾؛ نه به جنگ شما آمدند نه شما را وادار به هجرت كردند ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾، خدا نهي نميكند كه با آنها به برّ و قسط رفتار كنيد، بلكه به برّ و قسط رفتار كنيد نسبت به آنها، براي اينكه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ ٭ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ﴾[13]؛ خدا اجازه نميدهد شما با كساني كه عليه شما مقاتله كردند و شما را از سرزمينتان آواره كردند رابطه داشته باشيد (نهي خدا در اين زمينه است).
بنابراين اين كريمه كه فرمود: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُم﴾ ناظر به همان مقاتله شأني است يعني كساني كه با شما خصومت دارند.
لزوم الهي بودن انگيزه مسلمانان در نبرد با مشركان
از اينكه فرمود: ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُم﴾ قهراً معلوم ميشود «الذين يقٰتلونكم في سبيل الطاغوت»، براي اينكه شما كه ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ ميجنگيد آنها «في سبيل الطاغوت» خواهند جنگيد، پس مقاتله آنها با شما براي آب و خاك نيست مقاتله آنها با شما «في سبيل الطاغوت» است براي اينكه شما ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ ميجنگيد، چون قرآن مشخص فرمود اگر گروهي ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ ميجنگند مقابل آنها «في سبيل الطاغوت» ميجنگند: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ﴾[14] پس اينكه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ يعني «يقٰتلونكم في سبيل الطاغوت».
نهي الهي از تعدي به مشركان غير محارب
﴿وَلاَ تَعْتَدُوا﴾؛ چون متعلق محذوف است مطلق تعدي نهي شده است البته مقداري كه مقام كشش آن را دارد. گاهي تعدي نسبت به اشخاص است معنايش آن است كه آنها كه با با شما جنگ نكردند جنگ نكنيد نه آنها كه اهل جنگ نيستند [زيرا] آنها كه اهل جنگ نيستند اصلاً از موضوع تخصصاً خارجاند نظير كودكان نظير زنان نظير سالمندان مگر اينكه از آنها در جبهه به عنوان دستيار استفاده بشود. اين ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ يعني كساني كه با شما نميجنگند و سر خصومت ندارند با آنها جنگ نكنيد و اگر با كساني كه حاضرند با شما زندگي مسالمتآميز داشته باشند نبرد را شروع كرديد اين اعتدا و ظلم است (اين يك معنا).
پاسخ به چند پرسش
پرسش ...
پاسخ: نه حالا در رابطه با جهاد ابتدايي اگر فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾؛ هر جا آنها را گير آورديد به قتال آنها بپردازيد چه اينكه در همين آيات سورهٴ «بقره» آمد و يا در آيات سورهٴ «توبه»، معلوم ميشود كه جهاد ابتدايي هم دستور ديگري است اما بحث در اين است كه با كساني بجنگيد كه آنها با شما سر ستيز دارند.
پرسش ...
پاسخ: آنچه در سورهٴ «ممتحنه» خوانده شد اين است كه اگر گروهي فعلاً با شما سر ستيز ندارند [يعني] اصلاً نه در صدد توطئهاند نه لشگركشي كردند، خدا نهي نميكند كه با آنها با قسط و عدل رفتار كنيد بلكه امر ميكند و ميگويد: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾[15] ولي كساني كه در صدد جنگ با شما هستند يا بالفعل يا بالقوه اينها جزء مقاتليناند، نسبت به اينها اذن داريد.
پرسش ...
پاسخ: نه، مقاتل يعني كسي كه توطئه قتل دارد، اين الآن متلبّس به مبدأ است؛ اين ملكه است [و] ملكه متلبّس به مبدأ است. اگر كسي بخواهد بعداً ملكه فراهم كند اين ميشود «ما يتلبس بالمبدأ بعد» اما اگر كسي بالفعل ملكه دارد ولي بالفعل به آن ملكه عمل نكرده است اينجا استعمال مشتق رواست مثل كاسبي كه مغازهاش را بسته است و از او سؤال ميكنند آقا چه كارهاي، ميگويد من كاسبم تاجرم پيشهورم؛ اين شغل و حرفه است، بالفعل او پيشهور است در حالي كه الآن آمده مسجد و از او سؤال كردند شغلت چيست.
پرسش ...
پاسخ: اگر كسي در صدد جنگ و توطئه است همين كه شأنيت مراد باشد او الآن به آن شأنيت متصف شده است؛ فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا﴾.
اقسام تعدي در جنگ
اين تعدّي گاهي نسبت به اشخاص است چه اينكه ياد شد گاهي نسبت به انحاي قتل است مثلاً مثله كردن تعدي است يا اسيركشي تعدي است يا قبل از اتمام حجت و قبل از استدلال و دعوت به حق، دست به شمشير بردن تعدي است چون اگر كسي بخواهد جهاد كند ولو جهاد ابتدايي (به عنوان جهاد ابتدايي هم بخواهد جهاد كند) اول بايد دعوت كند و اتمام حجت كند، اگر نپذيرفتند جنگ را آغاز كنند پس اگر اتمام حجت نشده دست به شمشير ببرند اين تعدي است؛ ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾.
همانندي آيهٴ محل بحث يا آيهٴ پنجم سورهٴ «توبه»
در آيه بعد فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ يعني همين گروه كه با شما سر ناسازگاري دارند خواه بالفعل مسلح باشند خواه در صدد تدارك جنگ باشند ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾؛ هر جا اينها را يافتيد [اينها را بكشيد] نظير همان آيه سورهٴ «توبه» كه ميفرمايد با اينها نبرد كنيد هر جا اينها را پيدا كرديد؛ آيهٴ پنج سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ يعني وقتي آن چهار ماهي را تعهد بستيد منقضي شد ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾. اين ﴿حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ كه در سورهٴ «توبه» آمده است مشابه همين ﴿حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ است كه در آيهٴ محل بحث سورهٴ «بقره» آمده است؛ ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾. «ثقف» يعني «وجد» و «ثقافت» اگر بر تمدن اطلاق ميشود براي آن است كه اين ملت مطلوب خود را يافته است و چيزي هم كه آنها را به مقصد برساند فراهم كرده است از اين جهت به تمدن ميگويند احياناً «ثقافت» كه اين اطلاع و آگاهي و قدرت لازم دارد.
پرسش ...
پاسخ: وظيفه دعوت را كه داريم به عنوان امر به معروف و نهي از منكر اما جهاد ابتدايي را گفتند براي وليّ معصوم است.
پرسش ...
پاسخ: محل اختلاف است؛ آن خداي سبحان كه دين را فرستاد براي اين فرستاد كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[16]؛ تا همه جهانيان زير پوشش اسلام زندگي كنند زير حكومت اسلامي نه [اينكه] همه مسلمان بشوند؛ اين چنين نيست كه همه مردم مسلمان بشوند يقيناً يك عده غير مسلماناند اما بايد زير حكومت اسلامي زندگي كنند. پس اينكه فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ تقريباً معادل آيهٴ پنج سورهٴ «توبه» خواهد بود.
پرسش ...
پاسخ: اگر تعهد متقابل سپرديم در اماناند.
پرسش ...
پاسخ: نه اگر تعهد به پيمان سپرديم در اماناند.
پرسش ...
پاسخ: اگر نباشد مال كافر حربي فيء مسلمين است.
فرمان الهي به مسلمانان جهت اخراج مشركان از مكه
﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ همان طوري كه آنها شما را از مكه بيرون كردند شما هم آنها را از مكه بيرون كنيد. اين است كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به تعبيرات گوناگون رسيده است كه «لا يجتمع دينان في جزيرة العرب»[17] يا «لا يجتمع قبلتان في جزيرة العرب»[18] (اين تعبيرات آمده است كه) دو دين در جزيرة العرب جمع نميشود؛ اسلام آمد ديگري بايد رخت بربندد و اگر كسي غير مسلمان بود حق ندارد در جزيرة العرب زندگي كند. ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ همان طوري كه آنها شما را از ديارتان بيرون كردند شما هم آنها را از مكه بيرون كنيد لذا در زمان فتح مكه عدهاي اسلام آوردند (اسلام واقعي) و عدهاي هم اسلام منافقانه آوردند مثل آل اميه و خونشان و مالشان به حسب ظاهر محفوظ ماند و عدهاي هم اخراج شدند.
پرسش ...
پاسخ: يعني اينهايي كه قبلاً شما را خارج كردند الآن كه قدرت تبعيد ندارند الآن كه شكستخوردهاند الآن مهاجر و انصار در مدينهاند؛ اين خطاب به امت اسلامي است و گرنه انصار را كه كسي اخراج نكرد آواره نكرد، مهاجرين را آواره كردند الآن خطاب به مهاجر و انصار است خطاب به عامّه مسلمين است از آن جهت كه امت اسلامي يك واقعيت است. به اينها ميفرمايد مشركين قبلاً شما را آواره كردند نه يعني شخص شما را يعني ساير مسلمانها را وگرنه مسلمين در صدر اسلام دو گروه بودند انصار بودند و مهاجر، مهاجرين را اخراج كردند انصار را كه اخراج نكرده بودند ولي خطاب به هر دوست؛ ميفرمايد چون شما از امت اسلامي به شمار ميرويد و آنها قبلاً مسلمين را اخراج كردند پس در حقيقت شما را اخراج كردند. اين تأييد ميكند همان بيانات قبلي را كه خداي سبحان گاهي در مسائل جاني گاهي در مسائل مالي گاهي در مسائل عِرضي، امت اسلامي را يك واقعيت ميداند [و] گاهي هم در مسائل سنت و رعايت ادبهاي ديني، جامع اسلامي را يك واقعيت ميداند. اينجا هم ميفرمايد ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ اينكه خطاب مخصوص مهاجرين نيست، مضافاً به اينكه خيلي از مهاجريني كه در صدر اسلام آواره شدند در جنگها شهيد شدند يا به طور عادي رحلت كردند و مانند آن و اين خطاب به امت اسلامي است.
پرسش ...
پاسخ: درباره مطلق و مقيد همه گفتند اگر مثبتين باشند تقييد نميكنند مگر اينكه از دليل دوم به عنوان تحديد، ما نفي استفاده كنيم؛ مطلقاتي هست كه ﴿جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[19] و مانند آن.
شأن نزول آيهٴ ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّه﴾
آنچه در آيه سورهٴ «توبه» يا آيه محل بحث آمده است اين است كه آنها كه شأنيت قتال با شما را دارند با آنها بجنگيد و آنها را هم آواره كنيد: ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾. اصل جريان اين آيات را گفتند در صلح «حديبيه» نازل شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) براي عمره مفرده حركت كردند، به حديبيه كه رسيدند مشركين ممانعت كردند و نگذاشتند حضرت وارد مكه بشوند [و] با اين شرط صلح كردند كه در سال آينده حضرت براي عمره بيايند و سه روز هم در مكه بمانند و طواف كنند و آزادانه به سر ببرند لذا آن هَدْي كه به همراه بردند در همان حديبيه نهر كردند. سال بعد كه به عنوان عمرة القضاء كه حضرت حركت كردند با همراهان، مسلمين فكر كردند ممكن است مشركين باز همان دسيسه سال قبل را تكرار كنند و اگر آنها دسيسه سال قبل را تكرار كنند ناچار جنگ شروع ميشود در حالي كه آنها در ذيقعده بودند و ذيقعده و ذيحجه جزء اشهر حُرُم است و جنگ [در آنها] روا نيست. آيه نازل شده است كه نه اين چنين نيست [زيرا] شما ابتدا نكرديد [بلكه] آنها جلوي شما را گرفتند[20]؛ ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ و مانند آن.
شأن نزول آيهٴ ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾
درباره ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ اين چنين نقل كردند كه مسلماني كافري را در يكي از اين اشهر حُرُم كشت و چون اين ماهها نزد آنها محترم بود اعتراض كردند كه چگونه مسلمان حرمت شهر حرام را رعايت نميكند و دست به كشتن ميزند. آيه نازل شده است كه ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾؛ شرك مشركين بدتر از است شما به بدتر از قتل مبتلاييد[21]؛ ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾. گرچه براي فتنه مصاديقي هست اما بارزترين مصداق فتنه در اين قسمت همان شرك است؛ ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ يعني شرك بالاتر از قتل است.
اعتقاد مرحوم طبرسي در پذيرفته شدن توبه قاتل با توجه به آيهٴ محل بحث و نقد آن
مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان ميفرمايد از همين آيه استفاده ميشود كه توبه قاتل قبول ميشود براي اينكه خدا فرمود فتنه از قتل شديدتر است و منظور از فتنه شرك است و توبهٴ مشرك قبول است پس توبه قاتل هم قبول است، چرا؟ براي اينكه اگر توبه كسي كه گناهش بدتر از گناه قاتل است مقبول است توبه قاتل هم مقبول است؛ ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ اين خلاصه سخن مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان. اگر اين سخن به همين ظاهرش ابقا بشود كه با اشكال همراه است براي اينكه در قتل يك حيث حق اللهي است و يك حيث حق الناس، آن جنبه حق اللهي آن عظيم است و شرك اعظم است؛ در قتل كه معصيت خداست كه هم حق خدا تضييع شده است هم حق مردم، آن جنبه حق اللهي قتل گناهِ عظيم است و جنبه حق اللهي شرك، گناه اعظم. شرك اعظم از قتل است اين درست است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[22]؛ ولي در قتل غير از حق الله، جنبه حق الناس هم مطرح است. اگر گفته شد: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ يعني گناه شرك از گناه قتل بدتر است براي اينكه شرك، كفر است و قتل، معصيت كبيره است ولو در داخله حيطه اسلامي [يعني] ممكن است كسي مسلمان باشد ولي مبتلا به قتل بشود و چون در قتل، حق الناس است نميشود گفت چون توبه مشرك مقبول است توبه قاتل هم مقبول است مگر اينكه منظور مرحوم امينالاسلام اين باشد كه اگر قاتل، حق الناس را تأديه كرده است [و] فقط حق الله مانده است يقيناً توبه او مقبول است، چرا چون توبه مشرك كه گناهش بدتر از گناه قاتل است مقبول است، وقتي گناه مهمتر با توبه بخشوده ميشود گناه مهم هم با توبه بخشوده خواهد شد. البته اين راجع به شرك است كه در صدر اسلام بود و اگر كسي مبتلا به ارتداد فطري شد آن بحث ديگري دارد.
پرسش ...
پاسخ: نه، اگر با آن شأن نزول رعايت بشود منظور از فتنه همان اعتقاد به شرك است، چون آنها گفتند چطور يك مسلمان كسي در شهر حرام ميكشد، جوابش اين است كه شركي كه شما داريد بدتر از اين كشتن است: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: آن شأن نزول است، مورد نزول كه مخصص نيست.
پرسش ...
پاسخ: اگر مأذون نبود معصيت كبيره است، بايد به اذن وليّ مسلمين باشد و اگر گفتيم كه فتنه يعني همان دسيسههاي سياسي كه زمينه آشوب را فراهم ميكند آن قهراً از محل بحث بيرون است. آن دسيسه، خودش گناه كبيره است و ممكن است گناه آن از قتل بيشتر باشد آن ديگر شرك نيست ولي در هر حال اگر كسي از آن دسيسه توبه كند توبه او مقبول است. در هر دو حال مرحوم امينالاسلام ميتواند بگويد كه توبه قاتل بعد از اداي حقالناس مقبول است، چرا؟ براي اينكه منظور از اين فتنه يا شرك است يا همان دسيسههاي سياسي كه آشوبگري به دنبال آن است. در هر دو حال گناه كبيره است منتها اگر شرك باشد كه اعظم كبائر است و اگر دسيسههاي سياسي آشوبگرانه باشد كه بالأخره در رديف مهمترين گناهان كبيره است؛ در هر دو حال اگر آن فتنهانگيز توبه كند توبهاش مقبول است، چون توبه فتنهانگيز مقبول است و فتنه مهمتر از قتل است پس توبه قاتل هم مقبول است. در هر دو حال مرحوم امينالاسلام ميتواند اين حرف را بزند اما بعد از اداي حق الناس.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
[2] . سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[3] . سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[4] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[5] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[6] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[7] . سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[8] . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
[9] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 48.
[10] . سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[11] . سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.
[12] . بحار الانوار، ج 33، ص 388.
[13] . سورهٴ ممتحنه، آيات 8 . 9.
[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 76.
[15] . سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.
[16] . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[17] . كنز العمال، ج 12، ص 306.
[18] . كنز العمال، ج 12، ص 306.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.
[20] . بحار الانوار، ج 20، ص 319 و 320.
[21] . بحار الانوار، ج 20، ص 320 و 321.
[22] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.